eitaa logo
طرز طنز
63 دنبال‌کننده
117 عکس
6 ویدیو
2 فایل
ارائه مطالب ادبی - پژوهشی در حوزه ادبیات طنز - ارتباط با مدیر کانال: @chapaak
مشاهده در ایتا
دانلود
📖بررسی معنا و مفهوم واژه‌ی «تمویه»✏️ تمویه(=Falsifying): زراندود کردن؛ باطلی را حق جلوه دادن، به‌زور سخنان گزاف و بديع و دلنشین. آرایش نمودن و زراندود کردن، و مجازاً مکر و فریب و تملق (غیاث) در چهار مقاله آرد: (۳۰-۲۹، چاپ قزوینی ـ معین): « لمغان شهری است از دیار سند از اعمال غزنین... و مردمان آن بِشُکوه باشند و جَلْد و کَسوب، و با جلدی زِعَری (= تندخویی) عظیم تا به غایتی که باک ندارند که بر عامل به یک من کاهو و یک بیضه رفع کنند... یک شب کفار بر ایشان شبیخون کردند و بانواع خرابی حاصل آمد... تنی چند از معارف و مشاهیر برخاستند و به حضرتِ غزنین آمدند و جامه‌ها بدریدند و سرها برهنه کردند و واویلا‌کنان به بازارِ غزنین درآمدند و به بارگاه سلطان شدند، و بنالیدند و بزاریدند، و آن واقعه بر صفتی شرح دادند که سنگ را بر ایشان گریستن آمد، و هنوز این زعارت و جلادت و تزویر و تمویه از ایشان ظاهر نگشته بود. خواجه بزرگ احمد حسن میمندی را بر ایشان رحمت آمد و خراج آن سال ایشان را ببخشید و از عوارضشـان مصون داشت و گفت: بازگردید و بیش کوشید و کم خرج کنید، تا سر سـال بـه جـای خویش باز آیید...» و همو آرد «... و آن صناعت اصحابِ أغراض بود و تمویه و تزویر اهل شر که بدانجا رسانیده بودند». 🔹🔹🔹 در کلیله و دمنه آرد (۱۰۱، ۱۳۶، چاپ مینوی): «لكن او را بر من اَغالیده باشند و به تزوير و تمويه مرا در خشم او افگنده...» و «... تا گمان نبری که این تمويهات بر رایِ ملِک پوشیده مانَد! که چون تأملی فرماید و تمییزِ ملِکانه بر تزویر تو گمارد فضیحت تو پیدا آید و نصیحت از معانَدَت جدا شود، که رایِ او کارهای عمری به شبی پردازد و لشکرهای گران به اشارتی مقهور کند.» 🔹🔹🔹 سعد وراوینی در (مرزبان نامه، ۱۱۷، چاپ قزوینی) آرد: « هرکه گناه گنه‌کاران بر خداوندگار پوشیده دارد و خواهد که رویِ حالِ او را به تزویر باطل در پرده‌ی تقریر حق نیکو فرا نماید و مَقابِح او را در لباس مَحاسن جلوه‌ی تمویه دهد، خائن و غادِر است و بر نَبْذِ حقوق مُنعم خود مُبادر...» 🔗🔗🔗 منبع: (طنز و شوخ طبعی در ایران و جهان اسلام. دکتر علی‌اصغر حلبی. صفحه۱۱۶-۱۱۷) @tarzetanz
📚قصیده‌ی کاغذیه 📝 ای کاغذ دلنواز دلبند ای رفته، نشسته بر دماوند ای رفته و در میان انبار بنهفته ز بنده، چهر دلبند ای دور شده ز ما و بسته با عامل احتکار، پیوند گویند به ما که هرچه خواهی بنویس به‌روی کاغذی چند آن‌گاه ببر به چاپخانه تا چاپ شود، همه بخوانند رفتیم به خلوت و نوشتیم آثار عظیم بی‌همانند! گفتیم غزل به‌سان شکّر گفتیم قصیده عینهو قند آن‌گاه «به‌سر یکی کُله‌خود زآهن به‌میان یکی کمربند»، بستیم و به جایگاه کاغذ رفتیم که آوریم، یک بند با خواهش و حقّه و تمنا با حیله و با شگرد و ترفند دیدیم که قیمت تو یکهو ز البرز رسیده تا به الوند کردیم کتاب خود به‌ناچار تقدیم به عمه‌ی خردمند! [ ابوطیاره‌ی کاغذی -۱۳۷۳ ] 📎📎📎 منبع: (دیوان ابوطیاره. عمران صلاحی. صفحه۶۴) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📜حکایت✍ باب اول✏️ 🔸در عدل و تدبیر و رای🔸 مر او را چو دیدم سر از خواب مست بدو گفتم ای سرو پیش تو پست دمی نرگس از خواب نوشین بشوی چو گلبن بخند و چو بلبل بگوی چه می‌خسبی ای فتنه‌ی روزگار بیا و میِ لعل نوشین بیار نگه کرد شوریده از خواب و گفت مرا فتنه خوانی و گویی مخفت* در ایام سلطان روشن‌نفس نبیند دگر فتنه بیدار، کس * [ اشاره است به حدیث: الفتنة نائمه، لعن‌الله من ایقضها. فتنه در خواب است، خدا لعنت کند کسی را که آن را بیدار کند. ] سعدی در این چند‌بیت، با استادی از ظرفیت و ظرافت زبان فارسی بهره جسته است و از ایهام کلمه‌ی «فتنه»، لطیفه‌ای ساخته که طنز عبارت در آن برجسته است. از سویی، ماهرویی را فتنه نامیده و از او تقاضا دارد که نخوابد و ازسوی دیگر عقیده دارد «فتنه» که همان آشوب باشد، بهتر است که خفته باشد: «نگه کرد شوریده از خواب و گفت مرا فتنه خوانی و گویی مخفت در ایام سلطان روشن‌نفس نبیند دگر فتنه بیدار، کس» 📎📎📎 منبع: (بررسی طنز در بوستان سعدی.محمدعلی علومی.ص۲۷-۲۸) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📚 مُرده باد دروغ‌پردازان! 🤥 بخش اول✍ آیات ۱۰ تا ۱۴ سوره‌ی ذاریات با لحنی مزاح‌گون، کسانی را که به تمسخر از زمان وقوع قیامت سؤال می‌کنند، چنان به ریشخند گرفته که خنکای لبخند را بر لب هر خواننده‌ای می‌نشانند. این آیات با بیانی رندانه و بدون پرده با دروغ‌گو خواندن کفار، تباهی آن‌ها را فریاد زده است. در آیات بعدی با گوشه و کنایه کفار را کسانی دور از آگاهی دانسته است و همین برخورد، بُعد نقد هنری را در این آیات بسیار پررنگ کرده است: مُرده باد دروغ پردازان! آنان‌که در گرداب فراموشی فرورفته‌اند. پیوسته سؤال می‌کنند روز جزا چه روزی است؟ روزی که بر آتش آزموده شوند! بچشید عذاب خود را! این همان چیزی است که درباره‌ی آن عجله داشتید!(۱) «م‍ُرده باد دروغ پردازان!» این مقدمه ما را متوجه این نکته می‌کند که سؤال آن‌ها برای کشف حقیقت نبوده، بلکه از روی تمسخر بوده است. قسمت دوم جواب استهزای کفار است. مفسران به این نکته که آنها به تمسخر از زمان وقوع قیامت سؤال کرده‌اند اعتراف دارند؛ اما هیچ اشاره‌ای به تناسب جواب ندارند. طبرسی نوشته است: باری‌تعالی به نحوی به آن‌ها پاسخ داد که آن‌ها ناراحت شوند؛ چون سوختن در آتش جهنم برای کسی خوشایند نیست.(۲) او دیگر اشاره‌ای به تمسخر کفار نکرده است. 📖📖 [ ۱. قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ * الَّذِينَ هُمْ فِي غَمْرَةٍ سَاهُونَ * يَسْأَلُونَ أَيَّانَ يَوْمُ الدِّينِ * يَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ يُفْتَنُونَ * ذُوقُوا فِتْنَتَكُمْ هَذَا الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ. ذاریات : ۱۰-۱۴. ۲. مجمع البیان، ج ۹، ص۲۳۱ ] 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📚 مُرده باد دروغ‌پردازان! 🤥 بخش دوم✍✍ اما جواب قرآن به کفار فراتر از این حرف‌ها است؛ این برخورد، دارای سبکی رندانه و شادباشانه است، و به‌راحتی فاصله‌های ساختگی و غرورهای بی‌جا را از میان بر‌می‌دارد و گوش و دل هر آدمی را برای شنیدن و اثرگذاری بیشتر آماده می‌کند. این آیات هر چند صورتی مزاح‌گونه دارند، محتوای‌شان چنان تکان‌دهنده است که هر غافلی را از خواب غفلت بیدار می‌کند. چه انسانی است که بشنود روزی او را همانند فلزی که برای تعیین سره از ناسره درون کوره می‌گذارند، ولی به‌خود نیاید؟! بدتر از همه اینجا است که ببیند دیگر خبری از مهربانی نیست. او را به آتش می‌کشند و می‌گویند: بچش! برخی «فتنه» را به معنی سوختن می‌دانند. اگر آیه را چنین ترجمه کنیم، کوبندگی و به تمسخر گرفتن آن‌ها شدیدتر می‌شود: «قیامت چه هنگامی است؟ روزی که شما را بر آتش بسوزانند!». عُکرمه گوید: مگر نمی‌بینید هنگامی که طلا را در آتش می‌افکنند گفته می‌شود: آزمایش شد. این گروه هم با سوختن در آتش آزمایش می‌شوند -همان‌گونه که طلا با سوختنِ غل و غشی که در آن است خالص می‌شود- و خازنان دوزخ به آنان می‌گویند: «ذُوقُوا فِتْنَتَكُمْ» یعنی اینک آتش و عذاب خود را بچشید.(۱) 📖📖 [ ۱. طبرسی، مجمع‌البیان، ج ۹، ص ۲۳۱ ] 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📚 مُرده باد دروغ‌پردازان! 🤥 بخش سوم✍✍✍ «فتنه» به معنی سنجیدن و به‌دست آوردن عیار طلا و نقره با ذوب آن به‌وسیله‌ی آتش است.(۱) اگر این معنی را بپذیریم این کلمه چند معنی افاده می‌کند: اول همان معنی سوختن آنها است؛ مفهوم دیگر اینکه بسیاری از کفار خود را معتقد به خدا و اصول انسانی چون جوانمردی، عدالت‌خواهی و ... می‌دانستند. قرآن با این کلمه به طور ضمنی اشاره‌ای نغز به این حقیقت دارد که در آن روز عیار شما تعیین می‌شود تا ببینیم بهرۀ شما از انسانیت و اعتقادات درست چه اندازه است. اگر در اصطلاح قرآن و روایات، به آزمایش و ابتلا «فتنه» گفته می‌شود، روی همین جهت است. به‌همین علت این سه مفهوم به یک معنا بر‌می‌گردند؛ چه‌اینکه عمل ذوب طلا، نوعی آزمایش برای به‌دست آوردن سره از ناسره‌ی آن است. آزمایش‌ها هم کوره‌های ذوبی را می‌مانند که در آن سره از ناسره‌ی انسان‌ها برملا می‌سازند. به نظر می‌آید قرآن در این قسمت که می‌گوید «بچشید آزموده‌ی خود را» [ذوقوا فتنکم] اشاره‌ای دقیق به یک اصل قرآنی دارد و آن این‌که قرآن حیات را نوعی آزمایش برای تعیین عیار انسان‌ها می‌داند.(۲) آری، ذره ذره‌ی پهنه‌ی عالم هستی، کوره‌ی بزرگ عیارسنجی است. 📖📖 [ ۱. راغب المفردات، ص ۶۲۳. ۲. (الذِى خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ «آنکه مرگ و زندگی را بیافرید تا بیازمایدتان که کدام‌یک از شما به عمل نیکوتر است و او است پیروزمند و آمرزنده». ملک: ۲. این مفهوم در آیات دیگری چون کهف: ۷ و هود: ۷ آمده است.] 🔗🔗🔗 منبع: (طنز مقدس.علی نجفی.صفحات۲۴۱-۲۴۳) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📝 دویدن در پی دروغ خود🤑 روزی (اشعب) در کوچه‌ای می‌گذشت و جمعی از اطفال بازی می‌کردند. گفت: «ای کودکان این‌جا چرا ایستاده‌اید؟ و حال آنکه در سر چارسو کسی یک خروار سیب سرخ و سفید آورده و بر مردم بخش می‌کند.» کودکان که آن شنیدند به یک‌بار ترک بازی کرده رو به چارسو دویدند. از دویدن ایشان اشعب نیز در طمع افتاد و دویدن گرفت. او را گفتند: «به خبر دروغ که خود ساخته‌ای چرا می‌دوی؟» گفت: «دویدن اطفال از روی جدّ و اهتمام مرا به طمع انداخت، که شاید این صورت واقعی باشد و من محروم مانم!» 📎📎📎 منبع: (از لطافت‌های زندگی.شهاب‌الدین عباسی.صفحه۱۸۳-۱۸۴) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📗بدون شرح...✏️ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 بعد از دو ماه خونِ جگر خوردن در عصر سرد جمعه‌ی آذرماه لبخند بر لبان وطن گل کرد با عزم‌تان به عرصه‌ی میدان‌گاه بسیار طعنه‌ها که ز نامردان دیدید و بغض خویش نهان کردید شیطان هزار وسوسه کرد اما وجدان هرآنچه گفت، همان کردید در اشتیاق گلشن بیگانه خود را به منجنیق نیفکندید وقتی وطن در آتش و خون می‌سوخت هیزم در این حریق نیفکندید جرم شما چه بود: چرا خواندید با هم سرود ملی ایران را؟! یا این‌که روی دوش چرا بردید با خود، درفش خاک دلیران را؟! از دست نارفیقِ نمک‌نشناس خنجر ز پشت گرچه بسی خوردید نوکیسه بود و باخت در این میدان اما در این قمار شما بردید کاری که در زمین قطر کردید مرهم به جان زخمی میهن شد بدخواه‌تان شکار نگون‌بختی در تور پاره پاره‌ی دشمن شد 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📖نظر سید محمدعلی جمال‌زاده درباره‌ی اهمیت اشعار فکاهی✍ « اگر شعر را زبان‌حال عناصر نخبه و برگزیده و دست‌چیده‌ی یک ملت و قومی یعنی مردم کامل‌تر و فاضل‌تر و فهمیده‌تر و حساس‌تر آن قوم و ملت بدانيم، لاجرم تصنيف(و هكذا اشعار و قطعات فکاهی) بلاشک زبان‌حال قاطبه‌ی آن مردم و حتی بینواترین و مستمندترین و از لحاظ معنی و معرفت تهیدست‌ترین افراد آن به‌حساب می‌آید و اگر بخواهیم بدانیم که قوم و ملتی چگونه فکر می‌کند و به چه چیز فکر می‌کند و آرزوهایش کدام‌ست و در طلب چیست و چه می‌خواهد و چه می‌گوید و چه می‌جوید، یکی از بهترین راه‌ها برای جواب دادن به این پرسش همانا رسیدگی و تحقیق درباره‌ی تصنیف‌ها و ترانه‌ها(و اشعار و داستان‌های فکاهی) آن قوم خواهد بود. شعر فکاهی دو مزیت دیگر هم دارد که بسیار گران‌بهاست و به همین نظر بر تمام ما فرض و وظیفه است که حتی‌المقدور در ترویج و تشویق آن بکوشیم، زیرا اولاً اشعار فکاهی چون درست انعکاس صدا و فکر و آرزو و گله و رضا و شادی و سوگواری قاطبه‌ی مردم است، به همان زبانِ مردم یعنی طبقه‌ای که در نزد ما و در زبان ما «کوچه‌بازاری» و «خرده‌پا» و «کاسب‌کار» معروف گردیده است، سخن می‌راند و لهذا در حقیقت به صورت جعبه حبس صوتی در می‌آید که تمام کلمات و تعبیرات و اصطلاحات عوامانه (در واقع زبان اکثریت کامل ملت) و گوشه‌ها و کنایه‌ها و اشاره‌ها و رموز و متلک‌ها و لُغزها و چیستان‌ها در آن منعکس می‌گردد و ثبت و ضبط و محفوظ می‌ماند. مزیت دوم این است که این نوع شعرها و حکایات را حتی مردم کم‌سواد ما می‌خوانند و لذت می‌برند و علاوه بر آنکه از اوضاع و احوال خودشان آگاه می‌گردند، بیدار می‌شوند و چشم و گوش‌شان باز می‌شود، رغبت به خواندن و نوشتن و با سواد شدن پیدا می‌کنند. خودم مکرر در طهران دیدم در گوشه‌ی کوچه و خیابان جوقه جوقه دور هم روی زمین نشسته بودند و یکی از آن‌ها که کوره‌سوادی داشت روزنامه‌های فکاهی را برای آن‌ها می‌خواند و دیگران با دقت تمام گوش می‌دادند و چه‌بسا صدای قهقهه‌ی آن‌ها که دل را از فرط مسرت می‌لرزانید، بلند می‌شد و می‌فهمانید که محرومین ابد و ازل هم از چیزی خوش‌شان آمده است و دارند مزه‌ی خوشی و تفریح را می‌چشند و غم و غصه و اندوه آب و نان را چند لحظه فراموش نموده از برکت اعجاز شعر و کلام خود را هم‌ترازوی آن‌هایی می‌بینند که جواب سلام‌شان را به زحمت و با هزار افاده می‌دهند. » 🔗🔗🔗 منبع: (طنزسرایان ایران از مشروطه تا انقلاب. محمدباقر نجف‌زاده بارفروش. ج۳. ص۸۰۳-۸۰۴) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
حکایت شاعر وخیّاط دَفَعَ رجلٌ إلیٰ خیّاطٍ ثوباً لِیَخیطَهُ ،فقال: لَأخیطَنَّهُ لا تَدري أقَباءٌ أمْ قَمیصٌ .فقالَ: لأمدَحَنَّکَ بِبَیتٍ لاتَدري أهِجاءٌ أمْ مدیحً ،وکانَ الخیّاطُ أعورَ ،فقالَ فیهِ: خاطَ لي عَمروٌ قَبا لیتَ عَینَیْهِ سَوا¹ حکایت محتَمل الضّدّین جمال الدّوله در کتاب خود آورده که خیّاطی بود یک چشم ،عمرو نام ،یکی از ظُرَفای اهلِ فضل به او گفت که : اگر مرا قبائی دوزی که کس نداند قَباست یا جُبّه ،من تورا شعری گویم که کس نداند مدح است یا هجو.عمرو خیّاط آن قبا بدوخت وظریف آن بیت بگفت ،این است: خاطَ لي عَمروٌ قَباء لیتَ عَینَیْهِ سَواء کس نداند که در بینائی هردو را مساوی نموده است یا درکوری . لِکاتِبِه معنی شعر عربی است دوخت خیّاطی برای من قَبائی کاش بودی هردو چشم او مُساوی نظیر این بیت عربی در احتمال ضدّین این بیت فارسی است: خانهٔ او بلند و همّت پست یارب این هردو را مُساوی کن _ 1_محاضرات الأدباء،راغب اصفهانی ،جلد ۴،صفحهٔ ۶۹۷ 💐🍃🍃@hazliatvahajviat 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📚برای این روزهای میهنم✏️ دیگر نمانده است به دل حال و حوصله از بس شنیده‌ام ز لب دوستان گله هرجا که می‌روی همه‌ درگیر جر و بحث هرجا که می‌رسی همه گرم مجادله از انتهای کوچه‌‌ی ما تا شمال شهر باد خزان دمیده بر آشوب و ولوله آرامش و قرار نداریم مدتی‌ست ساکن شدیم روی گسل‌های زلزله آتش بیار معرکه‌ی خاک خود شدند یک عده خودفروش به شوق معامله! آنان که بَرده‌اند زنان در نگاهشان گسترده‌اند بین مسیر زنان تله حتی شعار زندگی-آزادی زنان شد ورد عمه عادله و خاله فاضله! سرگشته می‌دوند پسرها که بی‌جهت گیسو به باد داده عزیزان آکله یک‌عده گشته‌اند در این بین حامله! یک عده رفته‌اند به دنبال قابله! گویا شبیه‌ بازی کال آف دیوتی است این اغتشاش البته با چند مرحله در گیر و دار گم شده انگار اعتراض مفهوم نیست اصل سخن وقت هلهله لعنت بر آن کسی که میان تو و وطن با بی‌تفاوتی خود انداخت فاصله این روزها که حرمت عمامه کم شده‌است حاجی نشسته گوشه‌ی دنجی به نافله گاهی سکوت واجب عینی‌ست البته شاید حرام باشد حالا مقابله از خود سوال می‌کنم آخر چه می‌شود؟! گویا برای هیچ‌کسی نیست مسئله پایان قصه‌، کار دلم غبطه خوردن است وقتی حکایت شهدا هست و قافله... 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📖 طنز در شعر رودکی✍ بخش اول✏️ طنز و شوخ‌طبعی، از درون‌مایه‌های اساسی شعر فارسی است و سخنوران پارسی‌گو از آغاز تا کنون با ظرافت‌ها و خوش‌گویی‌های خویش شعر خود را آراسته‌اند.در شعر ابوعبدالله رودکی که استاد شاعران و آدم‌الشعرای زبان فارسی نامیده شده می‌توان با نمونه‌های دلنشینی از طنز و شوخ‌طبعی آشنا شد؛ نمونه‌هایی که به واسطه‌ی همین ظرافت در گفتار، از دیوار قرون گذشته و به دست ما رسیده است. ابیات طنزآمیز رودکی، با وجود اندک بودن، بیان‌گر طنزی نجیب و زلال و به‌دور از هجو و تندگویی‌های تلخ است. در اینجا نخست به نمونه‌هایی از شعر رودکی که از آن‌ها می‌توان برداشت طنزآمیز داشت، اشاره می‌کنیم، سپس به تحلیل نمونه‌ای از طنز رودکی در قصیده‌ی مشهور «مادر می» خواهیم پرداخت که می‌تواند اهمیت خاصی در تاریخ طنز در زبان فارسی داشته باشد. [همه‌ی‌ شواهد از کتاب محیط زندگی و احوال و اشعار رودکی انتخاب شده است.] 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📖 طنز در شعر رودکی✍ بخش دوم✏️✏️ بود اعور و کوسج و لنگ و پس من تشنه بر او چون کلاغی بر اعورا (دیوان، ص ۵۰۰) تصویری است طنزآمیز از اسب شاعر و خود او که ما را بیشتر به یاد دُن‌کیشوت و مرکوب ناتوان و زهوار در رفته‌ی او می‌اندازد! 🔹🔹🔹 گرنه بدبختی مرا که فگند به یکی جاف جاف زود غَرس در مرا پیش شیر بپسندد من نتاوم بر او نشسته مگس (دیوان، ص ۵۰۳) شکوه‌ای است لطیف از معشوقی که با همه‌ی ناپارسایی و بدخلقی در چشم شاعر، عزیز و دوست داشتنی نمی‌نماید! «جاف» به معنی روسپی و «زود غرس» به معنی زود خشم است. 🔹🔹🔹 گرد گل سرخ اندر خطّی بشکیدی تا خلق جهان را بفکندی به خلالوش کافور تو با لوس بود مشک تو با ناک با لوس تو کافور کنی دائم مغشوش! (دیوان، ص ۵۰۳) روی طنز با معشوقی است که با آرایش و تصنّع، برای خود جمالی دروغین می‌آفریند و در میان خلق فتنه به پا می‌کند. از نظر شاعر، این رفتار از قبیل درآمیختن کافور با لوس[=غش] و مشک با ناک[ =مشک تقلبی] است! «خلالوش» به معنی غلغل و غوغا باید باشد. 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📖 طنز در شعر رودکی✍ بخش سوم✏️✏️✏️ در مواردی هجوی ملیح و تقریباً به‌دور از درشت‌گویی شعر رودکی را آراسته است. رودکی نشان می‌دهد که دستی نیز در هجو دارد و می‌تواند مخالفان خود را با تیغ زبان برجای بنشاند. اینک نمونه‌هایی از این قبیل هجوها: چرخ فلک هرگز پیدا نکرد چون تو یکی سفله ‌دون و ژکور خواجه ابوالقاسم از ننگ تو برنکند سر به قیامت ز گور! (دیوان، ص ۵۰۲) که گویی در هجو یکی از بزرگ‌زادگان ناخلف روزگار است. «ژکور» به معنی زُفت و بخیل است. 🔹🔹🔹 هست بَر خواجه پیخته ز فِتَن راست چون بر درخت پیچد سن این عجب‌تر که می‌نداند او شِعر از شَعر و خنب از خن (دیوان، ص ۵۰۵) ظاهراً در هجو یکی از ندمای خواجه وزیر یا یکی از بزرگان است که هِر از بِر و شِعر از شَعر نمی‌داند، اما خود را همچون من[پیچک] بر درخت دستگاه او پیچیده است! «خنب» به معنی خُم و «خن» گویا به معنی زیرزمین است. 🔹🔹🔹 و نیز در نکوهش حرص کسی سروده است: خُلّخیان خواهی و جمّاش چشم گِرد سُرین خواهی بارک میان کشکین نانت نکند آرزوی نان سَمَن خواهی گرد و کلان! (دیوان، ص ۵۰۹) 🔹🔹🔹 اما این دو بیت مشهور را نیز که در نکوهش زاهدان ربایی سروده شده می‌توان از مصادیق طنز دانست: روی به محراب نهادن چه سود دل به بخارا و بتان تراز ایزد ما وسوسه‌ی عاشقی از تو پذیرد، نپذیرد نماز! (دیوان، ص ۵۰۳) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📖 طنز در شعر رودکی✍ بخش چهارم✏️✏️✏️✏️ مادر می را بکرد باید قربان بچه‌ی او را گرفت و کرد به زندان بچه‌ی او را از او گرفت ندانی تاش نکوبی نخست و زو نکشی جان جز که نباشد حلال دور بکردن بچه‌ی کوچک ز شیر مادر و پستان تا نخورد شیر هفت مه به تمامی از سرِ اردیبهشت تا بُن آبان آن‌گه شاید ز روی دین و ره داد بچه به زندان تنگ و مادر قربان... (دیوان، ص ۵۰۶) "مادر می" از قصاید رودکی است. مضمون این قصیده، همواره مدنظر شاعران بوده و مورد تتبع شاعرانی چون بشّار مرغزی و منوچهری دامغانی قرار گرفته است. سرآغاز این قصیده را می‌توان از نمونه‌های نخستین طنز در شعر فارسی دانست. این قصیده ظاهراً اولین قصیده‌ی کامل فارسی است که به دست ما رسیده است.(سبک خراسانی در شعر فارسی، ص ۱۴۸) فقط این چکامه را وام‌دار مؤلف ناشناخته‌ی تاریخ سیستان(تألیف پس از ۴۴۵ ه.ق)هستیم. تاریخ سروده شدن این قصیده، با توجه به مأخذ پیشین، بین سال‌های ۳۱۱-۳۲۹ ه.ق است.(تاریخ سیستان، صص ۳۱۷-۳۲۳) مادر می، در عین حال یک "خمریه" است که شاعر در آن به توصیف شراب و چگونگی ساختن آن پرداخته است. با توجه به همین فضاست که طنزی لطیف و پوشیده در شعر رودکی، در همان ابیات نخست شکل گرفته است.اگر دقت کنیم، می‌بینیم که شاعر در بیان شیوه‌ی شراب‌سازی، با زرنگی خاصی از اصطلاحات دینی یاری گرفته و واژگانی را که به حوزه‌ی شریعت ارتباط می‌یابد، برای سرودن خمریه به‌کارگرفته است! واژگانی چون: قربان(قربانی کردن)، حلال، دین و داد اصطلاحاتی هستند متفاوت با فضای کلی شعر که در ابیات نخست خودنمایی می‌کنند. لحن شاعر در بیت سوم دقیقاً لحن فقیهی است که گویی مسئله‌ای شرعی را بیان می‌کند که "باید توجه داشت هیچ مادری را هرچند واجب‌القتل باشد، تا زمانی که به فرزند خود شیر می‌دهد نباید کشت یا به او آسیب رساند."چنان‌که می‌دانیم استفاده از «پارادکس» یا «متناقض‌نما» یکی از شگردهای مؤثر طنزآفرینی است و رودکی با توجه به‌همین شیوه است که طنزی ظریف و پوشیده را در شعر خود پرورده است! اما برای توضیح پیش‌تر در مورد نقش پارادکس در آفریدن طنز باید به مقاله‌ی «طنز حافظ» از استاد گرامی محمدرضا شفیعی کدکنی مراجعه کرد.(زمینه اجتماعی شعر فارسی،‌ص ۳۰۵) 📎📎📎 آدرس منبع: rasekhoon.net 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📚رابطه‌ی طنز و تجربه‌ی زیباشناختی✍ بخش اول🖍 بهره‌ی زیباشناختی داشتن در چیزی با بهره‌ی کاربردی یا بهره‌ی شناختی داشتن در آن فرق دارد. یک کلکسیونر ممکن است از نگاه کردن به مجسمه‌ی اِتروسکی خود لذت ببرد، چون پیشنهادهای خیره‌کننده‌ای را که هفته‌ی بعد در حراج ساتبی برخواهد انگیخت به ذهنش می‌آورد. یک تاریخ‌دان ممکن است از بررسی آن برای پی‌بردن به رسوم خاکسپاری مردمان آن زمان لذت ببرد. ولی کسی که زیباشناسانه از مجسمه لذت می‌برد به‌جای هرگونه منفعت کاربردی یا شناختی احتمالی، به ظاهرش و احساسی که برمی‌انگیزاند توجه دارد‌. 🔸 همین امر، یعنی توجه کردن به چیزی برای لذت از تجربه‌اش به جای کسب دانش یا رسیدن به یک هدف، درباره‌ی شادمانی طنز هم صدق می‌کند. ما به خنده نمی‌افتیم تا چیزی را به‌دست آوریم. بدون مشغولیات کاربردی و شناختی، فقط با نگاه کردن، گوش کردن و فکر کردن لذت می‌بریم. نظریه‌پردازان طنز و هنر هر دو درباره‌ی «فاصله» همان چیزی را گفته‌اند که من درباره‌ی «فراغت داشتن» گفته‌ام. 🔸 موضوع شادمانی، به‌مانند موضوع تجربه‌ی زیباشناختی می‌تواند چیزی در دنیای طبیعی باشد، مانند یک سنگ یا ابر غریب‌ْشکل؛ چیزی باشد که برای جلب توجه ساخته شده، مانند یک فیلم یا چیزی کاربردی که ویژگی‌های جالبی هم دارد، مثل دستگاه تشتک‌گذار بطری در نوشابه‌سازی. 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📚رابطه‌ی طنز و تجربه‌ی زیباشناختی✍ بخش دوم🖍🖍 طنز و تجربه‌ی زیباشناختی در تکیه‌شان بر خیال‌پردازی و غافلگیری نیز وجه‌اشتراک دارند. اغلب در هر دو، چیزها را از دیدگاه‌های نامعمول می‌بینیم، شباهت‌های غیرمنتظره‌ای پیدا می‌کنیم و خلاقانه فکر می‌کنیم. هم طنزپردازان و هم هنرمندان عموماً برای هوشمندی و خلاقانه بودن رویاهایی که می‌سازند، تحسین می‌شوند. 🔸 طنز و تجربه‌ی زیباشناختی را می‌توان با تاکیدی که بر خیال‌پردازی و غافلگیری و لذت بردنشان از تجربه‌ی به‌صرف خود دارند، به‌عنوان نوعی بازی فهمید. نظر آکویناس که «آن واژگان و نیاتی که هدفی فراتر از لذت روح را دنبال نمی‌کنند، بازیگوشانه یا طنزآمیز خوانده می‌شوند» برای تجربه‌ی زیباشناختی هم صادق است. در بازی، قراردادهای معمول درباره‌ی آنچه می‌شود گفت یا انجام داد به تعلیق درمی‌آید و به این ترتیب، ما به طنزپردازان، رمان‌نویسان و درام‌نویسان، آزادی درخور توجهی می‌دهیم تا از قید و بند قواعد زبانی درباره‌ی راستگویی و حقیقت، آداب شخصیتی و رسوم اجتماعی رها باشند. این جواز اغلب منجر به پرسش‌های اخلاقی درباره‌ی طنز و هنر می‌شود. 🔸 رابطه‌ی میان طنز و تجربه‌ی زیباشناختی، با آن هنرهای ادبی و نمایشی‌ای که برای برانگیختن شادمانی خلق شده‌اند، تقویت می‌شود. ما آن‌ها را به شکل عمومی «کمدی» می‌نامیم، شامل کمدی صحنه و فیلم، اُپرای کمیک، کارتون و داستان‌گویی، مقاله، داستان و شعر کمیک. لذت بردن از یک اجرا از «رویای شب نیمه‌ی تابستان» [نام نمایشنامه‌ای کمدی از ویلیام شکسپیر] یا خواندن اثری از مارک تواین، نمونه‌ای از تجربه‌ی زیباشناختی است. 🖇🖇🖇 منبع: (فلسفه طنز.جان موریل.محمود فرجامی.دانیال جعفری. صفحه ۱۳۰-۱۳۱) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📜فرق دو کمال✏️ شیخ کمال خجندی(د ۷۹۲ ق) طبع بسیار خلاق و نازک‌اندیشه‌ای داشته چندان که عبدالرحمن جامی(د ۸۹۸ ق) اشعار او را با کمال‌الدین اسماعیل اصفهانی(د ۶۳۵ ق) اشتباه می‌گرفته. تنها تفاوت صوری و آشکار آن دو این بوده که شیخ کمال خجندی محاسن انبوهی داشته ولی کمال‌الدین اسماعیل برعکس کوسه بوده است. با عنایت به این نکته مرور شعر خاتم‌الشعراء عبدالرحمن جامی دراین‌باره دلنشین‌تر می‌شود: 🔸قطعه🔸 دو کمال‌اند در جهان مشهور یکی از اصفهان، یکی ز خجند این یکی در غزل عدیم‌المثل وآن دگر در قصیده بی‌مانند در میان کمال این دو کمال نیست فرقی مگر به مویی چند! 📎📎📎 منبع: (چنته. محمدعلی مجاهدی.صفحه۲۹) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📚طنزآوری در غزل‌های سعدی✍ کاروان می‌رود و بار سفر می‌بندند تا دگربار که بیند که به ما پیوندند خیلتاشان جفاکار و محبان ملول خیمه را همچو دل از صحبت ما برکندند آن‌همه عشوه که در پیش نهادند و غرور عاقبت روز جدایی پس پشت افکندند طمع از دوست نه این بود و توقع نه چنین مکن ای دوست که از دوست جفا نپسندند ما همانیم که بودیم و محبت باقی‌ست ترک صحبت نکند دل که به مهر آکندند عیب شیرین‌دهنان نیست که خون می‌ریزند جرم صاحب‌نظران‌ست که دل می‌بندند مرض عشق نه دردی‌ست که می‌شاید گفت با طبیبان که در این باب نه دانشمندند ساربان رخت منه بر شتر و بار مبند که در این مرحله بیچاره اسیری چندند طبع خرسند نمی‌باشد و بس می‌نکند مهر آنان که به نادیدن ما خرسندند مجلس یاران بی‌ناله‌ی سعدی خوش نیست شمع می‌گرید و نظارگیان می‌خندند 🔹🔹🔹 کاروان بار سفر بسته و دلداران را با خود می‌برد و مشتاقان، بیچاره و ناکام برجای مانده‌اند و در این حال درماندگی حرف‌هایی می‌زنند که هم تلخ است و هم شیرین و خنده‌دار. از شیرین‌دهنان رفع اتهام می‌کنند و خون خود را به گردن می‌گیرند که دل به آنان بسته‌اند. به طبیبان می‌گویند که شما دانش درمان مرض عشق را ندارید. در تعبیر «مرض عشق» درماندگی عاشقان نمایان است. از ساربان عاجزانه می‌خواهند که از سفر منصرف شود. اگرچه می‌دانند که آن زیبارویان از ندیدن این مشتاقان خرسندند، در بیت پایانی، ناله‌ی شاعر عاشق‌ ما را مایه‌ی خوشی یاران می‌نامد مثل گریه‌ی شمع که موجب خنده‌ی ناظران است. 🔗🔗🔗 منبع: (لبخند سعدی.اسماعیل امینی.صفحه۲۴۰-۲۴۱) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📖شعرهای فرانو✏️ آی خشک دلاک هم دلاک‌های قدیم یک لحظه بیکار نبودند حجامت می‌کردند، زالو می‌گذاشتند دندان می‌کشیدند، مشت‌ومال می‌دادند بیکار که می‌شدند سر همدیگر را می‌تراشیدند گاهی هم رگ می ‌زدند و با یک لنگ وارد تاریخ می‌شدند! (صفحه ۱۹) 🔸🔸🔸 ادبار ورق که برگشت، گوشی‌ها خاموش می‌شود واتساپ از کار می‌افتد، پیامک قطع می‌شود ساعت می‌خوابد، معده ترش می‌کند فشارسنج ارور می‌دهد ورق که برگشت هیچ‌جا زنگ نزن ۱۱۸ زنگ بزنی آتش‌نشانی می‌آید (صفحه۲۹) 🔸🔸🔸 فرانکلین می‌گفت: ممیزی، سانسور نیست ویراستاری مدرن است به رونق کتاب می‌اندیشد اگر ویراستار نبود هیچ مترجمی قد نمی‌کشید ناشر، پشت ویترین می‌خوابید کتاب، در کارتون سازی نویسنده، جلوی دانشگاه! (صفحه ۳۷) 🔸🔸🔸 تحقیقات تیمور، لنگ نبود، کفش تنگ پایش را می‌زد آغامحمدخان، خواجه نبود، وازکتومی کرده بود رودکی، کور مادرزاد نبود، با عینک دودی و عصا حال می‌کرد تاریخ را سرسری قبول نکنید، کمی فکر کنید راستی اسب سفید رستم چه رنگی بود؟ نر بود یا ماده؟ (صفحه ۴۶) 🔸🔸🔸 اصلاحات دانشمندان با اصلاح ژنتیک قد درخت خرما را به دو متر رسانده‌اند نهال گردو را یک‌ساله به بار نشانده‌اند و هزار کار غیرممکن را ممکن ساخته‌اند اما هنوز نتوانسته‌اند غرور آدم‌ها را پایین بکشند و بی‌شعوری را از آن‌ها بگیرند! (صفحه ۵۳) 🔸🔸🔸 مرغ سحر به شعر، وکالت دادیم از درد بنویسد شعر را آن‌چنان پیچیده کردند که درد، ناشناس ماند به طنز، وکالت دادیم از درد بنویسد چنان لودگی کردند که درد مسخره‌ی عام و خاص شد درد را به دریا گفتیم، دریا خشکید به کوه گفتیم، کوه فرو ریخت به ناچار در موسیقی‌مان پنهان کردیم درد، ملی شد! (صفحه ۶۴) 🖇🖇🖇 منبع: (رادیاتور.اکبر اکسیر) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📖غزل دود😷 این شهر که آلوده‌ترین شهر جهان است تا خرخره در گرد و مه و دود نهان است سوزنده ازین سرب به هنگام تنفس هم روده و هم معده و هم چشم و دهان است گردد حاجی‌فیروز و زند دایره‌زنگی پشت کامیون هرکه یکی لحظه روان است دیشب پشه‌ای خون مرا خورد و سیه شد زیرا که مرکّب به رگم در جریان است خیزید و ببندید یکی ماسک به بینی باد سیه از پشت مینی‌بوس وزان است امروز به جای نیِ استاد کسایی گازی‌ست که از اگزوز پیکان و ژیان است بربند لب از گفتن این شعر (مدادا)! «چیزی که عیان‌ست چه حاجت به بیان‌ست» 🔹مداد ۱۳۷۳🔹 📎📎📎 منبع: (دیوان ابوطیاره. عمران صلاحی. صفحه۶۵) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan