eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
197 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
ا ﷽ ا اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد به این شناسه بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها به خون نشست غروبی تمام حاصل تو نماند غیر هلالی ز ماه کامل تو تو آن بزرگ غریبی که نیست واهمه ات ز لشگری که کشیده است صف مقابل تو هنوز با لب خشکیده ذکر می گویی به غیر عشق که فهمید چیست در دل تو بخوان دوباره و گودال را به عرش ببر که با خدات کمانیست حدّ فاصل تو نبینمت که به خاک آرمیده ای اینسان به غیر دوش پیمبر کجاست منزل تو چنین که هستی خود را فدای حق کردی شفاعت همه ی خلق نیست قابل تو تمام عمر به خورشیدت احتیاجی نیست تویی که زینب کبری ست شمع محفل تو @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه حق تعالی روز اول آفریدم با حسین مکتب توحید حق را برگزیدم با حسین با حسین بن علی سرمایه دار عالمم دست از دنیا و اهل آن کشیدم با حسین برکت این زندگی هم از محرم شد شروع می شود تحویل، هر سال جدیدم با حسین سجده روی تربت او پرده ها را زد کنار تا کجاها که نمی دانم رسیدم با حسین گریه کردن، روضه خواندن، نوکری، سینه زدن طعم های بی نظیری را چشیدم با حسین نوکری را از پدر آموختم، یادش بخیر نوکری کردم، فراوان خیر دیدم با حسین هر کسی دنبال شادی بود نوش جان او بی خیال دیگران، من غم خریدم با حسین کار او را من اگر بر خود مقدم ساختم روز محشر، نزد زهرا روسپیدم با حسین قطره ی اشک عزایش شست و شویم می دهد بعد هیئت، باز انسانی جدیدم با حسین تا که بین سینه ام گرمای حبش حاکم است هر نفس، هر لحظه در حکم شهیدم با حسین کاش می شد تیرها را دفع می کردم از او تا که در محشر بگویم چون سعیدم با حسین روز و شب گریان آن جسم مقطع گشته ام از هر آنچه غیر گریه، دل بریدم با حسین @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه هرکه دیوانه نشد لایق ادراک نشد خاک هیئت نشد و راهی افلاک نشد عرق سینه زنان رونق مستانگی است تاکْ بی ذکر حسین ابن علی تاک نشد باده ی اشکْ فزون باد و مداوم بادا هرکه آلوده ی این باده نشد پاک نشد چاک چاک است تن شاه و نمی خواهم من جامه ای را که برای غم او چاک نشد چشم هامان شده نمناک از این رو که کمی لب خشک پسر فاطمه نمناک نشد بود آماده برایش همه ی عرش ولی سهم شاه دو جهان ‌جز خس و خاشاک نشد مادر آب کجایی پسرت آب نخورد پدر خاک کجایی پسرت خاک نشد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سر نخواهم کرد خم پیش کسی الا حسین قلب من خورده به نام نامی مولا حسین در رهش امروز هر کس یک قدم برداشته خوب می داند تلافی می کند فردا حسین آه از آن روزی که خلوت می شود دور مزار بعد می بینی که مانده پیش تو ؟ تنها حسین بندگان شیخ و شاه و مال و دنیا نیستیم از همه عالم کفایت می کند ما را حسین شک ندارم نوکران را از صف یوم الحساب می کشد بیرون ملک، می گوید: این ها با حسین ابر و باد و ماه و خورشید و فلک در مشت اوست لحظه ای ابرو بیاندازد اگر بالا حسین کوله باری از گناه آورده ام، چون گفته اند با دو قطره اشک، پاکش می کند یکجا حسین رمز و راز کاف و ها و یا و عین و صاد، اوست کَلْمَةُ الحسنی حسین و عُروهُ الوثقی حسین بس که بخشیده ست می ترسم میان قتلگاه شمر را بخشیده باشد روز عاشورا حسین مادرم می گفت اگر شوق حرم داری بگو بعد تسبیحات بی بی حضرت زهرا، حسین هر که دلتنگ است بسم الله، هموار است راه خرج چندانی ندارد کربلا، یک یا حسین! @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه به داد نوکر عاصی فقط رسیده حسین مرا همین که خریده حسن، خریده حسین کمال بندگی ام انقطاع از دنیاست دل مرا ز همه جز حسن بریده حسین حسن کریم، حسن سفره دار، حسن آقا بدون اذن حسن سفره ای نچیده حسین ازل حسین و ابد هم حسین و فی مابین شده گدای حسن هر چه آفریده حسین حسن امامِ حسین و حسین امامِ حسن حسن مراد حسین و حسن مرید حسین به یا حمید و به یا عالی و به یا فاطر حسن گرفته گناه مرا ندیده حسین دو گوش تا نجف آورده ام به عشق علی یکی شنیده حسن، آن یکی شنیده حسین طرف حساب خدا در صف جزا حسن است اگر چه هست به جا وعده و وعید حسین هنوز عطر حسن می رسد ز کرببلا ز بس که از لب قاسم عسل چشیده حسین حرم نخواست حسن، پس حرم نخواه از او حرم بخواه از ارباب سر بریده حسین زنی پی سر تو روی نیزه می گردد زنی شبیه به زهرای قد خمیده حسین بگو که خواهرت آرام تر به سر بزند بگو کسی به دهانت نمی دویده حسین بگو که خنجر خود را کسی در این گودال به روی بوسه زینب نمی کشیده حسین @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه بر تو آن هایی که ابراز ارادت می کنند خویش را با این ارادت با سعادت می کنند کارشان در این دو ماهه گریه بین روضه هاست با لباس مشکی ات کسب شرافت می کنند بر عبادت هایشان مهر قبولی می زنند در نماز خود فقط سجده به تربت می کنند گرچه در دنیا غم بسیار بر خود می خرند روز محشر که بیاید عزم جنت می کنند آبرویی را که دارم از تو دارم یا حسین خلق از عشق شما بر من محبت می کنند با وضو در خانه ای که روضه باشد می رویم روضه هایت خانه ها را با قداست می کنند یادمان باشد که از لطف حسین آقا شدیم ما که چیزی نیستیم آنها عنایت می کنند گر نریزیم اشک در غم های تو پیش خدا روز محشر چشم ها از ما شکایت می کنند پیر ما می گفت اسلام از محرم زنده ماند اشک ها از دین پیغمبر حراست می کنند مانده ام در این روایت که پیمبر گفته است دوستداران تو در محشر شفاعت می کنند ما اگر جامه ز تن کندیم مجنونیم و بس این کبودی ها محبت را روایت می کنند عده ای بی فکر در فکر و خیالی باطل اند دائما از ما به کذب و طعنه صحبت می کنند هرکجا سید علی هل من معینش شد بلند سینه زن های حسین فورا اجابت می کنند زندگی ساده و بی زرق و برقی بایدش آن کسی را که اطاعت از ولایت می کند حرف وقتی بی عمل باشد ندارد فایده سربلندی می کند هر کس اطاعت می کند @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه باور نمی کردم گذرها را ببندند من را که می بینند درها را ببندند خورشید بودم زیر نور ماه رفتم جان خودت تا صبح خیلی راه رفتم در شهر کوفه کوچه گردی کم نکردم این چند شب یک خواب راحت هم نکردم من شیر بودم کوفه در زنجیرم انداخت این کوچه های تنگ آخر گیرم انداخت امروز جان دادم اگر، جانت سلامت دندان من افتاد، دندانت سلامت حالا که می آیی کفن بردار حتما ای یوسف من پیرهن بردار حتما حالا که می آیی ستاره کم بیاور با دخترانت گوشواره کم بیاور حیرانم اما هیچکس حیران من نیست باور کن اینجایی که دیدم جای زن نیست اینجا برای خیزران لب را نیاری آقا خدا ناکرده زینب را نیاری اصلا ببین گل ها توان خار دارند؟ پرده نشینان طاقت بازار دارند؟ من راضی ام انگشتر من را بگیرند وقت کنیزی دختر من را بگیرند اینجا برای نعل پا دارند آنقدر کنج تنور خانه جا دارند آنقدر مهر و وفا که نه جفا دارند، اما اینجا کفن نه بوریا دارند اما باید مسیر تو چرا اینجا بیفتد حیف از سر تو نیست زیر پا بیفتد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه بعد از لبت فرات به دردم نمی خورد اصلاً نه، کائنات به دردم نمی خورد با من مگو از آب که با یاد تشنگیت این مایه ی حیات به دردم نمی خورد دریا پس از حکایت در هم شکستن ات ای کشتی نجات به دردم نمی خورد دنیا اگر چه مثل گلستان، برای من مِنهای کربلات به دردم نمی خورد وقتی نماز من به تو وصلم نمی کند قد قامت الصّلاه به دردم نمی خورد چشمم به غیر گریه برای تو یا حسین در اغلب جهات به دردم نمی خورد گاهی به سمت روضه و گاهی سوی گناه این پای بی ثبات به دردم نمی خورد وقتی حواله ام ندهد ثامن الحجج رفتن پی برات به دردم نمی خورد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه هزار و سیصد و هشتاد و چند سال تمام برای ماتم تو گریه کرده ایم مدام هـزار و سیصد و هشتاد سال سینه زنی هزار و سیصد و هشتاد سال ناآرام هـزار و سیصد و هشتاد سال می گذرد کسی ندیده به حزن و عزای تو اتمام هـزار سال ندیده و هرگز کسی نمی بیند غمی فراتر از این ماتم تو در اسلام هنوز هم که هنوز است ما عزاداریم و هست پرچم سرخ تو بر سر هر بام که گفته است حسینیه ها شود تعطیل؟ که گفته روضه و غم را دگر کنیم تمام تمام دلخوشی ما همین محرم توست بدون بزم عزا خوب نیست این ایام به شرط این که بهانه به مغرضان ندهیم به وقت روضه و گریه و دم اطعام به لظف مادر سادات گریه خواهیم کرد دوباره یاد غریبی اهل بیت امام به یاد غربت جسمی که بود روی زمین رسید خواهر مظلومه اش در آن هنگام و داد زد که مگر یک نفر مسلمان نیست میان این همه بی غیرت نمک به حرام جواب دختر خیرالنساء که هلهله نیست حیا کنید نگویید این همه دشنام @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه من نیستم از باده ی این بادیه خشنود کو آتش جامی که که کند درد مرا دود از شیخ بپرهیز که یک عمر عمل کرد برعکس همان چیز که خود یکسره فرمود دلخسته ام از خرقه ی موسایی فرعون دلخسته ام از ژست خلیلانه ی نمرود دلخسته ام از شهر ریا، شهر تظاهر ای شهر پر از رنگ و پر از حاشیه بدرود باید بروم شهر نجف جای من آنجاست ما را ببر ای عشق به سرمنزل مقصود ای کاش به گیسوی ضریحش بزنم چنگ تا چند بسوزیم و بسازیم چنان عود گویند علی می زده صد وصله به کفشش ای کاش دل خسته ی من کفش علی بود گفتند علی کیست؟ همان کعبه ی سیار گفتند علی کیست؟ همان قبله ی موجود آن کوه تر از کوه تر از کوه تر از کوه آن رودتر از رودتر از رودتر از رود آن مرد که مبهوت جمالش شده یوسف آن مرد که مبهوت صدایش شده داوود یک دانه ی انگور ضریحش به لبم خورد دیگر پس از آن این لب وامانده نیاسود هرچند که نوشیدم از این جام کمی دیر با هیچ شرابی نشدم مست چنین زود قرآن و نماز و حرم و‌ روزه و حج هم جز عشق علی هیچ به عشاق نیفزود پس ای ترک کعبه بگو کیست، بگو کیست در خانه ی معبود به جز حضرت معبود؟! از باده ی باد است لبش تر لب دریا هو می کشد از عشق علی مست و کف آلود ما نیز ببینیم همه روی علی را بر کعبه اگر تکیه زند حضرت موعود @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه بس کن رباب نیمه‌ای از شب گذشته است دیگر بخواب نیمه‌ای از شب گذشته است کم خیره شو به نیزه، علی را نشان نده گهواره نیست دست خودت را تکان نده با دستهای بسته مزن چنگ بر رُخَت با ناخن شکسته مزن چنگ بر رُخَت بس کن رباب حرمله بیدار می‌شود سهمت دوباره خندۀ انظار می‌شود ترسم که نیزه دار کمی جابه‌جا شود از روی نیزه رأس عزیزت رها شود یک شب ندیده‌ایم که بی غم نیامده دیدی هنوز زخم گلو هم نیامده گرچه امید چشم ترت ناامید شد بس کن رباب یک شبه مویت سپید شد پیراهنی که تازه خریدی نشان مده گهواره نیست دست خودت را تکان مده با خنده خواب رفته تماشا نمی‌کند مادر نگفته است و زبان وا نمی‌کند بس کن رباب زخم گلو را نشان مده قنداقه نیست، دست خودت را تکان مده دیگر ز یادت این غم سنگین نمی‌رود آب خوش از گلوی تو پائین نمی‌رود بس کن ز گریه حال تو بهتر نمی‌شود این گریه‌ها برای تو اصغر نمی‌شود @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه دیده بگشا تا شود تنهایی من باورت نیمه جان هستی و من چون جان گرفتم در برت همچو گیسویت مرا این سو و آن سو میکشی می کُشی آخر مرا با خنده های آخرت بین میدان و حرم کردی تو سرگردان مرا من نمی دانم چه گویم در جواب مادرت عذر خواهی می کنم من گر نمی بوسم تو را ای به قربان سرت، ترسم جدا گردد سرت می کنم دفنت اگر پشت حرم، از من مرنج تاب زیر سم مرکب را ندارد پیکرت @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه حال ما خوب است وقتى چشم ما بر این در است بى کریمان بدتر است و با کریمان بهتر است بر نمیگردد دگر این شب نشینیهاى ما قبر ما در پیش رو و عمر ما پشت سر است سوختن مزد من است از عشق مزدم را بده قیمت خاکستر پروانه ها عین زر است هرکه کوچک شد به پاى تو بزرگش میکنند خادم پایین مجلس از همه بالاتر است زیر پاى این و آن هر وقت میافتم خوشم سنگ فرش این حرم بودن به از انگشتر است اجرت چشم مرا این گریه ام پرداخت کرد آب کوزه دستمزد زحمت کوزه گر است خاک باقیمانده پروانه را مهرش کنید بهترین خاکها در دین من خاکستر است اینکه من کارم شده گریه نبوده کار من کار کار بچه هاى دختر پیغمبر است حرف با ارباب دارم با رقیه میزنم چون شنیدم بیشتر بابا به حرف دختر است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه روح مسیح در نفس جان‌فزای توست خورشید انبیا سر از تن جدای توست جان نبی تویی که «أنا مِن حسین» گفت خون خدا تویی که خدا خونبهای توست هر قطره اشکِ ریخته، یک بحر رحمت است هر سینه‌ای که سوخته، یک کربلای توست از بس که تیر و نیزه فرو رفته بر تنت پنداشتم که پیکر تو نینوای توست قرآن روی سینۀ پیغمبر خدا! باور کنم که دامن گودال، جای توست؟ رود فرات تو، نمی از اشک‌های ماست لبخند سرخ فتح خدا زخم‌های توست پیغمبری نیامده بعد از نبی، ولی وحی دوباره در نفس دلربای توست هر جا که انبیا همه با هم نشسته‌اند دیدم خدا مؤسس بزم عزای توست زینب به محمل ار شکند سر، عجیب نیست دشمن به پای نیزه اسیر صدای توست «میثم» چگونه شرح غمت را دهد حسین! جایی که خالق تو مصیبت سرای توست @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سوگند به ربنای زینب من سجده کنم به پای زینب زینب علیِ پس حجاب است او امِّ ترابِ بوتراب است او صاحب معجزات تام است شمشیر برنده اش کلام است هشتاد و چهار اسیر هر شب بودند دخیل صبر زینب هم معنی پنج اصل دین است هم بر دل پنج تن نگین است یک ممتحنه مثال زهراست در قامت او جلال زهراست معنای صراط مستقیم است شاگرد خطابه اش کلیم است هر چند غم است روزگارش یک ذره نشد کم از وقارش گیرم برسد هزار لشگر هیچ است به پیش دخت حیدر بانوی دو عالم است زینب نام دگرش غم است زینب او دیده هر انچه کس ندیده از کوچه به کربلا رسیده ای کاش اگر سوار می رفت با محمل پرده دار می رفت ای کاش اگر به شام می رفت با عزت و احترام می رفت در غصه و غم نشست زینب در کوچه سرش شکست زینب @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه ای کاش نامه ام را از یار می نوشتم در لحظه فراق از دیدار می نوشتم حالا که با رقیه در راه این دیاری ای کاش از خرابه از خار می نوشتم رونق گرفته کار نیزه فروش کوفه باید برایت از این بازار می نوشتم افتاده پیکر من بر زیر پای طفلان می شد، برایت از این آزار می نوشتم آتش درست کردند روی سرت بریزند ای کاش از در و از دیوار می نوشتم کوفه مرا به یاد شهر مدینه انداخت جای قناره باید مسمار می نوشتم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام می دهم از راه دور در شب جمعه سلام بر حرم تو، سلام بر شب جمعه به سمت صحن و سرای تو ایستاده ام آقا سلام می دهمت با دو چشم تر، شب جمعه فقط نیامده بانوی بی نشان به زیارت رسیده است پدر در بر پسر، شب جمعه نشسته زینب کبری کنار حضرت زهرا حسن نشسته کنار پیامبر، شب جمعه چه قدر فطرس پر سوخته ست گرد ضریحت کنار این همه مرغ شکسته پر، شب جمعه هنوز خاطره ی اوّلین زیارت خود را مُرور می کنم ای مهربان به هر شب جمعه فقط دعای فرج، تحت قُبّه ی تو بخوانم دوباره زائر قبرت شوم اگر شب جمعه چه عطر سیب لطیفی گرفته است فضا را پُراز شمیم تو گشته ست هر سحر، شب جمعه به حق لحظه ی بر نیزه رفتن سر طفلت مرا به کرببلا باز هم ببَر، شب جمعه چه صحنه های عجیبی عبور کرد ز چشمم پدر، خرابه، سه ساله، کنار سر، شب جمعه @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها ماه شب های همه، خورشید ناپیدا حسین هر کسی تنهاست ذکرش می شود تنها حسین دستگیری می کند از عاشق بی دست و پا می نشاند نوکر آلوده را بالا حسین بر کسی دل بسته ام که دل نبسته بر کسی از همه دل کنده ام در این جهان إلّا حسین کار من گریه است از بدو تولد تا ابد خیر دیگر که ندیدم من از این دنیا، حسین بارها گفتم نمی بخشد ولی بخشید و گفت بار آفت خورده ات را می خرد یکجا حسین سیزده نور خدا را دوست دارم مثل هم چون که می دانم در آن ها هست استثنا حسین چون که محتاج خدا بودم میان روضه ها وقت یا الله آمد بر زبانم یا حسین هم امامت، هم قیامت، هم شفاعت می کند روز محشر هم بیاید کار دارم با حسین کاف، ها، یا، عین، صادِ سوره ی مریم جدا سوره والفجر، روی نیزه شد معنا حسین من فدای دختری که در خرابه بود و گفت: با همان لکنت به سختی چند تا بابا حسین خورده ام از این و آن مشت و لگد حالا بگو که شدم من پیرتر یا مادرت زهرا، حسین ؟! @poem_ahl
یارب، به حرم دور ز دیرم فرما کن خویش به خویش و غیر غیرم فرما این بنده نکرده کار خیری عمری از لطف، تو عاقبت به خیرم فرما @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه اومــدم آشتی کنــم وقــتــشه حـالا - آخدا روت و برنگردون از من، جون مولا آخدا من میخوام ساده و بی پرده باهات حرف بزنم مِثِه اون چوپون که بود دورۀ موسی آخدا هر چی بنده بد باشه، تو زود ازش راضی میشی نمی خوای میــون مردم بشِه رسوا آخدا من که روشو ندارم، اِسمتـو برلب بیارم امّا تو گــفـتــی بیــا بگو خــدایــا، آخــدا بَدَم و، یه عُمریه برای این که خوب بشم می کنم هِی با خودم امروز و فردا آخدا کی میتـونه به تو نارو بزنه، رسـوا نـشـه خــال تو بــالاتَــره از همــه خــالا آخـدا من میخوام غیر خودت به هیچ کسی رو نندازم دَستــامُو دراز کنــم پیش تو تنهــا آخــدا تو که بهتر از همه میدونی من چی کاره جــونِ مولا - نزنی پَــردَه مو بــالا آخدا تو که بیشتر از خودم تُو مردم آبروم دادی می دونــم- نمی کنی مشت منــو وا آخدا بــاورم نمی شه فردا تو منو بســوزونی دشمــن مــولا بــایستــه به تمــاشــا آخدا هرچی من بد می کنم بازم تو خوبی میکنی نه با من با هر بَدی خوب میکنی تا آخدا بَدی مو قبول دارم تو خوبی کن به روم نیار چون کـوتاهه پیش تو دیــوار حاشا آخدا به گُل روی علی و بچّه هاش خوارم نکن بی- اونا چی کــار کنـم روز مبــادا آخدا بَسکه بد سر زده از من دیگه سَرخورده دلم به ســرم هرچــی بیاد حَــقَّـمه امّا - آخدا دیده رو، ندیده گیر، منو به اربابم ببخش مَــردِ مَردا - پسر بی بــی و مــولا آخدا همونی که همۀ بی گـونه ها دیـوونه شن که نــداشت یه ذَرّه از دُشمنا پَــروا آخـدا اونی که به زیر بار زور نرفت و کشته شد با لـب تــشنــه کنــار دو تــا دریــا آخــدا دست آخر اومدن خیـمه هاشم آتیش زدند بچّه هــاشم فراری همه به صحــرا آخـدا تو اگه بخوای بشه"انسونی"ام آدم می شه لُری می گم، لُری می گم،منو بـپّا ؛ آخدا @poem_ahl
یا رب به وفا دل غم اندوزم ده چون شمع زبان آتش افروزم ده هر چیز که خواهی بستانی بستان سوگند به سوز اهل دل، سوزم ده @poem_ahl
از دور به من گوشه چشمی بفکن نزدیک به خویش ساز و کن دور ز من گفتنی به دل شکسته جا میگیرم گر من دل بشکسته ندارم، بشکن @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه ای اشک سینه سوز اثری داشتی چه شد؟ ای آه آتشین شرری داشتی چه شد؟ «پیغام کربلا به نجف برد جبرئیل یا مرتضی علی پسری داشتی چه شد؟» پر زد سپس به وادی بطحی و داد زد ام البنین تو تاج سری داشتی چه شد؟ کس نیست پرسشی کند از شاه کربلا ای آفتاب دین قمری داشتی چه شد؟ ای نور عین فاطمه با قد خم چرا چون سرو راستین کمری داشتی چه شد؟ آه از دمی که زخم زبان زد ستمگری ای شاه باز، بال و پری داشتی چه شد؟ @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها زینب به زمین دید، چو صد پاره تنی چند پژمرده ز کین دید، گل یاسمنی چند تنها به زمین دید، فتاده همه بی سر بر نوک سنان، رفته سر بی بدنی چند یک جا به سنان رفته، سر بی تن چندی یک جا به زمین خفته، تن بی کفنی چند از یک طرف افتاده ز پا با تن صد چاک شمشادِ قد و ماهِ رخِ سیم تنی چند یک سو ز جفا کاری گرگان جفاکار غلتیده به خون، یوسف گل پیرهنی چند از تیشه ی ظلم سپه کوفی و شامی افتاده ز پا، شاخ گل نسترنی چند از ضربت شمشیر و سنان سپه کفر افتاده به میدان بلا، صف شکنی چند رنگین شده از خون، بدن لاله عذاران چون گوهر غلتان، شده دُرّ عدنی چند افتاده ز کین دید، سلیمان زمان را غلتیده به خون، از ستم اهرمنی چند رو کرد سوی جسم برادر به فغان گفت : بنْگر ز وفا، جانب یک مشت زنی چند ای جان برادر! ندهد خصم امانم تا با تن صد چاک تو، گویم سخنی چند از پای جهان، بند ستم، گر تو گشودی اکنون، بنِگر بسته ی بند و رسنی چند «ترکی» ز بصر، فاطمه ریزد دُر خونین خوانند گر این مرثیه، در انجمنی چند @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه پیمان وفا با نگه مست تو بستیم بستیم در میکده پیمانه شکستیم یک دم نسپردیم ره عقل و خرد را دیوانه تو مست تو از روز الستیم ناز تو خریدیم به محراب عبادت قامت چو به قد قامت زیبای تو بستیم شب بود و من و دل به هوای سر زلفت دیوانه صفت سلسله ها را بگسستیم رفتیم به سر منزل عشاق بلا کش در حلقه سودا زدگان تو نشستیم وقت است کنی جلوه به خلوتگه عشاق هرچند که خواریم گل روی تو خستیم @poem_ahl