eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
200 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
ا ﷽ ا اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد به این شناسه بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه بعد از لبت فرات به دردم نمی خورد اصلاً نه، کائنات به دردم نمی خورد با من مگو از آب که با یاد تشنگیت این مایه ی حیات به دردم نمی خورد دریا پس از حکایت در هم شکستن ات ای کشتی نجات به دردم نمی خورد دنیا اگر چه مثل گلستان، برای من مِنهای کربلات به دردم نمی خورد وقتی نماز من به تو وصلم نمی کند قد قامت الصّلاه به دردم نمی خورد چشمم به غیر گریه برای تو یا حسین در اغلب جهات به دردم نمی خورد گاهی به سمت روضه و گاهی سوی گناه این پای بی ثبات به دردم نمی خورد وقتی حواله ام ندهد ثامن الحجج رفتن پی برات به دردم نمی خورد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه هزار و سیصد و هشتاد و چند سال تمام برای ماتم تو گریه کرده ایم مدام هـزار و سیصد و هشتاد سال سینه زنی هزار و سیصد و هشتاد سال ناآرام هـزار و سیصد و هشتاد سال می گذرد کسی ندیده به حزن و عزای تو اتمام هـزار سال ندیده و هرگز کسی نمی بیند غمی فراتر از این ماتم تو در اسلام هنوز هم که هنوز است ما عزاداریم و هست پرچم سرخ تو بر سر هر بام که گفته است حسینیه ها شود تعطیل؟ که گفته روضه و غم را دگر کنیم تمام تمام دلخوشی ما همین محرم توست بدون بزم عزا خوب نیست این ایام به شرط این که بهانه به مغرضان ندهیم به وقت روضه و گریه و دم اطعام به لظف مادر سادات گریه خواهیم کرد دوباره یاد غریبی اهل بیت امام به یاد غربت جسمی که بود روی زمین رسید خواهر مظلومه اش در آن هنگام و داد زد که مگر یک نفر مسلمان نیست میان این همه بی غیرت نمک به حرام جواب دختر خیرالنساء که هلهله نیست حیا کنید نگویید این همه دشنام @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه من نیستم از باده ی این بادیه خشنود کو آتش جامی که که کند درد مرا دود از شیخ بپرهیز که یک عمر عمل کرد برعکس همان چیز که خود یکسره فرمود دلخسته ام از خرقه ی موسایی فرعون دلخسته ام از ژست خلیلانه ی نمرود دلخسته ام از شهر ریا، شهر تظاهر ای شهر پر از رنگ و پر از حاشیه بدرود باید بروم شهر نجف جای من آنجاست ما را ببر ای عشق به سرمنزل مقصود ای کاش به گیسوی ضریحش بزنم چنگ تا چند بسوزیم و بسازیم چنان عود گویند علی می زده صد وصله به کفشش ای کاش دل خسته ی من کفش علی بود گفتند علی کیست؟ همان کعبه ی سیار گفتند علی کیست؟ همان قبله ی موجود آن کوه تر از کوه تر از کوه تر از کوه آن رودتر از رودتر از رودتر از رود آن مرد که مبهوت جمالش شده یوسف آن مرد که مبهوت صدایش شده داوود یک دانه ی انگور ضریحش به لبم خورد دیگر پس از آن این لب وامانده نیاسود هرچند که نوشیدم از این جام کمی دیر با هیچ شرابی نشدم مست چنین زود قرآن و نماز و حرم و‌ روزه و حج هم جز عشق علی هیچ به عشاق نیفزود پس ای ترک کعبه بگو کیست، بگو کیست در خانه ی معبود به جز حضرت معبود؟! از باده ی باد است لبش تر لب دریا هو می کشد از عشق علی مست و کف آلود ما نیز ببینیم همه روی علی را بر کعبه اگر تکیه زند حضرت موعود @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه بس کن رباب نیمه‌ای از شب گذشته است دیگر بخواب نیمه‌ای از شب گذشته است کم خیره شو به نیزه، علی را نشان نده گهواره نیست دست خودت را تکان نده با دستهای بسته مزن چنگ بر رُخَت با ناخن شکسته مزن چنگ بر رُخَت بس کن رباب حرمله بیدار می‌شود سهمت دوباره خندۀ انظار می‌شود ترسم که نیزه دار کمی جابه‌جا شود از روی نیزه رأس عزیزت رها شود یک شب ندیده‌ایم که بی غم نیامده دیدی هنوز زخم گلو هم نیامده گرچه امید چشم ترت ناامید شد بس کن رباب یک شبه مویت سپید شد پیراهنی که تازه خریدی نشان مده گهواره نیست دست خودت را تکان مده با خنده خواب رفته تماشا نمی‌کند مادر نگفته است و زبان وا نمی‌کند بس کن رباب زخم گلو را نشان مده قنداقه نیست، دست خودت را تکان مده دیگر ز یادت این غم سنگین نمی‌رود آب خوش از گلوی تو پائین نمی‌رود بس کن ز گریه حال تو بهتر نمی‌شود این گریه‌ها برای تو اصغر نمی‌شود @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه دیده بگشا تا شود تنهایی من باورت نیمه جان هستی و من چون جان گرفتم در برت همچو گیسویت مرا این سو و آن سو میکشی می کُشی آخر مرا با خنده های آخرت بین میدان و حرم کردی تو سرگردان مرا من نمی دانم چه گویم در جواب مادرت عذر خواهی می کنم من گر نمی بوسم تو را ای به قربان سرت، ترسم جدا گردد سرت می کنم دفنت اگر پشت حرم، از من مرنج تاب زیر سم مرکب را ندارد پیکرت @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه حال ما خوب است وقتى چشم ما بر این در است بى کریمان بدتر است و با کریمان بهتر است بر نمیگردد دگر این شب نشینیهاى ما قبر ما در پیش رو و عمر ما پشت سر است سوختن مزد من است از عشق مزدم را بده قیمت خاکستر پروانه ها عین زر است هرکه کوچک شد به پاى تو بزرگش میکنند خادم پایین مجلس از همه بالاتر است زیر پاى این و آن هر وقت میافتم خوشم سنگ فرش این حرم بودن به از انگشتر است اجرت چشم مرا این گریه ام پرداخت کرد آب کوزه دستمزد زحمت کوزه گر است خاک باقیمانده پروانه را مهرش کنید بهترین خاکها در دین من خاکستر است اینکه من کارم شده گریه نبوده کار من کار کار بچه هاى دختر پیغمبر است حرف با ارباب دارم با رقیه میزنم چون شنیدم بیشتر بابا به حرف دختر است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه روح مسیح در نفس جان‌فزای توست خورشید انبیا سر از تن جدای توست جان نبی تویی که «أنا مِن حسین» گفت خون خدا تویی که خدا خونبهای توست هر قطره اشکِ ریخته، یک بحر رحمت است هر سینه‌ای که سوخته، یک کربلای توست از بس که تیر و نیزه فرو رفته بر تنت پنداشتم که پیکر تو نینوای توست قرآن روی سینۀ پیغمبر خدا! باور کنم که دامن گودال، جای توست؟ رود فرات تو، نمی از اشک‌های ماست لبخند سرخ فتح خدا زخم‌های توست پیغمبری نیامده بعد از نبی، ولی وحی دوباره در نفس دلربای توست هر جا که انبیا همه با هم نشسته‌اند دیدم خدا مؤسس بزم عزای توست زینب به محمل ار شکند سر، عجیب نیست دشمن به پای نیزه اسیر صدای توست «میثم» چگونه شرح غمت را دهد حسین! جایی که خالق تو مصیبت سرای توست @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سوگند به ربنای زینب من سجده کنم به پای زینب زینب علیِ پس حجاب است او امِّ ترابِ بوتراب است او صاحب معجزات تام است شمشیر برنده اش کلام است هشتاد و چهار اسیر هر شب بودند دخیل صبر زینب هم معنی پنج اصل دین است هم بر دل پنج تن نگین است یک ممتحنه مثال زهراست در قامت او جلال زهراست معنای صراط مستقیم است شاگرد خطابه اش کلیم است هر چند غم است روزگارش یک ذره نشد کم از وقارش گیرم برسد هزار لشگر هیچ است به پیش دخت حیدر بانوی دو عالم است زینب نام دگرش غم است زینب او دیده هر انچه کس ندیده از کوچه به کربلا رسیده ای کاش اگر سوار می رفت با محمل پرده دار می رفت ای کاش اگر به شام می رفت با عزت و احترام می رفت در غصه و غم نشست زینب در کوچه سرش شکست زینب @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه ای کاش نامه ام را از یار می نوشتم در لحظه فراق از دیدار می نوشتم حالا که با رقیه در راه این دیاری ای کاش از خرابه از خار می نوشتم رونق گرفته کار نیزه فروش کوفه باید برایت از این بازار می نوشتم افتاده پیکر من بر زیر پای طفلان می شد، برایت از این آزار می نوشتم آتش درست کردند روی سرت بریزند ای کاش از در و از دیوار می نوشتم کوفه مرا به یاد شهر مدینه انداخت جای قناره باید مسمار می نوشتم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام می دهم از راه دور در شب جمعه سلام بر حرم تو، سلام بر شب جمعه به سمت صحن و سرای تو ایستاده ام آقا سلام می دهمت با دو چشم تر، شب جمعه فقط نیامده بانوی بی نشان به زیارت رسیده است پدر در بر پسر، شب جمعه نشسته زینب کبری کنار حضرت زهرا حسن نشسته کنار پیامبر، شب جمعه چه قدر فطرس پر سوخته ست گرد ضریحت کنار این همه مرغ شکسته پر، شب جمعه هنوز خاطره ی اوّلین زیارت خود را مُرور می کنم ای مهربان به هر شب جمعه فقط دعای فرج، تحت قُبّه ی تو بخوانم دوباره زائر قبرت شوم اگر شب جمعه چه عطر سیب لطیفی گرفته است فضا را پُراز شمیم تو گشته ست هر سحر، شب جمعه به حق لحظه ی بر نیزه رفتن سر طفلت مرا به کرببلا باز هم ببَر، شب جمعه چه صحنه های عجیبی عبور کرد ز چشمم پدر، خرابه، سه ساله، کنار سر، شب جمعه @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها ماه شب های همه، خورشید ناپیدا حسین هر کسی تنهاست ذکرش می شود تنها حسین دستگیری می کند از عاشق بی دست و پا می نشاند نوکر آلوده را بالا حسین بر کسی دل بسته ام که دل نبسته بر کسی از همه دل کنده ام در این جهان إلّا حسین کار من گریه است از بدو تولد تا ابد خیر دیگر که ندیدم من از این دنیا، حسین بارها گفتم نمی بخشد ولی بخشید و گفت بار آفت خورده ات را می خرد یکجا حسین سیزده نور خدا را دوست دارم مثل هم چون که می دانم در آن ها هست استثنا حسین چون که محتاج خدا بودم میان روضه ها وقت یا الله آمد بر زبانم یا حسین هم امامت، هم قیامت، هم شفاعت می کند روز محشر هم بیاید کار دارم با حسین کاف، ها، یا، عین، صادِ سوره ی مریم جدا سوره والفجر، روی نیزه شد معنا حسین من فدای دختری که در خرابه بود و گفت: با همان لکنت به سختی چند تا بابا حسین خورده ام از این و آن مشت و لگد حالا بگو که شدم من پیرتر یا مادرت زهرا، حسین ؟! @poem_ahl
یارب، به حرم دور ز دیرم فرما کن خویش به خویش و غیر غیرم فرما این بنده نکرده کار خیری عمری از لطف، تو عاقبت به خیرم فرما @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه اومــدم آشتی کنــم وقــتــشه حـالا - آخدا روت و برنگردون از من، جون مولا آخدا من میخوام ساده و بی پرده باهات حرف بزنم مِثِه اون چوپون که بود دورۀ موسی آخدا هر چی بنده بد باشه، تو زود ازش راضی میشی نمی خوای میــون مردم بشِه رسوا آخدا من که روشو ندارم، اِسمتـو برلب بیارم امّا تو گــفـتــی بیــا بگو خــدایــا، آخــدا بَدَم و، یه عُمریه برای این که خوب بشم می کنم هِی با خودم امروز و فردا آخدا کی میتـونه به تو نارو بزنه، رسـوا نـشـه خــال تو بــالاتَــره از همــه خــالا آخـدا من میخوام غیر خودت به هیچ کسی رو نندازم دَستــامُو دراز کنــم پیش تو تنهــا آخــدا تو که بهتر از همه میدونی من چی کاره جــونِ مولا - نزنی پَــردَه مو بــالا آخدا تو که بیشتر از خودم تُو مردم آبروم دادی می دونــم- نمی کنی مشت منــو وا آخدا بــاورم نمی شه فردا تو منو بســوزونی دشمــن مــولا بــایستــه به تمــاشــا آخدا هرچی من بد می کنم بازم تو خوبی میکنی نه با من با هر بَدی خوب میکنی تا آخدا بَدی مو قبول دارم تو خوبی کن به روم نیار چون کـوتاهه پیش تو دیــوار حاشا آخدا به گُل روی علی و بچّه هاش خوارم نکن بی- اونا چی کــار کنـم روز مبــادا آخدا بَسکه بد سر زده از من دیگه سَرخورده دلم به ســرم هرچــی بیاد حَــقَّـمه امّا - آخدا دیده رو، ندیده گیر، منو به اربابم ببخش مَــردِ مَردا - پسر بی بــی و مــولا آخدا همونی که همۀ بی گـونه ها دیـوونه شن که نــداشت یه ذَرّه از دُشمنا پَــروا آخـدا اونی که به زیر بار زور نرفت و کشته شد با لـب تــشنــه کنــار دو تــا دریــا آخــدا دست آخر اومدن خیـمه هاشم آتیش زدند بچّه هــاشم فراری همه به صحــرا آخـدا تو اگه بخوای بشه"انسونی"ام آدم می شه لُری می گم، لُری می گم،منو بـپّا ؛ آخدا @poem_ahl
یا رب به وفا دل غم اندوزم ده چون شمع زبان آتش افروزم ده هر چیز که خواهی بستانی بستان سوگند به سوز اهل دل، سوزم ده @poem_ahl
از دور به من گوشه چشمی بفکن نزدیک به خویش ساز و کن دور ز من گفتنی به دل شکسته جا میگیرم گر من دل بشکسته ندارم، بشکن @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه ای اشک سینه سوز اثری داشتی چه شد؟ ای آه آتشین شرری داشتی چه شد؟ «پیغام کربلا به نجف برد جبرئیل یا مرتضی علی پسری داشتی چه شد؟» پر زد سپس به وادی بطحی و داد زد ام البنین تو تاج سری داشتی چه شد؟ کس نیست پرسشی کند از شاه کربلا ای آفتاب دین قمری داشتی چه شد؟ ای نور عین فاطمه با قد خم چرا چون سرو راستین کمری داشتی چه شد؟ آه از دمی که زخم زبان زد ستمگری ای شاه باز، بال و پری داشتی چه شد؟ @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها زینب به زمین دید، چو صد پاره تنی چند پژمرده ز کین دید، گل یاسمنی چند تنها به زمین دید، فتاده همه بی سر بر نوک سنان، رفته سر بی بدنی چند یک جا به سنان رفته، سر بی تن چندی یک جا به زمین خفته، تن بی کفنی چند از یک طرف افتاده ز پا با تن صد چاک شمشادِ قد و ماهِ رخِ سیم تنی چند یک سو ز جفا کاری گرگان جفاکار غلتیده به خون، یوسف گل پیرهنی چند از تیشه ی ظلم سپه کوفی و شامی افتاده ز پا، شاخ گل نسترنی چند از ضربت شمشیر و سنان سپه کفر افتاده به میدان بلا، صف شکنی چند رنگین شده از خون، بدن لاله عذاران چون گوهر غلتان، شده دُرّ عدنی چند افتاده ز کین دید، سلیمان زمان را غلتیده به خون، از ستم اهرمنی چند رو کرد سوی جسم برادر به فغان گفت : بنْگر ز وفا، جانب یک مشت زنی چند ای جان برادر! ندهد خصم امانم تا با تن صد چاک تو، گویم سخنی چند از پای جهان، بند ستم، گر تو گشودی اکنون، بنِگر بسته ی بند و رسنی چند «ترکی» ز بصر، فاطمه ریزد دُر خونین خوانند گر این مرثیه، در انجمنی چند @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه پیمان وفا با نگه مست تو بستیم بستیم در میکده پیمانه شکستیم یک دم نسپردیم ره عقل و خرد را دیوانه تو مست تو از روز الستیم ناز تو خریدیم به محراب عبادت قامت چو به قد قامت زیبای تو بستیم شب بود و من و دل به هوای سر زلفت دیوانه صفت سلسله ها را بگسستیم رفتیم به سر منزل عشاق بلا کش در حلقه سودا زدگان تو نشستیم وقت است کنی جلوه به خلوتگه عشاق هرچند که خواریم گل روی تو خستیم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه خون شد دلم ز حسرت خونین دلان چند دارم نهان باین دل پرخون فغان چند آه از دمیکه آل علی را اسیروار بردند سوی شام بخواری خسان چند برناقه هراسیر گشودی چو دیده را دیدی سران چند بنوک سنان چند افتادشان گذار به دیریکه اندر آن بودند ز اهل ملت عیسی کسان چند آن دم به پیر سپردند ظالمان آن شب سر امام امم با سران چند راهب سر امام به یک خانه ای گذاشت آمد برون ز خانه و بعد از زمان چند زآن خانه آه و ناله و شور و فغان شنید چون بنگریست دید که آنجا زنان چند افغان کنان و موی پریشان نشسته اند یکجا بناله همنفس و همزبان چند یک زن از آن میانه کشیدی بحال زار از دل فغان چند ز سوز نهان چند گفتی بناله ای شه خوبان بگو که من این بد که با تو کرد بگفتا بدان چند گفتا ز حالت حرمت ده خبر به من گفتا مپرس حالت بیخانمان چند گفتا چه کرد خواهر تو زینب فگار گفتا که پیر گشت ز داغ جوان چند راهب ز هوش رفت و به هوش آمد و ندید دیگر اثر به خانه از آن نوحه خوان چند آمد به پیش آن سر و با آه وناله گفت کای بر در تو خیل ملک خادمان چند هستی اگر نه عیسی مریم بگو که ای من دیده ام ز معجزه ات فضل و شأن چند کاندر صحف به شأن مسیحا ندیده ام بر گو که بوده اند همان بانوان چند بگشود لب چو غنچه سر شاه تشنه لب کرد از برای راهب ترسا بیان چند گفتا که سبط احمد مرسل منم حسین باشد مرا ز دست ستم داستان چند در راه دوست تشنه لب از راه دشمنی کشتند دوستان مرا دشمنان چند در پای دین نموده ام این راه طی ز سر بودم همیشه پیشرو کاروان چند اینجا پی زیارت من امشب آمدند با مادرم ز خلد برین حوریان چند امشب برون ز دیر تو منزل گرفته اند فرزند ناتوان من و ناتوان چند چون راهب این شنید و مسلمان شد از یقین آورد پیش زین العباد ارمغان چند دیوانه وار روی به ویرانه ها نهاد در ناله گشت همنفس وحشیان چند @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه بیا ببین دلِ غمگینِ بی شکیبا را بیا و گرم کُن از چهره‌ات شبِ ما را “من و جُدا شدن از کویِ تو خدا نکند” که بی حرم چه کُنَم غصه‌های فردا را خیالِ کربُبلایت مرا هوایی کرد بگیر بالِ مرا تا ببینیم آنجا را به موجِ سینه زنانت قسم به نامِ توام که بُرده گریه‌یِ ما آبرویِ دریا را گدایِ هر شبم و کاسه گردم و ندهم به یک نگاهِ کریمانه‌ات دو دنیا را مرا بِبَر بِچِشَم زیرِ پا مغیلان را مرا بِبَر که ببینم به نیزه سرها را خدا کند که بیایی شبی به روضه‌یِ ما شنیده‌ام که به سَر سَرزَدی کلیسا را خوشا به پنجه‌ی راهب که شانه‌ات میزد به آنکه بُرد دلِ راهبانِ ترسا را به پیر‌مردِ غریبی که شُست گیسویت گرفت از سر و رویِ تو خاکِ صحرا را خوشا به بزم عزاخانه‌اش که تا دَمِ صبح شنید پیشِ سرَت روضه‌هایِ زهرا را چرا بُرید سرت را به رویِ دامنِ من چرا نشاند به خون این دو چشمِ زیبا را چگونه سنگ شکسته جبین و دندانت؟ چگونه زخم تَرَک داده رویِ لبها را؟ به رویِ نیزه سَرَت بود و خیمه‌ها میسوخت رسید شعله و زلفِ تو در هوا میسوخت @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه هر جا سخن از خاک دری هست، سری هست هر جا تب عشق است، دل دربه‌دری هست دیروز گدایان همه دنبال تو بودند هر جا که شلوغ است یقیناً خبری هست اجداد من از دیر زمان عاشق عشقند دیدید که در طینت ما هم هنری هست بازار مرا با قدمت گرم نکردی یک چند غلامی که بیایی ببری هست در غیبت شه روی به شهزاده می آرند صد شکر که در خانه‌ی آقا، پسری هست هر جا قد و بالای رشیدی ست، یقیناً دنبال سرش نیم‌نگاه پدری هست یا حضرت ارباب، دمت گرم و دلت شاد یا حضرت ارباب کرم، خانه‌ات آباد داریم همه محضر تو عرض سلامی تو شاهی و ما نیز هر آنچه تو بنامی تا خانه‌ی آباد شما بنده پذیر است ویرانه ترینم نکنم میل غلامی ای قامت قد قامت تو عین قیامت قربان قدت صد قد و بالای گرامی تشخیص تو سخت است علی یا که رسولی؟! پس لطف بفرما و بفرما که کدامی؟ تو مستحب الطاعه ترین واجب مایی هر چند امامت نکنی، باز امامی هر کس که هوای پدری داشته باشد با عشق تو باید پسری داشته باشد انگار رسول است، نمایی که تو داری انگار بتول است، صدایی که تو داری بد نیست که هر روز عقیقه بنمایی با این قد انگشت‌نمایی که تو داری باید که برای تو کرم خانه بسازند از بس که زیاد است گدایی که تو داری از شش جهت کعبه دل لطف تو جاری است از سفره‌ی پر جود و سخایی که تو داری تو آن قدر از خویشتن خویش گذشتی که منتظر توست، خدایی که تو داری فردای قیامت به خدا خوب ترینند در بین شهیدان، شهدایی که تو داری کاری نکن ای دوست مرا از تو بگیرند بگذار که عشاق به پای تو بمیرند ای سیر کمالات همه تا سر کویت ای آب حیاتم، نمی از آب وضویت ابن الحسنت گفته حسین بس که کریمی مانند حسن جود بود عادت و خویت عالم همه حیران ابوالفضل و حسینند ماتند ابوالفضل و حسین از گل رویت پایین قدم‌های حسین جای کمی نیست جا دارد اگر غبطه خورد بر تو عمویت این‌قدر مزن آب به سرخی لب خود حیف است که پیچیده شود این‌همه بویت حیف از تو مرا عبد و غلام تو بدانند باید که مرا عبد غلامان تو خوانند @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها در حریم خانه ماندی اعتکاف این است این سوی مسجد شعله‌ور رفتی، مصاف این است این خطبۀ تو واژه واژه ذوالفقار دیگری‌ست جلوۀ آن تیغ پنهان در غلاف، این است این از امام از کعبه گفتی، بستی احرام دگر بی‌امان دور علی گشتی! طواف این است این رو گرفتی پیش نابینا، حیا آن است آن نیمه‌شب تابوت می‌خواهی، عفاف این است این می‌رسد روزی که چشم آسمان روشن شود بر مزارت کعبه می‌گوید مطاف این است این @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه چشمه عشق که جوشید خدا لب تر کرد بانی خلق جهان را نفس کوثر کرد هرچه جوشید علی بود علی بود و خدا نمک سفره این طایفه را حیدر کرد جاری از دامن این چشمه فقط چشمه شده چشمه‌هایی که زمین را زفلک برتر کرد و خدا هرچه که جوشید از آن خیر کثیر صورت و سیرت او را علی دیگر کرد عالمی تشنه این طایفه چشمه شدند کاش می‌شد زغبار رهشان لب تر کرد بازهم هر دوجهان نیز گرفتار شده دومین چشمه از آن چشمه پسردار شده پسری که رخ او جلوه مولا دارد پسری که نمک حضرت زهرا دارد چوب گهواره چنان دست گرفته است ببین به کفش باز عصا حضرت موسی دارد به تماشای قدش زنده شود گورستان این‌که در مهد قدی محشر کبری دارد به غبار قدم پیر غلامش سوگند نفس نوکر او بوی مسیحا دارد آن‌چنان آینه حیدر کرار شده کعبه بردارد اگر باز ترک جادارد نام تو شد علی و یاد پدر بود حسین نام تو نام پدر بود پسر بود حسین خنده روی لبت زندگی مادر شد لای لایی شبت هر نفس خواهر شد هرکه پرسید که دختر شده یا اینکه پسر همه گفتند که شیری چو یل خیبر شد سیب سرخی و پدر هرچه تو را وصف نمود نیمه‌ای حیدر یک نیمه تو کوثر شد همه از هیبت عباسی تو میگویند باز فرزند علی صاحب یک لشگر شد زینت دوش ابالفضل رقیه است اگر تن تو زینت آغوش علی‌اکبر شد تو فقط گریه نکن هرچه که شد باز بخند در غم را به دل مادر غمدیده ببند چه قدر رخت برای تو خریدم پسرم چه قدر نقشه برای تو کشیدم پسرم رخت میلاد تو را تا به شب دامادی… چه قدر پارچه پای تو بریدم پسرم لای لایی ششم خواب تو را می‌گیرد این‌قدر خفتن با ناز ندیدم پسرم کاش می‌شد که کمی زود زبان باز کنی چه قدر کاش از این سینه شنیدم پسرم نذر کردم که علمدار پدر باشی تو علم و مشک برای تو خریدم پسرم آن‌همه نقشه کشید و همگی رفت به باد تا گذار پدرت برگذر غم افتاد هرچه کردند نشد قطره آبی برسد قطره آبی به لب خشک وکبابی برسد هرچه کردند نشد گریه تو بند شود کاش می‌شد که به چشمان تو خوابی برسد پدرت برد که تا منت دشمن بکشد خواست تا یک نفر از شر به ثوابی برسد آن‌چنان دست پرش کرد عدو, هیچ‌کسی این‌چنین حدس نمی‌زد که جوابی برسد خون او را به فلک داد مبادا مردم به سرلشگر نامرد عذابی برسد چشمه عشق که جوشید خدا لب ترکرد بانی مجلس ما را علی‌اصغر کرد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها خوشحال ازین غلامی و عرض ارادتم همراه با ملائکه مشغول خدمتم این لطف فاطمه است که داده لیاقتم عبد علی و آل علی تا قیامتم من نوکر و محب و فدائی اهل‌بیت بیچاره‌ام بدون گدایی اهل‌بیت دارم به سر هوای جگرگوشه رضا افتاده‌ام به پای جگرگوشه رضا ممنونم از عطای جگرگوشه رضا ای جان من فدای جگرگوشه رضا عمری است زیر دین جوادالائمه‌ام محتاج کاظمین جوادالائمه‌ام ای نایب امام رضا، حضرت جواد یابن الرئوف، شاه وفا، حضرت جواد پروردگار جود و عطا، حضرت جواد دریاب روزگار مرا، حضرت جواد آقا به مهربانی تو دارم اعتقاد هستی جواد و ابن جواد و ابالجواد ای سومین محمد این خانه، السلام ای سائل تو عاقل و دیوانه السلام ای صاحب کرامت جانانه السلام عیسی مسیحِ حضرت ریحانه السلام تو آمدی و دشمن دین نا امید شد بار دگر امام رضا رو سفید شد با بودنِ تو عهد وفا سر نیامده چیزی به جز کرم که به این در نیامده وصفت به جز رضا ز کسی برنیامده مولود از تو با برکت تر نیامده تنها امام لایق فرزندی رضا وصفت کجا و ذهن گنه‌کار من کجا در کودکیت پیر زمین و زمان شدی آقا، نهم ستاره این آسمان شدی امّید آخر همه بیچارگان شدی بالاتر از توقع ما مهربان شدی آنان که خاک‌بوسی ابن الرضا کنند باید که خاک را به نظر کیمیا کنند ای عادت همیشه‌ی تو ذره‌پروری خوب و بدند بر سر کوی تو مشتری دادی به یاد سائل خود کیمیاگری حقا که یادگاری موسی بن جعفری هر کس که برد نام تو حاجت‌روا شده درد نگفته در حرم تو دوا شده ای انتقام کوچه همه آرزوی تو دل برده از امام رضا خلق و خوی تو باید گرفت درس برائت ز کوی تو ای غصه‌های فاطمه بغض گلوی تو تو مادری‌تر از همه‌ای بعد مجتبی خیلی عذاب داده تو را داغ کوچه‌ها @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها دوباره پلك خسته ی تري به خواب مي رود توان ندارد او ولي چه با شتاب مي رود نگاه كن به فاطمي ترين اسير قافله كه مثل عكس سوخته ميان قاب مي رود آبله پشت آبله نمي رسد به قافله ز نيزه بوسه اي رسد پا به ركاب مي رود لباس هاي كوچكش دگر به او نمي خورد كه ثانيه به ثانيه چو شمع آب مي شود گل بنفش را ببين به صورت بنفشه اي كه زير بار چشم ها از او گلاب مي رود شام سياه شام را به شاميان سياه كرد همين كه هفت پشت او به آفتاب مي رود دفتر قصه ي غمش چه زود بسته مي شود ببين فقط سه صفحه از متن كتاب مي رود @poem_ahl