eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
88 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
فراق را از سنگ سختتر باید مرا که با شوق بر نمی‌آید هنوز با همه بدعهدیت دعاگویم بیا و گر همه دشنام می‌دهی شاید اگر چه هر چه جهانت به خریدارند منت به جان بخرم تا کسی نیفزاید بکش چنان که توانی که بنده را نرسد خلاف آن چه خداوندگار فرماید نه زنده را به تو میلست و مهربانی و بس که مرده را به نسیمت روان بیاساید مپرس کشته را چونی چنان که هر که ببیند بر او ببخشاید پدر که چون تو جگرگوشه از خدا می‌خواست خبر نداشت که دیگر چه فتنه می‌زاید توانگرا در رحمت به روی درویشان مبند و گر تو ببندی خدای بگشاید به اگر تشنه‌ای حلالت باد تو دیر که مرا عمر نمی‌پاید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/445 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
فراق دوستانش باد و یاران که ما را دور کرد از دوستداران دلم در بند تنهایی بفرسود چو در قفس روز هلاک ما چنان مهمل گرفتند که قتل مور در پای سواران به خیل هر که می‌آیم به زنهار نمی‌بینم به جز زنهارخواران ندانستم که در پایان صحبت چنین باشد وفای حق گزاران به گنج شایگان افتاده بودم ندانستم که بر گنجند ماران دلا گر دوستی داری به بباید بردنت جور هزاران خلاف یاران است که برگردند روز تیرباران چه باشد سری در پای یاری به اخلاص و ارادت جان سپاران ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/252 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
فتوی پیرِ مُغان دارم و قولیست قدیم که حرام است مِی آنجا که نه است ندیم ،_چه_کنم؟ روح را صحبتِ ناجنس عذابیست الیم تا مگر جرعه فشانَد لبِ جانان بر من سال‌ها شد که منم بر درِ میخانه مقیم مگرش خدمتِ دیرین من از یاد برفت ای نسیم سحری یاد دَهَش عهدِ قدیم بعد صد سال اگر بر سرِ خاکم گذری سر برآرد ز گِلم رقص کنان عَظمِ رَمیم ظاهراً عهد فرامُش نَکُنَد خَلقِ کریم غنچه گو تنگدل از کارِ فروبسته مَباش کز دم صبح مدد یابی و انفاسِ نسیم فکر بهبود خود ای ز دری دیگر کن درد عاشق نشود به، به مداوایِ حکیم گوهرِ معرفت آموز که با خود بِبَری که نصیبِ دگران است نِصابِ زر و سیم دام سخت است مگر شود لطفِ خدا ور نه آدم نَبَرد صرفه ز رجیم حافظ ار سیم و زرت نیست چه شد؟ شاکر باش چه به از دولتِ لطفِ سخن و طَبع سلیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/854 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
فتنه‌ام بر زلف و بالای تو ای بدر منیر قامت است آن یا قیامت عنبر است آن یا عبیر گم شدم در راه سودا رهنمایا ره نمای شخصم از پای اندر آمد دستگیرا دست گیر گر ز پیش برانی چون سگ از مسجد مرا سر ز حکمت برندارم چون مرید از گفت پیر ناوک فریاد من هر ساعت از مجرای بگذرد از چرخ اطلس همچو سوزن از حریر چون کنم کز شکیبایم ز چون کنم کز جان گزیر است و ز جانان بی تو گر در جنتم سلسبیل با تو گر در دوزخم خرم هوای زمهریر گر بپرد مرغ وصلت در هوای بخت من وه که آن ساعت ز شادی چارپر گردم چو تیر تا روانم هست راند بر زبان تا وجودم هست کند نقشت در ضمیر گر نبارد فضل باران عنایت بر سرم لابه بر گردون رسانم چون جهودان در فطیر بوالعجب شوریده‌ام سهوم به رحمت درگذار سهمگن درمانده‌ام جرمم به طاعت درپذیر آه دردآلود گر ز گردون بگذرد در تو کافردل نگیرد ای مسلمانان نفیر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/412 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
فاش می‌گویم و از گفتهٔ خود بندهٔ و از هر دو جهان آزادم ؟ که در این دامگَهِ چون افتادم من مَلَک بودم و فردوسِ بَرین جایَم بود آدم آورد در این دیرِ خراب آبادم سایهٔ طوبی و حور و لبِ حوض به هوایِ سرِ کویِ تو بِرَفت از یادم نیست بر لوحِ جز الفِ قامتِ دوست چه کُنَم؟ حرفِ دِگَر یاد نداد استادم یا رب از مادرِ گیتی به چه طالع زادم؟ تا شدم حلقه به گوشِ درِ میخانهٔ هر دَم آید غمی از نو به مبارکبادم می‌خورد خونِ مردمک دیده، سزاست که چرا به جگرگوشهٔ مردم دادم پاک کن چهرهٔ به سرِ زلف ز اشک ور نه این سیلِ دَمادَم بِبَرَد بنیادم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/909 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
فاتحه‌ای چو آمدی، بر سر خسته‌ای بخوان لب بگشا که می‌دهد، لعل لبت به مرده جان ،_فاتحه_خواند_و_می‌رود گو نفسی که روح را، می‌کنم از پیَش روان ای که طبیبِ خسته‌ای، روی زبان من ببین کاین دم و دود سینه‌ام، بار است بر زبان گر چه تب‌استخوان من، کرد ز مهرْ گرم و رفت همچو تبم نمی‌رود، آتش مهر از استخوان حال ز خال تو، هست در آتشش وطن چشمم از آن دو چشم تو، خسته شده‌ست و ناتوان ،_ز_آب_دو_دیده_و_ببین نبض مرا که می‌دهد، هیچ ز زندگی نشان آن که مدام ، از پی عیش داده است شیشه‌ام از چه می‌برد، پیش طبیب هر زمان حافظ از آب زندگی، شعر تو داد شربتم ترک طبیب کن بیا، نسخه شربتم بخوان ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/837 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
غمِ زمانه که هیچش کَران نمی‌بینم دَواش جز مِیِ چون ارغوان نمی‌بینم چرا که مصلحتِ خود در آن نمی‌بینم ز آفتابِ قَدَح ارتفاعِ عیش بگیر چرا که طالعِ وقت آن چُنان نمی‌بینم نشانِ اهل خدا عاشقیست، با خود دار که در مشایخِ شهر این نشان نمی‌بینم بدین دو دیدهٔ حیران من هزار افسوس که با دو آینه رویش عیان نمی‌بینم به جایِ سرو جز آبِ روان نمی‌بینم در این خُمار کَسَم جرعه‌ای نمی‌بخشد ببین که اهل در میان نمی‌بینم نشانِ مویِ میانش که در او بستم ز من مَپرس که خود در میان نمی‌بینم من و سفینهٔ که جز در این دریا بضاعت سخن دُرفشان نمی‌بینم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/864 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
غم زمانه یا فراق یار کشم به طاقتی که ندارم کدام بار کشم نه قوتی که توانم کناره جستن از او نه قدرتی که به شوخیش در کنار کشم نه دست صبر که در آستین عقل برم نه پای عقل که در دامن قرار کشم ز دوستان به جفا سیر گشت مردی نیست جفای دوست زنم گر نه مردوار کشم چو می‌توان به صبوری کشید جور عدو چرا صبور نباشم که جور یار کشم شراب ساقی ز جام وصل ضرورت است که درد سر خمار کشم گلی چو روی تو گر در چمن به دست آید کمینه دیده پیش خار کشم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/305 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
غلامِ نرگسِ مستِ تو تاجدارانند خرابِ بادهٔ لعلِ تو هوشیارانند و گر نه عاشق و معشوق رازدارانند ز زیرِ زلفِ دوتا چون گذر کُنی بِنْگر که از یَمین و یَسارت چه سوگوارانند گذار کن چو صبا بر بنفشه زار و ببین که از تَطاوُلِ زلفت چه بی‌قرارانند نصیبِ ماست بهشت ای خداشناس برو که مُستَحَقِّ کرامت گناهکارانند که عَندَلیبِ تو از هر طرف هزارانند تو دستگیر شو ای خضرِ پی خجسته که من پیاده می‌روم و هَمرَهان سوارانند بیا به میکده و چهره ارغوانی کن مرو به صومعه کآنجا سیاه کارانند خلاصِ از آن زلفِ تابدار مباد که بستگانِ کمندِ تو رستگارانند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1045 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
غلام حلقه به گوش تو زار باز آمد خوشی درو بنگر، کز ره دراز آمد ،_کار_دل_مستمند_خسته_بساز که خستگان را لطف تو در کار، ساز آمد چه باشد ار بنوازی نیازمندی را؟ که با خیال رخت دم به دم به راز آمد نصیب خسته هجر جانگداز آمد؟ بر آستان درت صدهزار دیدم مگر که خاک سر کوت آمد؟ غبار خاک درت بر سر کسی که نشست ز سروران جهان گشت و سرفراز آمد غم تو پیش من دو اسبه باز آمد به روی خرم تو شادمان نشد افسوس! دل از آن دم که آمد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/857 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
غلام روی توام، ای غلام، باده بیار که فارغ آمدم از ننگ و نام، باده بیار درآ به مجلس و پیش از طعام باده بیار به غمزه‌ای چو مرا مست می‌توانی کرد چه حاجت است صراحی و جام؟ باده بیار گر آمدی به تقاضای وام، باده بیار مگر که مرغ طرب درفتد به دام مرا شده است تن همه دیده چو دام، باده بیار کجاست دانهٔ مرغان؟ که طوطی روحم فتاد از پی دانه به دام، باده بیار ،_مجلس_ما چو می نگیرد بی می نظام، باده بیار عنان ربود ز من توسن طرب، ساقی مگر زبون شود این بدلگام، باده بیار ز انتظار چو ساغر پر از خون شد مدار منتظرم بر دوام، باده بیار اگر چه روز فروشد، صبوح فوت مکن که آفتاب برآید ز جام، باده بیار درین مقام که خونم حلال می‌داری مدار خون صراحی حرام، باده بیار به وقت شام، بیا تا قضای صبح کنیم اگر چه صبح خوش آید، به شام باده بیار نمی‌پزد تف غم آرزوی خام مرا برای پختن سودای خام باده بیار منم کنون و یکی نیم جان رسیده به لب همی دهم به تو، بستان تمام، باده بیار به مستی از لب تو می‌توان ستد بوسی مگر رسم ز لب تو به کام، باده بیار مرا ز دست خلاص ده نفسی غلام روی توام، ای غلام، باده بیار ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1124 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
عید است و آخِرِ گُل و در انتظار ساقی به رویِ شاه ببین ماه و مِی بیار ،_ولی کاری بِکَرد همّت پاکانِ روزه دار دل در جهان مَبَند و به مستی سؤال کن از فیض جام و قصهٔ جمشیدِ کامگار جز نقدِ جان به دست ندارم شراب کو؟ کان نیز بر کرشمهٔ ساقی کُنم نثار خوش دولتیست خرّم و خوش خسروی کریم یا رب ز چشمْ زخمِ زمانش نگاه دار جامِ مُرَصَّعِ تو بدین دُرِّ شاهوار گر فوت شد سَحور چه نقصان صَبوح هست از مِی کنند روزه گشا طالبانِ زانجا که پرده پوشیِ عفوِ کریمِ توست بر قلب ما ببخش که نقدیست کم عیار ترسم که روزِ حشر عِنان بر عِنان رَوَد تسبیحِ و خرقهٔ رندِ شرابخوار حافظ چو رفت روزه و نیز می‌رود ناچار باده نوش که از دستْ رفتْ کار ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/988 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
عیشم مدام است از لعل کارم به کام است الحمدلله گه جام زر کش گه لعل ما را به رندی افسانه کردند پیران جاهل گمراه از دست زاهد کردیم توبه و از فعل عابد استغفرالله جانا چه گویم شرح فراقت چشمی و صد نم جانی و صد آه از قامتت سرو از عارضت ماه شوق لبت برد از یاد درس شبانه ورد سحرگاه ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/798 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
غلام آن سبک روحم که با من سر گران دارد جوابش تلخ و پنداری شکر زبان دارد مرا گر دوستی با او به دوزخ می‌برد شاید به نقد اندر بهشتست آن که یاری مهربان دارد کسی را کاختیاری هست و محبوبی و مشروبی مراد از بخت و حظ از عمر و مقصود از جهان دارد برون از و خفتن حیاتی هست مردم را به جانان زندگانی کن بهایم نیز جان دارد محبت با کسی دارم کز او باخود نمی‌آیم چو کز نشاط فراغ از آشیان دارد نه مردی گر به از جفای دوست برگردی دهل را کاندرون باد است ز انگشتی فغان دارد به تشویش قیامت در که یار از یار بگریزد محب از خاک برخیزد محبت همچنان دارد خوش آمد باد نوروزی به از باغ پیروزی به بوی دوستان ماند نه بوی بوستان دارد یکی سر بر کنار یار و مستولی چه غم دارد ز مسکینی که سر بر آستان دارد چو تنها باز و راحت بین و آسایش به تنها ملک می‌راند که منظوری نهان دارد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/565 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
عید است و آخِرِ گُل و در انتظار ساقی به رویِ شاه ببین ماه و مِی بیار ،_ولی کاری بِکَرد همّت پاکانِ روزه دار دل در جهان مَبَند و به مستی سؤال کن از فیض جام و قصهٔ جمشیدِ کامگار جز نقدِ جان به دست ندارم شراب کو؟ کان نیز بر کرشمهٔ ساقی کُنم نثار خوش دولتیست خرّم و خوش خسروی کریم یا رب ز چشمْ زخمِ زمانش نگاه دار جامِ مُرَصَّعِ تو بدین دُرِّ شاهوار گر فوت شد سَحور چه نقصان صَبوح هست از مِی کنند روزه گشا طالبانِ زانجا که پرده پوشیِ عفوِ کریمِ توست بر قلب ما ببخش که نقدیست کم عیار ترسم که روزِ حشر عِنان بر عِنان رَوَد تسبیحِ و خرقهٔ رندِ شرابخوار حافظ چو رفت روزه و نیز می‌رود ناچار باده نوش که از دستْ رفتْ کار ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/988 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
عیبِ رندان مَکُن ای زاهدِ پاکیزه سرشت که گناهِ دگران بر تو نخواهند نوشت هر کسی آن دِرَوَد عاقبتِ کار، که کِشت همه کس طالبِ چه هشیار و چه مست همه جا خانهٔ است چه مسجد چه کِنِشت سرِ تسلیمِ من و خشتِ درِ میکده‌ها مدعی گر نکند فهمِ سخن، گو سر و خشت ناامیدم مکن از سابقهٔ لطفِ ازل تو پسِ پرده چه دانی که که خوب است و که زشت پدرم نیز بهشتِ ابد از دست بهشت حافظا روزِ اجل گر به کف آری جامی یک سر از کویِ خرابات بَرَندَت به بهشت ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/677 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
عیبی نباشد از تو که بر ما جفا رود مجنون از آستانه لیلی کجا رود گر من فدای جان تو گردم دریغ نیست بسیار سر که در سر مهر و وفا رود ور من گدای کوی تو باشم غریب نیست قارون اگر به خیل تو آید گدا رود مجروح تیر اگرش تیغ بر قفاست چون می‌رود ز پیش تو چشم از قفا رود حیف آیدم که پای همی بر زمین نهی کاین پای که بر چشم ما رود در هیچ موقفم سر گفت و شنید نیست الا در آن مقام که ذکر رود ای هوشیار اگر به سر مست بگذری عیبش مکن که بر سر مردم قضا رود ما چون نشانه پای به در بمانده‌ایم خصم آن حریف نیست که تیرش خطا رود ای آشنای کوی محبت صبور باش بیداد نیکوان همه بر آشنا رود به در نمی‌کنی از سر هوای دوست در پات که خار جفا رود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/463 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
عیب یاران و دوستان هنر است سخن دشمنان نه معتبر است مهر مهر از درون ما نرود ای برادر که نقش بر حجر است چه توان گفت در لطافت دوست هر چه گویم از آن لطیف‌تر است آن که منظور دیده و ماست نتوان گفت یا است هر کسی گو به حال باشید ای برادر که حال ما دگر است تو که در بوده‌ای همه شب چه نصیبت ز سحر است آدمی را که جان معنی نیست در حقیقت درخت بی‌ثمر است ما پراکندگان مجموعیم یار ما غایب است و در نظر است برگ تر خشک می‌شود به زمان برگ چشمان ما همیشه تر است جان فدای صحبت یار شرم دارم که نیک مختصر است این قدر دون قدر اوست ولیک حد امکان ما همین قدر است پرده بر نمی‌توان پوشید ای برادر که پرده در است از بارگاه قربت دوست تا خبر یافته‌ست بی‌خبر است ما سر اینک نهاده‌ایم به طوع تا خداوندگار را چه سر است ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/45 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
عیب جویانم حکایت پیش جانان گفته‌اند من این پیدا همی‌گویم که پنهان گفته‌اند پیش از این گویند کز پریشانست حال گر بگفتندی که مجموعم پریشان گفته‌اند پرده بر عیبم نپوشیدند و دامن بر گناه جرم درویشی چه باشد تا به سلطان گفته‌اند تا چه مرغم کم حکایت پیش عنقا کرده‌اند یا چه مورم کم سخن نزد سلیمان گفته‌اند دشمنی کردند با من لیکن از روی قیاس دوستی باشد که دردم پیش درمان گفته‌اند ذکر سودای زلیخا پیش یوسف کرده‌اند حال سرگردانی آدم به رضوان گفته‌اند داغ پنهانم نمی‌بینند و مهر سر به مهر آن چه بر اجزای ظاهر دیده‌اند آن گفته‌اند ور نگفتندی چه حاجت کآب چشم و رنگ روی ماجرای از اول تا به پایان گفته‌اند پیش از این گویند دوست می‌دارد تو را بیش از آنت دوست می‌دارم که ایشان گفته‌اند عاشقان دارند کار و عارفان دانند حال این سخن در فرود آید که از جان گفته‌اند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/506 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
عهد کردیم که بی دوست به صحرا نرویم بی تماشاگه رویش به تماشا نرویم بوستان خانه عیش است و چمن کوی نشاط تا مهیا نبود عیش مهنا نرویم دیگران با همه کس دست در آغوش کنند ما که بر سفره خاصیم به یغما نرویم نتوان رفت مگر در نظر یار عزیز ور تحمل نکند زحمت ما تا نرویم گر به ز در براند ما را به امیدش بنشینیم و به درها نرویم گر به احبا تن ما پاره کنند به تظلم به در خانه اعدا نرویم پای گو بر سر و بر دیده ما نه چو بساط که اگر نقش بساطت برود ما نرویم به درشتی و جفا روی مگردان از ما که به کشتن برویم از نظرت یا نرویم وفاداری لیلی آن است که اگر مجنون گویند به سودا نرویم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/264 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
عهد بشکستی و من بر سر پیمان بودم شاکر نعمت و پرورده احسان بودم چه کند بنده که بر جور تحمل نکند بار بر گردن و سر بر خط فرمان بودم خار نه چنان پای نشاط آبله کرد که سر سبزه و پروای بودم روز هجرانت بدانستم قدر شب وصل عجب ار قدر نبود آن شب و بودم گر به عقبی درم از حاصل دنیا پرسند گویم آن روز که در صحبت جانان بودم که پسندد که فراموش کنی عهد قدیم به وصالت که نه مستوجب هجران بودم خرم آن روز که بازآیی و گوید آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/332 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
عمری‌ست مرا تیره و کاری‌ست نه راست محنت همه افزوده و راحت کم و کاست ما را ز کس دگر نمی‌باید خواست ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1601 ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
عمریست تا من در طلب، هر روز گامی می‌زنم دستِ شفاعت هر زمان در نیک نامی می‌زنم ،_تا_بُگذَرانَم_روزِ_خود دامی به راهی می‌نهم، مرغی به دامی می‌زنم اورنگ کو؟ گُلچهر کو؟ نقشِ وفا و مِهر کو؟ حالی من اندر عاشقی، داوِ تمامی می‌زنم تا بو که یابم آگهی از سایهٔ سَروِ سَهی گلبانگِ از هر طرف، بر خوش خرامی می‌زنم هر چند کان آرامِ ، دانم نبخشد کامِ نقشِ خیالی می‌کشم، فالِ دوامی می‌زنم ،_رنگین_برآرد_قِصِّه_را این آهِ خون افشان که من، هر صبح و شامی می‌زنم با آن که از وی غایبم، وز مِی چو تایبم در مجلسِ روحانیان، گَه گاه جامی می‌زنم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/879 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
عمریست تا به راهِ غَمَت رو نهاده‌ایم روی و ریایِ خَلق به یک سو نهاده‌ایم در راهِ جام و ساقیِ مَه رو نهاده‌ایم هم جان بِدان دو نرگسِ جادو سپرده‌ایم هم بدان دو سُنبلِ هندو نهاده‌ایم عمری گذشت تا به امیدِ اشارتی چشمی بدان دو گوشهٔ ابرو نهاده‌ایم ما مُلکِ عافیت نه به لشکر گرفته‌ایم ما تختِ سلطنت نه به بازو نهاده‌ایم بنیاد بر کرشمهٔ جادو نهاده‌ایم بی زلفِ سرکشش سرِ سودایی از ملال همچون بنفشه بر سرِ زانو نهاده‌ایم در گوشهٔ امید چو نَظّارگانِ ماه چَشمِ طلب بر آن خَمِ ابرو نهاده‌ایم گفتی که سرگشته‌ات کجاست؟ در حلقه‌هایِ آن خَمِ گیسو نهاده‌ایم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/856 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
عمرها در پی مقصود به جان گردیدیم دوست در خانه و ما گرد جهان گردیدیم خود سراپرده قدرش ز مکان بیرون بود آن که ما در طلبش جمله مکان گردیدیم همچو همه شب نعره زنان تا روی بنمود چو خفاش نهان گردیدیم گفته بودیم به که نباید نگریست دل ببردند و ضرورت نگران گردیدیم صفت یوسف بیان می‌کردند با میان آمد و بی و نشان گردیدیم رفته بودیم به خلوت که دگر می نخوریم ساقیا باده بده کز سر آن گردیدیم تا همه شهر بیایند و ببینند که ما پیر بودیم و دگرباره جوان گردیدیم لشکر به شکار ما گو میایید که ما صید فلان گردیدیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/270 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈