eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
206 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
ا ﷽ ا اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد به این شناسه بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیه ای گُل! چنان نسیم مرو از برابرم لختی برابرم بخَرام، ای صنوبرم! دارد کتاب زندگی‌ات، سیزده ورق خواندم، نوشته است ورق‌های آخرم با آب آب خویش، مرا آب کرده‌ای جز اشکِ دیده‌ام ز کجا آب آورم؟ خواهد رکاب، پای تو بر چشم خود، دریغ! پایت نمی‌رسد به رکاب، ای دلاورم! با لعل خشک، بوسه به دستم زنیّ و من می‌بوسمت به جای لبان برادرم چون زودتر رسی ز عمو در کنار او یک بوسۀ دگر دهمت، بهر اکبرم بردار لب ز دستِ عمو، سوخت دست من باشم چنان سپند، مَنـِه روی مجمرم https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیه اگر چه لعل تو، آب و تن تو، تاب ندارد دلت هوای دگر، غیر روی باب ندارد تو آن نه‌ای که جواب عموی خویش نگویی لَبت ز بی‌رَمَقی، نیروی جواب ندارد نمی‌رسید اگر بر رکاب، پای تو، جا داشت که چشمِ قابلِ پایِ تو را رکاب ندارد دو نرگس تو به خوابند و مادر تو نداند که بخت او، سرِ برخاستن ز خواب ندارد اگر شده تن تو، پایمال اسب، چه باکت؟ که غم ز بوتۀ آتش، طلای ناب ندارد ولی بگوی به گلچین، تلاش بیهُده داری گلی که آب نخورده، دگر گلاب ندارد ذبیح، پا به زمین سود و یافت چشمۀ زمزم تو پا مَسای، عمو دسترس به آب ندارد https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه روایت است که هارون به دجله کاخی ساخت به وجد و عشرت و شادی خویشتن پرداخت مغنّیان خوش‌آواز و مطربان، در آن به گِرد مَسند او پای‌کوب و دست‌افشان... بگفت تا که بیاید ابوالعطا به حضور به شعر ناب فزاید بر آن نشاط و سرور ابوالعطاء که بر شعر و شاعریش درود ز بی‌وفایی دنیا زبان به نظم گشود ز مرگ و قبر و قیامت سرود اشعاری که اشک دیدۀ هارون ز چهره شد جاری چنان به محفل مستان به هوشیاری خواند که شعر او تن هارون مست را لرزاند زبان گشود به تحسین، که ای بلند‌مقام! کلام نغز تو شعر و شعور بود و پیام خلیفه را سخنان تو داد آگاهی ز ما بگو صلۀ شعر خود چه می‌خواهی بگفت گنج و درم بر تو باد ارزانی مرا به حبس بود یک امام زندانی مراست یار عزیزی چهارده سال است گهی به حبس و گهی گوشۀ سیه‌چال است ضعیف گشته به زیر شکنجه‌ها تن او بُوَد جراحت زنجیرها به گردن او من از تو هیچ نخواهم مقام و مکنت و زر به غیر حکم رهایی موسی جعفر چو یافت خواهش آن شاعر توانا را نوشت حکم رهایی نجل زهرا را نوشته را به همان شاعر گرامی داد بگفت صبح، امام تو می‌شود آزاد ابوالعطاء ز شادی نخفت آن شب را گشوده بود به شکرانه تا سحر لب را بدین امید کز او قلب فاطمه شاد است به وقت صبح، عزیزش ز حبس آزاد است علی الصباح روان شد به جانب زندان لبش به خنده و چشمش ز شوق اشک‌افشان اشاره کرد به سندی که طبق این فرمان عزیز ختم رسل را رها کن از زندان به خنده سندی شاهک جواب او را داد که غم مدار امامت شود ز حبس آزاد ابوالعطاء نگاهش به جانب در بود در انتظار عزیز دل پیمبر بود که در گشوده شد و شد برون چهار نفر به دوششان بدنی بود روی تختۀ در هزار جان گرامی فدای آن پیکر که بود پیکر مجروح موسی جعفر گشوده بود ستم پیشه‌ای به طعنه زبان که هست این بدن آن امام رافضیان امام، موسی جعفر که جان فدای تنش اگر چهار نفر شد مشیّع بدنش مشیّعین تن پاک یوسف زهرا شدند ده تن، هنگام ظهر عاشورا به اسب‌ها ز ره کینه نعل تازه زدند چه زخم‌ها که دوباره بر آن جنازه زدند... @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه این تن غرق کبودی آسمان را محور است این سرِ از تخته آویزان به عالم سرور است جای او بر روی چشم ماست نه بر تخته چوب مردم! این محنت کشیده وارث پیغمبر است آنقدر سنگینی زنجیر زجرش داده است گردنش از دستهای لاغرش لاغرتر است ساق پایش را ببیند دخترش دق میکند خوب شد که نیست اینجا، او ندیده مضطر است بچه هایش نذرها کردند آزادش کنند گرچه آزادست حالا، حیف دیگر پرپر است ای غلامان بر روی دوش شما آقای ماست پس دهید اورا به ما، وقت وداع آخر است قاتل موسی بن جعفر زهر یا زندان نبود قاتلش توهین سندی لعین بر مادر است شیعیان هر یک کفن در دست اینجا آمدند کاظمین از واحسینا واحسینا محشر است گریه کن با حضرت موسی بن جعفر بر حسین گریه کن بر آن غریبی که به زیر‌ خنجر است خنجرش کند است میدانم ولی ای تشنه لب دست و پا کمتر بزن زینب در این دور و بر است https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
صلی‌الله‌علیه‌وآله صلی‌الله‌علیه‌وآله صلی‌الله‌علیه‌وآله گلوی بادیه هر لحظه تشنه تر می گشت چو تاولی ز عطش، از سراب بر می گشت هُبَل نشسته به تاراجِ بی نوایی ها منات و لات و عُزی خسته از خدایی ها به روح بادیه هر ناخدا خدایی داشت خدای بادیه از ناخدا گدایی داشت تو خواب بودی و خورشید جمعه داد نوید که با طلیعه ی خورشید، زاده شد خورشید رسید و پشتِ ابوجهلِ دشتِ جهل شکست بنای بتکده با یک اشاره سهل شکست فقط نه هر چه بتی بود بر زمین افتاد که بر جبین مداین هزار چین افتاد نشست بر لب دریای ساوه تاول آب که دیده است که دریا بدل شود به سراب؟ سماوه با لب تشنه نوید آب شنید نوید آب از آیینه ی سراب شنید مجوسیان همه بعد از هزار سال آتش به ماتمی که چه شد مثل پارسال آتش؟ بیا به کومه ی وادِی القُری طواف کنیم به یاد او سفر از قاف تا به قاف کنیم کسی ز گستره ی آسمان به زیر آمد رسولِ سبزِ تعهد، چقدر دیر آمد کسی که غار حرا خلوت حضورش بود هزار زخم زبان بر دل صبورش بود کسی که مُهر نبوت به روی ناصیه داشت که بود؟ خصمیِ هر ناخدا که داعیه داشت کسی که پرچم «لولاک» بر جبینش بود جوازِ کشتن بتها در آستینش بود پیمبری که به درگاه حق مقیم شود به یک اشاره ی دستش قمر دو نیم شود نبی ز هیبت جبریل، سوخت در تب عشق ندا رسید: بخوان، ای رسول مکتب عشق بخوان به نام خدا، ای پیام آور صبح! بخوان، همیشه بخوان، ای رسول دفتر صبح! نبی مخاطبِ «یا ايّهَاالمدثر» گشت رسول بادیه، مأمور «قُم فَاَنْذِر» گشت بسیط بادیه را رزمگاه ایمان کرد تمام هستی خود را فدای قرآن کرد به کوه گفتم: از او استوارتر؟ گفت: او به موج گفتم: از او بیقرارتر؟ گفت: او به ابر گفتم: از او چشم مهربان تر کیست؟ ز شرم، صاعقه زد، هرکجا رسید، گریست تو ای حماسه ی راهی که اولش کوچ است! زمان بدون حضورت تصوّری پوچ است بیا که بادیه لم داده بر تمامت جهل مگر به عزم تو افتد به خاک، قامت جهل صدای سبز تو جاری است در میان حرا بخوان، همیشه بخوان، ای ترانه خوان حرا! به کوهسارِ دلت آبشار تنهایی است حکایتی به بلندای شام یلدایی است عصای معجزه ی صد کلیم در دستت کمندِ محکمِ عزمی عظیم در دستت چو دست بادیه در دست با سخاوت عطر تو آمديّ و فضا پر شد از طراوت عطر به یمن بعثت تو سقفِ آسمان وا شد حضور فوج ملایک به غار پیدا شد تو سر رسیدی و از عدل، پشت ظلم شکست به دستهای تو مشتِ درشتِ ظلم شکست ز حجم بسته کجا بی تو آب می جوشید؟ فقط سراب ز پشت سراب می جوشید به بالِ معجزه، معراج نور، عادت توست کنار کوثرِ وحی خدا عبادت توست مگر ز مشرق اشراق می رسد سخنت که شطّ شوکت توحید خفته در دهنت حرا، سکوتِ وداع تو را نمی پنداشت حضورِ نبض تو را جاودانه می پنداشت دلِ حرا شده از غصّه تنگ، می گرید ببین ز داغ وداع تو، سنگ می گرید تو در گلوی عطشناکِ جهل، ادراکی تو مثل آیه ی باران مقدسی، پاکی به حرف حرفِ کلامت حضور تو پیداست در آیه های تو عطرِ عبورِ تو پیداست ز چشمه چشمه ی الهام، هرچه نوشیدی به کام تشنه دلان مثل چشمه جوشیدی زمین که تشنه ترین بغضِ بوسه های تو بود چو فرشی از عطشِ بوسه زیرپای تو بود سفیر نام تو وقتی سفر کند با باد همیشه می وزد از لا به لای گلها باد همیشه نام تو جاری است در صحاری عشق هماره با منی ای عطرِ یادگاری عشق! بدان! به ذهن من ای یادِ سبزِ بودن من! قلم قناری گنگی است در سرودنِ من بگو چگونه سراید سراب، دریا را؟ مگر به واژه توان ریخت آبِ دریا را؟ تو ای رسولِ تعهّد، رسالت موعود! قدومِ مقدمِ پاکت مبارک و مسعود خدا به دست تو داد، ای سخاوت آگاه! لوای «اشهد ان اله الا اللّه» کنون که نبض زمان در مسیر هستی توست بگیر دست دلم را، اسیرِ هستی توست @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه پدر خاك آمده به زمین، از فراسوی قله ی ادراك رونمایی شده است در خلقت، دومین قید جمله ی لولاك من چه گویم ز شان مادر او، بی نظیری كه بی نظیر آورد غیر از این نیست وصف بنت اسد، دختر شیر بود و شیر آورد مستجیری به مستجار آمد، روح تازه گرفت بیت عتیق كعبه ای كه علی درونش نیست، چون ركابی شود بدون عقیق صاحب خانه رفته در خانه، دیگر اذن دخول لازم نیست حیدر از حفظ بود قرآن را، با وجودش نزول لازم نیست بین آغوش احمد مكی، آیه هایی ز مومنون می خواند عقل كل بود و با كراماتش، عاشقان را سوی جنون می خواند كعبه تنها نه زادگاه علی، در نجف نیز خاك او كعبه است سجده آورده ایم سمتش چون، اولین سینه چاك او كعبه است ملك الموت پیشمرگش بود، او كه شاگرد ذوالفقار علی است خلقت اهل بیت كار خداست، مابقی هرچه هست كار علی است كیست مولا، همان كه در كعبه، بر روی شانه ی پیمبر رفت شانه های نبی همان عرش است، حیدر از عرش هم فراتر رفت گردش روزگار دست علی است، كهكشان دانه های تسبیحش درِ خیبر شكسته، چیزی نیست، فتح آن قلعه بود تفریحش چند سالی درست قبل ازل، زندگی را شروع كرده علی هر زمان رزق می رسد از راه، شك ندارم ركوع كرده علی شب معراج مصطفی حس كرد، در پس پرده روبروی علیست به گواه فمن یمت یرنی، بازگشت همه به سوی علییست https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیه با نام تو تمام جهان می‌شود خراب من از ازل خراب تو ام یا ابوتراب بادی که از حوالی شهر نجف وزد ده درصدش هواست، نود درصدش شراب @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه می روی با فرق خونین پیش بازوی کبود شهر بی زهرا که مولا! قابل ماندن نبود با وضو آمد به قصد لیله الفرقت، علی! ابن ملجم در شب احیاء چه قرآنی گشود مسجد کوفه کجا، پشت در کوچه کجا ضربت کاری که خوردی، یا علی! آن ضربه بود دور محرابت نمی‌بیند ملائک را مگر؟ با چه رویی دارد این شمشیر می‌آید فرود ساقیا در سجده هم جام شهادت می‌زنی اولین مستی که می‌خوانی تشهد در سجود کینه‌ای از ذوالفقارت داشت گویی در دلش تا چنین فرق تو را وا کرد شمشیرِ حسود رسم شد شق القمر کردن میان کوفیان از همین شمشیر درس آموخت عاشورا، عمود در وداعت با حسین اشک تو جاری می‌شود دیده‌ای گویا از اینجا خیمه‌ها را بین دود بین فرزندانی اما این حسینت را غریب می‌کشندش با لبان تشنه در بین دو رود با یتیمان آمدم پشت سرای زینبت شیر آوردم پدر جان! دیر آوردم، چه سود؟ https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه اي به برج عفاف بدر تمام اي علي پيش پات کرده قيام زينب اي نقش عشق را نقاش زينب اي رسم مِهر را رسّام اي محبت کنيز دربارت وي صفا در بر تو عبد و غلام اي که طاها تو راست جدّ بزرگ کس شده چون تو اينچنين اکرام؟ اي که زهراست مهربان مامت ايکه حيدر توراست باب گرام همنواي حسن به وقت قعود هم قطار حسين وقت قيام اي کتاب قيام را مطلع اي به عشق حسين حُسن ختام خطبه هايت طنين صوت علي يا ز مادر گرفته اي الهام؟ اي به روي تمام نامردان هم چو زهرا کشيده تيغ کلام زينبي، حيدري، تو زهرائي اين بود اصل صنعت ايهام تيزهوشان دهر از هوشت همه در بطن هاله ي ابهام ايکه از قامت هلالي تو راست گرديده قامت اسلام حزن، آنسان ترا محاصره کرد بعد از آن خنده گشت بر تو حرام اي نماز شبت نشسته قبول وي دل اطهرت شکسته تمام آه از صبح روز عاشورا تا زماني که جنگ شد اتمام بانگ دادي که يا اخا مهلا تا به جاي آورم وصيت مام بهر تاراج خيمه هاي حسين چشم نامحرمان به سوي خيام بهر اتمام حجت از مقتل مي رسيد از گلوي تشنه پيام همه بر قتل تو کمر بستند هيچ تيغي نديد روي نيام تا رسيدي کنار پيکر او به لبت جان رسيد با هر گام https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه لم داده ام به تکیه گه لن ترانی ات من سخت راحتم که ندارم نشانی ات اول تو از پیاله ی هستی چشیده ای ما نیز میخوریم ز جام دهانی ات عکس مرا بگیر و ببر تا درخت سیب ای روح آب، من به فدای روانی ات در لیلة المبیتِ دلم، زخم کم بزن شانه مزن به گیسوی عنبر فشانی ات وقتی به فتح مکه رسیدی مرا بکُش با ذوالفقار نه، به لبِ ذوالمعانی ات احمد به آفتابِ غدیرت رسیده است ای باغ من، فدای پیمبر رسانی ات لفظی بریز و آینه ها را تکان بده محشر کن ای کلام تو عالم تکانی ات در پیری ات به جای خدا تکیه میکنی وقتی رَوی به دوش نبی در جوانی ات ما سُرمه میخوریم، اگر منبری تویی ما ترمه میشویم و عبای یمانی ات قدِّ تو گر چه چون پسرانت بلند نیست پیداست رفعت تو از این «مهر» بانی ات خورشیدبان تویی که به زهرا مراقبی ای من فدای مهر تو و مهرَبانی ات تو صیغه ی اُخُوَّت ما را به خود بخوان در رکن کعبه یاد اویس یمانی ات قنبر به خود لیاقت قنبر شدن نداشت افتاد بین جذبه ی قنبر کشانی ات دلها ترک ترک شد و باران نمی زند پس کو عصای موسَوی ابر رانی ات؟ در صورتم دو برکه هویداست با علی یعنی منم همیشه غدیر نهانی ات بگذار تا برات سر و دست بشکنیم هر چند دستمان نرسد بر گرانی ات رو کرد مصطفی ورق آخرین خویش احمد! فدای آن ورق امتحانی ات تو روی دست آمده ای پس میا به زیر رو دست خورده اند رفیقان جانی ات تو کوهی و به دوش خودت کاه میکشی بار مرا ببر به همان کهکشانی ات حیف از تو که به روی زمین پای خود نهی بالا مکان بمان به همان لا مکانی ات منبر چو شد برای تو دست رسول عشق نوبت رسید بر نوه ی ارغوانی ات آمد علی اصغر و معنی شکفته شد: من هم علی شدم که کنم هم عنانی ات @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه همه ی دشت پر از هلهله و تصنیف است  بین این قوم از آن تیر زدن تعریف است  به سر دوش همه حرمله را می بردند یک نفر گفت چرا شاه بلاتکلیف است https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه هر چه آمد به سرم دست به زانو نزدم جز خداوند به عمرم به کسی رو نزدم همه با هم وسط خطبه من خندیدند نسخه ی کودک بی شیر مرا پیچیدند روی دستم گل بی برگ و برم را کشتن رو زدم آب بگیرم پسرم را کشتن حرمله خیر نبینی گل من نو رس بود کشتنش تیر نمیخواست نسیمی بس بود https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیه طفل خود را طرف لشگر نامرد گرفت زخم پیشانی او را عرقی سرد گرفت رو زد و آب ندادند دل مرد گرفت حرمله خیر نبینی جگرش درد گرفت خرمنش سوخت از برگ و برش هیچ نماند دیگر از حرمت نام پدرش هیچ نماند از سپیدی گلوی پسرش هیچ نماند حرمله خیر نبینی جگرش درد گرفت متحیر وسط خیمه و میدان مانده به دلش حسرت یک قطره ی باران مانده خواهرش کاش نبیند که پریشان مانده حرمله خیر نبینی جگرش درد گرفت مانده ام سنگ روی سنگ چرا بند شده شمر از دیدن این صحنه چه خرسند شده سر شش ماهه به یک پوست فقط بند شده حرمله خیر نبینی جگرش درد گرفت شیشه در قائله سنگ مکسر گردد خاطر خیمه از این حرف مکدر گردد از خجالت نتوانست حرم برگردد حرمله خیر نبینی جگرش درد گرفت https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه زحمت مکش که خاک کنی بر سر این‌چنین با بازوی بریده مزن پرپر اینچنین با تیغ نه، تو را به امان‌نامه کشته‌اند آری که می‌برند به کاغذ سر اینچنین یک جفت چشم‌های تو یک جفت لشگرند کس مثل من کجا بکشد لشگر اینجنین؟ نگذاشت تیرها که تو پاشیده‌تر شوی حتی به هم نریخت علی‌اکبر اینچنین بر نیزه نیز مثل فقیهان کنی مقام عمامه‌ای نداشته پیغمبر اینچنین شاید به معجری سر نی بسته شد سرت آید به کار روز جدل معجر اینچنین خواندی چه روضه‌ای که ز اسب اوفتاده‌ای؟ پایین نیامده است کس از منبر اینچنین شاید رباب جان بدهد از خجالتش حتی گمان نداشت علی‌اصغر اینچنین حلق علیّ اصغر و چشمت سه شعبه خورد آری به شعله سوخته خشک و تر اینچنین معنی، به بال او اثر پنجۀ خداست جعفر کجا به شانه ببیند پر اینچنین؟ https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها تو را درخواب دیدم شانه کردم گیسوانت را نهان از چشم مردم باز بوسیدم دهانت را وداعت با علی اکبر مرا حسرت به دل کرده است بچرخان اندکی گرد لب من هم دهانت را به طعم تلخ سیلی تلخ شد شیرین زبانی هم بپرس از من کجا گم کرده ای طرز بیانت را چرا ناباورانه از میان تشت می گریی مگر تا حال بی معجر ندیدی دخترانت را https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها پس از حسین کَزو خوب تر تراب ندیده چه ها گذشت به زن های آفتاب ندیده به بزم باده به جز دست های رفته به زنجیر چه میرود به سر دختر شراب ندیده https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه دو چشم تر، دلی ناشاد دارم فغان از چرخ بد بنیاد دارم تن افسرد و پژمرده حالی چو نی دائم نوا و داد دارم گرفتارم به درد بی دوائی که شبها تا سحر فریاد دارم ز پیر عقل پرسیدم طبیبی سراغت هست؟ گفتا یاد دارم اگر خواهی محلش را بدانی سراغ از محبس بغداد دارم چه دکتر نام او باب الحوائج بخاطر این سخن ز استاد دارم تنش خسته خودش در سجده محزون ز حزنش خاطری ناشاد دارم دو پایش بسته در زنجیر بیداد فغان و داد از آن بیداد دارم در آن زندان همی گفتی شب و روز الهی از تو استمداد دارم به قانون جفا حبس مجرّد بدل داغ غم اولاد دارم شبم تاریک و روزم تار چون شب به تاریکی دل معتاد دارم بسان صید دست و پای بسته مکان در خانۀ صیاد دارم تو آگاهی چه آذر در دل زار ز سِند، آن پیرو شدّاد دارم تحمل مینمایم بر جفایش ز تن تا مرغ جان آزاد دارم ندارم راه آزادی ز محبس به پا زنجیر استبداد دارم ز زنجیر ار چه ساقم گشته مرضوض کمان آسا قد شمشاد دارم ندارم شکوه لیکن قید ارثی که از جدّ خودم سجاد دارم فغان در کنج زندان گاه بر خود گهی بر قبلةُالعُبّاد دارم «حسینی» زاشک شور و شعر شیرین هماره شیوۀ فرهاد دارم ز سینه کوه و تیشه دستِ حسرت کی از فرهاد استبداد دارم https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه الهی اکبر از تو اصغر از تو بخون آغشتگانم یکسر از تو اگر صد بار دیگر بایدم کشت حسین از تو سر از تو خنجر از تو قضای تو چو بروفق تقاضا است به زشت و خوب دادی آنچه خود خواست الهی حنجر از من خنجر از شمر نصیب خود برد از تو کج و راست چنان سرگرم صهبای الستم که سر از پا ندانم بس که مستم همین دانم که از بهر نثارت به دست انگشتری مانده است و دستم بلائی کز توام ای داور آید مرا از نکهت جان خوشتر آید به میدان وفا من بی سر آیم به سویت عاشقان گر با سر آید تماشا پای شوقم برده از جا سراپا گشته ام غرق تجلّی در اثباتت ز نفی لا گذشتم شدم خود عین استثنای الا برای قتل من خصم کج اندیش کشیده لشگر کین از پس و پیش یکی سر میبرد از من یکی دست من از ذوق تجلّی رفته از خویش بدل تا سر خط مهرت نوشتم همه بود و نبود از دست هشتم ز تو بود آنچه در راه تو دارم که من از خویشتن تخمی نکشتم الهی با تو آن عهدی که راندم بحمدالله به سر منزل رساندم هر آن دُرّی که در گنجینه ام بود یکایک بر سر راهت فشاندم صبا از من برو سوی مدینه بگو با مادرم کای بی قرینه بیا یکدم به بالین حسینت تسلّی ده به کلثوم و سکینه https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیه سلطان کربلا چو تمنای آب کرد دشمن به تیر حرمله او را جواب کرد ناخورده آب طفل رضیع حسین را آن تیر ظالمانه او سیر از آب کرد از سوز تشنگی که علی جان‌سپار بود دشمن ندانم از چه به کشتن شتاب کرد بگرفت خون حلق علی را به کف حسین با خون او محاسن خود را خضاب کرد از آن همه شکوفه به گلزار کربلا این بود گلپری که شهادت گلاب کرد خون میچکد ز خامه زرین کلام تو بس کن حسان که شعر تو دلها کباب کرد https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیه خواست تا تر کند از چشمه‌ی کوثر کامش خواست تا در صف عشاق نویسندش تک خواست آن طفل بیاورد به بزم معشوق گفت شه آخر قربانی ما این طفلک قطره‌ی آب ز کامش منمائید دریغ کز عطش لب به دهن میمکد اندک اندک دانی آن تیر بلا گشت ز دست که رها آنکه بنمود از اول به جهان غصب فدک شاه خون علی اصغر به سما میپاشید یعنی عاشق من و معشوق تو و این سنگ محک گفت با ناله که ای بلبل خوش الحانم بسوی باغ جنان میروی الله معک گرچه پابسته و دلخسته ز دستم رفتی لیک آسوده شدی از ستم جور فلک https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه ای اهل کوفه رحمی این طفل جان ندارد خواهد که آب گوید امّا زبان ندارد دیشب به گاهواره تا صبح ناله می زد امروز روی دستم دیگر توان ندارد هنگام گریه کوشد تا اشک خود بنوشد اشگی که تر کند لب دور دهان ندارد رخ مثل برگ پاییز لب چون دو چوبۀ خشک این غنچۀ بهاری غیر از خزان ندارد ای حرمله مکش تیر یکسو فکن کمان را یک برگ گل که تاب تیر و کمان ندارد شمشیر اوست آهش فریاد او تلظّی جانش به لب رسیده تاب بیان ندارد منّت به من گذارید یک قطره آب آرید بر کودکی که در تن جز نیمه جان ندارد با من اگر به جنگید تا کشتنم بجنگید این شیرخواره بر کف تیغ و سنان ندارد مادر نشسته تنها در خیمه بین زنها جز اشک خجلت خود آب روان ندارد تا با خدنگ دشمن روحش زند پر از تن جز شانۀ امامش دیگر مکان ندارد «میثم»، به حشر نبود غیر از فغان و آهش آنکو از این مصیبت آه و فغان ندارد https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه گهواره خالی می شود با رفتن تو دیگر نمانده فرصتی تا رفتن تو حتی خدا با رفتنت راضی نمی شد عیسای من قربان بالا رفتن تو هر چیز را هر رفتن ناممکنی را می شد که باور کرد الا رفتن تو وقتی گناهی سر نمی زد از گلویت یعنی چرا یعنی معما رفتن تو ای کاش می بردی مرا با چشمهایت یا اینکه می افتاد فردا رفتن تو وقتی که پا در عرصه حق می گذاری فرقی ندارد آمدن یا رفتن تو https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه دیدنت در همه‌ی راه معما شده است تو کجا نیزه کجا وای چه با ما شده است؟ دیدنت سخت ولی سخت تر از آن این است باز، حرمله سرگرم تماشا شده است باورم نیست که بالای سرم می خندی دل من سوخته تر از دل لیلا شده است ساربانی که نگین پدرت را دارد چند روزی است در این قافله پیدا شده است حجم تیری که علمدار زمین گیرش شد باورم نیست که در حنجره ات جا شده است کاش آرام رود قافله تا راه روی بعد من نوبت لالایی زهرا شده است کاش آرام رود تا که نیفتی از نی ولی افسوس سر رأس تو دعوا شده است نیزه داری که تو را می برد این را می گفت باز هم زخم گلوی پسرت وا شده است https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیه به روی دست غریبی کبوتری پر زد عدو سه شعبه خود را به حلق اصغر زد نه اینکه حلق علی را عدو نشانه گرفت درست تیر سه شبه به قلب مادر زد چنان سفیدی حنجر ز دور پیدا بود که تیر بوسه ز نرمی زیر حنجر زد ندیده چشم رباب و سکینه و زینب به روی دست پدر او چگونه پرپر زد نمانده کس که بیاید به تشییع اصغر بنای قبر علی را به دست مضطر زد https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیه روايت است كه چون تنگ شد بر او ميدان فتاد از حركت ذوالجناح وز جولان نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت نه سيد الشهدا بر جدال طاقت داشت كشيد پا ز ركاب آن خلاصه ي ايجاد به رنگ پرتو خورشيد، بر زمين افتاد هوا ز جور مخالف، چو قيرگون گرديد عزيز فاطمه از اسب سرنگون گرديد بلند مرتبه شاهي ز صدر زين افتاد اگر غلط نكنم، عرش بر زمين افتاد https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250