eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
88 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
به عمر ندیدم شبی که مرغ نخواند بر رویت چه جای باغ تو را فراغت ما گر بود و گر نبود مرا به روی تو از هر که عالمست فراغ ز درد تو امید رستگاری نیست گریختن نتوانند بندگان به داغ تو را که این همه نوای زنند چه التفات بود بر ادای منکر زاغ دلیل روی تو هم روی توست را چراغ را نتوان دید جز به نور چراغ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/373 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گرم بازآمدی محبوب سیم اندام سنگین گل از خارم برآوردی و خار از پا و پا از ایا باد سحرگاهی گر این شب روز می‌خواهی از آن خرگاهی برافکن دامن محمل گر او سرپنجه بگشاید که عاشق می‌کشم شاید هزارش صید پیش آید به مستعجل گروهی همنشین من خلاف عقل و دین من بگیرند آستین من که دست از دامنش بگسل ملامتگوی عاشق را چه گوید مردم دانا که حال غرقه در دریا نداند خفته بر ساحل به گر بیالاید دو دست شاید نه قتلم همی‌آید که دست و پنجه قاتل اگر عاقل بود داند که مجنون صبر نتواند شتر جایی بخواباند که لیلی را بود منزل ز عقل اندیشه‌ها زاید که مردم را بفرساید گرت آسودگی باید برو عاشق شو ای عاقل مرا تا پای می‌پوید طریق وصل می‌جوید بهل تا عقل می‌گوید زهی سودای بی‌حاصل عجایب نقش‌ها بینی خلاف رومی و چینی اگر با دوست بنشینی ز دنیا و آخرت غافل در این معنی سخن باید که جز نیاراید که هرچ از جان برون آید نشیند بر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/371 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرا رسد که برآرم هزار چو که احتمال ندارم ز دوستان ورقی خبر برید به که عهد می‌شکند تو نیز اگر بتوانی ببند بار تحول اَمَااُخالِصُ وُدّی؟ اَلَم اُراعِکَ جَهدی؟ فَکَیْفَتَنقُضُ عَهدی؟ وَ فیمَ تَهجُرُنی؟ قُل! اگر چه مالک رقی و پادشاه به حقی همت حلال نباشد ز بنده تغافل مَنِالمُبَلّغُ عَنّی اِلیٰ مُعَذِّب ِ قلبی اِذا جَرَحْتَفُؤادی بِسَیْف ِ لَحْظُکَ فَاقْتُل تو آن کمند نداری که من خلاص بیابم اسیر ماندم و درمان تحمل است و تذلل لَأوْضَحَنَّبِسِرّی و لَو تَهَتَّکَ سِتْری اذَالْاَحِبَّةُتَرضیٰ دَعِ اللَّوائِمَ تَعذُل وفا و عهد مودت میان اهل ارادت نه چون بقای شکوفه‌ست و تَمِیلُبَینَ یَدَینا و تَمِیلُ اِلَینا لَقَدشَدَدتَ عَلَینا اِلامَ تَعقِدُ فَاحلُل مرا که چشم ارادت به روی و موی تو باشد دلیل صدق نباشد نظر به و سنبل فُتاتُشَعرِکَ مِسکٌ اِنِ اتّخَذت عبیرا وَ حَشوُثَوبِکَ وردٌ و طِیبُ فِیکَ قَرَنفُل تو تأمل نمی‌کنی که ببینی که هیچ بار ندیدت که سیر شد ز تأمل ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/370 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ساقی بده آن مطرب بزن آن نوای بر چنگ کز زهد ندیده‌ام فتوحی تا کی زنم آبگینه بر سنگ خون شد من ندیده کامی الا که برفت با ننگ آمد و عقل همچو بادی رفت از بر من هزار فرسنگ ای زاهد خرقه پوش تا کی با عاشق خسته کنی جنگ گرد دو جهان بگشته عاشق زاهد بنگر نشسته من خرقه فکنده‌ام ز باشد که به وصل تو زنم چنگ همه روز می‌باز تا در دو جهان شوی به یک رنگ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/372 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
جزای آن که نگفتیم شکر روز وصال شب فراق نخفتیم ز خیال بدار یک ای قائد این زمام جمال که دیده سیر نمی‌گردد از نظر به جمال دگر به گوش فراموش عهد سنگین پیام ما که رساند مگر نسیم به تیغ هندی دشمن قتال می‌نکند چنان که دوست به غمزه قتال جماعتی که نظر را حرام می‌گویند نظر حرام بکردند و خلق حلال غزال اگر به کمند اوفتد عجب نبود عجب فتادن مرد است در کمند غزال تو بر کنار فراتی ندانی این معنی به راه بادیه دانند قدر آب زلال اگر مراد نصیحت کنان ما این است که ترک دوست بگویم تصوریست محال به خاک پای تو داند که تا سرم نرود ز سر به در نرود همچنان امید وصال حدیث چه حاجت که بر زبان آری به آب دیده نبشته صورت حال سخن دراز کشیدیم و همچنان باقیست که ذکر دوست نیارد به هیچ گونه ملال به کار میسر نمی‌شود ولیک بیچارگان است بنال ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/369 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چشم خدا بر تو ای بدیع یار من و جمع و شاه قبایل جلوه کنان می‌روی و باز می‌آیی سرو ندیدم بدین صفت متمایل هر صفتی را معرفتی هست روی تو بر قدرت خدای قصه لیلی مخوان و غصه مجنون عهد تو منسوخ کرد ذکر اوایل نام تو می‌رفت و عارفان بشنیدند هر دو به رقص آمدند سامع و قایل پرده چه باشد میان عاشق و معشوق سد سکندر نه مانع است و نه حایل گو همه شهرم نگه کنند و ببینند دست در آغوش یار کرده حمایل دور به آخر رسید و عمر به پایان شوق تو ساکن نگشت و مهر تو زایل گر تو برانی کسم شفیع نباشد ره به تو دانم دگر به هیچ وسایل با که نگفتم حکایت غم این همه گفتیم و حل نگشت مسائل از این پس نه عاقلست نه هشیار بچربید بر فنون فضایل ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/368 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من ایستاده‌ام اینک به خدمتت مشغول مرا از آن چه که خدمت قبول یا نه قبول نه دست با تو درآویختن نه پای گریز نه احتمال فراق و نه اختیار وصول کمند نه بس بود زلف مفتولت که روی نیز بکردی ز دوستان مفتول من آنم ار تو نه آنی که بودی اندر عهد به دوستی که نکردم ز دوستیت عدول ملامتت نکنم گر چه بی‌وفا یاری هزار جان عزیزت فدای طبع ملول مرا گناه است ار ملامت تو برم که بار گران بود و من ظلوم جهول گر آن چه بر سر من می‌رود ز دست فراق علی التمام فروخوانم الحدیث یطول ز دست گریه کتابت نمی‌توانم کرد که می‌نویسم و در حال می‌شود مغسول من از کجا و نصیحت کنان بیهده گوی حکیم را نرسد کدخدایی بهلول طریق به گفتن نمی‌توان آموخت مگر کسی که بود در طبیعتش مجبول اسیر بند غمت را به لطف بخوان که گر به قهر برانی کجا شود مغلول نه زور بازوی که دست قوت شیر سپر بیفکند از تیغ غمزه مسلول ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/365 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مهربان و یار همدم همه کس دوست می‌دارند و من هم نظر با نیکوان رسمیست معهود نه این بدعت من آوردم به عالم تو گر دعوی کنی پرهیزگاری مصدق دارمت والله اعلم و گر گویی که میل خاطرم نیست من این دعوی نمی‌دارم مسلم حدیث اگر گویی گناه است گناه اول ز حوا بود و آدم گرفتار کمند ماه رویان نه از مدحش خبر باشد نه از ذم چو دست مهربان بر سینه‌ی ریش به گیتی در ندارم هیچ مرهم بگردان ساقیا جام لبالب بیاموز از فلک دور دمادم اگر دانی که دنیا غم نیرزد به روی دوستان باش و خرم غنیمت دان اگر دانی که هر روز ز عمر مانده روزی می‌شود کم منه بر سرای عمر که بنیادش نه بنیادیست محکم برو شادی کن ای یار افروز چو خاکت می‌خورد چندین مخور غم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/362 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دوست دارم که بپوشی رخ همچون تا چو نبینند به هر بام و درت جرم بیگانه نباشد که تو صورت گر در آیینه ببینی برود ز برت جای سخن گفتن پیشت کآب چو بخندی برود از شکرت راه آه سحر از شوق نمی‌یارم داد تا نباید که بشوراند سحرت هیچ پیرایه نکند حسن تو را هیچ مشاطه نیاراید از این بارها گفته‌ام این روی به هر کس منمای تا تأمل نکند دیده هر بی‌بصرت باز گویم نه که این صورت و معنی که تو راست نتواند که ببیند مگر اهل نظرت راه صد دشمنم از بهر تو می‌باید داد تا یکی دوست ببینم که بگوید خبرت آن چنان سخت نیاید سر من گر برود نازنینا که پریشانی مویی ز سرت غم آن نیست که بر خاک نشیند زحمت نمی‌خواهد بر رهگذرت ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/366 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نشسته بودم و خاطر به مشغول در سرای به هم کرده از خروج و دخول شب دراز دو چشمم بر آستان امید که بامداد در حجره می‌زند مأمول خمار در سر و دستش به هشیاران خضیب و نرگس مستش به جادویی مکحول بیار ساقی و همسایه گو دو چشم ببند که من دو گوش بیاکندم از حدیث عذول چنان تصور معشوق در خیال من است که دیگرم متصور نمی‌شود معقول حدیث عقل در ایام پادشاهی چنان شده‌ست که فرمان عامل معزول شکایت از تو ندارم که شکر باید کرد گرفته خانه درویش پادشه به نزول بر آن سماط که منظور میزبان باشد شکم پرست کند التفات بر مأکول به دوستی که ز دست تو ضربت چنان موافق طبع آیدم که ضرب اصول مرا به عاشقی و دوست را به معشوقی چه نسبت است بگویید قاتل و مقتول مرا به گوش تو باید حکایت از لب دریغ باشد پیغام ما به دست رسول درون خاطر مجال غیر تو نیست چو بود به تو از هر که در جهان مشغول ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/364 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بی‌دل گمان مبر که نصیحت کند قبول من گوش استماع ندارم لمن یقول تا عقل داشتم نگرفتم طریق جایی برفت که حیران شود عقول آخر نه به رود انصاف من بده چون است من به وصل تو مشتاق و تو ملول یک دم نمی‌رود که نه در خاطری ولیک بسیار فرق باشد از اندیشه تا وصول روزی سرت ببوسم و در پایت اوفتم پروانه را چه حاجت پروانه دخول گنجشک بین که صحبت شاهینش آرزوست بیچاره در هلاک تن عجول نفسی تزول عاقبة الامر فی الهوی یا منیتی و ذکرک فی النفس ما را به جز تو در همه عالم عزیز نیست گر رد کنی بضاعت مزجاة ور قبول ای پیک که خبر می‌بری به دوست یالیت اگر به جای تو من بودمی رسول دوران دهر و تجربتم سر سپید کرد وز سر به در نمی‌رودم همچنان فضول چو پایبند شدی بار غم ببر عیار دست بسته نباشد مگر حمول ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/367 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
جانا هزاران آفرین بر جانت از سر تا قدم صانع خدایی کاین وجود آورد بیرون از عدم خورشید بر سرو روان دیگر ندیدم در جهان وصفت نگنجد در بیان نیاید در قلم گفتم چو طاووسی مگر عضوی ز عضوی می‌بینمت چون نیشکر از سر تا قدم چندان که می‌بینم جفا امید می‌دارم وفا چشمانت می‌گویند ابروت می‌گوید نعم آخر نگاهی بازکن وانگه عتاب آغاز کن چندان که کن چون پادشاهان بر خدم چون ببردی دین مبر هوش از من مسکین مبر با مهربانان کین مبر صید الحرم خار است و در بوستان هرچ او کند نیکوست آن سهل است پیش دوستان از دوستان بردن ستم او رفت و جان می‌پرورد این جامه بر می‌درد سلطان که می‌برد از پاسبانانش چه غم می‌زد به جفا می‌رفت و می‌گفت از قفا بنالیدی ز ما مردان ننالند از الم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/363 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
وقت‌ها یک دم برآسودی تنم قال مولائی لطرفی تنم اسقیانی و دعانی افتضح و مستوری نیامیزد به هم ما به مسکینی سلاح انداختیم لا تحلوا قتل من القی السلم یا غریب الحسن رفقا بالغریب خون درویشان مریز ای محتشم گر نکردستی به پنجه تیز ما لذاک الکف مخضوبا بدم قد ملکت القلب ملکا دائما خواهی اکنون عدل کن ستم گر بخوانی ور برانی بنده‌ایم لا ابالی ان دعالی او شتم یا قضیب البان ما هذا الوقوف گر خلاف سرو می‌خواهی بچم عمرها پرهیز می‌کردم ز ما حسبت الان الا قد هجم خلیانی نحو منظوری اقف تا چو از سر بسوزم تا قدم در ازل رفته‌ست ما را دوستی لا تخونونی فعهدی ماانصرم بذل روحی فیک امر هین خود چه باشد در کف حاتم درم بنده‌ام تا زنده‌ام بی لم ازل عبدا و اوصالی رمم شنعة العذال عندی لم تفد کز ازل بر من کشیدند این رقم گر بنالم وقتی از زخمی قدیم لا تلومونی فجرحی ما التحم ان ترد محو البرایا فانکشف تا وجود خلق ریزی در عدم عقل و صبر از من چه می‌جویی که کلما اسست بنیانا هدم انت فی قلبی الم تعلم به کز نصیحت کن نمی‌بیند الم جان صرف کن در پای دوست ان غایات الامانی تغتنم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/361 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چو سحری برگرفت نوبت بام ز توبه خانه تنهایی آمدم بر بام نگاه می‌کنم از پیش رایت که می‌برد به افق پرچم سپاه ظلام بیاض روز برآمد چو از دواج سیاه برهنه بازنشیند یکی سپیداندام دلم به گرفتار و جان به مهر گرو درآمد از درم آن جان آرام سرم هنوز چنان مست بوی آن است که بوی عنبر و ره نمی‌برد به مشام دگر من از شب تاریک هیچ غم نخورم که هر شبی را روزی مقدر است انجام تمام فهم نکردم که ارغوان و است در آستینش یا دست و ساعد در آبگینه‌اش آبی که گر قیاس کنی ندانی آب کدام است و آبگینه کدام بیار ساقی دریای مشرق و مغرب که دیر مست شود هر که می به دوام من آن نیم که حلال از حرام نشناسم شراب با تو حلال است و آب بی تو حرام به هیچ شهر نباشد چنین شکر که تویی که طوطیان چو درآوری به کلام رها نمی‌کند این نظم چون زره درهم که خصم تیغ تعنت برآورد ز نیام ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/359 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
انتبه قبل السحر یا ذالمنام نوبت عشرت بزن پیش آر جام تا سوار عقل بردارد دمی طبع شورانگیز را دست از لگام دوری از بط در قدح کن پیش از آنک در خروش آید خروس بام مرغ جانم را به مشکین سلسله طوق بر گردن نهادی چون حمام ز آهنین چنگال شاهین غمت رخنه رخنه‌ست اندرون من چو دام ساعتی چون به صحرا درگذر یک زمان چون سرو در بستان خرام تا شود بر نکورویی وبال تا شود بر سرو رعنایی حرام طوطیان جان را به لطف شکری ده از لب یاقوت فام ناله به مستی است ساتکینی ساتکینی ای ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/360 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
زهی سعادت من که‌م تو آمدی به سلام خوش آمدی و علیک السلام و الاکرام قیام کرد عقل می‌گوید مکن که ادب نیست پیش سرو قیام اگر کساد شکر بایدت دهن بگشای ورت خجالت سرو آرزو کند بخرام تو آفتاب منیری و دیگران انجم تو روح پاکی و ابنای روزگار اجسام اگر تو آدمیی اعتقاد من این است که دیگران همه نقشند بر در حمام تنک مپوش که اندام‌های سیمینت درون جامه پدید است چون از جام از اتفاق چه بود میان دو دوست درون پیرهنی چون دو مغز یک بادام سماع اهل آواز چه جای زمزمه عندلیب و سجع حمام در این سماع همه ساقیان شاهدروی بر این همه صوفیان دردآشام ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/357 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
حکایت از لب دهان سیم اندام تفاوتی نکند گر دعاست یا دشنام حریف دوست که از خبر دارد شراب صرف محبت نخورده است تمام اگر ملول شوی یا ملامتم گویی اسیر نیندیشد از ملال و ملام من آن نیم که به جور از مراد بگریزم به آستین نرود مرغ پای بسته به دام بسی نماند که پنجاه ساله عاقل را به پنج روز به دیوانگی برآید مرا که با توام از هر که هست باکی نیست حریف خاص نیندیشد از ملامت عام شب دراز نخفتم که دوستان گویند به سرزنش عجبا للمحب کیف ینام تو در کنار من آیی من این طمع نکنم که می‌نیایدت از حسن وصف در اوهام ضرورت است که روزی بسوزد این اوراق که تاب آتش نیاورد اقلام ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/358 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ساقیا می ده که مرغ بام رخ نمود از بیضه زنگارفام در دماغ می پرستان بازکش آتش سودا به آب چشم جام یا رب از فردوس کی رفت این نسیم یا رب از جنت که آورد این پیام خاطر و بار تو راکبی تند است و مرکوبی جمام جان ما و روی توست ساتکینی ساتکینی ای ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/356 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بنده‌وار آمدم به زنهارت که ندارم سلاح پیکارت متفق می‌شوم که ندهم معتقد می‌شوم دگر بارت مشتری را بهای روی تو نیست من بدین مفلسی خریدارت غیرتم هست و اقتدارم نیست که بپوشم ز چشم اغیارت گر چه بی طاقتم چو مور ضعیف می‌کشم و می‌کشم بارت نه چنان در کمند پیچیدی که مخلص شود گرفتارت من هم اول که دیدمت گفتم حذر از چشم مست دیده شاید که بی تو برنکند تا نبیند فراق دیدارت تو ملولی و دوستان مشتاق تو گریزان و ما طلبکارت چشم به بیند که ببستی به چشم سحارت تو بدین هر دو چشم چه غم از چشم‌های بیدارت ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/355 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شمع بخواهد نشست بازنشین ای روی تو دیدن به روز نماید تمام مطرب یاران برفت ساقی مستان بخفت شاهد ما برقرار مجلس ما بردوام باغ سرای نشان می‌دهد وز در ایوان بخاست بانگ خروسان بام ما به تو پرداختیم خانه و هرچ اندر اوست هر چه پسند بر همه عالم حرام خواهیم آزاد کن قویتر ببند مثل تو صیاد را کس نگریزد ز دام هر که در آتش نرفت بی‌خبر از سوز ماست سوخته داند که چیست پختن سودای خام اولم اندیشه بود تا نشود زشت فارغم اکنون ز سنگ چون بشکستند جام اگر و ننگ در سر او شد چه شد مرد ره نیست که‌ش غم ننگ است و ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/354 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ماه چنین کس ندید سخن و کش خرام ماه مبارک طلوع سرو قیامت قیام سرو درآید ز پای گر تو بجنبی ز جای ماه بیفتد به گر تو برآیی به بام تا از آن تو شد دیده فرودوختم هر چه پسند بر همه عالم حرام گوش بر در است تا چه بیاید خبر چشم امیدم به راه تا که بیارد پیام دعوت بی را هیچ نباشد فروغ مجلس بی دوست را هیچ نباشد نظام در همه عمرم شبی بی‌خبر از در درآی تا شب درویش را برآید به شام بار غمت می‌کشم وز همه عالم گر نکند التفات یا نکند احترام رای خداوند راست حاکم و فرمانرواست گر بکشد بنده‌ایم ور بنوازد ای که ملامت کنی عارف دیوانه را شاهد ما حاضر است گر تو ندانی کدام گو به سلام من آی با همه تندی و جور وز من بی‌دل ستان جان به جواب سلام اگر طالبی راه رو و رنج بر یا برسد جان به حلق یا برسد به کام ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/353 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرا دو دیده به راه و دو گوش بر پیغام تو مستریح و به افسوس می‌رود ایام شبی نپرسی و روزی که دوستدارانم چگونه شب به سحر می‌برند و روز به شام ببردی از من مهر هر کجا صنمیست مرا که قبله گرفتم چه کار با اصنام به کام با تو التماس من است بسا که فرورفت و برنیامد کام مرا نه دولت وصل و نه احتمال فراق نه پای رفتن از این نه جای مقام چه دشمنی تو که از دست و مطاوعت به گریزم نمی‌کنند اَقدام ملامتم نکند هر که معرفت دارد که می‌بستاند ز دست عقل زمام مرا که با تو سخن گویم و سخن شنوم نه گوش فهم بماند نه هوش استفهام اگر زبان مرا روزگار دربندد به در سخن آیند ریزه‌های عظام بر آتش غم کدام که نسوخت گر این سخن برود در جهان نماند خام ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/352 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من اندر نمی‌یابم که روی از دوست برتابم بدار ای دوست دست از من که طاقت رفت و پایابم تنم فرسود و عقلم رفت و همچنان باقی وگر جانم دریغ آید نه مشتاقم که کذابم بیار ای لعبت ساقی نگویم چند پیمانه که گر جیحون بپیمایی نخواهی یافت سیرابم مرا روی تو محراب است در شهر مسلمانان وگر جنگ مغول باشد نگردانی ز محرابم مرا از دنیی و عقبی همینم بود و دیگر نه که پیش از رفتن از دنیا دمی با دوست دریابم سر از بیچارگی گفتم نهم شوریده در عالم دگر ره پای می‌بندد وفای عهد اصحابم نگفتی بی‌وفا یارا که کنی ما را الا ار دست می‌گیری بیا کز سر گذشت آبم زمستان است و بی برگی بیا ای باد نوروزم بیابان است و تاریکی بیا ای قرص مهتابم حیات آن باشد که بر خاک درت میرد دری دیگر نمی‌دانم مکن محروم از این بابم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/350 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
روزگاریست که سودازده روی توام خوابگه نیست مگر خاک سر کوی توام به دو چشم تو که شوریده‌تر از بخت من است که به روی تو من آشفته‌تر از موی توام نقد هر عقل که در کیسه پندارم بود کمتر از هیچ برآمد به ترازوی توام همدمی نیست که گوید سخنی پیش منت محرمی نیست که آرد خبری سوی توام چشم بر هم نزنم گر تو به تیرم بزنی لیک ترسم که بدوزد نظر از روی توام زین سبب خلق جهانند مرید سخنم که ریاضت کش محراب دو ابروی توام دست موتم نکند میخ سراپرده عمر گر سعادت بزند خیمه به پهلوی توام تو مپندار کز این در به ملامت بروم که گرم تیغ زنی بنده بازوی توام از پرده عشاق چه می‌گوید ترک من پرده برانداز که هندوی توام ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/351 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گو خلق بدانند که من عاشق و مستم آوازه درست است که من توبه شکستم گر دشمنم ایذا کند و دوست ملامت من فارغم از هر چه بگویند که هستم ای که مطلوب تو و ریا بود از بند تو برخاستم و بنشستم از روی نگارین تو بیزارم اگر من تا روی تو دیدم به دگر کس نگرستم زین پیش برآمیختمی با همه مردم تا یار بدیدم در اغیار ببستم ای ساقی از آن پیش که مستم کنی از می من ز نظر در قد و بالای تو مستم شب‌ها گذرد بر من از اندیشه رویت تا روز نه من خفته نه همسایه ز دستم حیف است سخن گفتن با هر کس از آن لب دشنام به من ده که درودت بفرستم دیریست که به از تو می‌گفت این بت نه عجب باشد اگر من بپرستم بند همه غم‌های جهان بر من بود در بند تو افتادم و از جمله برستم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/348 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈