eitaa logo
برش‌ ها
408 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
455 ویدیو
38 فایل
به نام خدای شهیدان در برشها شهدا دست یافتنی اند. اینجا فرهنگ جهاد و شهادت را به صورت آهسته، پیوسته و به دور از هیاهو روایت می کنیم تا بتوان آن را زندگی کرد. سایت http://www.boreshha.ir/ آپارات www.aparat.com/boreshha.ir بارش فکری @soada313_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
تابستان ۱۳۸۹ بود؛ قبل از شهادت استاد. روزی برای کاری رفتم خدمت دکتر. اصلا سر حال نبود. گفتم شاید کاری کردم که از دست من ناراحت است. پنج شنبه ها می رفتیم کلاس . بیانات . پنج شنبه بعد از کلاس علت ناراحتی اش را پرسیدم. سفره دلش را باز کرد: «دیگر خسته شده ام. با تمام عشقم به معلمی از آن هم شده ام. گاهی فکر می کنم هیچ خبری نیست. کلا توی دنیا هیچ خبری نیست. دلم می خواهد شود». کلام استادمان را به ایشان تذکر دادم: «مگر استادمان نگفته آن قدر “یا ربّ” بگویید تا نفَس تان بند بیاید. کنایه از این که سالک باید آن قدر بدود تا نفسش بند بیاید و به عجز و درماندگی برسد». گفت: «بند آمد… بند آمد. دیگر نفسی نمانده که بند بیاید». وقتی به خانه آمدم توی دفتر خاطراتش نوشتم: «امروز احساس کردم دنیا برای استادم دیگر شده است». وداعش با دنیا چهار ماه بیشتر طول نکشید. ؛ خرده روایت های زندگی شهید مجید شهریاری. نویسنده: فاطمه شایان پویا. ناشر: نشر شهید کاظمی. نوبت چاپ: اول-بهار ۱۳۹۸؛ صفحه ۲۱۳ -۲۱۴. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
خوشا آنان که جانان می شناسند طریق عشق و ایمان می شناسند بسی گفتیم و گفتند از را شهیدان می شناسند شاعر: علیرضا قزوه @boreshha
هدایت شده از روی خط شهادت
روی خط شهادت مرجع سخنرانی ، مداحی، نماهنگ، مستند درباره فرهنگ جهاد و شهادت https://eitaa.com/khateshahadat
رفته بودم ؛ تبعید گاه پدرم. به آقا گفتم: نمی شد کاری بکنید که از این بیغوله نجات پیدا کنید. گفت: چرا! خیلی هم آسان است. همین یک ماه پیش پیام داده بود که به شرط عدم دخالت من در ، از این جا آزاد می شوم و می توانم در عتبات عالیات ساکن شوم. به او پیغام دادم: «وظیفه من دخالت در سیاست است. اتفاقا در اینجا خیلی هم به من خوش می گذرد. تو را روزی انگلیسی ها کنار گذاشته و پرتت می کنند. اگر قدرت داشتی و توانستی بیا اینجا. هر چه باشد از تبعیدگاه ها و زندان های خارج از کشور بهتر است. من می دانم که در وطنم به قتل خواهم رسید؛ اما تو در ، در سرزمین بیگانه خواهی مرد». راوی: سید عبد الباقی مدرس؛ فرزند شهید ؛ برگ هایی از زندگی شهید آیت الله سید حسن مدرس ؛ پدید آورنده: مؤسسه فرهنگی خاکریز ایمان و اندیشه؛ ناشر: خیزش نو ؛ نوبت چاپ: اول-۱۳۹۵؛ صفحه ۸۹. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
. عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنِ النَّوْفَلِيِّ، عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام، قَالَ: «قَالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله: مَنِ اغْتَابَ مُؤْمِناً غَازِياً، أَوْ آذَاهُ‏، أَوْ خَلَفَهُ فِي أَهْلِهِ بِسُوءٍ، نُصِبَ لَهُ‏ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، فَيَسْتَغْرِقُ‏ حَسَنَاتِهِ، ثُمَّ يُرْكَسُ‏ فِي النَّارِ إِذَا كَانَ الْغَازِي فِي طَاعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ». (کتاب کافی، جلد 9 (چاپ دار الحدیث) صفحه 368) امام صادق (ع) از رسول خدا (ع) روایت کرده که فرموند: كسى كه در باره مؤمن رزمنده‏اى که در راه خدا و طاعت او جهاد کرده و بر آن عهد استوار باشد، كند، و يا به او برساند، و يا در غياب او با افراد خانواده‏اش بد رفتارى نمايد، در روز اين كار او را عَلَم كنند تا همه خوبي هاى او را از بين ببرد، آنگاه او را در آتش سرنگون مى‏سازند. @boreshha
هدایت شده از روی خط شهادت
کتاب گویای قرار بی قرار در قالب شامل داستان هایی از نزدیکان و دوستان شهید مصطفی صدر زاده است که به قلم فاطمه سادات افقه نوشته شده است . شهید در آبان ماه سال 1394 روز تاسوعا در عملیات محرم در حومه حلب به شهادت رسید . @khateshahadat
هدایت شده از روی خط شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 امام خمینی(ره): آنها از می‌ترسیدند انتشار به مناسبت سالروز شهادت عالم و مجاهد آيت‏ الله سيد حسن مدرس" به دستور "رضاخان" @khateshahadat
مدتی بود که احمد ای بین بچه های پایگاه تشکیل داده بود و به برخی خانواده های فقیر کمک مالی می کرد. یک شب که به همین قصد داشت می رفت بیرون پایگاه، با اصرار همراهش شدم. روی صندلی عقب بسته های حاوی قند، روغن، لوازم التحریر بود. در طی مسیر وارد جاده خاکی فرعی شدیم. احمد گفت: اینجا روستای “ ” کرمانشاه است. امشب چهره اصلی و بی نقاب این مملکت را می بینی. وقتی وارد روستا شدیم. احمد در خانه ها را می زد و صاحب خانه ها را به اسم می شناخت و بسته ها را تحویل شان می داد. داخل خانه ای شدیم. پر از بچه های قد و نیم قد بود. به من گفت به درس و مشق بچه ها رسیدگی کنم. داخل خانه پیر مرد و پیر زنی شدیم. پیر مرد بیمار بود و حال تکان خوردن نداشت. احمد بالای سرش نشست و سرش را بوسید و نوازشش کرد. پیر مرد دستان احمد را با محبت گرفته بود و رها نمی کرد. بدون اینکه متوجه شود، احمد مقداری پول زیر بالشتش گذاشت و به پیر زن گفت: مادر! ی که قولش را داده بودم آوردم. یکی از فقرا با گرفتن بسته، به جان دعا می کرد. احمد گفت: این کمک ها از طرف آیت الله است نه از طرف شاه. در راه برگشت احمد گفت: این کارها را دوست دارم؛ اما تا حکومت کشور عوض نشود، این کارها سودی ندارد. وضعیت مملکت خراب تر از این حرف هاست. راوی: محمد نیک رهی ؛ خاطرات شهید احمد کشوری؛ نوشته ایرج فلاح و مسعود آب آذری، ناشرز: نشر یا زهرا، چاپ اول-۱۳۹۰؛ صفحه ۴۹-۵۰. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
▪️ رهبرانقلاب: میرزا کوچک، مرد تنهایی بود که به دو قدرت بزرگ آن روز دنیا یک نه‌ی بزرگ گفت. 🗓 ۱۱ آذر سالروز شهادت میرزا کوچک خان جنگلی #شهید_میرزا_کوچک_خان_جنگلی
سید بعد از بازگشت از سفر عالیات، در شیراز مشغول به تبلیغ و اقامه جماعت شد؛ اما مسجدی که سید در آن مشغول به تبلیغ بود، کوچک بوده و ظرفیت لازم را نداشت. یکی از پیش نهادها باز سازی متروکه عتیق بود. سید به همراه جمعی برای بازدید، به آن مسجد مخروبه مراجعه کرد. سید گفت «باید اینجا را بازسازی و تمیز کنیم». اما کسی دستش به کار نمی رفت و بهانه هم می آوردند. سید عبایش را کناری گذاشت، شالش را در کمرش محکم کرد و دست به کار شد. مردم که دیدند سید مشغول جمع کردن زباله هاست، شروع کردند به تمیز کردن مسجد. با دعوت سید و کمک مردم مسجد جامع عتیق باز سازی شده و به مرکز فعالیت های انقلابی شیراز بدل گشت. گزارشگر در این زمینه می نویسد: «نامبرده در آغاز، روی مسجد جامع که خراب بوده، شخصا مانند یک شروع به کار کرده و سایرین را تشویق به تعمیر این مسجد نموده است». ؛ نگاهی به زندگانی شهید آیت الله دستغیب؛ نویسنده: علی نور آبادی؛ ناشر: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، نوبت چاپ: اول-۱۳۸۳؛ صفحه ۲۲-۲۰. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
آیت الله العظمی بهجت: نزدیکان انسان، خودش یک کرامتی از سوی خداست. @boreshha
مقام معظم رهبری: حادثه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی عظیم هشت سال [دفاع مقدس]، مجموعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای است از صفات والا، فرهنگهای پسندیده و برگزیده و ممتاز، عقاید و معارف والائی که ملت ما در طول تاریخ ارث برده یا استعدادش را در خودش حفظ کرده بوده، که با این استعدادها بروز کرد. یک ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای از همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی اینهاست. ۱۳۸۸/۰۶/۲۴ @boreshha
در خانه ما معمولا سکوت و آرامشی حکم فرما بود. من و حمید معمولا خانه که بودیم #کتاب می خواندیم. وقتی حمید افسر نگهبان بود، خودم وسایل مورد نیاز خانه را می خریدم. به جای این که بروم خانه پدرم، آبجی فاطمه می آمد خانه ما. خیلی زود حوصله اش سر می رفت. می گفت: بیا یه کم #تلویزیون نگاه کنیم. حوصله ام سر رفت. می گفتم: تلویزیون خانه ما معمولا خاموش است، مگر برای اخبار یا #برنامه_کودک. حمید طبق فتوای حضرت آقا، معتقد بود هر آهنگی که از #صدا_و_سیما ی جمهوری اسلامی پخش شود، لزوما #حلال نیست. به همین خاطر قرار گذاشته بودیم که چشم و گوش مان هر چیزی را نبیند و نشنود. #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی #سیره_تهذیبی_شهدا #مراقبت_از_گوش #احتیاط_در_استفاده_از_تلویزیون #کتاب_یادت_باشد ؛ شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی به روایت فرزانه سیاهکالی مرادی؛ همسر شهید، مصاحبه و باز نویسی: رقیه ملا حسینی، نویسنده: محمد رسول ملا حسینی، ناشر: شهید کاظمی، نوبت چاپ: چاپ بیست و نهم؛ ۱۳۹۷؛ صفحات ۱۵۳-۱۵۲. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از روی خط شهادت
کتاب گویای ماه هزار تکه با قالب در کتاب حاضر نویسنده کوشیده است، مستنداتتاریخی را با ادبیات بیامیزد تا مخاطبان بویژه مخاطبان نوجوان و جوان عمیق تر و بهتر با شخصیت های کتاب همذات پنداری کنند. نویسنده در این کتاب با زبان شیرین ادبیات به روایت زندگی فرزند اسلام؛ شهید «محمدعلی رجایی» دومین رئیس جمهور ایران اسلامی پرداخته است. ضمن آن که بخش ضمائم و تصاویر و اسناد نیز در دو بخش پایانی کتاب قرار گرفته است. 👇 @khateshahadat
احمد خلبانی به شدن متدین بود. همیشه قبل از پرواز می گرفت. این عادت احمد به ما هم سرایت کرده بود. روز ۱۸ بهمن ۵۷ بود. برای مأموریتی از پادگان به سمت ارومیه حرکت کردیم. بعد از مأموریت به خاطر وضعیت حاد کشور و تحرکات مرزی عراق، تا ظهر در آسمان بودیم. در حال برگشت بودیم که دستور داده شد تا اطلاع ثانوی در آسمان مناطق مرزی مانور بدهیم. کم کم عصر شد. احمد به خاطر به تأخیر افتادن خیلی ناراحت بود. بالاخره با ذوق و شوق در رادیو گفت: راه حل را پیدایش کردم. مگر حضرت علی (ع) به خاطر شرایط جنگی برخی جنگ ها، بر روی اسب نماز نمی خواند؟ گفتم: گل گفتی! من هدایت بالگردت را به عهده می گیرم، تو نمازت را بخوان. فرامین بالگرد را در دست گرفتم و احمد با خیال راحت نمازش را خواند. این نماز حس بندگی متفاوتی داشت. راوی: غلام رضا شه پرست ؛ خاطرات شهید احمد کشوری؛ نوشته ایرج فلاح و مسعود آب آذری، ناشرز: نشر یا زهرا، چاپ اول-۱۳۹۰؛ صفحه ۵۸-۵۷. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
هدایت شده از روی خط شهادت
روی خط شهادت مرجع سخنرانی ، مداحی، نماهنگ، مستند درباره فرهنگ جهاد و شهادت https://eitaa.com/khateshahadat
پیگیری پیشنهاد ره بر: «گاهی می‌بینید یک نفر پای نشسته و منتظر یک فیلم است. تلویزیون پخش می کند و گاهی پخش تبلیغات بیست دقیقه طول می‌کشد. یک وقت است کسی به آن تبلیغات احتیاج دارد. اما کسی که احتیاج ندارد آگهی‌های تبلیغاتی را ببیند، این بیست دقیقه را چرا بیکار بنشیند؟! یک کتاب دم دستش باشد؛ بردارد و بیست دقیقه کند. اگر مردم ما عادت کنند که از این وقت‌های ضایع‌شونده برای مطالعه‌ی کتاب استفاده کنند، جامعه خیلی پیش خواهد رفت و فرهنگ کشور، خیلی ترقّی خواهد کرد.» ۱۳۷۵/۰۲/۲۲ مشاهده این کلام رهبر معظم ما را متذکر عقب ماندگی بزرگ مان می کند؛ عقب ماندن از مطالعه: در این خصوص چند نکته قابل تأمل است: 1. ضرورت مطالعه بر تک تک ما روشن است. با مطالعه وسعت وجودی پیدا می کنیم و بدون آن دچار جهالتی می شویم که در صحنه کربلا بهترین انسان ها را از ما گرفت: «بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلالَةِ». اگر مطالعه نکنیم، دور مسلم را خالی خواهند کرد. تا زمانی که شایعات بر صفحه دل و عقل مان حاکم اند ما نه به درد امام حسین (ع) می خوریم و نه به درد مُسلم و نه به درد خودمان. یادتان هست سخنرانی جنجالی رئیس جمهور محترم در همدان درباره دیوار کشی بین زن و مرد را. ایشان هم سوار بر مرکب شایعات شده، از ما سواری گرفتند؛ چرا؟ اگر جاهل نباشیم کلاغ را جای قناری قالب مان نمی کنند. 2. برای خودمان نوشابه باز نکنیم. این وب گردی را مطالعه به حساب نیاوریم. این سونامی کپی پیست در که فرصت نفس کشیدن را هم از ما گرفته، مطالعه نیست. مقاتله است. وقت مفیدمان را صرف مطالبی می کنیم که درد چندانی از ما دوا نمی کند و در عوض از ضروری ترین اطلاعات محروم می مانیم. چیزی که ما نیاز داریم مطالعه هدف مند است. ما به نیازمندیم. 3. خاطره ای که از شهید سیاهکالی ذکر کردیم، یک ایده آل است؛ خانواده ای که کاسه لیس تلویزیون نباشند و فارغ از شعبده های این غول جادویی، بنیان خانواده را مستحکم کند. داروی درد، مطالعه خانوادگی است. یعنی اعضای خانواده با هم و یا برای هم کتاب بخوانند. یک سطر بخوانند و درباره اش بحث کنند. اگر می نالیم که آمار صحبت زوجین در خانواده ناچیز است، بسم الله. برای این کار باید همسران باهم صحبت کنند، اقناع و همیاری را جدی بگیرند. تبلیغ چهره به چهره را هم «الاقرب فالاقرب». تا زمانی که تلویزیون خاموش نشود و اینترنت قطع نشود، نه 13 دقیقه ای مطالعه ارتقا خواهد یافت و نه میزان تعامل بین اعضای خانواده بیشتر خواهد شد. متأسفانه ورود گوشی های هوشمند به زندگی، هوشمندانه زندگی را از ما گرفته است. شده ایم شاهد مثال آن شعر ابو سعید که : «گر در یمنی چو با منی پیش منی/ گر پیش منی چو بی منی در یمنی». آری! به واقع رسانه های هوشمند، دورها را نزدیک و نزدیک ها را دور کرده اند. شده مثل که دور را نزدیک و نزدیک را دور می نمایاند: « لَا تَسْتَشِرِ الْكَذَّابَ فَإِنَّهُ كَالسَّرَابِ يُقَرِّبُ عَلَيْكَ الْبَعِيدَ وَ يُبَعِّدُ عَلَيْكَ [إِلَيْكَ‏] الْقَرِيب‏». 3. شروع به جبران این مسئله هم با راهکار رهبر معظم است. باید راه ورود تبلیغات تلویزیونی به به کانون خانواده را مسدود کرد. این کار دو فایده دارد: روحیه را در ما کم می کند و از طرف دیگر با مطالعه می توانیم هوشمندانه تر بشناسیم دردها و درمان های خود را. 4. شهید طهرانی می گفت: ساخت مهم نیست، مهم طریقه رسیدن به موشک است. اگر طریقه را یاد بگیریم در تمامی صنایع، چون موشکی خواهیم شد. ما باید را هم در صنعت و هم در انسان یاد بگیریم. شهید حججی نتیجه یک فرمول است. آن فرمول را روی هر انسان بی مانعی اجرا کنیم به آنجا می رسد. شروع این فرمول حتما مطالعه هدف مند خواهد بود. با مراجعه به سیره شهدا و رزمندگان این تحول که از کتاب شروع می شود کاملا مشهود است. (ر.ک: کتاب من زنده ام؛ صفحه 93، کتاب شیر کوهستان؛ صفحه 32 و 33، کتاب خدا می خواست زنده بمانی صفحه 65، کتاب غریب غرب صفحه 15، کتاب یادت باشد؛ صفحه 12. ) 5. برای عملیاتی شدن این راهکار از دوستان هم کمک خواسته ام؛ هر بزرگ واری پیش نهادی عملیاتی دارد، بفرماید سراپا گوشیم:(@boreshha_ir). پیشنهادم است: «مطالعه خانوادگی در زمان تبلیغات با چاشنی فضای مجازی و الگو سازی در فضای واقعی با روش تبلیغ چهره به چهره». ||سیاهه فرهنگی آخر هفته @boreshha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از روی خط شهادت
50.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید مهدی ایمانی یکی از شهدای مدافع حرم ایرانی است که به مدت ۱۴ سال خادم حرم حضرت معصومه(س) بود. به گفته دوستان و همرزمانش، زمانی که مهدی بی حرمتی به حریم اهل بیت (ع) را دید به تبعیت از حضرت زینب (س) راهی سوریه شد تا با تکفیری ها و گروه های تروریستی که آبروی اسلام را در معرض خطر قرار داده بودند مبارزه کند و در این مسیر، به فیض شهادت نائل آمد. شهید ایمانی در ۲۲ آذر سال ۹۶ در منطقه دیرالزور به مقام والای شهادت نائل شد و هم اکنون پسر ۹ ساله او پا جای پای پدر گذاشته و در کسوت پر افتخار خادمی در حرم عمه سادات، حضرت معصومه(س) جای خالی پدر را پر کرده است. مستند «ساکن حرم» به تهیه کنندگی مهران رستمی و کارگردانی مهدی رمضانی می باشد. 👇 @khateshahadat
استاد با همه مهربانی هایش، نسبت به خیلی حساس بود. معمولا ۹۹ درصد زمان کلاس را درس می داد. بعضی مواقع زمان کلاس به دو سه ساعت می رسید. اگر دانشجویی که شاگرد استاد نبود، تقاضای حضور در کلاس درس ایشان را داشت، با روی باز استقبال می کرد؛ اما شرطی داشت. همان اول کار اتمام حجت می کرد که باید جلسات درس را منظم شرکت کنند و آخر ترم هم امتحان بدهند. برش اول: نسبت به شاغلین و متأهلین خیلی سخت گیر بود. می گفت: کسی که شده جای یک نفر دیگر را اشغال کرده؛ اگر کسی به خاطر تأهل یا اشتغال می خواهد از درسش کم بگذارد، کنار بگذاردش بهتر است. یک بار سر کلاس گفتند: همه باید در امسال شرکت کنند، حتی اگر مقاله نداشته باشند. باید با مسائل و حوزه های مختلف این رشته آشنا شوید. یکی از خانم های شاغل و متأهل گفت: من نمی توانم در کنفرانس شرکت کنم. دکتر هم گفت: اگر کسی نمی تواند بیاید، درسش را حذف کند و سر کلاس نیاید. هنوز استاد از کلاس خارج نشده بود که صدای گریه خانم بلند شد. دکتر گفت: خانم! شوخی کردم. بعدا خانمش را فرستاد تا از دلش در بیاورد. برش دوم: خیلی از اساتید نسبت به دانشجویان حساس نبودند و حتی مسئولیت شان را هم کمتر می دیدند. اما استاد این طور نبود. بعضی مواقع که می رفتم اصفهان. وقتی کمی دیر می کردم. زنگ می زد که کجا ماندی؟ چرا نیامدی؟ ؛ صفحه ۳۹. ؛ صفحه ۴۷-۴۸ و ۱۵۰. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
پرنده رفت و نیامد پرنده بال نداشت پرنده آمدنش دیگر احتمال نداشت پرنده در افقی ناتمام گم شده بود و مادر از غم او روز و ماه و سال نداشت هوای کوچه پس از او همیشه ابری بود و بعد از او، پدر آرامش خیال نداشت پرنده، آه چنان عاشق پریدن بود که قدر دست تکان دادنی مجال نداشت خبر رسید که می آورند چلچله را همان پرنده که چیزی به جز مدال نداشت چقدر ساده و آرام و سبز آوردند جنازه ای که لباس و کلاه و شال نداشت بزرگ بود و بزرگ از میانمان پر زد اگر چه که می رفت سن و سال نداشت [مریم کرباسی نجف آبادی] @boreshha
هدایت شده از روی خط شهادت
کتای صوتی با قالب این کتاب، خاطرات سیده‌زهرا حسینی از روزهای آغازین جنگ تحمیلی در دو شهر بصره و است و سال‌های محاصرهٔ خرمشهر توسط نیروهای عراقی محور مرکزی کتاب را تشکیل می‌دهد. حسینی در آن زمان دختر ساله‌ای بوده و گوشه‌ای از تاریخ جنگ را بازگو می‌کند که غالباً به اشغال و فتح خرمشهر مربوط می‌شود. حسینی در این کتاب، خاطرات خود از روزهای آغاز مقاومت و روزهای پس از آن را با جزئی‌ترین موارد روایت می‌کند تا آنجا که این گونه جزیی‌نگری و بیان لحظه به لحظه وقایع باعث شده تا بسیاری آن را رمان بنامند؛ حال آنکه این کتاب سراسر مبتنی بر رویدادهای واقعی و خاطرات حقیقی سیده زهرا از آن روزهاست. راوی در آن روزها تنها 17 سال داشته و اهمیت این کتاب شاید در این باشد که وقایع جنگ ما برای اولین بار از زاویه دید یک دختر نوجوان روایت شده است؛ خاطراتی که راوی حدود 20 سال آن‌ها را درون سینه خود همچون یک راز حفظ کرد و حرفی از آن نزد. در این کتاب ناگفته‌هایی از جنگ بیان شده که تاکنون کسی از آن‌ها حرف نزده است. این کتاب روایتگر روزهای آغازین جنگ تحمیلی است که در آن پدر و برادرش و در ادامه جنگ همسرش به شهادت می رسند. این کتاب صوتی در 107 قطعه صوتی که دربرگیرنده بیش از 95 درصد متن کتاب می باشد توسط ایران صدا با نام "قصه بود و نبود" تولید شده است. 👇 @khateshahadat
سید در مبارزه با انحرافات و مفاسد اجتماعی بی تفاوت نبود. برش اول: در سال ۱۳۱۴ وقتی به مبارزه با و پرداخت، سید به طور علنی با این تصمیم حکومت مبارزه می کرد و در برابر آن موضع گیری می کرد. با اوج یافتن مبارزات سید، حکومت سید را ممنوع المبنر کرد؛ روی زمین می نشست و روشنگری می کرد. در برابر فشار حکومت می گفت: «شما مرا از منبر رفتن ممنوع کرده اید، نمی توانید از صحبت کردن منعم کنید». سرانجام به سید ۲۴ ساعت برای خلع لباس فرصت دادند، سید که اخطار را جدی می دید، به نجف مهاجرت کرد. سید می گفت: «این مهاجرت اسباب خیر و استفاده از محضر بزرگان شد». برش دوم: در سال ۱۳۵۶ رژیم منحوس پهلوی با غرور خاصی را به قصد قدرت نمایی در شیراز برگزار کرد. همان جشنی که سفیر اسبق اگلیس به شاه گفته بود: «اگر این جشن در شهر منچستر برگزار می شد، کارگردانان و هنر پیشگان آن جان سالم به در نمی بردند». سید در کمال شجاعت با این ترویج فحشا در سخنرانی های مختلف انتقاد کرد که زمینه بازداشت دیگری را برای سید ایجاد کرد: «خدا لعنت کند کسانی را که در این جشن شرکت می نمایند. خدا لعنت کند افتتاح کنندگان جشن هزار را… یک چیزی شنیدم جشن خوک؛ عجب اسمس هم دارد. آنها که به این جاها می روند، نرو ماده با هم از پست ترند. ای لعنت بر آنها. مؤسس این جشن هم خوک است. لعنت بر آنها باد. تا کی این مملکت و این جوان ها را می خواهید گمراه کنید و به دست اعمار بدهید و منحرف کنید.». ؛ صفحات 17-18 و 83 -84. @boreshha