eitaa logo
مادرانه های مشترک
12.9هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
92 ویدیو
27 فایل
نکات تربیتی کاربردی انجام کارهای روزمره در کنار فرزندان تبدیل کارهای خانه به بازی مشارکت بچه ها و مسئولیت پذیری بازیهای خانگی قصه های کاربردی و ... شرافت هستم یک مادر *در حد توانم برخی از سوالات را پاسخ میدم* @Sherafat518
مشاهده در ایتا
دانلود
به نام خدا تجربه های روزانه ۱۱۹ باز هم تجربه تکراری از 🔸پسر کوچیکه صبح که بیدار شده بود پشت سر هم می‌گفت من صبحونه نمی‌خوام من شکلات می‌خوام ( میدونست شکلات داریم) 🔸در ضمن ایشون خودشون یک توجیه المسائل 😉 کامل هستند. یعنی قبل از اینکه من بخوام حرفی بزنم ایشون یک منبر کامل سخنرانی کردند: ➖مامان دندانپزشک گفته که شکلات برای سلامتی دندانها مفیده شکلات ما را قوی می‌کنه. مامان مگه نمیدونی، شکلات مضر نیست خیلی مفیده. 😂😂 🔸حالا این وسط من بگم نخیر شکلات مضر هست یا برای دندانهای بده فایده ای داره؟ اصلا از سخنرانی مفصلش پیداست که خودش همه حرفها و نصیحت‌ها را بلده و حفظه بگم شکلات نداریم؟ خوب اینکه میشه دروغ، اینکه من بشینم به بچه بگم دروغ بده که فایده ای نداره، اگر می‌خوام فرزندم دروغ نگه خودم نباید دروغ بگم. 🔸نشستم هم قدش شدم، گفتم: ما هیچوقت قبل از صبحانه شکلات نمی‌خوریم ( جمله خبری به جای دستوری😉) می‌دونم که تو شکلات دوست داری ولی الان زمان مناسبی برای شکلات خوردن نیست. 🔸بعد از چند تا اصراردیگه اخماش در هم رفت، دو تا دستش را مشت کرد کوبید تو شکم من. 🔸من باز دستاش را آوردم پایین گفتم ضربان قلب من ( )، حالا بیا انتخاب کن صبحونه چی میخوری، پنیر یا تخم مرغ گفت: من اصلا صبحونه نمی‌خورم و رفت تو اتاق 🔸من سفره را انداختم شروع کردم به صبحانه خوردن که برگشت: ➖ مامان به منم لقمه میدی خیلی گرسنمه گفتم بله حتما بیا بشین دیگه هم خبری از شکلات نشد.😉 این هم یک مثال خیلی ساده از قاطعیت، مهربانی، آرامش. روی حرف خودمون که میدونیم به نفع کودک هست و نیاز واقعی کودک نیست، قاطع باشیم اما بدون عصبانیت، تحقیر، سرزنش، تنبیه، باج دادن و... 🔸البته می‌دونم ممکنه برخی از دوستان به خصوص دوستان جدید بگن وااای چه بچه ی خوبی، خوش بحالتون ،اگر بچه ی من بود مگه به این راحتی کوتاه میومد، آنقدر گریه و ضجه راه مینداخت تا بهش شکلات هم نمی‌دادم راضی نمیشد. یا باید کتکش میزدم یا شکلات را میدادم. واقعا هم درست میگن همینطوره. ولی وقتی رفتار قاطع ولی با مهربانی و آرامش همیشه تکرار بشه به تدریج این مدل رفتارهای کودک هم از بین می‌ره یا مثل این تجربه اگر هم به وجود بیاد خیلی دوامی نداره. حتی برای سنین بالای شش سال در همین حد کوچک لجبازی هم با رفتار قاطع ولی مهربان از بین می‌ره. ✅ نشر فقط با نام و لینک کانال مادرانه های مشترک👈 @madaranehayemoshtarak
به نام خدا تجربه های روزانه ۱۲۳ دیشب کولر خراب شد، امروز کولر نداشتیم تا شب که پدر بچه ها بیان بتونن درستش کنند. بچه ها حدود ساعت یک بعدازظهر مشغول فوتبال بودن در اثر فعالیت هم خیلی گرمشون شد. غرغرها شروع شد: _ وااای داریم خفه میشیم _چرا کولر خرابه !! _ اینجوری ما می‌میریم 😂😂 پسر بزرگه می‌گفت کوچیکه هم تکرار میکرد. 😏😂😂 گفتم پاشید بریم تو بالکن بازی جالب اول چندتا بادکنک خیلی ریز آب کردیم ، اول بادکنک ها را پر از آب میکردیم ولی ته بادکنک را گره نمیزدم و آب مثل فواره از انتهای بادکنک میومد بیرون، صورتمون را می‌گرفتیم روی فواره😂 بعد انتهای بادکنک ها را گره زدیم و دستورزی و درست کردن شکلهای مختلف و تخیل راجع به اونها ،بعد بالا و پایین کردن بادکنک ها مثل یویو ، بعد هم ترکاندن بادکنک ها با دست و با پا و خیس شدن و خنک شدن 😂😂 یک بطری خالی مایع ظرفشویی هم آوردیم برای آب پاشیدن به هم که حسابی خودشون را خیس کردند. در نهایت دو تا بادکنک بزرگ آب کردیم که باید با نشستن روی بادکنک ، بادکنک را می ترکوندند😂😂😉😉👌👌 و در نهایت دوتایی با فریاد: «یخ زدم یخ زدم» همچون دو تا موش آبکشیده رفتن لباسهاشون عوض کردن و خرابی کولر از یاد هممون رفت.😂 ۱۲۳ ✅ نشر فقط با نام و لینک کانال مادرانه های مشترک👈 @madaranehayemoshtarak
به نام خدا تجربه های روزانه ۱۲۴ از مجلس روضه که ساعت ۷ صبح برگشتیم نان و سبزی هم گرفتیم، اومدیم خونه.( بدون پلاستیک و زباله😉) وقتی خواستم سبزی پاک کنم برعکس اکثر مواقع هیچ کدوم نیامدن مشارکت کنند. حتی خودمم هم پیشنهاد دادم دوتایی گفتن نه. منم عبور کردم😉👌. ربع ساعت بعد یه کار دیگه بهشون دادم،کوچیکه تشت را از حمام بیاره و لباسهایی که لباسشویی شسته خالی کنه، بزرگه ببره سر بند پهن کنه انجام دادند، که البته قبلش موقع ریختن لباسها در لباسشویی هم بهشون گفتم ولی چون زمان تلویزیون دیدن بود توجهی نکردند من هم عبور کردم😉. اواسط سبزی پاک کردن پسر کوچیکه اومد خودش را انداخت تو بغلم و نیاز به بغل مامان داشت 😉 منم یه بازی اومد تو ذهنم.🤔 اول سبزی ها را یکی یکی گرفتم زیر بینبش گفتم مثلا ریحان را بو کن، نعنا را بو‌کن، تره را بو کن و...بعد چشماش را گرفتم یکی یکی سبزی ها را می‌گرفتم زیر دماغش تا از روی بو تشخیص بده کدوم سبزی هست ( تحریک حس بویایی و افزایش دقت و تمرکز ) ، داداشش هم اومد وارد بازی شد. ایشون هم چند دقیقه ای تو بغل مامان نیازش برطرف شد و رفت دنبال بازی😉 ✅ نشر فقط با نام و لینک کانال مادرانه های مشترک👈 @madaranehayemoshtarak
به نام خدا سلام تجربه های روزانه ۱۲۵ ( باز هم تجربه تکراری درک احساس😉) ➖ پسر کوچیکه تقریبا با طلوع آفتاب بیدار شد. با همدیگه رفتیم آشپزخونه تا داداش بیدار بشه و بخواد بره مدرسه پنکیک درست کردیم. بعد که صبحانه خوردیم و داداش را راهی مدرسه کردیم اون رفت سراغ بازی منم کنارش مطالعه میکردم. بعد گفت سنگ بازی می‌خوام زیرانداز پهن کردم براش، خودش رفت تشت و سنگ و آب آورد و بازیش را شروع کرد. وسایل را تا حد ممکن میگم خودش بیاره هر چند که ممکنه چند تا چیز دیگه هم از کشو‌ و کمد بیرون بریزه. ولی همین مراحل هم جز بازی هستند😉. مثلا برای آوردن آب به جای اینکه یکبار آبپاش را پر کنه حدود ده بار رفت و کم‌کم آب آورد.👌😉 ➖بعد از ربع ساعت هم از سنگ بازی خسته شد، رفت سراغ جنگل بازی. سبد جنگل را که آورد یک مقدار خاک ریخت کف سینی، منم رفتم باهاش همراه شدم ( ) ،یک سری اشکال را روی کاغذ می‌کشیدم اون باید روی خاک اونها را ترسیم میکرد که البته بعضی را هم اشتباه انجام میداد. بعد هم کمی وارد جنگل بازیش شدم و بعد رفتم برای پخت نهار اونم اومد و کمی مشارکت کرد و پلو را هم زد کمی ریخت بیرون و بعد هم گاز را به سبک خودش تمیز کرد و بعد هم رفت اول سراغ نقاشی بعد هم ماشین بازی ✅ نشر فقط با نام و لینک کانال مادرانه های مشترک👈 @madaranehayemoshtarak
➖وسایلی را هم که پهن کرده بود جمع نکردیم چون می‌دونم داداشش هم عاشق سنگ بازی و جنگل هست گفتم وقتی بیاد حتما میشینه پای این بازیها.هم اینکه خودش هم مجدد میاد سراغ بازیها. ➖موقع اذان داشت توی اتاق ماشین بازی میکرد، من وضو گرفتم رفتم به زور🤦‍♀ یه جایی تو سالن باز کردم تا نماز بخونم😉، همین که نیت کردم اومد شروع کرد: مامان مامان گفتن و گریه کردن و لگد زدن به من، کل چهار رکعت را می‌گفت مامان و گریه میکرد 😔 نمازم که تمام شد گفتم: جانم داشتم نماز میخوندم نمی تونستم جواب بدم و تو ذهنم بود که از صبح تا حالا این همه بازی کرده این هم آخرش 😖 گفت: چرا بدون من نماز خوندی؟؟ چرا منو صدا نزدی ؟؟ گفتم: میخواستی با من نماز بخونی؟ گفت: آره گفتم: خوب الان نماز دوم را با هم میخونیم با جیغ و گریه نه میخواستم از اولش باشه گفتم: خوب از اول میخونیم گفت نه تو یکی خوندی گفتم اشکالی نداره دوباره از اول میخونم و باز 😩😩😩 دیدم دارم راه را خیلی اشتباه می‌رم😉 اصلا دنبال توجیه و راه حل نیست و گریه اش هم داره بیشتر میشه، پس راه درست درک احساس هست. ✅ نشر فقط با نام و لینک کانال مادرانه های مشترک👈 @madaranehayemoshtarak
گفتم دوست داشتی با من نماز بخونی؟ گفت آره خلاصه اینکه هم با دقت گوش دادم، هم احساسش را تصدیق کردم( تصدیق نه تایید👌) و هم احساساتش را با عباراتی بیان کردم ولی آروم نشد رفتم روش بعدی درک احساس یعنی درک احساس با روش خیالی👌👌 گفتم یه روز تو کوچولو بودی با داداش با هم نماز میخوندیم، تو کوچولو بودی میومدی با ما نماز بخونی به جای سجده رفتن میخوابیدی روی زمین دیگه بلند نمیشدی 😉😂 و....ادامه داستان و پیگیریهای پسر جان که بعدش چی میشد.😉😂 و از احساس ناخوشایند خارج شد و لبخند زنان داستان را دنبال میکرد ➖ حالا برو وضو بگیر بیا نماز بخونیم، جانماز آورد پهن کرد و به سبک خودش وضو گرفت و سبک خودش کنارم نماز خوند😉👌. شب که داشتم براش لالایی میخوندم گفتم ضربان قلب مامان ( 😉) هر وقت کسی نماز می‌خوند اگر کارش داشتیم صبر میکنیم نمازش تمام بشه اونم گفت بله درسته باید صبر کنیم 😉🤪 آیا یادش میمونه، آیا دیگه از این کارا نمیکنه؟؟😉 صدالبته که یک هفته و یک ماه دیگه نه، اما یکی دو سال دیگه چرا 👌👌👌 ✅ نشر فقط با نام و لینک کانال مادرانه های مشترک👈 @madaranehayemoshtarak
به نام خدا تجربه های روزانه ۱۲۶ ۱۲۶ . ✅ نشر فقط با نام و لینک کانال مادرانه های مشترک👈 @madaranehayemoshtarak
تجربه های روزانه ۱۲۶ ➖هر روز در من یکی از موارد، طرح هست. هر روز یک کمد یعنی اینکه هر روز یک کمد را مرتب کنم، این کمد یعنی چی ؟ ➖یعنی یک کشو، یا یک طبقه کتابخانه،یا یک طبقه جاکفشی، یک طبقه کمد لباسی و... یعنی حجم کار انقدری زیاد و بزرگ نیست که وقت زیادی بخواد. ➖اینطوری هر سه چهار ماه یکبار، کل کمدها و کابینت ها یکبار کامل بیرون ریخته میشه، تمیز میشه، مرتب میشه، اضافی ها بخشیده میشه و از انباشت جلوگیری میشه👌، چیزی توی کمدها خراب نمیشه، گمشده ها پیدا میشه😉، کمبودها لیست میشه برای خرید و... ➖البته که هر روز هم این مورد در دفتر تیک نمیخوره، و خیلی پیش میاد به خصوص وقتهایی که قسمتی از روز را خونه نیستیم این مورد انجام نمیشه، هیچ اشکالی نداره ، این مورد هم مثل بقیه کارهایی که ممکنه بنویسیم ولی فرصت نشه انجام بدیم، هست. مهم حرکت رو به جلو هست. من الان دو سال هست این طرح را برای خودم اجرا میکنم واقعا راضی هستم. ➖ چند روز پیش در همین طرح هر روز یک کمد، داشتم کابینت سبزی خشکها و داروهای گیاهی را مرتب میکردم. پسر جان اومد ظرف ریحان خشک را باز کرد. مقداریش را ریخت و بعد هم شروع کرد از سبزی ها ریختن تو ظرف خاکشیر، و وقتی هم با نهی کردن من مواجه شد که مامان جان سبزی‌ها را با خاکشیر قاطی نمیکنیم، گفت: من می‌خوام کمکت آشپزی کنم 😉😂 ➖فقط برای تغییر شرایط تا ببینم چکار کنم چند تا از ظرفها که خالی شده بودند برداشتم گفتم اینا کثیفه کی میشوره ؟ ایشون هم عاشق شستشو بلندشد رفت ظرفها را بشوره ➖ سریع ریخت و پاشش را جمع کردم و ظرف حبوبات بازی را آوردم ( یک مقدار حبوبات را هفت سال هست گذاشتم برای بازی، هر بار هم بعد از بازیشون سریع میذارم خشک بشه و بعد برمیدارم ) گفتم بیا ببین چی آوردم برای آشپزی ذوق زده رفت سراغ حبوبات بازی و داداشش هم سر رسید و با هم ادامه دادن، به آش کمی نمک و فلفل و لیمو هم زدن ۱۲۶ . ✅ نشر فقط با نام و لینک کانال مادرانه های مشترک👈 @madaranehayemoshtarak
به نام خدا تجربه های روزانه ۱۲۷ عصر یکساعتی باید کاری را پای کامپیوتر💻 انجام میدادم بچه ها هم خیلی سراغ من نیمدن وقتی اومدم تو سالن با این صحنه مواجه شدم که البته دیگه چشم ما به بدتر از اینها عادت داره هرچی باشه بهتر از دعواهاشون هست😉 ۱۲۷ ✅ نشر فقط با نام و لینک مادرانه های مشترک 👈 @madaranehayemoshtarak
به نام خدا تجربه های روزانه ۱۰۵ 🍊 این بازی را که سالهای گذشته هم در کانال گذاشته بودم، بازی با پوست مرکبات و کاترهای شیرینی. میوه خوردن ما گاهی تبدیل میشه به یکی دو ساعت بازی و چه چیزی بهتر از بازی با طبیعت. چون هنوز پوست مرکبات سبز و ضخیم هستند، پسر کوچیکه نمیتونست تنهایی کاتر بزنه، من دستم را می گذاشتم روی کاتر میگفتم تو هم دستت را بذار تا دوتایی با هم بتونیم کاتر را فشار بدیم. 🍊 با شکلهای که کاتر زده بودند، تصویرسازی کردند و هر کدوم قصه تصویری را که ساخته بودند گفتند.👌 🍊 من پیشنهاد دادم میتونید قیچی بیارید برای بازی جدید. پوستهایی که وسطش کاتر زدید را ریز کنیم مثلاً سالاد درست کنیم. چون می‌دونستم این کار را پسر کوچیکه دوست داره و هم جذب این بازی میشه و هم احساس توانمندی می‌کنه. رفتن قیچی آوردن، پسر بزرگه که دید قیچی مدرسه خودش کندتره به داداشش می‌گفت بیا یک بازی جالب تا ده می‌شماریم قیچی ها عوض و دوباره ... و این رفتارها را بچه ها از خود ما می آموزند. قبلا در مورد جایگزین زیاد نوشتم.😉 🍊 پسر بزرگه مقداری قیچی کرد و رفت، کوچیکه تا بیشتر از نیم ساعت نشسته بود و قیچی میکرد و اطراف خودش می‌ریخت روی فرش. و یکی از راههای جذب بچه ها به بازی این هست که زمانی که در حس و حال کودکی خودشون غرق در بازی هستند، بازی را بهم نزنیم. ۱۰۵ 🔵 نشر با لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
🍊 یک نکته را هم اینجا بگم که چون من بیشتر بازیهای نشستنی بچه ها را در کانال میگذارم مادران پیام میدن که خوبه پسرهاتون برای این بازیها می‌نشینند البته که بچه ها متفاوتند و شرایطشون هم متفاوته، و حوصله بازی داشتن هم الزامات خاص خودش را داره، ولی همین بازی من با بچه ها که در واقع مراحل بعد از میوه خوردن بود، بعد از دو ساعت کامل شالاپ شولوپ بازی در گودالهای آب جمع شده از باران و سه ساعت بازی حرکتی و هیجانی مداوم بچه ها در خانه بود.(موشک بازی، ملق از پشت، پتو پیچ بازی، فوتبال و...)😉😂 ✅ بعد هم از پسر بزرگه تقسیم کار کردیم که من سینی ها و کاترها را جمع کنم و اون تمام خرده پوستهایی که داداشش روی فرش ریخته، جارو بزنه و جمع کنه، بریزه در سبد خشکاله ها. این مهمترین نکته ای بود که در این تجربه میخواستم بگم، (چون مادرهای عزیز پیشنهاد میکنند که از ۷ سال دوم بیشتر بگید)، بچه ها را با این دیدگاه عادت ندیم که هر کس فقط و فقط مسئول کار خودش هست. در یک خانواده همه اعضا باید نسبت به همه امور منزل مسئولیت پذیر باشند. اگر آشغالی ریخته شده نگویم من که نریختم! من که خراب نکردم و... چون این دیدگاه مخرب نه تنها در خانه بلکه در جامعه نیز بسیار آسیب زاست، به خصوص در مورد کودکان بالای هفت سال. ادامه دارد ... ۱۰۵ 🔵 نشر با لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
🍊 البته اینطور نباشد که به یک کودک فشار وارد شود و مثلاً تمام کارهای فرزند کوچکتر به فرزند بزرگتر محول شود اما گاهی نیز این اتفاق بیفتد به خصوص بالای هفت سال. 🍊 نکته بعدی این موضوع برای کودکی قابل اجراست که در مورد کارهای خودش مسئولیت پذیر باشد. و در واقع از مرحله هفت سال اول عبور کرده باشد. البته معیار عبور از هفت سال اول سن نوشته شده در شناسنامه نیست. ممکن است یک کودک ده ساله هنوز از خصوصیات ۷ سال اول عبور نکرده باشد و یک کودک ۶ ساله به دلیل برخورد صحیح در سالهای اول زندگی وارد ۷ سال دوم زندگی شده باشد. یکی از نشانه های ورود به هفت سال دوم دستور پذیری و مسئولیت پذیری کودک است. کودک در هفت سال دوم باید درک کند که نسبت به محیط اطراف خود، خانه، مدرسه، جامعه و... هم مسئولیتهایی دارد و نباید نسبت به پیرامون خود بی تفاوت باشد. 🍊 من مثال دست را برای پسر بزرگم میزنم. اینکه ما اعضای خانواده مثل انگشتان دست هستیم. درسته پنج انگشت متفاوت هستند اما بهم وابسته هستند. اگر یک انگشت کثیف شد کل دست کثیف می شود و باید شسته شود. اگر اتفاقی برای یکی از انگشتان بیفته عملکرد کل دست مختل میشه. هیچکدام از انگشتان نمی توانند به تنهایی جایی بروند. و همیشه این شعر را باهم می‌خونیم: دستم داره پنج انگشت میبندمش میشه مشت وا میکنم پا میشه می‌چرخه و تا میشه انگشتا بچه هاشن هرجا بره باهاشن قشنگ و ساده هستن یک خانواده هستن ۱۰۵ 🔵 نشر با لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
🍊 و این یکی از مواردی است که سعی میکنم در هفت سال دوم فرزندم را با اون مواجه کنم، مسئولیت پذیری نسبت به محیط اطراف. که از خانواده شروع میشه و بعد به کل جامعه گسترش پیدا می‌کنه. برای مثال دیروز در یک گردش پاییزی بعد از کلی بازی از پسر جان خواستم آشغالهایی که در مسیر پارک دیدیم با چوب جمع کنیم و در سطلها بریزیم. پارک مگه نیروی خدماتی نداره؟ چرا حتما داره ولی ما هم مسئولیم.👌 🍊 چه زمانی کودک این پیشنهاد را میپذیره؟ کلی بازی کردیم. خش خش بازی( برگهای پاییزی را با کفشامون هل میدیم ، و صدای خش خش برگها گوش ما را نوازش میده، کلی برگهای پاییزی و ... جمع کردیم برای کاردستی، یک چوب پیدا کردیم گذاشتیم بچه ها پریدن را تمرین کردند، جفت پا و یک پا. حالا بعد از این همه بازی حالا بیا با همین عصای چوبی که دستت هست هرچی زباله میبینیم جمع کنیم تا پارک زیباتر بشه.👌👌 ۱۰۵ 🔵 نشر با لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
به نام خدا سلام تجربه های روزانه ۱۰۴ فرصت فصل پاییز 🍁🍂 🍁 سالهای قبل هم در مورد فرصت فصل پاییز و همینطور بازی در طبیعت، درک فرآیند و نوازش طبیعت زیاد نوشتیم، دوستان تازه وارد با جستجوی هشتگها میتوانید مطالب گذشته که مفصل نوشته شده اند در مطالعه بفرمایید. 🍂 این فرصت رایگان را از دست ندید. بازی در طبیعت و خاک بازی محدودیتهای ذهنی کودکان را برطرف می کند. طبیعت تاثیر به سزایی در شکوفایی خلاقیت دارد. ذهن کودکان در طبیعت خلاق می شود نه در کلاسهای مختلف. انسان موجودی خلاق آفریده شده است. خلاقیت در سالهای کودکی در اوج خود قرار دارد. اما عواملی می توانند به مرور این خلاقیت را کم کنند. مهمترین عامل کاهش خلاقیت رسانه هست. چون رسانه ها باعث توقف خلاقیت ذهن می شوند. چون ذهن کودک محدود به تصاویر و حرکات نمایشی داخل کادر تلویزیون شده و به تدریج تصویرسازی خلاقانه و تخیلی کودک را سلب می‌کند و در نتیجه کودک فقط در پی تقلید می رود. 🍁 بازی در طبیعت سبب تقویت حواس پنجگانه شده و تقویت حواس پنجگانه یعنی تقویت یادگیری کودکان. یادگیری نیاز به ذهن آرام دارد. طبیعت ذهن کودکان را آرام می‌کند اما رسانه ها فعالیت ذهن را افزایش داده و با کاهش تمرکز و توجه از قدرت یادگیری ذهن می کاهند. ۱۰۴ 🔵 نشر با لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
1⃣ لیست اول: مسائل کلی تربیت فرزند 🌺لینک کانال مادرانه های مشترک👈 @madaranehayemoshtarak
به نام خدا تجربه های روزانه ۱۳۰ تجربه 🚶‍♂امروز وقتی می‌خواستیم بریم دنبال پسر اول مدرسه، پسر دوم لج رفته بود که باید پیاده بریم 😳 🚶‍♂مگه میشه؟ مسیری که با ماشین بدون ترافیک نیم ساعت هست پیاده اون هم با تو ؟ قشنگ داشتم تو ذهنم مسئله ریاضی حل میکردم. مسیری را که با اتومبیل با سرعت متوسط ۷۰ کیلومتر بر ساعت، سی دقیقه طول می کشد با پیاده روی با سرعت ۵ کیلومتر بر ساعت ( که با این بچه میشه ۲ کیلومتر بر ساعت ) در چند ساعت می توان طی کرد ؟ داشتم تو ذهنم محاسبه میکردم🤦‍♀ تا بگم پسر جان با شما تا مدرسه داداش باید .... ساعت پیاده راه بریم ، واقعا تو این همه راه پیاده میای !!! نه تو اینقدر راه میای و هم اینکه تا ما برسیم علف زیر پای داداش سبز شده فقط چند بار گفتم خیلی راه زیاده واقعا این همه پیاده راه میای ؟ اون هم می‌گفت: آره میام خیلی خوبه خیلی خوش میگذره قوی میشیم پیاده روی خیلی مفیده و یک سخنرانی جامع راجع به فواید پیاده روی 😂 یک لحظه به خودم گفتم: چی داری میگی از نگاه محاسباتی و ذهن ریاضی خودت بیا بیرون برو در نگاه یک کودک ۴ ساله بشین و اینجا بود که درک احساس با روش خیال پردازی اومد تو ذهنم😉 گفتم وقتی پیاده بریم تو مسیر چکار کنیم ؟ گفت: شالاپ شولوپ بازی کنیم گفتم: مگه بارون میاد گفت: آره نگاه کن داره بارون میاد (ولی آسمون خشک بود فقط ابری بود) ولی ما خیال‌پردازی را ادامه دادیم : وااای بریم تو بارونااا شالاپ شولوپ بازی کنیم؛ لباسامون خیس میشه؛ آب میپاشه روی لباسامون بعدش سردمون میشه همینجوری خیال‌پردازی کردیم و توصیفش کردیم تا رسیدیم به پارکینگ ساختمان سطل زباله ای که دیگه تو خونمون استفاده نداره را میخواستم بگذارم انباری( با توجه به حرکت به سمت پسماند صفر شدن و تهیه خشکاله سطل زباله ما بعد از ده سال حالا دیگه بلااستفاده شده ، سطل را شسته بودم و بردم گذاشتم انبار😉👌 ) در انباری را که باز کردم چشمش افتاد به اسکوتری که در انبار بود ، دوباره روز از نو: پیاده با اسکوتر بریم ☹️ و باز هم یک خیال‌پردازی دیگر 😉 دوباره اول در قالب خودم بودم: ➖ دیر میشه داداش تعطیل میشه با باز برگشت به درک احساس با خیال پردازی : ➖چقدر خوبه بارون شروع بشه خیلی شدید باشه فکر کن وقتی شدید شده من و تو و داداش بریم زیر بارون خیلی خوبه خیلی خوش میگذره الان اگر بریم در مدرسه داداش بارون تند شده باشه کلی بازی میکنیم و رفتن در خیالات قشنگمون همان و .... با جستجوی می توانید بیشتر در این مورد و روشهای آن بخوانید. ✅ نشر فقط با نام و لینک کانال مادرانه های مشترک👈 @madaranehayemoshtarak
به نام خدا امشب هم بعد از یک روز خیلی پر کار نظافت منزل، یک کلاس آنلاین و یک جلسه مباحثه آنلاین داشتم( مربوط به منظومه فکری رهبری) که تازه با هم همپوشانی هم داشتند 🤦‍♀و در کل حدود سه ساعتی طول کشید. میدونستم که بالاخره زمانهای زیادی را پسر کوچیکه سراغم میاد. چند تا ماشین کوچیک و کشهای ریز را جلو دستم گذاشتم. تا میومد سریع ماشینها و یا حیوانات را زندانی میکردم تا اون نجات بده( چون در جلسه مباحثه خودم سرگروه جلسه هستم صدای سیستم من باید کلا باز باشه و سر و صدای بچه ها شنیده میشه🤦‍♀ باید بازی بدون سر و صدا انتخاب کنم )، چند صفحه از دفتر هم خط خطی کند و برود دوباره بازی با داداش، برای سرگرم کردن بزرگه هم مسئولیت دادن را دارم در حیطه کارهایی که می‌تونه انجام بده، برای مامان چای دم کن، لباسها را بریز تو لباسشویی و... که البته هدف اصلی مسئولیت دادن هست نه چای خوردن مامان و... ➖ چون در سن پسر اول، مسئولیت دادن بدون نظارت را خیلی دوست دارند،اینکه خودشون به تنهایی یک کار را جلو ببرند. ➖میدونستم که وقتی از اتاق بیام بیرون با چه صحنه ای مواجه میشم😉🤦‍♀ ولی نمیشه که همه چیز ایده آل مدنظر من باشه، هم بتونم با وجود بچه ها در شرایطی که پدرشون هم نیستند چنین فعالیت‌هایی داشته باشم، هم توقع داشته باشم مستقل بازی کنند، هم بچه ها خونه را بهم نریزند.👌 باید انصاف داشته باشم و الزامات انتخابم را بپذیرم نه اینکه فقط توقع داشته باشم دیگران شرایط من را بپذیرند و خودشون را با ایده آلهای من وفق بدهند .😉 و می‌دونم که نباید بگم واااای این چه وضعیه برای خونه ساختید!( اگر می‌دونم چون بارها برام پیش اومده که گفتم و نتیجه اش را هم دیدم، بچه ها از میزان کار میترسن دیگه سمت جمع کردن نمیان😉 ) چرا ؟ چون با گفتن این جمله کار را در ذهن بچه ها سخت میکنم. مثل تفاوت زمانی که به شما بگن یک امتحان خیلی سخته یا بگن خیلی آسان هست. وقتی بگن خیلی سخته همون چیزی هم که بلدید فراموش میکنید و با استرس فراوان همراهید. وقتی هم به بچه ها میگیم این چه وضعیه، خونه را منفجر کردید!!! ناخودآگاه اونها از جمع آوری این انفجار واهمه دارند و ترجیح میدن سمتش نیان چون در ذهنشون خیلی سخته. ➖ ولی وقتی مامان میگه خوب اینها سریع جمع میشه، چیزی نیست که برای شما، بچه ها روحیه و انگیزه میگیرن ➖ولی وقتی جلسه تمام شد، این دفعه بازی به یه شکل دیگه : پسر بزرگ شما وزیر جمع آوری هستی پسر کوچک شما معاون جمع آوری هستی جناب وزیر، با معاون یک جلسه برگزار کن و بعد اون را راهنمایی کن تا با کمک هم سالن را جمع کنید. خیلی قشنگ باید برای معاونت توضیح بدی، مامان هم بره سفره را بندازه برای شام. اینجوری هدایت ذهنی پسر کوچیکه هم مسئولیتش میفته گردن داداشش که نظم قراردادی را داره.👌😉 ➖به خاطر بچه ها مجبورم از خیلی از ایده آلهای کمال گرایانه ای که سالها دست و پایم را بسته بود کوتاه بیام ، ولی همین کوتاه آمدنها مسیر را هموارتر و سرعت کارها را تندتر کرده.👌 ✅ نشر فقط با نام و لینک کانال مادرانه های مشترک👈 @madaranehayemoshtarak
به نام خدا تجربه های روزانه ۱۳۱ امروز برای اولین بار رفتیم باغ وحش شهرمون، کلا دومین باری بود که در عمرم باغ وحش میرفتم. ۸ ساله که بودم در اولین سفر به مشهد، باغ وحش وکیل آباد رفته بودم و بعد از اون هیچوقت پا به هیچ باغ وحشی نگذاشته بودم. به شدت از باغ وحش بدم میاد و باغ وحش را یکی از واضح ترین نمادهای خودخواهی انسان می‌دونم.😔 چرا انسان به خودش اجازه می دهد برای لذت و تفریح خودش حق آزادی را از بقیه مخلوقات خدا بگیرد!! این را هم می دانم که برخی باغ وحش ها را برای جلوگیری از انقراض برخی گونه ها مفید میدانند ، اما همیشه گفتند پیشگیری بهتر از درمان است. اگر تعدادی از گونه های جانوری هم در معرض انقراض هستند باز به علت ظلم انسان در حق طبیعت است. چرا انسان کاری کند که برخی از حیوانات در خطر انقراض قرار بگیرند !!! اصلا من که در شیراز زندگی میکنم چه نیازی دارم شیر آفریقایی، گاو هندی، شتر تبتی، گراز یونانی، گوزن اروپایی و... را ببینم. آیا با دیدن این ها میخواهم به عظمت خلقت و قدرت خداوند پی ببرم !!! اینها را در قفس ببینم و بگویم جل الخالق !! ولی حقی که همان خالق برای آنها قائل شده را پایمال کنم 😔 من حتی تحمل دیدن قفس پرنده را هم ندارم. بچه ها چند سال بود که گهگاهی درخواست رفتن به باغ وحش را داشتند و من هیچوقت توجه نمی‌کردم، به همین دلایلی که در بالا گفتم.😉 ۱۳۱ ✅ نشر فقط با نام و لینک کانال مادرانه های مشترک👈 @madaranehayemoshtarak
به نام خدا تجربه های روزانه ۱۳۲ ( اول در پرانتز بگم چون می‌دونم سؤال پرسیده خواهد شد😉 که این بازی مونوپولی یک بازی کارتی کاملا شانسی هست 😂. من خرید این مدل بازیها را توصیه نمیکنم ولی اگر بچه ها هم علاقه دارن حساسیت بخرج ندید. درسته خیلی مفید نیستند ولی ضرر قابل توجهی هم ندارند حداقل برای سرگرمی و ارتباط گیری و هیجان خوب هستند. بعد از مرخص شدن پسر جان از بیمارستان بهش گفته بودیم که میبریمت خودت یک بازی انتخاب کن، خودش این بازی را انتخاب کرد. دلیل انتخاب هم عکس برج میلاد روی جعبه بود که پسرجان علاقه وحشتناکی به برج میلاد داره😉 و از موضوع بازی اطلاعی نداشت ) بازی هم با پرتاب تاس هست. خرید خیابانها و خانه و هتل، خرید و فروش با پولهای کاغذی ، بازی های کارتی زیادی هستند که حداقل مقداری نیاز به سرعت و دقت دارند اما این بازی اینطور هم نیست ) حالا اصل ماجرا چیز دیگری است: همیشه وقتی این بازی، را بازی میکردیم پسر دوم با من همگروه بود، مثلا اون تاس بندازه من جمع بزنم و مهره را حرکت بدم و...، چون پول شمردن، اجاره گرفتن و ... را بلد نیست. چون بازی دو تا تاس داره که با هم باید پرتاب بشن و مجموع عدد تاسها با هم جمع بشه طبیعتا بلد نیست. دیروز وقتی خواستیم بازی کنیم، گفت من دیگه نمی‌خوام با مامان همگروه باشم می‌خوام مستقل باشم. گفتیم خوب تو هم مستقل بازی را شروع کردیم. داداش بزرگه حسابی بزرگتری میکرد و براش پول میشمرد و... همین باعث دعوا شد که چرا داداش نمی‌ذاره من مستقل باشم حسابی دعوا بالا گرفت با قهر و گریه و داد و فریاد، چه می‌کنه این نیاز استقلال😉 حالا مامانی که حسابی مطالعاتش عقب افتاده و از فرصت تاس انداختن و تکون دادن مهره ها و پول شمردن بچه ها هم برای خوندن چند خط داره استفاده میکنه🤦‍♀، پیش خودش میگه عجب غلطی کردماااا وسط این همه کار بازی و حفظ کلاف ارتباطی چی بود 🤦‍♀ پسر دوم با جیغ و گریه که من گفتم خودم مستقلم داداش می‌خوام خیابون بخرم برام پول میشمره داداش: تو که بلد نیستی، اگر راست میگی ۲۳۰ تومن بده ببینم، تو که مدرسه نرفتی تو هنوز پیش دبستانی هم نرفتی 🤦‍♀( از این بلدم بلدمهای بچه های اول که فکر میکنن خیلی بلدند😂) و منتظر بودم که هر لحظه یکیشون کلا صفحه بازی را بلندکنه و همه چیز را بهم بزنه ولی خوب میدونستم که مشکل تامین نیاز استقلال داداش کوچیکه هست. گفتم من یک خیابون را که خریدم می‌خوام هدیه بدم به کسی که بهترین پیشنهاد را بده که پسرجان مستقل بازی کنه، هیچ کس هم دست به پولاش نزنه، جمع عدد روی تاسها را هم خودش بتونه جلو بره👌 یکی از راههای مدیریت و با بهتر بگم هدایت کشمکش ها به جای عصبانیت و قضاوت ، بعد از درک احساس توصیف مسئله و هدایت بچه ها به سمت کشف راه حل هست. کلا صورت مسئله از گریه یکی و لج درآوردن یکی دیگه عوض شد و شروع کردم پیشنهاد دادن و آخر سر رسیدن به اینکه عدد روی دو تا تاس را با هم جمع نزنه، اول به اندازه عدد روی تاس اول حرکت کنه و بعد به اندازه عدد روی تاس دوم و اینکه برای پول هم ما فقط بهش بگیم که از هر رنگ اسکناس چند تا باید بده ، واقعا خیلی ساده بود ولی پیچیده شده بود🙈 البته این را هم بگم که بارها پیش اومده که پسر کوچیکه وقتی داریم بازی انجام می میدیم که مناسب سنش نیست یا حوصله اش را نداره، به خصوص چون خیلی هیجانش بالاست یکدفعه بازی من و داداشش را خراب می‌کنه. در این شرایط مهمترین نکته پذیرش شرایط هر دو طرف دعوا توسط والد هست. یعنی بپذیرم که یکی به خاطر بهم ریخته شدن بازی خیلی عصبانی و ناراحته و یکی که از این بازی خسته شده و فقط می‌خواسته این بازی را تمام کنه و بپذیرم که این شرایط ماندگار نیست و چند دقیقه بعد تمام میشه پس نیاز به مداخله جدی و تهدید و تنبیه و تخریب شخصیت بچه ها نیست . و معمولا با کمی درک احساس و همدلی با دو طرف و حفظ آرامش گاهی حواس پرتی، گاهی ترک فضا بر حسب موقعیت قضیه فیصله پیدا می‌کنه و اغلب مداخله مستقیم ما اوضاع را خرابتر می‌کنه. ۱۳۲ ✅ نشر فقط با نام و لینک کانال مادرانه های مشترک👈 @madaranehayemoshtarak
۱۳۳ ✅ نشر فقط با نام و لینک کانال مادرانه های مشترک👈 @madaranehayemoshtarak
جلسه که تمام شد اومدم تو آشپزخانه دیدم از زیر در یخچال شیر میریزه بیرون🤦‍♀، در یخچال را باز کردم، دیدم بله ، بطری شیر را برای صبحانه استفاده کرده بوده، درست نبسته و به صورت افقی در یخچال گذاشته صداش کردم،گفتم: بیا ببین از در یخچال شیر می‌ریزه ! سریع اومد، گفت: چی شده ؟ گفتم: انگار در بطری شیر باز مونده گفت : من شیر خوردم ولی درش را بستم کی دیگه شیر خورده ، در بطری را نبسته ؟ گفتم : احتمالا بسته ولی محکم نبسته گفت: شاید من محکم نبستم گفتم : حالا باید تمیزش کنیم. با همدیگه تمیزش کردیم. 👌این انتخاب من هست بین بچه ای که نگذاره من در جلسه صحبت کنم و پشت سر هم نق بزنه که گرسنمه بیا به من صبحانه بده و بچه ای که بتونه مستقل کار را انجام بده، گرچه که به فراخور سنش ممکنه مواردی خطا هم رخ بده. کما اینکه برای خود ما هم گاهی از این دست خطاها رخ میده. انتخاب با خود ماست. اتفاقا در جلسه در مورد تفاوت تنبیه و رنج و عذاب و مجازات صحبت کردیم. گفتیم که تنبیه، در لغت به معنای آگاه کردن، بیدار کردن، واقف گردانیدن به چیزی و هوشیار کردن است.که ما اغلب به اشتباه به جای تنبیه، عذاب و مجازات را انجام میدیم. و یا اغلب آنقدر بدنبال پیدا کردن مقصر هستیم که اصل مسئله آگاه کردن تحت شعاع قرار میگیرد. انتخاب با ماست که طوری رفتار کنیم که ذهن کودک یا نوجوان به سمت خطای صورت گرفته و آگاه شدن از آن متمایل بشه یا اینکه فرزند را از ترس عذاب و مجازات به سمت دروغگویی سوق بدیم( من این کار را نکردم ! ). یا نیازهای مهم استقلال و اعتماد بنفس را له کنیم( من نمی توانم)، و گمان ببریم که هر چه خشم بیشتری را بروز بدیم پیشگیری محکم‌تری را برای دفعات بعد خواهیم داشت !!! که کاملا اشتباه است. برای توضیحات بیشتر میتوانید، را مطالعه بفرمایید. ۱۳۳ ✅ نشر فقط با نام و لینک کانال مادرانه های مشترک👈 @madaranehayemoshtarak
به نام خدا تجربه های روزانه ۱۳۳ لوازم التحریرهای سالهای گذشته، چیزهایی که مصرفی نبوده ( مثل قیچی، خط کش، تراش، چوب خط ، کیف، جامدادی و...) و چیزهایی که نو از سالهای قبل داشتیم که البته تعدادیش را در طول سال در مناسبت‌های مختلف هدیه و یا سوغاتی گرفتند، ریختیم وسط. لیست پیش دبستانی پسر دوم را هم گذاشتیم و چیزهایی که فکر میکردیم برای پسر اول لازمه را هم نوشتیم. لیست را یکی یکی من میخوندم بچه ها خودشون میگفتن که لازم هست یا نیست و چه چیزهایی را داریم. یکی با نوشتن و دیگری با نقاشی لیست خرید را تهیه کردند که ان شاءالله طی روزهای آتی با لیستمون بریم خرید، که بدونیم واقعا چه چیزهایی نیاز داریم و طبق لیست مورد نیازمون خرید کنیم. چون بچه ها از قبل در جریان هستند دیگه لازم نیست اونجا بخوایم انتزاعی ثابت کنیم که چه چیزی نیاز هست و چه چیزی نیاز نیست 😉 و مستقیم فقط میریم سراغ موارد قید شده در لیست. و مهم تر از اون برای بچه ها تمرین هست که بی برنامه خرید نمی‌کنیم و بر حسب نیاز باید خرید کرد. ۱۳۳ ✅ نشر فقط با نام و لینک کانال مادرانه های مشترک👈 @madaranehayemoshtarak
و در آخر این شد لیست خریدهای لازم برای هر دوتاشون 😉 لیست پایین هم مثلا تصویری همون لیست بالاست 😉 ۱۳۳ ✅ نشر فقط با نام و لینک کانال مادرانه های مشترک👈 @madaranehayemoshtarak