eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
90 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم جامه کس سیه و خود ازرق نکنیم کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم رقم مغلطه بر دفتر دانش نزنیم سر حق بر ورق شعبده ملحق نکنیم شاه اگر جرعه رندان نه به حرمت نوشد التفاتش به می صاف مروّق نکنیم خوش برانیم جهان در نظر راهروان فکر اسب سیه و زین مغرّق نکنیم تکیه آن به که بر این بحر معلّق نکنیم گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/842 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما نتوانیم و پنجه درانداختن قوت او می‌کند بر سر ما تاختن گر دهیم ره به یا نگذاری به پیش هر دو به دستت در است کشتن و بنواختن گر تو به و تیر حمله بیاری رواست چاره ما هیچ نیست جز سپر انداختن کشتی در آب را از دو برون حال نیست یا همه سود ای حکیم یا همه درباختن مذهب اگر عاشقیست سنت عشاق چیست دل که نظرگاه اوست از همه پرداختن پایه نیست پیش تو افروختن یا قد و بالای سرو پیش تو افراختن هر که چنین روی دید جامه چو درید موجب دیوانگیست آفت بشناختن یا بگدازم چو یا بکشندم به چاره همین بیش نیست سوختن و ساختن ما سپر انداختیم با تو که در جنگ دوست زخم توان و تیغ بر نتوان آختن ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/248 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما گدایان خیل سلطانیم شهربند هوای جانانیم بنده را نبود هر چه ما را لقب دهند آنیم گر برانند و گر ببخشایند ره به جای دگر نمی‌دانیم چون می‌زند سر ببازیم و رخ نگردانیم دوستان در هوای صحبت یار زر فشانند و ما سر افشانیم مر خداوند عقل و دانش را عیب ما گو مکن که هر نو که در جهان آید ما به هزاردستانیم تنگ چشمان نظر به میوه کنند ما تماشاکنان بستانیم تو به سیمای شخص می‌نگری ما در آثار صنع حیرانیم هر چه گفتیم جز حکایت دوست در همه عمر از آن پشیمانیم بی وجود صحبت یار همه عالم به هیچ نستانیم ترک جان عزیز بتوان گفت ترک یار عزیز نتوانیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/267 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم غم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم تا طبیبش به سر آریم و دوایی بکنیم آن که بی جرم برنجید و به تیغم زد و رفت بازش آرید خدا را که صفایی بکنیم خشک شد بیخ طرب راه خرابات کجاست تا در آن آب و هوا نشو و نمایی بکنیم مدد از خاطر رندان طلب ای ور نه کار صعب است مبادا که خطایی بکنیم طلب از سایه میمون همایی بکنیم دلم از پرده بشد خوشگوی کجاست تا به قول و غزلش ساز نوایی بکنیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/843 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما سپر انداختیم گر تو کمان می‌کشی گو ما مباش گر تو بدین گر بکشی بنده‌ایم ور بنوازی رواست ما به تو مستأنسیم تو به چه مستوحشی گفتی اگر درد پای نداری گریز چون بتوانم گریخت تا تو کمندم کشی دیده فرودوختیم تا نه به دوزخ برد باز نگه می‌کنم سخت بهشتی وشی غایت که هست قبضه و و دست خلق حسد می‌برند چون تو مرا می‌کشی موجب فریاد ما خصم نداند که چیست چاره مجروح نیست به جز خامشی چند توان ای سلیم آب بر آتش زدن کآب دیانت برد رنگ رخ آتشی آدمی هوشمند عیش ندارد ز فکر ساقی مجلس بیار آن قدح بی هشی مست می را عیب مکن مست بیفتی تو نیز گر هم از این می چشی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/107 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما زِ چَشمِ داشتیم خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم گفت و گو آیینِ درویشی نبود ور نه با تو ماجراها داشتیم شیوهٔ چَشمت فریبِ جنگ داشت ما غلط کردیم و صلح گُلبُنِ حُسنَت نه خود شد ما دَمِ همت بر او بگماشتیم جانبِ حُرمَت فرو نگذاشتیم گفت خود دادی به ما ما مُحَصِّل بر کسی نَگماشتیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/852 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما را همه شب نمی‌برد ای خفتهٔ روزگار دریاب در بادیه تشنگان بمردند وز حله به کوفه می‌رود آب ای سخت کمان سست پیمان این بود وفای عهد اصحاب خار است به پهلوانم بی روی تو سنجاب ای دیده عاشقان به رویت چون روی مجاوران به محراب من تن به قضای دادم پیرانه سر آمدم به کُتّاب زهر از کف دست در حلق چنان رود که جُلّاب دیوانه‌ی کوی دردش نکند جفای بواب نتوان به هیچ کشتن اِلّا به فراق روی احباب ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/466 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما را ز خیال تو چه پروای شراب است؟ خُم گو سر خود گیر، که خُمخانه خراب است هر شربت عَذبَم که دهی، عین عذاب است افسوس که شُد و در دیدهٔ گریان تحریرِ خیالِ خطِ او نقشِ بر آب است بیدار شو ای دیده که ایمن نتوان بود زین سیل دمادم که در این منزل خواب است معشوق عیان می‌گذرد بر تو، ولیکن اغیار همی‌بیند از آن بسته نقاب است در آتش شوق از غم ، غرق است سبز است در و دشت بیا تا نگذاریم دست از سر آبی که جهان جمله سراب است در کُنجِ دِماغم مطلب جای نصیحت کاین گوشه پر از زمزمهٔ چنگ و رَباب است حافظ چه شد ار عاشق و رند است و نظرباز بس طورِ عجب، لازم ایام شباب است ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/940 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما دگرباره توبه بشکستیم وز غم نام و ننگ وارستیم کمر عاشقانه بر بستیم در خرابات با می و معشوق نفسی عاشقانه بنشستیم وز دو چشمش خمار بشکستیم شاید ار شور در جهان فکنیم کز می لعل یار سر مستیم چون بدیدیم آفتاب رخش از طرب، ذره‌وار، بر جستیم تا بدان آفتاب پیوستیم ذره بودیم، آفتاب شدیم از چو مهر بگسستیم این همه هست، خود نمی‌دانیم کین زمان نیستیم یا هستیم؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1052 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما دگر کس نگرفتیم به جای تو ندیم الله الله تو فراموش مکن عهد قدیم هر یک از دایره جمع به راهی رفتند ما بماندیم و خیال تو به یک جای مقیم باغبان گر نگشاید در درویش به باغ آخر از باغ بیاید بر درویش نسیم گر نسیم سحر از خلق تو بویی آرد جان فشانیم به سوغات نسیم تو نه سیم بوی محبوب که بر خاک احبا گذرد نه عجب دارم اگر زنده کند عظم رمیم ای به حسن تو صنم چشم فلک وی به مثل تو ولد مادر ایام عقیم حال درویش چنان است که خال تو سیاه جسم ریش چنان است که چشم تو سقیم چشم جادوی تو بی واسطه کحل کحیل طاق ابروی تو بی شائبه وسمه وسیم ای که اگر جان منت می‌باید چاره‌ای نیست در این مسأله الا تسلیم نه طریق حکما بود ولی چشم بیمار تو می‌برد از دست حکیم نیامیزد و عفت با هم چند پنهان کنی آواز دهل ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/274 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما درس سحر در ره میخانه نهادیم محصول دعا در ره جانانه نهادیم این داغ که ما بر دیوانه نهادیم سلطان ازل گنج غم به ما داد تا روی در این منزل ویرانه نهادیم در ندهم ره پس از این مهر بتان را مهر لب او بر در این خانه نهادیم در خرقه از این بیش منافق نتوان بود بنیاد از این رندانه نهادیم جان در سر آن گوهر یک دانه نهادیم المنة لله که چو ما بی‌دل و دین بود آن را که لقب عاقل و فرزانه نهادیم قانع به خیالی ز تو بودیم چو یا رب چه گداهمت و بیگانه نهادیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/849 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما در خلوت به روی خلق ببستیم از همه بازآمدیم و با تو نشستیم هر چه نه پیوند یار بود بریدیم وآنچه نه پیمان دوست بود شکستیم مردم هشیار از این معامله دورند شاید اگر عیب ما کنند که مستیم مالک را همیشه غصه گدازد ملک پری پیکری شدیم و برستیم شاکر نعمت به هر طریق که بودیم داعی دولت به هر مقام که هستیم در همه چشمی عزیز و نزد تو در همه عالم بلند و پیش تو پستیم ای بت مشاهده بنمای تا تو ببینیم و نپرستیم دیده نگه داشتیم تا نرود با همه عیاری از کمند نجستیم تا تو اجازت دهی که در قدمم ریز جان گرامی نهاده بر کف دستیم دوستی آن است که بماند عهد وفا هم بر این قرار که بستیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/272 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما چو قدر وصلت، ای جان و جهان، نشناختیم لاجرم در بوتهٔ هجران تو بگداختیم سوز را مرهم از مژگان دیده ساختیم بسکه ما خون جگر خوردیم از دست غمت جان ما خون گشت و در موج خون انداختیم ،_یارا،_دمی بشنو این سازی که ما از خون بنواختیم عمری اندر جست‌و جویت دست و پایی می‌زدیم عمر ما، افسوس، بگذشت و تو را نشناختیم زان چنین ماندیم اندر ششدر هجرت، که ما بر بساط راستی نزد وفا کژ باختیم ،_ما_همچو_او از طرب فارغ شدیم و با غمت پرداختیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1053 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر به کمند تو گرفتار و به دام تو اسیر در آفاق گشاده‌ست ولیکن بسته‌ست از سر زلف تو در پای ما زنجیر من نظر بازگرفتن نتوانم همه عمر از من ای خسرو تو نظر بازمگیر گر چه در خیل تو بسیار به از ما باشد ما تو را در همه عالم نشناسیم نظیر در بود که جان بر تو فشانم روزی باز در خاطرم آمد که متاعیست حقیر این حدیث از سر دردیست که من می‌گویم تا بر آتش ننهی بوی نیاید ز عبیر گر بگویم که مرا حال پریشانی نیست رنگ رخسار خبر می‌دهد از سر ضمیر پیرانه سر از من عجبت می‌آید چه جوانی تو که از دست ببردی پیر من از این هر دو کمانخانه ابروی تو چشم برنگیرم وگرم چشم بدوزند به تیر عجب از عقل کسانی که مرا پند دهند برو ای که عاشق نبود پندپذیر پیکر مطبوع برای نظر است گر نبینی چه بود فایده چشم بصیر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/411 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما بی غمانِ مستِ از دست داده‌ایم همرازِ و همنفسِ جامِ باده‌ایم تا کار خود ز ابرویِ جانان گشاده‌ایم ای گُل تو دوش داغِ صَبوحی کشیده‌ای ما آن شقایقیم که با داغ زاده‌ایم پیرِ مُغان ز توبهٔ ما گر ملول شد گو باده صاف کن که به عذر ایستاده‌ایم کار از تو می‌رود، مددی ای راه کانصاف می‌دهیم و ز راه اوفتاده‌ایم این داغ بین که بر خونین نهاده‌ایم گفتی که این همه رنگ و خیال چیست نقشِ غلط مَبین که همان لوحِ ساده‌ایم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/857 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما بی تو به بر نزدیم آب صبوری چون سنگدلان بنهادیم به دوری بعد از تو که در چشم من آید که به چشمم گویی همه عالم ظلمات است و تو نوری خلقی به تو مشتاق و جهانی به تو روشن ما از تو گریزان و تو از خلق نفوری جز خط تو بر طرف بناگوش سبزه نشنیدم که دمد بر سوری در باغ رو ای سرو خرامان که خلایق گویند مگر باغ بهشت است و تو حوری روی تو نه روییست کز او صبر توان کرد لیکن چه کنم گر نکنم صبر ضروری به جفا دست امید از تو ندارد هم جور تو بهتر که ز روی تو صبوری ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/117 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما به روی دوستان از بوستان آسوده‌ایم گر آید وگر باد خزان آسوده‌ایم سروبالایی که مقصود است اگر حاصل شود سرو اگر هرگز نباشد در جهان آسوده‌ایم گر به صحرا دیگران از بهر عشرت می‌روند ما به خلوت با تو ای آرام جان آسوده‌ایم هر چه در دنیا و عقبی راحت و آسایش است گر تو با ما درآیی ما از آن آسوده‌ایم برق نوروزی گر آتش می‌زند در شاخسار ور افشان می‌کند در بوستان آسوده‌ایم باغبان را گو اگر در آلاله‌ایست دیگری را ده که ما با آسوده‌ایم گر سیاست می‌کند سلطان و قاضی حاکمند ور ملامت می‌کند پیر و جوان آسوده‌ایم موج اگر کشتی برآرد تا به اوج آفتاب یا به قعر اندر برد ما بر کران آسوده‌ایم رنج‌ها بردیم و آسایش نبود اندر جهان ترک آسایش گرفتیم این زمان آسوده‌ایم سرمایه‌داران از خلل ترسند و ما گر بر آید بانگ دزد از کاروان آسوده‌ایم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/273 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما بدین در نه پِیِ حشمت و جاه آمده‌ایم از بد این جا به پناه آمده‌ایم تا به اقلیمِ وجود این همه راه آمده‌ایم سبزهٔ خطِّ تو دیدیم و ز بُستانِ بهشت به طلبکاریِ این مهرگیاه آمده‌ایم با چُنین گنج که شد خازنِ او روحِ امین به گدایی به درِ خانهٔ شاه آمده‌ایم لنگرِ حِلمِ تو ای کِشتیِ توفیق کجاست؟ که در این بحرِ کَرَم غرقِ گناه آمده‌ایم که به دیوانِ عمل نامه سیاه آمده‌ایم حافظ این خرقهٔ پشمینه بینداز که ما از پِیِ قافله با آتشِ آه آمده‌ایم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/855 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما آزموده‌ایم در این شهر بختِ خویش بیرون کشید باید از این وَرطه رَختِ خویش آتش زدم چو گُل به تنِ لَخت لَختِ خویش دوشم ز بلبلی چه خوش آمد که می‌سرود گل گوش پهن کرده ز شاخِ درختِ خویش کای تو شاد باش که آن تندخو بسیار تند روی نشیند ز بختِ خویش خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد بگذر ز عهدِ سست و سخن‌هایِ سختِ خویش آتش درافکنم به همه رَخت و پَختِ خویش ای ار مراد مُیَسَّر شدی مدام جمشید نیز دور نماندی ز تخت خویش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/938 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما دوستان به جان بخریم ور جهان دشمن است غم نخوریم گر به می‌زند معشوق گو بزن جان من که ما سپریم آن که صبر از جمال او نبود به ضرورت جفای او ببریم گر به خشم است و گر به عین رضا نگهی باز کن که منتظریم یک نظر بر جمال طلعت دوست گر به جان می‌دهند تا بخریم گر تو گویی خلاف عقل است این عاقلان دیگرند و ما دگریم باش تا ما همی‌ریزد ما در آن دست و قبضه می‌نگریم گر برانند و گر ببخشایند ما بر این در گدای یک نظریم دوست چندان که می‌کشد ما را ما به فضل خدای زنده‌تریم زهر قاتل از دستش گو بیاور که چون شکر بخوریم ای نسیم صبا ز روضه انس برگذر پیش از آن که درگذریم تو خداوندگار باکرمی گر چه ما بندگان بی هنریم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/268 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
لقد فاح الربیع و دار ساقی وهب نسیم روضات العراق که خوش گشت از نسیم او الا یا حبذا! نفحات ارض جوی المشتاق یشفی باشتیاق !_روزگار_نوش_بگذشت ندیمم بخت بود و یار ساقی بلیت ان صبحی بالبلایا الاق مرور ایام التلاقی ز جور روزگار ناموافق جدا گشتم ز یاران وفاقی ،_یا_ایها_الساقی،_ارحنی زمانا من خمار الافتراق دلم را شاد کن، ساقی، که نگذاشت جدایی بر من از غم هیچ باقی و عل لعل لطیفی نار قلبی و قلبی من تراکم فی احتراق بده جامی، که اندر وی ببینم جمال دوستان هم وثاقی جرعت من التفرق کل یوم و اجریت الدموع من الماقی بنال، ایدل، ز درد و غم که پیوست گرفتار غم و درد فراقی الا یا اهل العراق، تحذ قلبی الیکم و اشتمل من اشتیاقی عراقی، خوش بموی و زار بگری که در هندوستان از جفت طاقی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/962 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
لاابالی چه کند دفتر دانایی را طاقت وعظ نباشد سر سودایی را آب را قول تو با آتش اگر جمع کند نتواند که کند و شکیبایی را دیده را فایده آن است که بیند ور نبیند چه بود فایده بینایی را عاشقان را چه غم از سرزنش دشمن و دوست یا غم دوست یا غم رسوایی را همه دانند که من سبزهٔ خط دارم دوست نه چو دیگر حیوان سبزه صحرایی را من همان روز و صبر به یغما دادم که مقید شدم آن یغمایی را سرو بگذار که قدی و قیامی دارد گو ببین آمدن و رفتن رعنایی را گر برانی نرود ور برود باز آید ناگزیر است مگس دکه حلوایی را بر حدیث من و حسن تو نیفزاید کس حد همین است سخندانی و را نوبتی امشب دهل نکوفت یا مگر روز نباشد شب تنهایی را ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/532 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گویند هر آن کسان که با پرهیزند زآن‌سان که بمیرند چنان برخیزند باشد که به حشرمان چنان انگیزند ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1545 ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
لعلِ سیرابِ به خون تشنه لب من است وز پی دیدنِ او دادنِ جان کار من است هر که بردنِ او دید و در انکارِ من است ساروان رَخت به دروازه مَبَر کان سرِ کو شاهراهیست که منزلگهِ من است بندهٔ طالعِ خویشم که در این قحطِ وفا عشق آن لولیِ سرمست خریدار من است طَبلِهٔ عطرِ و زلفِ عبیر افشانش فیضِ یک شَمِّه ز بوی خوشِ عطارِ من است کآبِ تو از اشکِ چو من است شربتِ قند و از لبِ فرمود نرگس او که طبیبِ بیمارِ من است آن که در طرزِ غزل نکته به آموخت یارِ نادره‌گفتارِ من است ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/709 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
لبش می‌بوسم و در می‌کشم می به آب زندگانی برده‌ام پی نه کس را می‌توانم دید با وی لبش می‌بوسد و خون می‌خورد جام رخش می‌بیند و می‌کند خوی بده جام می و از جم مکن یاد که می‌داند که جم کی بود و کی کی بزن در پرده چنگ ای ماه مطرب رگش بخراش تا بخروشم از وی بساط زهد همچون غنچه کن طی چو چشمش مست را مخمور مگذار به یاد لعلش ای ساقی بده می نجوید جان از آن قالب جدایی که باشد خون جامش در رگ و پی زبانت درکش ای زمانی حدیث بی‌زبانان بشنو از نی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/782 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈