#مناجات_با_امام_حسین سلاماللهعلیه
هوای بی کسیام بود، آشنای تو گشتم
خیال عمر ابد داشتم، فدای تو گشتم
علیل کوی تو از هر طبیب و درد معاف است
خیال عافیتم بود، مبتلای تو گشتم
طواف ذات خدا داشتم هوس به همه عمر
به گرد زینب و عباس و بچههای تو گشتم
#محمد_سهرابی
@poem_ahl
#مدح_امام_علی سلاماللهعلیه
آینه در بغل آینه میگفت علی
مصطفی در بغل آمنه میگفت علی
مادر زل به زلالی دو چشمش زده بود
چشمهایی که به هر تن تنه میگفت علی
نان اگر پخت خدیجه که نبی میل کند
در خمیرش سر هر وردنه میگفت علی
آمد از غار حرا و به سر مأذنه رفت
که خلاصه کنم از مأذنه میگفت علی
غزوه ها بسته به تیغ دودم حیدر بود
هر دم از میمنه تا میسره میگفت علی
آن زمان که همه در کفر فراری بودند
جبرئیل از سر هر دامنه میگفت علی
بهترین هدیهی احمد به علی زهرا بود
همهجا فاطمهی مومنه میگفت علی
@poem_ahl
#مناجات_با_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مدح_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
هر زمانی این دلم میلِ به جنت می کند
فاطمه من را به بزم روضه دعوت می کند
حاجتم را هرکجا بردم جوابم کرده اند
حاجتم را حضرت زهرا اجابت می کند
غرق عصیان بودم و دست مرا مادر گرفت
بچه ی ناباب را مادر وساطت می کند
او زمین افتاده تا نوکر نیفتد بر زمین
اینچنین بر بچه های خود محبت می کند
حجت الله است بر پیغمبران و اولیا
فاطمه حتی امامان را امامت می کند
نور زهرا باعث ایجاد خلقت بوده، پس...
نور زهرا شیعیانش را هدایت می کند
از تولد در میان روضه هایش بوده ایم
مطمئناً فاطمه ما را شفاعت می کند
چشمه ای از عزتش روز قیامت دیدنیست
مادر ما در قیامت هم قیامت می کند
صوت قرآن علی از فاطمه دل می برد
آن زمان که مرتضی کوثر تلاوت می کند
فاطمه از مرتضی دل می برد آن لحظه که...
در نمازش با خدای خویش خلوت می کند
حیف شد… اهل مدینه چشمِ شوری داشتند
آتش و هیزم از این قصه حکایت می کند
فاطمه پشت در است ای مردم شهر نبی!
جسم او را با لگد غرق جراحت می کند
میخ در از هرم آتش داغ شد ای وای من
میخ در با سینه بدجوری لجاجت می کند
با رکوع و سجده اش، سجاده خونی می شود
بعد از این دیگر نشسته او عبادت می کند
بین بستر پیرهن گلدار شد، گلدار شد
جبرئیل از فاطمه هرشب عیادت می کند
فاطمه حالش بد است و مرتضی دق می کند
بعد از این مولا دگر با چاه صحبت می کند
#علی_میرحیدری
@poem_ahl
#زبان_حال_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_عباس سلاماللهعلیه
وعده ای داده ای و راهی دریا شده ای
خوش به حال لب اصغر که تو سقا شدهاى
آب از هیبت عباسى تو میلرزد
بى عصا آمدهاى، حضرت موسى شدهاى
به سجود آمدهاى یا که عمودت زدهاند
یا خجالت زدهاى، وه که چه زیبا شدهاى
یا اخا گفتى و ناگه کمرم درد گرفت
کمر خم شده را غرق تماشا شدهاى
منم و داغ تو و این کمر بشکسته
توئى و ضربهاى و فرق ز هم وا شدهاى
سعى بسیار مکن تا که ز جا برخیزى
اندکی فکر خودت باش ببین تا شدهاى
مانده ام با تن پاشیدهات آخر چه کنم؟
اى علمدار حرم مثل معما شدهاى
مادرت آمده یا مادر من آمده است
با چنین حال به پاى چه کسى پا شدهاى
تو و آن قد رشیدى که پر از طوبى بود
در شگفتم که در این قبر چرا جا شدهاى؟
#علی_اکبر_لطیفیان
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_عباس سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_عباس سلاماللهعلیه
اى که خاک قدمت سرمهی چشم تر من
کن قدم رنجه بیا پاى بنه بر سر من
خانه زاد توام اى سرور اقلیم وجود
افتخار است بگویى تو اگر نوکر من
مرتضى از نجف آمد، توهم از خیمه بیا
کن خلاص از غم حسرت دل غمپرور من
حسرتم بود نبود ام بنینم به کنار
مادرت فاطمه آمد عوض مادر من
دستم افتاد و نگون گشت علم غرقه به خون
واژگون گشت ز مرکب چو علم پیکر من
اى پناه همه مظلوم ز پا افتاده
وقت آن است که دستى بکشى بر سر من
دستگیر همه وامانده، بیا دستم گیر
از ره لطف، فشان آب بر این آذر من
نگران توام اى شاه که جان بسپارم
خنجر قاتل دون آمده بر حنجر من
شاهبازت به کف کرکس دون افتاده
دست تقدیر بر افکنده ز تن شهپر من
مى نمودم به سوى خرگه سلطان پرواز
کوفیان گر ز ره کینه بکند پر من
بجز از دیدن وجه الله باقى رویت
آرزوى دگرى نى به دل مضطر من
نام تو در لب و، بر خاک همى مالم رخ
مى نویسد به زمین نام تو چشم تر من
دادن دست به عشقت چه لیاقت دارد
اى به قربان تو بشکسته سر اى سرور من
من «حسینى» نسبم، چشم به دست کرمت
خالى از قول اباطیل رود دفتر من
همه عمرم، به تو من گفته ام آقا، مولا
از ره لطف بگو نوکر من، چاکر من
#سید_رضا_حسینی
@poem_ahl
#مولودی_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#مدح_حضرت_زینب سلاماللهعلیه
#مناجات_با_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
ای دختر جلالت و ای خواهر وقار
بانویمُلکِعصمتو ناموسِ کردگار
ایماندهدرتو هیبت حیدر بهیادگار
ایانعکاسِ فاطمه در چشمِ روزگار
پیشت چراغها همه بی استفادهاند
از سایهی تو نور به خورشید دادهاند
تو آمدی که مظهر اهل کسا شوی
تا جلوهگاه آیهی قالوا بلی شوی
در قامت زنان شرف "لافتی" شوی
زینبشدیکه زینتِ شیرخدا شوی
هر چند گفتهاند که امّ المصائبی
با جوشن حجاب اسدُاللهِ غالبی
جایی که امر نامگذاریت با خداست
اسم تو مثل اسم علی فوق کیمیاست
آری حسابِفهم تو از دیگران جداست
علم لَدُنّی تو همان علم انبیاست
باآنزبان کهگفتهای"یک" "دو"نگفتهای
ای سِرّ اَعظمی که کماکان نهفتهای
کوهاز صلابتِ تو در عالم اشارتیست
هفتآسمان؛زِ وُسعتِقلبت کنایتیست
نقل روایت تو چه نیکو عبادتیست
اینکه غلام کوی تو باشم سعادتیست
منّت خُدای را که همین است مذهبم
من شیعهی حسینیِ اسلامِ زینبم
از هردو سمت؛نسبتِتو میرسد به نور
خورشیددرحضورتو چونمیکند ظهور
از ظِلّ سایه ات به ادب میکند عبور
فَخر المُخدّراتِ حرم؛ زینب الصّبور
اُختُالحسین،درعظمتکیستمثلتو؟
اقرار میکنم احدی نیست مثلتو
ازتو بهوقتحادثهطوفانشکستخورد
اولاد عاهه در دل میدان شکستخورد
از زخم پات خار مُغیلان شکستخورد
کوفهدُرستلحظهیطُغیانشکستخورد
این شهر مثل صید اسیر کمند شد
فریاد اُسکُتوی تو وقتی بلند شد
دیدی هلال را به سرِ نِی بهوقتظُهر
دیدی خمیده شد کمرِ نِی بهوقتظُهر
آتش نشست بر جگرِ نِی بهوقتظُهر
جا ماند بر تنت اثرِ نِی بهوقتظُهر
آنهاکهمَست؛دور و برت نعرهمیزدند
باخُطبه خواندن تو به زانو در آمدند
با اینکه مثل فاطمه بیبال و پر شدی
تو یک تنه حریف هزاران نفر شدی
هشتاد و چند کودک و زن را سِپَر شدی
هرجا که شعله بود تو پروانهتر شدی
آه دلِ شکستهات از عرش هم گذشت
وقتیکه ریخت دُرّ حسینی میان طشت
#محمد_قاسمی
@poem_ahl
#زبان_حال_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_علی_اکبر سلاماللهعلیه
به زانو میرسم پیشت نفَس دیگر نمیآید
خودت را بر عبایم ریز... از من بر نمیآید
تو را گُم کردهام ... این راه را ... حتی رکابم را
علی، بابای تو بودن به من دیگر نمیآید
جوانم دست و پا میزد جوانهاشان مرا دیدند
چه کردند این مسلمانها که از کافر نمیآید
تو را روی عبایم با مصیبت جمع کردم ؛ وای
علیِاکبرم یارب به این اکبر نمیآید
سرِ انگشتهایم را فرو در حنجرت کردم
چرا این تیغِ مانده در گلویت در نمیآید
تو داری میدهی جان و تماشا میکنم ای وای
پدر هستم ولی کاری زِ دستم بر نمیآید
عزای بردن تو بود بابا هم اضافه شد
به خیمه بردنِ ماها به این خواهر نمیآید
همینکه کوچه وا کردند فهمیدم از این اوضاع
علیِ زندهای بیرون از آن معبر نمیآید
کمی از پارههایت گُم شده در وسعتِ صحرا
تو را پاشیده صد لشگر به یک لشگر نمیآید
اگر بیرون کشم این تیغ را میپاشی از هم آه
تنی که دوخته نیزه به یک پیکر نمیآید
از اینسو نیزه خوردی و از آنسو نیزه بیرون زد
از اینسو در نمیآید از آنسو در نمیآید
#حسن_لطفی
@poem_ahl
#مدح_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
ای قدر تو پنهان تر از پنهان
زهرا تر از هر زُهره ي تابان
ای قبله ي اذکارِ تسبیحات
سبوح تر از واژه ي سبحان
ای روشنی بخشِ ازل نورت
قبل از نخست و بعد از پایان
ای بسم ربِّ النور سلمان ها
نام بلندت نسخه ي درمان
يا فاطر و يا فاطمه يعني
افلاك با مِهر تو شد بنيان
مسند نشین آیه ي تطهیر!
ای مُصحفِ والاتر از قرآن!
از عالمِ ناسوت تا لاهوت
می گیرد از چشمان تو فرمان
مریم گُلی از باغ بستانت
دلبسته تو روضه ي رضوان
دُرّ نجف شد گردن آویزت
دو گوشواره، لؤلؤ و مرجان
ای زمزمِ چشمانِ تو کوثر
تنها غدیر مانده در جریان
نهج البلاغه گوشه ي مسجد
از خطبه خوانیِ تو شد حیران
رعشه به جان عرش افتاده
آهِ کلامت سلسله جنبان
نام علی جاری ست در نطقت
شیرینی اش گردیده دو چندان
فرمودی: ای مردم! چرا تردید؟
حق علی از چه شده کتمان
بغضِ امیرالمومنین کفر است
حب امیرالمومونین ایمان
ممسوس ذاتِ حضرت باری
در غزوه ها، جنگ آورِ میدان
خورشید را تکذیب می کردند
خفاش های کورِ گورستان
با خود فدک هر روز می خواند
شرحِ عبورت را گُلِ ریحان
در دست های مجتبی دستت
ای دست گیرِ عالمِ امکان
فرشِ رهت عرش معلا شد
دیوارها شد آینه بندان
انسیه بود و کوچهای باریک
حوریه رویارویِ يك شیطان
چادر نمازت روی خاک افتاد
یا کعبه ي حاجات شد ویران
دردا لگد شد خیمه ي توحید
در زیرِ پای نامسلمانان
"تبت یدا" می زد به تو سیلی
پوشیه ات نیلی شد و گریان
ای روحِ دو پهلوی پیغمبر
پهلو گرفتی بعد از این طوفان
گُل کرد بر پیراهنت لاله
پژمرد از این داغ یک بستان
سوگند که پایِ علی بانو!
تو ایستادی تا به پای جان
@poem_ahl
#مدح_امام_علی سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_علی_اکبر سلاماللهعلیه
جهان مُلکی است بی پایان که سلطانش علی باشد
صراطالله است آن راهی که پایانش علی باشد
علی عینِ کتابالله آیاتش شروح او...
ولایت را کسی فهمد که قرآنش علی باشد
حدیث من یمت... فرمود جان دادند عُشّاقش
خوشا آن خانهی قبری که مهمانش علی باشد
به مقداد و به سلمان و ابوذر میخورم سوگند
کسی که پای حیدر ماند تاوانش علی باشد
به قربان علی زهراست از اول، یقیناً هم
به قربانش به قربانش به قربانش علی باشد
پیامبر گفت در دوزخ نمیسوزد هر آنکس که
فقط یک ذره از ذرات ایمانش علی باشد
تبار عاشقان تنها به قنبر میرسد در اصل
بزرگ است آنکه آقای نیاکانش علی باشد
بهشت ماست آنجایی که نامش را نجف گفتند
حرم باشد دلی که نقش ایوانش علی باشد
قیامت نامهی اعمال ما را زود میپیچند
خوشا آن نامهای که جای عنوانش علی باشد
حرم وقتی حرم شد که دل آرامش حسین است و...
نگهدارش علمدار و نگهبانش علی باشد
حرم وقتی خیالش تخت میباشد که میبیند...
سلحشورش علی باشد رجزخوانش علی باشد
حسین از عمر میخواهد فقط دورِ علی گردد
به دامانش علی باشد به دستانش علی باشد
من از حال پدر دنبال اکبر خوب دانستم
فقط جانش علی باشد فقط جانش علی باشد
#حسن_لطفی
@poem_ahl
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«وَلَا تَحسَبَنَّ ٱلَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أَموَٰتَۢا بَل أَحيَآءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقُونَ»
#نعشق_الشهادة
غمت مباد که دنیا زِ هم جدا نکند
رفیقهای در آغوشِ هم گریسته را... 💔
#فاضل_نظری
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_حسین سلاماللهعلیه
ای که به عشقت اسیر، خیل بنی آدمند
سوختگان غمت، با غم دل خرم اند
هر که غمت را خرید، عشرت عالم فروخت
باخبران غمت، بی خبر از عالم اند
در شکن طره ات، بسته دل عالمی است
وان همه دل بستگان، عقده گشای هم اند
یوسف مصر بقا، در همه عالم تویی
در طلبت مرد و زن، آمده با درهم اند
تاج سر بوالبشر، خاک شهیدان توست
کین شهدا تا ابد، فخر بنی آدم اند
در طلبت اشک ماست، رونق مرآت دل
کین درر با فروغ، پرتو جام جم اند
چون به جهان خرمی، جز غم روی تو نیست
باده کشان غمت، مست شراب غم اند
عقد عزای تو بست، سنت اسلام و بس
سلسله ی کائنات، حلقه ی این ماتم اند
سلسله ی موی دوست، حلقه دام بلاست
هرکه دراین حلقه نیست، فارق از این ماجراست
گشت چو در کربلا، رایت عشقت بلند
خیل ملک در رکوع، پیش لوایت خم اند
خاک سر کوی تو، زنده کند مرده را
زان که شهیدان تو، جمله مسیحا دم اند
هردم از این کشتگان، گر طلبی بذل جان
در قدمت جان فشان، با قدمی محکم اند
سرّ خدای ازل، غیب در اسرار توست
سرّ تو با سرّ حق، خود ز ازل توام اند
محرم سرّ حبیب، نیست به غیر از حبیب
پیک و رسل در میان، محرم و نامحرم اند
در غم جسمت فواد اشک نبارد چرا
کاین قطرات عیون زخم تو را مرهمند
#فؤاد_کرمانی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_حسین سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#گریز_حضرت_علی_اکبر سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_عباس سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
زندگی چیز دیگری شده است، تا به نامت رسیدهایم حسین!
عشق، سوغاتِ کربلاست اگر مزهاش را چشیدهایم حسین!
هر دلی را به دلبری دادند، هر سری را به سَروَری دادند
ما که هر وقت گفتهایم خدا، از خدایت شنیدهایم: حسین
از خدایت شنیدهایم که گفت: نقشها ما کشیدهایم امّا
«اَحسنُ الخالِقین» از آن روییم که تو را آفریدهایم حسین!
این عَلَمها و این علامتها این چنین بیدلیل خم نشدند
همۀ ما شریک غمهای خواهری قد خمیدهایم حسین!
زینت شانههای پیغمبر! تا شنیدیم ساعت آخر:
دل چگونه بریدی از اکبر، دل از عالم بریدهایم حسین!
تن بی دست مانده سقا دیدهای وای از دلت آقا!
در عوض ما کنار هر آبی عکس دستی کشیدهایم حسین!
بین شرم نگاه عبّاس و آن دل نازک شما چه گذشت؟
از حرم تا حرم نفهمیدیم ما که هر چه دویدهایم حسین!
روضههای مدینه میخوانیم اول کربلا و میدانیم
از دعاهای مادرت بوده که به اینجا رسیدهایم حسین!
شاعری با نگاه پاییزی به دو چشم بهاریام خندید
چه بگویم که اشک ما از چیست؟ چه بگویم چه دیدهایم حسین!
#قاسم_صرافان
@poem_ahl
هدایت شده از هیئت سیدالشهداء (علیه السلام)
🔶گروه قربانی اول ماه
قربانی به نیت سلامتی و طول عمر نائب امام زمان علیه السلام
🔷کارت اعلام شده واریزی غیر از برنامه مجموعه ندارد.
🔸شماره کارت بانک رسالت
5041721027545509🔸شماره حساب
1039538081🔸شناسه شبا
IR570700001000113953808001🔸روی شماره بزنید کپی میشه ✅به نام روح الله صالحی منش ❇️آدرس گروه ایتا: https://eitaa.com/joinchat/2521169943Cf8a470446b
#مناجات_با_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
ای نام تو پناه همه بی پناه ها
مشکل گشا و مونس مانده به راه ها
آدم دخیل توبه به نام شما که بست
جبران شدند با تو همه اشتباه ها
در روز حشر وارد محشر که می شوی
بر دستهای توست تمام نگاه ها
مانند «جُوْن» روی مرا هم سفید کن
باب نجات زندگی روسیاه ها
در کسوت غلامی این خانه میزنم
طعنه به تخت و تاج همه پادشاه ها
با گریه ی برای تو آرام میشوم
با گریه بر تو پاک شوم از گناه ها
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
از آب رودخانه و از آب چاه ها
تو تشنه بودی و به لبت جان رسیده بود
در زیر پای مرکب و پای سپاه ها
#ابراهیم_میرزائی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_زمان سلاماللهعلیه
#گریز_سید_حسن_نصرالله رحمهالله
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
#گریز_امام_علی سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
شاخهی طبع خزاندیدهی من بار نداشت
چشم آلوده ی من فرصت دیدار نداشت
رو به مهتاب نشد روزنه ای باز کنم
قفسِ ظلمت من رخنه ی دیوار نداشت
چَنگ انداخته ام دامنِ تنهایی را
منِ بیکَسشده از بس که کس و کار نداشت
آه! آدینه ی بی تو شده آئینه ی دِق
کاشکی جمعه تواناییِ تکرار نداشت
در بساطم چه کنم کهنهکلافی هم نیست...
یوسف گمشدهام گرمیِ بازار نداشت
آبروریزیِ من شُهرهی آفاق شده
مثل من هیچکسی وضعِ اسفبار نداشت
از سَرِ بی خِرَدی قلب تو را می شکنم
وَرنه این عاشقِ بی فکر که آزار نداشت
گریه کردم که مگر بار مرا هم بخری...
دلم -این ظرف ترکخورده- خریدار نداشت!
امر کن! یک نفری پای غمت می میرم
تا نگویند که فرمانده ی من یار نداشت
مثل سیّد حسنت، گَرم بغل کن من را...
یا کریمی که عروجش غمِ آوار نداشت
لحظهی آخرم ای کاش کنارم باشی...
چه کند گر که مریض تو پرستار نداشت
شیوهی مَرگ مرا شاهِ نجف می داند
سَر تمّار به جز نخل علی، دار نداشت
این دلِ دربهدرم تنگِ حسین است فقط
کربلا رفتن من این همه اصرار نداشت!
جان آن مادرِ افتاده دمِ در، برگرد
آنکه با قامت خم طاقت پیکار نداشت
شیشهٔ عُمر علی با لگدی سخت شکست
لااقل کاش درِ سوخته، مسمار نداشت
#بردیا_محمدی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_حسین سلاماللهعلیه
تا گریه بر حسین تمنای خلقت است
بین من و تمام ملائک رقابت است
نزدیك میكند دل ما را به هم حسین
این اشک روضه نیست، كه عقد اخوت است
مقبول اگر شدهست نمازی كه خواندهایم
مُهر قبولیاش به خدا مهر تربت است
ما از غدیر، سینهزن كربلا شدیم
این دستهای رو به خدا دست بیعت است
پیدا شدیم هرچه در این راه گم شدیم
یعنی فقط حسین چراغ هدایت است...
قرآن و منبر و دو سه خط روضهٔ عطش
ساعات خوب هفته همین چند ساعت است
حالا كه بغض، بسته به من راه حرف را
مقتل بخوان كه موقع ذكر مصیبت است...
#سعید_پاشازاده
@poem_ahl
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مظلومیت_امام_علی سلاماللهعلیه
آهسته می شوید یگانه همسرش را
با آب زمزم آیه های کوثرش را
آهسته می شوید غریب شهر یثرب
پشت و پناه و تکیه گاه و یاورش را
تنها کنار نیمه های پیکر خود
می شوید امشب نیمه های دیگرش را
آهسته می شوید مبادا خون بیاید
آن یادگاریهای دیوار و درش را
پی می برد آن دستهای مهربانش
بی گوشواره بودن نیلوفرش را
می گرید اما باز مخفی می نماید
با آستینی بغضهای حنجرش را
در خانه ی او پهلوی زهرا ورم کرد
حق دارد او بالا نمی گیرد سرش را
با گریه های دخترانه زینب آمد
بوسد کبودی های روی مادرش را
بر شانه های آفتابی اش گرفته
مهتاب هجده ساله ییغمبرش را
دور از نگاه آسمانها دفن می کرد
در سرزمین های سئوالی همسرش را
#علی_اکبر_لطیفیان
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_رضا سلاماللهعلیه
#مشهد
بی کلاف آمدم سر بازار
قیمتِ عشق رایگان شده است
بد قیافه ترین کلاغ جهان!
عاشق چشم هایتان شده است
دو دلم بینِ رفتن و ماندن!
کوله بار گناه را چه کنم!؟
با چه رویی در این حرم بپرم؟
پر و بال سیاه را چه کنم!؟
به خودم غر زدم: نرو مشهد
دوزخی! صحبت از بهشت نکن
آسمانی به این سپیدی را
با حضورت سیاه و زشت نکن
از بزرگی کفترانت بود
بینشان آمدم، نرنجیدند
خادمانت چه قدر آقایند!
از صدای بدم نرنجیدند
خوش صدا نیستم، چه کار کنم؟!
دلخراش و عجول می خوانم
قارقارِ مرا نگاه نکن
دارم اذن دخول می خوانم
غبطه خوردم به حالِ زوارت
کاش سرمست ساغرت بودم
به حسابِ حسادتم نگذار
کاش من هم کبوترت بودم
#وحید_قاسمی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_حسین سلاماللهعلیه
آن ساعتی خوش است که مستانه بگذرد
یعنی به زیر مِنّت پیمانه بگذرد
روزیِ ما به دست کریمان آشناست
کفر است پای سفره ی بیگانه بگذرد
سوگند می خوریم که ما گنج می شویم
یک شب اگر که شاه ز ویرانه بگذرد
خدمتگذار اهل خرابات اگر شدی
ایام نوکری تو شاهانه بگذرد
ما عقل خویش را سر عشق تو باختیم
بگذار عمرمان همه دیوانه بگذرد
دور از نگاه کعبه تو را می کند طواف
کافی است از کنار تو پروانه بگذرد
این روزگار می گذرد خوب یا که بد
بهتر که عمر ما درِ این خانه بگذرد
#علی_اکبر_لطیفیان
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
روشن شد از چراغ حسینیه طور اشک
خورشید غبطه میخورد اینجا به نور اشک
داودهای مرثیه از راه میرسند
با آیههای تشنه لبی از زبور اشک
یک شب به رونمایی این شعرها بیا
در محفل صمیمی ما با حضور اشک
بعد از هزار سال نشد مرهمی شود
از کوچه باغ زخم تن تو، عبور اشک
لن تبرد مصیبتک فی قلوبنا
گرم است از حرارت داغت تنور اشک
در خواب، نامت آمد و گفتم نگریمت
اما شدم دو مرتبه مغلوب زور اشک
راز شفای نذریات این است مادرت
در طبخ آن به جای نمک ریخت شور اشک
آوردهاند: روی شما را زمین زدند
اینجا شکست چون دل راوی غرور اشک
#سید_میلاد_حسنی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
مستی از جام تو سر منزل هوشیاری ماست
بیدل از عشق شدن شیوۀ دلداری ماست
مبتلای تب عشقیم و تجلی داریم
درد بیچارۀ این، لذت بیماری ماست
بیدلی اول راه است خدا را عشق است
دل ز ما دلبری از یار ز همکاری ماست
هو کشان قد علم اندر صف رندان کردیم
چوبۀ دار فقط مسند سرداری ماست
هرکجا جلوۀ یار است، همانجا عرش است
نمک خانهاش اسباب گرفتاری ماست
دل ما میکده و صاحب میخانه حسین
می حسین، باده حسین، ساغر و پیمانه حسین
هنر عشق به تصویر کشیده آهی
دل ما را به حریم تو نموده راهی
نوکر خانۀ تو عارف بالله شود
علی اکبر بشود «جون» سیاهی گاهی
نوکرت پیر که شد دلبریاش بیشتر است
ماجرایی شده این قصۀ خاطرخواهی
زلف خود پهن نمودی و شکارم کردی
به هدایت برسد صید تو از گمراهی
خاطرم نیست چه شد دل به تو دادم آقا
بی سر و پا چو منی در ره تو شد راهی
درد دل کردن با تو چقدر میچسبد
چون کریمی و ز احوال گدا آگاهی
خون من نذر نگاهت لک لبیک حسین
شاه عاشق کشی و حضرت ثارالهی
چه کسی فکر غلام است به غیر از ارباب؟
پسر فاطمه این سائل خود را دریاب
اثر بارش باران به چمن میماند
عشق بازی که سر افتاد، سخن میماند
از گل تربت تو بوی حرم میآید
عطر سجاده سحرگاه به تن میماند
خواب دیدم سحری پای ضریحت هستم
چه کنم، حسرت آن بر دل من میماند
چه جوانها که به پای غم تو پیر شدند
بشود دوستی آن دم که کهن میماند
با گنهکاری من دیدن تو ممکن نیست
بر «ترانیِ» دلم پاسخ «لن» میماند
بوی سیب از همۀ کرببلا میآید
اشک مادر اثرش روی بدن میماند
هر چه مردست اگر پای تو بی سر بشود
پرچم عشق تو بر شانۀ زن میماند
صدهزاران چو اویس، خاک ره زینب نیست
عاشق از یار جدا شهر قرن میماند؟
گر بنا شد که وصیت بنمایند عشاق
چه بدن هاست که بی غسل و کفن میماند
یاد پیراهن تو بال و پرم درد گرفت
بوریا گفتم و دیدم جگرم درد گرفت
گریهدار است عجب نام اباعبدالله
جان فدای عطش کام اباعبدالله
هرکجا پر بکشم سوی حرم میآیم
چون کبوتر شدهام رام اباعبدالله
هرکسی صاحب اشک است نظر کردۀ اوست
چشم ما شد ز ازل جام اباعبدالله
خوش به حال شهدایی که رسیدند آخر
با شهادت به سرانجام اباعبدالله
غیر ارباب به هر بی سر و پا رو نزنیم
ما که جلدیم سر بام اباعبدالله
کعبهام کرببلا، پیرهن مشکی من
میشود حولۀ احرام اباعبدالله
نیزهداری به نوک نیزۀ خود ساکت کرد
زیر لب نالۀ آرام اباعبدالله
مادرش گوشۀ گودال تماشا میکرد
غرق خون شد به خدا کام اباعبدالله
#قاسم_نعمتی
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_سکینه سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_سکینه سلاماللهعلیها
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#اسارت
مریم شدن، نذر خدا بودن، دعا کردن
هاجر شدن، با تشنگی سعی و صفا کردن
آهو شدن در دشتهای سربهسر صیاد
ماهی شدن، در موجموج غم شنا کردن
باری کنار خیمهٔ سقا زمین خوردن
باری کنار ذوالجناحت پابهپا کردن
باری کنار عمه سرگردانِ چادرها
پروانهها را از شبِ آتش رها کردن
این گوشه آرامش شدن پیش رباب و آه
آن گوشه پنهانی برایت گریهها کردن
بی اذنِ مُردن رد شدن از محشرِ گودال
با شیون و با مویه نامت را صدا کردن
همکاروان با تو که روی نیزه میرفتی
عزم سفر تا دوردستِ ناکجا کردن
با اشکهای کودکان همسایگی تا صبح
با خندهٔ شمر و سنان تا شام تا کردن
با خطبه، با فریاد، با شعر و سکوت و سوگ
هرجا که شد یک پنجره رو به تو وا کردن
دیدی پدر؟! دیدی وفادار غمت بودم؟
در روزگارِ دختر از بابا جدا کردن
در کار عشق و عاشقی تسلیم باید بود
ما را مبادا لحظهای چون و چرا کردن
#فاطمه_عارف_نژاد
@poem_ahl
#مدح_امام_رضا سلاماللهعلیه
#مشهد
سلطان ابوالحسن علی موسی آن که هست
گلمیخ آستانه او ماه و آفتاب
آن کعبه امید که صندوق مرقدش
گردیده پایتخت دعاهای مستجاب
بوی گل محمدی باغ خلق او
در چین به باد عطسه دهد مغز مشک ناب
با اسب چوب از آتش دوزخ گذر کند
تابوت هر که طوف کند گرد آن جناب
گردد چو خون مرده به شریان تاک، می
نهیش چو تازیانه برآرد به احتساب
نشگفت اگر ز پرتو عهد درست او
بیرون رود شکستگی از رنگ ماهتاب
قدرش کشیده کرسی رفعت ز زیر چرخ
یک چار برگه است عناصر در آن جناب
تمکین او چو بر کمر کوه پا نهد
کوه سخن شنو ندهد بازپس جواب
روزی که دست او به شفاعت علم شود
خجلت کشد ز دامن پاک گنه ثواب
جودش به شیر پرده دهد طعمه سخا
عفوش کشد به روی خطا پرده صواب
هر شب شود به صورت پروانه جلوه گر
روح الامین به روضه آن آسمان جناب
قندیل تا به سقف حریمش نبست نقش
دریای رحمت ازلی بود بی حباب
معلوم می شود که دل آفرینش است
زان گشت مرقدش ز جهان سینه تراب
خورشید از افق نتواند سفید شد
از جوش زایران در آن فلک جناب
هرگاه می رسد به گل جام روضه اش
تغییر رنگ می کند از خجلت آفتاب
نبود عجب که مرقد او گریه آورد
آری ز آفتاب شود دیده ها پر آب
کفرست پا به مصحف بال ملک زدن
برگرد او بگرد به مژگان چو آفتاب
چون کرده است کعبه به بر رخت شبروی؟
دلهای شب اگر نکند طوف آن جناب
موجش کشد به رشته گهرهای آبدار
گر یاد دست او گذرد در دل سراب
از دود شمع روضه او صبح صدق کیش
هر صبحدم به نور کند موی خود خضاب
روح اللهی که از نفسش می چکد حیات
نازد به خاکروبی آن آسمان جناب
بر هیچ کس درش چو در فیض بسته نیست
از شرم خویش در پس درمانده آفتاب
در دور او که فتنه به دامن کشیده پای
در خانه کمان فکند تیر، رخت خواب
شوق خطاب بر در دل حلقه می زند
تا چند حضور به غیبت کنم خطاب؟
ای شعله ای ز صبح ضمیر تو آفتاب
از دفتر عتاب تو مدی خط شهاب
حج پیاده در قدمش روی می نهد
هر کس شود ز طوف حریم تو کامیاب
خورشید پا به خشت حریم تو چون نهد؟
ننهاده است بر سر مصحف کسی کتاب
گردون به نذر مرقد پاک تو بسته است
سررشته شعاع به قندیل آفتاب
از موی عنبرین تو دزدیده است بوی
در شرع ازان شده است هدر خون مشک ناب
یوسف تمام پیرهن خود فتیله کرد
رشک ملاحت تو ز بس گشت سینه تاب
از تربت تو خاک خراسان حیات یافت
آری ز دل به سینه رسد فیض بی حساب
از زهر رشک، خاک نشابور سبز گشت
تا گشت ارض طوس ز جسم تو کامیاب
غربت به چشم خلق چو یوسف عزیز شد
روزی که گشت شاه غریبان ترا خطاب
حفاظ روضه تو چو آواز برکشند
بلبل شود به شعله آواز خود کباب
از دوری تو کعبه سیه پوش گشته است
ای آفتاب مغرب غربت بر او بتاب
علم تو بر سفینه منبر چو پا نهاد
یونان کشید سر ز خجالت به زیر آب
از بس به مرقد تو اشارت نموده است
نیلوفری شده است سرانگشت آفتاب
از بوستان خشم تو یک حنظل است چرخ
مریخ کیست با تو شود چهره در عتاب؟
هر کس که با ولای تو در زیر خاک رفت
آید به صبح حشر برون همچو آفتاب
ای پرده پوش نامه سیاهان که شمع طور
از آفتابروی ضمیرت کند حجاب
از بال و پرفشانی طاوس آرزو
آورده ام ز هند دلی چون پر غراب
زان پیشتر که عدل الهی به انتقام
از خون من نگار کند پنجه عقاب
در سایه همای شفاعت مرا بگیر
تا سر برآورم ز گریبان آفتاب
#صائب_تبریزی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
از آسمان هفتم اگر سر بر آورم
اعلام می کنم که فقط خاک این درم
مهر تو بود شیره ی جان در وجود من
از لحظه ای که شیر به من داد مادرم
با دشمن تو تا ابدالدهر دشمنم
حتی اگر بود پدرم یا برادرم
من از در سرای تو جایی نمی روم
حتی اگر جواب کنی باز نوکرم
تا زنده ام حسینیم و کربلاییم
ارباب من حواله نده جای دیگرم
گیرم که خاک پای مرا کیمیا کنند
خاک درت اگر نشوم خاک بر سرم
آدم مگر نه نام تو را برد و گریه کرد
من نیز ارث از پدر خویش می برم
از بس دلم به کرببلایت گرفته انس
انگار هر شب از ضریح تو در برم
هر روز دل مسافر گودال قتلگاه
هر شب سرت به نیزه بود در برابرم
با کثرت گناه خود اعلام می کنم
من میثم پیمبر و آل پیمبرم
#غلامرضا_سازگار
@poem_ahl