eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
89 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
گل بی رخِ خوش نباشد بی باده بهار خوش نباشد بی لاله عذار خوش نباشد رقصیدن سرو و گُل بی صوتِ هَزار خوش نباشد با شکرلبِ اندام بی بوس و کنار خوش نباشد هر نقش که دستِ عقل بندد جز نقشِ نگار خوش نباشد از بهرِ نثار خوش نباشد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1080 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گفتمش سیر ببینم مگر از برود وآن چنان پای گرفته‌ست که مشکل برود دلی از سنگ بباید به سر راه وداع تا تحمل کند آن روز که محمل برود چشم حسرت به سر اشک فرو می‌گیرم که اگر راه دهم قافله بر برود ره ندیدم چو برفت از نظرم صورت دوست همچو چشمی که چراغش ز مقابل برود موج از این بار چنان کشتی طاقت بشکست که عجب دارم اگر تخته به ساحل برود سهل بود آن که به عتابم می‌کشت قتل آن است که قاتل برود نه عجب گر برود قاعدهٔ صبر و شکیب پیش هر چشم که آن قد و برود کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست مگر آن کس که به شهر آید و غافل برود گر همه عمر نداده‌ست کسی به خیال چون بیاید به سر راه تو بی‌دل برود روی بنمای که صبر از صوفی ببری پرده بردار که هوش از تن عاقل برود ار نبازد چه کند ملک وجود حیف باشد که همه عمر به باطل برود قیمت وصل نداند مگر آزرده هجر مانده آسوده بخسبد چو به منزل برود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/462 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گرم بازآمدی محبوب سیم اندام سنگین گل از خارم برآوردی و خار از پا و پا از ایا باد سحرگاهی گر این شب روز می‌خواهی از آن خرگاهی برافکن دامن محمل گر او سرپنجه بگشاید که عاشق می‌کشم شاید هزارش صید پیش آید به مستعجل گروهی همنشین من خلاف عقل و دین من بگیرند آستین من که دست از دامنش بگسل ملامتگوی عاشق را چه گوید مردم دانا که حال غرقه در دریا نداند خفته بر ساحل به گر بیالاید دو دست شاید نه قتلم همی‌آید که دست و پنجه قاتل اگر عاقل بود داند که مجنون صبر نتواند شتر جایی بخواباند که لیلی را بود منزل ز عقل اندیشه‌ها زاید که مردم را بفرساید گرت آسودگی باید برو عاشق شو ای عاقل مرا تا پای می‌پوید طریق وصل می‌جوید بهل تا عقل می‌گوید زهی سودای بی‌حاصل عجایب نقش‌ها بینی خلاف رومی و چینی اگر با دوست بنشینی ز دنیا و آخرت غافل در این معنی سخن باید که جز نیاراید که هرچ از جان برون آید نشیند بر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/371 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گَرَم از دست برخیزد که با بنشینم ز جامِ وصل مِی‌ نوشم، ز باغِ عیش چینم ،_بنیادم_بخواهد_برد لبم بر لب نِه ای ساقی و بِستان جانِ مگر دیوانه خواهم شد در این سودا که شب تا روز سخن با ماه می‌گویم، پَری در خواب می‌بینم لبت شِکَّر به مستان داد و چَشمت مِی به مِیخواران منم کز غایتِ حِرمان نه با آنم نه با اینم چو هر خاکی که باد آورد، فیضی بُرد از اِنعامت ز بنده یاد آور که خدمتگارِ دیرینم تَذَروِ طُرفه من گیرم که چالاک است شاهینم اگر باور نمی‌داری، رو از صورتگرِ چین پُرس که مانی نسخه می‌خواهد ز نوکِ کِلکِ مُشکینم وفاداری و حق گویی نه کارِ هر کسی باشد غلامِ آصفِ ثانی جلالُ الحقِ و الدینم رموزِ مستی و رندی ز من بشنو نه از واعظ که با جام و قَدَح هر دَم ندیمِ ماه و پروینم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/866 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گر یکی از برآرد خروش بر سر آتش نه غریب است جوش پیرهنی گر بدرد ز اشتیاق دامن عفوش به گنه بربپوش بوی آورد نسیم صبا بیدل ننشیند خموش مطرب اگر پرده از این ره زند بازنیایند حریفان به هوش ساقی اگر باده از این خم دهد خرقه صوفی ببرد می فروش زهر بیاور که ز اجزای من بانگ برآید به ارادت که نوش از تو نپرسند درازای شب آن کس داند که نخفته‌ست دوش حیف بود مردن بی عاشقی تا داری و بکوش سر که نه در راه عزیزان رود بار گران است کشیدن به دوش اگر خاک شود همچنان ناله زاریدنش آید به گوش هر که دارد از انفاس او می‌شنود تا به قیامت خروش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/380 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گر تیغ بارد در کوی آن ماه گردن نهادیم الحکم لله لیکن چه چاره با بخت گمراه ما و واعظ کمتر شناسیم یا جام باده یا قصه کوتاه من رند و عاشق در موسم آن گاه توبه استغفرالله مهر تو عکسی بر ما نیفکند آیینه رویا آه از آه یا لیت شعری حتام القاه حافظ چه نالی گر وصل خواهی خون بایدت خورد در گاه و بی‌گاه ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/797 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کیست آن لعبت خندان که پری وار برفت که قرار از دیوانه به یک بار برفت باد بوی رویش به آورد آب بشد رونق برفت صورت یوسف صفت می‌کردیم چون بدیدیم زبان سخن از کار برفت بعد از این عیب و ملامت نکنم مستان را که مرا در حق این طایفه انکار برفت در سرم بود که هرگز ندهم به خیال به سرت کز سر من آن همه پندار برفت آخر این مور میان بسته افتان خیزان چه خطا داشت که سرکوفته چون مار برفت به خرابات چه حاجت که یکی مست شود که به دیدار تو عقل از سر هشیار برفت به نماز آمده محراب دو ابروی تو دید دلش از دست ببردند و به زنار برفت پیش تو مردن از آن به که پس از من گویند نه به صدق آمده بود این که به آزار برفت تو نه مرد بستان امیدی که به پهلو نتوانی به سر خار برفت ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/602 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کی برست این خندان و چنین شد آخر این غوره نوخاسته چون حلوا شد دیگر این مرغ کی از بیضه برآمد که چنین سخن و طوطی شکرخا شد که درآموختش این لطف و بلاغت کان روز مردم از عقل به دربرد که او دانا شد شاخکی تازه برآورد صبا بر لب جوی چشم بر هم نزدی سرو سهی بالا شد عالم طفلی و جهل حیوانی بگذاشت آدمی طبع و ملک و پری سیما شد عقل را گفتم از این پس به سلامت بنشین گفت خاموش که این فتنه دگر پیدا شد پر نشد چون صدف از لؤلؤ دهنی که نه از حسرت او دیده ما دریا شد غنچه سیراب نگنجد در پوست وقت دید و بخندید و رعنا شد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/542 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
که می‌رود به شفاعت که دوست بازآرد که عیش خلوت بی او کدورتی دارد که را مجال سخن گفتن است به حضرت او مگر نسیم صبا کاین پیام بگزارد ستیزه بردن با دوستان همین مثلست که تشنه چشمه حیوان به بینبارد مرا که گفت از یار مهربان بردار به اعتماد صبوری که شوق نگذارد که گفت هر چه ببینی ز خاطرت برود مرا تمام یقین شد که سهو پندارد حرام باد بر آن کس نشست با معشوق که از سر همه برخاستن نمی‌یارد درست از آن مدعی حقیقت که در مواجهه تیغش زنند و سر خارد به کام دشمنم ای دوست این چنین مگذار کس این کند که دوستان بیازارد بیا که در قدمت اوفتم و گر بکشی نمیرد آن که به دست تو روح بسپارد حکایت شب هجران که بازداند گفت مگر کسی که چو ستاره بشمارد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/571 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کنون که در چمن آمد گُل از عَدَم به وجود بنفشه در قدمِ او نهاد سر به سجود ببوس غَبغَب ساقی به نغمهٔ نی و عود به دورِ گُل منشین بی شراب و شاهد و چنگ که همچو روزِ بقا هفته‌ای بُوَد معدود شد از خروجِ رِیاحین چو آسمان روشن- زمین، به اخترِ میمون و طالعِ مسعود ز دستِ شاهدِ نازک‌عِذار عیسی‌دَم شراب نوش و رها کن حدیثِ عاد و ثمود ولی چه سود که در وِی نه ممکن است خُلُود چو سوار شَوَد بر هوا سلیمان‌وار سحر که مرغ درآید به نغمهٔ داوود- به باغ، تازه کن آیینِ دینِ زردشتی کنون که لاله برافروخت آتشِ نمرود بخواه جامِ صَبوحی به یادِ آصفِ عهد وزیرِ مُلکِ سلیمان، عمادِ دین، محمود بُوَد که مجلس به یمن تربیتش هر آنچه می‌طلبد جمله باشدش موجود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1018 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کنون که بر کفِ جامِ بادهٔ صاف است به صدهزار زبان بلبلش در اوصاف است چه وقتِ مدرسه و بحث کشف کَشّاف است؟ فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد که می حرام، ولی بِه ز مالِ اوقاف است به دُرد و صاف تو را حکم نیست خوش دَرکَش که هر چه ساقی ما کرد عینِ الطاف است بِبُر ز خلق و چو عَنقا قیاس کار بگیر که صیت گوشه‌نشینان ز قاف تا قاف است همان حکایت زردوز و بوریاباف است خموش و این نکته‌های چون زر سرخ نگاه‌دار که قَلّابِ شهر، صرّاف است ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/773 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کسی به عیب من از نپردازد که هر که می‌نگرم با تو می‌بازد فرشته‌ای تو بدین روشنی نه آدمیی نه آدمیست که بر تو نظر نیندازد نه آدمی که اگر آهنین بود شخصی در آفتاب جمالت چو موم بگدازد چنین پسر که تویی راحت روان پدر سزد که مادر گیتی به روی او کمان چفته ابرو کشیده تا بن گوش چو لشکری که به دنبال صید می‌تازد کدام که به روی تو ماند اندر باغ کدام سرو که با قامتت سر افرازد درخت میوه مقصود از آن بلندترست که دست قدرت کوتاه ما بر او یازد مسلمش نبود یار آتشروی مگر کسی که چو پروانه سوزد و سازد مده به دست فراقم پس از وصال چو چنگ که مطربش بزند بعد از آن که بنوازد خلاف عهد تو هرگز نیاید از دلی که از تو بپرداخت با که پردازد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/549 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کس به چشمم در نمی‌آید که گویم مثل اوست خود به چشم عاشقان صورت نبندد مثل دوست هر که با مستان نشیند ترک مستوری کند آبروی نیکنامان در خرابات آب جوست جز خداوندان معنی را نغلطاند سماع اولت مغزی بباید تا برون آیی ز پوست بنده‌ام گو تاج بر سرم نه یا تبر هر چه پیش عاشقان آید ز معشوقان نکوست عقل باری خسروی می‌کرد بر ملک وجود باز چون فرهاد عاشق بر لب اوست عنبرین چوگان زلفش را گر استقصا کنی زیر هر مویی بینی که سرگردان چو گوست چندان که گفت وصف روی یار حسن بیش از قیاس بسیارگوست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/71 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کس این کند که ز یار و دیار برگردد کند هرآینه چون روزگار برگردد تنکدلی که نیارد کشید زحمت ملامتش نکنند ار ز خار برگردد به جنگ خصم کسی کز حیل فروماند ضرورتست که بیچاره وار برگردد به آب تیغ اجل تشنه است مرغ که نیم کشته به چند بار برگردد به سنگ حوادث کسی چه چاره کند جز این قدر که به پهلو چو مار برگردد دلم نماند پس این چیست هر ساعت که در دو دیده یاقوت بار برگردد گر از دیار به وحشت ملول شد گمان مبر که به معنی ز یار برگردد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/575 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کس درنیامده‌ست بدین از دری دیگر نیاورد چو تو فرزند مادری خورشید اگر تو روی نپوشی فرو رود گوید دو آفتاب نباشد به کشوری اول منم که در همه عالم نیامده‌ست زیباتر از تو در نظرم هیچ منظری هرگز نبرده‌ام به خرابات راه امروزم آرزوی تو در داد ساغری یا به حسن روی تو کس نیست در جهان یا هست و نیستم ز تو پروای دیگری بر سرو قامتت و بادام روی و چشم نشنیده‌ام که سرو چنین آورد بری رویی که روز روشن اگر برکشد نقاب پرتو دهد چنان که شب تیره اختری همراه من مباش که غیرت برند خلق در دست مفلسی چو ببینند گوهری من کم نمی‌کنم سر مویی ز مهر دوست ور می‌زند به هر بن موییم نشتری روزی مگر به دیده قدم نهی تا در رهت به هر قدمت می‌نهد سری ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/139 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کتبت قصة شوقی و مدمعی باکی بیا که بی تو به جان آمدم ز غمناکی ایا منازل سلمی فاین سلماک عجیب واقعه‌ای و غریب انا اصطبرت قتیلا و قاتلی شاکی که را رسد که کند عیب دامن پاکت که همچو قطره که بر برگ چکد پاکی ز خاک پای تو داد آب روی لاله و چو کلک صنع رقم زد به آبی و خاکی و هات شمسة کرم مطیب زاکی دع التکاسل تغنم فقد جری مثل که زاد راهروان چستی است و چالاکی اثر نماند ز من بی شمایلت آری اری مآثر محیای من محیاک ز وصف حسن تو چگونه نطق زند که همچو صنع خدایی ورای ادراکی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/749 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
قیمت برود چون تو به آیی و آب چو تو در و گفتار آیی این همه جلوه طاووس و خرامیدن او بار دیگر نکند گر تو به رفتار آیی چند بار آخرت ای به نصیحت گفتم دیده بردوز نباید که گرفتار آیی مه چنین نباشد تو مگر دل چنین سخت نباشد تو مگر خارایی گر تو صد بار بیایی به سر کشته چشم باشد مترصد که دگربار آیی سپر از تیغ تو در روی کشیدن نهی است من خصومت نکنم گر تو به پیکار آیی کس نماند که به دیدار تو واله نشود چون تو لعبت ز پس پرده پدیدار آیی دیگر ای باد حدیث و سنبل نکنی گر بر آن سنبل زلف و رخسار آیی دوست دارم که کست دوست ندارد جز من حیف باشد که تو در خاطر اغیار آیی دختر انفاس تو بس ببرد به چنین صورت و معنی که تو می‌آرایی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/202 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
فکرِ بلبل همه آن است که گُل شد گُل در اندیشه که چُون کُنَد در کارش خواجه آن است که باشد غَمِ خدمتکارش جایِ آن است که خون موج زَنَد در لعل زین تَغابُن که خَزَف می‌شکند بازارش بلبل از فیضِ آموخت سخن، ور نه نبود این همه قول و غزل تعبیه در منقارش ای که در کوچهٔ معشوقهٔ ما می‌گُذَری بر حذر باش، که سر می‌شکند دیوارش هر کجا هست خدایا به سلامت دارش صحبت عافیتت گر چه خوش افتاد ای جانبِ عزیز است، فرومگذارش صوفیِ سرخوش از این دست که کج کرد کلاه به دو جامِ دگر آشفته شود دستارش دلِ که به دیدارِ تو خوگر شده بود نازپروردِ وصال است، مجو آزارش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/954 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
عید است و آخِرِ گُل و در انتظار ساقی به رویِ شاه ببین ماه و مِی بیار ،_ولی کاری بِکَرد همّت پاکانِ روزه دار دل در جهان مَبَند و به مستی سؤال کن از فیض جام و قصهٔ جمشیدِ کامگار جز نقدِ جان به دست ندارم شراب کو؟ کان نیز بر کرشمهٔ ساقی کُنم نثار خوش دولتیست خرّم و خوش خسروی کریم یا رب ز چشمْ زخمِ زمانش نگاه دار جامِ مُرَصَّعِ تو بدین دُرِّ شاهوار گر فوت شد سَحور چه نقصان صَبوح هست از مِی کنند روزه گشا طالبانِ زانجا که پرده پوشیِ عفوِ کریمِ توست بر قلب ما ببخش که نقدیست کم عیار ترسم که روزِ حشر عِنان بر عِنان رَوَد تسبیحِ و خرقهٔ رندِ شرابخوار حافظ چو رفت روزه و نیز می‌رود ناچار باده نوش که از دستْ رفتْ کار ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/988 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
غلام آن سبک روحم که با من سر گران دارد جوابش تلخ و پنداری شکر زبان دارد مرا گر دوستی با او به دوزخ می‌برد شاید به نقد اندر بهشتست آن که یاری مهربان دارد کسی را کاختیاری هست و محبوبی و مشروبی مراد از بخت و حظ از عمر و مقصود از جهان دارد برون از و خفتن حیاتی هست مردم را به جانان زندگانی کن بهایم نیز جان دارد محبت با کسی دارم کز او باخود نمی‌آیم چو کز نشاط فراغ از آشیان دارد نه مردی گر به از جفای دوست برگردی دهل را کاندرون باد است ز انگشتی فغان دارد به تشویش قیامت در که یار از یار بگریزد محب از خاک برخیزد محبت همچنان دارد خوش آمد باد نوروزی به از باغ پیروزی به بوی دوستان ماند نه بوی بوستان دارد یکی سر بر کنار یار و مستولی چه غم دارد ز مسکینی که سر بر آستان دارد چو تنها باز و راحت بین و آسایش به تنها ملک می‌راند که منظوری نهان دارد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/565 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
عید است و آخِرِ گُل و در انتظار ساقی به رویِ شاه ببین ماه و مِی بیار ،_ولی کاری بِکَرد همّت پاکانِ روزه دار دل در جهان مَبَند و به مستی سؤال کن از فیض جام و قصهٔ جمشیدِ کامگار جز نقدِ جان به دست ندارم شراب کو؟ کان نیز بر کرشمهٔ ساقی کُنم نثار خوش دولتیست خرّم و خوش خسروی کریم یا رب ز چشمْ زخمِ زمانش نگاه دار جامِ مُرَصَّعِ تو بدین دُرِّ شاهوار گر فوت شد سَحور چه نقصان صَبوح هست از مِی کنند روزه گشا طالبانِ زانجا که پرده پوشیِ عفوِ کریمِ توست بر قلب ما ببخش که نقدیست کم عیار ترسم که روزِ حشر عِنان بر عِنان رَوَد تسبیحِ و خرقهٔ رندِ شرابخوار حافظ چو رفت روزه و نیز می‌رود ناچار باده نوش که از دستْ رفتْ کار ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/988 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
عیبی نباشد از تو که بر ما جفا رود مجنون از آستانه لیلی کجا رود گر من فدای جان تو گردم دریغ نیست بسیار سر که در سر مهر و وفا رود ور من گدای کوی تو باشم غریب نیست قارون اگر به خیل تو آید گدا رود مجروح تیر اگرش تیغ بر قفاست چون می‌رود ز پیش تو چشم از قفا رود حیف آیدم که پای همی بر زمین نهی کاین پای که بر چشم ما رود در هیچ موقفم سر گفت و شنید نیست الا در آن مقام که ذکر رود ای هوشیار اگر به سر مست بگذری عیبش مکن که بر سر مردم قضا رود ما چون نشانه پای به در بمانده‌ایم خصم آن حریف نیست که تیرش خطا رود ای آشنای کوی محبت صبور باش بیداد نیکوان همه بر آشنا رود به در نمی‌کنی از سر هوای دوست در پات که خار جفا رود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/463 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
صوفی از پرتو می راز نهانی دانست گوهر هر کس از این لعل، توانی دانست که نه هر کو ورقی خواند، معانی دانست عرضه کردم دو جهان بر کارافتاده بجز از تو باقی همه فانی دانست آن شد اکنون که ز ابنای عوام اندیشم محتسب نیز در این عیشِ نهانی دانست دلبر آسایش ما مصلحت وقت ندید ور نه از جانبِ ما نگرانی دانست هر که قدرِ نفسِ بادِ یمانی دانست ای که از دفترِ عقل آیت آموزی ترسم این نکته به تحقیق ندانی دانست می بیاور که ننازد به باغِ جهان هر که غارتگریِ بادِ خزانی دانست حافظ این گوهر منظوم که از طبع ز اثرِ تربیتِ آصفِ ثانی دانست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/729 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
طفیل هستی آدمی و پری ارادتی بنما تا سعادتی ببری که بنده را نخرد کس به عیب بی‌هنری می صبوح و شکرخواب صبحدم تا چند به عذر نیم شبی کوش و گریه سحری تو خود چه لعبتی ای شهسوار کار که در برابر چشمی و غایب از نظری هزار جان مقدس بسوخت زین غیرت که هر صباح و مسا شمع مجلس دگری که یاد گیر دو مصرع ز من به نظم دری بیا که وضع جهان را چنان که من دیدم گر امتحان بکنی می خوری و غم نخوری کلاه سروریت کج مباد بر سر حسن که زیب بخت و سزاوار ملک و تاج سری به بوی زلف و رخت می‌روند و می‌آیند صبا به غالیه سایی و به جلوه گری چو مستعد نظر نیستی وصال مجوی که جام جم نکند سود وقت بی‌بصری دعای گوشه نشینان بلا بگرداند چرا به گوشه چشمی به ما نمی‌نگری بیا و سلطنت از ما بخر به مایه حسن و از این معامله غافل مشو که حیف خوری طریق طریقی عجب خطرناک است نعوذبالله اگر ره به مقصدی نبری به یمن همت امید هست که باز اری اسامر لیلای لیلة القمر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/759 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
صحنِ بُستان ذوق بخش و صحبتِ خوش است وقت خوش باد کز وی وقتِ میخواران خوش است آری آری طیبِ انفاسِ هواداران خوش است ناگشوده نقاب، آهنگِ رحلت ساز کرد ناله کن بلبل، که افکاران خوش است مرغِ خوشخوان را بشارت باد کاندر راهِ دوست را با نالهٔ شب‌های بیداران خوش است نیست در بازارِ عالَم خوشدلی ور زان که هست شیوهٔ رندی و خوش باشیِ عیاران خوش است کاندر این دیرِ کهن، کارِ سبکباران خوش است حافظا! تَرکِ جهان گفتن طریقِ خوشدلیست تا نپنداری که احوالِ جهان داران خوش است ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/784 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈