eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
88 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
مپرس از من که هیچم یاد کردی که هیچم فرامش می‌نگردی چه نیکوروی و بدعهدی که شهری غمت و کس را غم نخوردی چرا ما با تو ای معشوق طناز به صلحیم و تو با ما در نبردی نصیحت می‌کنندم سردگویان که برگرد از غمش بی روی زردی نمی‌دانند کز بیمار حرارت بازننشیند به سردی ولیکن با رقیبان چاره‌ای نیست که ایشان مثل خارند و تو وردی اگر با می‌نشینی بساط نیک درنوردی دگر با من مگوی ای باد که همچون دیوانه کردی چرا دردت نچیند جان که هم دردی و هم درمان دردی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/160 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مبند، ای ، به جز در یار خود امید از هر که داری بگسل ورای هر دو عالم جوی منزل برون کن از درون سودای گیتی ازین سودا به جز سودا چه حاصل؟ که هرگز زو نیابی راحت دل از جان و جهان بردار کلی نخست آنگه قدم زن در مراحل که راهی بس خطرناک است و تاریک که کاری سخت دشوار است و مشکل ،_باری حجابی پیش روی خود فروهل ز شوق او تپان می‌باش پیوست میان خاک و خون، چون مرغ بسمل چو روی حق نبینی دیده بر دوز نباید دید، باری، روی باطل تو هم بربند بار خود از آنجا که همراهانت بربستند محمل قدم بر فرق عالم نه، ، نمانی تا درینجا پای در گل ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1091 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مبتلای هجر یارم، الغیاث ای دوستان از فراقش سخت زارم، الغیاث ای دوستان ننگرد در من نگارم، الغیاث ای دوستان از فراق خویش همچون دشمنانم می‌کشد زانکه او را دوست دارم، الغیاث ای دوستان ؟ بنگرید اکنون چه خوارم؟ الغیاث ای دوستان غصه‌های نامرادی می‌کشم از دست او زهره نه کهی برآرم، الغیاث ای دوستان یاد نارد از من مسکین، نپرسد حال من هم چنین یار است یارم، الغیاث ای دوستان روزگاری می‌گذارم، الغیاث ای دوستان قصه‌ها دارم ز جور او میان جان نهان با کسی گفتن نیارم، الغیاث ای دوستان جان فرستم تحفه نزد یار و نپذیرد ز من غم فرستد یادگارم، الغیاث ای دوستان باز پرسد از من بیچارهٔ ماتم زده کز فراقش سوکوارم؟ الغیاث ای دوستان یار من باشید، کز ننگ وارهم کز پی او شرمسارم الغیاث ای دوستان ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1030 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مبارک‌تر شب و خرم‌ترین روز به استقبالم آمد بخت پیروز دهل‌زن گو دو نوبت زن بشارت که دوشم قدر بود امروز نوروز مه است این یا ملک یا آدمیزاد پری یا آفتاب عالم‌افروز ندانستی که ضدان در کمینند نکو کردی علیرغم بدآموز مرا با دوست ای دشمن وصالست تو را گر نخواهد دیده بردوز شبان دانم که از درد جدایی نیاسودم ز فریاد جهان سوز گر آن شب‌های با وحشت نمی‌بود نمی‌دانست قدر این روز ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/405 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ماییم و می و مطرب و این کنج خراب جان و و جام و جامه پر درد آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1577 ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مائیم که اصل شادی و کان سرمایهٔ دادیم و نهاد ستمیم آئینهٔ زنگ خورده و جام جمیم ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1676 ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست حالِ هجران تو چه دانی که چه مشکل عکس خود دید، گمان برد که مِشکین خالیست می‌چکد هنوز از لبِ همچون شکرش گر چه در گری هر مژه‌اش قَتّالیست ای که نمایی به کرم در همه شهر وه که در کارِ غریبان، عَجَبَت اِهمالیست بعد از اینم نَبُوَد شائبه در جوهرِ فرد که دهانِ تو در این نکته خوش استدلالیست نیتِ خیر مگردان که مبارک فالیست کوهِ اندوهِ فراقت به چه بکشد؟ حافظ خسته که از ناله تنش چون نالیست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/691 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ماهرویا، رخ ز من پنهان مکن چشم من از هجر خود گریان مکن از فراق خود مرا بی‌جان مکن از من مسکین مبر یک‌بارگی من ندارم طاقت هجران، مکن مفلسی را بی‌سر و سامان مکن گر گناهی کرده‌ام از من مدان خویشتن را گو، مرا تاوان مکن هر چه آن کس در جهان با کس نکرد با من بیچاره هر دم آن مکن هر چه از جور و جفا بتوان مکن ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1019 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ماهرویا! روی از من متاب بی‌خطا کشتن چه می‌بینی صواب دوش در در آغوش آمدی وین نپندارم که بینم جز به از درون سوزناک و چشم تر نیمه‌ای در آتشم نیمی در آب هر که باز آید ز در پندارم اوست تشنه مسکین آب پندارد سراب ناوکش را جان درویشان هدف ناخنش را مسکینان خضاب او سخن می‌گوید و می‌برد و او نمک می‌ریزد و مردم کباب حیف باشد بر چنان تن پیرهن ظلم باشد بر چنان صورت نقاب خوی به دامان از بناگوشش بگیر تا بگیرد جامه‌ات بوی فتنه باشد شاهدی به دست سرگران از و سرمست از بامدادی تا به شب رویت مپوش تا بپوشانی جمال آفتاب گر در برش چو چنگ گوشمالت باید چون رباب !_روی_خوب_از_من_متاب ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/455 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مانا دمید بوی گلستان صبح گاه کاواز داد مرغ خوش‌الحان صبحگاه خوش نعره‌ای است نعرهٔ مستان صبحگاه وقتی خوش است و مرغ ار نغمه‌ای زند زیبد، که باز شد در بستان صبحگاه بادی که می‌وزد ز گلستان صبحگاه در خلد هرچه نسیه تو را وعده داده‌اند نقد است این دم آنهمه بر خوان صبحگاه خوش مجلسی است: درد ندیم و دریغ یار غم میزبان و ما همه مهمان صبحگاه ،_بخور_ساز_درین_بزم،_تا_مگر خوشبو نشد نسیم گلستان صبحگاه تا ز آتش فراق عاشقی نسوخت خوشبو کند بخور تو ایوان صبحگاه خواهی چو صبح سر ز گریبان برآوری کوته مکن دو دست ز دامان صبحگاه باشد که قلب ناسرهٔ تو سره شود می‌سنج نقد خویش به میزان صبحگاه دامان صبح گیر، مگر سر برآورد صبح امید تو ز گریبان صبحگاه چون دانه‌ای، تو که چون جوز غم شده است انداز پیش مرغ خوش الحان صبحگاه شب خفته ماند بخت ، از آن سبب محروم شد ز روح فراوان صبحگاه ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1002 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ماهرخان، که داد ، عارض لاله رنگشان هان! به حذر شوید از غمزهٔ شوخ و شنگشان ،_اشک_چو_خون_بی‌دلان هیچ اثر نمی‌کند در همچو سنگشان با ریش عاشقان، وه! که چها نمی‌کنند؟ ابرو چون کمانشان، غمزهٔ چون خدنگشان تا که برین صفت بود، که برد ز چنگشان؟ ما چو شکر گداخته، ز آب غم و عجبتر آنک: در ماست چو شکر غصهٔ چون شرنگشان بیش مپرس حال من، زآنکه به شرح می‌دهد از و دست ما نشان چشم و دهان تنگشان ،_ای_دل،_ار_بود_یک_دو_دمی_چو_دور_گل دولت بی‌ثباتشان، خوبی بی‌درنگشان ابر صفت مریز اشک، از پی هجر و وصلشان زان که چو برق بگذرد مدت صلح و جنگشان جان از جهان گشت ملول و بس حزین کاهوی او رمید از آن عادت چون پلنگشان ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1025 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ماه چنین کس ندید سخن و کش خرام ماه مبارک طلوع سرو قیامت قیام سرو درآید ز پای گر تو بجنبی ز جای ماه بیفتد به گر تو برآیی به بام تا از آن تو شد دیده فرودوختم هر چه پسند بر همه عالم حرام گوش بر در است تا چه بیاید خبر چشم امیدم به راه تا که بیارد پیام دعوت بی را هیچ نباشد فروغ مجلس بی دوست را هیچ نباشد نظام در همه عمرم شبی بی‌خبر از در درآی تا شب درویش را برآید به شام بار غمت می‌کشم وز همه عالم گر نکند التفات یا نکند احترام رای خداوند راست حاکم و فرمانرواست گر بکشد بنده‌ایم ور بنوازد ای که ملامت کنی عارف دیوانه را شاهد ما حاضر است گر تو ندانی کدام گو به سلام من آی با همه تندی و جور وز من بی‌دل ستان جان به جواب سلام اگر طالبی راه رو و رنج بر یا برسد جان به حلق یا برسد به کام ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/353 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما، کانده تو نیاز داریم دست از تو چگونه باز داریم؟ ؟ کز سوز غم تو ساز داریم با سوز تو از چه رو نسازیم؟ چون لطف تو چاره ساز داریم از جانش، چو جان، نیاز داریم سر بر قدمت نهیم روزی چون همت سرفراز داریم جانبازی ما عجب نباشد چون ما داریم ،_چه_باک_ما_را؟ جانا، چو تو داریم دریاب، کز آتش فراقت اندیشهٔ جان‌گداز داریم بنما، که در انتظار رویت پیوسته دو چشم باز داریم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1048 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما همه چشمیم و تو نور ای صنم چشم بد از روی تو دور ای صنم روی مپوشان که بهشتی بود هر که ببیند چو تو حور ای صنم حور خطا گفتم اگر ترک ادب رفت و قصور ای صنم تا به کرم خرده نگیری که من غایبم از ذوق حضور ای صنم روی تو بر پشت زمین خلق را موجب فتنه‌ست و فتور ای صنم این همه و تو را موضع است و غرور ای صنم سروبنی خاسته چون قامتت تا ننشینیم صبور ای صنم این همه طوفان به سرم می‌رود از جگری همچو تنور ای صنم از این چشمه حیوان که سیر نگردد به مرور ای صنم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/287 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم جامه کس سیه و خود ازرق نکنیم کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم رقم مغلطه بر دفتر دانش نزنیم سر حق بر ورق شعبده ملحق نکنیم شاه اگر جرعه رندان نه به حرمت نوشد التفاتش به می صاف مروّق نکنیم خوش برانیم جهان در نظر راهروان فکر اسب سیه و زین مغرّق نکنیم تکیه آن به که بر این بحر معلّق نکنیم گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/842 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما نتوانیم و پنجه درانداختن قوت او می‌کند بر سر ما تاختن گر دهیم ره به یا نگذاری به پیش هر دو به دستت در است کشتن و بنواختن گر تو به و تیر حمله بیاری رواست چاره ما هیچ نیست جز سپر انداختن کشتی در آب را از دو برون حال نیست یا همه سود ای حکیم یا همه درباختن مذهب اگر عاشقیست سنت عشاق چیست دل که نظرگاه اوست از همه پرداختن پایه نیست پیش تو افروختن یا قد و بالای سرو پیش تو افراختن هر که چنین روی دید جامه چو درید موجب دیوانگیست آفت بشناختن یا بگدازم چو یا بکشندم به چاره همین بیش نیست سوختن و ساختن ما سپر انداختیم با تو که در جنگ دوست زخم توان و تیغ بر نتوان آختن ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/248 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما گدایان خیل سلطانیم شهربند هوای جانانیم بنده را نبود هر چه ما را لقب دهند آنیم گر برانند و گر ببخشایند ره به جای دگر نمی‌دانیم چون می‌زند سر ببازیم و رخ نگردانیم دوستان در هوای صحبت یار زر فشانند و ما سر افشانیم مر خداوند عقل و دانش را عیب ما گو مکن که هر نو که در جهان آید ما به هزاردستانیم تنگ چشمان نظر به میوه کنند ما تماشاکنان بستانیم تو به سیمای شخص می‌نگری ما در آثار صنع حیرانیم هر چه گفتیم جز حکایت دوست در همه عمر از آن پشیمانیم بی وجود صحبت یار همه عالم به هیچ نستانیم ترک جان عزیز بتوان گفت ترک یار عزیز نتوانیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/267 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم غم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم تا طبیبش به سر آریم و دوایی بکنیم آن که بی جرم برنجید و به تیغم زد و رفت بازش آرید خدا را که صفایی بکنیم خشک شد بیخ طرب راه خرابات کجاست تا در آن آب و هوا نشو و نمایی بکنیم مدد از خاطر رندان طلب ای ور نه کار صعب است مبادا که خطایی بکنیم طلب از سایه میمون همایی بکنیم دلم از پرده بشد خوشگوی کجاست تا به قول و غزلش ساز نوایی بکنیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/843 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما سپر انداختیم گر تو کمان می‌کشی گو ما مباش گر تو بدین گر بکشی بنده‌ایم ور بنوازی رواست ما به تو مستأنسیم تو به چه مستوحشی گفتی اگر درد پای نداری گریز چون بتوانم گریخت تا تو کمندم کشی دیده فرودوختیم تا نه به دوزخ برد باز نگه می‌کنم سخت بهشتی وشی غایت که هست قبضه و و دست خلق حسد می‌برند چون تو مرا می‌کشی موجب فریاد ما خصم نداند که چیست چاره مجروح نیست به جز خامشی چند توان ای سلیم آب بر آتش زدن کآب دیانت برد رنگ رخ آتشی آدمی هوشمند عیش ندارد ز فکر ساقی مجلس بیار آن قدح بی هشی مست می را عیب مکن مست بیفتی تو نیز گر هم از این می چشی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/107 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما زِ چَشمِ داشتیم خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم گفت و گو آیینِ درویشی نبود ور نه با تو ماجراها داشتیم شیوهٔ چَشمت فریبِ جنگ داشت ما غلط کردیم و صلح گُلبُنِ حُسنَت نه خود شد ما دَمِ همت بر او بگماشتیم جانبِ حُرمَت فرو نگذاشتیم گفت خود دادی به ما ما مُحَصِّل بر کسی نَگماشتیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/852 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما را همه شب نمی‌برد ای خفتهٔ روزگار دریاب در بادیه تشنگان بمردند وز حله به کوفه می‌رود آب ای سخت کمان سست پیمان این بود وفای عهد اصحاب خار است به پهلوانم بی روی تو سنجاب ای دیده عاشقان به رویت چون روی مجاوران به محراب من تن به قضای دادم پیرانه سر آمدم به کُتّاب زهر از کف دست در حلق چنان رود که جُلّاب دیوانه‌ی کوی دردش نکند جفای بواب نتوان به هیچ کشتن اِلّا به فراق روی احباب ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/466 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما را ز خیال تو چه پروای شراب است؟ خُم گو سر خود گیر، که خُمخانه خراب است هر شربت عَذبَم که دهی، عین عذاب است افسوس که شُد و در دیدهٔ گریان تحریرِ خیالِ خطِ او نقشِ بر آب است بیدار شو ای دیده که ایمن نتوان بود زین سیل دمادم که در این منزل خواب است معشوق عیان می‌گذرد بر تو، ولیکن اغیار همی‌بیند از آن بسته نقاب است در آتش شوق از غم ، غرق است سبز است در و دشت بیا تا نگذاریم دست از سر آبی که جهان جمله سراب است در کُنجِ دِماغم مطلب جای نصیحت کاین گوشه پر از زمزمهٔ چنگ و رَباب است حافظ چه شد ار عاشق و رند است و نظرباز بس طورِ عجب، لازم ایام شباب است ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/940 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما دگرباره توبه بشکستیم وز غم نام و ننگ وارستیم کمر عاشقانه بر بستیم در خرابات با می و معشوق نفسی عاشقانه بنشستیم وز دو چشمش خمار بشکستیم شاید ار شور در جهان فکنیم کز می لعل یار سر مستیم چون بدیدیم آفتاب رخش از طرب، ذره‌وار، بر جستیم تا بدان آفتاب پیوستیم ذره بودیم، آفتاب شدیم از چو مهر بگسستیم این همه هست، خود نمی‌دانیم کین زمان نیستیم یا هستیم؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1052 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما دگر کس نگرفتیم به جای تو ندیم الله الله تو فراموش مکن عهد قدیم هر یک از دایره جمع به راهی رفتند ما بماندیم و خیال تو به یک جای مقیم باغبان گر نگشاید در درویش به باغ آخر از باغ بیاید بر درویش نسیم گر نسیم سحر از خلق تو بویی آرد جان فشانیم به سوغات نسیم تو نه سیم بوی محبوب که بر خاک احبا گذرد نه عجب دارم اگر زنده کند عظم رمیم ای به حسن تو صنم چشم فلک وی به مثل تو ولد مادر ایام عقیم حال درویش چنان است که خال تو سیاه جسم ریش چنان است که چشم تو سقیم چشم جادوی تو بی واسطه کحل کحیل طاق ابروی تو بی شائبه وسمه وسیم ای که اگر جان منت می‌باید چاره‌ای نیست در این مسأله الا تسلیم نه طریق حکما بود ولی چشم بیمار تو می‌برد از دست حکیم نیامیزد و عفت با هم چند پنهان کنی آواز دهل ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/274 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما درس سحر در ره میخانه نهادیم محصول دعا در ره جانانه نهادیم این داغ که ما بر دیوانه نهادیم سلطان ازل گنج غم به ما داد تا روی در این منزل ویرانه نهادیم در ندهم ره پس از این مهر بتان را مهر لب او بر در این خانه نهادیم در خرقه از این بیش منافق نتوان بود بنیاد از این رندانه نهادیم جان در سر آن گوهر یک دانه نهادیم المنة لله که چو ما بی‌دل و دین بود آن را که لقب عاقل و فرزانه نهادیم قانع به خیالی ز تو بودیم چو یا رب چه گداهمت و بیگانه نهادیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/849 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈