eitaa logo
طرز طنز
62 دنبال‌کننده
124 عکس
6 ویدیو
2 فایل
ارائه مطالب ادبی - پژوهشی در حوزه ادبیات طنز - ارتباط با مدیر کانال: @chapaak
مشاهده در ایتا
دانلود
📖نهی از منکر🧕 به من نیگا نکن، آهای برادر! خودت مگه نداری خوار و مادر؟ ماه و مگه تو نیمه‌شب ندیدی می‌خوای بگی تو خط‌ّلب ندیدی؟ صورت من یه‌کم اناری شده یه‌ریزه هم بتونه‌کاری شده اُمّل بی‌سواد ژل ندیده! دهاتی خنگ ریمل ندیده تقصیر خیاطای روسیاهه مانتوی من اگه یه‌کم کوتاهه امون ازین شهر مقرراتی موارد فجیع منکراتی تو کوچه و تو سلف و دانشکده سهم من از خوشگلی نیم‌درصده خوشگلی تو خونه هم چه فایده مهمونی زنونه هم چه فایده بابام که عاشق چشام نمی‌شه عاشق لرزش صدام نمی‌شه برادر پلاسم‌ام همین‌طور دوستای بی‌کلاسم‌ام همین‌طور فقط می‌مونه کوچه و خیابون برای عَرضه‌ی قشنگی‌یامون هم انقباضیه هم انبساطی کمیته‌ی مخوف انضباطی! آهای مدیر پاک با سیاست! من ‌کجا و اماکن و حراست؟ نذار که دلتنگی‌مو هی کش بدم خوشگلی‌مو کجا نمایش بدم؟ حیفه جوونامون پسر بمیرن کاری کنین جوونا زن بگیرن کاری کنین جوونا زن بگیرن یک زن خوشگل مث من بگیرن من اگه شوهر کنم آدم می‌شم نمونه تو تموم عالم می‌شم به زندگی می‌چسبم و به شوهر گور بابای فیس زن‌برادر به‌جون هرچی مرده تف به گورم کهنه‌ی بچه‌مو اگه نشورم کوری چشم چش‌چرون انتر مانتوی من هم می‌شه هی بلن‌تر به من نیگا نکن، آهای برادر! خودت مگه نداری خوار و مادر؟ 📎📎📎 منبع: (هی شعرتر انگیزد. سعید بیابانکی.صفحه۱۶-۱۸) @tarzetanz
📖ادبیات ایران پیرامون استعمار و نهضت‌های آزادی‌بخش✏️ @tarzetanz
📚عوامل انتقالِ شناختی از موقعیت‌های جدی(آزاردهنده)😔 به موقعیت‌های غیرجدی(خنده‌دار)☺️ گذر زمان به ما اجازه می‌دهد با آنچه بالقوه آزاردهنده است، بازی کنیم. ممکن است آنچه ما را سال گذشته یا حتی دیروز، سرگشته، ترسیده و خشمگین کرده اکنون اجزای داستانی خنده‌دار باشد. وقتی دوستان قدیمی یاد گذشته می‌کنند، در واقع، بسیاری از رخدادها که بیش از همه به آن می‌خندند در زمان خودشان بحران به حساب می‌آمدند. همانطور که استیو الن می‌گوید: «تراژدی، به‌اضافه‌ی زمان، مساوی است با کمدی.» 🔸🔸🔸 یک عامل دیگر در فاصله‌گذاری کمیک، نقش فرد -یا نقش نداشتن فرد- در وضعیت بالقوه آزارنده است. اگر شما در وقت ناهار روی پیراهن‌تان مقداری سس گوجه‌فرنگی بریزید که شبیه سوراخ گلوله باشد، ممکن است برای من خنده‌دار باشد، ولی احتمالاً من کمتر با سس گوجه‌فرنگی روی پیراهن خودم به خنده می‌افتم. به گفته‌ی ویل راجرز « همه‌چیز خنده‌دار است اگر برای دیگری رخ بدهد.» نزد مل بروکس « تراژدی یعنی من انگشت خودم را ببُرم، کمدی یعنی تو داخل چاه بیفتی و بمیری». 🔸🔸🔸 این‌ها و دیگر پدیده‌های روان‌شناختی ما را از اوضاعی که می‌تواند آزاردهنده باشد دور می‌کنند. آن‌ها مشکلات را «زیبانمایی» می‌کنند تا ضربه‌ی روانی‌ای که به‌همراه می‌آورند، به جای عواطف منفی، برایمان لذت‌بخش باشد. 📎📎📎 منبع: (فلسفه طنز. جان موریل. محمود فرجامی-دانیال جعفری. صفحه ۱۰۶) @tarzetanz
📖طنز در سروده‌های سلمان هراتی✏️ بخشی از یادداشتی خواندنی به قلم رضا کریمی لاریمی با عنوان «طنز در سروده‌های سلمان هراتی» که در شماره۲ از دوره‌ی بیست و هشتم مجله‌ی رشد آموزش زبان و ادب فارسی (زمستان۹۳) منتشر شده است. @tarzetanz
📗چه بگویم...😊 دوستانم به بنده می‌گویند چه‌قدر بی‌تفاوتی تو حسن! نه حمایت ز راستان کردی نه ز چپ‌ها نوشته‌ای اصلاً موضعت چیست؟ در چنین وضعی که شده اغتشاش در میهن گویم ای دوستان با احساس قدری آرام‌، خواهشاً، لطفاً... موضع من همیشه شفاف است هی نکوبید سنگ در هاون! در فضایی که هست خر تو خر نیست معلوم دوست از دشمن می‌شود اغتشاش دامن‌گیر با کلیکی دروغ از لندن یک‌شبه این تمدن و فرهنگ می‌شود خرج آفتابه لگن در چنین وضع غیراخلاقی می‌شود موش کور آبستن غالباً جوگرفته و درگیر مثل دعوای ما و مادرزن عده‌ای دشمن قسم خورده بی‌خیال حضور اهریمن هیجان دارد از دهان جریان فکر و اندیشه هم به کل قدغن از زن و زندگی و آزادی تا به الفاظ نیش‌دار خفن چشم بد دور ازین همه منطق کور چشم حسودها ایضاً جنگ سنگ است و گاز اشک‌آور نیست جایی برای حرف زدن چاله‌میدان شده است دانشگاه عینهو شوش مولوی راهن! این‌وری‌ها به هیبت بتمن آن‌وری‌ها شبیه سوپرمن عده‌ای هم میان جمعیت در کمین موبایل قاپیدن! «چه بگویم نگفته هم پیداست» قصه‌ی گرگ هست و پیراهن وقت وقت بصیرت و صبرست گر که هستید خیرخواه وطن صبح فردا که فتنه‌‌ها خوابید می‌رسید آخرش به موضع من! @tarzetanz
📝چند رباعی ناب✍ دل‌بسته‌ی ویترین ایمان خودیم دوریم از اسلام و مسلمان خودیم این قصه، استخوان لای زخم است عمری‌ست اسیر کفر پنهان خودیم 🔸🔸🔸 از مکر معاویه‌ست قرآن، مظلوم از طعن منافق‌ست ایمان، مظلوم ما کوفه‌مرام‌های این عصر شدیم جمهوری اسلامی ایران، مظلوم 🔸🔸🔸 ای ذره به خود بیا که پستت نکنند در برج فریب، داربستت نکنند هشدار! که این سقیفه‌بازان یهود گوساله‌ی سامری‌پرستت نکنند! @tarzetanz
📖به چه می‌خندیم؟برگسون، فیلسوف هنر✏️ در واقع، هنر برگسون در خنده مبتنی بر اثبات این نکته است که فرآیند «ایجاد خنده» نه تنها به صحنه‌ی احتمالی برخوردی مضحک محدود نمی‌شود، بلکه دقیقاً امکان پدید آمدن یک هنر و حتی سلسله‌ای از هنرهایی را فراهم می‌سازد که ویژه‌ی آدمی است. از ساده‌ترین دستگاه خنده‌آور (آدمک فنری) گرفته تا «ظریف‌ترین کمدی» که اوج آن در نظر او مرز مشترک با تراژدی دارد. (مردم‌گریز مولیر) 🔹🔹🔹 این حال ناشی از آن است که کمدی به درستی در تقاطع دو تصور کلی از هنر قرار دارد که هر دوی آنها از اهمیت بنیادی برخوردارند. در یک‌سو شگردهای خنده‌آوری را می‌بینیم که در خدمت «زندگی»اند؛ و در سوی دیگر، کاملاً برعکس، ماهیت عمیق و هنر وجود دارد که یکی از بخش‌های مهم «خنده» آن را در تقابل با زندگی مشخص می‌کند و نیز از راه دریافت اشیا و موجودات واقعی، فردی و وابسته به زمان که ادراک عادی، مکانی، اجتماعی و زیستی ما آن را از نظرمان پنهان می‌دارد. 🔹🔹🔹 بنابراین کمدی هنری است که در آن مطالب مختلف و متضاد در بالاترین حد به‌هم آمیخته‌اند. کمدی اوج هنر عملی و اجتماعیِ کیفر دادن است، «اخلاقیات را اصلاح می‌کند» اما در عین حال می‌تواند جانب فرد، ترحم و آزادی را نگه دارد. مصداق آن کمدی‌های برجسته‌ی مولیر است که همزمان تیپ‌های کمیک و افراد رنج‌دیده را توصیف می‌کند... 🔗🔗🔗 منبع: (خنده. هانری برگسون. مهستی بحرینی.صفحه ۱۷-۱۸) @tarzetanz
📜شعری فاخر و حماسی از بانویی شاعر ✒️ تقی‌الدین محمد اوحدی حسینی در شرح حال لاله‌خاتون کرمانی می‌نویسد: از خواتین عظام و مخدّرات کرام است. مردانه در راه جهانداری و معدلت قدم درنهاده، حکومت کرده، صاحب طبیعت عالی و گوهر منوالی بوده، فضیلت بسیار و کمال بی‌شمار داشته... اهل فضل و کمال را ترقیات می‌فرموده... این شعر زیبا از اوست: من آن زنم که همه‌ کار من نکوکاری‌ست به زیر مقنعه‌ی من بسی کُلَه‌داری‌ست درون پرده‌ی عصمت که تکیه‌گاه من است مسافران صبا را گذر به دشواری‌ست! جمال سایه‌ی خود را دریغ می‌دارم ز آفتاب که او شهرْگرد و بازاری‌ست! نه هر زنی به دو گَز مقنعه‌ست کدبانو نه هر سری به کلاهی، سزای سرداری‌ست 🖇🖇🖇 منبع: (چنته. محمدعلی مجاهدی. صفحه ۱۸۵) @tarzetanz
📗و باز هم چند رباعی عالی✏️ 🔸🔸🔸 ای دل ز هجوم فتنه افسون نشوی چون بید به پای خویش مجنون نشوی تا حشر همان شناور خون می‌باش خام دوسه دست و پای موزون نشوی (ص۴۱) 🔸🔸🔸 در پرده‌ی سوز و ساز هم می‌خندیم با داغ درون‌‌گداز هم می‌خندیم چون لاله‌ی نوشکفته‌ای در باران از گریه پُریم و باز هم می‌خندیم (ص۴۹) 🔸🔸🔸 شب عرصه‌ی پرسشی عذاب‌آور شد خفاش برای ما جواب‌آور شد بیداری نسل‌های مهتاب زده قربانی قرص‌های خواب‌آور شد (ص۵۲) 🔸🔸🔸 این مدعیان که در خروش‌اند همه تاجرصفت و وطن‌فروش‌اند همه تاریخ وطن به گوش ما می‌خواند این قوم دنی حلقه بگوش‌اند همه (ص۱۴۶) 📎📎📎 منبع: (مجموعه کامل شعرهای سیدحسن حسینی) @tarzetanz
📖بررسی معنا و مفهوم واژه‌ی «تمویه»✏️ تمویه(=Falsifying): زراندود کردن؛ باطلی را حق جلوه دادن، به‌زور سخنان گزاف و بديع و دلنشین. آرایش نمودن و زراندود کردن، و مجازاً مکر و فریب و تملق (غیاث) در چهار مقاله آرد: (۳۰-۲۹، چاپ قزوینی ـ معین): « لمغان شهری است از دیار سند از اعمال غزنین... و مردمان آن بِشُکوه باشند و جَلْد و کَسوب، و با جلدی زِعَری (= تندخویی) عظیم تا به غایتی که باک ندارند که بر عامل به یک من کاهو و یک بیضه رفع کنند... یک شب کفار بر ایشان شبیخون کردند و بانواع خرابی حاصل آمد... تنی چند از معارف و مشاهیر برخاستند و به حضرتِ غزنین آمدند و جامه‌ها بدریدند و سرها برهنه کردند و واویلا‌کنان به بازارِ غزنین درآمدند و به بارگاه سلطان شدند، و بنالیدند و بزاریدند، و آن واقعه بر صفتی شرح دادند که سنگ را بر ایشان گریستن آمد، و هنوز این زعارت و جلادت و تزویر و تمویه از ایشان ظاهر نگشته بود. خواجه بزرگ احمد حسن میمندی را بر ایشان رحمت آمد و خراج آن سال ایشان را ببخشید و از عوارضشـان مصون داشت و گفت: بازگردید و بیش کوشید و کم خرج کنید، تا سر سـال بـه جـای خویش باز آیید...» و همو آرد «... و آن صناعت اصحابِ أغراض بود و تمویه و تزویر اهل شر که بدانجا رسانیده بودند». 🔹🔹🔹 در کلیله و دمنه آرد (۱۰۱، ۱۳۶، چاپ مینوی): «لكن او را بر من اَغالیده باشند و به تزوير و تمويه مرا در خشم او افگنده...» و «... تا گمان نبری که این تمويهات بر رایِ ملِک پوشیده مانَد! که چون تأملی فرماید و تمییزِ ملِکانه بر تزویر تو گمارد فضیحت تو پیدا آید و نصیحت از معانَدَت جدا شود، که رایِ او کارهای عمری به شبی پردازد و لشکرهای گران به اشارتی مقهور کند.» 🔹🔹🔹 سعد وراوینی در (مرزبان نامه، ۱۱۷، چاپ قزوینی) آرد: « هرکه گناه گنه‌کاران بر خداوندگار پوشیده دارد و خواهد که رویِ حالِ او را به تزویر باطل در پرده‌ی تقریر حق نیکو فرا نماید و مَقابِح او را در لباس مَحاسن جلوه‌ی تمویه دهد، خائن و غادِر است و بر نَبْذِ حقوق مُنعم خود مُبادر...» 🔗🔗🔗 منبع: (طنز و شوخ طبعی در ایران و جهان اسلام. دکتر علی‌اصغر حلبی. صفحه۱۱۶-۱۱۷) @tarzetanz
📚قصیده‌ی کاغذیه 📝 ای کاغذ دلنواز دلبند ای رفته، نشسته بر دماوند ای رفته و در میان انبار بنهفته ز بنده، چهر دلبند ای دور شده ز ما و بسته با عامل احتکار، پیوند گویند به ما که هرچه خواهی بنویس به‌روی کاغذی چند آن‌گاه ببر به چاپخانه تا چاپ شود، همه بخوانند رفتیم به خلوت و نوشتیم آثار عظیم بی‌همانند! گفتیم غزل به‌سان شکّر گفتیم قصیده عینهو قند آن‌گاه «به‌سر یکی کُله‌خود زآهن به‌میان یکی کمربند»، بستیم و به جایگاه کاغذ رفتیم که آوریم، یک بند با خواهش و حقّه و تمنا با حیله و با شگرد و ترفند دیدیم که قیمت تو یکهو ز البرز رسیده تا به الوند کردیم کتاب خود به‌ناچار تقدیم به عمه‌ی خردمند! [ ابوطیاره‌ی کاغذی -۱۳۷۳ ] 📎📎📎 منبع: (دیوان ابوطیاره. عمران صلاحی. صفحه۶۴) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📜حکایت✍ باب اول✏️ 🔸در عدل و تدبیر و رای🔸 مر او را چو دیدم سر از خواب مست بدو گفتم ای سرو پیش تو پست دمی نرگس از خواب نوشین بشوی چو گلبن بخند و چو بلبل بگوی چه می‌خسبی ای فتنه‌ی روزگار بیا و میِ لعل نوشین بیار نگه کرد شوریده از خواب و گفت مرا فتنه خوانی و گویی مخفت* در ایام سلطان روشن‌نفس نبیند دگر فتنه بیدار، کس * [ اشاره است به حدیث: الفتنة نائمه، لعن‌الله من ایقضها. فتنه در خواب است، خدا لعنت کند کسی را که آن را بیدار کند. ] سعدی در این چند‌بیت، با استادی از ظرفیت و ظرافت زبان فارسی بهره جسته است و از ایهام کلمه‌ی «فتنه»، لطیفه‌ای ساخته که طنز عبارت در آن برجسته است. از سویی، ماهرویی را فتنه نامیده و از او تقاضا دارد که نخوابد و ازسوی دیگر عقیده دارد «فتنه» که همان آشوب باشد، بهتر است که خفته باشد: «نگه کرد شوریده از خواب و گفت مرا فتنه خوانی و گویی مخفت در ایام سلطان روشن‌نفس نبیند دگر فتنه بیدار، کس» 📎📎📎 منبع: (بررسی طنز در بوستان سعدی.محمدعلی علومی.ص۲۷-۲۸) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📚 مُرده باد دروغ‌پردازان! 🤥 بخش اول✍ آیات ۱۰ تا ۱۴ سوره‌ی ذاریات با لحنی مزاح‌گون، کسانی را که به تمسخر از زمان وقوع قیامت سؤال می‌کنند، چنان به ریشخند گرفته که خنکای لبخند را بر لب هر خواننده‌ای می‌نشانند. این آیات با بیانی رندانه و بدون پرده با دروغ‌گو خواندن کفار، تباهی آن‌ها را فریاد زده است. در آیات بعدی با گوشه و کنایه کفار را کسانی دور از آگاهی دانسته است و همین برخورد، بُعد نقد هنری را در این آیات بسیار پررنگ کرده است: مُرده باد دروغ پردازان! آنان‌که در گرداب فراموشی فرورفته‌اند. پیوسته سؤال می‌کنند روز جزا چه روزی است؟ روزی که بر آتش آزموده شوند! بچشید عذاب خود را! این همان چیزی است که درباره‌ی آن عجله داشتید!(۱) «م‍ُرده باد دروغ پردازان!» این مقدمه ما را متوجه این نکته می‌کند که سؤال آن‌ها برای کشف حقیقت نبوده، بلکه از روی تمسخر بوده است. قسمت دوم جواب استهزای کفار است. مفسران به این نکته که آنها به تمسخر از زمان وقوع قیامت سؤال کرده‌اند اعتراف دارند؛ اما هیچ اشاره‌ای به تناسب جواب ندارند. طبرسی نوشته است: باری‌تعالی به نحوی به آن‌ها پاسخ داد که آن‌ها ناراحت شوند؛ چون سوختن در آتش جهنم برای کسی خوشایند نیست.(۲) او دیگر اشاره‌ای به تمسخر کفار نکرده است. 📖📖 [ ۱. قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ * الَّذِينَ هُمْ فِي غَمْرَةٍ سَاهُونَ * يَسْأَلُونَ أَيَّانَ يَوْمُ الدِّينِ * يَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ يُفْتَنُونَ * ذُوقُوا فِتْنَتَكُمْ هَذَا الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ. ذاریات : ۱۰-۱۴. ۲. مجمع البیان، ج ۹، ص۲۳۱ ] 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📚 مُرده باد دروغ‌پردازان! 🤥 بخش دوم✍✍ اما جواب قرآن به کفار فراتر از این حرف‌ها است؛ این برخورد، دارای سبکی رندانه و شادباشانه است، و به‌راحتی فاصله‌های ساختگی و غرورهای بی‌جا را از میان بر‌می‌دارد و گوش و دل هر آدمی را برای شنیدن و اثرگذاری بیشتر آماده می‌کند. این آیات هر چند صورتی مزاح‌گونه دارند، محتوای‌شان چنان تکان‌دهنده است که هر غافلی را از خواب غفلت بیدار می‌کند. چه انسانی است که بشنود روزی او را همانند فلزی که برای تعیین سره از ناسره درون کوره می‌گذارند، ولی به‌خود نیاید؟! بدتر از همه اینجا است که ببیند دیگر خبری از مهربانی نیست. او را به آتش می‌کشند و می‌گویند: بچش! برخی «فتنه» را به معنی سوختن می‌دانند. اگر آیه را چنین ترجمه کنیم، کوبندگی و به تمسخر گرفتن آن‌ها شدیدتر می‌شود: «قیامت چه هنگامی است؟ روزی که شما را بر آتش بسوزانند!». عُکرمه گوید: مگر نمی‌بینید هنگامی که طلا را در آتش می‌افکنند گفته می‌شود: آزمایش شد. این گروه هم با سوختن در آتش آزمایش می‌شوند -همان‌گونه که طلا با سوختنِ غل و غشی که در آن است خالص می‌شود- و خازنان دوزخ به آنان می‌گویند: «ذُوقُوا فِتْنَتَكُمْ» یعنی اینک آتش و عذاب خود را بچشید.(۱) 📖📖 [ ۱. طبرسی، مجمع‌البیان، ج ۹، ص ۲۳۱ ] 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📚 مُرده باد دروغ‌پردازان! 🤥 بخش سوم✍✍✍ «فتنه» به معنی سنجیدن و به‌دست آوردن عیار طلا و نقره با ذوب آن به‌وسیله‌ی آتش است.(۱) اگر این معنی را بپذیریم این کلمه چند معنی افاده می‌کند: اول همان معنی سوختن آنها است؛ مفهوم دیگر اینکه بسیاری از کفار خود را معتقد به خدا و اصول انسانی چون جوانمردی، عدالت‌خواهی و ... می‌دانستند. قرآن با این کلمه به طور ضمنی اشاره‌ای نغز به این حقیقت دارد که در آن روز عیار شما تعیین می‌شود تا ببینیم بهرۀ شما از انسانیت و اعتقادات درست چه اندازه است. اگر در اصطلاح قرآن و روایات، به آزمایش و ابتلا «فتنه» گفته می‌شود، روی همین جهت است. به‌همین علت این سه مفهوم به یک معنا بر‌می‌گردند؛ چه‌اینکه عمل ذوب طلا، نوعی آزمایش برای به‌دست آوردن سره از ناسره‌ی آن است. آزمایش‌ها هم کوره‌های ذوبی را می‌مانند که در آن سره از ناسره‌ی انسان‌ها برملا می‌سازند. به نظر می‌آید قرآن در این قسمت که می‌گوید «بچشید آزموده‌ی خود را» [ذوقوا فتنکم] اشاره‌ای دقیق به یک اصل قرآنی دارد و آن این‌که قرآن حیات را نوعی آزمایش برای تعیین عیار انسان‌ها می‌داند.(۲) آری، ذره ذره‌ی پهنه‌ی عالم هستی، کوره‌ی بزرگ عیارسنجی است. 📖📖 [ ۱. راغب المفردات، ص ۶۲۳. ۲. (الذِى خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ «آنکه مرگ و زندگی را بیافرید تا بیازمایدتان که کدام‌یک از شما به عمل نیکوتر است و او است پیروزمند و آمرزنده». ملک: ۲. این مفهوم در آیات دیگری چون کهف: ۷ و هود: ۷ آمده است.] 🔗🔗🔗 منبع: (طنز مقدس.علی نجفی.صفحات۲۴۱-۲۴۳) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📝 دویدن در پی دروغ خود🤑 روزی (اشعب) در کوچه‌ای می‌گذشت و جمعی از اطفال بازی می‌کردند. گفت: «ای کودکان این‌جا چرا ایستاده‌اید؟ و حال آنکه در سر چارسو کسی یک خروار سیب سرخ و سفید آورده و بر مردم بخش می‌کند.» کودکان که آن شنیدند به یک‌بار ترک بازی کرده رو به چارسو دویدند. از دویدن ایشان اشعب نیز در طمع افتاد و دویدن گرفت. او را گفتند: «به خبر دروغ که خود ساخته‌ای چرا می‌دوی؟» گفت: «دویدن اطفال از روی جدّ و اهتمام مرا به طمع انداخت، که شاید این صورت واقعی باشد و من محروم مانم!» 📎📎📎 منبع: (از لطافت‌های زندگی.شهاب‌الدین عباسی.صفحه۱۸۳-۱۸۴) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📗بدون شرح...✏️ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 بعد از دو ماه خونِ جگر خوردن در عصر سرد جمعه‌ی آذرماه لبخند بر لبان وطن گل کرد با عزم‌تان به عرصه‌ی میدان‌گاه بسیار طعنه‌ها که ز نامردان دیدید و بغض خویش نهان کردید شیطان هزار وسوسه کرد اما وجدان هرآنچه گفت، همان کردید در اشتیاق گلشن بیگانه خود را به منجنیق نیفکندید وقتی وطن در آتش و خون می‌سوخت هیزم در این حریق نیفکندید جرم شما چه بود: چرا خواندید با هم سرود ملی ایران را؟! یا این‌که روی دوش چرا بردید با خود، درفش خاک دلیران را؟! از دست نارفیقِ نمک‌نشناس خنجر ز پشت گرچه بسی خوردید نوکیسه بود و باخت در این میدان اما در این قمار شما بردید کاری که در زمین قطر کردید مرهم به جان زخمی میهن شد بدخواه‌تان شکار نگون‌بختی در تور پاره پاره‌ی دشمن شد 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📖نظر سید محمدعلی جمال‌زاده درباره‌ی اهمیت اشعار فکاهی✍ « اگر شعر را زبان‌حال عناصر نخبه و برگزیده و دست‌چیده‌ی یک ملت و قومی یعنی مردم کامل‌تر و فاضل‌تر و فهمیده‌تر و حساس‌تر آن قوم و ملت بدانيم، لاجرم تصنيف(و هكذا اشعار و قطعات فکاهی) بلاشک زبان‌حال قاطبه‌ی آن مردم و حتی بینواترین و مستمندترین و از لحاظ معنی و معرفت تهیدست‌ترین افراد آن به‌حساب می‌آید و اگر بخواهیم بدانیم که قوم و ملتی چگونه فکر می‌کند و به چه چیز فکر می‌کند و آرزوهایش کدام‌ست و در طلب چیست و چه می‌خواهد و چه می‌گوید و چه می‌جوید، یکی از بهترین راه‌ها برای جواب دادن به این پرسش همانا رسیدگی و تحقیق درباره‌ی تصنیف‌ها و ترانه‌ها(و اشعار و داستان‌های فکاهی) آن قوم خواهد بود. شعر فکاهی دو مزیت دیگر هم دارد که بسیار گران‌بهاست و به همین نظر بر تمام ما فرض و وظیفه است که حتی‌المقدور در ترویج و تشویق آن بکوشیم، زیرا اولاً اشعار فکاهی چون درست انعکاس صدا و فکر و آرزو و گله و رضا و شادی و سوگواری قاطبه‌ی مردم است، به همان زبانِ مردم یعنی طبقه‌ای که در نزد ما و در زبان ما «کوچه‌بازاری» و «خرده‌پا» و «کاسب‌کار» معروف گردیده است، سخن می‌راند و لهذا در حقیقت به صورت جعبه حبس صوتی در می‌آید که تمام کلمات و تعبیرات و اصطلاحات عوامانه (در واقع زبان اکثریت کامل ملت) و گوشه‌ها و کنایه‌ها و اشاره‌ها و رموز و متلک‌ها و لُغزها و چیستان‌ها در آن منعکس می‌گردد و ثبت و ضبط و محفوظ می‌ماند. مزیت دوم این است که این نوع شعرها و حکایات را حتی مردم کم‌سواد ما می‌خوانند و لذت می‌برند و علاوه بر آنکه از اوضاع و احوال خودشان آگاه می‌گردند، بیدار می‌شوند و چشم و گوش‌شان باز می‌شود، رغبت به خواندن و نوشتن و با سواد شدن پیدا می‌کنند. خودم مکرر در طهران دیدم در گوشه‌ی کوچه و خیابان جوقه جوقه دور هم روی زمین نشسته بودند و یکی از آن‌ها که کوره‌سوادی داشت روزنامه‌های فکاهی را برای آن‌ها می‌خواند و دیگران با دقت تمام گوش می‌دادند و چه‌بسا صدای قهقهه‌ی آن‌ها که دل را از فرط مسرت می‌لرزانید، بلند می‌شد و می‌فهمانید که محرومین ابد و ازل هم از چیزی خوش‌شان آمده است و دارند مزه‌ی خوشی و تفریح را می‌چشند و غم و غصه و اندوه آب و نان را چند لحظه فراموش نموده از برکت اعجاز شعر و کلام خود را هم‌ترازوی آن‌هایی می‌بینند که جواب سلام‌شان را به زحمت و با هزار افاده می‌دهند. » 🔗🔗🔗 منبع: (طنزسرایان ایران از مشروطه تا انقلاب. محمدباقر نجف‌زاده بارفروش. ج۳. ص۸۰۳-۸۰۴) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
حکایت شاعر وخیّاط دَفَعَ رجلٌ إلیٰ خیّاطٍ ثوباً لِیَخیطَهُ ،فقال: لَأخیطَنَّهُ لا تَدري أقَباءٌ أمْ قَمیصٌ .فقالَ: لأمدَحَنَّکَ بِبَیتٍ لاتَدري أهِجاءٌ أمْ مدیحً ،وکانَ الخیّاطُ أعورَ ،فقالَ فیهِ: خاطَ لي عَمروٌ قَبا لیتَ عَینَیْهِ سَوا¹ حکایت محتَمل الضّدّین جمال الدّوله در کتاب خود آورده که خیّاطی بود یک چشم ،عمرو نام ،یکی از ظُرَفای اهلِ فضل به او گفت که : اگر مرا قبائی دوزی که کس نداند قَباست یا جُبّه ،من تورا شعری گویم که کس نداند مدح است یا هجو.عمرو خیّاط آن قبا بدوخت وظریف آن بیت بگفت ،این است: خاطَ لي عَمروٌ قَباء لیتَ عَینَیْهِ سَواء کس نداند که در بینائی هردو را مساوی نموده است یا درکوری . لِکاتِبِه معنی شعر عربی است دوخت خیّاطی برای من قَبائی کاش بودی هردو چشم او مُساوی نظیر این بیت عربی در احتمال ضدّین این بیت فارسی است: خانهٔ او بلند و همّت پست یارب این هردو را مُساوی کن _ 1_محاضرات الأدباء،راغب اصفهانی ،جلد ۴،صفحهٔ ۶۹۷ 💐🍃🍃@hazliatvahajviat 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📚برای این روزهای میهنم✏️ دیگر نمانده است به دل حال و حوصله از بس شنیده‌ام ز لب دوستان گله هرجا که می‌روی همه‌ درگیر جر و بحث هرجا که می‌رسی همه گرم مجادله از انتهای کوچه‌‌ی ما تا شمال شهر باد خزان دمیده بر آشوب و ولوله آرامش و قرار نداریم مدتی‌ست ساکن شدیم روی گسل‌های زلزله آتش بیار معرکه‌ی خاک خود شدند یک عده خودفروش به شوق معامله! آنان که بَرده‌اند زنان در نگاهشان گسترده‌اند بین مسیر زنان تله حتی شعار زندگی-آزادی زنان شد ورد عمه عادله و خاله فاضله! سرگشته می‌دوند پسرها که بی‌جهت گیسو به باد داده عزیزان آکله یک‌عده گشته‌اند در این بین حامله! یک عده رفته‌اند به دنبال قابله! گویا شبیه‌ بازی کال آف دیوتی است این اغتشاش البته با چند مرحله در گیر و دار گم شده انگار اعتراض مفهوم نیست اصل سخن وقت هلهله لعنت بر آن کسی که میان تو و وطن با بی‌تفاوتی خود انداخت فاصله این روزها که حرمت عمامه کم شده‌است حاجی نشسته گوشه‌ی دنجی به نافله گاهی سکوت واجب عینی‌ست البته شاید حرام باشد حالا مقابله از خود سوال می‌کنم آخر چه می‌شود؟! گویا برای هیچ‌کسی نیست مسئله پایان قصه‌، کار دلم غبطه خوردن است وقتی حکایت شهدا هست و قافله... 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📖 طنز در شعر رودکی✍ بخش اول✏️ طنز و شوخ‌طبعی، از درون‌مایه‌های اساسی شعر فارسی است و سخنوران پارسی‌گو از آغاز تا کنون با ظرافت‌ها و خوش‌گویی‌های خویش شعر خود را آراسته‌اند.در شعر ابوعبدالله رودکی که استاد شاعران و آدم‌الشعرای زبان فارسی نامیده شده می‌توان با نمونه‌های دلنشینی از طنز و شوخ‌طبعی آشنا شد؛ نمونه‌هایی که به واسطه‌ی همین ظرافت در گفتار، از دیوار قرون گذشته و به دست ما رسیده است. ابیات طنزآمیز رودکی، با وجود اندک بودن، بیان‌گر طنزی نجیب و زلال و به‌دور از هجو و تندگویی‌های تلخ است. در اینجا نخست به نمونه‌هایی از شعر رودکی که از آن‌ها می‌توان برداشت طنزآمیز داشت، اشاره می‌کنیم، سپس به تحلیل نمونه‌ای از طنز رودکی در قصیده‌ی مشهور «مادر می» خواهیم پرداخت که می‌تواند اهمیت خاصی در تاریخ طنز در زبان فارسی داشته باشد. [همه‌ی‌ شواهد از کتاب محیط زندگی و احوال و اشعار رودکی انتخاب شده است.] 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan