eitaa logo
برش‌ ها
415 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
479 ویدیو
38 فایل
به نام خدای شهیدان در برشها شهدا دست یافتنی اند. اینجا فرهنگ جهاد و شهادت را به صورت آهسته، پیوسته و به دور از هیاهو روایت می کنیم تا بتوان آن را زندگی کرد. سایت http://www.boreshha.ir/ آپارات www.aparat.com/boreshha.ir بارش فکری @soada313_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
مهدی هیچ وقت حاضر نشد را زیر پا بگذارد و حق را ناحق کند. برش اول: یکی از برادرانش در دعوایش شده بود. زنگ زد که خودت را برسان. مهدی سریع خودش را رسانده بود. وقتی رسید، دید که این دو نفر سر اینکه کدام یک اول بنزین بزنند دعوای شان شده است. اول پرسیده بود: «حق با کیست؟» وقتی متوجه شد حق با مرد غریبه است، خودش برای او بنزین زد و از دلش در آورد. برش دوم: بچه اول مان محمد متین، آن قدر شلوغ و پر جنب و جوش بود که همه به شوخی به او می گفتند. می بردیمش مهد کودک، یک ساعت بعد زنگ می زدند که بیائید ببردیدش. هر وقت هم زنگ می زدند، من از محمد طرفداری می کردم. یک بار که با هم رفته بودیم مهد. داشتم ازش طرف داری می کردم. مهدی گفت: حق با مربی هاست. همین الان دیدم محمد توی حیاط داشت دو نفر دیگر را می زد. از دستش ناراحت شدم و گفتم: مثلا تو پدرش هستی. چرا ازش طرف داری نمی کنی. گفت: من را ناحق نمی کنم. الان اگه چشم روی اشتباهات پسرمون ببندیم، فردا که بزرگ می شود مسئولیم. راوی: پدر و همسر شهید ؛ خاطراتی از شهید مهدی قاضی خانی؛ گردآوری: حسین سلمان زاده و علی غیوران؛ ناشر: نارگل؛ نوبت چاپ: اول-1395.صفحه 68 و 32. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
مقام معظم رهبری: مرگ است، مرگ حساب گرانه است؛ کسی که در راه خدا شهید می شود، در واقع بهترین حسابگری را دارد می کند، چون این [جان] که ماندنی نیست؛ مثل تعبیر معروف «روغن ریخته، نذر امامزاده» است. خب این روغنِ ریخته است دیگر، اینکه ماندنی نیست؛ این را آدم نذر امامزاده بکند، خیلی با ارزش است، خیلی زرنگی می خواهد. این را شهدای ما داشتند که توانستند این جانِ از بین رفتنی را با خدای متعال معامله کنند و خدای متعال با این لحن با اینها حرف بزند: «اِنَّ اللهَ اشتَری مِنَ المُؤمِنینَ اَنفُسَهُم»؛ پروردگارا! ما که هستیم که تو جان ما را بخری؟ این جان مال تو است، متعلّق به تو است، اصلاً ما که اختیاری در مورد آن نداریم؛ ببینید چقدر خدای متعال ارزش قائل می شود برای این مجاهد فی‌سبیل‌اللّه؛ «مِنَ المُؤمِنینَ اَنفُسَهُم وَ اَموالَهُم بِاَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ یُقاتِلونَ فی سَبیلِ اللهِ فَیَقتُلونَ وَ یُقتَلون»؛ این است؛ خدای متعال برای شهدای ما این را قرار داده است؛ این ارزش را ما خیلی باید گرامی بداریم. 1396/۱۱/16 @boreshha
مهدی خیلی به امام خمینی (ره) ارادت داشت و مطیع محض امام بود.. در وصیت نامه اش هم نوشته بود: #خمینی حجت و دست هدایت خداست. پس وای بر ما اگر اطاعتش نکنیم. وقتی که امام فرمود نیروهای #سپاه در احزاب سیاسی عضویت نداشته باشند، مهدی نامه ای به حزب جمهوری اسلامی نوشت: این جانب مهدی خندان فرزند امام قلی… اوایل سال ۱۳۵۸ عضو حزب جمهوری اسلامی ایران شدم، ولی متأسفانه به علت وجود جنگ نتوانستم در حزب فعالیتی داشته باشم و اکنون عضو سپاه پاسداران هستم. بنا به امر امام که فرمود: افراد سپاه نباید عضو هیچ حزب و دسته و گروهی باشند، از آن حزب استعفا می دهم. علت اینکه از زمان صدور فرمان امام تا به حال، استعفای این جانب به تأخیر افتاد، مشغله کاری بوده و متأسفانه تا امروز موفق به نوشتن استعفا نامه نشدم. امید که خداوند متعال، این #گناه مرا ببخشد. ضمنا پرونده حزبی من، احتمالا در دفتر شمیران حزب است. #شهید_مهدی_خندان #سیره_اعتقادی_شهدا #ولایت_فقیه_در_سیره_شهدا #کتاب_شیر_کوهستان؛ زندگی نامه و خاطرات شهید مهدی خندان؛ نویسنده و ناشر: گروه و نشر شهید ابراهیم هادی. نوبت چاپ: اول-۱۳۹۴٫. صفحه ۹۳-۹۴. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
شما را به خدا شناسنامه شهدا را خط خطی نکنید! رزمنده وقتی برای دفاع از کیان اسلام احساس تکلیف می کند و در این راه جانش را فدا می کند، یکی از ابتدایی ترین حقوقی که حکومت در برابر شخص رزمنده بر عهده دارد، قدر دانی از زحمات او و زنده نگه داشتن یاد و نام اوست. بدیهی است اگر در این راه اقدامی شایسته صورت نگیرد، نشانه ناسپاسی و قدر نشناسی است. نام گذاری معابر به نام شهدا یکی از این وظایف حکومتی است. مهم تر از آن، است. شهید با ریختن خونش تاریخ نظام اسلامی را با جوهر خونش نوشته، حکومت نیز باید از تاریخ متعلق به آن شهید حراست کند. در این راستا متأسفانه کم کاری های فاحشی صورت می گیرد. به طوری که گاهی احساس می شود، سازمان عریض و طویلی مثل از این وظیفه حداقلی اغماض می کند و ساختمان های خود را بر روی خون شهید پایه گذاری کرده اند. در مراجع ثبت تاریخ شناسنامه حیات و شهادت شهیدان های عجیبی دیده می شود. به عنوان نمونه اطلاعات پایگاه های معتبر را درباره شهید مهدی خندان مرور می کنیم: پایگاه بنیاد شهید و سامانه ملی شهدا: ولادت یک تیر 1340 و شهادت 12 دی 1362 سازمان بهشت زهرای تهران: ولات یک تیر 1340 و شهادت 29 آذر 1362 سایت صبح: ولادت سال 1342 و شهادت 29 آبان 1362. جالب اینکه سایت صبح شهادت شهید را مصادف با اربعین دانسته درحالی که اربعین آن سال مصادف با 5 آذر بوده است. برخی از منابع حتی نام پدر شهید را به جای امام قلی امام علی ذکر کرده اند. به راستی نهادهای مسئول درباره شهدا چه می کنند. نکند مثل کرمی دور خود می تنند و روز را به شب می رسانند. همه ما در زمینه احیای تاریخ شهدا وظیفه داریم و نهاد های متولی بیشتر. امید است که فارغ از کاغذ بازی های معمول، خود را بدانند. ||سیاهه فرهنگی آخر هفته @boreshha
روزی مدرس به روستای مهیار در اطراف اصفهان رفته بود. در آن منزلی که مهمان بود، روضه خوانی بالای رفته بود و روضه مفصلی خواند. بعد از منبر موقع نماز شد. مدرس برای وضو، لب حوض رفت. در آنجا پیرمردی را دید که گرفتن بلد نبود. خیلی ناراحت شد. آن واعظ را صدا کرد و گفت: «آقا! منبر فقط نیست. هدف امام حسین (ع) عالی تر بوده است. شما اگر به وظیفه خود که آموختن احکام و اخلاق به مردم پرداخته بودید، این پیر مرد وضویش را اشتباه نمی گرفت. آموزش احکام کاری ندارد. علم چندانی هم نمی خواهد. کافی است یکی از مراجع را بگیری و برای مردم بخوانی. شما فقط منتظرید که بز پیر زنی بزاید فورا ظرف می فرستید و آغوز می طلبید. شما وظایف مهم تری هم دارید. مسائل شرعی را لا اقل به مردم بیاموزید». ؛ برگ هایی از زندگی شهید آیت الله سید حسن مدرس ؛ پدید آورنده: مؤسسه فرهنگی خاکریز ایمان و اندیشه؛ ناشر: خیزش نو ؛ نوبت چاپ: اول-۱۳۹۵؛ صفحه ۱۶. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
خرداد ۱۳۵۹ بود. احمد در راه بازگشت از مأموریت پروازی، توسط دشمنان مورد هدف قرار گرفته بود و سینه و بازو و گردنش مجروح شده بود. وقتی رسید پایگاه، به خاطر عدم تضعیف روحیه رزمندگان، اصرار داشت که کسی بدن خون آلودش را نبیند، به اصرارش به منزلش منتقل کردیم. پزشک بهداری پایگاه گفت: زخم تان عمیق و خطرناک است و باید به تهران منتق شوید. علی رغم اصرارش برای ماندن، به تهران منتقلش کردیم. با عمل جراحی همه ترکش ها از بدنش خارج شد؛ اما ترکشی در گردن و نزدیک #نخاع باقی ماند. پزشکان می گفتند: اگر بخواهند آن را خارج کنند، باید به خارج اعزام شود و اگر خارج نکنند احتمال #فلج شدن ایشان زیاد است. احمد به هیچ وجه حاضر نشد که به فرانسه اعزام شود. #تیمسار_فلاحی برای مجاب کردنش به ملاقاتش آمد؛ اما مرغ احمد یک پا داشت: «انشاء الله پزشکان #ایرانی می توانند معالجه ام کنند و نیازی به غیر نیست». چند روز بعد #پروفسور_سمیعی پرونده اش را خواند و حاضر شد در بیمارستان ارتش جراحی اش کند. می گفت: موقع جراحی، احمد اجازه نداد بی هوشش کنم. هنگامی که مشغول به جراحی بودم، او مشغول خواندن دعا و راز و نیاز با خداوند بود. بعد از عمل به من گفت: «دکتر! چقدر #لذت داشت صدای تیغ شما در هنگام خارج کردن تیرهایی که برای رضای خدا داخل بدنم شده بود». #شهید_احمد_کشوری #سیره_اخلاقی_شهدا #خودباوری_ملی راوی: مسعود جولایی #کتاب_خانه_ای_کوچک_با_گردسوزی_روشن؛ خاطرات شهید احمد کشوری؛ نوشته ایرج فلاح و مسعود آب آذری، ناشرز: نشر یا زهرا، چاپ اول-۱۳۹۰؛ صفحه ۶۴-۶۳. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
مهدی در مصرف #بیت_المال حساسیت داشت. یک بار با ماشین سپاه آمده بود تهران. ماشینش خراب شد و هزینه تعمیرش زیاد می شد. با اینکه در مأموریت بود و طبق قانون باید ماشین را به تعمیرگاه سپاه می برد؛ اما آن را با هزینه شخصی خودش تعمیر کرد و پول آن را از پدرش قرض کرد. #شهید_مهدی_خندان #سیره_اقتصادی_شهدا #رعایت_احتیاط_در_مصرف_بیت_المال #کتاب_شیر_کوهستان؛ زندگی نامه و خاطرات شهید مهدی خندان؛ نویسنده و ناشر: گروه و نشر شهید ابراهیم هادی. نوبت چاپ: اول-۱۳۹۴٫. صفحه 93. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
هدایت شده از روی خط شهادت
کلیپ صوتی «پسر بالاشهر» - حسین یکتا.mp3
4.15M
پسر بالاشهر به روایت حاج حسین یکتا روایت چشم پاکی و اخلاص و گذشتن از دنیای شهید https://eitaa.com/khateshahadat
گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را مرور می‌کنم امشب غم تمام جهان را غم و را که شعله‌شعله در آتش غم پریشان و ‌ی نگران را دلارهای یهودی، ریال‌های سعودی ببین که برده به غارت چگونه امن و امان را چه کودکان یتیمی که مانده بی‌سر و سامان چه مادران غریبی که برگ‌ریزِ خزان را... صدای ناله و شیون زِ هر کرانه بلند است چگونه خواب ربوده‌ست چشم آدمیان را؟ جهان اگر چه کویر سکوت و بهت و تماشاست در این دیار ببین رودهای در جریان را ببین شکوه و شهامت چگونه ریشه دوانده ببین قیامت قد هزار سرو روان را ببین که عشق حسینی و آرمان چگونه باز به میدان کشانده پیر و جوان را درود بر شرف و عزت جوانِ دلیری که در هوای نذر می‌کند سر و جان را چگونه دم بزنم از عشق چگونه وصف کنم آن حماسه‌های عیان را سلام ما به و و به غیرت که خیره کرده جهان را سلام ما به و و چه عاشقانه برانگیختند رشک جنان را درود بر ، و که خوانده‌اند «أ وَفَیتُ» به‌لب امام زمان را سلام بر سر که بر سر نیزه گرفت از دل هر بی‌قرار تاب و توان را «سری به نیزه بلند است در برابر زینب» خدا کند که نبیند رقیه زخم سِنان را سری که بر سر نیزه رهاست عطر صدایش وَ غرق نور خدا می‌کند کران به کران را و «أی منقلبٍ» می‌رسد به گوش دوباره دمی نمی‌برم از یاد را... [يوسف رحيمي] @boreshha
امام خمینی (ره): ارجمندى که خداوند تعالى در شأن آنان کلمۀ بزرگ ‏‏«أَحْیاء عِنْدَ رَبِّهِمْ‏‎ ‎‏یُرْزَقُونَ»‏‎ را فرموده است، بشرى قاصر مثل من چه تواند گفت؟ آیا بار یافتن نزد خداوند و ضیافت مقام ربوبى از آنان را مى توان با قلم و بیان و گفت و شنود توضیح داد؟ آیا این‏‎ ‎‏همان مقام «‏‏فَادْخُلى فى عِبادى وَ ادْخُلى جَنَّتى‏‎» ‎‏نیست که حدیث شریف بر سید شهیدان و‏‎ ‎‏سرور مظلومان منطبق نموده است؟ آیا این جنت همان است که مؤمنان در آن راه دارند،‏‎ ‎‏یا الهى آن است؟ آیا این بار یافتن و ارتزاق نزد رب الارباب همان معنى بشرى آن‏‎ ‎‏است، یا رمزى الهى و والاتر و فوق برداشت بشر خاکى؟‏ ‏‏ بارالها، این چه عظیمى است که نصیب بندگان خاص خود فرمودى که ما از‏‎ ‎‏آن محرومیم. صحیفه امام جلد 17، صفحه 135. @boreshha
سال ۵۸ بود و حسین در شورای فرماندهی #سپاه اهواز برای تقویت بخش های فرهنگی حضور فعالی داشت. #موتور گازی داشت که پول آن را هم از برادرش کاظم #قرض کرده بود و هر ماه قسط آن را می پرداخت. در نقاط مختلف شهر کلاس داشت و برای رسیدن به آنها از این موتور استفاده می‌کرد. #شهید_سید_حسین_علم_الهدی #سیره_اقتصادی_شهدا #ساده_زیستی_در_سیره_شهدا #کتاب_سه_روایت_از_یک_مرد ، محمد رضا بایرامی، انتشارات هویزه، چاپ اول، ۱۳۹۴؛ صفحه ۵۲. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
فرازی از پیام تسلیت امام خمینی به مناسبت شهادت شهید مفتح: جناب حجت الاسلام محترم آقاى مفتح و دو نفر پاسداران عزیز اسلام- رحمة اللَّه علیهم- به فیض شهادت رسیدند و به بارگاه ابدیت بار یافتند، و در دل ملت و جوانان آگاه ما حماسه آفریدند و آتش نهضت اسلامى را افروخته ‏تر و جنبش قیام ملت را متحرک تر کردند. خدایشان در جوار رحمت واسعه خود بپذیرد و از نور عظمت خود بهره دهد. امید بود از استاد محترم و از زبان و علم او بهره ‏ها براى اسلام و پیشرفت نهضت برداشته شود؛ و امید است از امثال ایشان بهره‏ ها برداریم. @boreshha
سوریه که بودیم در روستایی مستقر بودیم که اکثر اهالی آن بودند و اسم اول و دوم در سرتاسر دیواره های مسجد کاشی کاری شده بود. چند نفر از رزمندگان کج سلیقه رفته بودند بالای پشت بام مسجد و اذان شیعه را از بلندگو برای اهالی سنی پخش کرده بودند و می خواستند کاشی کاری ها را بشکنند. سید اصغر تا شنید بر آشفت و به آنها گفت: « در تمامی سوریه علیه ما تبلیغات می کنند که می خواهیم سوریه را بگیریم و همه اهل سنت را از بین ببریم. الان شما دارید آب به آسیاب دشمن می ریزید. مگر نه این است که مقام معظم رهبری در مسئله وحدت بین شیعه و سنی حساس هستند و مخالف هر گونه اقدام وحدت شکن. این کار شما خلاف وحدت است. اگر مقام معظم رهبری را به ولایت قبول دارید در عمل نشان دهید». آن قدر گفت که آنها را از رو برد. ؛ خاطرات روحانی شهید مدافع حرم سید اصغر فاطمی تبار؛ نوشته: اعظم محمد پور. ناشر: خط مقدم، نوبت چاپ: اول-۱۳۹۷٫ صفحه ۱۹۰. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
در #برش_ها هر روز مهمان سفره خاطرات شهداییم. 🔺خاطرات مستند و کاربردی از شهدای جهان اسلام 🔺 روایات جهاد و شهادت 🔺فرهنگ جهاد و شهادت در کلام امامین انقلاب 🔺اشعار فرهنگ جهاد و شهادت #بنر اگر کانال را می پسندید دوستان تان را هم سر این سفره بنشانید. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
هدایت شده از روی خط شهادت
کتاب گویای وقتی مهتاب گم شد در قالب #روایی «وقتی مهتاب گم شد» قبل از آنکه شرح زندگی علی خوش‌لفظ باشد، روایتی عینی از واقعه‌ا‌ی تاریخی است که موجب شد سرنوشت خیل وسیعی از مردمان ایران تغییر کند. علی خوش‌لفظ، که نامش را به دلیل نزدیکی تولدش با ولیعهد پهلوی، جمشید گذاشته بودند، سال‌ها بعد در نوجوانی، هم‌زمان با وقوع انقلاب اسلامی، دچار تحول و دگرگونی در اهداف و آرمان‌ها می‌شود. همین انقلاب درونی باعث می‌شود در اولین اعزام به جبهه نام خود را به علی تغییر دهد و سرانجام زندگی‌اش هم تغییر کند. علی پانزده ساله در عنفوان جوانی با اصرار فراوان خود به جبهه اعزام می‌شود و آنجاست که درمی‌یابد شهادت ارمغانی است که با ترک خود به‌ دست می‌آید، اما گویی قرار است علی خوش‌لفظ با تنی مجروح و خسته زنده بماند؛ تا سال‌ها بعد ماجرای وصل حدود هشتصد دوست و برادرش را برای ما روایت کند. #قطعه_صوتی #کتاب_گویا #کتاب_وقتی_مهتاب_گم_شد #شهید_علی_خوش_لفظ 👇 @khateshahadat
شهیدی که از ساعت شهادت خود خبر داده بود. @boreshha
برش‌ ها
#شهید_امروز #شهید_مهدی_خندان شهیدی که از ساعت شهادت خود خبر داده بود. @boreshha
برش اول: برای بچه آیه «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (بقره ۲۱۶)» را خوانده و تفسیر کرده بودم. خیلی به دل بچه ها نشسته بود. مهدی که برگشت مقر و خبر آن آیه و تحول بچه را که شنیده بود آمدم سراغم. خواب بودم. از من خواست تا خلاصه مطالب را به او هم بگویم. گفتم و گفتم که گاهی اتفاقی به نظر ما شر است اما در واقع خیر است و بالعکس. گریه اش گرفت و گفت: «راست می گویی. این عملیات با همه گرفتاری هایش برای من خیر است». گفتم: مگر از عملیات می ترسی که ناراحت شدی؟ گفت من اهل ترس نیستم؛ اما آسمان بوی می دهد. گفت: «حاجی! سه برای تان دارم. یک اینکه سه روز بعد عملیات خواهد شد. دوم اینکه من در آن عملیات شرکت کرده و می شوم. سوم اینکه ۷۲ ساعت بعد از همین لحظه ای که با شما صحبت می کنم، تیری به قلبم می خورد و شهید می شوم». از سر کنجکاوی ساعت را از بچه ها پرسیدم. یک و نیم نیمه شب بود. برش دوم: غروب روز ۲۸ آذر بود و ما آماده حرکت. مهدی سر حرف را باز کرد: «دیشب در خواب دیدم شب ست. مجلس باشکوهی بود و مشغول بودیم. همه داشتند گریه می کردند. من هم چند بیتی خواندم. این شب تاسوعایی که من دیدم، حتما عاشورایی هم به دنبال دارد». وقتی دید پوتین هایم اذیتم می کند پوتین هایش را به من داد. قرآنی داشت که امضاء و تبرک شده امام خمینی بود. گفت: بیا این مال تو. قبول نکردم. گفت: یک بار دیگر هم این را به من بر گرداندی. یادت باشد شهید که شدم بیا از جیبم بردار. برش سوم: تیربار دوشکای دشمن در بالای ارتفاعات، همه بچه ها را زمین گیر کرده بود. مهدی گفت: بیا برویم راه بچه ها را باز کنیم. به دشمن که نزدیک می دشدیم دو کلاف بزرگ بود. برای بریدنش چیزی نداشتیم. مهدی از زیر آن رد شد و با دست بلندش کرد. من هم از زیرش رد شدم. مهدی که از سیم خاردار اولی بیرون آمد، مورد اصابت گلوله دوشکا قرار گرفت و روی سیم خاردار افتاد. برگشتم عقب. حاج آقای پروازی که از دور شاهد شهادت مهدی بود، وقتی از شهادتش مطمئن شد، ناخود آگاه پرسید: چند است؟ وقتی ساعت را شنید گفت: درست ۷۲ ساعت از آن شب می گذرد. راویان: حاج آقای پروازی و منصور نام آور ؛ زندگی نامه و خاطرات شهید مهدی خندان؛ نویسنده و ناشر: گروه و نشر شهید ابراهیم هادی. نوبت چاپ: اول-۱۳۹۴٫. صفحات ۱۴۵-۱۴۷ و ۱۵۳-۱۵۴ و ۱۶۰. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
برای دسترسی به خاطرات کانال می توانید از هشتگ های ذیل استفاده بفرمائید. (فهرست به تدریج به روز می شود). پاسداشت ۲۲ هزار و ۸۱۷ شهید دی ماه ✅ (2 دی) ✅ (3 دی) ✅ (4 دی) ❌ (4 دی) ف ✅ (4 دی) ✅ (4 دی) ✅ (4 دی) ❌ (4 دی) ف ❌ (4 دی) ف ✅ (4 دی) ✅ (4 دی) ✅ (4 دی) ✅ (5 دی) ✅ (6 دی) ❌ (6 دی) ❌ (10 دی) ف ✅ (11 دی) ❌ (12 دی) ف ❌ (13 دی) ف ❌ (13 دی) ف ✅ (13 دی) ✅ (13 دی) ❌ (14 دی) ف ✅ (14 دی) ✅ (15 دی) ❌ (15 دی) ف ✅ (16 دی) ✅ (19 دی) ✅ (19 دی) ✅ (19 دی) ✅ (19 دی) ✅ (20 دی) ❌ (20 دی) ف ❌ (20 دی) ف ✅ (21 دی) ✅ (21 دی) ❌ (21 دی) ف ❌ (21 دی) ف ✅ (22 دی) ✅ (23 دی) ✅ (25 دی) ✅ (27 دی) ✅ (28 دی) ✅ (29 دی) ✅ (30 دی) http://fi9.ir/j0vsvb ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
برش يك: حواله ماشين را كه دادند بهش نپذيرفت. با خودم گفتم چقدر وضعش خوب است كه ماشين برايش بي ارزش است! وقتي رفتم توي خانه اش،يك اتاق كاهگلي بود و يك اتاق نيمه كاره. برش دو: شوراي ده براي تحويل يخچال و تلويزيون اسم مي نوشتند و كشي مي كردند.اسم مادرش در آمده بود. حاج یونس گفت: تا وقتي تمام مردم يخچال نداشه باشند، مادر من نمي خواهد. ، چاپ اول ،۱۳۸۵،چاپ الهادي؛ صفحه 64 و 14. ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
برش‌ ها
#شهید_امروز #شهید_مهدی_خندان شهیدی که از ساعت شهادت خود خبر داده بود. @boreshha
امشب شهادت نامه عشاق امضا می شود نمونه مداحی های شهید مهدی خندان ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
شهید محمد اسلامی نسب، علاقه زائد الوصفی به (س) داشت. چشمش آسیب جدی دیده بود. دکترها، حتی با عمل جراحی از سلامت چشمش قطع امید کرده بودند. اصرار داشت که عملش کنند. بالاخره راضی شان کرد عمل را شروع کنند و کاری به نتیجه نداشته باشند. شرط کرده بود که عمل را با ذکر (س) شروع کنند. بعد از عمل دکترها متعجب از نتیجه بودند. ذکر یا زهرا (س) کار خودش را کرده بود. عملیات هم، وقتی بانی روضه حضرت زهرا (س) شد، با نگاهی به حال و روزش می توانستی آخر کارش را حدس بزنی. خودش هم می گفت: محال است این خانم شرمنده ام کنند. بعد از روضه سفارش هایش را کرد و شد آخرین خدا حافظی اش. ع (س) راوی: صادق دهقان و حاج کاظم محمدی ۲ (خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا س)، گرد آوری: حسین کاجی، بازنویسی: مهدی قربانی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم- بهار ۱۳۹۵، خاطره ۱۱ و ۳۵ . ✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/