💬محمد مهدی همت(فرزندشهید) :
#آقای_اصغر_حاج_قاسم؛ آقای اصغری که تاب دوری فرماندهاش را نیاورد و نشان داد از امثال من بیتابتر بود مزد بیتابیش این شد که فرمانده اربا اربا شده به استقبال یار بیسرش آمد..
#حاج_قاسم
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
4_5898005221518346771.mp3
6.99M
🏴 ویژه #ایام_فاطمیه
⚡️ بسیار شنیدهایم که باید برای امامِ زمانِ خود مانند حضرت زهرا سلاماللهعلیها باشیم...
- مگر حضرت زهرا سلاماللهعلیها برای امامش چه کرد؟
- منظور همان ماجرای در و دیوار و آتش است یا موضوعی فراتر از آن است که هنوز نمیدانیم؟
حضرت زهرا (س)🖤
#استاد_شجاعی🎤
#دکتر_رفیعی🎤
@shahid_hajasghar_pashapoor 🏴🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_چهارم #قسمت_هشتاد_و_هفتم [مجید] صورتش به چه #لبخند شیرینی گشوده شد و من
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_چهارم
#قسمت_هشتاد_و_هشتم
با اینکه از اهل #سنت بودم، برای جان جواد الائمه(ع) به قدری #حرمت قائل بودم که #حرفی از ماجرای حبیبه خانم به میان نیاوردم تا #اجر خیرخواهیمان #باطل نشود و تنها به آخر قصه اشاره کردم:
"ولی یه اتفاقی افتاد که مجبور شدیم سرِ دو ماه اون خونه رو #تخلیه کنیم. #مجید رفته بود بنگاه که قرارداد اجاره یه خونه دیگه رو #امضا کنه، ولی پولش رو تو راه زدن، پولی که همه سرمایه
زندگیمون بود..." و من هنوز از تصور بلایی که میتوانست جان #عزیزترین کسم را بگیرد، چهارچوب بدنم به لرزه می افتاد که با نفسهایی #بُریده به فدایش رفتم: "ولی همه سرمایه زندگیمون فدای #سرش..."
مجید محو چشمان #عاشقم شده و بی آنکه #پلکی بزند، تنها نگاهم میکرد که پا به پای من، همه این #روزها را به چشم دیده و #میفهمید چه میگویم و من حوریه را در این فصل از #رساله رنجهایم از #دست داده بودم که بغض کهنه ام شکست و #ناله زدم: "ولی وقتی به من خبر دادن، خیلی #ترسیدم، هول کردم، بچه ام از بین رفت، #دخترم از دستم رفت..."
و #شعله مصیبت از دست #دادن حوریه چنان آتشی به #دلم زد که چشمانم را از داغ دوری اش در هم کشیدم و بعد از مدتها بار دیگر از اعماق #قلبم ضجه زدم. مجید مثل اینکه دوباره جراحت جانش سر #باز کرده باشد، چشمانش از خونابه اشک پُر شده و نمیتوانست برای دل #بیقرارم کاری کند که تنها #عاشقانه نگاهم میکرد. مامان خدیجه با هر دو دست در #آغوشم کشیده و هرچه ناز و نوازشم میکرد، آرام نمیشدم و هنوز میخواستم لکه ننگ #وهابیت را از دامنم پاک کنم که میان هق هق #گریه، صادقانه گواهی میدادم:
"من #وهابی نیستم، من سُنی ام! من خودم به خاطر #حمایت از شوهر شیعه ام این همه #عذاب کشیدم! من به خاطر اینکه پشت مجید وایسادم، بچه ام رو از دست دادم! به خدا من #وهابی نیستم..."
مامان #خدیجه به سر و #صورتم دست میکشید و چقدر #بوی مادرم را میداد که در میان دستان مهربانش، همه مصیبتهای این مدت را #زار میزدم و او مدام زیر گوشم نجوا میکرد : "آروم باش دخترم! آروم باش عزیز دلم! آروم باش مادر جون!"
تا سرانجام #پرنده دل بیقرارم دست از پر و بال زدن کشید و در #آرامش آغوش مادرانه اش #اندکی آرام شدم که آسید احمد #صدایم کرد: "دخترم! اگه تا #امروز رو تخم چشم من و حاج خانم جا داشتی، از #امشب جات رو سرِ ماست!"
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_چهارم #قسمت_هشتاد_و_هشتم با اینکه از اهل #سنت بودم، برای جان جواد الائمه
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_چهارم
#قسمت_هشتاد_و_نهم
با گوشه #چادرم، صورتم را از جای پای اشکهایم #خشک کردم و دیدم همانطور که نگاهش به #زمین است، صورتش غرق عطوفت شد و حرفی زد که دلم لرزید: "مگه نشنیدی آیت الله سیستانی، مرجع بزرگوار #شیعیان عراق چی گفته؟ ایشون خطاب به شیعیان فرمودن: "نگید برادران ما، #اهل_سنت! بلکه بگید جان ما اهل سنت!"
چون یه وقت برادر با برادرش یه #اختلافی پیدا میکنه، ولی آدم با جون خودش که #مشکلی نداره! اهل سنت نفس ما هستن که با هم هیچ مشکلی #نداریم! حتی ایشون #سفارش کردن که #شیعیان باید از حقوق سیاسی و اجتماعی اهل سنت، قبل از #حقوق خودشون دفاع کنن. #مقام_معظم_رهبری هم همیشه تأکید میکنن شیعه و سُنی با هم مهربونند و مشکلی هم ندارن."
سپس لبخندی زد و نه تنها از سرِ محبت که از روی #عقیده، به #دفاع از من قد کشید: "پس از امشب من باید از شما قبل از #دختر خودم حمایت کنم، چون شما به عنوان یه عزیزِ اهل سنت، جان من هستی!"
و مامان #خدیجه همانطور که دستانم را میان دستان با #محبتش گرفته بود، پیام عاشقی اش را به گوشم رساند: "عزیز بودی، #عزیزتر شدی!" سپس به چشمانم دقیق شد و با #لحنی عارفانه مقاومت عاشقانه ام را ستایش کرد: "تو به خاطر خدا و به #حمایت از همسر و زندگی ات، این همه سختی کشیدی! #خوش به سعادتت!"
و باز آسید #احمد سرِ سخن را به دست گرفت و صفحات #قرآن را نشانم داد تا دلم به کلام #زیبای الهی آرامش بگیرد: "تو #قرآن دهها آیه فقط درمورد مهاجرت در راه #خدا اومده! بلاخره شما هم به یه شکلی برای خدا #مهاجرت کردید و این مدت این همه سختی رو به خاطر خدا #تحمل کردید! #شک نکنید اجرتون با خداست!"
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
.
ذکر حسین روزیِ یک سال انبیاست
گریه به شاه أحسن احوال انبیاست
محمد رسولی🖌
عکس از: حسنین الشرشاحی📸
.
.
.
.
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#فرجامتان_حسینی_و_بخیر
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
14.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 سلام مادر|
محمد حسين پویانفر - محمد فصولی الكربلائی
#فاطمیه
#ایام_فاطمیه
@shahid_hajasghar_pashapoor 🥀🕊
💢شهادتی متفاوت
شهادت همسر من یک بازه زمانی دو سه هفتهای را طی کرد. من در کتابم (بی تو پرشانم) سعی کردم این ها را بیاورم. کسی که انگار می دانیم نمی ماند و لحظات آخر عمرش را دارد و مدام تحلیلی میرود به نحوی که شهادت همسرم در طول سه هفته اتفاق افتاد.
🕊این مدل شهادت که مسمومیت بود، جدید بود. تا قبل از آن برای نیروهای نظامی هم پیش نیامده بود و در جریان نبودند و این وجه از جنگ را ندیده بودند که می شود اینگونه هم نیروها را از سر راه برداشت.
👈فکر می کردند حتما باید در منطقه عملیاتی با تیر مستقیم یا کمین و با ادوات جنگی نیرویی به شهادت برسد. ماموریت حاج محمد فرهنگی بود و بالتبع خیلی کمتر در مناطق جنگی حضور داشتند.
🔰البته خودشان بارها گفته بودند که خیلی دوست دارند این کار را متوقف کنند و به میدان جنگ بروند و مثل بقیه رزمندهها بجنگند اما بهشان اجازه داده نشد. این اجازه ندادن هم به خاطر موفقیتی بود که در میدان فرهنگی کسب کرده بودند و مسئولیت سنگینتر و متفاوتتری بهشان داده شد و به خاطر همین مسئولیت هم قطعا کسی که دور از خط مقدم است باید به نحو دیگری از سر راه برداشته شود.
#شهید_حاج_محمد_پورهنگ
#روایت_بانو_پاشاپور_همسر_شهید
@shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_چهارم #قسمت_هشتاد_و_نهم با گوشه #چادرم، صورتم را از جای پای اشکهایم #خشک
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_چهارم
#قسمت_نود
دلش از قیام #غیرتمندانه مجید، حال آمده بود که نگاهش کرد و گفت: "شما میتونستی اون شب #هیچی نگی تا زندگی ات حفظ شه! ولی به خاطر #خدا و #اهل_بیت علیهم السلام سکوت نکردی و این همه #مصیبت رو به جون خریدی! حتماً شنیدی که پیامبر(ص) فرمودن بالاترین جهاد، کلمه حقي است که در برابر یک سلطان #ستمگر گفته بشه. پس شما زن و شوهر هم #مجاهدت کردید، هم مهاجرت!"
و دوباره رو به من کرد: "شما هم به حمایت از این #جهاد، زحمت این مهاجرت سخت رو #تحمل کردی! بچه ات هم در راه خدا دادی!" و حقیقتاً به این #جانبازی من و مجید غبطه میخورد که چشمان #پیر و پُر چین و #چروکش از اشک پُر شد و به پای دلدادگیمان حسرت کشید:
"شاید کاری که شما #دو نفر تو این مدت انجام دادید، #من تو این عمر شصت ساله ام #نتونستم انجام بدم! خوش به حالتون!"
حدس میزدم آسیداحمد و مامان #خدیجه به پشتوانه ایمان محکمی که به خدا دارند، مرا مورد #تفقد قرار دهند، اما هرگز تصور نمیکردم در برابر من و #مجید همچون عزیزترین عزیزان خود، اینچنین ابراز عشق و علاقه کرده و با کلماتی به این عظمت، سرگذشت #سختمان را ستایش کنند. چشمان مجید از شادی مؤمنانه ای میدرخشید و #آسید_احمد همچنان با من صحبت میکرد:
"دخترم! این #وهابیت بلای جون اسلام شده! البته نه اینکه #چیز تازه ای باشه، اینا سالهاست کار خودشون رو شروع کردن و به اسم مبارزه با کفر، مسلمون کُشی میکنن، ولی حالا چند #سالیه که برای خودشون دم و #دستگاهی به هم زدن! تا دیروز جبهه النصره و ارتش آزاد تو #سوریه قتل و #غارت میکرد، حال داعش تو عراق سر بلند کرده! تو کشورهای دیگه مثل #افغانستان و پا کستان هم که از قدیم طالبان و القاعده بودن و هستن و هنوزم #جنایت میکنن! شیعه و سُنی هم نمیشناسن! هرکس باهاشون هم #عقیده نباشه، کافره و خونش حلال!"
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_چهارم #قسمت_نود دلش از قیام #غیرتمندانه مجید، حال آمده بود که نگاهش کرد
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_چهارم
#قسمت_نود_و_یکم
سپس #دستی به محاسن #انبوه و سپیدش کشید و مثل اینکه بخواهد در همین #فرصت سرشار از احساس و عاطفه، یک مسأله #فکری را هم با دقت #موشکافی کند، با آرامشی #منطقی ادامه داد:
"البته اینم بگم که این فرقه #وهابیت که حالا داره به همه این #تروریستها خط میده و با #بهانه و بی بهانه، جون و مال و آبرو و حتی ناموس مسلمونا رو #مباح میدونه، در واقع یه #فرقه من درآوردیه! وگرنه هیچکدوم از مذاهب #اسلامی اعم از شیعه و #سُنی، حکم به تکفیر یه مذهب دیگه ندادن.
سالهای سال، شیعه و سُنی با هم زندگی میکردن، خُب با هم یه اختلاف سلیقه هایی هم داشتن، ولی همدیگه رو #مسلمون میدونستن. ولی یکی دو نفر از نظریه پردازان #مسلمون بودن که یه کم تند میرفتن و بعضی وقتها یه حکمهای افراطی میدادن. اینا به هیچ عنوان از فقهای مورد قبول امت اسلامی نبودن و عامه #مسلمونا از اینا #خط نمیگرفتن، ولی خُب اینا برای خودشون نظرات خاصی داشتن که اتفاقاً تعدادشون هم خیلی کم بود!
ولی دنیای #استکبار و به خصوص انگلیس اومد انگشت گذاشت #روی همین نقطه و از همین جا فتنه #وهابیت به شکل #امروزیش راه افتاد.
انگلیسیها اومدن از طریق یه شخصی به اسم محمد بن عبدالوهاب که تا حدودی عقاید #افراطی داشت، تفکر #تکفیر رو تقویت کردن و تا تونستن آب به آسیابش ریختن تا جایی که تکفیریها به خودشون اجازه میدن به هر دلیلی، #مسلمونی رو کافر اعلام کنن؛ اول خونش رو بریزن و بعد اموال و #ناموسش رو #مصادره کنن! خلاصه با سوءاستفاده از نظریه پردازی یکی دو تا #مسلمون افراطی، یه فتنه انگلیسی به اسم #وهابیت به پا شد که حالا شده طاعون امت اسلامی! یعنی اساساً انگلیس این #فرقه رو به وجود اُورد که بدون زحمت و لشگر کشی، امت اسلامی رو از بین ببره!"
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
#آی_شهدا
می شـود کمی ما را دعــا کنیـد
دلمان عجیب زخمی ست
جـا نمی شــویم،
نــه در زمیـــن،
نــه در زمـان...
@shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹