📚تحلیل مفهومی و تئوریهای
طنز و شوخطبعی
از دیدگاه فلاسفهی امروز✍
#فلسفه_طنز
#جان_موریل
#محمود_فرجامی
#دانیال_جعفری
🔹امروزه بسیاری از فلاسفه به تحلیل مفهومی توجه بیشتری دارند تا به تبیین علت و معلولی. آنها در پژوهش خنده، شادمانی و طنز تلاش میکنند مفهومی روشن از هرکدام ارائه بدهند. برای مثال میپرسند که چه عاملی الزاماً باید وجود داشته باشد تا چیزی خنده دار شود. در جستجوی شرایط لازم و کافی تلاش میکنند تعاریفی به دست دهند که همهی نمونههای شادمانی را پوشش دهد، ولی هیچ موردی را شامل نشود که شادمانی به شمار نمیآید. البته شاید معلوم شود که بخشی از مفهوم شادمانی شامل پاسخی به نوع خاصی از محرک است. به این ترتیب، ممکن است تحلیل مفهوم و تعریف روانشناختی مفاهیم درهم بپیچند...
🔹اگر تئوری برتری درست باشد، خنده در یک جامعهی مطلوب هیچ جایی نخواهد داشت؛ چرا که همکاری، مدارا و خویشتنداری را تهدید میکند. به همین دلیل بود که وقتی افلاطون «آرمانشهر» را تصویر میکرد، تلاش داشت اجرای کمدی را به شدت محدود کند...
آنانی که خواستهاند طنز را از چنین سانسوری رها کنند دو استراتژی برگزیدهاند. یکی دفاع از ادعای احساس برتری خنده، با این توجیه که چیزی ارزشمند در این احساس وجود دارد. استراتژی دیگر، رد تئوری برتری و دفاع از تئوری دیگری بود که در آن خنده و طنز در چیزی ضد اجتماعی ریشه نداشته باشند.
🔹روش اول را مدافعان کمدی همچون بنجانسون و سر فیلیپ سیدنی در زمانهی شکسپیر در پیش گرفتند. در مقابلِ اتهام انباشته بودن کمدی از مستی، هرزگی، دروغپراکنی و نامردی، آنها استدلال میکردند که این خباثتها در کمدی به مضحکه گرفته میشود نه اینکه الگو شود. قوت اخلاقی کمدی در راست کردن ناراستها و نقایص است نه پرورش دادنشان. در کتاب دفاع از شعر، اولین نقد ادبی در زبان انگلیسی، سیدنی مینویسد: « کمدی بازسازی اشتباهات مرسوم روزمره است که از سوی درامنویس به مضحکترین و تحقیرآمیزترین شکل ممکن به نمایش در میآید؛ بهطوریکه هیچ مخاطبی راضی نیست جای چنان شخصیتهایی باشد.»
(فلسفه طنز. جان موریل. محمود فرجامی. دانیال جعفری.صفحه۴۰-۴۱)
#تئوری_طنز
#فلسفه_طنز
#جان_موریل
#یادداشت_ها_و_مقالات
@tarzetanz
📚 بهلول و قاضی خائن ⚖
#بزم_ایران
#سید_محمدرضا_طباطبایی_یزدی
شخصی عزیمت حج نمود، چون فرزندان خرد داشت، هزار دینار طلا نزد قاضی برده و در حضور عدول دارالقضا تسلیم او کرد و گفت: اگر در این سفر اجل مرا در رسید شما وصی منید و آنچه شما خود خواهید به فرزندان من دهید. آن شخص به قضای الهی در راه حج درگذشت، چون فرزندان او به حد رشد و بلوغ رسیدند، امانتی را که از پدر آنها نزد قاضی بود طلبیدند. قاضی گفت: من بیشتر از صد دینار نخواهم که به شما دهم و به حسب وصیت پدر، شما را بر من حقی نیست، جز آنچه که میخواهم دهم. آن بیچارهها متحیر ماندند و چارهای جز داد و بیداد نداشتند و به هرکس التجا مینمودند، راهی از برای این حیلهی شرعی به دست نمیآوردند تا این خبر به بهلول رسید. بهلول آنها را برداشته و به نزد قاضی رفت و گفت: چرا حق ایتام را نمیدهی؟ قاضی گفت: پدر آنها وصیت کرده بود آنچه من خود بخواهم به ایشان دهم و از صد دینار بیش نمیدهم. بهلول گفت: ای قاضی، آنچه به خود میپسندی برای دیگران بپسند. یعنی تو که میخواهی صد دینار حسب گفتهی خود به آنها دهی، پس همان مقدار که برای خود میخواهی با اینکه مال تو نیست به آنها بده که حق آنهاست. قاضی از این جواب بهلول ملزم شد، ناچار وجه را به ایتام پرداخت.
🖇🖇🖇
(بزم ایران. سید محمدرضا طباطبایی یزدی. باب اول. صفحه۳۱۸)
#طنز_و_دین
#طنز_و_اخلاق
#طنز_سیاسی
#شگردهای_طنزپردازی
#رویداد_های_طنز_روز
#حکایات_حکیمانه_و_کوتاه_نوشتهای_طنز
@tarzetanz
📝يَجوزُ للشّاعرِ ما لايَجوزُ لِغیرِه✍
#چنته_درویش
#محمدعلی_احسانی_طباطبایی
شاعر اگر کفر هم بگوید چون خداوند او را عاقل نیافریده و بر دیوانه هم حرجی نیست، پس مانعی نخواهد داشت که بگوید:
فدای حلقهی چشمی شوم که در محشر
خدا شود متحیر که آفریدهی کیست
خدا بیامرزد مرحوم حاجی ملاهادی سبزواری را میگوید بعضی سخنان است که اگر من و تو بگوئیم کفر است و مستوجب عقوبت میشویم، ولی کسانی هستند که همان مطلب را میگویند و خدا هم به حساب آنها گناهی و بادآفره محسوب نمیدارد، مانند این قطعه که شاعری گفته است:
زاهدی سربرهنه در شب تار
گفت کی کردگار لیل و نهار
یا کلاهی ز جبّهخانه فرست
یا سرم را ز ملك تن بردار
باغبانی برای دفع طيور
كله افکنده بود بر اشجار
از قضا باد آن كله بفکند
خورد بر فرق مردك عيار
کله از سر گرفت و با خود گفت
شکر ایزد که کار گشته تیار
چون نگه کرد و دید مندرسست
گفت کی کردگار لاکردار!
این کلاه کثیف مستعمل
از کجا یافتی در این شب تار
سر من لایق کلاه تو نیست
بر سر جبرئیل خود بگذار
اینجا آنجا است که گفتهاند: يَجوزُ للشّاعرِ ما لايَجوزُ لِغیرِه(۱)
پس میبینیم که خداوند هم به شعرا محبت بیاندازهای دارد که آنها را آزاد گذاشته تا هرچه بخواهند بگویند و ...
🔹🔹🔹
(۱) برای شاعر مجاز است چیزی که برای غیر شاعر جایز نیست.
🔗🔗🔗
منبع:
(چنته درویش.دکتر محمدعلیاحسانی طباطبایی.صفحه۳۶)
#طنز_و_دین
#فلسفه_طنز
#خوانش_اشعار_طنز
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
#حکایات_حکیمانه_و_کوتاه_نوشتهای_طنز
@tarzetanz
📚همه کاره✏️
#طنزهای_شاطر_حسین
#عباس_خوشعمل_کاشانی
گاه از مجنون سراییدم، گه از لیلا نوشتم
شعر نامفهوم گفتم، نثر بیمعنا نوشتم
مطلب اهلقلم را زآنِ خود دانستم اما
دست و پا بشکستههای خویش بیامضا نوشتم
گاه در تکذیب این، مبحث به آن طولا گشودم
گاه در تصدیق آن، مطلب به این پهنا نوشتم
گه سکندر را بکندم ریش و سُبلت از سر کین
گاه از جامجم و موروثهی دارا نوشتم
تا که در تاریخ مانَد نام جاویدان بنده
فخر بر آبا نمودم، پند بر ابنا نوشتم
دیو را گاهی ملک کردم خطاب از ناگزیری
دشمنانش را ملامتنامه بیپروا نوشتم
تا بیاضی را فراهم آورد بیمثل و مانند
شرح حال این و آن از کیش تا کسما نوشتم
تا که تنها خویش را مطرح کنم در جمع اوباش
فکرها را کشتم و بسیار از تنها نوشتم
تا کنم بیمایگان را شاد در دوران ماضی
طنز را مخدوش کردم، هزل را والا نوشتم
دیگران در صدر مطبوعات تا جایم نگیرند
ترّهاتی بر سر هم کردم و بیجا نوشتم
دیگران گوی سعادت از میان بردند و بنده
چشمهایم کور شد از بسکه خواندم یا نوشتم
الغرض در سنگلاخ زندگی «شاطر حسینا»
بسکه افتادم یکی شد سرنوشت و پانوشتم!
📎📎📎
منبع:
(طنزهای شاطرحسین.عباس خوشعمل کاشانی.ص ۸۱-۸۰)
#خوانش_اشعار_طنز
#شگردهای_طنزپردازی
#رویداد_های_طنز_روز
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
@tarzetanz
📖در آموزش شیوهی تذکر به اناث😉
#یک_بغل_کاکتوس
#ابوالفضل_زرویی_نصرآباد
بهبه، ای خانم قشنگ و ملوس!
که قدم میزنی به مثل عروس
ای که در پیش آینه با تاپ
کردهای یک دو ساعتی میکآپ
روی اجزای صورتت یکیک
ریمل و سایه و رژ و پنکک
شدهای -چشم خواهری- خوشگل
میبری از بزرگ و کوچک، دل
میشود بند عفت از این ناز
چون کمربندِ سبز تهران، باز
نگو اصلاً که «ذاتاً این مدلم»
خودم اینکارهام، عزیز دلم!
من که اینقدر خویشتندارم
باز دیوانه میشوم دارم
که اگر موجبات ننگی، تو
پس چرا اینقدر قشنگی تو؟
خواهرم! توی این بریز و بپاش
تا حدودی به فکر ما هم باش
پیش خود فکر کن که مرد غریب
گر ببیند تو را به این ترتیب
از لبش آب راه میافتد
طفلکی در گناه میافتد
من خودم بیخیال دنیاشم
نه که منظور من، خودم باشم
مشکل از سوی جوجهکفترهاست
غصهام معضل جوانترهاست
که به یک جلوهی زن از مریخ
خل و دیوانه میشوند از بیخ
رشته را میکنند هی پنبه
بس که ناواردند و بیجنبه
ما که داریم خانهای دربست
تازه، ویلای دوستان هم هست
غالباً عصرها همانجایم
هفتهای یک دو روز تنهایم...
الغرض، این از این... همین دیگر
روسری را جلو بکش، خواهر!
📎📎📎
منبع:
(یک بغل کاکتوس.امیدمهدینژاد.صفحه۱۲۹-۱۳۰)
#خوانش_اشعار_طنز
#شگردهای_طنزپردازی
#رویداد_های_طنز_روز
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
@tarzetanz
📚قسمتی از کتاب نظریهی طنز✍
#نظریه_طنز
#نیما_تجبّر
بخش اول✏️
... ما در کاربرد واژهی طنز با دو مسئله روبهرو هستیم، اول گسترش معنای طنز و فراتر رفتن آن از معنای اولیه یعنی ساتیر و دوم بهکار رفتن آن بهجای بسیاری از واژهها یا مفاهیم، تا جایی که دیگر از هیچ واژهای به غیر از طنز استفاده نمیکنیم. جالب است بدانید که به این دو نکتهی بسیار مهم، فقط طنزپردازان توجه کردهاند محققان حتی اشارهای به این موضوع -در کتابها و یا مقالات- نکردهاند. مسئلهی اول یعنی گسترش معنای طنز را پزشکزاد چنین مطرح میکند:
🔹
[...]معنی و مفهوم طنز بین ما و غربیها متفاوت است[...] با وجود اصطلاح شدن طنز در مقابل Satire یا طنز غربی، تصوری که امروز خوانندهی فارسی زبان از طنز دارد با مشخصات طنز غربی نمیخواند. ما غالباً بين لطیفه و فکاهه، یا به قول فرنگیها جوک، که هدفی جز خنداندن ندارد، و طنز که خنده در آن وسیله است نه هدف، فرقی نمیگذاریم. از طرفی، در طنز غربی خنده، مسئلهی سبک و شیوه است. میتواند باشد میتواند نباشد. در صورتی که برای ما، به علت درهم آمیختگی مفهوم طنز با لطيفه و فکاهه در ذهنمان، طنزی که ما را نخنداند طنز نیست.
(پزشکزاد، ۳۸:۱۳۸۱)
🔹
البته ما با ایشان دربارهی خلط معنای طنز صرفاً با فكاهه و لطیفه همداستان نیستیم و براساس آنچه پیشتر دربارهی هزل گفتیم، فکر میکنیم که طنز با واژگان دیگر به غیر از این دو واژه نیز آمیزش معنایی یا همپوشانی داشته و دارد...
#تئوری_طنز
#فلسفه_طنز
#یادداشت_ها_و_مقالات
#بررسی_واژگان_مهم_در_حوزه_طنز
@tarzetanz
📚قسمتی از کتاب نظریهی طنز✍
#نظریه_طنز
#نیما_تجبّر
بخش دوم✏️✏️
و مسئلهی دوم یا، چنانکه در عنوان این بحث نوشتیم، طنز به جای همهچیز را خانم رؤیا صدر از طنزپردازان خوشنام و اهل تحقیق در این عرصه، اینگونه توضیح دادهاند:
🔹
مورد دیگر بهکارگیری عبارت طنز، در عنوان، دیباچه و فصلهای گوناگون کتاب است. در این میان، منظور از طنز جز در موارد مشخص نه مفهوم تخصصی آن، که گونههای مختلف شوخ طبعی است. این امر مصطلح است و نگارنده نیز چارهای جز بهکارگیری نداشت و تا زمانی که دوستان فرهنگستانی و غیر فرهنگستانی واژهای در نظر نگیرند که تمامی گونههای شوخطبعی اعم از هزل، هجو، طنز یا غیره را شامل شود، طنز محکوم است که یک تنه بار تمامی این عناوین را به تنهایی بر دوش کشد، همانطور که هم اکنون در همهجا بر دوش میکشد. (صدر،۱۲:۱۳۸۱)
🔹
جالب است که ایشان به این کاربرد فراگیر طنز عنایت کردهاند، اما پنداشتند که میباید یا میتوان واژهی دیگری که همهی گونههای شوخطبعی را شامل شود، یافت و جایگزین طنز کرد! وقتی طنز چنین کارکردی دارد، تغییر آن با واژهای دیگر چه سودی خواهد داشت؟ یا به حل چه مشکلی کمک خواهد کرد؟ علاوه بر این، قطعاً هیچ واژهای به تنهایی نمیتواند شامل انواع و اقسام خود باشد، مگر آنکه این انواع با واژههایی دیگر از هم تفکیک شود یا بهجای یک واژه از چندین واژهی متفاوت استفاده شود، آنگونه که مثلاً در زبان و ادبیات انگلیسی مرسوم است.
🖇🖇🖇
منبع:
(نظریهی طنز. نیما تجبّر. صفحه۶۲-۶۳)
#تئوری_طنز
#فلسفه_طنز
#یادداشت_ها_و_مقالات
#بررسی_واژگان_مهم_در_حوزه_طنز
@tarzetanz
📜طنز پرخاشگر ناصرخسرو😆
#تلخند
#مهدی_برهانی
... در قبل گفتیم در دیوان شعرایی چون سیف فرغانی و ناصرخسرو از خنده و شوخی نشانی نمییابیم. البته ناصرخسرو مطایباتی هم دارد که زهر تلخ انتقاد از جنبهی شوخی آن کاسته است و بیشتر منطبق با همان روحیه معترض و پرخاشگر اوست:
🔸
شافعی گفت که: شطرنج مباح هست مدام
کج مبازید که جز راست نفرمود امام
بوحنیفه به از او گوید در باب شراب
که: ز جوشیده بخور تا نبود بر تو حرام
حنبلی گفت که: گر آنکه به غم درمانی!
پستهی بنگ تناول کن و سرخوش بخرام
گر کنی پیروی مفتی چارم مالک
او هم از بهر تو تجویز کند وطیِ غلام
بنگ و می میخور و بد میکن و میباز قمار!
که مسلمانی از این چار امام است تمام!
🔗🔗🔗
منبع:
(تلخند. مهدی برهانی. صفحه۲۲-۲۳)
#خوانش_اشعار_طنز
#شگردهای_طنزپردازی
#رویداد_های_طنز_روز
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
@tarzetanz
https://t.me/adabvahekmat
کانال ادب و حکمت شامل مطالب و نکات خواندنی و آموزنده است.
https://t.me/hazliatvahajviat
کانال هزلیات، هجویات و مطایبات شامل اشعار و حکایات خواندنی است.
📖در مذمت مردهپرستیها!✍
... زِهی حالت خوب صاحبسخن
که مرگش بِه از زندگانی بود!
📎📎📎
منبع:
(چنته.محمدعلی مجاهدی.صفحه۷۷)
#طنز_و_اخلاق
#شگردهای_طنزپردازی
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
#حکایات_حکیمانه_و_کوتاه_نوشتهای_طنز
@tarzetanz
📝زیرشلواری👖
#خرتناق
#رحیم_رسولی
یادش بخیر آن روزها با زیرشلواری
میرفت آدم هرکجا با زیرشلواری
از بوق سگ تا چلهی گربه همه بودند
دنبال یک لقمه غذا با زیرشلواری
بودند دائم پیش هم اما نمیکردند
یک لحظه دست از پا خطا با زیرشلواری
بابای من اللهاکبر را که میگفتند
میرفت مسجد بیریا با زیرشلواری
در خانه پیش بچهها شلوار میپوشید
میرفت بیرون ناقلا با زیرشلواری
روی شکم میبست اولها ولی الان
سُر میخورد از پای بابا زیرشلواری
گویند باباطاهر عریان شبی در خواب
در کوچه دید ابلیس را با زیرشلواری
یک لحظه مانند گذشته غیرتش گل کرد
«شبگردی آن هم بیحیا با زیرشلواری»
آن وقت حرفی زد که شیطان با کنایه گفت
بی زیرشلواری و یا با زیرشلواری
مرد حسابی زیرشلواری اگر بد بود
آدم چرا شد آشنا با زیرشلواری
دیگر گذشت آن دوره که از ترس میکردند
در خانه هم مردم شنا با زیرشلواری
الان که دیگر گورخر حتی بلانسبت
شد قاطی جنس دوپا با زیرشلواری
بد نیست گاهی ول شود آدم همینطوری
توی خیابان منتها با زیرشلواری
این هم خودش یک نوع نافرمانی ملیست
از هر سه تا آدم دوتا با زیرشلواری
اجرای زنده روی سن با زیرپیراهن
تنظیم تصویر و صدا با زیرشلواری
آزادی مردی زبانم لال زندانی
یا مرگ بیماری رها با زیرشلواری
حتی شنیدم عدهای در سرزمینی دور
دارند قصد کودتا با زیرشلواری
حل شده تمام مشکل مردم فقط مانده
این مشکل ما و شما با زیرشلواری
تازه تو که اصلاً همین را هم نپوشیدی
ایراد میگیری به ما با زیرشلواری
شیطان سپس ساکت شد اما شیخ از نو گفت
این وقت شب حالا کجا با زیرشلواری
🔗🔗🔗
منبع:
(خرتناق. رحیم رسولی. صفحه ۱۵-۱۸)
#فلسفه_طنز
#خوانش_اشعار_طنز
#شگردهای_طنزپردازی
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
@tarzetanz
📖پروتوگل😷
#رادیاتور
#اکبر_اکسیر
من فقط به حرف ملیحه گوش میدهم
بگوید بمیر میمیرم، نمیر نمیمیرم
در عمرم یکبار فقط به حرف ملیحه گوش ندادم
آن هم در دورهی پروتکل
گفت: ماسک بزن، دوتا دوتا زدم
۲۰ثانیه صابون بزن، ۲۰دقیقه زدم
تا گفت دو متر فاصله را رعایت کن
گفتم تو بگو دو میلیمتر؟
📎📎📎
(رادیاتور. اکبر اکسیر. صفحه۲۵)
🔸🔸🔸
📖کلاغنیوز📢
#رادیاتور
#اکبر_اکسیر
قدیمترها از ویروس میروس خبری نبود
میکروب، همبازی ما بود
مردم، راحت زندگی میکردند
و خیلی راحت میمردند
لا اله الا الله تمام!
این روزها ویروس غوغا میکند
نیمی را سهلانگاری ما میکشد
نیمی را خبرگزاریها!...
📎📎📎
(رادیاتور. اکبر اکسیر. صفحه۲۶)
🔸🔸🔸
📖عوامل😎
#رادیاتور
#اکبر_اکسیر
عامل کرونا، خفاش و پنگولین
عامل آلودگی هوا، مازوت
عامل قطعی برق، استخراج بیتکوین
عامل سیل و آبگرفتگی، ابر و باد و مه و خورشید و فلک
عامل زلزله، سلبریتیها و هلالاحمر
عامل گرانی، تحریم و احتکار و شایعه
خلاصه ما عامل تمام بدبختیها را میشناسیم
اما بدبیاری همچنان ادامه دارد!
📎📎📎
(رادیاتور. اکبر اکسیر. صفحه۶۶)
#فلسفه_طنز
#شعرهای_فرانو
#خوانش_اشعار_طنز
#رویداد_های_طنز_روز
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
@tarzetanz
📚طنز و طنزینه✍
#طنز_و_طنزینه_هدایت
#دکتر_همایون_کاتوزیان
بخش اول✏️
... به این ترتیب، مبنای طنزینه بر تضاد و تناقض و ابهام و ایهام استوار است. چنانکه در نقد ادبی معاصر در اروپا، گاه اصطلاح آیرونی برای هر نوع ابهام با تناقضی بکار برده میشود، حال آنکه به سبب دقت در نقد، اینها را باید از ابزارهای طنزینه دانست و نه عین آن. مثلاً ironie d' history (irony of history) که در ایران به «طنز تاريخ» ترجمه شده، مبنایش بر تضاد و تناقض است و بر چیزی اطلاق میشود که شخصیت یا جنبشی تاریخی در پی هدفهایی -معمولاً هدفهایی که از نظر خواننده و شنونده و در تئاتر از نظر بیننده شایسته و دلپذیر نیست- سخت میکوشد و احیاناً از بیانصافی و دُژکاری نیز پرهیز نمیکند. با اینهمه، در پایان کار رشتههایش پنبه میشود و گاه نتایج جنبی و پیشبینی نشدهی همان دُژکاریها کارش را دگرگون میکند و خلاف آرزوهایش را به بار میآورد. irony of fate نیز، که به «طنز سرنوشت» ترجمه شده، نزدیک به طنزینهی تاریخ است:
یکی نقش بازی کند روزگار
که بنشاندت پیش آموزگار
🔹
هزار نقش برآرد زمانه و نبود
یکی چنان که در آیینهی تصور ماست
و این اشارهای به تضاد بین پیشبینی و واقعیت دارد، و به فریبکاری یا طنزینهی روزگار که همان تاریخ یا سرنوشت است.
طنزینه هم، مانند طنز، ممکن است در اشاره و کنایه و عبارت و مثل و لطیفه و حکایت کوتاهی بیان شود یا همهی یک داستان یا بخش بزرگی از آن را فراگیرد. صورت دوم را میتوان به قیاس با «طنزنامه» -که در فصل اول تعريف شد- «طنزینه نامه» خواند و مورد اول را «طنزينهی لفظی» نامید.
مولوی میگوید:
آن یکی پرسید شتر را که هی
از کجا میآیی ای اقبال پی؟
گفت از حمام گرم کوی تو
گفت خود پیداست از زانوی تو
#تئوری_طنز
#فلسفه_طنز
#خوانش_اشعار_طنز
#یادداشت_ها_و_مقالات
#بررسی_واژگان_مهم_در_حوزه_طنز
@tarzetanz
📚طنز و طنزینه✍
#طنز_و_طنزینه_هدایت
#دکتر_همایون_کاتوزیان
بخش دوم✏️✏️
که نمونهای از طنزينهی لفظی است و تناقض را ناگهان در مصرع آخر نشان میدهد، اما به نحوی که کاملاً آشکار نیست و کشف آن نیاز به اندک تأملی دربارهی ویژگیهای زانوی شتر دارد و همین آن را فرحناک میکند و تاثیری طنزآمیز از آن به جا میگذارد. ضمناً، این ابیات نمونهای از طنزینهی تمثیلی-در قیاس با طنز تمثیلی- نیز هست، چون گفتوگو با شتر رمزی برای بیان نکتهای کلی و انتزاعی است. بهترین طنزینه نامهی ادبیات قدیم فارسی «داستان رستم و سهراب» است که بعداً به آن خواهیم پرداخت.
🔹
تمسخر نوعی طنزینهی لفظی یا نزدیک به آن است، زیرا اشاره به تضاد بین ظاهر و باطن یا واقعیت و ادعا دارد. نمونهی عالی آن از سعدی:
آنکه چون پسته دیدمش همه مغز
پوست بر پوست بود همچو پیاز
پارسایانِ روی در مخلوق
پشت بر قبله میکنند نماز
مصرع آخر، با جزیی تأملی که برای کشف معنای آن لازم است، این تمسخر را به طنزينهی لفظی نزدیک میکند. اما بیشتر الفاظ و عبارات مسخرهآميز، حتی در ادبیات، ظرافت طنزینه را ندارند.
🖇🖇🖇
منبع:
(طنز و طنزینه هدایت. همایون کاتوزیان. صفحه۸۴-۸۵)
#تئوری_طنز
#فلسفه_طنز
#خوانش_اشعار_طنز
#یادداشت_ها_و_مقالات
#بررسی_واژگان_مهم_در_حوزه_طنز
@tarzetanz
📝صورت حال✍
#بالهای_بایگانی
#سید_حسن_حسینی
محرم چو زد خیمه در حال من
سیهپوشِ غم شد سرِ سال من
فصیحانه بس نوحههایی زلال
تراوید از دیدهی لال من!
عزای تو پرواز را سر برید
نگونسار شد بيرق بال من
ز شلاق غم شاهراهی کبود
دویدهست در صورت حال من
يزيد فراقت مرا تشنه کشت
به همدستیِ شمر اقبال من
من آن باغبانم که دست خزان
رسیدهست بر میوهی کال من
سپاهی شبحوار از درد و داغ
شب و روز افتاده دنبال من
درین غربت بیکسی از غمت
کسی نیست جویای احوال من
من آن ذوالجناحم که در بادها
چکد خون یاد تو از یال من
🔹۱۳۷۵/۲/۳۰ (اول محرم ۱۴۱۶)🔹
🔗🔗🔗
منبع:
(مجموعه کامل اشعار سیدحسنحسینی. صفحه۱۷۹-۱۸۰)
@tarzetanz
📖قحطی✍
ای غصهی لفظ و ماتم معنایت
لبتشنهی شعر، دیدهی بینایت
یک ذره اگر شمس نشانم بدهی
من عرضه کنم هزار مولانایت
🔗🔗🔗
منبع:
(مجموعه کامل شعرهای سیدحسن حسینی.صفحه۱۴۲)
#خوانش_اشعار_طنز
#سید_حسن_حسینی
#رویداد_های_طنز_روز
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
@tarzetanz
📙دیدگاه اقلیتی ارسطو و توماس آکویناس؛
طنز به مثابه آرامش مفرح✏️
#فلسفه_طنز #جان_موریل
#محمود_فرجامی #دانیال_جعفری
ارسطو، شوخطبعی(eutraplia) را که معنی لغویاش «بهتر شدن» است، در کتاب چهارم اخلاق نیکوماخوسی در کنار راستگویی و دوستی مورد بحث قرار داده است:
از آنجایی که زندگی، آرامش را نیز همچون فعالیت دربرمیگیرد و در آرامش، خوشی و شادمانی است، به نظر میرسد رواست در روابط اجتماعیمان دقیق باشیم و نیز در آنچه میگوییم و اینکه چگونه میگوییم.
همین موضوع دربارهی گوش فرادادن نیز صادق است. اهمیت دارد که با چه آدمهایی حرف میزنیم یا به ایشان گوش میدهیم.
آشکار است که اینجا نیز ممکن است زیادهروی کنیم و از هدف دور بیفتیم. کسانی که طنز را به افراط میکشانند، لودههای مبتذل به حساب میآیند. آنها تلاش میکنند به هر قیمتی بامزه باشند و هدفشان بیشتر خنده است تا سخن گفتن نیکو یا پرهیز از رنجاندن دیگران با لطیفههایشان. ولی کسانی که نمیتوانند هیچچیز خندهداری درباره خودشان بگویند و اگر دیگران چنین کنند، ناراحت میشوند، بیظرفیت و عبوس به حساب میآیند.
کسانی که با ظرافت شوخی میکنند را شوخطبع (یوتراپلوس) مینامند، که بیانگر تطبیقپذیری سریع آنها در شوخی است. چنین کارهایی نمایش شخصیت یک فرد محسوب میشوند و مانند بدن، شخصیت افراد براساس آنچه نمایش میدهند، قضاوت میشود. البته جنبهی مسخره کردن مسائل معمولاً دمدستتر است و اغلب مردم در شادمانی و لطیفهگویی زیادهروی میکنند.
📎📎📎
منبع:
(فلسفه طنز.جان موریل.محمود فرجامی.صفحه ۶۲)
#فلسفه_طنز
#تئوری_طنز
#طنز_و_اخلاق
#یادداشت_ها_و_مقالات
#بررسی_واژگان_مهم_در_حوزه_طنز
@tarzetanz
📚طنز و اهداف عالی آن در مثنوی✍
#خندمینتر_افسانه
#اسماعیل_امینی
بخش اول✏️
هزلها گویند در افسانهها
گنج میجو در همین ویرانهها
(دفتر سوم/۲۶۰۱)
اگر طنز و شوخطبعی در مثنوی معنوی نظیر برخی آثار دیگر بزرگان، جدا از بخشهای جدی بود، یا آنکه میان حکایتهای بیپروا و ابیات متضمن مناجات و تفسیر آیات و احادیث فاصله وجود داشت، یا دستِکم در حکایتهایی که مضمون شهوانی دارند این مایهی رکاکت لفظ و تصریح نبود، شاید وجود طنز و شوخطبعی در مثنوی معنوی نیز نظیر سایر آثار صوفیه طبیعی تلقی میشد و این همه بحث و کنکاش برنمیانگیخت.
اما مولانا فراتر از سطح ننگ و نام است و از فرازی که او به هستی مینگرد ملاحظات معمول و آداب متداول و معروف و مألوف چندان اعتبار ندارند که دست و پای جولان اندیشه و خیال و سخن او را ببندند. باید توجه داشت که به طور کلی بنیان ادبیات صوفیانه بر سه پایهی تعلیم و تهذیب و تفریح قرار دارد. بنابراین در بسیاری از آثار صوفیان همچون سنایی و مولوی و بیش از همه عطار، به آثار طنزآمیزی برمیخوریم.(بهزادی اندوهجردی، ۱۳۷۸، صفحه ۳۶۹ و ۳۷۰)
#تئوری_طنز
#فلسفه_طنز
#طنز_و_دین
#طنز_و_اخلاق
#رویداد_های_طنز_روز
#یادداشت_ها_و_مقالات
#بررسی_واژگان_مهم_در_حوزه_طنز
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
@tarzetanz
📚طنز و اهداف عالی آن در مثنوی✍
#خندمینتر_افسانه
#اسماعیل_امینی
بخش دوم✏️✏️
مهمترین ویژگی طنز صوفیان جنبهی ارشادی و تعلیمی آن است و بارزترین جلوهی هنرمندانهی طنزپرداز صوفی، استنتاجها و برداشتهای کاملاً بکر و بدیع اخلاقی و تربیتی اوست از مضحکهها و داستانهای مبتذل و احیاناً مستهجن که پس از نشان دادن تضادها و زشتتر جلوهدادن زشتیها، زمینهی ذهنی خواننده را برای قبول چنان تعلیمی آمادهتر میگرداند. (همان، صفحه ۳۷۳)
در کنار این رویکرد اصلی، گاه بزرگانِ شعر صوفیانه از گونههای مختلف شوخطبعی همان هدفهای معمول دیگران را دنبال کردهاند. دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی ضمن بحث دربارهی بعضی هجوهای شخصی سنایی و انتقاد از آنها مینویسد: « در این گونه هجوها (هجوهای رایج در میان معاصران او که چشماندازش حرص و خشم و شهوت است) او کمتر توانسته است سخن خویش را از حد مصداق فردی و تاریخی فراتر برد و آفرینش یک تیپ یا نوع خاص بپردازد که مصادیقش در تاریخ همواره تکرار شوند و آن شعر، دستِکم در حد همانگونه مصادیق، همیشه زنده و معنیدار باشد و بتوان آن را گاه به گاه به کار گرفت.» (شفیعی کدکنی، ۱۳۷۱ صفحه ۲۷)
#تئوری_طنز
#فلسفه_طنز
#طنز_و_دین
#طنز_و_اخلاق
#رویداد_های_طنز_روز
#یادداشت_ها_و_مقالات
#بررسی_واژگان_مهم_در_حوزه_طنز
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
@tarzetanz
📚طنز و اهداف عالی آن در مثنوی✍
#خندمینتر_افسانه
#اسماعیل_امینی
بخش سوم✏️✏️✏️
روشن است که این آثار شوخطبعانه را نمیتوان در زمرهی ادبیات صوفیانه آورد؛ اگرچه پدیدآورندگان آنها از بزرگان شعر صوفیانه باشند، زیرا بهرهای که از اینگونه آثار خویش داشتهاند، چنانکه آمد، بهرهای شخصی است و خاستگاهش حرص و خشم و شهوت است.
بر این اساس، هدفْ طنز و شوخطبعی است که به آن هویت و حیثیت و اعتبار میبخشد نه صورت و مضامین آن. دربارهی این مرزبندی و میزان اعتبار آن البته پراکندگی آرا وجود دارد. برخی عفیف بودن کلام را از بنیانهای هنر طنزپردازی میدانند. ابوالفضل زرویی نصرآباد در تعریف طنز مینویسد: « شاید سادهترین تعریفی که بتوان از طنز ارائه داد این باشد: بیان انتقادات تلخ به گونهای شیرین، کنایی و خندهآور اما عفیف و منصفانه.» (زرویی نصرآباد، ۱۳۷۴، صفحه ۱۵)
#تئوری_طنز
#فلسفه_طنز
#طنز_و_دین
#طنز_و_اخلاق
#رویداد_های_طنز_روز
#یادداشت_ها_و_مقالات
#بررسی_واژگان_مهم_در_حوزه_طنز
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
@tarzetanz
📚طنز و اهداف عالی آن در مثنوی✍
#خندمینتر_افسانه
#اسماعیل_امینی
بخش چهارم✏️✏️✏️✏️
در قرن هفتم، هجو به معنی واقعی کلام در شعر مولوی تجلی کرد. جلالالدین محمد، که از عرفان و معارف و ادب اسلام بهرهی تمام داشت، برخی مضامین هزلآمیز را با توجه به نقد اجتماعی به کار گرفت و در اثر والای خویش -مثنوی- به مناسبتهای گوناگون سخن راند؛ هزلی با هدف، نه به قصد تمسخر و نه براساس هزالی و شوخپیشگی.(کاسب، ۱۳۶۶، صفحه ۶۳)
این کیمیاگری مولاناست که هزل و هجو و شناعت را همنشین حکمت و معرفت میکند و فراتر از محدودهی تعریفها و چهارچوبها قرار میگیرد. و به این ترتیب است که داوری دربارهی شوخطبعی مولانا دشوار و متفاوت از کار در میآید.
📎📎📎
منبع:
(خندمینتر افسانه. اسماعیل امینی. صفحات ۵۱-۵۹)
#تئوری_طنز
#فلسفه_طنز
#طنز_و_دین
#طنز_و_اخلاق
#رویداد_های_طنز_روز
#یادداشت_ها_و_مقالات
#بررسی_واژگان_مهم_در_حوزه_طنز
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
@tarzetanz
📜حکایت خر گرفتن (دفتر پنجم، ۲۵۳۸)
#مثنوی_معنوی
#خندمینتر_افسانه
#اسماعیل_امینی
شخصی هراسان به خانه میگریزد از بیم آنکه در گرماگرم خرگیری به فرمان سلطان مبادا او را به جای خر بگیرند، زیرا در معرکهای چنان پرهیاهو تشخیص سره از ناسره و انسان از خر چندان اعتباری ندارد.
در این حکایت، تحامق(کودننمایی) به قصد تعریض، طنزآفرین شده است. گویی آن رفتار نامعقول مقدمهای است برای این کنایهی ریشخندآمیز:
چونکه بیتمییزیانْمان سرورند
صاحبِ خر را به جای خر برند
ادامهی حکایت مسیری متفاوت دارد و به علم الهی و سمیع و بصیر بودن خالق هستی اشاره میکند.
🖇🖇🖇
منبع:
(خندمینتر افسانه.اسماعیل امینی.صفحه ۱۱۵)
#طنز_و_دین
#تئوری_طنز
#خوانش_اشعار_طنز
#رویداد_های_طنز_روز
#یادداشت_ها_و_مقالات
#حکایات_حکیمانه_و_کوتاه_نوشتهای_طنز
@tarzetanz