eitaa logo
برش‌ ها
408 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
454 ویدیو
38 فایل
به نام خدای شهیدان در برشها شهدا دست یافتنی اند. اینجا فرهنگ جهاد و شهادت را به صورت آهسته، پیوسته و به دور از هیاهو روایت می کنیم تا بتوان آن را زندگی کرد. سایت http://www.boreshha.ir/ آپارات www.aparat.com/boreshha.ir بارش فکری @soada313_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
برش‌ ها
#شهید_علی_تجلایی
[قبل از آشنایی مان با علی آقا]رفتم بیمارستان برای عیادت علی آقا. سه چهار تا از نیروهای امداد که خانم بودند بالای سرش بودند. می خواستند زخم هایش را پانسمان کنند؛اما اجازه نداد. خواهش کرد که پرستار مرد برایش بیاورند. خانم ها هم از فرصت استفاده کرده بودند و پای ایشان نشسته بودند. کتاب نیمه پنهان ماه، جلد ۲۲؛ علی تجلایی به روایت همسر شهید، نویسنده: راضیه کریمی، ناشر: روایت فتح، نوبت چاپ: سوم- ۱۳۹۵؛ صفحه ۱۸-۱۷. @boreshha
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
برش‌ ها
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
مصطفی در سخت ترین شرائط هم، مقید به بود. یک بار در سرمای زمستان بچه ها را برای نماز شب بیدار کرد؛ اما کسی بلند نشد. یکی از بچه ها به شوخی گفت: از همین زیر پتو الهی العفو. مصطفی پتویی را دور خودش پیچید و از سنگر بیرون رفت و در بیابان مشغول نماز شد. می گفت: پیامبر (ص) فرموده: بر شما باد به نماز شب، حتی اگر یک رکعت باشد. زیرا باعث آمرزش گناهان، خاموش کننده خشم پروردگار و دافع آتش جهنم است. کتاب مصطفی، نویسنده و ناشر: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، چاپ ششم- ۱۳۹۴؛ صفحه ۱۲۹. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
میگما جناب آقای امروز نطقی افاضه فرموده اند که "می گویند اگر FATF یا فلان کنوانسیون مالی تصویب شود اسلام از بین می رود؛ کدام اسلام از بین می ره؟! ای کاش تو اسلام را می فهمیدی!" توقع نداریم که ایشان متوجه باشند یک کنوانسیون ذلیلانه تا چه می تواند منافع اسلام و کشور اسلامی را با خطر مواجه کند. اما انتظار می رود کمی فقط کمی حافظه تاریخی داشته باشند که وقتی قانون که اتفاقا بین المللی هم نبود، اما (ره) در یک نطق تاریخی فرمودند: "اى سران ، به داد اسلام برسید . اى علماى نجف، به داد اسلام برسید. اى علماى قم، به داد اسلام برسید؛ رفت اسلام . اى ملل اسلام، اى سران ملل اسلام، اى رؤساى جمهور ملل اسلامى، اى سلاطین ملل اسلامى، اى شاه ایران، به داد خودت برس. به داد همه ما برسید". آقای شیخ حسن! فکر کنم متوجه شدی کدام اسلام از بین می رود، اسلام ناب، . اما آن اسلامی که نوکر آمریکا و غرب باشد اتفاقا با این کنوانسیون ها تقویت می شود. اگر فهم شما از اسلام کلمه شهادتین باشد که و رژیم صعودی علاوه بر لقله زبان علامت پرچم شان هم اقرار به همین شهادتین است. اما اگر مفهومی مانند توحید در اطاعت و تشریع به گوش تان خورده باشد، شاید بفهمید که این سخن شما به معنی اطاعت از دشمنان اسلام و ترک اطاعت خداست. حال تو بگو متعلق به کدام اسلامی اسلام علی (ع) یا اسلام معاویه. اسلام ناب محمدی یا . شما شاید برای سود بیست درصدی خیلی کارها بکنی اما این ملت، ملت عاشوراست که سر به روی نی می دهد تا در مقابل طاغوت سر خم نکند. علاوه بر آن، این ملت انقلابی در طی چند سال ریاست شما خوب فهمیده که تا برخی مدیران جهول و عنود شما هستند چیزی از آن بیست درصد ها عایدشان نخواهد شد. راستی نگفتی خودت کدام اسلام را می گویی؟! ؛نیش نوشت های پراکنده @boreshha
#شهید_حمید_باکری
برش‌ ها
#شهید_حمید_باکری
حمید خیلی بود. اسلام آباد که بودیم. هر روز داشتیم. یک بار گفتم: خوشم می آید یک بار بیایی و ببینی اینجا را زده اند و من کشته شده ام . برایم بخوانی «فاطمه جان شهادتت مبارک!». مرتب دور اتاق می چرخیدم و سینه می زدم. صدایش در نمی آمد. دیدم دارد گریه می کند. گفتم: خیلی بی انصافی! تو که می روی دلم مثل سیر و سرکه می جوشد و تحمل اشک هایم را هم نداری، حالا خودت نشستی داری گریه می کنی؛ وقتی که اتفاقی هم نیافتاده. گفت: فاطمه! به خدا قسم! اگر اتفاقی برای تو بیفتد، من از جبهه بر نمی گردم. در سیره شهدا کتاب نیمه پنهان ماه، جلد سوم، حمید باکری به روایت همسر شهید، نویسنده: حبیبه جعفریان، ناشر: روایت فتح، چاپ شانزدهم- ۱۳۹۵ ؛ صفحه 33. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
برش‌ ها
#شهید_عبدالحمید_دیالمه
در فضای انقلابی دانشگاه رسم شده بود که دختران با پسران یک جا جمع می شدند و با هم تبادل نظر می کردند. بعدها معلوم شد اکثرشان سازمان مجاهدینی بودند. وحید این وضعیت را نمی پسندید. خدمت آیت_الله_خامنه ای رسید. پیشنهادش این بود که دخترها برای فعالیت بیمارستان را انتخاب کنند و پسرها کوه را. اگر دخترها هم قصد کوه دارند جدا و مراقبت دورادور مردان بروند. آیت الله خامنه ای این نظر را پسندید. کتاب دیالمه، نویسنده: محمد مهدی خالقی و مریم قربان زاده، ناشر: دفتر نشر معارف، نوبت چاپ: سوم- ۱۳۹۶؛ صفحه ۳۴-۳۳. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
#شهید_سید_حمید_میر_افضلی
برش‌ ها
#شهید_سید_حمید_میر_افضلی
در جبهه وقتی غریبه ای وارد جمع ما می شد، با او طوری رفتار می کرد که گویی سال ها با آشناست. وقتی می پرسیدیم، می گفت: مگر باید آشنا باشد. ورد زبانش این بود که این بچه ها پاک هستند و باید پاک بمانند و ما هر کاری از دست مان بر آید باید برای شان انجام دهیم. _سیره_شهدا پا برهنه در وادی مقدس، نویسنده و ناشر: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، چاپ اول- ۱۳۹۳؛ صفحه ۱۰۹-۱۰۸. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
#شهید_محمد_مصطفی_پور
برش‌ ها
#شهید_محمد_مصطفی_پور
شهید محمد مصطفی پور وقتی به شهادت رسید، هنوز به پانزده سالگی نرسیده بود. قبل از عملیات، داده بود جلو پیراهنش نوشته بودند: آن قد رغمت را به جان پذیرم (ع) تا قبر تو را بغل بگیرم حسین (ع) می گفت: دوست دارم تیر روی سینه ام بخورد و شهید شوم. دعایش زود مستجاب شد و در ، تیری سینه اش را شکافت؛ همان جایی که شعر را نوشته بود. ترکشی هم پهلویش را شکافت تا نشانی از (س) بر جسمش یادگار بماند. (ع) (ع) راوی: رضا دادپور کتاب تو شهید می شوی؛ خاطرات شفاهی حجت الاسلام سجاد ایزدهی، نویسنده: سید حمید مشتاقی نیا، ناشر: مؤسسه روایت سیره شهدا، نوبت چاپ: اول- ۱۳۹۵؛ صفحه ۲۴. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
برش‌ ها
#شهید_محمد_مصطفی_پور
تصویر شهید با پیراهن خوش نویسی شده
#شهید_احمد_مکیان
برش‌ ها
#شهید_احمد_مکیان
احمد از همان دوران نوجوانی هیئتی در خانه تشکیل داده بود و بچه های هم سن و سالش را حول محور (ع) جمع می کرد. هم می کرد. وقتی مداح بهتر از خودش بود، بدون اینکه حسادت بورزد، میکروفون را تحویل او می داد و مشغول می شد. راوی: پدر شهید ؛ زندگی و خاطرات شهید مدافع حرم احمد مکیان، تهیه و تدوین: گروه تحقیقاتی احیاء، ناشر: دفتر نشر معارف، نوبت چاپ: اول-۱۳۹۶ صفحه ۲۸. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
#شهید_سید_محمد_تقی_رضوی
برش‌ ها
#شهید_سید_محمد_تقی_رضوی
سید از خیلی بدش می آمد. در مقطعی یکی از نیروها با سفارش وارد شده بود. سید صبح که وارد اداره می شد، بیرونش می کرد. می گفت: امام (ره) فرموده توصیه من را هم قبول نکنید. تا این که روزی گفتم: آقای رضوی! گناه دارد، حالا که آمده ولش کن. گفت: من از این فرد بدم می آید، فقط به خاطر اینکه با توصیه به جهاد آمده است. در سیره شهدا راوی: حسین نمازی؛ هم رزم شهید ؛ زندگی نامه و خاطرات سردار جهادگر شهید محمد تقی رضوی، نویسندگان: عیسی سلمانی لطف آبادی و همکاران، ناشر: انتشارات سلمان، نوبت چاپ: اول – ۱۳۸۸؛ صفحه ۲۲. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
#شهید_حسین_املاکی
برش‌ ها
#شهید_حسین_املاکی
دور سفره شام نشسته بودیم. بعد از شام حسین گفت: امروز به کمک بچه های محل، برای مسجد یک درست کردیم و مقداری کتاب هم در آنجا قرار دادیم. فردا به لنگرود می روم تا های بیشتر و بهتری پیدا کنم و بخرم تا جوانان روستا در شان بیایند و کتاب کنند. بعد از مدتی هم که آمد مرخصی، برای خانه خودمان هم یک کتاب خانه درست کرده بود. نهج البلاغه، صحیفه سجادیه و کتاب های دینی دیگری هم خریده بود و در قفسه ها چیده بود. می گفت: هر وقت فرصت کردی این کتاب ها را بخوان. این کتاب ها راه معرفت را به انسان نشان می دهد. این کتاب ها است و انسان را به خدا نزدیک می کند. راوی: همسر شهید نیمه پنهان ماه، جلد ۳۲؛ املاکی به روایت همسر شهید؛ نویسنده: رقیه مهری آسیا بر، ناشر: روایت فتح، چاپ اول: ۱۳۹۶؛ صفحه ۵۳ و ۶۲. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
#شهید_مهدی_زین_الدین
برش‌ ها
#شهید_مهدی_زین_الدین
مهدی برای رای دادن به مسجد رفته بود. یکی از او مسئولین را شناخت و به بقیه معرفی کرد. بعد از رای دادن تا دم در بدرقه اش کردند و پرسیدند وسیله داری؟ موتور گازی بیرون مسجد را نشان شان داد و گفت این هم برای برادرم مجید است. مات شان برده بود از این همه سادگی یک فرمانده لشکر. سیره_اقتصادی_شهدا راوی: ابوالقاسم عمو حسینی کتاب شهید مهدی زین الدین، نویسنده: مهدی قربانی، ناشر: انتشارت حماسه یاران، تاریخ نشر: اول- ۱۳۹۳ ؛ صفحه ۳۱. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
#شهید_محمد_مصطفی_پور
برش‌ ها
#شهید_محمد_مصطفی_پور
حاج مهدی مرندی که مردی عاقل و اهل دل بود و بزرگ بچه های جبهه قلمداد می شد، می گفت: وقتی پیکر شهید محمد مصفی پور را برای وداع به خانه شان آوردند. برادر دو قلویش را در گوشه حیاط دیدم که به مهمانان خوش آمد می گفت. خیلی شبیه محمد بود. در تمام مجلس محو شباهت او با شهید بودم. مدت ها بعد از مراسم فهمیدم که شهید اصلا برادر دو قلو ندارد و تنها برادرش با فاصله سنی و دارای چهره ای متفاوت است. گویا خود شهید برای استقبال مهمانانش آمده بود. کتاب تو شهید می شوی؛ خاطرات شفاهی حجت الاسلام سجاد ایزدهی، نویسنده: سید حمید مشتاقی نیا، ناشر: مؤسسه روایت سیره شهدا، نوبت چاپ: اول- ۱۳۹۵؛ صفحه 25. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
#شهید_سید_مجتبی_نواب_صفوی
برش‌ ها
#شهید_سید_مجتبی_نواب_صفوی
سید مجتبی را باردار بودم. شبی در خواب دیدم که نوری تمام فضای خانه را فرا گرفت. بانویی در میانه نور ایستاده بود و صدایش در گوشم طنین افکن بود: «من فضه خادم (س) هستم. از سوی ایشان ای برای شما آوردم ام». دستان شکوه السادات می لرزید. شاید از عظمت این هدیه بود. یک برد یمانی و یک خوشه انگور که سه حبه درشت و زیبا داشت. (گویا خوشه انگور خود سید بود که در زمان شهادت سه فرزند دختر به نام های فاطمه، زهرا و صدیقه داشت) یک ماه بعد سید مجتبی به دنیا آمد. (س) کتاب سید مجتبی نواب صفوی؛ نگاهی به زندگی و مبارزات شهید نواب صفوی، نویسنده: ارمیا آدینه، ناشر: میراث اهل قلم، نوبت چاپ: هفتم- ۱۳۹۰؛ صفحه ۷. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/