هر سلطنت که #خواهی میکن که #دلپذیری
در دست #خوبرویان دولت بود اسیری
جان باختن به کویت در آرزوی رویت
دانستهام ولیکن #خونخوار #ناگزیری
ملک آن توست و فرمان مملوک را چه درمان
گر بیگنه بسوزی ور بی خطا بگیری
گر من سخن نگویم در وصف روی و مویت
آیینهات بگوید پنهان که بینظیری
آن کاو ندیده باشد #گل در میان بستان
شاید که خیره ماند در ارغوان و خیری
گفتم مگر ز رفتن غایب شوی ز چشمم
آن نیستی که رفتی آنی که در ضمیری
ای باد #صبح بستان پیغام وصل جانان
میرو که #خوش نسیمی میدم که #خوش عبیری
او را نمیتوان دید از منتهای #خوبی
ما #خود نمینماییم از غایت حقیری
گر یار با جوانان #خواهد نشست و رندان
ما نیز توبه کردیم از زاهدی و پیری
#سعدی نظر بپوشان یا خرقه در میان نه
رندی روا نباشد در جامه فقیری
#هر_سلطنت_که_خواهی_میکن_که_دلپذیری #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/116
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هرگز نبود سرو به بالا که تو داری
یا مه به صفای رخ #زیبا که تو داری
گر #شمع نباشد شب #دلسوختگان را
روشن کند این غره غرا که تو داری
حوران بهشتی که #دل خلق ستانند
هرگز نستانند #دل ما که تو داری
بسیار بود سرو روان و #گل خندان
لیکن نه بدین صورت و بالا که تو داری
پیداست که سرپنجه ما را چه بود زور
با ساعد سیمین توانا که تو داری
سحر سخنم در همه آفاق ببردند
لیکن چه زند با ید بیضا که تو داری
امثال تو از صحبت ما ننگ ندارند
جای مگس است این همه حلوا که تو داری
این روی به صحرا کند آن میل به بستان
من روی ندارم مگر آن جا که تو داری
#سعدی تو نیارامی و کوته نکنی دست
تا سر نرود در سر سودا که تو داری
تا میل نباشد به وصال از طرف دوست
سودی نکند حرص و تمنا که تو داری
#هرگز_نبود_سرو_به_بالا_که_تو_داری #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/121
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما بی تو به #دل بر نزدیم آب صبوری
چون سنگدلان #دل بنهادیم به دوری
بعد از تو که در چشم من آید که به چشمم
گویی همه عالم ظلمات است و تو نوری
خلقی به تو مشتاق و جهانی به تو روشن
ما از تو گریزان و تو از خلق نفوری
جز خط #دلاویز تو بر طرف بناگوش
سبزه نشنیدم که دمد بر #گل سوری
در باغ رو ای سرو خرامان که خلایق
گویند مگر باغ بهشت است و تو حوری
روی تو نه روییست کز او صبر توان کرد
لیکن چه کنم گر نکنم صبر ضروری
#سعدی به جفا دست امید از تو ندارد
هم جور تو بهتر که ز روی تو صبوری
#ما_بی_تو_به_دل_بر_نزدیم_آب_صبوری #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/117
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تو اگر به حسن دعوی بکنی گواه داری
که جمال سرو بستان و کمال ماه داری
در کس نمیگشایم که به خاطرم درآید
تو به اندرون جان آی که جایگاه داری
ملکی مهی ندانم به چه کنیتت بخوانم
به کدام جنس گویم که تو اشتباه داری
بر کس نمیتوانم به شکایت از تو رفتن
که قبول و قوتت هست و جمال و جاه داری
گل بوستان رویت چو شقایق است لیکن
چه کنم به سرخ رویی که #دلی سیاه داری
چه خطای بنده دیدی که خلاف عهد کردی
مگر آن که ما ضعیفیم و تو دستگاه داری
نه کمال حسن باشد ترشی و روی #شیرین
همه بد مکن که مردم همه نیکخواه داری
تو جفا کنی و صولت دگران دعای دولت
چه کنند از این لطافت که تو پادشاه داری
به یکی لطیفه گفتی ببرم هزار #دل را
نه چنان لطیف باشد که #دلی نگاه داری
به خدای اگر چو #سعدی برود #دلت به راهی
همه شب چنو نخسبی و نظر به راه داری
#تو_اگر_به_حسن_دعوی_بکنی_گواه_داری #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/120
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
امیدوارم اگر صد رهم بیندازی
که بار دیگرم از روی لطف بنوازی
چو روزگار نسازد ستیزه نتوان برد
ضرورت است که با روزگار در سازی
جفای #عشق تو بر عقل من همان مثل است
که سرگزیت به کافر همیدهد غازی
دریغ بازوی تقوا که دست رنگینت
به عقل من به سرانگشت میکند بازی
بسی مطالعه کردیم نقش عالم را
ز هر که در نظر آید به حسن ممتازی
هزار چون من اگر محنت و بلا بیند
تو را از آن چه که در نعمتی و در #نازی
حدیث #عشق تو پیدا نکردمی بر خلق
گر آب دیده نکردی به گریه غمازی
زهی سوار که صد #دل به غمزهای ببری
هزار صید به یک تاختن بیندازی
تو را چو #سعدی اگر بندهای بود چه شود
که در رکاب تو باشد #غلام #شیرازی
گرش به قهر برانی به لطف بازآید
که زر همان بود ار چند بار بگدازی
چو آب میرود این پارسی به قوت طبع
نه مرکبیست که از وی سبق برد تازی
#امیدوارم_اگر_صد_رهم_بیندازی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/114
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تا کی ای آتش سودا به سرم برخیزی؟
تا کی ای #نالهٔ زار از جگرم برخیزی؟
تا کی ای چشمهٔ سیماب که در چشم منی
از غَمِ دوست به روی چو زَرَم برخیزی؟
یک زمان دیدهٔ من ره به سوی #خواب برد
ای خیال ار شبی از رهگذرم برخیزی
ای #دل از بهر چه #خونابه شدی در بَرِ من؟
زود باشد که تو نیز از نظرم برخیزی
به چه دانش زنی ای مرغ سحر نوبت روز
که نه هر #صبح به آه سحرم برخیزی
ای غم از همنفسی تو ملالم بگرفت
هیچت افتد که خدا را ز سرم برخیزی
#تا_کی_ای_آتش_سودا_به_سرم_برخیزی؟ #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/112
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
اتفاقم به سر کوی کسی افتادهست
که در آن کوی چو من کشته بسی افتادهست
خبر ما برسانید به مرغان چمن
که همآواز #شما در قفسی افتادهست
به #دلارام بگو ای #نفس باد سحر
کار ما همچو سحر با #نفسی افتادهست
بند بر پای تحمل چه کند گر نکند
انگبین است که در وی مگسی افتادهست
هیچکس عیب #هوس باختن ما نکند
مگر آنکس که به دام #هوسی افتادهست
#سعدیا حال پراکندهٔ گوی آن داند
که همه عمر به چوگان کسی افتادهست
#اتفاقم_به_سر_کوی_کسی_افتادهست #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/111
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تو #خود به صحبت امثال ما نپردازی
نظر به حال پریشان ما نیندازی
وصال ما و #شما دیر متفق گردد
که من اسیر نیازم تو #صاحب #نازی
کجا به صید ملخ همتت فرو آید
بدین صفت که تو باز بلندپروازی
به راستی که نه همبازی تو بودم من
تو شوخ دیده مگس بین که میکند بازی
ز دست ترک ختایی کسی جفا چندان
نمیبرد که من از دست ترک #شیرازی
و گر هلاک منت درخور است باکی نیست
قتیل #عشق شهید است و قاتلش غازی
کدام سنگدل است آن که عیب ما گوید
گر آفتاب ببینی چو موم بگدازی
میسرت نشود سر #عشق پوشیدن
که عاقبت بکند رنگ روی غمازی
چه جرم رفت که با ما سخن نمیگویی
چه دشمنیست که با دوستان نمیسازی
من از فراق تو بیچاره سیل میرانم
مثال ابر #بهار و تو خیل میتازی
هنوز با همه بدعهدیت دعاگویم
که گر به قهر برانی به لطف بنوازی
تو همچو #صاحب دیوان مکن که #سعدی را
به یک ره از نظر #خویشتن بیندازی
#تو_خود_به_صحبت_امثال_ما_نپردازی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/113
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
اگر کلاله مشکین ز رخ براندازی
کنند در قدمت عاشقان سراندازی
اگر به رقص درآیی تو سرو سیم اندام
نظاره کن که چه مستی کنند و جانبازی
تو با چنین قد و بالا و صورت #زیبا
به سرو و #لاله و #شمشاد و #گل نپردازی
کدام باغ چو رخسار تو #گلی دارد
کدام سرو کند با قدت سرافرازی
به حسن خال و بناگوش اگر نگاه کنی
نظر تو با قد و بالای #خود نیندازی
غلام باد صبایم #غلام باد صبا
که با کلاله جعدت همیکند بازی
بگوی مطرب یاران بیار زمزمهای
بنال #بلبل مستان که بس #خوش آوازی
که گفته است که صد #دل به غمزهای ببری
هزار صید به یک تاختن بیندازی
ز لطف لفظ شکربار گفته #سعدی
شدم #غلام همه شاعران #شیرازی
#اگر_کلاله_مشکین_ز_رخ_براندازی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/115
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گر درون سوختهای با تو برآرد #نفسی
چه تفاوت کند اندر شکرستان مگسی
ای که انصاف #دل سوختگان میندهی
خود چنین روی نبایست نمودن به کسی
روزی اندر قدمت افتم و گر سر برود
به ز من در سر این واقعه رفتند بسی
دامن دوست به دنیا نتوان داد از دست
حیف باشد که دهی دامن گوهر به خسی
تا به امروز مرا در سخن این سوز نبود
که گرفتار نبودم به کمند #هوسی
چون سراییدن #بلبل که #خوش آید بر شاخ
لیکن آن سوز ندارد که بود در قفسی
#سعدیا گر ز #دل آتش به قلم در نزدی
پس چرا دود به سر میرودش هر #نفسی
#گر_درون_سوختهای_با_تو_برآرد_نفسی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/110
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
همیزنم #نفس سرد بر امید کسی
که یاد #ناورد از من به سالها #نفسی
به چشم رحم به رویم نظر همینکند
به دست جور و جفا گوشمال داده بسی
دلم ببرد و به جان #زینهار میندهد
کسی به شهر #شما این کند به جای کسی
به هر چه در نگرم نقش روی او بینم
که دیده در همه عالم بدین صفت #هوسی
به دست #عشق چه شیر سیه چه مورچهای
به دام هجر چه باز سفید چه مگسی
عجب مدار ز من روی زرد و #ناله زار
که کوه کاه شود گر برد جفای خسی
بر آستان وصالت نهاده سر #سعدی
بر آستین خیالت نبوده دسترسی
#همیزنم_نفس_سرد_بر_امید_کسی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/109
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما سپر انداختیم گر تو کمان میکشی
گو #دل ما #خوش مباش گر تو بدین #دلخوشی
گر بکشی بندهایم ور بنوازی رواست
ما به تو مستأنسیم تو به چه مستوحشی
گفتی اگر درد #عشق پای نداری گریز
چون بتوانم گریخت تا تو کمندم کشی
دیده فرودوختیم تا نه به دوزخ برد
باز نگه میکنم سخت بهشتی وشی
غایت #خوبی که هست قبضه و #شمشیر و دست
خلق حسد میبرند چون تو مرا میکشی
موجب فریاد ما خصم نداند که چیست
چاره مجروح #عشق نیست به جز خامشی
چند توان ای سلیم آب بر آتش زدن
کآب دیانت برد رنگ رخ آتشی
آدمی هوشمند عیش ندارد ز فکر
ساقی مجلس بیار آن قدح بی هشی
مست می #عشق را عیب مکن #سعدیا
مست بیفتی تو نیز گر هم از این می چشی
#ما_سپر_انداختیم_گر_تو_کمان_میکشی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/107
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یار گرفتهام بسی چون تو ندیدهام کسی
شمع چنین نیامدهست از در هیچ مجلسی
عادت بخت من نبود آن که تو یادم آوری
نقد چنین کم اوفتد خاصه به دست مفلسی
صحبت از این #شریفتر صورت از این لطیفتر
دامن از این نظیفتر وصف تو چون کند کسی
خادمه سرای را گو در حجره بند کن
تا به سر حضور ما ره نبرد موسوسی
روز وصال دوستان #دل نرود به بوستان
یا به #گلی نگه کند یا به جمال نرگسی
گر بکشی کجا روم تن به قضا نهادهام
سنگ جفای دوستان درد نمیکند بسی
قصه به هر که میبرم فایدهای نمیدهد
مشکل درد #عشق را حل نکند مهندسی
این همه خار میخورد #سعدی و بار میبرد
جای دگر نمیرود هر که گرفت مونسی
#یار_گرفتهام_بسی_چون_تو_ندیدهام_کسی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/108
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
اگر تو پرده بر این زلف و رخ نمیپوشی
به هتک پرده #صاحب #دلان همیکوشی
چنین قیامت و قامت ندیدهام همه عمر
تو سرو یا بدنی #شمس یا بناگوشی
غلام حلقه سیمین گوشوار توام
که پادشاه #غلامان حلقه در گوشی
به کنج خلوت پاکان و پارسایان آی
نظاره کن که چه مستی کنند و مدهوشی
به روزگار عزیزان که یاد میکنمت
علی الدوام نه یادی پس از فراموشی
چنان موافق طبع منی و در #دل من
نشستهای که گمان میبرم در آغوشی
چه نیکبخت کسانی که با تو هم سخنند
مرا نه زهره گفت و نه صبر خاموشی
رقیب #نامتناسب چه اهل صحبت توست
که طبع او همه نیش و تو سر به سر نوشی
به تربیت به چمن گفتم ای نسیم صبا
بگوی تا ندهد #گل به خار چاووشی
تو سوز سینه مستان ندیدی ای هشیار
چو آتشیت نباشد چگونه برجوشی
تو را که #دل نبود عاشقی چه دانی چیست
تو را که سمع نباشد سماع ننیوشی
وفای یار به دنیا و دین مده #سعدی
دریغ باشد یوسف به هر چه بفروشی
#اگر_تو_پرده_بر_این_زلف_و_رخ_نمیپوشی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/105
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هرگز آن #دل بنمیرد که تو جانش باشی
نیکبخت آن که تو در هر دو جهانش باشی
غم و اندیشه در آن دایره هرگز نرود
به حقیقت که تو چون نقطه میانش باشی
هرگزش باد صبا برگ پریشان نکند
بوستانی که چو تو سرو روانش باشی
همه عالم نگران تا نظر بخت بلند
بر که افتد که تو یک دم نگرانش باشی
تشنگانت به لب ای چشمه حیوان مردند
تشنهتر آن که تو نزدیک دهانش باشی
گر توان بود که دور فلک از سر گیرند
تو دگر #نادره دور زمانش باشی
وصفت آن نیست که در وهم سخندان گنجد
ور کسی گفت مگر هم تو زبانش باشی
چون تحمل نکند بار فراق تو کسی
با همه درد #دل آسایش جانش باشی
ای که بی دوست به سر مینتوانی که بری
شاید ار محتمل بار گرانش باشی
#سعدی آن روز که غوغای قیامت باشد
چشم دارد که تو منظور نهانش باشی
#هرگز_آن_دل_بنمیرد_که_تو_جانش_باشی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/106
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی
به صد دفتر نشاید گفت حسبالحال مشتاقی
کِتابٌ بالِغٌ مِنّی حَبیباً مُعْرِضاً عَنّی
إِنِ افْعَلْ ما تَری إِنّي عَلی عَهْدی وَ میثاقی
نگویم نسبتی دارم به نزدیکان درگاهت
که #خود را بر تو میبندم به سالوسیّ و زرّاقی
أَخِلّائی وَ أَحْبابی ذَروا مِنْ حُبِّهِ مابی
مَریضُ العِشْقِ #لا یَبْری وَ #لا یَشْکو إِلَی الرّاقی
نشان عاشق آن باشد که شب با روز پیوندد
تو را گر #خواب میگیرد نه #صاحب درد عشاقی
قُمِ امْلَأْ وَ اسْقِنی کَأْساً وَ دَعْ ما فیهِ مَسْموماً
أَما أَنْتَ الَّذی تَسْقی فَعَیْنُ السَّمِّ تَرْیاقی
قدح چون دور ما باشد به هشیاران مجلس ده
مرا بگذار تا حیران بماند چشم در ساقی
سَعی فی هَتْکیَ الشّانی وَ لَمّا یَدْرِ ما شانی
أَنَا المَجْنونُ #لا أَعْبا بِإِحْراقٍ وَ إِغْراقِ
مگر #شمس فلک باشد بدین فر#خنده دیداری
مگر #نفس ملک باشد بدین پاکیزه اخلاقی
لَقیتُ الْأُسْدَ فِی الغاباتِ #لا تَقْوی عَلی صیدی
وَ هَذَا الظَّبْیُ فی #شیرازَ یسبینی بِأَحْداقِ
نه حسنت آخری دارد نه #سعدی را سخن پایان
بمیرد تشنه مستسقی و دریا همچنان باقی
#به_پایان_آمد_این_دفتر_حکایت_همچنان_باقی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/104
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
به قلم راست نیاید صفت مشتاقی
سادَتی اِحْتَرقَ القَلْبُ مِنَ الاَشْواقِ
نشود دفتر درد #دل مجروح تمام
لَوْ اَضافوا صُحُفَ الدَّهْرِ اِلی اَوْراقی
آرزوی #دل خلقی تو به #شیرین سخنی
اثر رحمت حقی تو به نیک اخلاقی
بی عزیزان چه تمتع بود از عمر عزیز
کَیْفَ یَحْلو زَمَنَ البینِ لَدَی العُشّاقِ
من همان عاشقم ار زان که تو آن دوست نهای
اَنا اَهْواکَ وَ اِنْ ملْتَ عَنِ المیثاقِ
حَیْثُ #لا تخْلفُ مَنْظور حَبیبی اَرِنی
چه کنم قصه این غصه کنم در باقی
به دو چشم تو که گر بی تو برندم به بهشت
نکنم میل به حوران و نظر با ساقی
#سعدی از دست غمت چاک زده دامن عمر
بیشتر #زین نکند #صابری و مشتاقی
#به_قلم_راست_نیاید_صفت_مشتاقی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/103
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
عمرم به آخر آمد #عشقم هنوز باقی
وز می چنان نه مستم کز #عشق روی ساقی
یا غایَةَ الأَمانی قَلْبی لَدَیْکَ فانٍ
شَخْصی کَما تَرانی مِنْ غایَةِ اشْتیاقی
ای دردمند مفتون بر خد و خال موزون
قدر وصالش اکنون دانی که در فراقی
یا سَعْدُ کَیْفَ صِرْنا فی بَلدَةٍ هَجَرْنا
مِن بَعْدِ ما سَهِرْنا وَ الاَیْدی فِی العِناقِ
بعد از عراق جایی #خوش #نایدم هوایی
مطرب بزن نوایی زان پرده عراقی
خانَ الزَّمانُ عَهْدی حَتّی بَقیتُ وَحْدی
رُدّوا عَلَیَّ وُدّی بِاللهِ یا رِفاقی
در سرو و مه چه گویی ای مجمع نکویی
تو ماه مشکبویی تو سرو سیم ساقی
اِن مِتُّ فی هَواها دَعْنی اَمُتْ فِداها
یا عاذِلی نَباها ذَرْنی وَ ما اُلاقی
چند از حدیث آنان خیزید ای جوانان
تا در هوای جانان بازیم عمر باقی
قامَ الغیاثُ لَمّا زَمَّ الجِمالُ زَمّاً
و اللَّیلُ مُدْلَهِمُّ وَ الدَّمْعُ فِی المَآقی
تا در میان نیاری بیگانهای نه یاری
درباز هر چه داری گر مرد اتفاقی
#عمرم_به_آخر_آمد_عشقم_هنوز_باقی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/102
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دل دیوانگیم هست و سر #ناباکی
که نه کاریست شکیبایی و اندهناکی
سر به خمخانه تشنیع فرو #خواهم برد
خرقه گو در بر من دست بشوی از پاکی
دست در #دل کن و هر پرده پندار که هست
بدر ای سینه که از دست ملامت چاکی
تا به نخجیر #دل سوختگان کردی میل
هر زمان بسته #دلی سوخته بر فتراکی
انت ریان و کم حولک قلب #صاد
انت فرحان و کم نحوک طرف باکی
یا رب آن آب حیات است بدان #شیرینی
یا رب آن سرو روان است بدان چالاکی
جامهای پهنتر از کارگه امکانی
لقمهای بیشتر از حوصله ادراکی
در شکنج سر زلف تو دریغا #دل من
که گرفتار دو مار است بدین ضحاکی
آه من باد به گوش تو رساند هرگز
که نه ما بر سر خاکیم و تو بر افلاکی
الغیاث از تو که هم دردی و هم درمانی
زینهار از تو که هم زهری و هم تریاکی
#سعدیا آتش سودای تو را آبی بس
باد بی فایده مفروش که مشتی خاکی
#دل_دیوانگیم_هست_و_سر_ناباکی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/101
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آن تویی یا سرو بستانی به رفتار آمدهست
یا ملک در صورت مردم به گفتار آمدهست
آن پری کز خلق پنهان بود چندین روزگار
باز میبینم که در عالم پدیدار آمدهست
عود میسوزند یا #گل میدمد در بوستان
دوستان یا کاروان مشک تاتار آمدهست
تا مرا با نقش رویش آشنایی اوفتاد
هر چه میبینم به چشمم نقش دیوار آمدهست
ساربانا یک نظر در روی آن #زیبا نگار
گر به جانی میدهد اینک خریدار آمدهست
من دگر در خانه ننشینم اسیر و دردمند
خاصه این ساعت که گفتی #گل به بازار آمدهست
گر تو انکار نظر در آفرینش میکنی
من همیگویم که چشم از بهر این کار آمدهست
وه که گر من بازبینم روی یار #خویش را
مردهای بینی که با دنیا دگر بار آمدهست
آن چه بر من میرود در بندت ای آرام جان
با کسی گویم که در بندی گرفتار آمدهست
نی که مینالد همی در مجلس آزادگان
زان همی #نالد که بر وی زخم بسیار آمدهست
تا نپنداری که بعد از چشم #خواب آلود تو
تا برفتی #خوابم اندر چشم بیدار آمدهست
#سعدیا گر همتی داری منال از جور یار
تا جهان بودهست جور یار بر یار آمدهست
#آن_تویی_یا_سرو_بستانی_به_رفتار_آمدهست #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/100
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سخت #زیبا میروی یک بارگی
در تو حیران میشود نظارگی
این چنین رخ با پری باید نمود
تا بیاموزد پری رخسارگی
هر که را پیش تو پای از جای رفت
زیر بارش برنخیزد بارگی
چشمهای نیم #خوابت سال و ماه
همچو من مستند بی میخوارگی
خستگانت را شکیبایی نماند
یا دوا کن یا بکش یک بارگی
دوست تا #خواهی به جای ما نکوست
در حسودان اوفتاد آوارگی
#سعدیا تسلیم فرمان شو که نیست
چاره عاشق به جز بیچارگی
#سخت_زیبا_میروی_یک_بارگی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/98
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
#عشق جانان در جهان هرگز نبودی کاشکی
یا چو بود اندر #دلم کمتر فزودی کاشکی
آزمودم درد و داغ #عشق باری صد هزار
همچو من معشوقه یک ره آزمودی کاشکی
نغنویدم زان خیالش را نمیبینم به #خواب
دیده گریان من یک شب غنودی کاشکی
از چه ننماید به من دیدار #خویش آن #دلفروز
راضیم راضی چنان روی ار نمودی کاشکی
هر زمان گویم ز داغ #عشق و تیمار فراق
دل ربود از من نگارم جان ربودی کاشکی
نالههای زار من شاید که گر کس نشنود
لابههای زار من یک شب شنودی کاشکی
#سعدی از جان میخورد سوگند و میگوید به #دل
وعدههایش را وفا باری نمودی کاشکی
#عشق_جانان_در_جهان_هرگز_نبودی_کاشکی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/99
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
روی بپوش ای #قمر خانگی
تا نکشد عقل به دیوانگی
بلعجبیهای خیالت ببست
چشم خردمندی و فرزانگی
با تو بباشم به کدام آبروی
یا بگریزم به چه مردانگی
با تو برآمیختنم آرزوست
وز همه کس وحشت و بیگانگی
پرده برانداز شبی #شمع وار
تا همه سوزیم به پروانگی
یا ببرد خانه #سعدی خیال
یا ببرد دوست به همخانگی
#روی_بپوش_ای_قمر_خانگی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/97
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بَسَم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی
به کجا روم ز دستت که نمیدهی مَجالی
نه رَهِ گُریز دارم نه طریق آشنایی
چه غمْ اوفتادهای را که تواند احتیالی
همه عمر در فراقت بگذشت و سهل باشد
اگر احتمال دارد به قیامت اتصالی
چه #خوش است در فراقی همه عمر صبر کردن
به امید آن که روزی به کف اوفتد وصالی
به تو حاصلی ندارد غَمِ روزگار گفتن
که شبی نَخُفته باشی به درازنای سالی
غَمِ حال دردمندان نه عجب گَرَت نباشد
که چنین نرفته باشد همه عمر بر تو حالی
سخنی بگوی با من که چُنان اسیرِ #عشقم
که به #خویشتن ندارم ز وجودت اشتغالی
چه نشینی ای قیامت بنمای سرو قامت
به خلاف سرو بستان که ندارد اعتدالی
که نه امشب آن سماع است که دف خلاص یابد
به طپانچهای و بربط برهد به گوشمالی
دگر آفتاب رویت مَنِمای آسمان را
که #قمر ز #شرمساری بِشِکست چون هلالی
خَطِ مشک بوی و خالت به مناسبت تو گویی
قلمِ غبار میرفت و فرو چکید خالی
تو هم این مگوی #سعدی که نظر گناه باشد
گنه است برگرفتن نظر از چُنین جمالی
#بَسَم_از_هوا_گرفتن_که_پری_نماند_و_بالی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/96
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تَرَحَّمْ ذِلَّتی یا ذَا المعالی
وَ واصِلْنی اِذا شَوَّشْتَ حالی
اَلا یا #ناعِسَ الطَّرْفَینِ سکری
سَلِ السّهْرانَ عَنْ طولِ اللَّیالی
ندارم چون تو در عالم دگر دوست
اگر چه دوستی دشمنفعالی
کَمالُ الحُسْنِ فِی الدُّنْیا مَصونٌ
کَمِثْلِ البَدْرِ فی حَدِّ الکَمالِ
مرکب در وجودم همچو جانی
مصور در دماغم چون خیالی
فَما ذَا النَّوْمِ؟ قیلَ النَّوْمُ راحَه
وَ ما لِی النَّوْمُ فی طولِ اللَّیالی
دمی #دلداری و #صاحب #دلی کن
که برخور بادی از #صاحب جمالی
اَ لَمْ تَنْظُرْ اِلی عَیْنی وَ دَمْعی
تَرَی فِی البَحْرِ اَصْدافَ اللَّآلی
به گوشت گر رسانم #ناله زار
ز درد #ناله زارم بنالی
لَقَدْ کَلَّفْتَ ما لَمْ اَقْوِ حَمْلاً
وَ ما لی حیلَةٌ غَیْرُ احْتِمالی
که کوته باد چون دست من از دوست
زبان دشمنان از بدسگالی
اَلا یا سالیاً عَنّی تَوَقَّفْ
فَما قَلْبُ المُعَنّی عَنْکَ سالٍ
به چشمانت که گر چه دوری از چشم
دل از یاد تو یک دم نیست خالی
مَنَعْتُ النّاسَ یَسْتَسْقون غَیْثاً
اَنِ اسْتَرْسَلْتُ دَمْعاً کَاللَّآلی
جهانی تشنگان را دیده در توست
چنین پاکیزه پندارم زلالی
وَ لی فیکَ الاِرادَه فَوْقُ وَصْفٍ
وَ لَکِنْ لَمْ تُرِدْنی؛ مَا احتیالی؟
چه دستان با تو درگیرد چو روباه
که از مردم گریزان چون غزالی
جَرَتْ عَیْنایَ مِنْ ذِکْراکَ سَیْلاً
سَلِ الجیرانَ عَنّی ما جَرَی لی
نمایندت به هم خلقی به انگشت
چو بینند آن دو ابروی هلالی
حِفاظی لَمْ یَزَلْ ما دُمْتُ حَیّاً
وَ لَوْ اَنْتُمْ ضَجِرْتُمْ مِنْ وِصالی
دلت سخت است و پیمان اندکی سست
دگر در هر چه گویم بر کمالی
اِذا کانَ اقْتِضاحی فیکَ حُلْواً
فَقُلْ لی ما لِعذّالی وَ ما لی
مرا با روزگار #خویش بگذار
نگیرد سرزنش در #لاابالی
تَرانی #ناظِماً فِی الوجْدِ بَیْتاً
وَ طَرْفی #ناثِرٌ عقْدَ اللَّآلی
نگویم قامتت #زیباست یا چشم
همه لطفی و سرتاسر جمالی
وَ اِنْ کُنْتُمْ سَئِمْتُمْ طولَ مکْثی
حوالیکُمْ فَقَدْ حانَ ارْتِحالی
چو #سعدی خاک شد سودی ندارد
اگر خاک وی اندر دیده مالی
#تَرَحَّمْ_ذِلَّتی_یا_ذَا_المعالی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/95
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈