📖 تراژدی در مقابل کمدی:
آیا سنگین بهتر از سبک است؟ 😔😊
#فلسفه_طنز
#جان_موریل
بخش اول✏️
با تمایز قائل شدن میان طنز و دیگر اشکال زیباشناختی، اکنون میتوانیم به ارزشهایش بپردازیم. اینجا مباحثات سنتی بر طنزی که عامداً ساخته میشود و خصوصاً بر طنز دراماتیک، متمرکز است نه طنزی که اتفاقی به وجود میآید.
از زمانهای دور، در ارزشیابیها کمدی با تراژدی مقایسه میشده و معمولاً تراژدی، دستکم ازسوی روشنفکران، برتر شمرده میشده است. کمدی اغلب «سبک» و کماهمیت، اما تراژدی «سنگین» و مهم محسوب میشود.
کسانی که این دیدگاه را قبول دارند اغلب این پرسش را پاسخ نمیدهند که چرا کمدی تقریباً در همهی فرهنگها با این گستردگی خلق شده، درحالیکه تراژدی تنها در فرهنگ اروپایی خلق شده و آن هم تنها نمونههایی انگشتشمار در معدود دورههای تاریخی.
در دفاع از کمدی، چندین تمایز میان کمدی و تراژدی مطرح میکنم. با اینکه تمرکز من بر کمدی دراماتیک است، بیشتر توضیحاتم به دیگر اشکال طنزهایی که عامداً ساخته شدهاند نیز قابل تعمیم است.
#تئوری_طنز
#فلسفه_طنز
#کمدی_تراژدی
#یادداشت_ها_و_مقالات
#بررسی_واژگان_مهم_در_حوزه_طنز
@tarzetanz
📖 تراژدی در مقابل کمدی:
آیا سنگین بهتر از سبک است؟ 😔😊
#فلسفه_طنز
#جان_موریل
بخش دوم✏️✏️
تفاوت کلی میان کمدی و تراژدی این است که کمدیها برای برانگیختن شادمانی ساخته میشوند، در حالیکه تراژدی برای برانگیختن عواطف-در درجهی اول هراس، تأسف و ستایش قهرمانِ اثر- خلق میشوند.
کمدیها و تراژدیها این واکنشها را نهتنها در پاسخ به وقایع روی صحنه یا در کتابها، بلکه در مقابل رخدادهای مشابه در زندگی هم برمیانگیزانند. این دو، همچون دیگر اشکال ادبیات، نگرشهای ما به تجربه را بهطور عام شکل میدهند؛ به همین دلیل است که ما دربارهی نگاه تراژیک به زندگی و نگاه کمیک به زندگی حرف میزنیم و نه صرفاً نگاههای تراژیک و کمیک به ادبیات.
شادمانی و عواطف شامل جهتگیریهای متنوع نسبت به تجربهاند. در عواطف، ما با واقعی/ اینجایی/ اکنونی/ شخصی/کاربردی درگیر هستیم، درحالیکه در شادمانی درگیر نیستیم و با آنچه تجربه میکنیم، بازی میکنیم.
از آنجا که تراژدی نگرشی به زندگی را میپرورد که مبتنی بر عواطف منفی است در حالیکه کمدی نگرشی غیرعاطفی و بازیگوشانه را میپرورد، یک راه ارزیابی تراژدی و کمدی، مقایسه کردن ارزش این نگرشهاست.
📎📎📎
منبع:
(فلسفهی طنز. جان موریل. محمود فرجامی. صفحه۱۳۷-۱۳۸)
#تئوری_طنز
#فلسفه_طنز
#کمدی_تراژدی
#یادداشت_ها_و_مقالات
#بررسی_واژگان_مهم_در_حوزه_طنز
@tarzetanz
📚شناخت طنز و بررسی جایگاه و کاربرد آن در روایات اسلامی✍
#دکتر_سهراب_مروتی
#قدرت_ذوالفقاری_فر
🔹سیمای دنیاپرستان🔹
در اندرزنامهی عبرتانگیز و سراسر حکمتآموز امامعلی(علیهالسلام) به فرزندش امامحسنمجتبی(علیهالسلام)، دنیا و دنیاپرستان با بیانی لطيف، و طنزگونه چنین توصیف شدهاند:
« ... فَإنَّما أهلُها كِلابٌ عاويَةٌ وَ سِباعٌ ضارِیةٌ یَهِرُّ بَعضُها عَلى بَعضِ وَ يَأكُلُ عَزيزُها ذَليلَها وَ يَقهَرُ كَبيرُها صَغيرَها، نَعَمٌ مُعَقَّلَةٌ وَ أخرَى مُهمَلَةٌ قَد أضَلَّت عُقولَها وَ رَكِبَت مَجهولَها سُروحُ عاهَةٍ بِوادٍ وَعثٍ لَيسَ لَها رَاعٍ يُقيمُهَا وَ لا مُسيمٌ يُسیمُهَا...»
(ابن ابیالحدید، ۱۶/ ۸۹-۹۰)
همانا اهل دنیا سگهایی عوعو کننده و درندههائی زیان زنندهاند که بر سر یکدیگر فریاد میکشند، و زورمندشان ضعیفشان را میخورد، و بزرگشان کوچکشان را مقهور میسازد، [گروهی از آنها] چهارپایانی مهار شدهاند، و دستهای حیوان رها شدهاند، عقل خود را از دست داده و در بیابانی ناشناخته میتازند، رمههایی بیمار و آفتزده در نمکزاری لغزان سرگردانند، نه شبانی دارند که آنها را نگهداری کند و نه چوپانی که آنها را بچراند...»
(هاشمیخویی و دیگران، ۲۰ /۲۵-۲۶)
🔸
جلوههای طنزآمیز موجود در این عبارات، به این قرار زیر است:
نخست، دنیاپرستان دونهمت به سگانی زوزه کشنده و بار دیگر به حیوانات درنده تشبیه شدهاند. بار دیگر انسانهای دونهمت به چهارپایانی تشبیه شدهاند، که عدهای از آنها رام و عدهای نیز حیوان وحشیاند. همچنین، علاوه بر تشبیه به حیوانات، جلوهی زیبای سجع در کلام امیر بیان، آرایش بسیار زیبایی به کلام ایشان داده است.
«خواننده در این فراز، سیرت زننده و نازیبای دنیاپرستان را میبیند، و هنوز از این حس نفرتانگیز نیاسوده که چشماندازی دیگر او را تکان میدهد؛ اشترانی پایدربند و گلهای یله، رها و بیشبان، سرگردان در بیکرانههای حیرت... در اینجا شگردهای بیانی همچون تشبيهها و استعارهها، توالی جملهها، کوتاهی عبارات و موسیقای بیرونی متجلی در سجعپردازی امام(علیهالسلام) همه و همه در القای حس نفرت، بیزاری و هراس سهیماند.»
(خاقانی، عباس زاده،۲۶۰)
🖇🖇🖇
منبع:
(مطالعات اسلامی: علوم قرآن و حدیث. شماره ۹۳. صفحه۱۲۷)
#تئوری_طنز
#طنز_و_دین
#رویداد_های_طنز_روز
#یادداشت_ها_و_مقالات
@tarzetanz
📜 تیزهوشی صاحب بن عبّاد ✒️
#ذوق_لطیف_ایرانی
#علی_ابوالحسنی_منذر
مرحوم شیخبهایی در کشکول خویش مینویسد:
صاحببنعبّاد، حرف «راء» را به شیوایی و فصاحت تلفظ نمیکرد و این عیب را از دیگران پنهان میساخت. فخرالدوله دیلمی -که صاحب، وزیر اعظم او بود- یک روز به یکی از منشیان امر کرد متنی را تهیه کند تا بر سنگی بنویسند و حوالی چاهی که از برای عابران حفر شده بود، نصب کنند. از آنجا که خواندن و تصحیح نوشتههای دولتی بر عهدهی صاحب بود و منشی نیز بر جاه و جلال صاحب نزد فخرالدوله رشک میبرد، شیطنتی کرد و در نوشتهی خود کلماتی را گنجاند که تماماً دارای حرف «راء» بود، تا شاه از عیب صاحب اطلاع یابد و صاحب، نزد دیگران بور و خفیف شود! لذا چنین نوشت:
اَمَرَ اَمیرُالاُمَراءِ اَن یُحفَرَ فِی الطَّریقِ بِئرٌ لِیَشرِبَ مِنهُ الصّادِرُ وَ الوارِدُ، حُرِّرَ فی شَهرِ رَمِضان.
[یعنی: پادشاه فرمان داد چاهی در این مسیر حفر شود تا عابران از آن آب بنوشند. این مطلب در ماه رمضان قلمی شد.]
نوشته را نزد صاحب آوردند تا در حضور فخرالدوله و روسای دولت، با صدای بلند قرائت کند و در صورت لزوم، عبارات آن را حک و اصلاح کند. صاحب، تا نگاه به نوشته انداخت، با تیزهوشی خود، شیطنت منشی را دریافت و فهمید که وی دربارهی او حیلهای اندیشیده است؛ لذا بالبداهه، تمام کلمات نوشته را به کلماتی مرادف -که بدون حرف «راء» بود- برگرداند و چنین خواند:
حَکَمَ حاکِمُ الحُکّام اَن یُعمَلَ فِیالسَّبیلِ قَلیبٌ لِیَنفَعَ مِنهُ الغادی و البادی. کُتِبَ فی اَیّامِ الصّیام!
منشی بیچاره خجل شد و اقدام وی، افتخاری نو برای صاحب آفرید!
🔗🔗🔗
منبع:
(ذوق لطیف ایرانی. جلد اول پیش پرده. صفحه ۵۱-۵۲)
#طنز_و_دین
#طنز_و_اخلاق
#شگردهای_طنزپردازی
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
#حکایات_حکیمانه_و_کوتاه_نوشتهای_طنز
@tarzetanz
📝نقطهٔ خال تو✍
#شاطر_عباس_صبوحی_قمی
🔸[در مقدمهٔ دیوان شاطرعباس، پژوهشی مختصر دربارهٔ ادعای انتساب بعضی از اشعار او -مثل همین اثر- به دیگران آمده است.]🔸
روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است
آری! افطار رطب در رمضان مستحب است
روز ماه رمضان، زلف میفشان که فقیه
بخورد روزهٔ خود را به گمانش که شب است
زیر لب، وقت نوشتن همهکس نقطه نهد
این عجب نقطهٔ خال تو به بالای لب است
یا رب! این نقطهٔ لب را که به بالا بنهاد؟
نقطه هر جا غلط افتاد، مکیدن ادب است
شحنه اندر عقب است و من از آن میترسم
که لب لعل تو آلوده به ماءالعنب است
منعم از عشق کند زاهد و آگه نبود
شهرت عشق من از مُلک عجم تا عرب است
گر «صبوحی» به وصال رخ جانان، جان داد
سودن چهره به خاک سر کویش سبب است
🖇🖇🖇
منبع:
(دیوان اشعار. شاطرعباس صبوحی قمی. صفحه۱۱۵-۱۱۶)
#خوانش_اشعار
#شاطر_عباس_صبوحی_قمی
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
@tarzetanz
✍گروتسک در حکایتهای دیوانگان عطار📖
[برشهایی از مقالهی فریده داودی مقدم، منتشر شده در مجلهی تاریخ ادبیات]
#فریده_داودی_مقدم
#مجله_تاریخ_ادبیات
بخش اول✏️
با تعمق در حکایتهای عطار و تحلیل آنها براساس ویژگیهای ساختاری و مضمونی فن گروتسک و آثار شناخته شده در این حوزه، میتوان محورهای زیر را به عنوان محورهای مشترک میان حکایتهای عطار و موضوعات و آثار گروتسک به صورتی فهرستوار معرفی کرد:
- تضاد با قوانین حاکم بر جهان
- قدرتی بر علیه ریاکاری
- تقابلی پنهان میان نیروها در جهان
- به عنوان منتقد اجتماعی با کارکردی مؤثر از طریق کاربرد طنز و مطایبه
- آشکارکنندهی بازیها و رقابتهای ناهمگون و نابرابر
- عدم تناسبات کلاسیک
- معماری گفتاری در ساختار و معنا
- منطقی شگفتانگیز و گاه واقعیتی بیادبانه و تحریکآمیز
- زننده و مضحک
- استعمال اشیاء، صحنهها و عناصر مشمئز کننده
- استفاده از حقیقت مرگ به عنوان یک کمدی بیتناسب و گروتسکی و طنزی سیاه
- لطیفهای مخوف
- انعکاس جهانی بیوفا همراه با تباهی و فساد در مضامین گروتسکی
- آشکارسازی نیروهای شیطانی و ظلمانی همراه با نیشخندی از طنز و مطایبه
نکتهی جالب اینکه همهی این رویکردهای گروتسکی در حکایتهای دیوانگان عطار مصداق دارد و ما در حد ظرفیت این مقاله به برخی از رویکردها با تحلیل نمونههایی از حکایتها میپردازیم و در پایان جدولی از این حکایات همراه با مضامین گروتسکی موجود در آنها ارائه خواهیم کرد. البته باید توجه داشت که برخی از محورهای بالا با یکدیگر همپوشانی دارد و در عین حال در بعضی از اجزا و عناصر به دلیل تفاوتهایی در خور توجه، میتواند جداگانه تقسیمبندی شود.
#گروتسک
#تئوری_طنز
#شگردهای_طنزپردازی
#یادداشت_ها_و_مقالات
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
@tarzetanz
✍گروتسک در حکایتهای دیوانگان عطار📖
[برشهایی از مقالهی فریده داودی مقدم، منتشر شده در مجلهی تاریخ ادبیات]
#فریده_داودی_مقدم
#مجله_تاریخ_ادبیات
بخش دوم✏️✏️
🔸مشابهت فضاهای گروتسکی و حکایتهای عطار🔸
یکی از بارزترین و شایعترین فضاهای مضامین گروتسکی، مرگ و مکانها و اشیای مرتبط با آن، چون: گورستان، جمجمه، گورکن و ... است. ( رک: آدامز و يتس، ۱۳۸۹: ۲۰۲ - ۲۳۹)
"ياسوهیرو اوگاوا"، استاد دانشگاه هوکایدو ژاپن، با نقدی گروتسکی بر هملت شکسپیر، بسیاری از این فضاها را معرفی میکند. در این مقاله، اوگاوا با طرح موضوع تغذيهی همنوع از تعفن و فساد جسم، به بهترین وجه، گروتسک خارج از منطق را مینمایاند و مفاهیم گروتسکی را ترسیم میکند. با به تصویر کشیدن خیرگی جمجمهای که هملت با عمیق شدن در آن به بیهودگی، تمام پوچیهای جهان را مینگرد و ترسناک بودن جمجمه که آخرین نقاب انسانیت را بر میافکند و تنها پوزخندی همیشگی از مرگ را به نمایش میگذارد. (همان: ۲۱۱)
تنها با مروری گذرا در حکایتهای دیوانگان عطار، درمییابیم که بیشترین فضاها در این داستانها مربوط به گورستان و دیوانگان مقیم یا حاضر در آنجاست و جمجمهی مردگان، از اساسیترین ابزارهایی است که این دیوانگان برای انتقال پیام گروتسکی( طنز و جد ) خویش از آنها استفاده میکنند.
#گروتسک
#تئوری_طنز
#شگردهای_طنزپردازی
#یادداشت_ها_و_مقالات
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
@tarzetanz
✍گروتسک در حکایتهای دیوانگان عطار📖
[برشهایی از مقالهی فریده داودی مقدم، منتشر شده در مجلهی تاریخ ادبیات]
#فریده_داودی_مقدم
#مجله_تاریخ_ادبیات
بخش سوم✏️✏️✏️
در این حکایتها جمجمه، نقطهی کانونی جسدی است که نگاه خیرهکنندهی آن به طرز ترسناکی زننده است و دندانهای آن، حکایتگر پوچی نیشخندی است که در عین حال میتوان آن را تذکری شوم و ظالمانه دربارهی پایان یافتن تمام تلاشها و کوششهای انسانی دانست. بخصوص در اعتراض به قدرتهایی که به واسطهی آن ادعای برتری بر دیگر انسانها را دارند. (عطار، ۱۳۸۶ب: ۴۱۲، ۳۰۳)
به اعتقاد ماتیو وینستون هم، در این فضاها، جمجمه، نمایانگر وهمی غریب است که به طور فرضی از نیشخند آن سرچشمه گرفته و بالاجبار در بند این نوع خندهی خاص است که تبدیل به تنها صفت و کنایهاش شده است. (آدامز و يتس، ۱۳۸۹: ۲۱۲)
از دیگر فضاهای معمول این حکایتها: مبرزها، مکانهای کثیفی که محل هجوم مگسها و حشرات موذی است، ویرانهها و در برخی موارد کاروانسراها و کشتزارها میباشد که در اغلب اوقات به گونهای طنزآمیز جلوه میکنند و این همان تصویری است که هنر گروتسک حتی در نقاشی و معماری نیز در پی القای آن است و عطار به بهترین وجه آن را در قالب کلمات به تصویر میکشد.
#گروتسک
#تئوری_طنز
#شگردهای_طنزپردازی
#یادداشت_ها_و_مقالات
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
@tarzetanz
✍گروتسک در حکایتهای دیوانگان عطار📖
[برشهایی از مقالهی فریده داودی مقدم، منتشر شده در مجلهی تاریخ ادبیات]
#فریده_داودی_مقدم
#مجله_تاریخ_ادبیات
بخش چهارم✏️✏️✏️✏️
🔸بهلول و چوب بر قبر مردگان کوبیدن🔸
از جمله حکایتهایی که ترسیمکنندهی فضاها و مفاهیم گروتسکی است، میتوان به حکایتی از الهینامه اشاره کرد که عطار در آن، داستانی از بهلول را میآورد که با چوبی بر دست، به گورها میزند و وقتی علت این کار را از وی میپرسند، میگوید: اینها مدعی داشتنِ عقلها و بزمها و باغها و ... بودند و اکنون درمییابم که جز مشتی كذّاب نیستند:
ازین شان میزنم بیخورد و بیخواب
که بودند اینهمه یک مشت كذّاب
چو انجام همه بگذاشتن بود
کجا دیدند از آن پنداشتن سود؟
(عطار، ۱۳۸۷: ۲۲۳)
در این حکایت، اگر چه هدف عطار بیان ناپایداری بهره از اموال دنیایی و تأکید بر قطع تعلق از دنیاست، اما با ایجاد این فضا، طنزی آشکار نثار همهی مردمانی میکند که با جدیتِ تمام در پی جمعآوری مال دنیا و انتقال آنها به عدم هستند. از طرفی چوب زدن مردگان، کاری خندهآور و استهزا برانگیز است و در عین حال، بیانگر مؤاخذهی مردگان در پسزمینهی فکری مشاهدهگر این ماجرا است که به نوعی این امر را جدی و تلخ درمییابد.
#گروتسک
#تئوری_طنز
#شگردهای_طنزپردازی
#یادداشت_ها_و_مقالات
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
@tarzetanz
✍ گروتسک در حکایتهای دیوانگان عطار📖
[برشهایی از مقالهی فریده داودی مقدم، منتشر شده در مجلهی تاریخ ادبیات]
#فریده_داودی_مقدم
#مجله_تاریخ_ادبیات
بخش پنجم✏️✏️✏️✏️✏️
همچنین، نوعی فریبندگی ذهنی، به دلیل فضای به ظاهر ناهمگون مردگان و زندگان را نیز در بر دارد. اما عطار با شگردی تمام، مانع از این فریبکاری در ذهن مخاطب میشود. آنهم توسط گفتار دیوانهای که در عین دیوانگی، حقیقت گذرا بودن عمر و باقی گذاشتن اموال توسط مردگان را در این دنیا به نمایش میگذارد و این ایدهی فریبآمیز را که زندگان را با گورستان کاری نیست، به طور کلی نفی میکند؛ چنانکه تبلور این ایده را در حکایتی دیگر بهتر میتوان مشاهده کرد و آن حکایت دیوانهایست در مصیبتنامه که پیوسته در گورستان مسکن گزیده است و بر گورها میخوابد و وقتی به او میگویند که چرا اینجا میخوابی و به شهر نمیآیی؟ میگوید:
گفت: این مرده، رهم ندهد به راه
هیچ میگوید مرو زین جایگاه
زانکه از رفتن رهت گردد دراز
عاقبت اینجاست باید گشت باز
(عطار، ۱۳۸۶ب: ۱۸۹)
این حکایت، یاد آور یک حکایت گروتسکی میباشد به نام شوخی ساده:
" آن روز پسر من، گوستاو با یک احساس استثنایی و شادمانی در خیابان قدم میزد. رهگذری از او پرسید: شما میتوانید نزدیکترین راه را به قبرستانِ برمتون به من نشان بدهید؟ نزدیکترین راه؟ البته شما میتوانید روی راه پیشنهادی من شرطبندی کنید. آن وقت پسر من، رهگذر را به زیر اتوبوسی که میگذشت، هل داد. مردم دربارهی گوستاو، پسر من، چه فکر میکنند؟ راستش را بخواهید گوستاو کارهای بامزهای انجام میدهد.(ضیایی، ۱۳۷: ۱۷)
📎📎📎
منبع:
(مجله تاریخ ادبیات. شماره۷۱/۳. صفحات۶۰-۶۳)
#گروتسک
#تئوری_طنز
#شگردهای_طنزپردازی
#یادداشت_ها_و_مقالات
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
@tarzetanz
◾️◾️علی تنهاست◾️◾️
#شب_قدر
#ابوالفضل_زرویی_نصرآباد
بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
نفاق ما به مرور زمانه محکم شد
برندهتر ز دم تیغ ابنملجم شد
تمام روز فرو برده سر به زاویهایم
ولی چو شب رسد آلودۀ معاویهایم
خدای من! چه شد آن عهدها و پیمانها
چرا هنوز سرِ نیزههاست قرآنها؟
هنوز در دل این کوچهها علی تنهاست
هنوز تیغِ به زهر آب داده در کف ماست
من و تو نیز در آن جبهه با علی بودیم
امید جاه نبود از علی، ولی بودیم
هراسمان ز بدنهای پارهپاره نبود
در آن میانه نیازی به استخاره نبود
چه شد که روز جمل دوستدار غیر شدیم؟
اسیر وسوسۀ طلحه و زبیر شدیم؟
نسوج بیعت ما، حیف! انسجام نداشت
به قدر پینۀ کفش علی دوام نداشت
میان معرکه سردرگمیم، ای مردم!
چه نارفیق و چه نامردمیم، ای مردم!
علی ز همسفر نیمهراه میگوید
علی شکایت ما را به چاه میگوید
«بیا دلا که ز مردم به خود پناه بریم
ز دست مردم نااهل سر به چاه بریم»
چه در طبیعت ما مردمان فراهم بود؟
که ما شفیق نبودیم و چاه مَحرم بود؟
رها شدیم و گرفتار زرق و برق شدیم
میان برکۀ مال و منال، غرق شدیم
به ما که مرد خداییم، کفر چیرهتر است
قلوب خلق ز «لیلالمبیت» تیرهتر است
در این میانه یکی پاک و رستگار نماند
به جز پلیدیِ مشتی گناهکار نماند
مکن شفاعت آنان که رستگارانند
«که مستحق کرامت، گناهکارانند»
به سر به راهی ما احتیاجی آیا هست؟
سیاهی دل ما را علاجی آیا هست؟
نشانی خَتَمَاللهمان مجازی نیست
به نقش مُهر جبینهایمان نیازی نیست
خدا گواست که من بوی یار میشنوم
صدای صیقلِ بر ذوالفقار میشنوم
میان باطل و حق چند استخاره کُنَد؟
مگر که فکرِ مرا ذوالفقار چاره کند
میان سینۀ ما قلب بیوفا، افسوس
برای حضرت مولا نمانده جا، افسوس
علی علیست به لبهایمان ولی پیداست
هنوز در شب دلهایمان علی تنهاست
🌐 shereheyat.ir/node/2313
✅ @ShereHeyat
#تعریض
#طنز_و_دین
#خوانش_اشعار
#شگردهای_طنزپردازی
#رویداد_های_طنز_روز
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
@tarzetanz
📜حکایت ✍
#عبید_زاکانی
#پرویز_اتابکی
طالبِ علمی را در رمضان مست بگرفتند، پیش شحنه بردند. شحنه گفت: هی شراب از بهرِ چه خوردی؟ گفت: از بهر آنکه مُمتَلی¹ بودم.²
🔹بیت از یغمای جندقی🔹
نه زاهد بهرِ پاسِ دین ننوشد می، از آن ترسد
که گردد وقتِ مستی آشکارا کفرِ پنهانش
🔸🔸🔸
۱- مُمتلی: پر. آگنده
ممتلی شدن: پر شدن. لبالب و انباشته شدن.
۲- کلّیّات عبید زاکانی ،رسالهٔ لطایف، به تصحیح پرویز اتابکی ،صفحهٔ ۳۰۶
@hazliatvahajviat
#خوانش_اشعار_طنز
#شگردهای_طنزپردازی
#رویداد_های_طنز_روز
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
#حکایات_حکیمانه_و_کوتاه_نوشتهای_طنز
@tarzetanz
📝 دعای کودکان😊
#لطایف_الطوائف
#فخرالدین_علی_صفی
🔸🔹🔸
جمعی به دعای باران بیرون رفتند و همهی اطفال مکتبها را با خود بردند.
ظریفی گفت که: «این طفلان را کجا میبرید؟»
گفتند: «تا دعا کنند، که ایشان بیگناهاناند و دعای بیگناهان مستجاب است.»
گفت: «اگر دعای ایشان مستجاب شدی، یک مکتبدار در همه عالم زنده نماندی!»
🔗🔗🔗
منبع:
(از لطافتهای زندگی. شهابالدین عباسی. صفحه۱۶۷)
#طنز_و_اخلاق
#شگردهای_طنزپردازی
#رویداد_های_طنز_روز
#از_لطافتهای_زندگی
#حکایات_حکیمانه_و_کوتاه_نوشتهای_طنز
@tarzetanz
📖 طنزآوری در غزلهای سعدی🖍
#لبخند_سعدی
#دکتر_اسماعیل_امینی
دلی که عاشق و صابر بود مگر سنگ است
ز عشق تا به صبوری هزار فرسنگ است
برادران طریقت نصیحتم مکنید
که توبه در ره عشق آبگینه بر سنگ است
دگر به خفیه نمیبایدم شراب و سماع
که نیکنامی در دین عاشقان ننگ است
چه تربیت شنوم یا چه مصلحت بینم
مرا که چشم به ساقی و گوش بر چنگ است
به یادگار کسی دامن نسیم صبا
گرفتهایم و دریغا که باد در چنگ است
به خشم رفتهٔ ما را که میبرد پیغام
بیا که ما سپر انداختیم اگر جنگ است۱
بکش چنان که توانی که بی مشاهدهات
فراخنای جهان بر وجود ما تنگ است
ملامت از دل سعدی فرو نشوید عشق
سیاهی از حبشی چون رود که خودرنگ است۲
🔸🔹🔸🔹🔸
۱- حکایت کسی است که طریقت را به خاطر عشق رها کرده است و از قید نیکنامی رها شده و چون نظر به ساقی و گوش به چنگ دارد، تربیت نمیپذیرد و نصیحت نمیشنود. در بیت پنجم هنرنمایی سعدی نمایانتر است. عاشق به یاد یار دامن صبا را گرفته که خبری از او بشنود اما باد در چنگ دارد یعنی کاری عبث میکند.
۲- برای بیتأثیر بودن ملامت عاشق، تمثیلی طنزآمیز آمده است. عشق مثل سیاهی رنگ سیاهپوست با شستن از بین نمیرود.
🖇🖇🖇
منبع:
(لبخند سعدی. اسماعیل امینی. صفحه۱۷۹)
#خوانش_اشعار_طنز
#شگردهای_طنزپردازی
#دکتر_اسماعیل_امینی
#غزلیات_سعدی_شیرازی
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
@tarzetanz
📝 بخشهایی از مقالهای با عنوان
«تزریق نوعی نقیضهی هنجارستیز طنزآمیز»
نوشتهی دکتر سعید شفیعیون✍
[منتشر شده در مجلهی ادبپژوهی،شماره ۱۰، زمستان ۱۳۸۸]
#شعر_تزریق
#مجله_ادب_پژوهی
#دکتر_سعید_شفیعیون
بخش اول✏️
🔸ساختار معنایی🔸
اصلیترین ویژگی تزریق، بیمعنیگویی است، که خود از دل تمهیدات هنری یعنی حوزهی فصاحت و بلاغت حاصل میشود. تزریقگو سعی میکند تا تمام فنون بلاغی را در راستای سخنی فریبکارانه بیمعنی به کار بندد.
آرایههایی چون اغراق و مبالغه، تشخیص، تناسبات، اطناب، دلیل شاعرانه، تضاد و تناقض، اما همه در راستای تنافر معنایی و پوچگویی اغلب با لحن هزل. چنانکه در سرانجام کار، خواننده با گذشتن از تمام این پیچشها به معنی خاصی رهنمون نمیگردد و آنچه نصیبش میشود، نوعی حس گنگ و درهم و غالباً طنزگونه و هجوآمیز است.
بر این اساس بسیاری از نمونههایی که برخی از منابع، تزریق دانستهاند از این دایره بیرون است، مثل مثنوی ادیبالممالک امیری که از زبان ابوالشمقمق سروده شده و نوعی معارضه است در برابر منکران تجدد.
ما را چه که باغ لاله دارد
ما را چه که خسته ناله دارد
ما را چه که گربه میکند تخم
ما را چه که گاو میزند شخم
ما پشهی دام عنکبوتیم
باد برهوت بر بروتیم
بیتوشهی علم و مایهی فن
افتاده به گرد بام و برزن
(امیری، ۱۳۸۶: ۶۳۵/۲)
#تئوری_طنز
#فلسفه_طنز
#تزریق_گویی
#خوانش_اشعار_طنز
#مجله_ادب_پژوهی
#یادداشت_ها_و_مقالات
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
@tarzetanz
📝 بخشهایی از مقالهای با عنوان
«تزریق نوعی نقیضهی هنجارستیز طنزآمیز»
نوشتهی دکتر سعید شفیعیون✍
[منتشر شده در مجلهی ادبپژوهی،شماره ۱۰، زمستان ۱۳۸۸]
#شعر_تزریق
#مجله_ادب_پژوهی
#دکتر_سعید_شفیعیون
بخش دوم✏️✏️
حتی از جنس چنین شعرهایی هم نیست:
کلنگ از آسمان افتاد و نشکست
وگرنه من کجا و بیوفایی
زیرا در این بیت، تنافر معنوی تنها در طول یک بیت وجود دارد، در حالی که خواجه هدایتالله جز در واحد بیت، گاه در مصرع هم با استفاده از تمهیدات بلاغی و زبانی چون استعارات و ترکیبات و لغات نامعمول، تنافر معنوی ایجاد میکند.
بیابان وقت گل دروازه دارد
کلید بوریا اندازه دارد
در اینجا باید گفت که در آن دوره به دلیل فخر شعرا به مهارتشان بر زیادهسرایی و شعرگویی شتابناک و بالبديهه، آثارشان لبریز از سستگویی و بیمعنی سرایی بوده است، به نوعی که منتقدان ایشان را نیز از تزریقگویان میدانستند و بعضاً این خصوصیت نیز در ضمن سایر ویژگیهای تزریق به شمار میآمده است. از این شعرا میتوان به «سیمایی مشهدی» اشاره کرد که در یک ساعت هزار بیت میگفته است (یعنی در هر ۳/۶ ثانیه یک بیت) و یا «ملاجان کاشی» و «نازکی همدانی» که هر ۲۴ ساعت، هزار بیت میساختهاند.
#تئوری_طنز
#فلسفه_طنز
#تزریق_گویی
#خوانش_اشعار_طنز
#مجله_ادب_پژوهی
#یادداشت_ها_و_مقالات
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
@tarzetanz
📝 بخشهایی از مقالهای با عنوان
«تزریق نوعی نقیضهی هنجارستیز طنزآمیز»
نوشتهی دکتر سعید شفیعیون✍
[منتشر شده در مجلهی ادبپژوهی،شماره ۱۰، زمستان ۱۳۸۸]
#شعر_تزریق
#مجله_ادب_پژوهی
#دکتر_سعید_شفیعیون
بخش سوم✏️✏️✏️
چیستانها یا لُغزها و معمیّات نیز گاه چون در فضایی ابهامآلود و متضادگونه و به هزل و طنز آمیخته، گفته شده و قصدش به خصوص سرگرمی کودکان است، در نگاه اول با تزریق اشتباه گرفته میشود. در حالی که براساس گفتههای قبل، شرط اصلی تزریق بیمعنی بودن صرف آن است.
🔹چیستان قیچی:
چیست کاندر دهان بیدندانش
هرچه افتاد ریز ریز کند
چون زدی در دو چشم او انگشت
در زمان هر دو گوش تیز کند
(دانشپژوه، ۱۳۸۱: ۹۹)
🔹چیستان قلیان:
دالون دراز ملا باقر
غلغل میکنه تا طبل آخر
(ژوکوفسکی، ۱۳۸۲: ۱۳۳)
البته تزریق همیشه از سر طنز و هجو گفته نمیشود و گاه گویندهی آن به قصد اظهار قدرت در خیالبازی، به گفتن آن مبادرت میکند. چنانکه بینش در شعرش با استفاده از تناسبات و مراعاتالنظیرهای شعر فارسی و استعارات تودرتو، تزریقی جدی خلق کرده است:
دیدهی آهو شود فانوس شمع انجمن
گر رسد پروانهی شوخی چشمش در ختن
پردهی چشم زلیخا جامهی احزان بود
گر نباشد پیر کنعان دیده در ره پیرهن
نیست فرق از محمل لیلی و دل مجنون ما
اتحاد دوستان گل کرده اندر هر چمن
خواب شیرین شوخی مهتاب بیداری بود
تیشهی افسون تسلّی گشته بهر کوهکن
«بینش» اندر طرز ترضیق ار ندادی داد طبع
شاعران را شعر گشتی موی در چشم کفن
(تتوی، ۱۹۵۷: ۳۹۹)
#تئوری_طنز
#فلسفه_طنز
#تزریق_گویی
#خوانش_اشعار_طنز
#مجله_ادب_پژوهی
#یادداشت_ها_و_مقالات
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
@tarzetanz
📝 بخشهایی از مقالهای با عنوان
«تزریق نوعی نقیضهی هنجارستیز طنزآمیز»
نوشتهی دکتر سعید شفیعیون✍
[منتشر شده در مجلهی ادبپژوهی،شماره ۱۰، زمستان ۱۳۸۸]
#شعر_تزریق
#مجله_ادب_پژوهی
#دکتر_سعید_شفیعیون
بخش چهارم✏️✏️✏️✏️
ولی باید اذعان کرد تناسبات شعر فوق بسیار آشکار و معنیسازانه است، در حالی که تناسباتی را که استاد تزریقگویان در شعرش ذکر کرده است به سبب برخورداری از سایر وجوه زبانی و بلاغی بیشتر استادانه و پرتداعی است. مثلاً در شعر:
گر من الفم تو هم درازی
چون سایهی خرس بینیازی
خواننده، از تناسبات الف و درازی و همچنین تداعی ضربالمثل علف خرس و جادوی مجاورت سایهی خرس مدتی فکرش مشغول میشود ولی یکمرتبه واژهی بیربط بینیازی در متن تمام پیوندهای ذهنی او را میگسلاند و به تزریقی بودن آن پی میبرد. در واقع اوج هنر خواجه هدایتالله در استفاده از تمام این فنون بلاغی برای آفرینش جهان بیمعنای شعرش است. مثلاً اطناب او از نوع حشو قبیح در بیت:
فرق است میان کشک و بازو
ضربالمثل است در ترازو
کاملاً بیمعنی است و بسیار با اطنابهای طنزآمیز دیگران تفاوت دارد، مثل:
آنچه در جوی میرود آب است
آنچه در چشم میرود خواب است
#تئوری_طنز
#فلسفه_طنز
#تزریق_گویی
#خوانش_اشعار_طنز
#مجله_ادب_پژوهی
#یادداشت_ها_و_مقالات
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
@tarzetanz
📝 بخشهایی از مقالهای با عنوان
«تزریق نوعی نقیضهی هنجارستیز طنزآمیز»
نوشتهی دکتر سعید شفیعیون✍
[منتشر شده در مجلهی ادبپژوهی،شماره ۱۰، زمستان ۱۳۸۸]
#شعر_تزریق
#مجله_ادب_پژوهی
#دکتر_سعید_شفیعیون
بخش پنجم✏️✏️✏️✏️✏️
به نظر میرسد که تزریقگویی گاه ضمن نقيضهای بر فضا و تولیدات ادبی، حوزههای اعتقادی و آداب و عادات عرفی اجتماع را نیز به تمسخر گرفته است. مثلاً شواهد زیر بیش از آنکه نقيضهی آرایهی حسنتعلیل یا علت شاعرانه باشند، عقاید خرافی عوامانه را نشانه گرفتهاند و یا از خُلق نصیحتگر ایرانیان به شکوه آمدهاند:
🔹نقیضهی اسکندرنامه:
اگر ماده گاو است اگر نره فیل
برآرند در سال اول سبیل
ندانی که کاری به از صبر نیست
کُلهخود باران به جز ابر نیست
نه هر تشنه بیدار گردد به آب
نه هر مرغی انجیر بیند به خواب
شنیدم که طفل چهل سالهای
همی گفت در گوش گوسالهای
به گلمیخ چرمینه پرچین کنند
چهل سال و یک روز نفرین کنند
عمارت کنندش به آواز فيل
دهد آبش آزوغهی زنجبیل
درختی شود آن به غایت بزرگ
بود میوهاش چرک دندان گرگ
ولی عاقبت اصل راجع شود
عملهای چل ساله ضایع شود
مکن تا توانی دلیری به قاز
به جنگ دو روباه تنها متاز
حکایت کنند از قویپیشهای
که میگفت با دستهی تیشهای
اگر روبهی را ز چنگال زاغ
بدزدی و پنهان کنی در دماغ
مگس بهر خود زنده بر خوان نهی
دو زنبور پرورده بریان نهی
تباشير سجده در آتش کنی
به آواز گردو دلی خوش کنی
سه مازو کنی صرف اسباب او
ز فندق کنی جامهی خواب او
بمالی سفید سفیدیش صاف
برون آوری پوستش از غلاف
فرامش کند حق دیرینه را
کند رخنه سوراخ پارینه را
🔹نقیضهی خسرو و شیرین:
نپنداری که سر بیرون شاخ است
نگویی ... هر سوزن فراخ است
نه تنها دوستی در کاهدان است
مصلای محبت نردبان است
کمال معرفت خاگینهبافی است
میان کشک و نعنا سینهصافی است
سوار تخم ریحان هرچه گوید
که تا سرگین بکاری جو بروید
تأمل باید اندر رشته پختن
به هر بویی نشاید کشته پختن
به نادانی مزن پهلو به هر مشت
نخواهد رفت پیشانی به انگشت
📎📎📎
منبع:
(تزریق نوعی نقیضه هنجارستیز طنزآمیز. دکتر سعید شفیعیون. صفحات۳۸-۴۲)
#تئوری_طنز
#فلسفه_طنز
#تزریق_گویی
#خوانش_اشعار_طنز
#مجله_ادب_پژوهی
#یادداشت_ها_و_مقالات
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
@tarzetanz
📚 نمایشِ گاه به گاهِ کتاب 📖
#نخند
#رضا_احسانپور
تا نیفتد وضع فرهنگی درون منجلاب
باز برپا شد نمایشگاهی از نشر و کتاب
عدهای ناشر کنار عدهای ناشر نما!
اجتماعی بیمثال از فاضلان و فاضلان۱!
نقد کردم تا نمایشگاه را، گفتند: هیس!
نیستی آیا به فکر دشمنان و آسیاب؟!
نیستی اصلاً به فکر وضع فرهنگ و ادب
آن طرف، این حرفها دارد هزاران بازتاب
این معایب مال اینجا نیست، مال خارج است
نیست اصلاً بین ما و این قضایا انتساب
فکر کردی ما نمیفهمیم اینها را؟، بله؟
واقعاً هم منتقد داریم ما، هم ارزیاب
با وجود اینهمه نقصان که میگویی شما
پس چرا مردم نکردند اعتراض و اعتصاب؟
این که هی هرسال، استقبال بهتر میشود
علتش این است: هست اینجا محل اکتساب
هرکسی از ظنّ خود یار نمایشگاه ماست
دارد او اینجا هزاران جور، حق انتخاب
این نمایشگاه دارد امتیازاتی شگرف
فیالمثل حمامِ جمعی زیر برق آفتاب
آخر شب، موقع برگشت با دستان پر
هی پاورلیفتینگ۲ کردن! زیر نور ماهتاب
ون۳ به قدر کافی اینجا نیست اما چون که بعد
خاطراتی میشود اینگونه ایاب۴ و ذهاب
آب مفتی را به نرخ خون خریدن؛ داغ داغ!
تا بیاید دست مردم، ارزش و مقدار آب
از «فلان برگر» گرفته تا فروش سیمکارت
از «فلاننت» تا فروش ترشی و دوغ و کباب
از فروش فیلم تا جاجیم و کشک و خاویار
تا شود کارآفرینی، دارد اینجا انشعاب
تازه جذب ما اصولاً هست، حداکثری
در فضایی ناز و فرهنگی! به دور از التهاب
هرکسی هر کار لازم دیده، دارد میکند
هیچکس حتی ندارد ذرهای هم اضطراب
کار فرهنگی شبیه آب خوردن ساده است
یک سر سوزن ندارد گیر و گور و پیچ و تاب
ضمن اینکه چون هدف عالیست، هر کاری کنی
بی برو برگرد هم خیرست، هم دارد ثواب
«سخت میگیرد جهان بر مردمان»۵ سختگیر
اینچنین تنها خودت را میدهی دائم عذاب
نقد باید با گل و بلبل شود همراه، پس
نقد تو اصلاً ندارد ارزشی با این حساب
جای ظاهر، تا درون را بنگری و حال را ۶
حال خواهی کرد با هر چیزِ در ظاهر خراب
گرچه هرگز کار ما توضیح دادن نیست، لیک
این همه گفتیم و حالا گشتهای لابد مجاب
پس بیا و چشمهایت را بشوی و بعد از این
جور دیگر بین نمایشگاه را، عالیجناب!
🔹پینوشتها:
۱. قافیه خیلی هم درست است!
۲. یکی از حرکات بدنسازی است.
۳. یک نوع وسیلهی جادار است مثلاً!
۴. خودم خوب میدانم که «ایاب» تشدید ندارد!
۵. حافظ: سخت میگیرد جهان بر مردمان سختکوش
۶. مولانا: ما زبان را ننگریم و قال را/ ما درون را بنگریم و حال را
🔗🔗🔗
منبع:
(نخند. رضا احسانپور. صفحه ۹۲-۹۵)
#خوانش_اشعار_طنز
#شگردهای_طنزپردازی
#رویداد_های_طنز_روز
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
@tarzetanz
📝جنبههای طنز و تغییر لحن در شاهنامه✍
#دکتر_عباس_سلمی
#پژوهشنامه_علوم_انسانی
بخش اول✏️
طنز از جنبههایی است که حضورش در شاهنامه اندک نیست، ولی با اینحال چنانکه باید مورد توجه شاهنامهپژوهان واقع نگردیده است. حضور طنز در شاهنامهی فردوسی با گواژه و تعریض همراه است و مایههایی از خلاقیت استاد طوس را نشان میدهد. غلبهی این جنبه یعنی طنز در شاهنامه بر هزل و هجو نمایانگر گرایشها و ابعاد اخلاقی فردوسی است، زیرا طنز در سطحی بالاتر و والاتر از هجو مطرح میشود. در شاهنامه هنگامی که به ندرت نشانی از هزل میبینیم باز هم در زمینهای اخلاقی نشان داده شده است.
اگرچه طنز میتواند برخوردار از گرایشهای فردی یا اجتماعی باشد، ولی در فضای تراژدی همواره طنزها شکل فردی به خود میگیرند و فردوسی کوشیده است تا در حماسه نیز جنبههای فردی طنز را در شکل اجتماعی یا جمعی آن گسترش ندهد، زیرا مایههای طنز و هزل را بیشتر در راستای حوادث حاشیهای و رویدادهای فرعی مطرح میکند و به اصطلاح گفته شده، نوعی چاشنی خنده را در تغييرلحنهای خاص از آن اراده میکند.
#تئوری_طنز
#خوانش_اشعار_طنز
#شگردهای_طنزپردازی
#رویداد_های_طنز_روز
#یادداشت_ها_و_مقالات
#بررسی_واژگان_مهم_در_حوزه_طنز
@tarzetanz
📝جنبههای طنز و تغییر لحن در شاهنامه✍
#دکتر_عباس_سلمی
#پژوهشنامه_علوم_انسانی
بخش دوم✏️✏️
توقع آن است که در یک زمینهی حماسی و یا حتی تراژیک، طنزها برخوردار از مایههای مبالغه و اغراق باشند و این کیفیت در بستر حماسه یا تراژدی غریب و دور از توقع نیست و از این نظر شاید بتوان گفت که طنز در راستای همین اغراقها با مضامین حماسی و یا تراژیک به آسانی گره میخورد و الفت مضمونی و محتوایی یا منطقی مییابد. همین خاصیت یا ویژگی در طنز سبب شده است تا فردوسی طنزهای خود را در قالب کنایه، لطيفه، تعریض و گواژه و غالباً با مایههایی از ایهام و ابهام هنری همراه کند.
در یک طبقهبندی اجمالی، جنبههای طنزگرایانهی شاهنامه را میتوان در سه محور: حماسی، تراژیک و تاریخی مطرح کرد:
الف) طنز در زمینههای حماسی
ظاهر حال چنان است که مضامین طنزآمیز در پهنهی تعبیرات حماسی جایی ندارد، درحالیکه فردوسی، نکتههای طنزآمیز را چاشنی حماسه کرده است، برای نمونه به موارد زیر میتوان اشاره کرد:
۱) پس از مبارزهی رهام با اشکبوس و به ستوه آمدن رهام از او، طوس میخواهد از قلب سپاه به مقابلهی اشکبوس برود که رستم مانع وی میشود:
تهمتن برآشفت و با طوس گفت
که رهام را جام بادهست جفت
به می درهمی تیغ بازی کند
میان یلان سرفرازی کند
#تئوری_طنز
#خوانش_اشعار_طنز
#شگردهای_طنزپردازی
#رویداد_های_طنز_روز
#یادداشت_ها_و_مقالات
#بررسی_واژگان_مهم_در_حوزه_طنز
@tarzetanz
📝جنبههای طنز و تغییر لحن در شاهنامه✍
#دکتر_عباس_سلمی
#پژوهشنامه_علوم_انسانی
بخش سوم✏️✏️✏️
۲) کاووس که از دیر آمدن رستم برای نبرد با سهراب خشمگین است، هنگامی که رستم و گیو به نزد او میآیند با بیآزرمی از گیو میخواهد تا رستم را زنده بر دار کند و دیگر در مورد او بحثی به میان نیاورد، اما گیو از این بابت سخت دل آزرده و از اقدام به چنین کاری رویگردان است.
کاووس همچنان بر اجرای فرمان نابخردانهی خویش تأکید دارد و از طوس میخواهد که گیو و رستم هر دو را بر دار کند اما با پاسخ گواژهآمیز رستم روبرو میشود:
تهمتن برآشفت با شهریار
که چندین مدار آتش اندر کنار
تو سهراب را زنده بر دار کن
برآشوب و بدخواه را خوار کن
۳) ملامتهای آمیخته با طنز گودرز خطاب به کاووس، آنگاه که گردونهی آسمانی او سقوط میکند و او از پرواز به آسمان باز میماند:
بدو گفت گودرز بيمارسان
ترا جای زیباتر از شارسان
به دشمن دهی هر زمان جای خویش
نگویی به کس بیهده رای خویش
سه بارت چنین رنج و سختی فتاد
سرت ز آزمایش نگشت اوستاد
کشیدی سپه را به مازندران
نگر تا چه سختی رسید اندر آن
دگرباره مهمان دشمن شدی
صنم بودی اکنون برهمن شدی
به گیتی بجز پاک یزدان نماند
که منشور تیغ ترا برنخواند
به جنگ زمین سربهسر تاختی
کنون بآسمان نیز پرداختی
#تئوری_طنز
#خوانش_اشعار_طنز
#شگردهای_طنزپردازی
#رویداد_های_طنز_روز
#یادداشت_ها_و_مقالات
#بررسی_واژگان_مهم_در_حوزه_طنز
@tarzetanz
📝جنبههای طنز و تغییر لحن در شاهنامه✍
#دکتر_عباس_سلمی
#پژوهشنامه_علوم_انسانی
بخش چهارم✏️✏️✏️✏️
۴) اشکبوس پس از رزمآزمایی با رهام و نبرد بیفرجامشان با خروش مبارزهطلبانهی رستم مواجه شده، پنداری رستم را به چیزی نگرفته است:
بدو گفت خندان که نام تو چیست
تن بیسرت را که خواهد گریست
تهمتن چنین داد پاسخ که نام
چه پرسی کزین پس نبینی تو کام
مرا مادرم نام مرگ تو کرد
زمانه مرا پتک ترگ تو کرد
۵) پاسخ رستم به پرسش و شگفتی اشکبوس از این که چرا رستم پیاده به میدان جنگ آمده نیز با طنز همراه است:
پیاده ندیدی که جنگ آورد
سر سرکشان زیر سنگ آورد
به شهر تو شیر و نهنگ و پلنگ
سوار اندر آیند هرسه به جنگ
هماکنون ترا ای نبرده سوار
پیاده بیاموزمت کارزار
پیاده مرا زان فرستاد طوس
که تا اسب بستانم از اشکبوس
#تئوری_طنز
#خوانش_اشعار_طنز
#شگردهای_طنزپردازی
#رویداد_های_طنز_روز
#یادداشت_ها_و_مقالات
#بررسی_واژگان_مهم_در_حوزه_طنز
@tarzetanz
📝جنبههای طنز و تغییر لحن در شاهنامه✍
#دکتر_عباس_سلمی
#پژوهشنامه_علوم_انسانی
بخش پنجم✏️✏️✏️✏️✏️
ب) طنز در تراژدی
شاید تصور آن باشد که ناسازی لحن تراژدی با طنز، بیشتر از حماسه باشد، اما برای فردوسی که طنز را آمیزهی مضمونپردازیهای تراژدی نیز کرده است، حال آمیختگی، صورتی دیگر دارد، برای نمونه جنبههایی از طنز را در تراژدیهای رستم و اسفندیار و رستم و سهراب بدینسان میبینیم:
۱) هنگامی که سهراب به مقابلهی هجیر میشتابد، او را با بیاعتنایی چنین مورد خطاب قرار میدهد:
چنین گفت با رزمدیده هجیر
که تنها به جنگ آمدی خیرهخیر
چه مردی و نام و نشان تو چیست
که زاینده را بر تو باید گریست
هجیرش چنین داد پاسخ که بس
به ترکی نباید مرا یار کس
۲) گردآفرید پس از نبردی جانانه با سهراب، به دژ پناه میبرد و برخلاف قولی که به سهراب داده و پیمانی که سپرده است، پس از داخل شدن به دژ، در آن را میبندند و گردآفرید بر فراز حصار، نظارهگر موقعیت سهراب میشود و:
چو سهراب را دید بر پشت زین
چنین گفت کای شاه ترکان و چین
چرا رنجه گشتی کنون بازگرد
هم از آمدن هم ز دشت نبرد
بخندید و او را به افسوس گفت
که ترکان ز ایران نیابند جفت
چنین بود و روزی نبودت ز من
بدین درد غمگین مکن خویشتن
#تئوری_طنز
#خوانش_اشعار_طنز
#شگردهای_طنزپردازی
#رویداد_های_طنز_روز
#یادداشت_ها_و_مقالات
#بررسی_واژگان_مهم_در_حوزه_طنز
@tarzetanz