eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
88 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
کهن شود همه کس را به روزگار ارادت مگر مرا که همان اولست و گرم جواز نباشد به پیشگاه قبولت کجا روم که نمیرم بر آستان عبادت مرا به روز قیامت مگر حساب نباشد که هجر و وصل تو دیدم چه جای موت و اعادت شنیدمت که نظر می‌کنی به حال ضعیفان تبم گرفت و به انتظار عیادت گرم به گوشه چشمی شکسته‌وار ببینی فلک شوم به بزرگی و مشتری به سعادت بیایمت که ببینم کدام زهره و یارا روم که بی‌تو نشینم کدام صبر و جلادت مرا هر آینه روزی تمام کشته ببینی گرفته دامن قاتل به هر دو دست ارادت اگر جنازه به کوی دوست برآرند زهی حیات نکونام و رفتنی به شهادت ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/388 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
زینهار از دهان خندانش و آتش لعل و آب دندانش مگر آن دایه کاین صنم پرورد شهد بوده‌ست شیر پستانش باغبان گر ببیند این رفتار سرو بیرون کند ز بستانش ور چنین حور در بهشت آید همه خادم شوند چاهی اندر ره مسلمانان نیست الا چه زنخدانش چند چو من بر این لب چاه متعطش بر آب حیوانش شاید این روی اگر سبیل کند بر تماشاکنان حیرانش ساربانا جمال کعبه کجاست که بمردیم در بیابانش بس که در خاک می‌طپند چو گوی از خم زلف همچو چوگانش لاجرم عقل منهزم شد و صبر که نبودند مرد میدانش ما دگر بی تو صبر نتوانیم که همین بود حد امکانش از ملامت چه غم مرده از نیشتر مترسانش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/387 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که هست التفات بر جانش گو مزن مهر جانانش درد من بر من از طبیب من است از که جویم دوا و درمانش آن که سر در کمند وی دارد نتوان رفت جز به فرمانش چه کند بنده حقیر فقیر که نباشد به امر سلطانش ناگزیر است یار عاشق را که ملامت کنند یارانش وآن که در بحر قلزم است غریق چه تفاوت کند ز بارانش گل به غایت رسید بگذارید تا بنالد هزاردستانش عقل را گر هزار حجت هست دعوی کند به بطلانش هر که را نوبتی زدند این تیر در جراحت بماند پیکانش ناله‌ای می‌کند چو گریه طفل که ندانند درد پنهانش سخن مگوی یا چو گفتی بیار برهانش نرود هوشمند در آبی تا نبیند نخست پایانش گر به یک دمت بی دوست هر دو عالم دهند مستانش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/386 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یکی را دست حسرت بر بناگوش یکی با آن که می‌خواهد در آغوش نداند دوش بر دوش حریفان که تنها مانده چون خفت از غمش دوش نکوگویان نصیحت می‌کنندم ز من فریاد می‌آید که خاموش ز بانگ رود و آوای سرودم دگر جای نصیحت نیست در گوش مرا گویند چشم از وی بپوشان ورا گو برقعی بر پوش نشانی زان پری تا در خیال است نیاید هرگز این دیوانه با هوش نمی‌شاید گرفتن چشمه چشم که دریای درون می‌آورد جوش بیا تا هر چه هست از دست محبوب بیاشامیم اگر زهر است اگر نوش مرا در خاک راه دوست بگذار برو گو دشمن اندر من کوش نه یاری سست پیمان است که در سختی کند یاری فراموش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/382 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خطا کردی به قول دشمنان گوش که عهد دوستان کردی فراموش که گفت آن روی شهرآرای بنمای دگربارش که بنمودی فراپوش دل سنگینت آگاهی ندارد که من چون دیگ رویین می‌زنم جوش نمی‌بینم خلاص از دست فکرت مگر کافتاده باشم مست و مدهوش به ظاهر پند مردم می‌نیوشم نهانم می‌گوید که منیوش مگر ساقی که بستانم ز دستش مگر مطرب که بر قولش کنم گوش مرا جامی بده وین جامه بستان مرا نقلی بنه وین خرقه بفروش نشستم تا برون آیی خرامان تو بیرون آمدی من رفتم از هوش تو در عالم نمی‌گنجی ز مرا هرگز کجا گنجی در آغوش خردمندان نصیحت می‌کنندم که چون دهل بیهوده مخروش ولیکن تا به چوگان می‌زنندش دهل هرگز نخواهد بود خاموش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/384 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
رفتی و نمی‌شوی فراموش می‌آیی و می‌روم من از هوش سحر است کمان ابروانت پیوسته کشیده تا بناگوش پایت بگذار تا ببوسم چون دست نمی‌رسد به آغوش جور از قبلت مقام عدل است نیش سخنت مقابل نوش بی‌کار بود که در گویند به عندلیب مخروش دوش آن غم که می‌نهفتم باد سحرش ببرد سرپوش آن سیل که دوش تا کمر بود امشب بگذشت از دوش شهری متحدثان حسنت الا متحیران خاموش بنشین که هزار فتنه برخاست از حلقه عارفان مدهوش آتش که تو می‌کنی محال است کاین دیگ فرونشیند از جوش که به دست شاهد افتاد یاران چمن کند فراموش ای برو به هر چه داری یاری بخر و به هیچ مفروش گر توبه دهد کسی ز از من بنیوش و پند منیوش همه ساله پند مردم می‌گوید و نمی‌کند گوش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/381 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که سودای تو دارد چه غم از هر که جهانش نگران تو چه اندیشه و بیم از دگرانش آن پی مهر تو گیرد که نگیرد پی وان سر وصل تو دارد که ندارد غم جانش هر که از یار تحمل نکند یار مگویش وان که در ملامت نکشد مرد مخوانش چون از دست به درشد مثل کره توسن نتوان باز گرفتن به همه شهر عنانش به جفایی و قفایی نرود عاشق مژه بر هم نزند گر بزنی تیر و سنانش خفته خاک لحد را که تو به سر آیی عجب ار باز نیاید به تن مرده روانش شرم دارد چمن از قامت بلندت که همه عمر نبوده‌ست چنین سرو روانش گفتم از ورطه به صبوری به درآیم باز می‌بینم و دریا نه پدید است کرانش عهد ما با تو نه عهدی که تغیر بپذیرد بوستانیست که هرگز نزند باد خزانش چه گنه کردم و دیدی که تعلق ببریدی بنده بی جرم و خطایی نه صواب است مرانش نرسد به کسی در همه عالم که نه تصدیق کند کز سر دردیست فغانش گر فلاطون به حکیمی مرض بپوشد عاقبت پرده برافتد ز سر راز نهانش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/385 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
قیامت باشد آن قامت در آغوش شراب سلسبیل از چشمه نوش غلام کیست آن لعبت که ما را غلام کرد و حلقه در گوش پری پیکر بتی کز سحر چشمش نیامد در چشمان من دوش نه هر وقتم به یاد خاطر آید که هرگز نمی‌گردد فراموش حلالش باد اگر بریزد که سر در پای او که بر دوش نصیحتگوی ما عقلی ندارد برو گو در صلاح کوش دهل از خلق پنهان نشاید کرد و آتش سرپوش بیا ای دوست ور دشمن ببیند چه کرد گو می‌بین و می‌جوش تو از ما فارغ و ما با تو همراه ز ما فریاد می‌آید تو خاموش حدیث حسن از دیگری پرس که در تو حیران است و مدهوش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/383 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گر یکی از برآرد خروش بر سر آتش نه غریب است جوش پیرهنی گر بدرد ز اشتیاق دامن عفوش به گنه بربپوش بوی آورد نسیم صبا بیدل ننشیند خموش مطرب اگر پرده از این ره زند بازنیایند حریفان به هوش ساقی اگر باده از این خم دهد خرقه صوفی ببرد می فروش زهر بیاور که ز اجزای من بانگ برآید به ارادت که نوش از تو نپرسند درازای شب آن کس داند که نخفته‌ست دوش حیف بود مردن بی عاشقی تا داری و بکوش سر که نه در راه عزیزان رود بار گران است کشیدن به دوش اگر خاک شود همچنان ناله زاریدنش آید به گوش هر که دارد از انفاس او می‌شنود تا به قیامت خروش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/380 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دلی که دید که غایب شده‌ست از این درویش گرفته از سر مستی و عاشقی سر به دست آن که فتاده‌ست اگر مسلمان است مگر حلال ندارد مظالم درویش دل شکسته مروت بود که بازدهند که باز می‌دهد این دردمند را ریش مه دوهفته اسیرش گرفت و بند نهاد دو هفته رفت که از وی خبر نیامد بیش رمیده‌ای که نه از خبر دارد نه از ملامت بیگانه و نصیحت به شادکامی دشمن کسی سزاوار است که نشنود سخن دوستان نیک اندیش کنون به سختی و آسانیش بباید ساخت که در طبیعت زنبور نوش باشد و نیش دگر به یار جفاکار منه نمی‌دهیم و به شوخی همی‌برند از پیش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/379 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گردن افراشته‌ام بر فلک از طالع کاین منم با تو گرفته ره صحرا در پیش عمرها بوده‌ام اندر طلبت چاره کنان سال‌ها گشته‌ام از دست تو دستان اندیش پایم امروز فرورفت به گنجینه کام کامم امروز برآمد به مراد چون میسر شدی ای در ز دریا برتر چون به دست آمدی ای لقمه از حوصله بیش افسر خاقان وان گاه سر خاک آلود خیمه سلطان وان گاه فضای درویش ار نوش وصال تو بیابد چه عجب سال‌ها ز زنبور سخن‌های تو نیش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/378 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گرم قبول کنی ور برانی از بر نگردم از تو و گر فدا کنم سر تو دانی ار بنوازی و گر بیندازی چنان که در آید به رای انور نظر به جانب ما گر چه منت است و ثواب غلام همی‌پروری و چاکر اگر برابر به حکم نگذاری خیال روی تو نگذارم از برابر مرا نصیحت بیگانه منفعت نکند که راضیم که قفا بینم از ستمگر حدیث صبر من از روی تو همان مثل است که صبر طفل به شیر از کنار مادر رواست گر همه خلق از نظر بیندازی که هیچ خلق نبینی به حسن و منظر به روی تو گفتم که جان برافشانم دگر به درافتادم از محقر تو سر به صحبت درآوری هیهات زهی خیال که من کرده‌ام مصور چه بر سر آید از این شوق غالبم دانی همانچه مورچه را بر سر آمد از پر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/375 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دل هر که صید کردی نکشد سر از کمندت نه دگر امید دارد که رها شود ز بندت به خدا که پرده از روی چو آتشت برافکن که به اتفاق بینی عالمی سپندت نه چمن شکوفه‌ای رست چو روی نه صبا صنوبری یافت چو قامت بلندت گرت آرزوی آنست که خلق ریزی چه کند که شیر گردن ننهد چو گوسفندت تو امیر ملک حسنی به حقیقت ای دریغا اگر التفات بودی به فقیر مستمندت نه تو را بگفتم ای که سر وفا ندارد به طمع ز دست رفتی و به پای درفکندت تو نه مرد بودی از این حساب که نه قوت گریزست و نه طاقت گزندت ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/377 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر کسی را در سر و کاری در پیش من بی‌کار گرفتار هوای هرگز اندیشه نکردم که تو با من باشی چون به دست آمدی ای لقمه از حوصله بیش این تویی با من و غوغای رقیبان از پس وین منم با تو گرفته ره صحرا در پیش همچنان داغ جدایی جگرم می‌سوزد مگرم دست چو مرهم بنهی بر ریش باور از بخت ندارم که تو مهمان منی خیمه پادشه آن گاه فضای درویش زخم غمت را ننهم مرهم کس طشت زرینم و پیوند نگیرم به سریش عاشقان را نتوان گفت که بازآی از مهر کافران را نتوان گفت که برگرد از کیش منم امروز و تو و مطرب و ساقی و حسود خویشتن گو به در حجره بیاویز چو خیش من از کید عدو باک ندارم لیکن کژدم از خبث طبیعت بزند سنگ به نیش تو به آرام رسیدی می و غم مخور از شنعت بیگانه و ای که گفتی به هوا منه و مهر مبند من چنینم تو برو مصلحت اندیش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/376 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یار بیگانه نگیرد هر که دارد یار ای که دستی چرب داری پیشتر دیوار خدمتت را هر که فرمایی کمر بندد به طوع لیکن آن بهتر که فرمایی به خدمتگار من هم اول روز گفتم جان فدای روی تو شرط مردی نیست برگردیدن از گفتار درد از هر که می‌پرسم جوابم می‌دهد از که می‌پرسی که من عاجزم در کار صبر چون پروانه باید کردنت بر داغ ای که صحبت با یکی داری نه در مقدار یا چو دیدارم نمودی نبایستی شکست یا نبایستی نمود اول مرا دیدار حد ندارند این خداوندان حسن ای دریغا گر بخوردندی غم غمخوار عقل را پنداشتم در تدبیری بود من نخواهم کرد دیگر تکیه بر پندار هر که در حق ما هر چه گو بگوی ما نمی‌داریم دست از دامن روز رستاخیز کان جا کس نپردازد به کس من نپردازم به هیچ از گفت و گوی یار در کوی از پارسایی دم مزن هر متاعی را خریداریست در بازار ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/374 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
به عمر ندیدم شبی که مرغ نخواند بر رویت چه جای باغ تو را فراغت ما گر بود و گر نبود مرا به روی تو از هر که عالمست فراغ ز درد تو امید رستگاری نیست گریختن نتوانند بندگان به داغ تو را که این همه نوای زنند چه التفات بود بر ادای منکر زاغ دلیل روی تو هم روی توست را چراغ را نتوان دید جز به نور چراغ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/373 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گرم بازآمدی محبوب سیم اندام سنگین گل از خارم برآوردی و خار از پا و پا از ایا باد سحرگاهی گر این شب روز می‌خواهی از آن خرگاهی برافکن دامن محمل گر او سرپنجه بگشاید که عاشق می‌کشم شاید هزارش صید پیش آید به مستعجل گروهی همنشین من خلاف عقل و دین من بگیرند آستین من که دست از دامنش بگسل ملامتگوی عاشق را چه گوید مردم دانا که حال غرقه در دریا نداند خفته بر ساحل به گر بیالاید دو دست شاید نه قتلم همی‌آید که دست و پنجه قاتل اگر عاقل بود داند که مجنون صبر نتواند شتر جایی بخواباند که لیلی را بود منزل ز عقل اندیشه‌ها زاید که مردم را بفرساید گرت آسودگی باید برو عاشق شو ای عاقل مرا تا پای می‌پوید طریق وصل می‌جوید بهل تا عقل می‌گوید زهی سودای بی‌حاصل عجایب نقش‌ها بینی خلاف رومی و چینی اگر با دوست بنشینی ز دنیا و آخرت غافل در این معنی سخن باید که جز نیاراید که هرچ از جان برون آید نشیند بر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/371 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرا رسد که برآرم هزار چو که احتمال ندارم ز دوستان ورقی خبر برید به که عهد می‌شکند تو نیز اگر بتوانی ببند بار تحول اَمَااُخالِصُ وُدّی؟ اَلَم اُراعِکَ جَهدی؟ فَکَیْفَتَنقُضُ عَهدی؟ وَ فیمَ تَهجُرُنی؟ قُل! اگر چه مالک رقی و پادشاه به حقی همت حلال نباشد ز بنده تغافل مَنِالمُبَلّغُ عَنّی اِلیٰ مُعَذِّب ِ قلبی اِذا جَرَحْتَفُؤادی بِسَیْف ِ لَحْظُکَ فَاقْتُل تو آن کمند نداری که من خلاص بیابم اسیر ماندم و درمان تحمل است و تذلل لَأوْضَحَنَّبِسِرّی و لَو تَهَتَّکَ سِتْری اذَالْاَحِبَّةُتَرضیٰ دَعِ اللَّوائِمَ تَعذُل وفا و عهد مودت میان اهل ارادت نه چون بقای شکوفه‌ست و تَمِیلُبَینَ یَدَینا و تَمِیلُ اِلَینا لَقَدشَدَدتَ عَلَینا اِلامَ تَعقِدُ فَاحلُل مرا که چشم ارادت به روی و موی تو باشد دلیل صدق نباشد نظر به و سنبل فُتاتُشَعرِکَ مِسکٌ اِنِ اتّخَذت عبیرا وَ حَشوُثَوبِکَ وردٌ و طِیبُ فِیکَ قَرَنفُل تو تأمل نمی‌کنی که ببینی که هیچ بار ندیدت که سیر شد ز تأمل ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/370 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ساقی بده آن مطرب بزن آن نوای بر چنگ کز زهد ندیده‌ام فتوحی تا کی زنم آبگینه بر سنگ خون شد من ندیده کامی الا که برفت با ننگ آمد و عقل همچو بادی رفت از بر من هزار فرسنگ ای زاهد خرقه پوش تا کی با عاشق خسته کنی جنگ گرد دو جهان بگشته عاشق زاهد بنگر نشسته من خرقه فکنده‌ام ز باشد که به وصل تو زنم چنگ همه روز می‌باز تا در دو جهان شوی به یک رنگ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/372 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
جزای آن که نگفتیم شکر روز وصال شب فراق نخفتیم ز خیال بدار یک ای قائد این زمام جمال که دیده سیر نمی‌گردد از نظر به جمال دگر به گوش فراموش عهد سنگین پیام ما که رساند مگر نسیم به تیغ هندی دشمن قتال می‌نکند چنان که دوست به غمزه قتال جماعتی که نظر را حرام می‌گویند نظر حرام بکردند و خلق حلال غزال اگر به کمند اوفتد عجب نبود عجب فتادن مرد است در کمند غزال تو بر کنار فراتی ندانی این معنی به راه بادیه دانند قدر آب زلال اگر مراد نصیحت کنان ما این است که ترک دوست بگویم تصوریست محال به خاک پای تو داند که تا سرم نرود ز سر به در نرود همچنان امید وصال حدیث چه حاجت که بر زبان آری به آب دیده نبشته صورت حال سخن دراز کشیدیم و همچنان باقیست که ذکر دوست نیارد به هیچ گونه ملال به کار میسر نمی‌شود ولیک بیچارگان است بنال ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/369 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چشم خدا بر تو ای بدیع یار من و جمع و شاه قبایل جلوه کنان می‌روی و باز می‌آیی سرو ندیدم بدین صفت متمایل هر صفتی را معرفتی هست روی تو بر قدرت خدای قصه لیلی مخوان و غصه مجنون عهد تو منسوخ کرد ذکر اوایل نام تو می‌رفت و عارفان بشنیدند هر دو به رقص آمدند سامع و قایل پرده چه باشد میان عاشق و معشوق سد سکندر نه مانع است و نه حایل گو همه شهرم نگه کنند و ببینند دست در آغوش یار کرده حمایل دور به آخر رسید و عمر به پایان شوق تو ساکن نگشت و مهر تو زایل گر تو برانی کسم شفیع نباشد ره به تو دانم دگر به هیچ وسایل با که نگفتم حکایت غم این همه گفتیم و حل نگشت مسائل از این پس نه عاقلست نه هشیار بچربید بر فنون فضایل ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/368 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من ایستاده‌ام اینک به خدمتت مشغول مرا از آن چه که خدمت قبول یا نه قبول نه دست با تو درآویختن نه پای گریز نه احتمال فراق و نه اختیار وصول کمند نه بس بود زلف مفتولت که روی نیز بکردی ز دوستان مفتول من آنم ار تو نه آنی که بودی اندر عهد به دوستی که نکردم ز دوستیت عدول ملامتت نکنم گر چه بی‌وفا یاری هزار جان عزیزت فدای طبع ملول مرا گناه است ار ملامت تو برم که بار گران بود و من ظلوم جهول گر آن چه بر سر من می‌رود ز دست فراق علی التمام فروخوانم الحدیث یطول ز دست گریه کتابت نمی‌توانم کرد که می‌نویسم و در حال می‌شود مغسول من از کجا و نصیحت کنان بیهده گوی حکیم را نرسد کدخدایی بهلول طریق به گفتن نمی‌توان آموخت مگر کسی که بود در طبیعتش مجبول اسیر بند غمت را به لطف بخوان که گر به قهر برانی کجا شود مغلول نه زور بازوی که دست قوت شیر سپر بیفکند از تیغ غمزه مسلول ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/365 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مهربان و یار همدم همه کس دوست می‌دارند و من هم نظر با نیکوان رسمیست معهود نه این بدعت من آوردم به عالم تو گر دعوی کنی پرهیزگاری مصدق دارمت والله اعلم و گر گویی که میل خاطرم نیست من این دعوی نمی‌دارم مسلم حدیث اگر گویی گناه است گناه اول ز حوا بود و آدم گرفتار کمند ماه رویان نه از مدحش خبر باشد نه از ذم چو دست مهربان بر سینه‌ی ریش به گیتی در ندارم هیچ مرهم بگردان ساقیا جام لبالب بیاموز از فلک دور دمادم اگر دانی که دنیا غم نیرزد به روی دوستان باش و خرم غنیمت دان اگر دانی که هر روز ز عمر مانده روزی می‌شود کم منه بر سرای عمر که بنیادش نه بنیادیست محکم برو شادی کن ای یار افروز چو خاکت می‌خورد چندین مخور غم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/362 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دوست دارم که بپوشی رخ همچون تا چو نبینند به هر بام و درت جرم بیگانه نباشد که تو صورت گر در آیینه ببینی برود ز برت جای سخن گفتن پیشت کآب چو بخندی برود از شکرت راه آه سحر از شوق نمی‌یارم داد تا نباید که بشوراند سحرت هیچ پیرایه نکند حسن تو را هیچ مشاطه نیاراید از این بارها گفته‌ام این روی به هر کس منمای تا تأمل نکند دیده هر بی‌بصرت باز گویم نه که این صورت و معنی که تو راست نتواند که ببیند مگر اهل نظرت راه صد دشمنم از بهر تو می‌باید داد تا یکی دوست ببینم که بگوید خبرت آن چنان سخت نیاید سر من گر برود نازنینا که پریشانی مویی ز سرت غم آن نیست که بر خاک نشیند زحمت نمی‌خواهد بر رهگذرت ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/366 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نشسته بودم و خاطر به مشغول در سرای به هم کرده از خروج و دخول شب دراز دو چشمم بر آستان امید که بامداد در حجره می‌زند مأمول خمار در سر و دستش به هشیاران خضیب و نرگس مستش به جادویی مکحول بیار ساقی و همسایه گو دو چشم ببند که من دو گوش بیاکندم از حدیث عذول چنان تصور معشوق در خیال من است که دیگرم متصور نمی‌شود معقول حدیث عقل در ایام پادشاهی چنان شده‌ست که فرمان عامل معزول شکایت از تو ندارم که شکر باید کرد گرفته خانه درویش پادشه به نزول بر آن سماط که منظور میزبان باشد شکم پرست کند التفات بر مأکول به دوستی که ز دست تو ضربت چنان موافق طبع آیدم که ضرب اصول مرا به عاشقی و دوست را به معشوقی چه نسبت است بگویید قاتل و مقتول مرا به گوش تو باید حکایت از لب دریغ باشد پیغام ما به دست رسول درون خاطر مجال غیر تو نیست چو بود به تو از هر که در جهان مشغول ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/364 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈