eitaa logo
الهام انیمیشن
87 دنبال‌کننده
27 عکس
387 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
ای کآب زندگانی من در دهان توست تیر هلاک ظاهر من در کمان توست گر برقعی فرونگذاری بدین جمال در شهر هر که کشته شود در ضمان توست تشبیه روی تو نکنم من به آفتاب کاین مدح آفتاب نه تعظیم شان توست گر یک نظر به گوشهٔ چشم ارادتی با ما کنی و گر نکنی حکم از آن توست هر روز خلق را سر یاری و ما را همین سر است که بر آستان توست بسیار دیده‌ایم درختان میوه‌دار زین به ندیده‌ایم که در بوستان توست گر دست دوستان نرسد باغ را چه جرم منعی که می‌رود گنه از باغبان توست بسیار در آمد از اندیشه‌ها و رفت نقشی که آن نمی‌رود از نشان توست با من هزار نوبت اگر دشمنی کنی ای دوست همچنان من مهربان توست به قدر تمنای وصل کن سیمرغ ما چه زاغ آشیان توست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/133 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خبر از عیش ندارد که ندارد یاری دل نخوانند که صیدش نکند جان به دیدار تو یک روز فدا کرد تا دگر برنکنم دیده به هر دیداری یعلم الله که من از دست غمت جان نبرم تو به از من بتر از من بکشی بسیاری غم آمد و غم‌های دگر پاک ببرد سوزنی باید کز پای برآرد خاری می حرام است ولیکن تو بدین نرگس مست نگذاری که ز پیشت برود هشیاری می‌روی خرم و خندان و نگه می‌نکنی که نگه می‌کند از هر طرفت غمخواری خبرت هست که خلقی ز غمت بی‌خبرند حال افتاده نداند که نیفتد باری سرو آزاد به بالای تو می‌ماند راست لیکنش با تو میسر نشود رفتاری می‌نماید که سر عربده دارد چشمت مست نبرد تا نکند آزاری دوست نبینی و به وصلش نرسی مگر آن وقت که را ننهی مقداری ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/132 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرا گرفتار سمن بری صنمی جفاکاری ستمگری شغبی فتنه‌ای آشوبی هنروری عجبی طرفه‌ای جگرخواری بنفشه زلفی نسرین بری سمن بویی که ماه را بر حسنش نماند بازاری همای فری طاووس حسن و طوطی نطق به گاه جلوه گری چون تذرو رفتاری دلم به غمزه جادو ربود و دوری کرد کنون بماندم بی او چو نقش دیواری ز وصل او چو کناری طمع نمی‌دارم کناره کردم و راضی شدم به دیداری ز هر چه هست گزیر است و از دوست چه چاره سازد در دام گرفتاری در اشتیاق جمالش چنان همی‌نالم چو که بماند میان حدیث در او چو بیهده ا‌ست نزد دمی چو ندارد زبان گفتاری ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/128 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دو چشم مست تو برداشت رسم هشیاری و گر نه فتنه ندیدی به بیداری زمانه با تو چه دعوی کند به بدمهری سپهر با تو چه پهلو زند به غداری معلمت همه شوخی و آموخت به دوستیت وصیت نکرد و چو لطیف ولیکن حریف اوباشی چو زر عزیز ولیکن به دست اغیاری به صید کردن چه شوخ و به خیره کشتن تن‌ها چه جلد و عیاری دلم ربودی و جان می‌دهم به طیبت که هست راحت درویش در سبکباری گر افتدت گذری بر وجود کشته سخن بگوی که در جسم مرده جان آری گرت ارادت باشد به شورش خلق بشور زلف که در هر خمی داری چو بت به کعبه نگونسار بر زمین افتد به پیش قبله رویت بتان فرخاری دهان پر شکرت را مثل به نقطه زنند که روی چون پرگاری به گرد نقطه سرخت عذار سبز چنان که نیم دایره‌ای برکشند زنگاری هزار پیاپی نویسمت که جواب اگر چه تلخ دهی در سخن شکرباری ز خلق گوی لطافت تو برده‌ای امروز به و به گفتاری ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/130 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من از تو روی نپیچم گرم بیازاری که بود ز عزیزان تحمل به هر سلاح که مرا بخواهی ریخت حلال کردمت الا به تیغ بیزاری تو در من از آن و که من ترش بنشینم ز تلخ گفتاری اگر دعات ارادت بود و گر دشنام بگوی از آن لب که شهد می‌باری اگر به صید روی وحشی از تو نگریزد که در کمند تو راحت بود گرفتاری به انتظار عیادت که دوست می‌آید خوش است بر رنجورِ ، بیماری گرم تو زهر دهی چون عسل بیاشامم به آن که به دست رقیب نسپاری تو می‌روی و مرا چشم و به جانب توست ولی چه سود که جانب نگه نمی‌داری گرت چو من غم زمانه پیش آرد دگر غم همه عالم به هیچ نشماری درازنای شب از چشم دردمندان پرس که هر چه پیش تو سهل است سهل پنداری حکایت من و مجنون به یکدگر ماند نیافتیم و بمردیم در طلبکاری بنال اگر چاره وصالت نیست که نیست چاره بیچارگان به جز زاری ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/127 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
اگر به تحفه جانان هزار جان آری محقر است نشاید که بر زبان آری حدیث جان بر جانان همین مثل باشد که زر به کان بری و به بوستان آری هنوز در ای آفتاب رخ نگذشت که سایه‌ای به سر یار مهربان آری تو را چه غم که مرا در غمت نگیرد تو پادشاه کجا یاد پاسبان آری ز حسن روی تو بر دین خلق می‌ترسم که بدعتی که نبوده‌ست در جهان آری کس از کناری در روی تو نگه نکند که عاقبت نه به شوخیش در میان آری ز چشم مست تو واجب کند که هشیاران حذر کنند ولی تاختن نهان آری جواب تلخ چه داری بگوی و باک مدار که شهد محض بود چون تو بر دهان آری و گر به درآیی چه جای مرهم ریش که ممکن است که در جسم مرده جان آری یکی لطیفه ز من بشنو ای که در آفاق سفر کنی و لطایف ز بحر و کان آری گرت بدایع نباشد اندر بار به پیش اهل و قرابت چه ارمغان آری ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/125 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
عمری به بوی یاری کردیم انتظاری زآن انتظار ما را نگشود هیچ کاری از دولت وصالش حاصل نشد مرادی وز محنت فراقش بر بماند باری هر دم غم فراقش بر نهاد باری هر لحظه دست هجرش در شکست خاری ای زلف تو کمندی ابروی تو کمانی وی قامت تو سروی وی روی تو دانم که فارغی تو از حال و درد کاو را در انتظارت شد دو دیده باری دریاب عاشقان را کافزون کند صفا را بشنو تو این سخن را کاین یادگار داری ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/129 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نه تو گفتی که به جای آرم و گفتم که نیاری عهد و پیمان و وفاداری و و یاری زخم اجل به که سر نیش فراقت کشتن اولیتر از آن که‌م به جراحت بگذاری تن آسوده چه داند که خسته چه باشد من گرفتار کمندم تو چه دانی که سواری کس چنین روی ندارد تو مگر حور بهشتی وز کس این بوی نیاید مگر آهوی تتاری عرقت بر ورق روی نگارین به چه ماند همچو بر خرمن قطره باران طوطیان دیدم و ز حدیثت نشنیدم شکر است آن نه دهان و لب و دندان که تو داری ای خردمند که گفتی نکنم چشم به به چه کار آیدت آن که به جانان نسپاری آرزو می‌کندم با تو شبی بودن و روزی یا شبی روز کنی چون من و روزی به شب آری هم اگر عمر بود دامن کامی به کف آید که از خار همی‌آید و از شب تاری آن طبع ندارد که ز تو برنجد خوش بود هر چه تو گویی و شکر هر چه تو باری ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/126 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خوش بود یاری و یاری بر کنار سبزه زاری مهربانان روی بر هم وز حسودان برکناری هر که را با عیش می‌افتد زمانی گو غنیمت دان که دیگر دیر دیر افتد شکاری راحت جان است رفتن با به صحرا عین درمان است گفتن درد با غمگساری هر که منظوری ندارد عمر ضایع می‌گذارد اختیار این است دریاب ای که داری اختیاری عیش در عالم نبودی گر نبودی روی گر نه بودی نخواندی بر شاخساری بار بی اندازه دارم بر از سودای جانان آخر ای بی رحم باری از برگیر باری دانی از بهر چه معنی خاک پایت می‌نباشم تا تو را ننشیند از من بر غباری ور تو را با خاکساری سر به صحبت درنیاید بر سر راهت بیفتم تا کنی بر من گذاری زندگانی صرف کردن در طلب حیفی نباشد گر دری گشودن سهل باشد انتظاری دوستان معذور دارند از جوانمردی و رحمت گر بنالد دردمندی یا بگرید بی‌قراری رفتنش می‌رباید گفتنش جان می‌فزاید با چنین حسن و لطافت چون کند پرهیزگاری عمر گر سر آید در حدیث شاید کاو نخواهد ماند بی شک وین بماند یادگاری ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/131 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر نسیم از بوستان توست الحان از دوستان توست چون خضر دید آن لب جان‌بخش گفتا که آب چشمهٔ حیوان دهان توست یوسف به بندگیت کمر بسته بر میان بودش یقین که ملک ملاحت از آن توست هر شاهدی که در نظر آمد به در نیافت راه که آنجا مکان توست هرگز نشان ز چشمهٔ کوثر شنیده‌ای کاو را نشانی از دهن بی‌نشان توست از رشک آفتاب جمالت بر آسمان هر ماه ماه دیدم چون ابروان توست این باد روح‌پرور از انفاس گویی مگر ز طرهٔ عنبرفشان توست صد پیرهن قبا کنم از خرمی اگر بینم که دست من چو کمر در میان توست گفتند میهمانی عشاق می‌کنی به بوسه‌ای ز لبت میهمان توست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/122 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
حدیث یا شکر است آن که در دهان داری دوم به لطف نگویم که در جهان داری گناه عاشق بیچاره نیست در پی تو گناه توست که رخسار داری جمال عارض و حسن قامت سرو تو را رسد که چو دعوی کنی بیان داری ندانم ای کمر این سلطنت چه توست که با چنین صنمی دست در میان داری بسیست تا گم کرده باز می‌جستم در ابروان تو بشناختم که آن داری تو را که زلف و بناگوش و خد و قد اینست مرو به باغ که در خانه بوستان داری بدین صفت که تویی چه جای خدمت توست فراتر آی که ره در میان جان داری گر این روش که تو طاووس می‌کنی رفتار نه برج من که همه عالم آشیان داری قدم ز خانه چو بیرون نهی به عزت نه که دیده بر آستان داری ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/123 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کس از این نمک ندارد که تو ای داری دل ریش عاشقان را نمکی تمام داری نه من اوفتاده تنها به کمند آرزویت همه کس سر تو دارد تو سر کدام داری ملکا مها نگارا صنما بتا متحیرم ندانم که تو چه داری نظری به لشکری کن که هزار بریزی به خلاف تیغ هندی که تو در نیام داری صفت رخام دارد تن نرم دل سخت نیز با او نه کم از رخام داری همه دیده‌ها به سویت نگران حسن رویت منت آن کمینه مرغم که اسیر دام داری چه مخالفت بدیدی که مخالطت بریدی مگر آن که ما گداییم و تو احتشام داری به جز این گنه ندانم که محب و مهربانم به چه جرم دیگر از من سر انتقام داری گله از تو حاش لله نکنند و نباشد مگر از وفای عهدی که نه بر دوام داری نظر از تو برنگیرم همه عمر تا بمیرم که تو در نشستی و سر مقام داری سخن لطیف نه سخن که قند مصری خجل است از این حلاوت که تو در کلام داری ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/124 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈