#شهید_امروز
#شهید_محمود_اخلاقی
فرازی از وصیت نامه:
600 جلد کتاب دارم. آنها را نبرید به کتابخانه و حبس کنید. آنها را بدهید به کسانی که اهل مطالعه هستند و به آنها هم بگویید کتابها را دست به دست کنند و در گردش نگه دارند و مطالعه کنند.
@boreshha
#شهید_امروز
#شهید_مهدی_زین_الدین
#شهید_مجید_زین_الدین
متأسفانه در تاریخ شهادت این دو شهید برگوار اختلاف اقوال وجود دارد.
در برخی منابع، 26 آبان، 27 آبان، 29 آبان ذکر شده است. روی سنگ مزار شهید 27 صفر ذکر شده که مصادف با 30 آبان است.
روز 29 ام که با تاریخ گذاری بنیاد شهید هماهنگ است، به نظرم صحیح تر است.
البته این اختلاف اقوال اصلا پدیده مبارکی نیست و نشان از بی توجهی مسئولان امر به تاریخ و سیره نگاری شهدا می باشد. گویا فقط زنده این بزرگواران برای آقایان قابل استفاده بوده. ظاهرا #ماست_فروشان در همه جا رخنه کرده اند.
کلام رهبر انقلاب خطاب به مسئولان مسئولان سیره شهدا خیلی راهبردی است که: «نگذارید بلایی که بر سر روضه ابا عبد الله (ع) آمد بر سر #روضه_شهدا بیاید.».
@boreshha
هدایت شده از روی خط شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فیلم
#مستند
#مستند_فرماندهان
#شهید_مهدی_زین_الدین
مهدی زینالدین (زاده ۱۳۳۸ تهران - شهید شده 29 آبان ۱۳۶۳ سردشت) شهید مهدی زین الدین فرمانده لشکر ۱۷ علی ابن ابیطالب (ع)، به همراه برادرش مجید که مسئولیت اطلاعات و عملیات تیپ ۲ لشکر را بر عهده داشت برای شناسایی منطقه عملیاتی از کرمانشاه به سمت سردشت حرکت کردند آن هنگام به شهادت رسید. وی در کنکو رسراسری سال 1356 در دانشگاه شیراز با رتبه چهارم قبول شد اما به دلیل مبارزات سیاسی از ادامه تحصیل منصرف شد.
@khateshahadat
آن روزها دیوار هم تعبیری از در بود
در آسمان چیزی که پر می زد، کبوتر بود
پسکوچه ها در عطر قرآن #چفیه می بستند
در کوچه ها هر عابری با تو برادر بود
تقویم و درس و زندگی ، رنگ حسینی داشت
هر روزمان با روز #عاشورا برابر بود
نه حرص بود و نه تکاثر...عشق بود و عشق
دست دعا سرچشمه ی جوشان کوثر بود
از شهر مرگی رد نمی شد.. در عوض تا بود
حرف #شهادت بود و آن هم #شادی آور بود
تو زنده بودی..چهره ات را خوب یادم هست
تسبیح دستت داشتی و گونه ات تر بود
آن روز بارانی تو قرآن خواندی و رفتی
لبخند بر لب داشتی و بار آخر بود
این، بار آخربود که می دیدمت آری...
لبخندت انگار از همیشه آشناتر بود
با عشق بالا رفتی و با عشق برگشتی
برگشتی و اسم تو روی سنگ مرمر بود
امروز هم اسم تو روی کوچه ی ما هست
اما زمانه کاش فردا طور دیگر بود
ای کاش فردا روزهای رفته بر می گشت
جای تفنگ این بار در دستت کبوتر بود
تو گفته بودی راه فردا راه دشواری ست
تو رفته بودی و .. صدا.. در گوش #سنگر بود
شاعر: محمدجواد شاهمرادی
#شعر_مقاومت
@boreshha
میگما:
#اصلاح_طلب واقعی مثل #بهائی واقعی است. همچنان که بهائی واقعی نمی تواند حلال زاده باشد، یک اصلاح طلب واقعی هم نمی تواند #شرف داشته باشد. نمونه اش همین 77 اصلاح طلبی اند که بیانه ای را صادر کردند که قوه قضائیه باید با نیروهای نظامی و امنیتی که به سوی اغتشاشگران تیر اندازی کرده اند برخورد قاطع بکند.
«...شلیک بیمحابای تفنگی که از محل بیتالمال برای دفاع از مردم فراهم شده بهسوی شهروندان عادی و غیرمسلح که برای ابراز اعتراض و یا خشم خود به خیابان آمدهاند، مطلقا و فارغ از موضوع اعتراض غیرقابل توجیه و جنایتی است که قانون و دستگاه قضاء نباید حتی لحظهای در تعقیب بانیان، آمران و عاملان آن تعلل کند.».
حضرات توقع داشتند نظام اسلامی در قبال این همه جنایتی که هم پیاله های بی غیرت تر از خودشان، از قتل و تخریب و هتک حرمت حوزه های علمیه، مساجد و کتاب الهی مرتکب شده اند، به به به و چه چهی بسنده می کرد.
آقایان عقل کل! علی رغم شما، حتی حیوانات هم درس دشمن شناسی را بلدند. «اولئک کالانعام بل هم اضلّ».
به راستی که #سنگ ها را بسته و #سگ ها را رها کرده اند.
#میگما ؛ نیش نوشت های پراکنده.
@boreshha
برای دسترسی به #فهرست خاطرات #شهدای_آذر_ماه کانال می توانید از هشتگ های ذیل استفاده بفرمائید.
✅#شهید_علی_چیت_سازیان ( 5 آذر)
✅#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی (5 آذر)
✅#شهید_مجید_شهریاری (8 آذر)
❌#شهید_سبز_علی_خداداد (9 آذر) فاقد مطلب
❌#شهید_حسن_تاجیک (9 آذر) ف
✅#شهید_سید_حسن_مدرس (10 آذر)
✅#شهید_میرزا_کوچک_خان_جنگلی (11 آذر)
❌#شهید_میلاد_بدری (11 آذر) ف
❌#شهید_ابوتراب_عاشوری (13 آذر) ف
✅#شهید_احمد_کشوری (15 آذر)
✅#شهید_سید_اصغر_فاطمی_تبار (16 آذز)
✅#شهید_مهدی_قاضی_خانی (16 آذر)
✅#شهید_سید_عبدالحسین_دستغیب (20 آذر)
❌#شهید_غلام_علی_پیچک (20 آذر) ف
❌#شهید_سید_محمد_خوشبو (26 آذر) ف
✅#شهید_محمد_مفتح (27 آذر) ف
✅#شهید_مهدی_خندان (29 آذر)
http://fi9.ir/f6pt0k
@boreshha
May 11
بعد از عروسی سعید برادر حمید، دنبال خانه ای بودیم برای شروع زندگی مشترک. با پس اندازی که حمید داشت می شد یک خانه بزرگ در جای خوب قزوین اجاره کرد. اولین خانه را دیدیم. 120 متری بود. پسندیدیم.
از خانه که بیرون آمدیم هنوز سوار موتور نشده بودیم که یکی از دوستان حمید زنگ زد. برای اجاره خانه پول لازم داشت.
حمید گفت: «اگر راضی باشی #نصف پول مان را بدهیم به این رفیقم و با نصف دیگر خانه ای کوچک تر رهن کنیم. بعدا پول که دستمان آمد خانه ای بزرگ تر اجاره می کنیم».
از پیشنهادش جا خوردم. اما پس از من و منی قبول کردم. دیدم می شود با خانه ای کوچک در محله های پایین شهر هم خوش بود.
بالاخره منزلی پیدا کردیم حدود 50 متر با حیاط مشترک و دستشویی در حیاط.
همان روز خانه را با هفت میلیون پیش و 95 هزار تومان اجاره ماهیانه قول نامه کردیم. این، آخرین خانه زندگی مشترک مان بود.
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#سیره_اقتصادی_شهدا
#ایثار_اقتصادی
#کتاب_یادت_باشد ؛ شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی به روایت فرزانه سیاهکالی مرادی؛ همسر شهید، مصاحبه و باز نویسی: رقیه ملا حسینی، نویسنده: محمد رسول ملا حسینی، ناشر: شهید کاظمی، نوبت چاپ: چاپ بیست و نهم؛ ۱۳۹۷؛ صفحه 119-121.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
مقام معظم رهبری:
اتقان را در نظر بگیرید و روایت را #روایت_صحیح قرار بدهید؛ نگذارید #روضه خوانی برای #شهدا ، به سرنوشت روضهخوانی برای #سید_الشهداء (علیه الصّلاة و السّلام) - در دورههائی - دچار بشود. همان چیزی که هست را بیان کنید؛ منتها بیان هنرمندانه.
14 تیر 1389
#فرهنگ_جهاد_و_شهادت_در_کلام_امامین_انقلاب
#روایت_گری_دفاع_مقدس
@boreshha
مجید فوق العاده هوای مادرش را داشت. یکی از دلایلی که او را از فکر تحصیل در #خارج از کشور منصرف ساخت، رسیدگی به پدر و مادرش بود.
وقتی مادرش را می دید، دست و پایش را می بوسید. موقع غذا خوردن، اول #لقمه در دهان مادرش می گذاشت، سپس خودش غذا می خورد.
سر کلاس درس، تنهاترین تماسی را که جواب می داد، #تماس مادرش بود و خیلی راحت با او ترکی صحبت می کرد.
مادرش دو سال مریض بود. اگر کار بیمارستان مادرش پیش می آمد، همه می دانستند که همه قرارهایش منحل می شود. روزی قرار بود با فرد مهمی دیداری داشته باشیم، به خاطر کار مادرش زنگ زد و عذرخواهی کرد.
#شهید_مجید_شهریاری
#سیره_خانوادگی_شهدا
#احترام_به_پدر_و_مادر
#شهید_علم ؛ دانشمند شهید دکتر مجید شهریاری در آینه خاطرات؛ تهیه و تنظیم: دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی. ناشر: دفتر نشر معارف. نوبت چاپ: نهم؛ صفحه ۳۲.
#کتاب_استاد ؛ خرده روایت های زندگی شهید مجید شهریاری. نویسنده: فاطمه شایان پویا. ناشر: نشر شهید کاظمی. نوبت چاپ: اول-بهار ۱۳۹۸؛ صفحه ۶۰.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
هدایت شده از روی خط شهادت
گزیده کتاب صوتی #یادت_باشد ؛ روایت فرزانه سیاهکالی مرادی از #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
کتاب «یادت باشد» روایتی است عاشقانه از زندگی یک شهید مدافع حرم که پاییز سال ۸۹ به کربلا رفت، پاییز سال ۹۱ عقد کرد، پاییز سال ۹۲ ازدواج کرد و نهایتاً در پاییز سال ۹۴ در دفاع از حرم مطهر حضرت زینب کبری(س) به شهادت رسید!
#قطعه_صوتی
#کتاب_صوتی
#کتاب_یادت_باشد
#شهدای_مدافع_حرم
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
👇
@khateshahadat
برش ها
#شهید_علی_چیت_سازیان
مصیب مجیدی معاون علی آقا بود که قبل از خودش شهید شده بود. در عالم رؤیا ملاقاتش کرد و با التماس به او گفت: دلم برای تو و بقیه شهدای واحد خیلی تنگ شده. از کدام راهکار فتی که به این مقام رسیدی؟
جواب مصیب دو کلمه بود: « #راهکار_اشک » راهکاری که تا صبح شهادتش روز و شبی نبود که اشک توی چشمانش نباشد. به هر بهانه ای گریه می کرد؛ روضه، نماز شب، نماز و حتی توجیه نیروها. با صدای بلند بی ریای بی ریا.
برش اول:
سال ۱۳۶۶ توی #ماووت عراق بودیم. یک باره همه را به خط کرد و دستور حرکت داد. آمدیم سر پل ذهاب، ساختمان بخشداری. همان جایی بود که سال ۱۳۶۱ کار اطلاعات و عملیات را از همان جا شروع کرده بود. تک و تنها رفت روی پشت بام بخش داری. الان دیگر صدای گریه اش بلند شده بود. ضجه می زد و برای ما هم #مجلس_روضه دست و پا کرده بود. فریاد می کشید: «خدایا راضی نباش از رفقایم جا بمانم!».
برش دوم:
آخرین خداحافظی مان بود. می خواست نیمه شب حرکت کند. اما من اصرار داشتم که صبح حرکت کند. می گفتم: شب شگون ندارد. می گفت قول داده ام.
گفت: #نماز بخوانیم تا خدا آرامش دهد.
ساعت دو و نیم شب بود که علی مشغول نماز شد. او مشغول معشوق خودش بود و من هم. می دانستم که این نگاه ها آخرین بهره من از علی است.با یک دست قنوت گرفته بود و شانه هایش از گریه می لرزید. گریه اش تا عمق جانم می نشست و راه نفسم را می گرفت. قنوتش تمام شد؛ اما گریه اش نه. با اینکه زخم های تیر و ترکش نمی گذاشت به راحتی سجده کند؛ اما مشغول بود. هر دو گریه می کردیم. او #گریه_وصال و من گریه فراق.
برش سوم:
آخرین #نماز_جماعت مان بود. علی آقا داشت #قنوت می خواند. امام به رکوع رفت؛ اما علی آقا در قنوت مانده بود. گریه می کرد و با صدای بلند می گفت: «اللهم ارزقنی شهادة فی سبیلک».
این آخرین نماز علی در این دنیا بود.
#شهید_علی_چیت_سازیان
#شهید_مصیب_مجیدی
#سیره_عبادی_شهدا
#راهکار_شهادت
روات: حسین رفیعی، محمد محمدی،زهرا پناهی روا(همسر شهید) و سعید یوسفی
#کتاب_دلیل ؛ روایت حماسه نابغه اطلاعات عملیات سردار شهید علی چیت سازیان، نویسنده: حمید حسام، ناشر: سوره مهر، تاریخ چاپ: ۱۳۹۶- چاپ دوم (اول ناشر)؛ صفحات ۲۵۶، ۲۵۳-۲۵۴، ۲۴۹.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
هدایت شده از روی خط شهادت
آن سوی معبر.mp3
1.69M
هدایت شده از روی خط شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فیلم
#مستند
#مستند_سوره_های_سرخ
#شهدای_مدافع_حرم
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
مستند سوره های سرخ که هر قسمت به یک شهید قرآنی اختصاص دارد با همکاری سازمان قرآن و عترت بسیج تهران تهیه و تولید شده است. شهید حمید سیاهکالی مرادی متولد سال 1368بود، او با این سن کم توانسته بود فرمانده مخابرات گردان سیدالشهدای تیپ صاحب الامر(عج) استان قزوین شود. 5 آذرماه سال 1394 در حلب سوریه مثل حضرت عباس(ع) از ناحیه دو دست و دو پا دچار مصدومیت شد، به شهادت رسید.
@khateshahadat
میگما: استعفای وزیر کشاورزی
اخیرا باب شده بحث #استیضاح هر یک از وزرای دولت که جدی می شود، بزرگواران با یک #استعفا خودشان را خلاص می کنند. گرچه مجلس فعلی بی عرضه تر از آن است که اعتمادش را از وزیری پس بگیرد؛ خود همین سنگ بزرگ، درست است که نشانه نزدن است؛ اما چوبی است که #گربه دزده را لو می دهد. آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است.
ای کاش قانونی بود که راه فرار دزدانه این چنین صاحب منصبان را سد می کرد و آبی به جگر سوخته پابرهنگان و مستضعفان می چشاند.
تا زمانی که از قرآن فاصله داریم؛ -همان قرآنی که مجازات مسئولان متخلف را بسیار شدیدتر از مجازات مردم عادی می داند(آل عمران 159 و نمل 21)- روی سعادت دنیا و آخرت را نخواهیم دید.
#میگما ؛ نیش نوشت های پراکنده.
@boreshha
هدایت شده از روی خط شهادت
#قطعه_صوتی
#کتاب_صوتی
#کتاب_گلستان_یازدهم
#شهید_علی_چیت_سازیان
«گلستان یازدهم» خاطرات زهرا پناهیروا، همسر سردار شهید علی چیتسازیان، به قلم بهناز ضرابیزاده است که به همت انتشارات سوره مهر در دسترس مخاطبان قرار گرفت.
این کتاب با زبانی صادقانه به شرح زندگی یک سال و هشتماهه مشترک شهید چیتسازیان و همسرش پرداخته است.
«گلستان یازدهم» به زیباترین شکل توانسته است قسمت مهمی از نیمه پنهان زندگی شهید چیتسازیان را به مخاطبان معرفی کند.
👇
@khateshahadat
شهید مدرس به شدت مخالف زیاد شدن حقوق #نمایندگان_مجلس بود. منطق ایشان این بود که نمایندگان باید #نوکر مردم باشند و برای خود کیسه ای از نمایندگی ندوزند.
برش اول:
در دوره چهارم مجلس مدرس نماینده اکثریت مجلس و در اوج قدرت و نفوذ بود. در یکی از اعیاد که نمایندگان مجلس هم در خانه مدرس اجتماع کرده بودند، یکی از نمایندگان در نطقی گفت که حقوق صد تومان کفاف مخارج زندگی نمایندگان را نمی کند، ترتیبی دهید که این مبلغ به دویست تومان افزایش یابد.
ایشان فرمودند: روزی که #کاندیدا شدید، حقوق تان معلوم بود. اگر به این حقوق راضی نیستید از نمایندگی مجلس #استعفا دهید و به مردم که موکلین شمایند، اعلام کنید که فقط با حقوق ۲۰۰ تومان حاضر به قبول نمایندگی هستد. اگر قبول کردند که هیچ وگرنه راهی برای این مطلب نیست.
برش دوم:
در لایحه بودجه سال ۱۳۰۶ بنا بر این بود که حقوق نمایندگان زیاد شود. ایشان با این طرح مخالفت کرد و گفت: «ما ولی مردم نیستیم که خودمان مستقلا و با صلاح دید خود اقدام کنیم. ما #وکیل مردمیم و باید طبق نظر موکلین خود اقدام نماید. من از پانصد هزار موکل خود یکی را نمی شناسم که با افزایش حقوق شما به ۳۰۰ تومان موافق باشد. برای اینکه مردم ندارند، فقیرند».
#شهید_سید_حسن_مدرس
#سیره_سیاسی_شهدا
#الزامات_نمایندگی_مجلس
#حقوق_نجومی
#کتاب_تنها_در_محراب ؛ برگ هایی از زندگی شهید آیت الله سید حسن مدرس ؛ پدید آورنده: مؤسسه فرهنگی خاکریز ایمان و اندیشه؛ ناشر: خیزش نو ؛ نوبت چاپ: اول-۱۳۹۵؛ صفحات ۳۵-۳۴ , ۷۵.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
تابستان ۱۳۸۹ بود؛ #چهار_ماه قبل از شهادت استاد. روزی برای کاری رفتم خدمت دکتر. اصلا سر حال نبود. گفتم شاید کاری کردم که از دست من ناراحت است. پنج شنبه ها می رفتیم کلاس #کتاب_مصباح_الهدی . بیانات #حاج_اسماعیل_دولابی .
پنج شنبه بعد از کلاس علت ناراحتی اش را پرسیدم.
سفره دلش را باز کرد: «دیگر خسته شده ام. با تمام عشقم به معلمی از آن هم #خسته شده ام. گاهی فکر می کنم هیچ خبری نیست. کلا توی دنیا هیچ خبری نیست. دلم می خواهد #تمام شود».
کلام استادمان را به ایشان تذکر دادم: «مگر استادمان نگفته آن قدر “یا ربّ” بگویید تا نفَس تان بند بیاید. کنایه از این که سالک باید آن قدر بدود تا نفسش بند بیاید و به عجز و درماندگی برسد».
گفت: «بند آمد… بند آمد. دیگر نفسی نمانده که بند بیاید».
وقتی به خانه آمدم توی دفتر خاطراتش نوشتم: «امروز احساس کردم دنیا برای استادم دیگر #تنگ شده است».
وداعش با دنیا چهار ماه بیشتر طول نکشید.
#شهید_مجید_شهریاری
#راهکار_شهادت
#سیره_تهذیبی_شهدا
#کتاب_استاد ؛ خرده روایت های زندگی شهید مجید شهریاری. نویسنده: فاطمه شایان پویا. ناشر: نشر شهید کاظمی. نوبت چاپ: اول-بهار ۱۳۹۸؛ صفحه ۲۱۳ -۲۱۴.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/