eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
89 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
دست با سرو روان چون نرسد در گردن چاره‌ای نیست به جز دیدن و حسرت آدمی را که طلب هست و توانایی نیست صبر اگر هست و گر نیست بباید کردن بند بر پای توقف چه کند گر نکند شرط است بلا دیدن و پای افشردن روی در خاک در دوست بباید مالید چون میسر نشود روی به روی آوردن نیم جانی چه بود تا ندهد دوست به دوست که به صد جان جانان نتوان آزردن سهل باشد سخن سخت که گویند جور دهنان تلخ نباشد بردن هیچ شک می‌نکنم کآهوی مشکین تتار شرم دارد ز تو مشکین خط آهو گردن روزی اندر سر کار تو کنم جان عزیز پیش بالای تو باری چو بباید مردن دیده نگه داشتن از صورت نه چنان است که دادن و جان پروردن ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/239 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چه بود دو دست در گردن به هم نشستن و حلوای آشتی به روزگار عزیزان که روزگار عزیز دریغ باشد بی دوستان به سر بردن اگر هزار جفا سروقامتی بکند چو بیاید عذرش بباید آوردن چه شکر گویمت ای باد مشک بوی وصال که بوستان امیدم بخواست پژمردن فراق روی تو هر روز کشتن بود نظر به شخص تو امروز روح پروردن کسی که قیمت ایام وصل نشناسد ببایدش دو سه روزی مفارقت کردن اگر سری برود بی‌گناه در پایی به خرده‌ای ز بزرگان نشاید آزردن به تازیانه گرفتم که بی بزنی کجا تواند رفتن کمند در گردن کمال شوق ندارند عاشقان صبور که احتمال ندارد بر آتش افسردن گر آدمی صفتی به بمیر که مذهب حیوان است همچنین مردن ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/240 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
طوطی نگوید از تو سخن با شهد می‌رود ز دهانت به در سخن گر من نگویمت که تو عالمی تو بیاری به هر سخن واجب بود که بر سخنت آفرین کنند لیکن مجال گفت نباشد تو در سخن در هیچ بوستان چو تو سروی نیامده‌ست بادام چشم و پسته دهان و شکرسخن هرگز شنیده‌ای ز بن سرو بوی مشک؟ یا گوش کرده‌ای ز دهان سخن؟ انصاف نیست پیش تو گفتن حدیث من عهد می‌کنم که نگویم دگر سخن چشمان به نظر سحر می‌کنند من چگونه گویمت اندر نظر سخن ای باد اگر مجال سخن گفتنت بود در گوش آن ملول بگوی این قدر سخن وصفی چنان که حسنت نمی‌رود آشفته حال را نبود معتبر سخن در می‌چکد ز منطق به جای شعر گر سیم داشتی بنوشتی به زر سخن دانندش اهل فضل که مسکین غریق بود هر گه که در سفینه ببینند تر سخن ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/241 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تا کی ای جان اثر وصل تو نتوان دیدن که ندارد من طاقت هجران دیدن بر سر کوی تو گر تو این بود دل نهادم به جفاهای فراوان دیدن عقل بی از تو دیدن تا چند خویشتن بی‌دل و بی سر و سامان دیدن تن به قدمت خاک توان کرد ولیک گرد بر گوشه نعلین تو نتوان دیدن هر شبم زلف سیاه تو نمایند به تا چه آید به من از پریشان دیدن با وجود رخ و بالای تو کوته نظریست در شدن و سرو خرامان دیدن گر بر این چاه زنخدان تو ره بردی خضر بی نیاز آمدی از چشمه حیوان دیدن هر سوخته کاندر خم زلف تو فتاد گوی از آن به نتوان در خم چوگان دیدن آن چه از نرگس مخمور تو در چشم من است برنخیزد به و و ریحان دیدن حسرت بیهوده مخور دانی چیست چاره کار تو جان دادن و جانان دیدن ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/237 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آخر نگهی به سوی ما کن دردی به ارادتی دوا کن بسیار خلاف عهد کردی آخر به یکی وفا کن ما را تو به خاطری همه روز یک روز تو نیز یاد ما کن این قاعده خلاف بگذار وین معاندت رها کن برخیز و در سرای در بند بنشین و قبای بسته وا کن آن را که هلاک می‌پسندی روزی دو به خدمت آشنا کن چون انس گرفت و مهر پیوست بازش به فراق مبتلا کن چو حریف است تن درده و چشم در قضا کن شمشیر که می‌زند سپر باش دشنام که می‌دهد دعا کن زیبا نبود شکایت از دوست زیبا همه روز گو جفا کن ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/236 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
میان باغ حرام است بی تو گردیدن که خار با تو مرا به که بی تو چیدن و گر به جام برم بی تو دست در مجلس حرام صرف بود بی تو باده نوشیدن خم دو زلف تو بر حلقه در حلقه به سنگ خاره درآموخت ورزیدن اگر جماعت چین صورت تو بت بینند شوند جمله پشیمان ز بت پرستیدن کساد نرخ شکر در جهان پدید آید دهان چو بازگشایی به وقت خندیدن به جای خشک بمانند سروهای چمن چو قامت تو ببینند در خرامیدن من گدای که باشم که دم زنم ز لبت سعادتم چه بود خاک پات بوسیدن به مستی و رسواییم است از آنک نکو نباشد با زهد ورزیدن نشاط زاهد از انواع طاعت است و ورع صفای عارف از ابروی نیکوان دیدن عنایت تو چو با جان است چه باک چه غم گه حشر از گناه سنجیدن ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/238 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چشم اگر با دوست داری گوش با دشمن مکن تیرباران قضا را جز رضا جوشن مکن هر که ننهاده‌ست چون پروانه بر سوختن گو حریف آتشین را طوف پیرامن مکن جای پرهیز است در کوی شکرریزان گذشت یا به ترک بگو یا چشم وا روزن مکن کیست کاو بر ما به بیراهی گواهی می‌دهد گو ببین آن روی شهرآرا و عیب من مکن دوستان هرگز نگردانند روی از مهر دوست نی معاذالله قیاس دوست از دشمن مکن تا روان دارد روان دارم حدیثش بر زبان سنگدل گوید که یاد یار سیمین تن مکن مردن اندر کوی از زندگانی است تا نمیری دست مهرش کوته از دامن مکن شاهد آیینه‌ست و هر کس را که شکلی نیست گو نگه بسیار در آیینه روشن مکن با ساعد سیمین نشاید پنجه کرد گر چه بازو سخت داری زور با آهن مکن ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/235 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گواهی امین است بر درد من سرشک روان بر رخ زرد من ببخشای بر عندلیب الا ای من که گر هم بدین نوع باشد فراق به نزد تو باد آورد گرد من که دیده‌ست هرگز چنین آتشی کز او می‌برآید دم سرد من فغان من از دست جور تو نیست که از طالع مادرآورد من من اندر بندگی نیستم وز اندازه بیرون تو در من بداندیش که مطرود باد ندانم چه می‌خواهد از طرد من و گر من آنم که اینم سزاست ببخش و مگیر ای جوانمرد من تو معذور داری به انعام اگر زلتی آمد از کرد من تو دردی نداری که دردت مباد از آن رحمتت نیست بر درد من ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/234 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سلسلهٔ موی دوست حلقه دام بلاست هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست گر بزنندم به تیغ در نظرش بی‌دریغ دیدن او یک نظر صد چو منش گر برود جان ما در طلب وصل دوست حیف نباشد که دوست دوست‌تر از جان ماست دعوی عشاق را نخواهد بیان گونهٔ زردش زارش گواست مایهٔ پرهیزگار قوت صبر است و عقل عقل گرفتار صبر زبون هواست دلشدهٔ پایبند گردن جان در کمند زهرهٔ گفتار نه کاین چه سبب وان چراست مالک ملک وجود حاکم رد و قبول هر چه کند جور نیست ور تو بنالی جفاست تیغ برآر از نیام زهر برافکن به جام کز قبل ما قبول وز طرف ما رضاست گر بنوازی به لطف ور بگدازی به قهر حکم تو بر من روان زجر تو بر من رواست هر که به جور رقیب یا به جفای حبیب عهد فرامش کند مدعی بی‌وفاست از اخلاق دوست هر چه برآید نکوست گو همه دشنام گو کز لب دعاست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/233 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای به دیدار تو روشن چشم عالم بین من آخرت رحمی نیاید بر مسکین من سوزناک افتاده چون پروانه‌ام در پای تو خود نمی‌سوزد چون بر بالین من تا تو را دیدم که داری سنبله بر آفتاب آسمان حیران بماند از اشک چون پروین من گر و و نسرین نروید گو مروی پرده بردار ای و و نسرین من گر به رعنایی برون آیی دریغا صبر و هوش ور به شوخی درخرامی وای عقل و دین من خار تا کی در باغ امیدم نشان زخم تا کی مرهمی بر جان دردآگین من نه امید از دوستان دارم نه بیم از دشمنان تا قلندروار شد در کوی آیین من از ترش رویی دشمن وز جواب تلخ دوست کم نگردد شورش طبع سخن من خلق را بر من رحمت آمد چند بار خود نگویی چند مسکین من ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/230 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
وه که جدا نمی‌شود نقش تو از خیال من تا چه شود به عاقبت در طلب تو حال من ناله و زار من زارتر است هر زمان بس که به هجر می‌دهد تو گوشمال من نور ستارگان ستد روی چو آفتاب تو دست نمای خلق شد قامت چون هلال من پرتو نور روی تو هر به هر کسی می‌رسد و نمی‌رسد نوبت اتصال من خاطر تو به من رغبت اگر چنین کند هم به مراد رسد خاطر بدسگال من برگذری و ننگری بازنگر که بگذرد فقر من و غنای تو جور تو و احتمال من چرخ شنید گفت منال کآه تو تیره می‌کند آینه جمال من ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/231 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دی به چمن برگذشت سرو سخنگوی من تا نکند غرور رنگ من و بوی من برگ لعل بود شاهد بزم آب ببرد شاهد من شد سپر از دست عقل تا ز کمین عتاب تیغ جفا برکشید ترک زره موی من ساعد چون نداشت قوت بازوی صبر دست غمش درشکست پنجه نیروی من به تاراج داد رخت صبوری می‌نکند بخت شور خیمه ز پهلوی من کرده‌ام از راه چند گذر سوی او او به تفضل نکرد هیچ نگه سوی من جور کشم بنده وار ور کشدم حاکم است خیره کشی کار اوست بارکشی من ای بوی من یاد کنی بعد از این بیچاره بود من ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/229 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای روی تو راحت من چشم تو چراغ منزل من آبیست محبت تو گویی کآمیخته‌اند با من شادم به تو مرحبا و اهلا ای بخت سعید مقبل من با تو همه برگ‌ها مهیاست بی تو همه هیچ حاصل من گویی که نشسته‌ای شب و روز هر جا که تویی مقابل من گفتم که مگر نهان بماند آنچ از غم توست بر من بعد از تو هزار نوبت افسوس بر دور حیات باطل من هر جا که حکایتی و جمعی هنگامهٔ توست و محفل من گر تیغ زند به دست سیمین تا چکد از مفاصل من کس را به قصاص من مگیرید کز من بحل است قاتل من ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/232 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نشان بخت بلند است و طالع میمون علی الصباح نظر بر جمال روزافزون علی الخصوص کسی را که طبع موزون است چگونه دوست ندارد موزون گر آبروی بریزد میان انجمنت به دست دوست حلال است اگر بریزد مثال عاشق و معشوق و پروانه‌ست سر هلاک نداری مگرد پیرامون بسوخت مجنون در صورت لیلی عجب که لیلی را نسوخت بر مجنون چگونه وصف جمالش کنم که حیران را مجال نطق نباشد که بازگوید چون همین تغیر بیرون بس است که در حدیث نمی‌گنجد اشتیاق درون اگر کسی از زمان صحبت دوست به ملک روی زمین می‌دهد زهی مغبون سخن دراز کشیدیم و همچنان باقیست حدیث فتان و عاشق مفتون جفای تو چندان که می‌برد خیال وصل تو از سر نمی‌کند بیرون ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/228 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
به است آن یا زنخ یا سیب سیمین لب است آن یا شکر یا جان بتی دارم که چین ابروانش حکایت می‌کند بتخانه چین از آن ساعت که دیدم گوشوارش ز چشمانم بیفتاده‌ست پروین هر آن وقتی که دیدارش نبینم جهانم تیره باشد بر جهان بین به آرزومندم ولیکن سر بی دوست چون باشد به بالین از آب و چنین صورت که دیده‌ست تعالی خالق الانسان من طین غرور نیکوان باشد نه چندان جفا بر عاشقان باشد نه چندین من از مهری که دارم برنگردم تو را گر خاطر مهر است و گر کین نگارینا به چه حاجت مرا می‌کشد دست نگارین به دست دوستان بر کشته بودن ز دنیا رفتنی باشد به تمکین بکش تا عیب گیرانم نگویند نمی‌آید ملخ در چشم شاهین نظر کردن به دین مباد آن روز کاو برگردد از دین ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/227 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
از مشرق برآمد باد نوروز از یمین عقل و طبعم خیره گشت از صنع رب العالمین با جوانان راه صحرا برگرفتم بامداد کودکی گفتا تو پیری با خردمندان نشین گفتم ای غافل نبینی کوه با چندین وقار همچو طفلان دامنش پرارغوان و یاسمین آستین بر دست پوشید از برگ شاخ میوه پنهان کرده از و مه در آستین باد را پریشان می‌کند هر زان پریشانی مگر در روی آب افتاده چین نوبهار از غنچه بیرون شد به یک تو پیرهن بیدمشک انداخت تا دیگر زمستان پوستین این نسیم خاک است یا مشک ختن یا نگار من پریشان کرده زلف عنبرین بامدادش بین که چشم از نوشین بر کند گر ندیدی سحر بابل در نگارستان چین گر سرش داری چو سر بنه مردانه وار با چنین معشوق نتوان باخت الا چنین ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/226 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چه روی و موی و بناگوش و خط و خال است این چه قد و قامت و رفتار و اعتدال است این کسی که در همه عمر این صفت مطالعه کرد به دیگری نگرد یا به محال است این کمال حسن وجودت ز هر که پرسیدم جواب داد که در غایت کمال است این نماز شام به بام ار کسی نگاه کند دو ابروان تو گوید مگر هلالست این لبت به عزیزان که می‌خوری لعل است تو بگوی که می‌خوری حلال است این چنان به یاد تو شادم که فرق می‌نکنم ز دوستی که فراق است یا وصال است این شبی خیال تو گفتم ببینم اندر ولی ز فکر تو آیدم خیال است این درازنای شب از چشم دردمندان پرس عزیز من که شبی یا هزار سال است این قلم به یاد تو در می‌چکاند از دستم مداد نیست کز او می‌رود زلال است این کسان به حال پریشان از غم زنخ زنند و ندانند تا چه حال است این ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/225 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من از دست کمانداران ابرو نمی‌یارم گذر کردن به هر سو دو چشمم خیره ماند از روشنایی ندانم قرص است یا رو بهشت است این که من دیدم نه رخسار کمند است آن که وی دارد نه گیسو لبان لعل چون کبوتر سواد زلف چون پر پرستو نه آن سرپنجه دارد شوخ عیار که با او بر توان آمد به بازو همه جان از عشاق مشتاق ندارد سنگ کوچک در ترازو نفس را بوی چندین نباشد مگر در جیب دارد آهو لب خندان منطقش را نشاید گفت جز ضحاک جادو غریبی سخت محبوب اوفتاده‌ست به ترکستان رویش خال هندو عجب گر در چمن برپای خیزد که پیشش سرو ننشیند به زانو و گر بنشیند اندر محفل عام دو صد فریاد برخیزد ز هر سو به یاد روی اندام همه شب خار دارم پهلو تحمل کن جفای یار که جور نیکوان ذنبیست معفو ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/323 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای چشم تو و جادو در چشم تو خیره چشم آهو در چشم منی و غایب از چشم زآن چشم همی‌کنم به هر سو صد چشمه ز چشم من گشاید چون چشم برافکنم بر آن رو چشمم بستی به زلف هوشم بردی به چشم جادو هر شب چو چراغ چشم دارم تا چشم من و چراغ من کو این چشم و دهان و گردن و گوش چشمت مرساد و دست و بازو مه گر چه به چشم خلق تو به چشم و ابرو با این همه چشم زنگی شب چشم سیه تو راست هندو به دو چشم تو که دارد چشمی و هزار دانه لولو ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/224 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گفتم به عقل پای برآرم ز بند او روی خلاص نیست به جهد از کمند او مستوجب ملامتی ای که چند بار عقلت بگفت و گوش نکردی به پند او آن بوستان میوه که دست جهد دشوار می‌رسد به درخت بلند او گفتم عنان مرکب تازی بگیرمش لیکن وصول نیست به گرد سمند او سر در جهان نهادمی از دست او ولیک از شهر او چگونه رود شهربند او چشمم بدوخت از همه عالم به اتفاق تا جز در او نظر نکند مستمند او گر به جای مروحه می‌زند مسکین مگس کجا رود از پیش قند او نومید نیستم که هم او مرهمی نهد ور نه به هیچ به نشود دردمند او او مگر به لطف خداوندی‌ای کند ور نه ز ما چه بندگی آید پسند او چو صبر از اوت میسر نمی‌شود اولی‌تر آن که صبر کنی بر گزند او ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/221 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
صبر کن ای که صبر سیرت اهل صفاست چارهٔ احتمال محبت وفاست مالک رد و قبول هر چه کند پادشاست گر بزند حاکم است ور بنوازد رواست گر چه بخواند هنوز دست جزع بر دعاست ور چه براند هنوز روی امید از قفاست برق یمانی بجست باد بخاست طاقت مجنون برفت خیمهٔ لیلی کجاست غفلت از ایام پیش محقق خطاست اول است خیز کآخر دنیا فناست صحبت یار عزیز حاصل دور بقاست یک دمه دیدار دوست هر دو جهانش بهاست درد دوستان گر تو پسندی رواست هر چه مراد غایت مقصود ماست بنده چه دعوی کند حکم خداوند راست گر تو قدم می‌نهی تا بنهم چشم راست از در مران کاین نه طریق وفاست در همه شهری غریب در همه ملکی گداست با همه جرمم امید با همه رجاست گر درم ما مس است لطف کیمیاست اگر عاشقی میل وصالت چراست هر که دوست جست مصلحت نخواست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/222 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
صید بیابان چون بخورد تیر او سر نتواند کشید پای ز زنجیر او گو به سنانم بدوز یا به خدنگم بزن گر به شکار آمده‌ست دولت نخجیر او گفتم از آسیب روی به عالم نهم عرصه عالم گرفت حسن جهان گیر او با همه تدبیر ما سپر انداختیم روی به دیوار صبر چشم به تقدیر او چاره مغلوب نیست جز سپر انداختن چون نتواند که سر در کشد از تیر او کشته معشوق را درد نباشد که خلق زنده به جانند و ما زنده به تأثیر او او به فغان آمده‌ست همه تعجیل ما ای عجب و ما به جان همه تأخیر او در همه گیتی نگاه کردم و باز آمدم صورت کس نیست پیش تصاویر او زبان این همه شور از کجا شاهد ما آیتیست وین همه تفسیر او آتشی از سوز در داوود بود تا به فلک می‌رسد بانگ مزامیر او ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/220 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
راستی گویم به سروی ماند این بالای تو در عبارت می‌نیاید چهره تو چون تو حاضر می‌شوی من غایب از می‌شوم بس که حیران می‌بماندم وهم در سیمای تو کاشکی صد چشم از این بی بودی مرا تا نظر می‌کردمی در منظر تو ای که در جای داری بر سر چشمم نشین کاندر آن بیغوله ترسم تنگ باشد جای تو گر ملامت می‌کنندم ور قیامت می‌شود بنده سر نهاد آن گه ز سر سودای تو در ازل رفته‌ست ما را با تو پیوندی که هست افتقار ما نه امروز است و استغنای تو گر بخوانی پادشاهی ور برانی بنده‌ایم رای ما سودی ندارد تا نباشد رای تو ما قلم در سر کشیدیم اختیار را نفس ما قربان توست و رخت ما یغمای تو ما سراپای تو را ای سروتن چون جان دوست می‌داریم و گر سر می‌رود در پای تو وین قبای صنعت که در وی حشو نیست حد ندارد خاصه بر بالای تو ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/218 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که به رود ره نبرد به سوی او بینش ما نیاورد طاقت حسن روی او باغ بنفشه و سمن بوی ندارد ای صبا غالیه‌ای بساز از آن طره مشکبوی او هر کس از او به قدر آرزویی همی‌کنند همت ما نمی‌کند زو به جز آرزوی او من به کمند او درم او به مراد گر نرود به طبع من من بروم به او دفع زبان خصم را تا نشوند مطلع دیده به سوی دیگری دارم و به سوی او دامن من به دست او روز قیامت اوفتد عمر به نقد می‌رود در سر گفت و گوی او اگر برآیدت پای به سنگ دم مزن روز نخست گفتمت سر نبری ز کوی او ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/219 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بیا که در غم مشوشم بی تو بیا ببین که در این غم چه بی تو شب از فراق تو می‌نالم ای پری رخسار چو روز گردد گویی در آتشم بی تو دمی تو وصلم نداده‌ای جانا همیشه زهر فراقت همی چشم بی تو اگر تو با من مسکین چنین کنی جانا دو پایم از دو جهان نیز در کشم بی تو پیام دادم و گفتم بیا می‌دار جواب دادی و گفتی که من بی تو ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/217 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈