eitaa logo
الهام انیمیشن
81 دنبال‌کننده
39 عکس
444 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
ز اندازه بیرون تشنه‌ام ساقی بیار آن آب را اول مرا سیراب کن وآنگه بده اصحاب را من نیز چشم از بر می‌نکردم پیش از این روز فراق دوستان شب‌خوش بگفتم را هر پارسا را کآن صنم در پیش مسجد بگذرد چشمش بر ابرو افکند باطل کند محراب را من صید وحشی نیستم در بند جان گر وی به تیرم می‌زند اِستاده‌ام نُشّاب را مقدار یار هم‌نفس چون من نداند هیچ‌کس ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را وقتی در آبی تا میان دستی و پایی می‌زدم اکنون همان پنداشتم دریای بی‌پایاب را امروز حالا غرقه‌ام تا با کناری اوفتم آنگه حکایت گویمت درد غرقاب را گر بی‌وفایی کردمی یَرغو به قاآن بردمی کآن کافر اعدا می‌کشد وین سنگدل احباب را فریاد می‌دارد رقیب از دست مشتاقان او آواز مطرب در سرا زحمت بُوَد بواب را «! چو جورش می‌بری نزدیک او دیگر مرو» ای بی‌بصر! من می‌روم او می‌کشد قلاب را ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/29 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز من مپرس که در دست او چونست ازو بپرس که انگشت‌هاش در وگر حدیث کنم تندرست را چه خبر که اندرون جراحت رسیدگان چونست به حسن طلعت لیلی نگاه می‌نکند فتاده در پی بیچاره‌ای که مجنونست خیال روی کسی در سرست هر کس را مرا خیال کسی کز خیال بیرونست خجسته روز کسی کز درش تو بازآیی که بامداد به روی تو فال میمونست چنین موزون و قد که تو راست به ترک تو گفتن نه طبع موزونست اگر کسی به ملامت ز برگردد مرا به هر چه تو گویی ارادت افزونست نه پادشاه منادی زده‌ست می مخورید بیا که چشم و دهان تو مست و میگونست کنار از آن روز کز تو دور افتاد از آب دیده تو گویی کنار جیحونست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/24 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
با خردمندی و پارسا و نیکخوست صورتی هرگز ندیدم کاین همه معنی در اوست گر خیال یاری اندیشند باری چون تو یار یا هوای دوستی ورزند باری چون تو دوست خاک پایش بوسه داد آبم گو ببر آبروی مهربانان پیش معشوق آب جوست شاهدش دیدار و گفتن فتنه اش ابرو و چشم نادرش بالا و رفتن طبع و تا به بازآیم آن گه وصف دیدارش کنم از که می‌پرسی در این میدان که سرگردان چو گوست عیب پیراهن دریدن می‌کنندم دوستان بی‌وفا یارم که پیراهن همی‌درم نه پوست خاک سبزآرنگ و باد و آب ابر مرواریدباران و هوای مشک بوست تیرباران بر سر و صوفی گرفتار نظر مدعی در گفت و گوی و عاشق اندر جست و جوست هر که را کنج اختیار آمد تو دست از وی بدار کان چنان شوریده سر پایش به گنجی در فروست چشم اگر با دوست داری گوش با دشمن مکن عاشقی و نیک سنگ و سبوست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/20 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سرمست درآمد از درم دوست لب زنان چو غنچه در پوست چون دیدمش آن رخ نگارین در به شدم که این اوست رضوان در خلد باز کردند کز عطر مشام روح بوست پیش قدمش به سر دویدم در پای فتادمش که ای دوست یک باره به ترک ما بگفتی زنهار نگویی این نه نیکوست بر من که چو یکتاست پیراهن غم چو ده توست چشمش به کرشمه گفت با من در نرگس مست من چه آهوست گفتم همه نیکوییست لیکن اینست که بی‌وفا و بدخوست بشنو دعای گر چه همه عالمت دعاگوست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/17 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یک امشبی که در آغوش شاهد شکرم گرم چو عود بر آتش نهند غم نخورم چو التماس برآمد هلاک باکی نیست کجاست تیر بلا گو بیا که من سپرم ببند یک ای آسمان دریچه بر آفتاب که امشب است با ندانم این شب قدر است یا ستاره روز تویی برابر من یا خیال در نظرم خوشا هوای و در بستان اگر نبودی تشویش سحرم بدین دو دیده که امشب تو را همی‌بینم دریغ باشد فردا که دیگری نگرم روان تشنه برآساید از وجود فرات مرا فرات ز سر برگذشت و تشنه‌ترم چو می‌ندیدمت از شوق بی‌خبر بودم کنون که با تو نشستم ز ذوق بی‌خبرم سخن بگوی که بیگانه پیش ما کس نیست به غیر و همین ساعتش زبان ببرم میان ما به جز این پیرهن نخواهد بود و گر حجاب شود تا به دامنش بدرم مگوی از این درد جان نخواهد برد بگو کجا برم آن جان که از غمت ببرم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/327 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یارا بهشت صحبت یاران همدم است دیدار یار جهنم است هر دم که در حضور عزیزی برآوری دریاب کز حیات جهان حاصل آن دم است نه هرکه چشم و گوش و دهان دارد آدمی‌ست بس دیو را که صورت فرزند آدم است آن است آدمی که در او حُسنِ سیرتی یا لطف صورتی‌ست، دگر حشو عالم است هرگز حسد نبرده و حسرت نخورده‌ام جز بر دو روی یار موافق که در هم است آنان که در به صحرا نمی‌روند بوی ربیع بر ایشان محرم است وان سنگ‌دل که دیده بدوزد ز روی پندش مده که جهل در او نیک محکم است آرام نیست در همه عالم به‌اتفاق ور هست در مجاورت یار محرم است گر تازه می‌رود از ریش اهل دیدار دوستان که ببینند مرهم است دنیا است و مال عزیز است و تن لیکن بر همه چیزی مقدم است مُمسِک برای مال همه‌ساله تنگ‌دل به روی دوست همه‌روزه خرم است ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/33 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
وه که گر من بازبینم روی یار را تا قیامت شکر گویم کردگار را یارِ بارافتاده را در کاروان بگذاشتند بی‌وفا یاران که بربستند بار را مردم بیگانه را خاطر نگه دارند خلق دوستان ما بیازردند یار را همچنان امید می‌دارم که بعد از داغ هجر مرهمی بر نهد امیدوارِ را رای رای توست جنگ و آشتی ما قلم در سر کشیدیم اختیار را هر که را در خاک غربت پای در مانْد مانْد گو دگر در بینی دیار را عافیت نظر در منظر مکن ور کنی بدرود کن و قرار را گبر و ترسا و مسلمان هر کسی در دین قبله‌ای دارند و ما نگار را خاک پایش شد بازگفتم من بر آن دامن نمی‌خواهم غبار را دوش حورازاده‌ای دیدم که پنهان از رقیب در میان یاوران می‌گفت یار را گر مراد ترک وصل ما بگوی ور مرا رها کن اختیار را درد پوشیده مانی تا جگر پرخون شود بِه که با دشمن نمایی حال زار را گر هزارت غم بود با کس نگویی ای برادر تا نبینی غمگسار را ای سهی سرو روان آخر نگاهی باز کن تا به خدمت عرضه دارم افتقار را دوستان گویند چرا دادی به تا میان خلق کم کردی وقار را ما صلاح در بی‌نوایی دیده‌ایم هر کسی گو مصلحت بینند کار را ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/610 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
وقت طرب یافتم آن طناز را ساقی بیار آن جام می، مطرب بزن آن ساز را امشب که بزم عارفان از رویت روشن است آهسته تا نبود خبر رندان شاهدباز را دوش ای پسر می چشمت گواهی می‌دهد باری حریفی جو که او مستور دارد راز را روی و آواز دارند هر یک لذتی بنگر که لذت چون بود محبوب را چشمان ترک و ابروان جان را به می‌زنند یا رب که دادست این کمان آن ترک تیرانداز را شور غم چنین حیف است پنهان داشتن در گوش نی رمزی بگو تا برکشد آواز را پرغوغا شدست از فتنهٔ چشم ترسم که آشوبِ برهم زند را من مرغکی پربسته‌ام زان در قفس بنشسته‌ام گر زان که بشکستی قفس بنمودمی پرواز را تو مرغ به دام آورده‌ام مشکل به دست آرد کسی مانند تو شهباز را ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/632 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
وقت آن آمد که باشد کنار سبزه جوی گر سر صحرات باشد سروبالایی بجوی ور به خلوت با میسر می‌شود در سرایت افشان است سبزی گو مروی ای نسیم کوی معشوق این چه باد خرم است تا کجا بودی که جانم تازه می‌گردد به بوی مطربان گویی در آوازند و مستان در سماع شاهدان در حالت و شوریدگان در های و هوی ای آنچ از بلای بر من می‌رود گر به ترک من نمی‌گویی به ترک من بگوی ای که پای رفتنت کند است و راه وصل تند بازگشتن هم نشاید تا قدم داری بپوی گر ببینی گریهٔ زارم ندانی فرق کرد کآب چشم است این که پیشت می‌رود یا آب جوی گوی را گفتند کای بیچاره سرگردان مباش گوی مسکین را چه تاوان است چوگان را بگوی ای که گفتی بشوی از مهر یار مهربان من از مهرش نمی‌شویم تو دست از من بشوی عاشق نشاید بودن اندر خانقاه شاهد بازی فراخ و زاهدان تنگ‌خوی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/53 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر سلطنت که می‌کن که در دست دولت بود اسیری جان باختن به کویت در آرزوی رویت دانسته‌ام ولیکن ملک آن توست و فرمان مملوک را چه درمان گر بی‌گنه بسوزی ور بی خطا بگیری گر من سخن نگویم در وصف روی و مویت آیینه‌ات بگوید پنهان که بی‌نظیری آن کاو ندیده باشد در میان بستان شاید که خیره ماند در ارغوان و خیری گفتم مگر ز رفتن غایب شوی ز چشمم آن نیستی که رفتی آنی که در ضمیری ای باد بستان پیغام وصل جانان می‌رو که نسیمی می‌دم که عبیری او را نمی‌توان دید از منتهای ما نمی‌نماییم از غایت حقیری گر یار با جوانان نشست و رندان ما نیز توبه کردیم از زاهدی و پیری نظر بپوشان یا خرقه در میان نه رندی روا نباشد در جامه فقیری ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/116 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نشسته بودم و خاطر به مشغول در سرای به هم کرده از خروج و دخول شب دراز دو چشمم بر آستان امید که بامداد در حجره می‌زند مأمول خمار در سر و دستش به هشیاران خضیب و نرگس مستش به جادویی مکحول بیار ساقی و همسایه گو دو چشم ببند که من دو گوش بیاکندم از حدیث عذول چنان تصور معشوق در خیال من است که دیگرم متصور نمی‌شود معقول حدیث عقل در ایام پادشاهی چنان شده‌ست که فرمان عامل معزول شکایت از تو ندارم که شکر باید کرد گرفته خانه درویش پادشه به نزول بر آن سماط که منظور میزبان باشد شکم پرست کند التفات بر مأکول به دوستی که ز دست تو ضربت چنان موافق طبع آیدم که ضرب اصول مرا به عاشقی و دوست را به معشوقی چه نسبت است بگویید قاتل و مقتول مرا به گوش تو باید حکایت از لب دریغ باشد پیغام ما به دست رسول درون خاطر مجال غیر تو نیست چو بود به تو از هر که در جهان مشغول ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/364 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
میان باغ حرام است بی تو گردیدن که خار با تو مرا به که بی تو چیدن و گر به جام برم بی تو دست در مجلس حرام صرف بود بی تو باده نوشیدن خم دو زلف تو بر حلقه در حلقه به سنگ خاره درآموخت ورزیدن اگر جماعت چین صورت تو بت بینند شوند جمله پشیمان ز بت پرستیدن کساد نرخ شکر در جهان پدید آید دهان چو بازگشایی به وقت خندیدن به جای خشک بمانند سروهای چمن چو قامت تو ببینند در خرامیدن من گدای که باشم که دم زنم ز لبت سعادتم چه بود خاک پات بوسیدن به مستی و رسواییم است از آنک نکو نباشد با زهد ورزیدن نشاط زاهد از انواع طاعت است و ورع صفای عارف از ابروی نیکوان دیدن عنایت تو چو با جان است چه باک چه غم گه حشر از گناه سنجیدن ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/238 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈