eitaa logo
برش‌ ها
410 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
446 ویدیو
38 فایل
به نام خدای شهیدان در برشها شهدا دست یافتنی اند. اینجا فرهنگ جهاد و شهادت را به صورت آهسته، پیوسته و به دور از هیاهو روایت می کنیم تا بتوان آن را زندگی کرد. سایت http://www.boreshha.ir/ آپارات www.aparat.com/boreshha.ir بارش فکری @soada313_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
فرازی از وصیت نامه: 600 جلد کتاب دارم. آنها را نبرید به کتابخانه و حبس کنید. آنها را بدهید به کسانی که اهل مطالعه هستند و به آنها هم بگویید کتابها را دست به دست کنند و در گردش نگه دارند و مطالعه کنند. @boreshha
پیکر مطهر شهید امنیت در معراج شهدا
پیکر شهید امنیت در معراج شهدا
متأسفانه در تاریخ شهادت این دو شهید برگوار اختلاف اقوال وجود دارد. در برخی منابع، 26 آبان، 27 آبان، 29 آبان ذکر شده است. روی سنگ مزار شهید 27 صفر ذکر شده که مصادف با 30 آبان است. روز 29 ام که با تاریخ گذاری بنیاد شهید هماهنگ است، به نظرم صحیح تر است. البته این اختلاف اقوال اصلا پدیده مبارکی نیست و نشان از بی توجهی مسئولان امر به تاریخ و سیره نگاری شهدا می باشد. گویا فقط زنده این بزرگواران برای آقایان قابل استفاده بوده. ظاهرا در همه جا رخنه کرده اند. کلام رهبر انقلاب خطاب به مسئولان مسئولان سیره شهدا خیلی راهبردی است که: «نگذارید بلایی که بر سر روضه ابا عبد الله (ع) آمد بر سر بیاید.». @boreshha
هدایت شده از روی خط شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهدی زین‌الدین (زاده ۱۳۳۸ تهران - شهید شده 29 آبان ۱۳۶۳ سردشت) شهید مهدی زین الدین فرمانده لشکر ۱۷ علی ابن ابیطالب (ع)، به همراه برادرش مجید که مسئولیت اطلاعات و عملیات تیپ ۲ لشکر را بر عهده داشت برای شناسایی منطقه عملیاتی از کرمانشاه به سمت سردشت حرکت کردند آن هنگام به شهادت رسید. وی در کنکو رسراسری سال 1356 در دانشگاه شیراز با رتبه چهارم قبول شد اما به دلیل مبارزات سیاسی از ادامه تحصیل منصرف شد. @khateshahadat
آن روزها دیوار هم تعبیری از در بود در آسمان چیزی که پر می زد، کبوتر بود پسکوچه ها در عطر قرآن می بستند در کوچه ها هر عابری با تو برادر بود تقویم و درس و زندگی ، رنگ حسینی داشت هر روزمان با روز برابر بود نه حرص بود و نه تکاثر...عشق بود و عشق دست دعا سرچشمه ی جوشان کوثر بود از شهر مرگی رد نمی شد.. در عوض تا بود حرف بود و آن هم آور بود تو زنده بودی..چهره ات را خوب یادم هست تسبیح دستت داشتی و گونه ات تر بود آن روز بارانی تو قرآن خواندی و رفتی لبخند بر لب داشتی و بار آخر بود این، بار آخربود که می دیدمت آری... لبخندت انگار از همیشه آشناتر بود با عشق بالا رفتی و با عشق برگشتی برگشتی و اسم تو روی سنگ مرمر بود امروز هم اسم تو روی کوچه ی ما هست اما زمانه کاش فردا طور دیگر بود ای کاش فردا روزهای رفته بر می گشت جای تفنگ این بار در دستت کبوتر بود تو گفته بودی راه فردا راه دشواری ست تو رفته بودی و .. صدا.. در گوش بود شاعر: محمدجواد شاهمرادی @boreshha
میگما: واقعی مثل واقعی است. همچنان که بهائی واقعی نمی تواند حلال زاده باشد، یک اصلاح طلب واقعی هم نمی تواند داشته باشد. نمونه اش همین 77 اصلاح طلبی اند که بیانه ای را صادر کردند که قوه قضائیه باید با نیروهای نظامی و امنیتی که به سوی اغتشاشگران تیر اندازی کرده اند برخورد قاطع بکند. «...شلیک بی‌محابای تفنگی که از محل بیت‌المال برای دفاع از مردم فراهم شده به‌سوی شهروندان عادی و غیرمسلح که برای ابراز اعتراض و یا خشم خود به خیابان آمده‌اند، مطلقا و فارغ از موضوع اعتراض غیرقابل توجیه و جنایتی است که قانون و دستگاه قضاء نباید حتی لحظه‌ای در تعقیب بانیان، آمران و عاملان آن تعلل کند.». حضرات توقع داشتند نظام اسلامی در قبال این همه جنایتی که هم پیاله های بی غیرت تر از خودشان، از قتل و تخریب و هتک حرمت حوزه های علمیه، مساجد و کتاب الهی مرتکب شده اند، به به به و چه چهی بسنده می کرد. آقایان عقل کل! علی رغم شما، حتی حیوانات هم درس دشمن شناسی را بلدند. «اولئک کالانعام بل هم اضلّ». به راستی که ها را بسته و ها را رها کرده اند. ؛ نیش نوشت های پراکنده. @boreshha
بعد از عروسی سعید برادر حمید، دنبال خانه ای بودیم برای شروع زندگی مشترک. با پس اندازی که حمید داشت می شد یک خانه بزرگ در جای خوب قزوین اجاره کرد. اولین خانه را دیدیم. 120 متری بود. پسندیدیم. از خانه که بیرون آمدیم هنوز سوار موتور نشده بودیم که یکی از دوستان حمید زنگ زد. برای اجاره خانه پول لازم داشت. حمید گفت: «اگر راضی باشی پول مان را بدهیم به این رفیقم و با نصف دیگر خانه ای کوچک تر رهن کنیم. بعدا پول که دستمان آمد خانه ای بزرگ تر اجاره می کنیم». از پیشنهادش جا خوردم. اما پس از من و منی قبول کردم. دیدم می شود با خانه ای کوچک در محله های پایین شهر هم خوش بود. بالاخره منزلی پیدا کردیم حدود 50 متر با حیاط مشترک و دستشویی در حیاط. همان روز خانه را با هفت میلیون پیش و 95 هزار تومان اجاره ماهیانه قول نامه کردیم. این، آخرین خانه زندگی مشترک مان بود. ؛ شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی به روایت فرزانه سیاهکالی مرادی؛ همسر شهید، مصاحبه و باز نویسی: رقیه ملا حسینی، نویسنده: محمد رسول ملا حسینی، ناشر: شهید کاظمی، نوبت چاپ: چاپ بیست و نهم؛ ۱۳۹۷؛ صفحه 119-121. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
مقام معظم رهبری: اتقان را در نظر بگیرید و روایت را قرار بدهید؛ نگذارید ‌خوانی برای ، به سرنوشت روضه‌خوانی برای (علیه الصّلاة و السّلام) - در دوره‌هائی - دچار بشود. همان چیزی که هست را بیان کنید؛ منتها بیان هنرمندانه. 14 تیر 1389 @boreshha
مجید فوق العاده هوای مادرش را داشت. یکی از دلایلی که او را از فکر تحصیل در #خارج از کشور منصرف ساخت، رسیدگی به پدر و مادرش بود. وقتی مادرش را می دید، دست و پایش را می بوسید. موقع غذا خوردن، اول #لقمه در دهان مادرش می گذاشت، سپس خودش غذا می خورد. سر کلاس درس، تنهاترین تماسی را که جواب می داد، #تماس مادرش بود و خیلی راحت با او ترکی صحبت می کرد. مادرش دو سال مریض بود. اگر کار بیمارستان مادرش پیش می آمد، همه می دانستند که همه قرارهایش منحل می شود. روزی قرار بود با فرد مهمی دیداری داشته باشیم، به خاطر کار مادرش زنگ زد و عذرخواهی کرد. #شهید_مجید_شهریاری #سیره_خانوادگی_شهدا #احترام_به_پدر_و_مادر #شهید_علم ؛ دانشمند شهید دکتر مجید شهریاری در آینه خاطرات؛ تهیه و تنظیم: دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی. ناشر: دفتر نشر معارف. نوبت چاپ: نهم؛ صفحه ۳۲. #کتاب_استاد ؛ خرده روایت های زندگی شهید مجید شهریاری. نویسنده: فاطمه شایان پویا. ناشر: نشر شهید کاظمی. نوبت چاپ: اول-بهار ۱۳۹۸؛ صفحه ۶۰. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از روی خط شهادت
گزیده کتاب صوتی ؛ روایت فرزانه سیاهکالی مرادی از کتاب «یادت باشد» روایتی است عاشقانه از زندگی یک شهید مدافع حرم که پاییز سال ۸۹ به کربلا رفت، پاییز سال ۹۱ عقد کرد، پاییز سال ۹۲ ازدواج کرد و نهایتاً در پاییز سال ۹۴ در دفاع از حرم مطهر حضرت زینب کبری(س) به شهادت رسید! 👇 @khateshahadat
#شهید_علی_چیت_سازیان
برش‌ ها
#شهید_علی_چیت_سازیان
مصیب مجیدی معاون علی آقا بود که قبل از خودش شهید شده بود. در عالم رؤیا ملاقاتش کرد و با التماس به او گفت: دلم برای تو و بقیه شهدای واحد خیلی تنگ شده. از کدام راهکار فتی که به این مقام رسیدی؟ جواب مصیب دو کلمه بود: « » راهکاری که تا صبح شهادتش روز و شبی نبود که اشک توی چشمانش نباشد. به هر بهانه ای گریه می کرد؛ روضه، نماز شب، نماز و حتی توجیه نیروها. با صدای بلند بی ریای بی ریا. برش اول: سال ۱۳۶۶ توی عراق بودیم. یک باره همه را به خط کرد و دستور حرکت داد. آمدیم سر پل ذهاب، ساختمان بخشداری. همان جایی بود که سال ۱۳۶۱ کار اطلاعات و عملیات را از همان جا شروع کرده بود. تک و تنها رفت روی پشت بام بخش داری. الان دیگر صدای گریه اش بلند شده بود. ضجه می زد و برای ما هم دست و پا کرده بود. فریاد می کشید: «خدایا راضی نباش از رفقایم جا بمانم!». برش دوم: آخرین خداحافظی مان بود. می خواست نیمه شب حرکت کند. اما من اصرار داشتم که صبح حرکت کند. می گفتم: شب شگون ندارد. می گفت قول داده ام. گفت: بخوانیم تا خدا آرامش دهد. ساعت دو و نیم شب بود که علی مشغول نماز شد. او مشغول معشوق خودش بود و من هم. می دانستم که این نگاه ها آخرین بهره من از علی است.با یک دست قنوت گرفته بود و شانه هایش از گریه می لرزید. گریه اش تا عمق جانم می نشست و راه نفسم را می گرفت. قنوتش تمام شد؛ اما گریه اش نه. با اینکه زخم های تیر و ترکش نمی گذاشت به راحتی سجده کند؛ اما مشغول بود. هر دو گریه می کردیم. او و من گریه فراق. برش سوم: آخرین مان بود. علی آقا داشت می خواند. امام به رکوع رفت؛ اما علی آقا در قنوت مانده بود. گریه می کرد و با صدای بلند می گفت: «اللهم ارزقنی شهادة فی سبیلک». این آخرین نماز علی در این دنیا بود. روات: حسین رفیعی، محمد محمدی،زهرا پناهی روا(همسر شهید) و سعید یوسفی ؛ روایت حماسه نابغه اطلاعات عملیات سردار شهید علی چیت سازیان، نویسنده: حمید حسام، ناشر: سوره مهر، تاریخ چاپ: ۱۳۹۶- چاپ دوم (اول ناشر)؛ صفحات ۲۵۶، ۲۵۳-۲۵۴، ۲۴۹. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
هدایت شده از روی خط شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مستند سوره های سرخ که هر قسمت به یک شهید قرآنی اختصاص دارد با همکاری سازمان قرآن و عترت بسیج تهران تهیه و تولید شده است. شهید حمید سیاهکالی مرادی متولد سال 1368بود، او با این سن کم توانسته بود فرمانده مخابرات گردان سیدالشهدای تیپ صاحب الامر(عج) استان قزوین شود. 5 آذرماه سال 1394 در حلب سوریه مثل حضرت عباس(ع) از ناحیه دو دست و دو پا دچار مصدومیت شد، به شهادت رسید. @khateshahadat
میگما: استعفای وزیر کشاورزی اخیرا باب شده بحث هر یک از وزرای دولت که جدی می شود، بزرگواران با یک خودشان را خلاص می کنند. گرچه مجلس فعلی بی عرضه تر از آن است که اعتمادش را از وزیری پس بگیرد؛ خود همین سنگ بزرگ، درست است که نشانه نزدن است؛ اما چوبی است که دزده را لو می دهد. آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است. ای کاش قانونی بود که راه فرار دزدانه این چنین صاحب منصبان را سد می کرد و آبی به جگر سوخته پابرهنگان و مستضعفان می چشاند. تا زمانی که از قرآن فاصله داریم؛ -همان قرآنی که مجازات مسئولان متخلف را بسیار شدیدتر از مجازات مردم عادی می داند(آل عمران 159 و نمل 21)- روی سعادت دنیا و آخرت را نخواهیم دید. ؛ نیش نوشت های پراکنده. @boreshha
هدایت شده از روی خط شهادت
«گلستان یازدهم» خاطرات زهرا پناهی‌روا، همسر سردار شهید علی چیت‌سازیان، به قلم بهناز ضرابی‌زاده است که به همت انتشارات سوره مهر در دسترس مخاطبان قرار گرفت. این کتاب با زبانی صادقانه به شرح زندگی یک سال و هشت‌ماهه مشترک شهید چیت‌سازیان و همسرش پرداخته است. «گلستان یازدهم» به زیباترین شکل توانسته است قسمت مهمی از نیمه پنهان زندگی شهید چیت‌سازیان را به مخاطبان معرفی کند. 👇 @khateshahadat
شهید مدرس به شدت مخالف زیاد شدن حقوق #نمایندگان_مجلس بود. منطق ایشان این بود که نمایندگان باید #نوکر مردم باشند و برای خود کیسه ای از نمایندگی ندوزند. برش اول: در دوره چهارم مجلس مدرس نماینده اکثریت مجلس و در اوج قدرت و نفوذ بود. در یکی از اعیاد که نمایندگان مجلس هم در خانه مدرس اجتماع کرده بودند، یکی از نمایندگان در نطقی گفت که حقوق صد تومان کفاف مخارج زندگی نمایندگان را نمی کند، ترتیبی دهید که این مبلغ به دویست تومان افزایش یابد. ایشان فرمودند: روزی که #کاندیدا شدید، حقوق تان معلوم بود. اگر به این حقوق راضی نیستید از نمایندگی مجلس #استعفا دهید و به مردم که موکلین شمایند، اعلام کنید که فقط با حقوق ۲۰۰ تومان حاضر به قبول نمایندگی هستد. اگر قبول کردند که هیچ وگرنه راهی برای این مطلب نیست. برش دوم: در لایحه بودجه سال ۱۳۰۶ بنا بر این بود که حقوق نمایندگان زیاد شود. ایشان با این طرح مخالفت کرد و گفت: «ما ولی مردم نیستیم که خودمان مستقلا و با صلاح دید خود اقدام کنیم. ما #وکیل مردمیم و باید طبق نظر موکلین خود اقدام نماید. من از پانصد هزار موکل خود یکی را نمی شناسم که با افزایش حقوق شما به ۳۰۰ تومان موافق باشد. برای اینکه مردم ندارند، فقیرند». #شهید_سید_حسن_مدرس #سیره_سیاسی_شهدا #الزامات_نمایندگی_مجلس #حقوق_نجومی #کتاب_تنها_در_محراب ؛ برگ هایی از زندگی شهید آیت الله سید حسن مدرس ؛ پدید آورنده: مؤسسه فرهنگی خاکریز ایمان و اندیشه؛ ناشر: خیزش نو ؛ نوبت چاپ: اول-۱۳۹۵؛ صفحات ۳۵-۳۴ , ۷۵. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تابستان ۱۳۸۹ بود؛ قبل از شهادت استاد. روزی برای کاری رفتم خدمت دکتر. اصلا سر حال نبود. گفتم شاید کاری کردم که از دست من ناراحت است. پنج شنبه ها می رفتیم کلاس . بیانات . پنج شنبه بعد از کلاس علت ناراحتی اش را پرسیدم. سفره دلش را باز کرد: «دیگر خسته شده ام. با تمام عشقم به معلمی از آن هم شده ام. گاهی فکر می کنم هیچ خبری نیست. کلا توی دنیا هیچ خبری نیست. دلم می خواهد شود». کلام استادمان را به ایشان تذکر دادم: «مگر استادمان نگفته آن قدر “یا ربّ” بگویید تا نفَس تان بند بیاید. کنایه از این که سالک باید آن قدر بدود تا نفسش بند بیاید و به عجز و درماندگی برسد». گفت: «بند آمد… بند آمد. دیگر نفسی نمانده که بند بیاید». وقتی به خانه آمدم توی دفتر خاطراتش نوشتم: «امروز احساس کردم دنیا برای استادم دیگر شده است». وداعش با دنیا چهار ماه بیشتر طول نکشید. ؛ خرده روایت های زندگی شهید مجید شهریاری. نویسنده: فاطمه شایان پویا. ناشر: نشر شهید کاظمی. نوبت چاپ: اول-بهار ۱۳۹۸؛ صفحه ۲۱۳ -۲۱۴. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/