قیمت #گل برود چون تو به #گلزار آیی
و آب #شیرین چو تو در #خنده و گفتار آیی
این همه جلوه طاووس و خرامیدن او
بار دیگر نکند گر تو به رفتار آیی
چند بار آخرت ای #دل به نصیحت گفتم
دیده بردوز نباید که گرفتار آیی
مه چنین #خوب نباشد تو مگر #خورشیدی
دل چنین سخت نباشد تو مگر خارایی
گر تو صد بار بیایی به سر کشته #عشق
چشم باشد مترصد که دگربار آیی
سپر از تیغ تو در روی کشیدن نهی است
من خصومت نکنم گر تو به پیکار آیی
کس نماند که به دیدار تو واله نشود
چون تو لعبت ز پس پرده پدیدار آیی
دیگر ای باد حدیث #گل و سنبل نکنی
گر بر آن سنبل زلف و #گل رخسار آیی
دوست دارم که کست دوست ندارد جز من
حیف باشد که تو در خاطر اغیار آیی
#سعدیا دختر انفاس تو بس #دل ببرد
به چنین صورت و معنی که تو میآرایی
#قیمت_گل_برود_چون_تو_به_گلزار_آیی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/202
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خرم آن روز که چون #گل به چمن بازآیی
یا به بستان به در حجره من بازآیی
گلبن عیش من آن روز شکفتن گیرد
که تو چون سرو خرامان به چمن بازآیی
شمع من روز نیامد که شبم بفروزی
جان من وقت نیامد که به تن بازآیی
آب تلخ است مدامم چو صراحی در حلق
تا تو یک روز چو ساغر به دهن بازآیی
کی به دیدار من ای مهرگسل برخیزی
کی به گفتار من ای عهدشکن بازآیی
مرغ سیر آمدهای از قفس صحبت و من
دام زاری بنهم بو که به من بازآیی
من #خود آن بخت ندارم که به تو پیوندم
نه تو آن لطف نداری که به من بازآیی
#سعدی آن دیو نباشد که به افسون برود
هیچت افتد که چو مردم به سخن بازآیی
#خرم_آن_روز_که_چون_گل_به_چمن_بازآیی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/201
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شب فراق نخواهم دواج دیبا را
که شب دراز بود #خوابگاه تنها را
ز دست رفتن دیوانه عاقلان دانند
که احتمال نماندست #ناشکیبا را
گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی
روا بود که ملامت کنی زلیخا را
چنین جوان که تویی برقعی فروآویز
و گر نه #دل برود پیر پای برجا را
تو آن درخت #گلی کاعتدال قامت تو
ببرد قیمت سرو بلندبالا را
دگر به هر چه تو گویی مخالفت نکنم
که بی تو عیش میسر نمیشود ما را
دو چشم باز نهاده نشستهام همه شب
چو فرقدین و نگه میکنم ثریا را
شبی و #شمعی و جمعی چه #خوش بود تا روز
نظر به روی تو کوری چشم اعدا را
من از تو پیش که #نالم که در #شریعت #عشق
معاف دوست بدارند قتل عمدا را
تو همچنان #دل شهری به غمزهای ببری
که بندگان بنی سعد #خوان یغما را
در این روش که تویی بر هزار چون #سعدی
جفا و جور توانی ولی مکن یارا
#شب_فراق_نخواهم_دواج_دیبا_را #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/200
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
#عشق ورزیدم و عقلم به ملامت برخاست
کان که عاشق شد از او حکم سلامت برخاست
هر که با شاهد #گلروی به خلوت بنشست
نتواند ز سر راه ملامت برخاست
که شنیدی که برانگیخت سمند غم #عشق
که نه اندر عقبش گرد ندامت برخاست
#عشق غالب شد و از گوشه نشینان صلاح
نام مستوری و #ناموس کرامت برخاست
در #گلستانی کان #گلبن خندان بنشست
سرو آزاد به یک پای غرامت برخاست
گل صدبرگ ندانم به چه رونق بشکفت
یا صنوبر به کدامین قد و قامت برخاست
دی زمانی به تکلف بر #سعدی بنشست
فتنه بنشست چو برخاست قیامت برخاست
#عشق_ورزیدم_و_عقلم_به_ملامت_برخاست #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/199
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تا کیام انتظار فرمایی
وقت #نامد که روی بنمایی؟!
اگرم زنده باز #خواهی دید
رنجه شو پیشتر چرا #نایی
عمر کوتهتر است از آن که تو نیز
در درازی وعده افزایی
از تو کی برخورم که در وعده
سپری گشت عهد بُرنایی
نرسیدیم در تو و نرسد
هیچ بیچاره را شکیبایی
به سر راهت آورم هر شب
دیدهای در وداع بینایی
روز من شب شود و شب روزم
چون ببندی نقاب و بگشایی
بر رخ #سعدی از خیال تو دوش
زرگری بود و سیم پالایی
#تا_کیام_انتظار_فرمایی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/198
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تو از هر در که بازآیی بدین #خوبی و #زیبایی
دری باشد که از رحمت به روی خلق بگشایی
ملامتگوی بیحاصل ترنج از دست نشناسد
در آن معرض که چون یوسف جمال از پرده بنمایی
به #زیورها بیارایند وقتی #خوبرویان را
تو سیمین تن چنان #خوبی که #زیورها بیارایی
چو #بلبل روی #گل بیند زبانش در حدیث آید
مرا در رویت از حیرت فروبستهست گویایی
تو با این حسن نتوانی که روی از خلق درپوشی
که همچون آفتاب از جام و حور از جامه پیدایی
تو #صاحب منصبی جانا ز مسکینان نیندیشی
تو #خواب آلودهای بر چشم بیداران نبخشایی
گرفتم سرو آزادی نه از ماء مهین زادی
مکن بیگانگی با ما چو دانستی که از مایی
دعایی گر نمیگویی به دشنامی عزیزم کن
که گر تلخ است #شیرین است از آن لب هر چه فرمایی
گمان از تشنگی بردم که دریا تا کمر باشد
چو پایانم برفت اکنون بدانستم که دریایی
تو #خواهی آستین افشان و #خواهی روی درهم کش
مگس جایی نخواهد رفتن از دکان حلوایی
قیامت میکنی #سعدی بدین #شیرین سخن گفتن
مسلم نیست طوطی را در ایامت شکرخایی
#تو_از_هر_در_که_بازآیی_بدین_خوبی_و_زیبایی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/197
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تو با این لطف طبع و #دلربایی
چنین سنگین #دل و سرکش چرایی
به یک بار از جهان #دل در تو بستم
ندانستم که پیمانم نپایی
شب تاریک هجرانم بفرسود
یکی از در درآی ای روشنایی
سری دارم مهیا بر کف دست
که در پایت فشانم چون درآیی
خطای محض باشد با تو گفتن
حدیث حسن #خوبان خطایی
نگاری سخت محبوبی و مطبوع
ولیکن سست مهر و بیوفایی
دلا گر عاشقی دایم بر آن باش
که سختی بینی و جور آزمایی
و گر طاقت نداری جور مخدوم
برو #سعدی که خدمت را نشایی
#تو_با_این_لطف_طبع_و_دلربایی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/196
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چه روی است آن که دیدارش ببرد از من شکیبایی
گواهی میدهد صورت بر اخلاقش به #زیبایی
نگارینا به هر تندی که میخواهی جوابم ده
اگر تلخ اتفاق افتد به #شیرینی بیندایی
دگر چون #ناشکیبایی ببینم #صادقش #خوانم
که من در #نفس #خویش از تو نمیبینم شکیبایی
از این پس عیب شیدایان نخواهم کرد و مسکینان
که دانشمند از این صورت بر آرد سر به شیدایی
چنانم در #دلی حاضر که جان در جسم و #خون در رگ
فراموشم نهای وقتی که دیگر وقت یاد آیی
شبی #خوش هر که میخواهد که با جانان به روز آرد
بسی شب روز گرداند به تاریکی و تنهایی
بیار ای لعبت ساقی بگو ای کودک مطرب
که صوفی در سماع آمد دوتایی کرد یکتایی
سخن پیدا بود #سعدی که حدش تا کجا باشد
زبان درکش که منظورت ندارد حد #زیبایی
#چه_روی_است_آن_که_دیدارش_ببرد_از_من_شکیبایی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/194
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تو پری زاده ندانم ز کجا میآیی
کآدمیزاده نباشد به چنین #زیبایی
راست #خواهی نه حلال است که پنهان دارند
مثل این روی و نشاید که به کس بنمایی
سرو با قامت #زیبای تو در مجلس باغ
نتواند که کند دعوی همبالایی
در سراپای وجودت هنری نیست که نیست
عیبت آن است که بر بنده نمیبخشایی
به خدا بر تو که #خون من بیچاره مریز
که من آن قدر ندارم که تو دست آلایی
بی رخت چشم ندارم که جهانی بینم
به دو چشمت که ز چشمم مرو ای بینایی
نه مرا حسرت جاه است و نه اندیشه مال
همه اسباب مهیاست تو در میبایی
بر من از دست تو چندان که جفا میآید
خوشتر و #خوبتر اندر نظرم میآیی
دیگری نیست که مهر تو در او شاید بست
چاره بعد از تو ندانیم به جز تنهایی
ور به #خواری ز در #خویش برانی ما را
همچنان شکر کنیمت که عزیز مایی
من از این در به جفا روی نخواهم پیچید
گر ببندی تو به روی من و گر بگشایی
چه کند داعی دولت که قبولش نکنند
ما حریصیم به خدمت تو نمیفرمایی
#سعدیا دختر انفاس تو بس #دل ببرد
به چنین #زیور معنی که تو میآرایی
باد نوروز که بوی #گل و سنبل دارد
لطف این باد ندارد که تو میپیمایی
#تو_پری_زاده_ندانم_ز_کجا_میآیی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/195
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی
چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی
تو چه ارمغانی آری که به دوستان فرستی
چه از این به ارمغانی که تو #خویشتن بیایی
بشدی و #دل ببردی و به دست غم سپردی
شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی
دل #خویش را بگفتم چو تو دوست میگرفتم
نه عجب که #خوبرویان بکنند بیوفایی
تو جفای #خود بکردی و نه من نمیتوانم
که جفا کنم ولیکن نه تو #لایق جفایی
چه کنند اگر تحمل نکنند #زیردستان
تو هر آن ستم که #خواهی بکنی که پادشایی
سخنی که با تو دارم به نسیم #صبح گفتم
دگری نمیشناسم تو ببر که آشنایی
من از آن گذشتم ای یار که بشنوم نصیحت
برو ای فقیه و با ما مفروش پارسایی
تو که گفتهای تأمل نکنم جمال #خوبان
بکنی اگر چو #سعدی نظری بیازمایی
درِ چشمْ بامدادان به بهشت برگشودن
نه چنان لطیف باشد که به دوست برگشایی
#خبرت_خرابتر_کرد_جراحت_جدایی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/193
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دریچهای ز بهشتش به روی بگشایی
که بامداد پگاهش تو روی بنمایی
جهان شب است و تو #خورشید عالم آرایی
صباح مقبل آن کز درش تو بازآیی
به از تو مادر گیتی به عمر #خود فرزند
نیاورد که همین بود حد #زیبایی
هر آن که با تو وصالش دمی میسر شد
میسرش نشود بعد از آن شکیبایی
درون پیرهن از غایت لطافت جسم
چو آب #صافی در آبگینه پیدایی
مرا مجال سخن بیش در بیان تو نیست
کمال حسن ببندد زبان گویایی
ز گفت و گوی عوام احتراز میکردم
کز این سپس بنشینم به کنج تنهایی
وفای صحبت جانان به گوش جانم گفت
نه عاشقی که حذر میکنی ز رسوایی
گذشت بر من از آسیب #عشقت آن چه گذشت
هنوز منتظرم تا چه حکم فرمایی
دو روزه باقی عمرم فدای جان تو باد
اگر بکاهی و در عمر #خود بیفزایی
گر او نظر نکند #سعدیا به چشم نواخت
به دست سعی تو باد است تا نپیمایی
#دریچهای_ز_بهشتش_به_روی_بگشایی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/192
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آن نه زلف است و بناگوش که روز است و شب است
وان نه بالای صنوبر که درخت رطب است
نه دهانیست که در وهم سخندان آید
مگر اندر سخن آیی و بداند که لب است
آتش روی تو #زین گونه که در خلق گرفت
عجب از سوختگی نیست که خامی عجب است
آدمی نیست که عاشق نشود وقت #بهار
هر گیاهی که به نوروز نجنبد حطب است
جنبش سرو تو پنداری کز باد صباست
نه که از #نالهٔ مرغان چمن در طرب است
هر کسی را به تو این میل نباشد که مرا
کآفتابی تو و کوتاه نظر مرغ شب است
خواهم اندر طلبت عمر به پایان آورد
گر چه راهم نه به اندازهٔ پای طلب است
هر قضایی سببی دارد و من در غم دوست
اجلم میکشد و درد فراقش سبب است
سخن #خویش به بیگانه نمییارم گفت
گله از دوست به دشمن نه طریق ادب است
لیکن این حال محال است که پنهان ماند
تو زره میدری و پرده #سعدی قصب است
#آن_نه_زلف_است_و_بناگوش_که_روز_است_و_شب_است #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/188
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈