eitaa logo
طرز طنز
64 دنبال‌کننده
117 عکس
6 ویدیو
2 فایل
ارائه مطالب ادبی - پژوهشی در حوزه ادبیات طنز - ارتباط با مدیر کانال: @chapaak
مشاهده در ایتا
دانلود
📚رویکردهای پژوهش در حوزه‌ی طنز✍ بخش سوم✏️✏️✏️ 🔸گفتنی است معانی امروزین طنز، پژوهش‌های کارکردگرایانه‌ی طنز در ادبیات کلاسیک را نیز تحت تأثیر قرار داده‌اند. به‌عبارت دیگر، در این پژوهش‌ها، برداشت امروزین از طنز، که حامل معانی مدرنی چون نقدِ ساختارهای قدرت و انتقادات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و دینی است، برای تحلیل و تفسیر آثار طنز در سده‌های گذشته‌ی ادبیات فارسی به‌کار رفته‌اند. 🔹برداشت پیشینیان از حوز‌ه‌ی مطایبه تفاوت‌های زیادی با برداشت امروزین از آن دارد. در حوزه‌ی تکنیک و شگردهای طنز نیز به دلیل تأکید بر حرکت از صورت طنز به محتوای نهفته در آن توجه پژوهشگران بیشتر به تکنیک‌های برگرفته از علوم بلاغی (بیان و بدیع) معطوف بوده است. 🔸به نظر می‌رسد در این پژوهش‌ها، اصالت‌ِ محتوا و پیام جدی طنز و مطایبه نزد پژوهشگر، فرایند طنز پردازی را به مجموعه‌ای از شگردهای ادبی در تحلیل شعر تقلیل داده است. 🔗🔗🔗 منبع: (فصلنامه متن‌پژوهی ادبی. شماره۴۸. تابستان۱۳۹۰. صفحات ۷۳-۷۴) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📖حلزون‌های خانه‌به‌دوش✍ 🔸کتاب معرفی شده شامل مباحثی در نقد جریان روشنفکری و ارتباط آن با انقلاب اسلامی است‌. علت معرفی این اثر در کانال ، شیوه‌ی بیان هنرمندانه و استفاده‌ی مناسب از شگردهای طنزنویسی مانند تعریض و تمسخر، طعنه و تهکم، تناقض و ... در نقدهای دقیق و عالمانه‌ی این شهید والامقام است، که موجب انبساط خاطر مخاطب شده و او را به تفکر و تأمل بیشتر دعوت می‌کند. 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📖حقوق بی‌بشر👌 ذلیل شد امیری‌اش، صغیر شد کبیری‌اش شکسته شد توهّمِ شکست‌ناپذیری‌اش صفوفشان دو دسته شد، عنانشان گسسته شد فسونشان فسانه شد، طلسمشان شکسته شد تمام شد دوبار در زمین فساد کردنش لَتُفسِدَنَّ مَرَّتَینِ فِی البِلاد کردنش تو سرزمین قبله‌ای، اقامه کن نماز را بی‌آبرو کن این جماعت قمارباز را تمام آیه‌های سرخ فتح را مرور کن زمین به ارث می‌رسد، نگاه در زبور کن تو نقطۀ تلاقی چهارسوی عالمی و جُرم تو همین‌که ایستاده‌ای و محکمی چه نقشه‌ها برای تو کشیده‌اند گرگ‌ها چه خواب‌ها، چه خواب‌ها که دیده‌اند گرگ‌ها چه شاخه‌ها تبر شود، چه زیرها زبَر شود که سازمان بی‌ملل حقوق بی‌بشر شود! دوباره از خیانت سران خودفروخته هزار سرو لِه شد و هزار غنچه سوخته سکوت‌های بی‌شرف، قنوت‌های بی‌هدف منافقان میان حقّ و باطل‌اند بی‌طرف درنگ شو! به سوز سینه اهلُ بَیت را بخوان شتاب کن، وَ ما رَمَیتَ إذ رَمَیت را بخوان قیام آدمیّت و خروش دینی است این صدای پای زئران اربعینی است این ورای این حصارها و سیمِ خاردارها طلوع می‌رسد، شکوفه می‌کند بهارها به دوست خنده می‌زند، به دشمن اخم می‌کند طبیبمان می‌آید و علاج زخم می‌کند یگانه راز رَستن و نجات چیست عاقبت؟ به عصر کربلا قسم، مقاومت مقاومت 📎📎📎 منبع: 🌐 shereheyat.ir/node/5973@ShereHeyat 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
14030106_44022_128k.mp3
5.5M
🔸🔸🔸 چگونه رنج زمین را زمان نمی‌بیند چگونه این همه خون را جهان نمی‌بیند... 🖇🖇🖇 منبع: https://farsi.khamenei.ir/others-note?id=55802 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📚مقام طنز و طیبت در سخن سعدی✍ 🔹طنز زبانی دارد که نمی‌توان آن را به زبان عمومی برگرداند. درست مثل زبان شعر که اگر به نثر برگردانده شود، چیزی دیگر از آب درمی‌آید. اما طنز بیش‌تر به حکمت و فلسفه نزدیک است، به‌خصوص که اهل طنز حماقت و قول و فعل بی‌خردانه را نشان می‌دهند. 🔸طنز صورت‌های متفاوت دارد، یک قسم آن طنز روان‌شناسی است که به خلقیات و منش اشخاص بازمی‌گردد. غالب طنزها در ادبیات ما در این حوزه جای می‌گیرند. به این نمونه از حکایت سعدی توجه کنید: 📝📝📝 یکی در مسجد سنجار به تطوع بانگ گفتی، به ادایی که مستمعان را از او نفرت بودی و صاحب مسجد امیری بود عادل نیک‌سیرت، نمی‌خواستش که دل آزرده گردد. گفت: ای جوان‌مرد، این مسجد را مؤذنان‌اند قدیم. هر یکی را پنج دینار مرتب داشته‌ام، تو را ده دینار می‌دهم تا جای دیگر روی. بر این قول اتفاق کردند و برفت. پس از مدتی در گذری پیش امیر باز آمد. گفت: ای خداوند! بر من حیف کردی که به ده دینار از آن بقعه به در کردی، که این‌جا که رفته‌ام بیست دینارم همی دهند تا جای دیگر روم و قبول نمی‌کنم. امیر از خنده بی‌خود گشت و گفت: زنهار تا نستانی، که به پنجاه راضی گردند. به تیشه کس نخراشد ز روی خارا گل چنان‌که بانگ درشت تو می‌خراشد دل 🔗🔗🔗 منبع: https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/1496124/%D8%B7%D9%86%D8%B2-%D9%88-%D8%B7%DB%8C%D8%A8%D8%AA-%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%D8%AE%D9%86-%D8%B3%D8%B9%D8%AF%DB%8C 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📖بررسی طنز در متون کهن ادب فارسی✍ بخش اول✏️ سگی پای صحرانشینی گزید به‌ خشمی که زهرش ز دندان چکید شب از درد بیچاره خوابش نبرد به خیل اندرش دختری بود خرد پدر را جفا کرد و تندی نمود که آخر تو را نیز دندان نبود؟ پس از گریه مرد پراکنده‌روز بخندید کی بابک دل‌فروز مرا گرچه هم سلطنت بود و نیش دریغ آمدم کام و دندان خویش محال است اگر تیغ بر سر خورم که دندان به پای سگ اندر برم توان کرد با ناکسان بدرَگی ولیکن نیاید ز مردم، سگی 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📖بررسی طنز در متون کهن ادب فارسی✍ بخش دوم✏️✏️ 🔸بنای اصلی و اساسی طنز در این حکایت منظوم، طنز عبارت است و به‌جهت ساختار دوگانه‌ی آن به لطیفه شباهت دارد. بخش اول و مبتدا، وقتی است که یک سگ پای صحرانشینی را می‌گزد. بخش دوم و منتها، گفتگوی پدر با دخترش است. 🔹لطیفه‌ها اغلب ساختاری دوبُنی دارند، که از مبتدا شروع می‌شوند و گزارش می‌دهند و بخش منتها در تضاد با بخش اول است. همچنان‌که در این حکایت، در مبتدا، مرد صحرانشین را سگ می‌گزد و در بخش منتهاست که دخترک با پدرش تندی می‌کند که: «که آخر تو را نیز دندان نبود؟» و پدر خنده‌کنان پاسخ می‌دهد: «مرا گرچه هم سلطنت بود و نیش دریغ آمدم کام و دندان خویش محال است اگر تیغ بر سر خورم که دندان به پای سگ اندر برم» 🔸مطابق با سبک و سیاق سعدی، این حکایت لطیفه‌وار نیز پیامی دارد: «توان کرد با ناکسان بدرگی ولیکن نیاید ز مردم، سگی» 📎📎📎 منبع: (بررسی طنز در بوستان. محمدعلی علومی. صفحه ۱۳۲-۱۳۳) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📖دوگانگی طنز و طعنه‌ی خواص و عوام ✍ 🔸از مطاوی تفکر و اندیشه کی‌یرکه‌گور در باب عبارات طنز و استهزا و طعنه‌آمیز، صرف شوخی و مطایبه و جوک و مضحکه به معنی متعارف آن نیست، او به دنبال طنز ویران‌گر سقراطی است که بیشتر نیش و سوزشی ایجاد می‌کند تا نوش و راحتی غفلت. 🔹از این منظر کی‌یرکه‌گور با جوکرها و طنزپردازان ژورنالیسم رسمی و دلقک‌های تماشاخانه‌ها نسبت و رابطه ندارد. او به دنبال شومن‌های شوخ نیست و برای عوام‌الناس که روحی دون‌ژوانی[اغواگر، تنوع‌طلب، بی‌تفاوت نسبت به احساسات دیگران] دارند و اخلاق را برای خنداندن خلایق زیر پا می‌گذارند، ارزشی قائل نمی‌شود. 🔸از این نظر، او طالب انسانی عمیق‌تر است مانند سقراط ویران‌گر یک تمدن یا مانند سوفسطاییان گروهی اهل علم و ادب روزمره. شاید به تسامح و تساهل بگوییم به قیاس مع‌الفارق او بیشتر طالب چارلی‌چاپلین است تا مستربین و خواهان عبید زاکانی است تا کریم شیره‌ای و اجمالاً او در جستجوی انسان دردمند است تا انسان شوخ‌طبع لطیفه‌گو و مسخره. 🔗🔗🔗 منبع: (کتاب طنز۱. سیدعبدالجواد موسوی.صفحه۴۰) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📚زیر سایه‌ی «سعدی»✍ 🌺(پیشکش به استاد و سرورم کیومرث صابری فومنی «گل آقا»)🌺 طریقت‌شناسی به ظاهر جهول ز دیوان طلب کرد، اذن دخول نگهبان کابینه چون گل شکفت ببردش به دیوان و خندید و گفت که این بُلعَجب مرد سرگشته‌ای‌ست ز حيث تعقل، دمر گشته‌ای‌ست بیاوردمش از برای مزاح اگرچه خودش دم زند از صلاح! بزرگان که پیش از شما بوده‌اند دم خستگی خنده فرموده‌اند به این آدم ساده تسخر کنید به گفتار او خستگی در کنید فتادند در وی وزیران شوخ که فرض است بر فرق مجنون، کلوخ چنان خیل شوخی بر او تاختند تو گویی که بیخش برانداختند به فرزانگی، آن پسندیده رای کشید از دهان، تیغ معجز نمای به سحر آشتی داد بین دو ضد به ظاهر به شوخی، به باطن به جد چنان درهم آمیخت شیرین و تلخ که «لخ لخ» گه خواندن «سلخ و بلخ»! به دانندگی لب به پاسخ گشود بفرمود چیزی که بایسته بود به هر جمله‌ای پاسخی خوب گفت سخن‌های مطلوب و مرغوب گفت به گفتار او، پاسخ سروران چو «بشکن» به بازار آهنگران چه بسیار دانای گیتی فروغ که وارفته باشد به‌ظاهر چو دوغ از آن لطف گفتار و سحر بیان فرو ماند انگشت‌شان در دهان کشیدندش اما نیامد به صدر که فرزانه را قدر، بهتر که صدر نه خلعت پذیرفت و همیان زر که آسوده‌دل بود و صاحب‌نظر ز هر سو برآمد درود و سلام که این است لطف سخن را تمام برآمد عجب سروری ارجمند کسی را که گفتیم هالوپشند! رطب می‌کشد از دهانش سرک کسی را که خواندیم خرما خرک! نیارد کسی نکته بهتر از این زهی، حبذا، مرحبا، آفرین! برون رفت مرد پسندیده‌کیش شنودن نیارست، تحسین خویش بزرگان که ببریده‌اند از هوس نیارند تحسین شنیدن ز کس چنان گرم رفت از میان توسنش که واقف نگشتند از رفتنش چو باز آمدند از خمار می‌اش به هر سو نهادند سر در پی‌اش به هر گوشه‌ی ملک بشتافتند بجستند و کمتر اثر یافتند منادی بپرسید از مردمان که: گم‌گشته مردی‌ست با این نشان سخندان و طناز و صاحب‌نظر کمی تا حدودی شبیه بشر! همه گفته‌هایش ملیح و قشنگ جهان‌دیده مردی به ظاهر مشنگ! بگفتند: از این نوع شیرین نفس در اینجا «گل آقا» شناسیم و بس! شکرپاره گفتار شیرین‌کلام در اینجا جز او را مجو والسلام! 🔗🔗🔗 منبع: (رفوزه‌ها. ابوالفضل زرویی نصرآباد. صفحات۷۷-۷۹) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📝شعرهای فرانو✏️ 🔸اعترافات🔹 از دو کلمه بیزارم: عشق و سیاست مادر به عشق رسید، کور شد پدر به صندلی رسید، لال شد یک روز صندلی را از زیر پاش پراندند زبان درآورد و مادر پرفروش‌ترین کتاب سال شد! 📎[بفرمایید بنشینید صندلی عزیز. صفحه۷۵] 🔸مواجب🔹 حقوق بشر حقوق حيوانات حقوق کودکان کار حقوق زنان حقوق شهروندی حقوق معلمان حقوق کودکان عقب مانده حقوق عقب مانده‌ی کارگران وای... ما چقدر حقوق‌بگیر داریم! 📎[رادیاتور .صفحه ۲۸] 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📜حکایت ✍ احمقی از کنار قبرستان عبور کرد، قبر[ی]خالی دید. با خود خیال کرد، می‌روم در قبر می‌خوابم، ببینم نکیر و منکر راست است؟ رفت و خوابید، قافله رسید. یک‌بار[ه] از قبر درآمد. قاطرها رم کردند، بارها را انداختند. مُکاری مرد را زیر چوب انداخت و بزد. چون به خانه آمد، زنش گفت: کجا بودی که رخت‌هایت پاره و سرت شکسته؟ گفت: من مرده بودم، این حالت مرده است. زن گفت: در قبر و قیامت چه خبر است؟ گفت: اگر قاطر مردم را رم ندهی خبری اصلاً نیست. 🖇🖇🖇 منبع: (کتاب مستطاب حمدان و نمدان. میرزا مهدی بدایع نگار لاهوتی. نسخهٔ خطّی محفوظ در امریکا. برگ۶۲) 🔸آدرس کانال هزلیات و هجویات: @hazliatvahajviat 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📚خراب کردنِ سمبل‌ها😝 بخش اول✏️ 🔸... آدمیان با «سمبل»ها و علائم و نشانه‌ها زندگانی می‌کنند: خواه مذهبی باشد، خواه سیاسی. صلیب، هلال، پرچم سه‌رنگ و یا ستاره‌ی سرخ، مظاهر رمزی وحدت گروه‌ها و نمایانگر یا الهام‌بخش فعالیت‌های جماعت‌هاست. هجاگویی که می‌خواهد نشان بدهد علامت یا رمزی در مقاصدی غیر‌عادلانه بکار رفته یا مخصوص چندتن زورگوی مستبد گشته، تظاهر می‌کند که معانی یا مفاهیم باطنی آن رمز را نفهمیده است، و تا جایی که ممکن است به‌طور واقع‌بینانه آن رمز را چنان‌که هست نشان می‌دهد: بیرق تنها یک تکّه پارچه است. در این راه، چون مذاهب گوناگون، رشته‌های زیادی از رموز و نشانه‌ها بکار می‌برند؛ از آن جهت بسیار انتقادپذیر و شکننده می‌شوند و اغلب مورد حمله هجوگوی یا هزل‌نویس قرار می‌گیرند... 🔹انتقادها و طنزهای مذهبی و سیاسی عبید زاکانی در این باب در همه‌ی ادبیات ایران نظیر ندارد و بی‌شک در این راه مقام او از شاعرِ آسمانی‌مان حافظ نیز برتر است، ولی پیش از او سنائی و انوری و خیام، و گاه عطّار و مولوی بلخی نیز اظهار هنر کرده‌اند. حافظ نیز در این راه دست کمی از هیچ منتقدِ طنزگوی دیگر ندارد، اگرچه زبان او عفیف‌تر است، ولی البته چنان نیست که اصلاً هجو نکرده باشد. با همه‌ی این‌ها هنر عبید، چیز دیگری است و «همه گویند ولی گفته‌ی سعدی دگرست!» 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📚خراب کردنِ سمبل‌ها😝 بخش دوم✏️✏️ 🔸نظامی‌گری نیز شکست‌پذیر و قابل انتقاد است، زیرا همه‌ی سپاهیان برای حفظ نظم و اخلاق نظامی، رموز و نشانه‌های گوناگون بکار می‌برند. نظامیان نیز زیر نامِ دفاع از مرز و بوم ویژه یا مرام خاص و حتی دفاع از دیانت و مذهب مردم رمزها و علامت‌ها بکار می‌برند و در تقدیس آن شاعران و گویندگانِ کاسه‌لیس شعرها می‌سرایند و «اعلاء کلمه‌ی حق» و «حفظ بَيْضَه‌ی دین» پیش می‌کشند و در این راه گاهی از هیچ کار نامعقول و ناپسندیده باز نمی‌ایستند. 🔹سُلطان محمود غزنوی (درگذشته ۴۲۱ هـ.ق) به هندوستان لشکر کشید تا دین اسلام را در آنجا رواج بخشد. تاریخ‌نویسان و شاعران خواب‌ها دیدند که اولیای دین او را بدین کار تشویق می‌کردند، اما گروهی نیز که چشم بصیرت‌شان باز بود آنچه را در زیر این عنوان فریبنده بود می‌دیدند، مانند ناصرخسرو که گفت: آنکو به هندوان شد یعنی که غازیم از بهر سیم و زر نه ز بهر غزا شده است 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📚خراب کردنِ سمبل‌ها😝 بخش سوم✏️✏️✏️ 🔸... فردوسی بزرگ که خود در بیان رموز و دقایق نظامی‌گری در شاهنامه، از بزرگان جهان است و حتی یکی از بزرگ‌ترین مغرب‌زمینیان قدرت سخنوری رزمی او را با بزرگ‌ترین شاعر حماسی جهان هُمِر یونانی سنجیده است، جسته و گریخته در شاهنامه اشارات مهمی در پوچی اصول نظامی‌گری اظهار کرده و نظامیان جاه‌طلب را بریشخند گرفته است: به دانش نیاید سر جنگ‌جوی نباشد به جنگ اندرون آبروی سر مرد جنگی خرد نسپرد که هرگز نیامیخت کین با خرد! 🔹🔹🔹 یکی روز مرد آرزومند نان دگر روز بر کشوری مرزبان یکی مرد بینی تو با دستگاه رسیده کلاهش به عقل سیاه که او دست چپ را نداند ز راست به بخشش فزونی نداند ز کاست! 📎📎📎 منبع: (طنز و شوخ‌طبعی در ایران و جهان اسلام. علی اصغر حلبی. صفحات ۷۷-۷۹) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📖نماز بی‌‌وضو!✍ 🔸ملاّ فرخ حسین «ناظم» هروی، از سخنوران ولایی و بنام سده‌ی یازدهم هجری در سبک هندی است. او درباره‌ی شرف زیارت حرم علوی در نجف اشرف برای زائران بیت‌الله‌الحرام رباعی زیبایی دارد: در وصف علی خرد فرو می‌ماند خاک نجفش به آبرو می‌ماند از راه نجف به کعبه هرکس نرود حجّش به نماز بی‌‌وضو می‌ماند! 🔹[دیوان ناظم هروی. ص ۵۸۷]🔹 📎📎📎📎 منبع: (چنته. محمدعلی مجاهدی. صفحه ۲۰۰) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📚مکاتبات اداری خواجه حافظ شیرازی📝 🔸🔸🔸 خدمت سرور ارجمند، رئیس محترم اداره‌ی اشیای گمشده پیرو مذاکرات شفاهی با کارشناسان آن اداره‌ی محترم، پیرامون اشیا و افراد گمشده مرتبط با این‌جانب، همان‌گونه که مقرر فرمودند، فهرست این افراد و اشیا كتباً ارائه شد؛ امید است نسبت به بازیابی فقرات مفقوده، سعی جمیل معمول گردد. ۱- عقل دیوانه شد، آن سلسله‌ی مشکین کو؟ ۲- دل ز ما گوشه گرفت، ابروی دلدار کجاست؟ ٣- باز پرسید ز گیسوی شکن در شکنش / کاین دل غمزده، سرگشته، گرفتار، کجاست؟ ۴- ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی / عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست؟ ايضاً متمنی است دستور فرمایید در مورد دو فقره ذیل نیز مهما امکن تحقیقات لازم انجام پذیرد: الف: گلبن عیش می‌دمد، ساقی گلعذار کو؟ ب: باد بهار می‌وزد، باده‌ی خوشگوار کو؟ 🔹🔹🔹 جناب آقای محمد حافظ شيرازى با پوزش از تأخیر در پاسخگویی به درخواست جنابعالی، به اطلاع می‌رساند که مطابق گزارش مسئول انبار اشیای پیدا شده و براساس کاردکس‌های موجود، هیچ‌گونه سلسلهٔ مشکین و ابروی دلدار و بادۀ خوشگوار و نیز هیچ‌یک از انواع دل، اعم از غمزده و سرگشته و گرفتار در انبار موجود نمی‌باشد. در مورد دو فقرۀ درخواستی دیگر، مشتمل بر یار و ساقی گلعذار به نظر می‌رسد که متأسفانه به علت دریافت آدرس عوضی، اشتباهاً به این سازمان مراجعه فرموده‌اید. بدیهی است در صورت پیدا شدن هر یک از اشیای گمشده‌ی متعلق به جنابعالی، مراتب با پست تصویری به آدرس شیراز - حافظیه، اعلام خواهد شد. رییس اداره‌ی اشیای گمشده - امضا 🔗🔗🔗 منبع: (کتاب طنز۱. سیدعبدالجواد موسوی. صفحات ۱۷۴-۱۷۵) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📚میز با وفا✍ یکی از بزرگان به شکلی تمیز شنیدم که چسبید عمری به میز! چو گیسوی مه‌طلعتانِ «طراز» مدیریت و عمر او شد دراز به هنگام نزعش ز خویشان کسی بر آن میز زد زور بی‌جا بسی نشد کنده میز از بر محتضر مگر شد از آن محتضر را خبر بزد شیشه‌ی قرص را بر سرش که میزش نگردد جدا از برش همه در عجب چون پس از مرگ نیز نداد از کف خویش دامان میز نگو میز بر کس ندارد وفا تو بنگر وفاداری میز را شده میت و میز با هم کفن در این کار حیران شده گورکن جدا کردنش چون نه مقدور شد به همراه آن میز در گور شد! منبع: (واژه در دست تعمیر. سعید سلیمانپور ارومی. صفحه۱۲۰ ) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📙وقتی شاعر از کسی خوشش نیاید!🔸 📝تصویرسازی در هجو😉 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📚وقتی شاعر از کسی خوشش نیاید🔸 میرالهی همدانی از شعرای آن سامان در سده‌ی یازدهم هجری است. مؤلف عرفات‌العاشقین، به سال ۱۰۲۰ هجری در سفری که میرالهی به هند داشته، در شهر آگره وی را ملاقات کرده است. میرالهی همدانی طبعی هزل‌آمیز و مطایبه‌انگیز دارد. چکامه‌ی مطایبه‌آمیز زیر را در هجو «ذوقی‌»نامی سروده که حاکی از اشراف او به هنر تصویرسازی در زمینه شعر است: 🔹مطايبه🔹 به بینی‌ات چو رود اژدهای آتشبار بود چو کرم شب‌افروز در میانه‌ی غار! چه بینی‌ای است که در زیر گاو و ماهی اگر دهند گور تو را بعد مردن تو قرار ز بس که باشد از اندازه‌ی لحد بیرون به روی خاک بماند به جای سنگ مزار! مصالحی نتوان یافت به ز بینی تو اگر زمانه کشد پل به روی دریا بار! دراز گشت سربینی‌ات چو پای اجل گره زنش چو دم اسب و حلقه‌ساز چو مار زیاده هرچه بماند بپیچ بر سر خویش نما نمای زن از صدهزار گز دستار! خدا نخواسته گر افکنی نظر به کتاب ز بوی گند دماغت که هست مزبله‌زار رمند مورچه‌های حروف از پس و پیش مثال کیک جهد نقطه بر يمين و يسار کشیده و کج و سرتیز و پهن‌بنیاد است مگر به روی تو بینی شده است موسیقار؟ ز بس که لاشه‌ی بينی‌ت سر به اوج کشید همیشه کرکس گردون از او خورد مردار! تُماغه گر طلبد بینی تو چون شاهین کند سهيل يمن نُه سپهر را بُلغار! نشسته بر کمر بیستونِ بینی تو سپهر عربده‌جو چون پلنگ بر کهسار! به ماه کینه نجوید پلنگ بر سر وی که ماه را همه‌شب زیر پای اوست گذار! نُه آسمان به تهِ آسیای بینی توست چو ارزنی که نماید به خاک در انبار! در او مِقَط ز قلم‌های پای عوج نهند دهند مِحبَره‌ای گر ز بینی تو قرار خوش است کندن از آن رو، خیار بینی تو که ساکنند شپش‌ها در او چو تخم خیار! نگه رود به سرانگشت پای در رخ تو چنان‌که مردم پاکیزه در نجاست‌زار! تو نیستی به میان هرچه هست بینی توست که از بنای رخت کنده باد این دیوار! ✏️پی‌نوشت✏️ - تُماغه: کلاهی که بر سر پرنده‌ی شکاری گذارند. ـ بُلغار: نام نوعی پوست دباغی شده. ـ مِقَط: چاقوی مخصوص قلم‌تراشی و قط‌زنی. ـ مِحبَره: ظرفی که در آن مرکب ریزند. [متاسفانه به مرجع اصلی شعر دسترسی ندارم! تا ببینم شعر دقیق و درست آمده یا نه؟!] 🖇🖇🖇 منبع: (چنته. محمدعلی مجاهدی. صفحه۸۳-۸۴) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📚مرز بندی «خود» و «دیگری»✍ بخش اول✏️ 🔹با نگاهی آماری به آثار مطایبه‌آمیز در ادبیات کلاسیک فارسی می‌توان گفت که بیشترین حجم آن‌ها به آثار هجوآمیز مربوط می‌شوند. چنان‌که گفته شد پژوهشگران ریشهٔ این هجوها را رجزها و مفاخره‌های موجود در ادبیات عرب می‌دانند. در ادبیات فارسی نیز هجوها بر اساس انگیزه‌های گوناگونی شکل گرفته‌اند که یکی از مهم‌ترین آن‌ها موضع‌گیری شاعر در برابر شخصیت یا گروه هجوشونده است(رستگار فسایی، ۱۳۷۲: ۲۳۰ـ۲۳۴). 🔸باتوجه به اینکه یکی از موارد کاربرد هجوهای اعراب نیز رجزخوانی‌های پیش از جنگ بوده است (کاسب، ۱۳۶۶: ۲۵-۲۲) می‌توان مهم‌ترین زمینه‌ی استفاده از هجو را مقابله‌ی مستقیم با «دیگری» (other) ذکر کرد. چنین زمینه‌ای را به‌نوعی دیگر، در تعاریف امروزین از طنز نیز می‌توان یافت، با این تفاوت که «دیگری»، در معنای اصطلاحیِ طنز، بیشتر انگیزه و هدفی اجتماعی دارد تا انگیزه‌ای شخصی. 🔹گفتنی است، معنایی که امروزه از طنز مرسوم است با مفاهیم مدرنی چون انتقاد، اصلاح و اهداف سوم است با مفاهیم اجتماعی پیوند دارد، در حالی که پیش از این به دلیل وجود نداشتن این مفاهیم در نظام فکری جامعه، آنچه امروزه طنز خوانده می‌شود، از نظر هدف با هجو و از نظر ارزش با هزل (به‌عنوان امری غیرجد) در پیوند بوده است. 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📚مرز بندی «خود» و «دیگری»✍ بخش دوم✏️✏️ 🔹در برخی پژوهش‌ها، گرایش به هجو به‌جای پرداختن به انتقاد، حاصل رابطه‌ی دربار و شاعران در نظام‌های اجتماعی پیشین ایران دانسته شده است(رستگار فسایی، ۱۳۷۲: ۲۵۲). ولی به نظر می‌رسد ریشه‌های گرایش به هجو را، بیش از این عامل باید در تفاوت میان تلقی گذشته و امروز از مفهوم جامعه و تغییرات اجتماعی دانست. 🔸مفهوم رنگ باخته‌ی انتقاد اجتماعی در ادوار گذشته موجب شده بود تا در میان آثار غیرطنز نیز انتقادها به مسائلی اشاره کنند که به شکلی ثابت در همه‌ی ادوار پیش و پس تکرار می‌شدند. مضامینی نوعی (typical) چون ریاکاری دین‌داران، ظلم حكّام، شکم‌پرستی و شهوت صوفیان، حرص و طمع عالمان دین، غدّاری زمانه و... پیوسته در این قطعات تکرار می‌شوند که زمینه‌ای جز مرزبندی میان «خود» (self: شاعر، طرفِ برحق) و «دیگری» (other: ابناء زمان، طرفِ ناحق) ندارند. 🔹تمِ اصلی این نمونه‌ها را به‌صورت «فراموشی رسوم و تباهی حقایق» در آثاری چون کشف‌المحجوب(هجویری ۱۳۵۸: ۷و۸)، تاریخ جهانگشا (جوینی، ۱۳۲۹: ۳)، غزلیات سنایی(سنایی، بیتا: ۸۳-۸۱) و ... می‌توان دید. بنابراین، شاید بتوان با اندکی تسامح، بیشتر آثاری را که امروزه به‌عنوان طنز در ادبیات فارسی شناخته شده‌اند در کنار آثار فراوان هجوهای شخصی به عنوان ابزاری برای مرزبندی آشکار میان «خود» و «دیگری» تلقی کرد. 🔗🔗🔗 منبع: (فصلنامه متن پژوهی ادبی. شماره۴۸. تابستان۱۳۹۰. صفحات ۷۴-۷۵) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan