eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
89 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
گر به رخسار چو ماهت صنما می‌نگرم به حقیقت اثر لطف خدا می‌نگرم تا مگر دیده ز روی تو بیابد اثری هر زمان صد رهت اندر سر و پا می‌نگرم تو به حال من مسکین به جفا می‌نگری من به خاک کف پایت به وفا می‌نگرم آفتابی تو و من ذره مسکین ضعیف تو کجا و من سرگشته کجا می‌نگرم سر زلفت ظلمات است و لبت آب حیات در سواد سر زلفت به خطا می‌نگرم هندوی چشم مبیناد رخ ترک تو باز گر به چین سر زلفت به خطا می‌نگرم راه تو دراز است ولی وار می‌روم وز سر حسرت به قفا می‌نگرم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/318 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من اگر نظر حرام است بسی گناه دارم چه کنم نمی‌توانم که نظر نگاه دارم ستم از کسیست بر من که ضرورت است بردن نه قرار زخم نه مجال آه دارم نه فراغت نشستن نه شکیب رخت بستن نه مقام ایستادن نه گریزگاه دارم نه اگر همی‌نشینم نظری کند به رحمت نه اگر همی‌گریزم دگری پناه دارم بسم از قبول عامی و صلاح نیکنامی چو به ترک سر بگفتم چه غم از کلاه دارم تن من فدای جانت سر بنده وآستانت چه مرا به از گدایی چو تو پادشاه دارم چو تو را بدین شگرفی قدم صلاح باشد نه مروت است اگر من نظر تباه دارم چه شب است یا رب امشب که ستاره‌ای برآمد که دگر نه و نه مهر ماه دارم مکنید دردمندان از شب جدایی که من این صباح روشن ز شب سیاه دارم که نه روی دیدن گنه است پیش تو گمان نیک بردی که من این گناه دارم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/320 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من دوست می‌دارم جفا کز دست جانان می‌برم طاقت نمی‌دارم ولی افتان و خیزان می‌برم از دست او جان می‌برم تا افکنم در پای او تا تو نپنداری که من از دست او جان می‌برم تا سر برآورد از گریبان آن نگار سنگدل هر لحظه از بیداد او سر در گریبان می‌برم خواهی به لطفم گو بخوان به قهرم گو بران طوعا و کرها بنده‌ام فرمان می‌برم درمان درد عاشقان صبر است و من دیوانه‌ام نه درد ساکن می‌شود نه ره به درمان می‌برم ای ساربان آهسته رو با صبر کن تو بار جانان می‌بری من بار هجران می‌برم ای روزگار عافیت شکرت نکردم دستی که در آغوش بود اکنون به دندان می‌برم گفتم به پایان آورم در عمر با او شبی حالا به روی او روزی به پایان می‌برم دگربار از وطن عزم سفر کردی چرا از دست آن ترک خطا یرغو به قاآن می‌برم من ندانم وصف او گفتن سزای قدر او گل آورند از بوستان من به بستان می‌برم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/319 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بی‌تو حرام است به خلوت نشست حیف بود در به چنین روی بست دامن دولت چو به دست اوفتاد گر بهلی باز نیاید به دست این چه نظر بود که بریخت؟ وین چه نمک بود که ریشم بخست؟ هر که بیفتاد به تیرت نخاست وان که درآمد به کمندت نجست ما به تو یکباره مقید شدیم مرغ به دام آمد و ماهی به شست صبر قفا و به راهی گریخت عقل بلا دید و به کنجی نشست بار مذلت بتوانم کشید عهد محبت نتوانم شکست وین رمقی نیز که هست از وجود پیش وجودت نتوان گفت هست هرگز اگر راه به معنی برد سجدهٔ صورت نکند بت‌پرست مستی خمرش نکند آرزو هر که چو شود از مست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/322 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
به خدا اگر بمیرم که از تو برنگیرم برو ای طبیبم از سر که دوا نمی‌پذیرم همه عمر با حریفان بنشستمی و تو بخاستی و نقشت بنشست در ضمیرم مده ای حکیم پندم که به کار در نبندم که ز گزیر است و ز دوست برو ای سپر ز پیشم که به جان رسید پیکان بگذار تا ببینم که که می‌زند به تیرم نه نشاط دوستانم نه فراغ بوستانم بروید ای به سفر که من اسیرم تو در آب اگر ببینی حرکات را به زبان بگویی که به حسن بی‌نظیرم تو به بیاسای و به عیش و کامرانی که نه من غنوده‌ام دوش و نه مردم از نفیرم نه توانگران ببخشند فقیر را نظری کن ای توانگر که به دیدنت فقیرم اگرم چو عود سوزی تن من فدای جانت که است عیش مردم به روایح عبیرم نه تو گفته‌ای که نبرد ز دست من جان نه به خاک پای مردان چو تو می‌کشی نمیرم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/317 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گر من ز محبتت بمیرم دامن به قیامتت بگیرم از دنیی و آخرت گزیر است وز صحبت دوست ای مرهم ریش دردمندان درمان دگر نمی‌پذیرم آن کس که به جز تو کس ندارد در هر دو جهان من آن فقیرم ای محتسب از جوان چه من توبه نمی‌کنم که پیرم یک روز کمان ابروانش می‌بوسم و گو بزن به تیرم ای باد عنبرین بوی در پای لطافت تو میرم چون می‌گذری به خاک گو من به فلان زمین اسیرم در نمی‌روم که بی دوست پهلو نه است بر حریرم ای مونس روزگار رفتی و نرفتی از ضمیرم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/316 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من این طمع نکنم کز تو کام برگیرم مگر ببینمت از دور و گام برگیرم من این خیال نبندم که دانه‌ای به مراد میان این همه تشویش دام برگیرم ستاده‌ام به گرم قبول کنی و گر نخواهی کفش برگیرم مرا ز دست تو گر منصفی و گر ظالم گریز نیست که مقام برگیرم ز فکرهای پریشان و بارهای فراق که بر است ندانم کدام برگیرم گرم هزار تعنت کنی و طعنه زنی من آن نیم که ره انتقام برگیرم گرم جواز نباشد به بارگاه قبول و گر مجال نباشد که کام برگیرم از این قدر نگریزم که بوسی از دهنت اگر حلال نباشد حرام برگیرم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/315 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
از تو با مصلحت نمی‌پردازم همچو پروانه که می‌سوزم و در پروازم گر توانی که بجویی امروز بجوی ور نه بسیار بجویی و نیابی بازم نه چنان معتقدم که‌م نظری سیر کند یا چنان تشنه که جیحون بنشاند آزم همچو چنگم سر تسلیم و ارادت در پیش تو به هر ضرب که بزن و بنوازم گر به آتش بریم صد ره و بیرون آری زر که همان باشم اگر بگدازم گر تو آن جور پسندی که به سنگم بزنی از من این جرم نیاید که خلاف آغازم خدمتی از دست نیاید چه کنم سر نه چیزیست که در پای عزیزان بازم من خراباتیم و عاشق و دیوانه و مست بیشتر چه حکایت بکند غمازم ماجرای دیوانه بگفتم به طبیب که همه شب در چشم است به فکرت بازم گفت از این نوع شکایت که تو داری درد است ندانم که چه درمان سازم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/314 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نظر از مدعیان بر تو نمی‌اندازم تا نگویند که من با تو نظر می‌بازم آرزو می‌کندم در همه عالم صیدی که نباشند حسود انبازم درد پنهان فراقم ز تحمل بگذشت ور نه از نرسیدی به زبان آوازم چون کبوتر بگرفتیم به دام سر زلف دیده بردوختی از خلق جهان چون بازم به سرانگشت بخواهی مسکینان برد دست واپوش که من پنجه نمی‌اندازم مطرب آهنگ بگردان که دگر هیچ نماند که از این پرده که گفتی به درافتد رازم کس ننالید در این عهد چو من در غم دوست که به آفاق نظر می‌رود از چند گفتند که باز آی گفتم از دوست نشاید که به پردازم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/313 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چنان به موی تو آشفته‌ام به بوی تو مست که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست دگر به روی کسم دیده بر نمی‌باشد خلیل من همه بت‌های آزری بشکست مجال نمی‌باشدم ز دست خیال در سرای نشاید بر آشنایان بست در قفس طلبد هر کجا گرفتاریست من از کمند تو تا زنده‌ام نخواهم جست غلام دولت آنم که پای‌بند یکیست به جانبی متعلق شد از هزار برست مطیع امر توام گر بخواهی سوخت اسیر حکم توام گر تنم بخواهی خست نماز شام قیامت به هوش باز آید کسی که بود می ز بامداد الست نگاه من به تو و دیگران به مشغول معاشران ز می و عارفان ز ساقی مست اگر تو سرو خرامان ز پای ننشینی چه فتنه‌ها که بخیزد میان اهل نشست برادران و بزرگان نصیحتم مکنید که اختیار من از دست رفت و تیر از شست حذر کنید ز باران دیدهٔ که قطره سیل شود چون به یکدگر پیوست خوش است تو بردن ولی دریغ بود در این سخن که بخواهند برد دست به دست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/310 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا فراغت از تو میسر نمی‌شود ما را تو را در آینه دیدن جمال طلعت بیان کند که چه بودست را بیا که وقت تا من و تو به هم به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را به جای سرو بلند ایستاده بر لب جوی چرا نظر نکنی یار سروبالا را شمایلی که در اوصاف حسن ترکیبش مجال نطق نماند زبان گویا را که گفت در رخ نظر خطا باشد خطا بود که نبینند روی را به دوستی که اگر زهر باشد از دستت چنان به ذوق ارادت که حلوا را کسی ملامت وامق کند به حبیب من که ندیدست روی عذرا را گرفتم آتش پنهان خبر نمی‌داری نگاه می‌نکنی آب چشم پیدا را نگفتمت که به یغما رود چو به دهی یغما را هنوز با همه دردم امید درمانست که آخری بود آخر شبان یلدا را ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/311 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
وه که در چنان می‌سوزم که به یک شعله جهان می‌سوزم شمع وش پیش رخ شاهد یار دم به دم شعله زنان می‌سوزم سوختم گر چه نمی‌یارم گفت که من از فلان می‌سوزم رحمتی کن که به سر می‌گردم شفقتی بر که به جان می‌سوزم با تو یاران همه در و نعیم من گنه کارم از آن می‌سوزم مکن گر نکنم کس نداند که نهان می‌سوزم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/309 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خنک آن روز که در پای تو جان اندازم عقل در دمدمه خلق جهان اندازم نامه حسن تو بر عالم و جاهل نامت اندر دهن پیر و جوان اندازم تا کی این پرده جان سوز پس پرده زنم تا کی این نهان اندازم دردنوشان غمت را چو شود مجلس گرم خویشتن را به طفیلی به میان اندازم تا نه هر بی‌خبری وصف جمالت گوید سنگ تعظیم تو در راه بیان اندازم گر به میدان محاکای تو جولان یابم گوی در خم چوگان زبان اندازم گردنان را به سرانگشت قبولت ره نیست چون قلم هستی را سر از آن اندازم یاد کن و جان دادن مشتاقان بین حق علیم است که لبیک زنان اندازم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/312 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من بی‌مایه که باشم که خریدار تو باشم حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم تو مگر سایه لطفی به سر وقت من آری که من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشم خویشتن بر تو نبندم که من از نپسندم که تو هرگز من باشی و من خار تو باشم هرگز اندیشه نکردم که کمندت به من افتد که من آن وقع ندارم که گرفتار تو باشم هرگز اندر همه عالم نشناسم غم و شادی مگر آن وقت که شادی و غمخوار تو باشم گذر از دست رقیبان نتوان کرد به کویت مگر آن وقت که در سایه زنهار تو باشم گر خداوند تعالی به گناهیت بگیرد گو بیامرز که من حامل اوزار تو باشم مردمان عاشق گفتار من ای قبله چون نباشند که من عاشق دیدار تو باشم من چه شایسته آنم که تو را و دانم مگرم هم تو ببخشی که سزاوار تو باشم گر چه دانم که به وصلت نرسم بازنگردم تا در این راه بمیرم که طلبکار تو باشم نه در این عالم دنیا که در آن عالم عقبی همچنان بر سر آنم که وفادار تو باشم خاک بادا تن اگرش تو نپسندی که نشاید که تو فخر من و من عار تو باشم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/507 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم زان دو لب صد شور برانگیزم گر قصد جفا داری اینک من و اینک سر ور راه وفا داری جان در قدمت ریزم بس توبه و پرهیزم کز تو باطل شد من بعد بدان کز توبه بپرهیزم سیم مسکینم در خاک درت گم شد خاک سر هر کویی بی فایده می‌بیزم در شهر به رسوایی دشمن به دفم برزد تا بر دف آمد تیر نظر تیزم مجنون رخ لیلی چون قیس بنی عامر فرهاد لب چون خسرو پرویزم گفتی به غمم بنشین یا از سر جان برخیز فرمان برمت جانا بنشینم و برخیزم گر بی تو بود جنت بر کنگره ننشینم ور با تو بود دوزخ در سلسله آویزم با یاد تو گر در شعر نمی‌گنجد چون دوست یگانه شد با غیر نیامیزم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/308 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
در آن که بمیرم در آرزوی تو باشم بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم به وقت قیامت که سر ز خاک برآرم به گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشم به مجمعی که درآیند شاهدان دو عالم نظر به سوی تو دارم روی تو باشم به عدم گر هزار سال بخسبم ز عاقبت آگه به بوی موی تو باشم حدیث روضه نگویم بهشت نبویم جمال حور نجویم دوان به سوی تو باشم می بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوان مرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشم هزار بادیه سهل است با وجود تو رفتن و گر خلاف کنم به سوی تو باشم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/306 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
غم زمانه یا فراق یار کشم به طاقتی که ندارم کدام بار کشم نه قوتی که توانم کناره جستن از او نه قدرتی که به شوخیش در کنار کشم نه دست صبر که در آستین عقل برم نه پای عقل که در دامن قرار کشم ز دوستان به جفا سیر گشت مردی نیست جفای دوست زنم گر نه مردوار کشم چو می‌توان به صبوری کشید جور عدو چرا صبور نباشم که جور یار کشم شراب ساقی ز جام وصل ضرورت است که درد سر خمار کشم گلی چو روی تو گر در چمن به دست آید کمینه دیده پیش خار کشم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/305 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بار فراق دوستان بس که نشست بر می‌روم و نمی‌رود به محملم بار بیفکند شتر چون برسد به منزلی بار است همچنان ور به هزار منزلم ای که مهار می‌کشی صبر کن و سبک مرو کز طرفی تو می‌کشی وز طرفی سلاسلم بارکشیده جفا پرده دریده هوا راه ز پیش و ز پس واقعه‌ایست مشکلم معرفت قدیم را بعد حجاب کی شود گر چه به شخص غایبی در نظری مقابلم آخر قصد من تویی غایت جهد و آرزو تا نرسم ز دامنت دست امید نگسلم ذکر تو از زبان من فکر تو از جنان من چون برود که رفته‌ای در رگ و در مفاصلم مشتغل توام چنان کز همه چیز غایبم مفتکر توام چنان کز همه خلق غافلم گر نظری کنی کند کشته صبر من ورق ور نکنی چه بر دهد بیخ امید باطلم سنت ترک نمی‌دهی بلی کی ز به در رود سرشته در داروی درد شوق را با همه علم عاجزم چاره کار را با همه عقل جاهلم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/303 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هزار جهد بکردم که سر بپوشم نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم به هوش بودم از اول که به کس نسپارم شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم من رمیده‌دل آن به که در سماع نیایم که گر به پای درآیم به در برند به دوشم بیا به صلح من امروز در کنار من امشب که دیده نکرده‌ست از انتظار تو دوشم مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم به زخم‌خورده حکایت کنم ز دست جراحت که تندرست، ملامت کند چو من بخروشم مرا مگوی که طریق رها کن سخن چه فایده گفتن چو پند می‌ننیوشم؟ به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/304 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تا تو به خاطر منی کس نگذشت بر مثل تو کیست در جهان تا ز تو مهر بگسلم من چو به آخرت روم رفته به داغ دوستی داروی دوستی بود هر چه بروید از میرم و همچنان رود تو بر زبان من ریزم و همچنان بود مهر تو در مفاصلم حاصل عمر صرف شد در طلب وصال تو با همه سعی اگر به ره ندهی چه حاصلم باد به دست آرزو در طلب هوای گر نکند معاونت دور زمان مقبلم لایق بندگی نیم بی هنری و قیمتی ور تو قبول می‌کنی با همه نقص فاضلم مثل تو را به من ور بکشی به باطلم کس نکند مطالبت زان که قاتلم کشتی من که در میان آب گرفت و غرق شد گر بود استخوان برد باد صبا به ساحلم سرو برفت و بوستان از نظرم به جملگی می‌نرود صنوبری بیخ گرفته در فکرت من کجا رسد در طلب وصال تو این همه یاد می‌رود وز تو هنوز غافلم لشکر غارت عقل می‌کند تا تو دگر به ظن نبری که عاقلم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/302 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
امروز مبارک است فالم کافتاد نظر بر آن جمالم الحمد خدای آسمان را کاختر به درآمد از وبالم خواب است مگر که می‌نماید یا عشوه همی‌دهد خیالم کاین بخت نبود هیچ روزم وین نشکفت هیچ سالم امروز بدیدم آن چه دید آن چه نخواست بدسگالم اکنون که تو روی باز کردی رو باز به خیر کرد حالم دیگر چه توقع است از ایام چون بدر تمام شد هلالم بازآی کز اشتیاق رویت بگرفت ز ملالم آزرده‌ام از فراق چونانک دل باز نمی‌دهد وصالم وز غایت تشنگی که بردم در حلق نمی‌رود زلالم بیچاره به رویت آمدم باز چون چاره نماند و احتیالم از جور تو هم در تو گیرم وز دست تو هم بر تو چون دوست موافق است سهل است جفای خلق عالم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/301 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دیر آمدی ای نگار سرمست زودت ندهیم دامن از دست بر آتش آب تدبیر چندان که زدیم باز ننشست از رای تو سر نمی‌توان تافت وز روی تو در نمی‌توان بست از پیش تو راه رفتنم نیست چون ماهی اوفتاده در شست سودای لب شکردهانان بس توبهٔ که بشکست ای سرو بلند بوستانی در پیش درخت قامتت پست بیچاره کسی که از تو ببرید آسوده تنی که با تو پیوست چشمت به کرشمه من ریخت وز قتل خطا چه غم مست ز کمند تا جان داری نمی‌توان جست ور سر ننهی در آستانش دیگر چه کنی دری دگر هست؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/299 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تا خبر دارم از او بی‌خبر از با وجودش ز من آواز نیاید که منم پیرهن می‌بدرم دم به دم از غایت شوق که وجودم همه او گشت و من این پیرهنم ای رقیب این همه سودا مکن و جنگ مجوی برکنم دیده که من دیده از او برنکنم خود گرفتم که نگویم که مرا واقعه‌ایست دشمن و دوست بدانند قیاس از سخنم در همه شهر فراهم ننشست انجمنی که نه من در غمش افسانه آن انجمنم برشکست از من و از رنج باک نداشت من نه آنم که توانم که از او برشکنم گر همین سوز رود با من مسکین در گور خاک اگر بازکنی سوخته یابی کفنم گر به تشنه‌ای اینک من و سر باکی نیست که به فتراک تو به زان که بود بر بدنم مرد و زن گر به جفا کردن من برخیزند گر بگردم ز وفای تو نه مردم که زنم شرط عقل است که مردم بگریزند از تیر من گر از دست تو باشد مژه بر هم نزنم تا به گفتار درآمد دهن بیم آن است که شوری به جهان درفکنم لب و دهانت ز کجا تا به کجا این قدر بس که رود لبت بر دهنم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/300 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چشم که بر تو می‌کنم چشم حسود می‌کنم شکر خدا که باز شد دیده بخت روشنم هرگزم این گمان نبد با تو که دوستی کنم باورم این نمی‌شود با تو نشسته کاین منم دامن خیمه برفکن دشمن و دوست گو ببین کاین همه لطف می‌کند دوست به رغم دشمنم عالم شهر گو مرا وعظ مگو که نشنوم پیر محله گو مرا توبه مده که بشکنم گر بزنی به خنجرم کز پی او دگر مرو نعره شوق می‌زنم تا رمقیست در تنم این نه نصیحتی بود کز غم دوست توبه کن سخت سیه بود آن که ز دوست برکنم گر همه عمر بشکنم عهد تو پس درست شد کاین همه ذکر دوستی دروغ می‌زنم پیشم از این سلامتی بود و و دانشی تو آتشی بزد پاک بسوخت خرمنم شهری اگر به قصد من جمع شوند و متفق با همه تیغ برکشم وز تو سپر بیفکنم چند فشانی آستین بر من و روزگار من دست رها نمی‌کند مهر گرفته دامنم گر به مراد من روی ور نروی تو حاکمی من به خلاف رای تو گر زنم زنم این همه نیش می‌خورد و پیش می‌رود خون برود در این میان گر تو تویی و من منم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/298 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آن دوست که من دارم وان یار که من دانم دهنی دارد دور از لب و دندانم بخت این نکند با من کان شاخ صنوبر را بنشینم و بنشانم بر سرش افشانم ای روی مجموعه مجموع چه غم دارد از من که پریشانم دریاب که نقشی ماند از طرح وجود من چون یاد تو می‌آرم هیچ نمی‌مانم با وصل نمی‌پیچم وز هجر نمی‌نالم حکم آن چه تو فرمایی من بنده فرمانم ای از لیلی بیم است که چون مجنون تو بگرداند در کوه و بیابانم یک پشت زمین دشمن گر روی به من آرند از روی تو بیزارم گر روی بگردانم در دام تو محبوسم در دست تو مغلوبم وز ذوق تو مدهوشم در وصف تو حیرانم دستی ز غمت بر پایی ز پیت در با این همه صبرم هست وز روی تو نتوانم در خفیه همی‌نالم وین طرفه که در عالم عشاق نمی‌خسبند از پنهانم بینی که چه گرم آتش در سوخته می‌گیرد تو گرمتری ز آتش من سوخته تر ز آنم گویند مکن جان در سر این سودا گر جان برود شاید من زنده به جانانم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/296 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈