eitaa logo
آیات و روایات اجتماعی
1.1هزار دنبال‌کننده
74 عکس
10 ویدیو
0 فایل
آیات و روایات با رویکرد اجتماعی ارتباط با بنده/سوالات، اشکالات و نقدها: @Hagh110110 گلچینی از فهرست مطالب کانال: https://eitaa.com/AyatRevayatEjtemai/72
مشاهده در ایتا
دانلود
4️⃣ بعد از ماجرای صلح امام حسن با معاویه، معاویه به حضرت میگه: گمان میکنم بعد از این ماجرا باز هم هوای خلافت در سر داشته باشی؟ حضرت در پاسخ به او چنین می فرمایند: 🔷 «وَيْلَكَ يَا مُعَاوِيَةُ! إِنَّمَا الْخَلِيفَةُ مَنْ سَارَ ص وَ عَمِلَ بِطَاعَةِ اللَّهِ 🔸 واى بر تو معاويه! خليفه كسى است كه روش و را پيش بگيرد، و دستور خدا را بكار بندد 🔷 و لَعَمْرِي إِنَّا لَأَعْلَامُ الْهُدَى وَ مَنَارُ التُّقَى 🔸 و به جان خودم سوگند كه ما ، آن راهنمايان هدايت و چراغ هاى تقوا هستیم، نه شما . 🔷 و لَكِنَّكَ يَا مُعَاوِيَةُ! مِمَّنْ أَبَارَ السُّنَنَ وَ أَحْيَا الْبِدَعَ 🔸 و تو اى معاويه! از آنها هستى كه: ها، ها و رسول خدا را نابود کردی، ها را در دین خدا زنده کردی 🔷 و اتَّخَذَ عِبَادَ اللَّهِ وَ دِينَ اللَّهِ 🔸 روش تو به خلاف روش پیامبر این بود که مردم و بندگان خدا را به مثابه انگاشتی، هیچ و برای آنها قائل نبودی چون آنها را برده خود میدانستی و دین خدا را خود گرفتی. 🔷 فكَأَنْ قَدْ أُخْمِلَ مَا أَنْتَ فِيهِ فَعِشْتَ يَسِيراً وَ بَقِيَتْ عَلَيْكَ تَبِعَاتُهُ‏» 🔸 ای معاویه بدان که اين قدرت و مقامی كه تو دارى، بى ‏ارزش و ناچيز است، ديرى نپايد و وزر و وبالش پيوسته به گردنت بماند. 📚 تحف العقول، ص233 5️⃣ یک بیان معروفی هم از نقل کرده که منابع معتبر متعددی آن را ذکر کرده اند که اون هم موید همین برداشت است: ➕ «سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ إِذَا بَلَغَ بَنُو أَبِي اَلْعَاصِ ثَلاَثِينَ رَجُلاً اِتَّخَذُوا دِينَ اَللَّهِ دَغَلاً وَ عِبَادَ اَللَّهِ خَوَلاً وَ مَالَ اَللَّهِ دُوَلاً» ➕ ابوذر: من خودم از پیامبر شنيدم که مى‌فرمود: هر گاه تعداد فرزندان و فرزندزادگان یعنی آل ابوالعاص() به 30 مرد برسد، آنگاه قدرت و حکومت را بدست خواهند گرفت و در نتیجه: را وسیله مردم قرار میدهند ➖و و بندگان خدا را و مِلک خویش میکنند ➖و را وسيلۀ دولت و خود گرفته و به خویش درمی آورند. 📍آیات و روایات اجتماعی | عضو شوید📍
💠 شاگردان عدالتخواه علی(ع) 1️⃣ ابوذر (بخش اول) 🔺 دارای صراحت لهجه ای مختص به خود بود. او هرگاه یا میدید، دست به میزد. برای او خلیفه و غیر خلیفه مهم نبود، هرکه دست از پا خطا میکرد، با فریادهای بیدارگر خود، را فریاد میزد. 🔺، خلیفه سوم، آنقدر از به خویشان و دوستان خود بذل و بخشش میکرد که شیرینی آن زیر زبان خیلی ها مزه کرده بود لذا خود را کنار کشیده بودند. 🔺ابوذر، جزو معدود صحابه ای بود که با خود، عثمان و اطرافیانش را عاصی کرده بود، به حدی که عثمان ترسید مردم علیه او بشورند لذا مجبور شد، ابوذر را از مدینه به شام، کند تا شاید بتواند او را کنترل کند و کمی از گزند زبان حقگوی او راحت بشود. ➕ابن ابی الحدید نقل میکند: روزی ابوذر به عثمان گفت: شما برای اینکه کار خود در عدم کمک به فقرا را توجیح کنید، این را ترویج میکنید که دست خدا برای بخشش به فقرا بسته است. این برای آن است که شانه خود را از مسئولیت خالی کنید. 🔸ابوذر گفت از پيامبر خدا شنیدم که میگفت: «چون ، سى نفر گردند، را در ميان خود دست به‌دست‌ مى‌گردانند و بندگان خدا را خود مى‌كنند و را سرمايه خود مى‌سازند یعنی دین را پوششی برای کسب ثروت خود قرار میدهند». (إذا بَلَغَ بَنو أبِي العاصِ ثَلاثينَ رَجُلاً جَعَلوا مالَ اللّهِ دَولاً، و عِبادَ اللّهِ خَوَلاً، و دينَ اللّهِ دَخلا) 🔸عثمان از حاضران که اصحاب بودند پرسید این کلام را از رسول خدا شنیده اید؟ اصحاب گفتند خیر. عثمان به ابوذر گفت: وای برتو که بر پیامبر خدا دروغ میبندی. خلاصه دعوا بالا میگیرد و عثمان برای صحت سنجی این کلام ابوذر، حضرت امیر را میخواند و از حضرت میپرسد این کلام را از پیامبر شنیده است یا نه. 🔸حضرت تاکید میکند که من چنین بیانی از پیامبر نشنیده ام اما قطعا ابوذر راست میگوید. چرا که از پیامبر شنیدم: آسمان بر کسی سایه نیانداخته و زمین کسی را بر روی خود حمل نکرده که از ابوذر باشد. (لَأَنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ يَقولُ‌: ما أظَلَّتِ الخَضراءُ‌، و لا أقَلَّتِ الغَبراءُ مِن ذي لَهجَةٍ أصدَقَ مِن أبي ذَر) مُروج الذهب ماجرای جهاد تبیین ابوذر در مقابل یهودی که در زمان مسلمان شده بود و مورد احترام خلفا بود و به نحوی نقش توجیه کارهای عثمان را بازی میکرد را نقل کرده. در پایان این افشاگری های ابوذر، دارد که عثمان به ابوذر گفت: چقدر مرا مى‌دهى! از جلوى چشمم دور شو، كه ما را آزار دادى. (ما أكثَرَ أذاكَ لي! غَيِّب وَجهَكَ عَنّي؛ فَقَد آذَيتَنا) 🔺این کنش فعالانه ابوذر در مدینه جهت نسبت به ، فسادها و تبعیض های عثمان، موجب شد که عثمان او را به شام تبعید کند تا بلکه بتواند او را کنترل کند. اما در ادامه ببینید ابوذر چه بر سر معاویه می آورد. تاریخ یعقوبی نقل میکند: وقتی به عثمان خبر رسيد كه ابوذر بر او و خُرده‌گيرى مى‌كند و تغيير و تبديل‌هاى او در سنّت‌هاى پيامبر خدا و ابوبكر و عمر را برای مردم بازگو و تبیین میکند، او را به شام نزد معاویه تبعید کرد. ابوذر در شام نیز همان کنش فعالانه خود را ادامه داد. 🔹او در مسجد مى‌نشست و مردم نیز به گرد او جمع مى‌شدند، تا آن كه اجتماع‌كنندگان و شنوندگانِ او فراوان می شدند و ابوذر نیز همان خود را برای مردم تبیین میکرد. ابوذر، نماز صبح خود را که میخواند، به دروازه دمشق میرفت و به خود میپرداخت. (كانَ يَجلِسُ فِي المَسجِدِ، فَيَقولُ كَما كانَ يَقولُ‌، و يَجتَمِعُ إلَيهِ النّاسُ‌، حَتّى كَثُرَ مَن يَجتَمِعُ إلَيهِ‌، و يَسمَعُ مِنهُ‌. و كانَ يَقِفُ عَلى بابِ دِمَشقَ إذا صَلّى صَلاةَ الصُّبحِ فَيَقول...) 🔹کار به آنجا رسید که معاويه نیز از دست ابوذر عاصی شد و به عثمان نامه نوشت و گفت: تو با تبعيد ابوذر به اینجا، را براى خود ساختى. (إنَّكَ قَد أفسَدتَ الشّامَ عَلى نَفسِكَ بِأَبي ذَر) ➕مُروج الذهب مینویسد: معاويه به عثمان نوشت: مردم بر گِرد ابوذر جمع شده‌اند و مى‌ترسم كه آنها را بر ضدّ تو بشوراند. اگر به این مردم نياز داری که با تو همراهی کنند، اگر مردم برای تو مهم است، ابوذر را از شام، به سوى خود بازگردان، تا افکار عمومی را بیش از این بهم نریخته است. (إنَّ أباذَرٍّ تَجتَمِعُ إلَيهِ الجُموعُ‌، و لا آمَنُ أن يُفسِدَهُم عَلَيكَ‌، فَإِن كانَ لَكَ فِي القَومِ حاجَةٌ فَاحمِلهُ إلَيك) 💢 آیات‌ و‌ روایات‌ اجتماعی | 👇 https://eitaa.com/joinchat/269877266Cf07fc0f3c9
آیات و روایات اجتماعی
💠 شاگردان عدالتخواه علی(ع) 1️⃣ ابوذر (بخش اول) 🔺#ابوذر دارای صراحت لهجه ای مختص به خود بود. او هرگا
💠 شاگردان عدالتخواه علی(ع) 1️⃣ ابوذر (بخش دوم) 🔺خلاصه که عثمان مجبور شد ابوذر را مجدد از شام به مدینه بازگرداند و از آنجا نیز به سوی تبعید کند، جایی که دیگر افشاگری های او اثری نبخشد. عثمان به دستور داد تا این کار را انجام دهد و به او گفت هیچ کس از مردم نباید به ابوذر بیاید و او باید در تنهایی و کامل به سوی ربذه تبعید گردد. 🔺اینجا بود که به همراه و برادرش و و ياسر به بدرقه ابوذر آمدند. مروان حضرت امیر را از این کار نهی کرد اما حضرت با تازيانه به او حمله برد و بر ميان دو گوش مركبش زد و فرمود: «دور شو! خداوند، تو را به آتش بيندازد!» و با ابوذر وداع کرد. چون حضرت خواست بازگردد، ابوذر شروع به کردن کرد و گفت: خداوند، شما اهل‌بيت را رحمت كند! اى ابو الحسن! هر گاه شما و فرزندانت را مى‌بينم، به ياد پيامبر خدا مى‌افتم. حضرت امیر نیز به ابوذر دلداری دادند. 🔺مروان از این حرکت حضرت ناراحت شد و به عثمان شکایت کرد. عثمان هم ناراحت شد و گفت حق او را کف دستش میگذاریم. وقتی حضرت نزد عثمان آمد، عثمان گفت مگر نگفته بودم کسی با ابوذر نرود و او را بدرقه نکند؟ 🔺حضرت در پاسخ فرمودند: بله شما این را گفتید اما اگر این فرمان شما، و حق بود، آیا باز هم باید از آن تبعیت کرد؟ به خدا سوگند که من از چنین فرمانی که خلاف خواست خداست، اطاعت نمیکنم. (أ وَ كُلُّ ما أمَرتَنا بِهِ مِن شَيءٍ نَرى طاعَةَ اللّهِ وَ الحَقَّ في خِلافِهِ اتَّبَعنا فيهِ أمرَكَ‌!!؟ بِاللّهِ لا نَفعَل) 🔺در ادامه بین عثمان و حضرت امیر درگیری ای ایجاد شد و عثمان با ناراحتی صحنه را ترک کرد و فردا مردم را به دور خود جمع کرد و نزد آنها از حضرت امیر شکایت کرد و گفت: او بر من مى‌گيرد و مرا[= و و...] نيز پشتيبانى مى‌كند. (إنَّهُ يَعيبُني و يُظاهِرُ مَن يَعيبُني يُريدُ بِذلِكَ أباذَرٍّ و عَمّارَ بنَ ياسِرٍ و غَيرَهُما) اما مردم پا در ميانى كرده و میان عثمان و حضرت ایجاد کردند. 🔺حضرت امیر نیز به عثمان فرمود: «به خدا سوگند، من جز به خاطر ، ابوذر را بدرقه نكردم». (وَاللّهِ‌، ما أرَدتُ بِتَشييعِ أبي ذَرٍّ إلّا اللّهَ تَعالى) 📌پ.ن: 1️⃣ سیره ابوذر قطعا باید مشی امروز ما هم باشد. اینکه اگر در جایی ، و هر ای دیدیم، با انواع و اقسام روش ها، آن را فریاد بزنیم. البته که در این مسیر، لحاظ نکات دیگری نیز لازم است. چیزی که هم در سیره حضرت امیر و دیگر معصومین دیده میشود و هم در سیره رهبران انقلاب. عدم توجه به عواملی مانند ، و...، نتیجه عدالت خواهی را گاهی اوقات به ضد خودش تبدیل میکند. 2️⃣ قطعا مدل عدالتخواهی در حاکمیت [=عثمان] و [=جمهوری اسلامی] متفاوت است لذا حتما باید به این نکته توجه کرد و به دنبال مدل و چگونگی عدالت خواهی در عصر حاکمیت دینی بود. البته اصل مسئله عدالتخواهی، هیچ تفاوتی در این دو حاکمیت نمیکند، بلکه مسئله سر و هاست. 3️⃣ همانگونه که حضرت امیر به حمایت از ابوذر پرداختند، امروز نیز هرگاه شخصی به درستی را عَلَم کرد و به شیوه صحیح به دنبال تحقق آن بود، وظیفه دیگران و از اوست. 💢 آیات‌ و‌ روایات‌ اجتماعی | 👇 https://eitaa.com/joinchat/269877266Cf07fc0f3c9
💠 شاگردان عدالتخواه علی(ع) 2️⃣ عمار (بخش دوم) 🔺پس از ماجرای قبلی، اتفاق دیگری افتاد که الفتوح نقل میکند: مجدد از دست عصبانی شد و دید او آدم بشو نیست لذا دستور داد او را نیز مانند به تبعید کنند. 🔸عمار نیز به عثمان گفت: به خدا قسم برای من زندگی با محبوب تر از مجاورت با تو است. (وَاللّهِ إنَّ جِوارَ السِّباعِ لَأَحَبُّ إلَيَّ مِن جَوارِك) 🔸هم پیمانان عمار نزد آمدند و گفتند: ای ابوالحسن! عثمان دستور به تبعید عمار داده و ما میخواهیم با او ملاقات کرده و او را منصرف کنیم چرا که عثمان دفعه قبل عمار را تا حد کشت زد و این بار دوم معلوم نیست با او چه کند و ما نیز میترسیم که کار به جایی بکشد که هر دو پشیمان بشویم یعنی خون او را بریزیم. 🔸حضرت فرمود: من این کار را میکنم پس نکنید. اگر هم نزد من نمی آمدید، بر من بود که چنین کنم و عذری برای انجام ندادنش نداشتم. (أفعَلُ ذلِكَ فَلا تَعجَلوا، فَوَاللّهِ لَو لَم تَأتوني في هذَا لَكانَ ذلِكَ مِنَ الحَقِّ الَّذي لا يَسَعُني تَركُهُ و لا عُذرَ لي فيهِ‌) 🔸حضرت نزد عثمان رفت و او را از آسیب رساندن به عمار و دیگر اصحاب برحذر داشت و گفت تو ابوذر را آنگونه تبعید کردی تا درگذشت و اکنون با عمار چنین نکن. 🔸عثمان گفت: ای علی! تو از عمار به شدن سزاوارتری! به خدا قسم که امثال عمار و دیگران را تو علیه من میشورانی. ای که این افراد را میکند، تو هستی و من باید تو را مجازات کنم. (لَأَنتَ أحَقُّ بِالمَسيرِ مِنهُ‌، فَوَاللّهِ ما أفسَدَ عَلَيَّ عَمّارا و غَيرَهُ سِواكَ‌!) 🔸حضرت امیر پاسخ داد: ای عثمان! به خدا قسم تو نه میتوانی چنین کاری بکنی و نه دستت به آن میرسد که بخواهی چنین بکنی. سپس حضرت او را میکند که اگر میخواهی کن تا ببینی چه میشود. (وَاللّهِ يا عُثمانُ‌! ما أنتَ بِقادِرٍ عَلى ذلِكَ و لا إلَيهِ بِواصِلٍ‌، فَرَوِّم ذلِكَ إن شِئت) 🔸بعد حضرت ناظر به اینکه عثمان گفته بود حضرت امیر امثال عمار را راهبری میکند گفت: به خدا قسم، مردم و امثال عمار علیه تو، فقط هستی، چون آنها تو را میبینند و چاره ای جز علیه تو برای تغییر آن نمیبینند. (أمّا قَولُكَ‌: إنّي افسِدُهُم عَلَيكَ‌، فَوَاللّهِ ما يُفسِدُهُم عَلَيكَ إلّا نَفسُكَ‌؛ لِأَنَّهُم يَرَونَ ما يُنكِرونَ‌؛ فَلا يَسَعُهُم إلّا تَغييرُ ما يَرَون) 🔸حضرت امیر بعد از این ماجرا نزد عمار میرود و به او میفرماید: در خانه ات بنشین و از اینجا تکان نخور و و هیچ جا هم فرار نکن چرا که تو را از عثمان و غیر عثمان حفظ میکند و این و اصحاب هم با تو هستند. (اجلِس في بَيتِكَ و لا تَبرَح مِنهُ‌، فَإِنَّ اللّهَ تَبارَكَ و تَعالى مانِعُكَ مِن عُثمانَ و غَيرِ عُثمانَ‌ و هؤُلاءِ المُسلِمونَ مَعَك) 🔸عثمان وقتی دید حضرت امیر و اصحاب و مردم محکم پشت عمار ایستاده اند، عقب کشید و از تبعید او پشیمان شد. 💢 آیات‌ و‌ روایات‌ اجتماعی | 👇 https://eitaa.com/joinchat/269877266Cf07fc0f3c9
💠 شاگردان عدالتخواه علی(ع) 3️⃣ ماجرای یک نامه و رویش یک جوان انقلابی(بخش اول) 🔺 نقل میکند: گروهى از که در آن عصر، جزو افراد دارای اعتبار و احترام توده های مردم بودند، نامه ای اعتراضی به نوشتند. برخی از نویسندگان نامه عبارتند از: 1. حُجر بن عَدىِّ: از اصحاب پیامبر و یاران خاص امیرالمومنین و از بزرگان کوفه که در جمل، صفین و نهروان نقش بسزایی داشت/ البته از مخالفین صلح امام حسن بود که در نهایت توسط معاویه به شهادت رسید. 2. عمرو بن حَمِق: نقش و وضعیت او نیز همانند جناب حجر است./ او نخستین شخصی بود که پس از شهادت، سَرش شهر به شهر گردانده شد. 3. سليمان بن صُرَد: از شیعیان بزرگ کوفه و از صحابی پیامبر و امیرالمومنین بود./ از مخالفین صلح امام حسن بود/ جزو دعوت کنندگان سیدالشهدا به کوفه بود اما در کربلا حاضر نبود ولی بعدا قیام توابین را به راه انداخت و شهید شد. 4. مُسَيَّب بن نَجْبه: از اصحاب حضرت امیر/ از مخالفین صلح امام حسن/ از رهبران قیام توابین که در نهایت در همین نبرد به شهادت رسید. 5. مَعقِل بن قيس: از اصحاب حضرت امیر و از فرماندهان سپاه ایشان در جمل، صفین و نهروان/ از کسانی که در سپاه امام حسن حضور داشت و در نهایت نیز در همین مسیر به شهادت رسید. 6. عبد اللّه بن طُفَيل: از اصحاب پیامبر و حضرت امیر که در جنگ های سه گانه حضرت نیز حضور داشت که حضرت در یکی از نبردها، برای او دعای خیر کرد. 7. مالك بن حبيب: از اصحاب حضرت امیر که در جنگ صفین، حضرت او را جانشین خود در کوفه قرار داد. 8. يزيد بن قيس: از اصحاب حضرت امیر که توسط ایشان به عنوان والی مدائن، و پس از آن ری، همدان و اصفهان منصوب شد. 9. زيد بن حِصن طايى: از اصحاب حضرت امیر بود که پس از ماجرای صفین، جزو سران خوارج شد و در نهروان توسط سپاه حضرت کشته شد. 10. زياد بن نَضْر: از اصحاب حضرت امیر که در جنگ های سه گانه حضرت، نقش ویژه ای داشت و تا آخر هم ثابت قدم ماند. 11. مسلمة بن عبد القارى: اطلاعات خاصی درباره او در منابع ذکر نشده. 12. كعب بن عبده: از اصحاب متاخر حضرت امیر بود که به همراه مالک بن حبیب، یزید بن قیس به عنوان یاران جدید، در زمره گروه بزرگانی مانند ابوذر، عمار، مقداد و... قرار گرفتند. او در نهایت، توسط عمال معاویه به شهادت رسید. 🔺این اصحاب در نامه اعتراضی خود به عثمان نوشتند: ▫️، والی کوفه، درباره گروهى از انسان های با تقوا و درست کار، حرف های غلط و ناصواب میزند و درباره آنها به تو نیز گزارش غلط داده و تو را مجبور کرده تصمیم غلطی درباره آنها بگیری و این تصمیم تو درباره آنها چهره خوبی ندارد. ▫️ما به تو يادآورى كرده و مى‌دهيم كه را در حقّ امّت پیامبر رعايت کرده و را دنبال کنی، چرا كه مى‌ترسيم تباهى و نابودی این امّت، به دست تو باشد؛ چون تو را بر گُرده مردم سوار كرده ای و هرچه قدرت است را به دست آنها داده و از بیت المال آنگونه که میخواهی ولخرجی میکنی. (إنّا نُذَكِّرُكَ اللّهَ في امَّةِ مُحَمَّدٍ؛ فَقَد خِفنا أن يَكونَ فَسادُ أمرِهِم عَلى يَدَيكَ‌؛ لِأَنَّكَ قَد حَمَلتَ بَني أبيكَ عَلى رِقابِهِم) ▫️بدان كه تو ياورانى ستمگر و ناراضيانى ستم‌ديده و دارى و هر گاه ستمگران به يارى‌ات بيايند و ناراضيان از تو انتقاد كنند، ميان دو گروه، جدايى مى‌افتد و عملا در جامعه، كلمه و پيش مى‌آيد. (وَ اعلَم أنَّ لَكَ ناصِرا ظالِما و ناقِما عَلَيكَ مَظلوما، فَمتى نَصَرَكَ الظّالِمُ و نَقَمَ عَلَيك النّاقِمُ تَبايَنَ الفَريقانِ وَ اختَلَفَتِ الكَلِمَة) ▫️پس ای عثمان بدان! تا وقتی كه خدا را اطاعت كنى و در راه مستقيم باشى، امير ما هستى؛ و بدان که به جز خدا، پناه و به جز از سوى او، راه نجاتى نمى‌يابى. 🔺جالب اینکه هیچ یک از این اصحاب، نام خود را ذیل این نامه ننوشتند، چرا که خب روشن بود که عثمان با آنها و خشن میکرد. اما جالب تر اینکه که یکی از نویسندگان نامه بود، جداگانه نیز نامه‌اى از سوى خودش نوشت و نامش را در آن آورد. 🔺کعب یک تازه آشنا شده با (ع) بود که شیوه امثال و را دیده و این مشی را پسندیده بود و این مسیر را حق میدانست، لذا خود را با نوشتن نام خود ذیل نامه، نشان داد. او مثل ابوذر و عمار معتقد بود باید درباریان را فریاد زد تا جامعه شود، هرچند در این مسیر، دچار سختی هایی هم بشویم که نهایت آن، است. ➕ادامه دارد.... 💢 آیات‌ و‌ روایات‌ اجتماعی | 👇 https://eitaa.com/joinchat/269877266Cf07fc0f3c9
آیات و روایات اجتماعی
💠 دو راهبرد جبهه حق برای شکست سیاست جبهه باطل 🔺حضرت به دنبال این است تا جو اجتماعی و فشار سنگین آن
1️⃣ اقدام اول: شکستن جو اجتماعی و فشار حاکم بر مردم؛ با حضور 360 صحابی سرتراشیده و بدون نقاب در شهر 🔰 در کافی به نقل از از اصحاب معروف حضرت امیر میگوید: اميرالمؤمنین، در مدينه براى مردم، سخنرانى كرد و فرمود: ▫️اگر حکومت را به اهلش یعنی ما اهل بیت میسپردید هم خیر دنیا را میبردید و هم خیر آخرت را، یعنی هم آباد میشد و هم . ▫️اما اکنون منتظر باشید آنچه را کاشته اید، همان را دِرو کنید لذا منتظر عواقب این انتخاب تان باشید. 🔺در ادامه حضرت تاکید میکنند: ▫️به خدا سوگند، اگر من به عدد پيروان ، يا به عدد ، ياور داشتم و آنان دشمنان شما بودند، شما را با شمشير مى‌زدم تا به حق باز گرديد و به راستى در آييد كه اين، شكاف ايجاد شده در دين را بهتر مى‌بندد و همراهى را بيشتر مى‌كند. خدايا! ميان من و آنان، به حقْ داورى كن كه تو بهترين داورانى!». 🔺راوی میگوید حضرت سپس از مسجد، بيرون رفت و بر گذشت كه در آن، حدود بود. پس حضرت فرمود: «به خدا سوگند، اگر من به عدد اين ، مردانى داشتم كه براى خداوند و پيامبرش ، اين را از تختش پايين مى‌كشيدم». 🔺راوی میگوید چون شب شد، با حضرت تا به پاى مرگ پيمان بستند و اميرمؤمنان به آنان گفت: ▫️«صبح در فلان جا، سرها را تراشيده و نزد من بياييد» و حضرت، خود، سرش را نیز تراشيد اما هيچ يك از آن گروه، سر خود را نتراشيدند و نيامدند، جز ، ، بن يمان، بن ياسر و پس از آنها . 🔺حضرت دستش را به سوى آسمانْ بالا برد و گفت: «خدايا! این ، مرا كردند، همان گونه كه ، را ناتوان كردند. خدايا! تو آنچه را ما پنهان و آشكار مى‌كنيم، مى‌دانى و چيزى در زمين و آسمان، از تو پنهان نمى‌مانَد. مرا مسلمان بميران و به صالحانْ مُلحق كن!». ➕(مطالعه کامل روایت) 🔰 این گزارش به طرق مختلف و با ادبیات های متفاوت، در منابع گوناگون نقل شده است. تعداد این افراد، در برخی نقل ها 40 و در برخی 44 و در برخی 360 نفر ذکر شده است. در برخی نقل ها آمده که حضرت به آنها فرمود سرهایتان را بتراشید و در برخی نقل ها هم دارد که فرمود، به صورت نزنید. در مورد افرادی که حاضر شدند نیز از سه نفر نقل شده تا 7 نفر. 🔺نکته مهم آن است که چرا حضرت به این 360 بیعت کننده میگوید فردا با سرهای تراشیده و بدون نقاب به میدان شهر بیایید؟ هدف و غرض حضرت چیست؟ پاسخ های متفاوتی میتوان داد، مثلا شاید حضرت خواسته آنها را بیازماید که آیا بیعت شان واقعی است یا نه. 🔺اما در بستری که ترسیم شد، به نظر میرسد یکی از اغراضی که حضرت دنبال میکرد، این بود که حضرت با چنین کاری بتواند جو سنگین و را شکسته و و ارعاب را کنترل کند، 🔺به این بیان که 360 نفر از اصحاب با من بیعت کرده اند و آنها پنهان نیستند بلکه با سرهای تراشیده و بدون نقاب در شهر شناخته شده اند لذا ای مردم نترسیده و عقب ننشینید و با جانشین به حق پیامبر بیعت کنید، نه غاصبین خلافت. 🔺وقتی 360 نفر سرهایشان را بتراشند، یعنی آنها دیگر در شهر شناخته شده خواهند بود لذا حضور آنها در شهر به دیگران ابراز عقیده و نظرشان را خواهد داد که به حق بازگردند. 🔺اما متاسفانه این افراد بیعت کننده با حضرت، از این کار ترسیده و جز عده ای اندک به دعوت حضرت لبیک نمیگویند و نتیجه آن میشود . 🔺در نقل ها دارد که حضرت همین اتفاق را تا سه روز ادامه دادند اما در هیچ یک از آنها، این افراد با حضرت همراهی نکردند و از ترس، حاضر به حضور نشدند. 💢 آیات‌ و‌ روایات‌ اجتماعی | 👇 https://eitaa.com/joinchat/269877266Cf07fc0f3c9
💠 گزارش پنجم: نداشتن یاور حتی در حد 30 نفر 🔰 در کافی به نقل از از اصحاب معروف حضرت امیر میگوید: اميرالمؤمنین، در مدينه براى مردم، سخنرانى كرد و فرمود: ▫️اگر حکومت را به اهلش یعنی ما اهل بیت میسپردید هم خیر دنیا را میبردید و هم خیر آخرت را، یعنی هم آباد میشد و هم . ▫️اما اکنون منتظر باشید آنچه را کاشته اید، همان را دِرو کنید لذا منتظر عواقب این انتخاب تان باشید. 🔺در ادامه حضرت تاکید میکنند: ▫️به خدا سوگند، اگر من به عدد پيروان ، يا به عدد ، ياور داشتم و آنان دشمنان شما بودند، شما را با شمشير مى‌زدم تا به حق باز گرديد و به راستى در آييد كه اين، شكاف ايجاد شده در دين را بهتر مى‌بندد و همراهى را بيشتر مى‌كند. خدايا! ميان من و آنان، به حقْ داورى كن كه تو بهترين داورانى!». 🔺راوی میگوید حضرت سپس از مسجد، بيرون رفت و بر گذشت كه در آن، حدود بود. پس حضرت فرمود: «به خدا سوگند، اگر من به عدد اين ، مردانى داشتم كه براى خداوند و پيامبرش ، اين را از تختش پايين مى‌كشيدم». 🔺راوی میگوید چون شب شد، با حضرت تا به پاى مرگ پيمان بستند و اميرمؤمنان به آنان گفت: ▫️«صبح در فلان جا، سرها را تراشيده و نزد من بياييد» و حضرت، خود، سرش را نیز تراشيد اما هيچ يك از آن گروه، سر خود را نتراشيدند و نيامدند، جز ، ، بن يمان، بن ياسر و پس از آنها . 🔺حضرت دستش را به سوى آسمانْ بالا برد و گفت: «خدايا! این ، مرا كردند، همان گونه كه ، را ناتوان كردند. خدايا! تو آنچه را ما پنهان و آشكار مى‌كنيم، مى‌دانى و چيزى در زمين و آسمان، از تو پنهان نمى‌مانَد. مرا مسلمان بميران و به صالحانْ مُلحق كن!». ➕(مطالعه کامل روایت) 💢 آیات‌ و‌ روایات‌ اجتماعی | 👇 https://eitaa.com/joinchat/269877266Cf07fc0f3c9