eitaa logo
برش‌ ها
381 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
351 ویدیو
36 فایل
به نام خدای شهیدان در برشها شهدا دست یافتنی اند. اینجا فرهنگ جهاد و شهادت را به صورت آهسته، پیوسته و به دور از هیاهو روایت می کنیم تا بتوان آن را زندگی کرد. سایت http://www.boreshha.ir/ آپارات www.aparat.com/boreshha.ir بارش فکری @soada313_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
حسن عاشق مجالس اهل بیت (ع) بود. محرم سه وعده می رفت و صورتش دائم کبود بود. (س) و حضرت زینب(س) حالش را منقلب می کرد. شب شهادت حضرت زهرا (س) از هیئت می آمدیم. گفت: مهدی دقت کردی که ما بچه های حضرت زهراییم و قیامت می توانیم دست ایشان را ببوسیم. (ع) (س) راوی: مهدی قاسمی دانا؛ برادر شهید مجله فکه، شماره ۱۸۰؛ اردیبهشت ۱۳۹۷؛ صفحه ۶۱. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
کتاب صوتی ؛ خلاصه ای از کتاب یادت باشد ؛ زندگی نامه داستانی شهید حمید سیاهکالی_مرادی به قلم محمد رسول ملا حسینی می باشد. این کتاب صوتی به همت رادیو کتاب صامد @samed_ketab در هشت قسمت تولید شده است. @khateshahadat
معرفی و بررسی کتاب یادت باشد؛ خاطرات شهید حمید سیاهکالی مرادی yon.ir/kUMVz
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ لذت جهاد 🔹لذت تیر و ترکش دفاع مقدس 🔹افرادی که نه شهادت می خواستند نه اسارت نه جراحت؛ اما دلبسته فضای جبهه بودند 🔹رضایت گرفتن های سخت و دشوار از پدر و مادر 🔹فقط سختی های جهاد را نبینید 🔹شهید مدافع حرمی که تعمیر کار موبایل بود. @khateshahadat
🔅طرح| رهبرانقلاب: وارد ماه شعبان شديم؛ فصل مناجات با خدای متعال 🌙 #ماه_شعبان
مطالب مربوط به این شهید عزیز در : yon.ir/XtvXB
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅وصیت نامه خود گفته شهید رضا پناهی؛ شهید 12 ساله 🔺من طلبنی وجدنی 🔺آرزوی من پیروزی اسلام و ترویج ان در جامعه است ملت های زیر سلطه 🔺تعیین راه و هدف 🔺من عاشق خدا و امام زمان گشته ام 🔺حسین زمان؛ خمینی بت شکن 🔺هدفم الله 🔺به ریسمان خدا چنگ بزنید 🔺بابا تو هم مرا حلال کن @khateshahadat
#شهید_علی_اکبر_شجاعیان
شهید سید علی اکبر شجاعیان جانشین گردان حضرت رسول (ص) بود. خیلی اصرار می کرد که فرماندهی گردان مستقلی را بپذیرد. او زیر بار نمی رفت. می گفت: کار کردن برای ملاک است که همین جا دارم کار می کنم. هر وقت صدای ماشین حاج بصیر را احساس می کرد، سریع از چادر خارج می شد که چشم در چشم هم نشوند و هر وقت هم حاج بصیر پشت بی سیم بود، به چادر کنار فرماندهی می رفت که بی سیم چی بگوید در چادر فرماندهی نیست. آخر سر هر دو در عملیات کربلای ده شهید شدند. کتاب تو شهید می شوی؛ خاطرات شفاهی حجت الاسلام سجاد ایزدهی، نویسنده: سید حمید مشتاقی نیا، ناشر: مؤسسه روایت سیره شهدا، نوبت چاپ: اول- ۱۳۹۵؛ صفحه۱۰۰. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
🔻ایام ولادت با سعادت حضرت اباعبدلله الحسین، حضرت زین العابدین و حضرت اباالفضل العباس علیهم السلام را به محضر حضرت ولی عصر علیه السلام و همه محبین تبریک عرض می نماییم. 🔺 @nasery_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"موضوع این کتاب، شرح زندگی شهید «محمدجواد تندگویان» در قالب داستان است. کتاب، مشتمل بر دوازده روایت از زندگی و شهادت محمدجواد تندگویان، وزیر نفت انقلابی ایران از زبان خانواده، دوستان و هم رزمان وی است. نگارنده در این نوشتار بر آن است که ضمن بازگو نمودن بخش هایی از زندگی تندگویان، نبوغ، مظلومیت و ایمان وی را نیز به مخاطب بشناساند." @khateshahadat
شهید_علی_صیاد_شیرازی
زندگی با علی سخت بود؛ اما به سختی هایش می ارزید. به خاطر ایمانش، مهربانی اش و قدر_شناسی اش. روزهایی که خانه بود، در کارهای منزل کمکم می کرد. یک روز جمعه دیدم آستین هایش را بالازد و رفت آشپزخانه. وضو گرفت و در را به رویم بست. شروع کرد به تمیز کردن آشپزخانه. هر چه اصرار و التماس کردم که چرا این کار را می کنید؟ گفت: به خاطر خدا و کمک به شما. تا همه ظرف ها و کف آشپزخانه را نشست و همه را چیز را سر جایش قرار نداد از آنجا بیرون نیامد. شده بود مثل دسته گل. این طوری محبتش را به من نشان می داد. راوی: همسر شهید کتاب خدا می خواست زنده بمانی؛ کتاب صیاد شیرازی، نویسنده: فاطمه غفاری، ناشر: روایت فتح، نوبت چاپ: هفتم- ۱۳۹۵؛ صفحه ۷. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ راوی راه آسمان می گفت: «این جوانان ما، به راههای آسمان آشناترند تا به راههای زمین.» این را چنان می گفت که گویا راههای آسمان را خودش رفته، دیده و می داند که اینها آشناتر هستند!» @khateshahadat
فرمانده بود. وقتی فهمید که سیصد نفر از بچه ها خورده اند که روزه بگیرند، کفری شده بود. صبح همه را در حیاط پادگان جمع کرد و دستور داد همه آب بخورند. می خواست روزه همه را بشکند. ابراهیم آرام و قرار نداشت. می دانست که ناجی آن شب برای اینکه مطمئن شود که پخت و پزی صورت نمی گیرد، حتما به سرکشی می کند. دستور داد کف آشپزخانه را شستند و سپس روغن ریختند. ناجی آمد. موقع برگشت پایش لیز خورد و چنان زمین خورد که پایش شسکت و تا پایان ماه رمضان در بیمارستان بستری بود و همه سربازها یک بدون ناجی را تجربه کردند. در سیره شهدا راوی: پدر شهید. ؛ خاطراتی از شهید محمد ابراهیم همت، نویسنده: علی اکبری، ناشر: یاز رهرا (س)، نوبت چاپ: یازدهم- زمستان ۹۵ ، صفحه ۱۷. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
دعوت بودیم عروسی برادر شهید حامد سرهنگ. علی اکبر آمد دنبالم. ماشین رنو داشت اما با یک دست رانندگی می کرد، آن هم در کوچه های باریک. تعجب کردم. می گفت: باید خودم را برای همه شرایط آماده کنم. آمدیم و یک دستم در جنگ شد. باید از الان تمرین کنم تا را با همان یک دست کنترل کنم. کتاب تو شهید می شوی؛ خاطرات شفاهی حجت الاسلام سجاد ایزدهی، نویسنده: سید حمید مشتاقی نیا، ناشر: مؤسسه روایت سیره شهدا، نوبت چاپ: اول- ۱۳۹۵؛ صفحه ۱۰۱. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
مرتضی تازه هجده سالش شده بود. البته معمم هم بود. رفته بود دیداری تازه کند. در همان ایام در کلات حاجی رستم استوار یکْ مسئله ناموسی ایجاد کرده بود. عده ای داشتند می رفتند تا تذکرش دهند. مرتضی هم با آنها همراه شد. استوار با شنیدن حرف بزرگ تر جمع گفت: چه غلطا … هنوز حرفش تمام نشده بود که مرتضی با یک آبدار دهان استوار را بست. در سیره شهدا کتاب مرتضی مطهری؛ نگاهی به زندگی و مبارزات استاد شهید مطهری، نوسنده: میثم محسنی، ناشر: میراث اهل قلم، نوبت چاپ: هفتم؛ بهار ۱۳۹۱؛ صفحه ۲۱. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
هنوز سقوط نکرده بود. داخل خانه ها را تونل مانند، به هم وصل کرده بودیم و با عراقی ها می جنگیدیم. سید از من پرسید: محمد! نمازت را خوانده ای؟ گفتم: این حرف ها چیست؟ خدا هم وسط این گیر و دار از ما نمی خواهد. گفت این حرف ها چیست که می زنی؟ بلند شو نمازت را بخوان تا اگر طوریت شد از دنیا رقته باشی. گفتم اگر نماز خواندم و وسط نماز طوریم شد چه کنم؟ گفت خیالت راحت. در نماز بودم که خمپاره ای افتاد وسط حیاط و در شیشه ای خانه هزار تکه شد؛ اما چیزیم نشد. وقتی سید آمد و منظره و سلامت مرا دید، گریه اش گرفت. خودش هم شروع کرد به نماز خواندن دوباره. راوی: محمد تهرانی کتاب آقا مجتبی؛ خاطراتی از شهید سید مجتبی هاشمی، نویسنده: محمد عامری، ناشر: تقدیر، نوبت چاپ: دوم- تابستان ۱۳۹۶؛ صفحه ۲۲. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
جعفر گفت: آقا محمد حسین! من می رم توی این قبره می خوابم تو بیا سنگ لحد بگذار ... @khateshahadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کتاب قاصد خنده، نوشته فرهاد خضری و نشر روایت فتح می باشد. کتاب «قاصد خنده رو» زندگی شهید حجت الاسلام شیخ فضل الله مهدی زاده محلاتی را از نگاه چهارده راوی بازگو می کند. بخش اصلی این خاطرات به سال های قبل از انقلاب باز می گردد و به چگونگی شکل گیری حلقه مبارزان توسط امام خمینی (ره) اشاره دارد. @khateshahadat
خاطرات امام زمانی شهدا yon.ir/vmnnO
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهدای گمنام ببرید از ما نام به باغبون بگویید دیگه لاله نکاره گوشه گوشه ی این سرزمین لاله زاره @khateshahadat
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
حمید نسبت به رعایت خیلی حساس بود. کتابی را که نخریده بود یا اجازه اختصاصی برای خواندنش نداشت، نمی خواند. برش یک: وقتی می رفتیم ، فروشگاه محصولات فرهنگی اش را هم می رفتیم. تازه عقد کرده بودیم رفتیم توی فروشگاه. حمید کتابی را برداشت و از فروشنده پرسید: شما این را خوانده اید؟ می دانید موضوعش چیست؟ فروشنده گفت: از ظاهرش بر می آید که درباره اثبات قیامت باشد. مقدمه اش را که بخوانید معلوم م یشود. حمید جواب داد: من کتاب را زمانی می توانم بخوانم که هزینه آن را داده باشم. شاید ناشر یا راضی نباشند. ولی الان نمی توانم مقدمه اش را بخوانم. از قیافه فروشنده معلوم بود که بیشتر از من، از حرف حمید تعجب کرده است. برش دو: تازه از اردو برگشته بودم و حمید هم از سرکار آمد. رفتم استقبالش. بالا آمدنش طول کشید. برگشتم اتاق. وقتی آمد داخل، بعد از سلام و احوال پرسی گفت: پسر صاحب خانه وقتی سرباز بوده کتابی را از کتاب خانه سپاه امانت گرفته بود . یادش رفته بود. داد به من که به کتاب خانه بر گردانم. از اسم کتاب پرسیدم. کتاب بود که مدت ها دنبالش بودیم. گفتم: چه خوب! دو نفری می نشینیم و می خوانیمش. حمید کتاب را روی اوپن گذاشت و گفت: ما نمی توانیم این کتاب را بخوانیم. این کتاب جزء اموال عمومی کتاب خانه است و زمانی می توانیم از آن استفاده کنیم که جایی به نام ما ثبت شده باشد. ؛ شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی به روایت فرزانه سیاهکالی مرادی؛ همسر شهید، مصاحبه و باز نویسی: رقیه ملا حسینی، نویسنده: محمد رسول ملا حسینی، ناشر: شهید کاظمی، نوبت چاپ: چاپ بیست و نهم؛ ۱۳۹۷؛ صفحات ۸۲ و ۲۴۹-۲۵۰. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/