📝جنبههای طنز و تغییر لحن در شاهنامه✍
#دکتر_عباس_سلمی
#پژوهشنامه_علوم_انسانی
بخش هفتم✏️✏️✏️✏️✏️✏️✏️
۶) رستم آنگاه که از خوان اسفندیار برمیخیزد و از تهدید او سخت نگران است، از سراپردهی اسفندیار خارج میشود:
چو رستم به در شد ز پردهسرای
زمانی همی بود بر در به پای
به کریاس گفت ای سرای امید
خنک روز کاندر تو بد جمشید
همایون بدی گاه کاووس کی
همان روز کیخسرو نیکپی
در فرهی بر تو اکنون ببست
که بر تخت تو ناسزایی نشست
ج) طنز در توصیف روایتهای تاریخی
گذشته از زمینههای حماسی و تراژدی، مواردی از طنز و تعریضهای شاهنامه را که در نهایت هوشمندی و ذوق پرداخته شده است، در بخش تاریخی این کتاب میبینیم، نمونه را به مواردی اشاره میکنیم:
۱) اولین موردی که بدان اشاره میشود، طنز تمثیلی موجود در آغاز داستان خسروپرویز و بهرام چوبینه است، آنجا که گردیه خوار گردوی و بهرام چوبین که دخت بهرام گشنسب است، خطاب به برادر میگوید:
مکن رای ویرانی شهر خویش
ز گیتی چو برداشتی بهر خویش
برین بر یکی داستان زد کسی
کجا بهره بودش ز دانش بسی
که خر شد که خواهد ز گاوان سروی
به یکبار گم کرد گوش و بروی
#تئوری_طنز
#خوانش_اشعار_طنز
#شگردهای_طنزپردازی
#رویداد_های_طنز_روز
#یادداشت_ها_و_مقالات
#بررسی_واژگان_مهم_در_حوزه_طنز
@tarzetanz
📝جنبههای طنز و تغییر لحن در شاهنامه✍
#دکتر_عباس_سلمی
#پژوهشنامه_علوم_انسانی
بخش هشتم✏️✏️✏️✏️✏️✏️✏️✏️
۲) توصیف گردوی نزد خسرو از برادرش بهرام چوبین، هنگامی که بهرام را از دور میبیند:
همان خوکبینی و خوابیدهچشم
دل آگنده دارد تو گویی به خشم
بدیده ندیدی مر او را به دست
کجا در جهان دشمن ایزدست
نبینم همی در سرش کهتری
نیابد کس او را به فرمانبری
۳) کوت از پهلوانان ایرانی، هنگامی که لشکر بهرام و خسرو در برابر هم صف میآرایند، به نزد خسرو میآید و دربارهی پهلوانی(بهرام چوبین) که خسرو از او گریخته است، چنین آغاز سخن میکند:
به خسرو چنین گفت ای سرفراز
نگه کن بدان بندهی دیوساز
که با او به رزم اندر آویختی
چو او کامران شد تو بگریختی
ببین از چپ لشکر و دست راست
که تا از میان دلیران کجاست
کنون تا بیاموزمش کارزار
ببیند دل و رزم مردان کار
چو بشنید خسرو ز کوت این سخن
دلش گشت پر درد و کین کهن
کجا گفت کز بنده بگریختی
سليح سواران فرو ریختی
ور از آن سخن هیچ پاسخ نداد
دلش گشت پر خون و سر پر ز باد
چنین گفت پس کوت را شهریار
که رو پیش آن مرد ابلقسوار
چو بیند ترا پیشت آید به جنگ
تو مگریز تا لب نخایی ز ننگ
مراد آن که خسرو از تعبیر کرت که گویای گریختن وی از بهرام است در غضب شده و با تعریضی تمسخرآمیز و ظریفانه، میگوید، اگر تو حریف اویی، این گوی و این میدان.
#تئوری_طنز
#خوانش_اشعار_طنز
#شگردهای_طنزپردازی
#رویداد_های_طنز_روز
#یادداشت_ها_و_مقالات
#بررسی_واژگان_مهم_در_حوزه_طنز
@tarzetanz
📝جنبههای طنز و تغییر لحن در شاهنامه✍
#دکتر_عباس_سلمی
#پژوهشنامه_علوم_انسانی
بخش نهم ✏️✏️✏️✏️✏️✏️✏️✏️✏️
۴) زمانی که بهرام چوبینه، خسرو را تعقیب میکند، خسرو به کوه میگریزد و کار بر او تنگ میشود، به یزدان پناه میبرد و از او یاری میجوید، سروش با جامهی سبز به کمک او میآید، دست خسرو را میگیرد و او را بلند میکند و در جایگاه امنی میگذارد. بهرام چوبینه که از دیدن این صحنه دچار شگفتی شده، نام خدا را بر زبان میراند و:
همی گفت تا جنگ مردم بود
مبادا که مردی ز من کم بود
چنان شد که جنگم کنون با پریست
برین بخت تیره بباید گریست
مقصود بهرام آن است که من از جنگ با پهلوانان باکی ندارم اما اکنون پنداری باید با دیوان و پریان بجنگم.
۵) هنگامیکه خسرو برای یاری خواستن، به روم رهسپار میشود، از راهبی دربارهی آینده و حال و کار خود پرسش میکند:
بپرسید خسرو کزین انجمن
که کوشد به رنج و به آزار تن
چنین داد پاسخ که بستام نام
گوی برمنش باشد و شادکام
دگر آنک خوانی و را خال خویش
بدو تازه دانی مه و سال خویش
بپرهیز زان مرد ناسودمند
که باشدت زو درد و رنج و گزند
برآشفت خسرو به بستام گفت
که با من سخن برگشا از نهفت
ترا مادرت نام گستهم کرد
تو گویی که بستامم اندر نبرد
در اینجا نکتهی ظریف ظاهراً مبتنی بر ضبط مناسبتر این بیت است که در نسخه بدلهای معتبر چاپ مسکو مشاهده میشود ولی در متن نیامده است، ضبط مناسبتر آن است که:
ترا مادرت نام بستام کرد
تو گویی که گستهمم اندر نبرد
یعنی آن که مادرت نام بستام را بر تو گذاشت و تو خود را از سر خویشتنپرستی و نخوت، چون گستهم میپنداری. روشن است که سخن خسرو تعریض و تمسخری بر ضعف و ناتوانی بستام است. توضیح آنکه تو خود را همانند گستهم پهلوان کهن و یاور کیخسرو میپنداری.
📎📎📎
منبع:
(پژوهشنامه علوم انسانی.جنبههای طنز و تغییر لحن در شاهنامه. دکتر عباس سلیمی. صفحات۲۱۷-۲۲۶)
#تئوری_طنز
#خوانش_اشعار_طنز
#شگردهای_طنزپردازی
#رویداد_های_طنز_روز
#یادداشت_ها_و_مقالات
#بررسی_واژگان_مهم_در_حوزه_طنز
@tarzetanz
📖نظر ژانپلسارتر دربارهی گروتسک🧐
#گروتسک
#فیلیپ_تامسن
#فرزانه_طاهری
فردریش شلگل با لحنی تاییدآمیز، ژانپلسارتر (فردریش ریشتر)، رماننویس آلمانی را گروتسکنویس مینامد. جالب اینکه ژانپل، در اثر نظری خودش به نام مقدمات زیباییشناسی(۱۸۰۴)، بخشی دارد دربارهی آنچه خود «ایدهی فکاههی نابودگر» نامیده و مقصودش آن نوع فکاههای است که دردناک و با ابهت باشد و شر و مغاک(گودال عمیق) را بشناسد. میبینیم که ژانپل عامل دیگری را به تحلیلِ شلگل از گروتسک میافزاید و شرارتباری وحشتانگیزی برخی از انواع فکاهه را برجسته میکند. هم رمانها و هم نوشتههای نظریِ ژانپل او را کاملاً در سنتِ فکاهی شیطانی و سیاه قرار میدهد. سنتی که -هنوز که هنوز است- برخی از بهترین نمونههای گروتسک از دل آن خلق میشود.
#تئوری_طنز
#فلسفه_طنز
#گروتسک
#شگردهای_طنزپردازی
#یادداشت_ها_و_مقالات
#بررسی_واژگان_مهم_در_حوزه_طنز
@tarzetanz
📖نظر ویکتورهوگو دربارهی گروتسک🧐
#گروتسک
#فیلیپ_تامسن
#فرزانه_طاهری
ویکتور هوگو، در مقدمهای بر نمایشنامهاش به نام کرامول (۱۸۲۷)، که هدف از آن ارائهی برنامهایست برای نوع جدیدی از ادبیات (یعنی ادبیات رمانتیک)، عمدتاً به بحث دربارهی گروتسک به منزلهی وجه مشخصهی هنر مدرن -در برابر هنر پیشارمانتیک- اختصاص داده است. پیشتر، در بحث از نویسندگانی که درباره گروتسک نوشتهاند، به بخش اعظم حرفهای هوگو اشاره کردیم، اما باید پافشاری او را بر این نکته گوشزد کنیم که گروتسک، که با رسانهی نمایش کمیک منتقل میشود، بایست صفت بارز ادبیاتی شود که از آن پس خلق میشود. به این ترتیب، هوگو گروتسک را از حواشیِ خلق هنری به جایگاه مرکزی انتقال میدهد و بر تنوع بیپایانِ امور کمیک، وحشتناک و زشت -که این آخری برای او اهمیتی خاص دارد- در قیاس با محدودهی تنگ امور زیبا و والا انگشت میگذارد. جالب است بدانیم که هوگو گروتسک را نه با فانتزی که با امر واقعگرایانه پیوند میزند و به صراحت میگوید که گروتسک صرفاً یک شیوه و مقولهی هنری نیست بلکه در طبیعت و در جهان پیرامون ما وجود دارد.
#تئوری_طنز
#فلسفه_طنز
#گروتسک
#شگردهای_طنزپردازی
#یادداشت_ها_و_مقالات
#بررسی_واژگان_مهم_در_حوزه_طنز
@tarzetanz
📖نظر چسترتن دربارهی گروتسک🧐
#گروتسک
#فیلیپ_تامسن
#فرزانه_طاهری
جی.کی چسترتن نیز در کتابش به نام رابرت براونینگ (۱۹۰۳)، این نکته را مطرح کرده است که نکتهی بسیار مهمی است، زیرا گروتسک را از قلمرو هنر فانتزی به قلمرو هنر واقعگرایانه منتقل میکند. چسترتن چنانکه کلِیبرا نقل کرده، مدعی است که «به کمک گروتسک میتوان جهان را بیهیچ دخل و تصرفی در پرتوی جدید عرضه داشت»، و با گروتسک از جمله میشود کاری کرد که جهان (واقعی) را از نو ببینیم، از منظری تازه، هرچند منظری عجیب و آزاردهنده، اما در هر حال معتبر و واقعبینانه.
این تصویری است که در سدهی بیستم اهمیت بیشتری مییابد و وقتی به مفهوم بیگانگی برسیم از محک آزمونمان پیروز بیرون میآید. چسترتن از سه زاویه به گروتسک مینگرد: اینکه بازتاب جهان واقعی است، یکی از شیوههای هنری است و محصول خلق و خویی است خاص.
🖇🖇🖇
منبع:
(گروتسک. فیلیپ تامسن. ترجمهی فرزانه طاهری. صفحه ۲۰-۲۱)
#تئوری_طنز
#فلسفه_طنز
#گروتسک
#شگردهای_طنزپردازی
#یادداشت_ها_و_مقالات
#بررسی_واژگان_مهم_در_حوزه_طنز
@tarzetanz
📖رباعیهای دودی✍
#عمران_صلاحی
#دیوان_ابوطیاره
روی خر اگر نشینی و هین بکنی
به زانکه به شهر قصد ماشین بکنی!
از بس که رود دود در اینجا به دماغ
ریزد به زمین زغال اگر فین بکنی!
🔸🔸🔸
ای باد خزان از تو مکدر شدهایم
مانند گل از جور تو پرپر شدهایم
از بس که تو گرد و خاک بر پا کردی
از دست تو سخت، خاک بر سر شدهایم
🔸🔸🔸
آنان که پی جدال با دود شدند
در پای درخت دودها کود شدند
در خطهی ما کارشناسان همگی
در دود فرو رفته و مفقود شدند...!
📎📎📎
منبع:
(ابوطیاره. گزیده طنز منظوم عمران صلاحی. صفحات۳۸-۵۵)
#خوانش_اشعار_طنز
#شگردهای_طنزپردازی
#رویداد_های_طنز_روز
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
@tarzetanz
📝زیبایی یا دانش🤥
#قهوه_قندپهلو
#دکتر_محمد_ابراهیم_باستانی_پاریزی
#طنزسرایان_ایرانی_از_مشروطه_تا_انقلاب
پشت کلاس مدرسهی دخترانهای
یک لحظه گوش کردم و دادم به پای، ایست
دیدم نشسته دختر مهرویی آن کنار
ساکت، چو یک ستارهی خوشتیپِ آرتیست
در این میانه آن بتِ گلچهره را ز جای
احضار کرد، پیر معلم ز روی لیست
گفت: آن مهندسی که خشایارشا ببست
با او پلی به مرمره، نامش بگوی چیست؟
دختر خموش مانده چنان پیکرِ ونوس
استاده در برابر استاد و میگریست
بدشکل دختر دگری لاغر و ضعیف
از جای خود بجست، چو رقاصه روی پیست!
گفتا: جواب پرسش استاد را تمام
از نام و از نشانی و از جایگاهِ زیست
آقا دبیر جانب آن دختر نخست
با دیدهی عتاب، دگرباره بنگریست
گفت: ای دریغ، زانکه نیابد مراد خویش
در زندگی کسی که ز فضل و ادب بریست
این دختری که داد سؤال مرا جواب
اکنون ز علم و فضل، ورا نمره هست بیست
دیری نپاید اینکه ورا روبهرو شود
افواج خواستار، فزون از صد و دویست
اما چنان تو دختر بیعلم و فضل را
پر واضح است هیچکسی خواستار نیست
من پشت شیشه کوفتم آهسته، کای دبیر!
پامال حق مکن، که نه این رسم داوریست
فردا که این دو را نگرد چشم خواستار
«آنگه شود پدید، که نامرد و مرد کیست؟»
📎📎📎
منابع:
(قهوه قندپهلو. امید مهدینژاد. صفحه۱۱۶-۱۱۷)
(طنز سرایان ایران از مشروطه تا انقلاب. مرتضی فرجیان. محمدباقر نجفزاده بارفروش. صفحه ۱۰۷-۱۰۸)
#خوانش_اشعار_طنز
#شگردهای_طنزپردازی
#رویداد_های_طنز_روز
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
@tarzetanz
📝برشی از مقاله
«جایگاه طنز در سبک زندگی اهلبیت(علیهالسلام)»✍
#فصلنامه_علمی_پژوهشی_مطالعات_اسلام_و_روانشناسی
#مهدی_فدایی
#محمد_جواد_فلاح
🔸رشد فضایل اخلاقی🔹
در رویکردی مثبت به طنز، میتوان گفت که طنز در حالت آرمانی خود، حداقل حاوی یک ارزش اخلاقی و مذهبی است:
پرهیز از خودمحوری و نوعی از
خودگذشتگی؛ از دغدغههای شخصی فراتر رفتن و درک منافع دیگران. در هنگام شوخی و طنز؛ در واقع، انسان با غلبه بر عواطف خودمحورانهی خویش، کسب فضیلت میکند.
امام صادق (علیهالسلام) صحابی خویش را به شوخی و بذلهگویی با یکدیگر تشویق و در حقیقت آنها را دعوت میکند که به هیجانها، عواطف و نیازهای یکدیگر توجه کنند: امام جعفر صادق (علیهالسلام) فرمود: «چگونه است مزاح کردن شما با یکدیگر؟ عرض کردم: کم است. فرمود: چنین مکنید؛ زیرا با یکدیگر مزاح کردن از خوشخلقی است و به درستی که تو به واسطهی آن، سرور و شادی را بر برادرت داخل میکنی و هر آینه رسولخدا(صلیالله علیه و آله و سلم) با مرد مزاح میکرد و میخواست که او را شاد کند».
(کلینی، ۱۶۰۸ق، ج۲، ص۱۹۳)
توجه به هیجانها و عواطف دیگران، موجب میشود انسان در روابط اجتماعیاش خودمحورانه عمل نکند؛ این روش، به مرور زمان و با تکرار به ملکه تبدیل میشود و بهصورت فضیلت اخلاقی ایثار در رفتار با دیگران ظهور مییابد. در نگاه و مکتب الهی معصوم در نگاه مربی، یک شوخی ساده با مخاطب اثری عظیم دارد و میتواند موجب رشد فضایل اخلاقی در انسان شود. طنز و شوخی با دعوت انسان به دوری از عواطف خودمحورانه، فضایل دیگری همچون بردباری در هنگام خشم و پرهیز از تعصبهای قومیتی و نژادی را شکوفا میسازد. تحلیل این مسئله مجال دیگری میطلبد که از حوصلهی این مقاله خارج است.
🖇🖇🖇
منبع:
(فصلنامه علمی-پژوهشی مطالعات اسلام و روانشناسی.مهدی فدایی. محمدجواد فلاح. بهار و تابستان۱۳۹۴. صفحات۱۸۳-۱۹۸)
#تئوری_طنز
#طنز_و_دین
#فلسفه_طنز
#طنز_و_اخلاق
#یادداشت_ها_و_مقالات
#روانشناسی_شوخطبعی
@tarzetanz
📚بچه محلهی امام رضا(علیهالسلام)✏️
#قاسم_رفیعا
موره میبینی که شر و با صفایوم
بچه محلهی امام رضایوم
زلزلیوم حادثیوم بلایوم
بچه محلهی امام رضایوم
هر روز جمعه دلومه مبندوم
به پینجلهی طلا و ورمگردوم
کار و بارم ردیفه با خدایوم
بچه محلهی امام رضایوم
به مو بگو بیا به قلهی قاف
اصلاً مو ره بیزر همونجه علاف!
قرار مرار هر چی بیگی مو پایوم
بچه محلهی امام رضایوم
دروغ، مروغ نیست میون ما باهم
الان به عنوان مثال تو حرم
چند روزه که تو نخ کفترایوم
بچه محلهی امام رضایوم
چشم موره گیریفته چنتا کفتر
گفته خودش: چنتاشه خواستی وردر
الان دروم خادماره مپایوم
بچه محلهی امام رضایوم
کفترا ره که بردم از رو گنبد
مرم مو واز تونخ رفت و آمد
تو نخشهی او گنبد طلایوم
بچه محلهی امام رضایوم
گنبده نصب شب مده به دستم
او گفته: هر وقت که بییی مو هستوم
مویم که قانع و بیادعایوم
بچه محلهی امام رضایوم
وخته میبینم توی عالم همه
ازش میگیرن و مگن واز کمه
گنبدشه اگه بده رضایوم
بچه محلهی امام رضایوم
گنبد و ممبد نموخوام باصفا
سیساله پای سفره ای آقا
منتظر یک ژتون غذایوم
بچه محلهی امام رضایوم
🔗🔗🔗
آدرس منبع:
https://farsi.khamenei.ir/others-note?id=33463
#خوانش_اشعار_طنز
#شگردهای_طنزپردازی
#رویداد_های_طنز_روز
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
@tarzetanz
📖سرانجام✏️
با اینکه از یک ماه قبل
به شب شعری دعوت بودیم
جای هدیه، صدقهای دادند
و من نفهمیدم میزبان ما
ادارهی ارشاد بود
یا کمیتهی امداد!
بعد ملیحه توضیح داد
اداره، ارشاد شد!
📎
(مارمولکهای هاچبک.اکبر اکسیر.صفحه۱۶)
🔸🔹🔸🔹
📖نقد ادبی✏️
یکی از بچهها شعری خواند
بعد گفت: چطور بود؟
گفتم حرف نداشت؟!!
📎
(مارمولکهای هاچبک.اکبر اکسیر.صفحه۲۴)
🔸🔹🔸🔹
📖دفاعیه✏️
تیری در رفته
تکه موزاییکی پرتاب شده
چشمی درآمده
دستی شکسته و چند تا نقطه
این وظیفهی تشخیص هویت
یا پزشکی قانونیست
وظیفهی شعر، اظهار همدردی
وظیفهی طنز، افشای حماقت است
آقای بازپرس!
📎
(ماکوتااوناشیم.اکبر اکسیر.صفحه۳۷)
🔸🔹🔸🔹
📖بشقاب پرندهها✏️
یک روز، شعر تمام میشود
شاعران به سر زندگی خود برمیگردند
تشکیل خانواده میدهند
و به مادر خود سر میزنند
در انظار عمومی ظاهر میشوند
مردم، در کوچه و خیابان
موجودات عجیب و غریبی را میبینند
که ترکیبی از پرنده و پری دریاییاند
اما روی دو پا راه میروند
و نام و نام خانوادگی ندارند!
📎
(ماکوتااوناشیم.اکبر اکسیر.صفحه۴۷)
#شعرهای_فرانو
#خوانش_اشعار_طنز
#شگردهای_طنزپردازی
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
@tarzetanz
🧐توانگر مغرور و گدای طفیلی😢
#بزم_ایران
#سید_محمدرضا_طباطبایی_یزدی
توانگری به زیارت خانهی کعبه مشرف شد و مال و اسباب و تجمل او به حدی بود که زیاده بر صد شتر بار او میکشیدند. چون به عرفات رسید، گدایی گرسنه، زحمت برده، تعب کشیده را رشک و حسد غلبه نموده برابر آن توانگر آمد و راه بر او گرفته گفت: روز قیامت مکافات من و تو یکسان خواهد بود، تو با این نعمت و راحت و من با این مشقت و زحمت. توانگر گفت: حاشا که مکافات من و تو یکی باشد، اگر من میدانستم که جزای من و تو یکسان است کی رو به این راه میآوردم؟ گفت: چرا؟ گفت: از آنکه من به فرمان آمدم و مرا امر نموده طلبیدهاند و تو بیطلب و بیفرمان آمدهای، بلکه خلاف او کردی و تو را گفتند: «لا تُلقوا بِایدیکُم اِلیَ التَّهلُکَة»؛ یعنی «به دست خود خود را در مهلکه میندازید» و تو انداختهای. بیش از این نیست که بگویی من طفیلیام و یقین است که حرمت طفیلی با میهمان یکسان نخواهد بود.
📎📎📎
منبع:
(بزم ایران. باب اول. صفحه ۷۳-۷۴)
#طنز_و_دین
#طنز_و_اخلاق
#شگردهای_طنزپردازی
#رویداد_های_طنز_روز
#حکایات_حکیمانه_و_کوتاه_نوشتهای_طنز
@tarzetanz
📚تحلیل مفهومی و تئوریهای
طنز و شوخطبعی
از دیدگاه فلاسفهی امروز✍
#فلسفه_طنز
#جان_موریل
#محمود_فرجامی
#دانیال_جعفری
🔹امروزه بسیاری از فلاسفه به تحلیل مفهومی توجه بیشتری دارند تا به تبیین علت و معلولی. آنها در پژوهش خنده، شادمانی و طنز تلاش میکنند مفهومی روشن از هرکدام ارائه بدهند. برای مثال میپرسند که چه عاملی الزاماً باید وجود داشته باشد تا چیزی خنده دار شود. در جستجوی شرایط لازم و کافی تلاش میکنند تعاریفی به دست دهند که همهی نمونههای شادمانی را پوشش دهد، ولی هیچ موردی را شامل نشود که شادمانی به شمار نمیآید. البته شاید معلوم شود که بخشی از مفهوم شادمانی شامل پاسخی به نوع خاصی از محرک است. به این ترتیب، ممکن است تحلیل مفهوم و تعریف روانشناختی مفاهیم درهم بپیچند...
🔹اگر تئوری برتری درست باشد، خنده در یک جامعهی مطلوب هیچ جایی نخواهد داشت؛ چرا که همکاری، مدارا و خویشتنداری را تهدید میکند. به همین دلیل بود که وقتی افلاطون «آرمانشهر» را تصویر میکرد، تلاش داشت اجرای کمدی را به شدت محدود کند...
آنانی که خواستهاند طنز را از چنین سانسوری رها کنند دو استراتژی برگزیدهاند. یکی دفاع از ادعای احساس برتری خنده، با این توجیه که چیزی ارزشمند در این احساس وجود دارد. استراتژی دیگر، رد تئوری برتری و دفاع از تئوری دیگری بود که در آن خنده و طنز در چیزی ضد اجتماعی ریشه نداشته باشند.
🔹روش اول را مدافعان کمدی همچون بنجانسون و سر فیلیپ سیدنی در زمانهی شکسپیر در پیش گرفتند. در مقابلِ اتهام انباشته بودن کمدی از مستی، هرزگی، دروغپراکنی و نامردی، آنها استدلال میکردند که این خباثتها در کمدی به مضحکه گرفته میشود نه اینکه الگو شود. قوت اخلاقی کمدی در راست کردن ناراستها و نقایص است نه پرورش دادنشان. در کتاب دفاع از شعر، اولین نقد ادبی در زبان انگلیسی، سیدنی مینویسد: « کمدی بازسازی اشتباهات مرسوم روزمره است که از سوی درامنویس به مضحکترین و تحقیرآمیزترین شکل ممکن به نمایش در میآید؛ بهطوریکه هیچ مخاطبی راضی نیست جای چنان شخصیتهایی باشد.»
(فلسفه طنز. جان موریل. محمود فرجامی. دانیال جعفری.صفحه۴۰-۴۱)
#تئوری_طنز
#فلسفه_طنز
#جان_موریل
#یادداشت_ها_و_مقالات
@tarzetanz
📚 بهلول و قاضی خائن ⚖
#بزم_ایران
#سید_محمدرضا_طباطبایی_یزدی
شخصی عزیمت حج نمود، چون فرزندان خرد داشت، هزار دینار طلا نزد قاضی برده و در حضور عدول دارالقضا تسلیم او کرد و گفت: اگر در این سفر اجل مرا در رسید شما وصی منید و آنچه شما خود خواهید به فرزندان من دهید. آن شخص به قضای الهی در راه حج درگذشت، چون فرزندان او به حد رشد و بلوغ رسیدند، امانتی را که از پدر آنها نزد قاضی بود طلبیدند. قاضی گفت: من بیشتر از صد دینار نخواهم که به شما دهم و به حسب وصیت پدر، شما را بر من حقی نیست، جز آنچه که میخواهم دهم. آن بیچارهها متحیر ماندند و چارهای جز داد و بیداد نداشتند و به هرکس التجا مینمودند، راهی از برای این حیلهی شرعی به دست نمیآوردند تا این خبر به بهلول رسید. بهلول آنها را برداشته و به نزد قاضی رفت و گفت: چرا حق ایتام را نمیدهی؟ قاضی گفت: پدر آنها وصیت کرده بود آنچه من خود بخواهم به ایشان دهم و از صد دینار بیش نمیدهم. بهلول گفت: ای قاضی، آنچه به خود میپسندی برای دیگران بپسند. یعنی تو که میخواهی صد دینار حسب گفتهی خود به آنها دهی، پس همان مقدار که برای خود میخواهی با اینکه مال تو نیست به آنها بده که حق آنهاست. قاضی از این جواب بهلول ملزم شد، ناچار وجه را به ایتام پرداخت.
🖇🖇🖇
(بزم ایران. سید محمدرضا طباطبایی یزدی. باب اول. صفحه۳۱۸)
#طنز_و_دین
#طنز_و_اخلاق
#طنز_سیاسی
#شگردهای_طنزپردازی
#رویداد_های_طنز_روز
#حکایات_حکیمانه_و_کوتاه_نوشتهای_طنز
@tarzetanz
📝يَجوزُ للشّاعرِ ما لايَجوزُ لِغیرِه✍
#چنته_درویش
#محمدعلی_احسانی_طباطبایی
شاعر اگر کفر هم بگوید چون خداوند او را عاقل نیافریده و بر دیوانه هم حرجی نیست، پس مانعی نخواهد داشت که بگوید:
فدای حلقهی چشمی شوم که در محشر
خدا شود متحیر که آفریدهی کیست
خدا بیامرزد مرحوم حاجی ملاهادی سبزواری را میگوید بعضی سخنان است که اگر من و تو بگوئیم کفر است و مستوجب عقوبت میشویم، ولی کسانی هستند که همان مطلب را میگویند و خدا هم به حساب آنها گناهی و بادآفره محسوب نمیدارد، مانند این قطعه که شاعری گفته است:
زاهدی سربرهنه در شب تار
گفت کی کردگار لیل و نهار
یا کلاهی ز جبّهخانه فرست
یا سرم را ز ملك تن بردار
باغبانی برای دفع طيور
كله افکنده بود بر اشجار
از قضا باد آن كله بفکند
خورد بر فرق مردك عيار
کله از سر گرفت و با خود گفت
شکر ایزد که کار گشته تیار
چون نگه کرد و دید مندرسست
گفت کی کردگار لاکردار!
این کلاه کثیف مستعمل
از کجا یافتی در این شب تار
سر من لایق کلاه تو نیست
بر سر جبرئیل خود بگذار
اینجا آنجا است که گفتهاند: يَجوزُ للشّاعرِ ما لايَجوزُ لِغیرِه(۱)
پس میبینیم که خداوند هم به شعرا محبت بیاندازهای دارد که آنها را آزاد گذاشته تا هرچه بخواهند بگویند و ...
🔹🔹🔹
(۱) برای شاعر مجاز است چیزی که برای غیر شاعر جایز نیست.
🔗🔗🔗
منبع:
(چنته درویش.دکتر محمدعلیاحسانی طباطبایی.صفحه۳۶)
#طنز_و_دین
#فلسفه_طنز
#خوانش_اشعار_طنز
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
#حکایات_حکیمانه_و_کوتاه_نوشتهای_طنز
@tarzetanz
📚همه کاره✏️
#طنزهای_شاطر_حسین
#عباس_خوشعمل_کاشانی
گاه از مجنون سراییدم، گه از لیلا نوشتم
شعر نامفهوم گفتم، نثر بیمعنا نوشتم
مطلب اهلقلم را زآنِ خود دانستم اما
دست و پا بشکستههای خویش بیامضا نوشتم
گاه در تکذیب این، مبحث به آن طولا گشودم
گاه در تصدیق آن، مطلب به این پهنا نوشتم
گه سکندر را بکندم ریش و سُبلت از سر کین
گاه از جامجم و موروثهی دارا نوشتم
تا که در تاریخ مانَد نام جاویدان بنده
فخر بر آبا نمودم، پند بر ابنا نوشتم
دیو را گاهی ملک کردم خطاب از ناگزیری
دشمنانش را ملامتنامه بیپروا نوشتم
تا بیاضی را فراهم آورد بیمثل و مانند
شرح حال این و آن از کیش تا کسما نوشتم
تا که تنها خویش را مطرح کنم در جمع اوباش
فکرها را کشتم و بسیار از تنها نوشتم
تا کنم بیمایگان را شاد در دوران ماضی
طنز را مخدوش کردم، هزل را والا نوشتم
دیگران در صدر مطبوعات تا جایم نگیرند
ترّهاتی بر سر هم کردم و بیجا نوشتم
دیگران گوی سعادت از میان بردند و بنده
چشمهایم کور شد از بسکه خواندم یا نوشتم
الغرض در سنگلاخ زندگی «شاطر حسینا»
بسکه افتادم یکی شد سرنوشت و پانوشتم!
📎📎📎
منبع:
(طنزهای شاطرحسین.عباس خوشعمل کاشانی.ص ۸۱-۸۰)
#خوانش_اشعار_طنز
#شگردهای_طنزپردازی
#رویداد_های_طنز_روز
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
@tarzetanz
📖در آموزش شیوهی تذکر به اناث😉
#یک_بغل_کاکتوس
#ابوالفضل_زرویی_نصرآباد
بهبه، ای خانم قشنگ و ملوس!
که قدم میزنی به مثل عروس
ای که در پیش آینه با تاپ
کردهای یک دو ساعتی میکآپ
روی اجزای صورتت یکیک
ریمل و سایه و رژ و پنکک
شدهای -چشم خواهری- خوشگل
میبری از بزرگ و کوچک، دل
میشود بند عفت از این ناز
چون کمربندِ سبز تهران، باز
نگو اصلاً که «ذاتاً این مدلم»
خودم اینکارهام، عزیز دلم!
من که اینقدر خویشتندارم
باز دیوانه میشوم دارم
که اگر موجبات ننگی، تو
پس چرا اینقدر قشنگی تو؟
خواهرم! توی این بریز و بپاش
تا حدودی به فکر ما هم باش
پیش خود فکر کن که مرد غریب
گر ببیند تو را به این ترتیب
از لبش آب راه میافتد
طفلکی در گناه میافتد
من خودم بیخیال دنیاشم
نه که منظور من، خودم باشم
مشکل از سوی جوجهکفترهاست
غصهام معضل جوانترهاست
که به یک جلوهی زن از مریخ
خل و دیوانه میشوند از بیخ
رشته را میکنند هی پنبه
بس که ناواردند و بیجنبه
ما که داریم خانهای دربست
تازه، ویلای دوستان هم هست
غالباً عصرها همانجایم
هفتهای یک دو روز تنهایم...
الغرض، این از این... همین دیگر
روسری را جلو بکش، خواهر!
📎📎📎
منبع:
(یک بغل کاکتوس.امیدمهدینژاد.صفحه۱۲۹-۱۳۰)
#خوانش_اشعار_طنز
#شگردهای_طنزپردازی
#رویداد_های_طنز_روز
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
@tarzetanz
📚قسمتی از کتاب نظریهی طنز✍
#نظریه_طنز
#نیما_تجبّر
بخش اول✏️
... ما در کاربرد واژهی طنز با دو مسئله روبهرو هستیم، اول گسترش معنای طنز و فراتر رفتن آن از معنای اولیه یعنی ساتیر و دوم بهکار رفتن آن بهجای بسیاری از واژهها یا مفاهیم، تا جایی که دیگر از هیچ واژهای به غیر از طنز استفاده نمیکنیم. جالب است بدانید که به این دو نکتهی بسیار مهم، فقط طنزپردازان توجه کردهاند محققان حتی اشارهای به این موضوع -در کتابها و یا مقالات- نکردهاند. مسئلهی اول یعنی گسترش معنای طنز را پزشکزاد چنین مطرح میکند:
🔹
[...]معنی و مفهوم طنز بین ما و غربیها متفاوت است[...] با وجود اصطلاح شدن طنز در مقابل Satire یا طنز غربی، تصوری که امروز خوانندهی فارسی زبان از طنز دارد با مشخصات طنز غربی نمیخواند. ما غالباً بين لطیفه و فکاهه، یا به قول فرنگیها جوک، که هدفی جز خنداندن ندارد، و طنز که خنده در آن وسیله است نه هدف، فرقی نمیگذاریم. از طرفی، در طنز غربی خنده، مسئلهی سبک و شیوه است. میتواند باشد میتواند نباشد. در صورتی که برای ما، به علت درهم آمیختگی مفهوم طنز با لطيفه و فکاهه در ذهنمان، طنزی که ما را نخنداند طنز نیست.
(پزشکزاد، ۳۸:۱۳۸۱)
🔹
البته ما با ایشان دربارهی خلط معنای طنز صرفاً با فكاهه و لطیفه همداستان نیستیم و براساس آنچه پیشتر دربارهی هزل گفتیم، فکر میکنیم که طنز با واژگان دیگر به غیر از این دو واژه نیز آمیزش معنایی یا همپوشانی داشته و دارد...
#تئوری_طنز
#فلسفه_طنز
#یادداشت_ها_و_مقالات
#بررسی_واژگان_مهم_در_حوزه_طنز
@tarzetanz
📚قسمتی از کتاب نظریهی طنز✍
#نظریه_طنز
#نیما_تجبّر
بخش دوم✏️✏️
و مسئلهی دوم یا، چنانکه در عنوان این بحث نوشتیم، طنز به جای همهچیز را خانم رؤیا صدر از طنزپردازان خوشنام و اهل تحقیق در این عرصه، اینگونه توضیح دادهاند:
🔹
مورد دیگر بهکارگیری عبارت طنز، در عنوان، دیباچه و فصلهای گوناگون کتاب است. در این میان، منظور از طنز جز در موارد مشخص نه مفهوم تخصصی آن، که گونههای مختلف شوخ طبعی است. این امر مصطلح است و نگارنده نیز چارهای جز بهکارگیری نداشت و تا زمانی که دوستان فرهنگستانی و غیر فرهنگستانی واژهای در نظر نگیرند که تمامی گونههای شوخطبعی اعم از هزل، هجو، طنز یا غیره را شامل شود، طنز محکوم است که یک تنه بار تمامی این عناوین را به تنهایی بر دوش کشد، همانطور که هم اکنون در همهجا بر دوش میکشد. (صدر،۱۲:۱۳۸۱)
🔹
جالب است که ایشان به این کاربرد فراگیر طنز عنایت کردهاند، اما پنداشتند که میباید یا میتوان واژهی دیگری که همهی گونههای شوخطبعی را شامل شود، یافت و جایگزین طنز کرد! وقتی طنز چنین کارکردی دارد، تغییر آن با واژهای دیگر چه سودی خواهد داشت؟ یا به حل چه مشکلی کمک خواهد کرد؟ علاوه بر این، قطعاً هیچ واژهای به تنهایی نمیتواند شامل انواع و اقسام خود باشد، مگر آنکه این انواع با واژههایی دیگر از هم تفکیک شود یا بهجای یک واژه از چندین واژهی متفاوت استفاده شود، آنگونه که مثلاً در زبان و ادبیات انگلیسی مرسوم است.
🖇🖇🖇
منبع:
(نظریهی طنز. نیما تجبّر. صفحه۶۲-۶۳)
#تئوری_طنز
#فلسفه_طنز
#یادداشت_ها_و_مقالات
#بررسی_واژگان_مهم_در_حوزه_طنز
@tarzetanz
📜طنز پرخاشگر ناصرخسرو😆
#تلخند
#مهدی_برهانی
... در قبل گفتیم در دیوان شعرایی چون سیف فرغانی و ناصرخسرو از خنده و شوخی نشانی نمییابیم. البته ناصرخسرو مطایباتی هم دارد که زهر تلخ انتقاد از جنبهی شوخی آن کاسته است و بیشتر منطبق با همان روحیه معترض و پرخاشگر اوست:
🔸
شافعی گفت که: شطرنج مباح هست مدام
کج مبازید که جز راست نفرمود امام
بوحنیفه به از او گوید در باب شراب
که: ز جوشیده بخور تا نبود بر تو حرام
حنبلی گفت که: گر آنکه به غم درمانی!
پستهی بنگ تناول کن و سرخوش بخرام
گر کنی پیروی مفتی چارم مالک
او هم از بهر تو تجویز کند وطیِ غلام
بنگ و می میخور و بد میکن و میباز قمار!
که مسلمانی از این چار امام است تمام!
🔗🔗🔗
منبع:
(تلخند. مهدی برهانی. صفحه۲۲-۲۳)
#خوانش_اشعار_طنز
#شگردهای_طنزپردازی
#رویداد_های_طنز_روز
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
@tarzetanz