eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
88 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
هر که هست التفات بر جانش گو مزن مهر جانانش درد من بر من از طبیب من است از که جویم دوا و درمانش آن که سر در کمند وی دارد نتوان رفت جز به فرمانش چه کند بنده حقیر فقیر که نباشد به امر سلطانش ناگزیر است یار عاشق را که ملامت کنند یارانش وآن که در بحر قلزم است غریق چه تفاوت کند ز بارانش گل به غایت رسید بگذارید تا بنالد هزاردستانش عقل را گر هزار حجت هست دعوی کند به بطلانش هر که را نوبتی زدند این تیر در جراحت بماند پیکانش ناله‌ای می‌کند چو گریه طفل که ندانند درد پنهانش سخن مگوی یا چو گفتی بیار برهانش نرود هوشمند در آبی تا نبیند نخست پایانش گر به یک دمت بی دوست هر دو عالم دهند مستانش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/386 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که شد محرمِ در حرمِ بِمانْد وان که این کار ندانست در انکار بِمانْد شُکر ایزد که نه در پردهٔ پندار بِمانْد صوفیان واسِتَدَنْد از گروِ مِی همه رَخْت دلقِ ما بود که در خانهٔ خَمّار بِمانْد محتسب شد و فِسقِ خود از یاد بِبُرد قصهٔ ماست که در هر سرِ بازار بِمانْد هر مِیِ لعل کز آن دستِ بلورین سِتَدیم آبِ حسرت شد و در چشمِ گهربار بِمانْد جاودان کس نشنیدیم که در کار بِمانْد گشت بیمار که چون چشمِ تو گردد نرگس شیوهٔ تو نَشُدَش و بیمار بِمانْد از صدایِ سخنِ ندیدم خوشتر یادگاری که در این گنبدِ دَوّار بِمانْد داشتم و صد عیبِ مرا می‌پوشید خرقه رهنِ مِی و مطرب شد و زُنّار بِمانْد بر جمالِ تو چنان صورتِ چین حیران شد که حدیثش همه جا در در و دیوار بِمانْد به تماشاگَهِ زلفش روزی شد که بازآید و جاوید گرفتار بِمانْد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1064 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که سودای تو دارد چه غم از هر که جهانش نگران تو چه اندیشه و بیم از دگرانش آن پی مهر تو گیرد که نگیرد پی وان سر وصل تو دارد که ندارد غم جانش هر که از یار تحمل نکند یار مگویش وان که در ملامت نکشد مرد مخوانش چون از دست به درشد مثل کره توسن نتوان باز گرفتن به همه شهر عنانش به جفایی و قفایی نرود عاشق مژه بر هم نزند گر بزنی تیر و سنانش خفته خاک لحد را که تو به سر آیی عجب ار باز نیاید به تن مرده روانش شرم دارد چمن از قامت بلندت که همه عمر نبوده‌ست چنین سرو روانش گفتم از ورطه به صبوری به درآیم باز می‌بینم و دریا نه پدید است کرانش عهد ما با تو نه عهدی که تغیر بپذیرد بوستانیست که هرگز نزند باد خزانش چه گنه کردم و دیدی که تعلق ببریدی بنده بی جرم و خطایی نه صواب است مرانش نرسد به کسی در همه عالم که نه تصدیق کند کز سر دردیست فغانش گر فلاطون به حکیمی مرض بپوشد عاقبت پرده برافتد ز سر راز نهانش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/385 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که را باغچه‌ای هست به بستان نرود هر که مجموع نشستست پریشان نرود آن که در دامنش آویخته باشد خاری هرگزش گوشه خاطر به نرود سفر قبله درازست و مجاور با دوست روی در قبله معنی به بیابان نرود گر بیارند کلید همه درهای بهشت جان عاشق به تماشاگه رضوان نرود گر سرت مست کند بوی حقیقت روزی اندرونت به و و ریحان نرود هر که دانست که منزلگه معشوق کجاست مدعی باشد اگر بر سر پیکان نرود صفت عاشق به درستی آنست که گرش سر برود از سر پیمان نرود به نصیحتگر می‌باید گفت برو ای که این درد به درمان نرود به ملامت نبرند از ما صورت نقش بر سنگ نبشتست به طوفان نرود را عقل نمی‌خواست که بیند لیکن هیچ عیار نباشد که به زندان نرود گر همه شب غمش گفت شب به پایان رود و به پایان نرود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/460 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که خصم اندر او کمند انداخت به مراد ویش بباید ساخت هر که عاشق نبود مرد نشد نقره فایق نگشت تا نگداخت هیچ مصلح به کوی نرفت که نه دنیا و آخرت درباخت آن چنانش به ذکر مشغولم که ندانم به پرداخت همچنان شکر می‌گویم که گرم بسوخت جان بنواخت از حدیث تو نیست تحفه روزگار اهل شناخت آفرین بر زبان کاین همه شور در جهان انداخت ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/421 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که را جام می به دست افتاد رند و قلاش و می‌پرست افتاد هر که را جرعه‌ای به دست افتاد چشم میگون یار هر که بدید ناچشیده ، مست افتاد ماهی‌آسا، میان شست افتاد لشکر باز بیرون تاخت قلب را شکست افتاد عاشقی کز سر جهان برخاست زود با دوستش نشست افتاد همت او عظیم پست افتاد سر جان و جهان ندارد آنک: در سرش بادهٔ الست افتاد وآنکه از دست خود خلاص نیافت در ره پای‌بست افتاد هان، ، ببر ز هستی خویش نیستی بهره‌ات ز هست افتاد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/908 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که در بند زلف یار بود در جهانش کجا قرار بود؟ در بس که خار خار بود وانکه یاد لبش کند روزی تا قیامت در آن خمار بود نه زیاری روزگار بود فتنه‌هایی که زلفش انگیزد همه خود نقش آن نگار بود از فلک آنکه هر شبی شنوی نالهٔ بیدلان زار بود آن کزو چرخ را مدار بود یک شبی با خیال او گفتم: چند مسکین در انتظار بود؟ روی بنما، که جان نثار کنم گفت: جان را چه اعتبار بود؟ تا تو در بند خویشتن مانی کی تو را نزد دوست بار بود؟ نبود عاشق آنکه جوید کام عشق را با غرض چه کار بود؟ عاشق آن است کو نخواهد هیچ ور همه خود وصال یار بود ای ، تو اختیار مکن کانکه به بود اختیار بود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1144 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که را با خطِ سبزت سرِ سودا باشد پای از این دایره بیرون نَنِهَد تا باشد داغِ سودای توام سِرِّ سُویدا باشد تو خود ای گوهرِ یک دانه کجایی آخِر کز غمت دیدهٔ مردم همه دریا باشد از بُنِ هر مژه‌ام آب روان است بیا اگرت میلِ لبِ جوی و تماشا باشد چون و مِی دمی از پرده برون آی و درآ که دگرباره ملاقات نه پیدا باشد کاندر این سایه قرارِ باشد چشمت از ناز به نکند میل آری سرگرانی صفتِ نرگسِ رعنا باشد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1087 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که او دعوی مستی می‌کند آشکارا بت‌پرستی می‌کند هر نفس صدگونه هستی می‌کند هر که از خاک درش رفعت نیافت لاجرم سر سوی پستی می‌کند بی‌خبر شد، شور و مستی می‌کند دل چو خواهم باختن در پای او جان ز شوقش پیش دستی می‌کند چند گویی کو جفا تا کی کند؟ ای ، تا تو هستی می‌کند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1146 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که بود یارش واجب است احتمال آزارش طاقت رفتنم نمی‌ماند چون نظر می‌کنم به رفتارش وز سخن گفتنش چنان مستم که ندانم جواب گفتارش کشته تیر زنده کند گر به سر بگذرد دگربارش هر چه زان تلخ‌تر بخواهد گفت گو بگو از لب شکربارش پوشیده بود و صبر نماند پرده برداشتم ز اسرارش وه که گر من به خدمتش برسم خود چه خدمت کنم به مقدارش بیم دیوانگیست مردم را ز آمدن رفتن پری وارش کاش بیرون نیامدی سلطان تا ندیدی گدای بازارش روی دوست به که دیدن میان اغیارش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/394 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که چیزی دوست دارد جان و بر وی گمارد هر که محرابش تو باشی سر ز خلوت برنیارد روزی اندر خاکت افتم ور به بادم می‌رود سر کان که در پای تو میرد جان به سپارد من نه آن صورت پرستم کز تمنای تو مستم هوش من دانی که بردست آن که صورت می‌نگارد عمر گویندم که ضایع می‌کنی با وان که منظوری ندارد عمر ضایع می‌گذارد هر که می‌ورزد درختی در سرابستان معنی بیخش اندر نشاند تخمش اندر جان بکارد و مستوری نباشد پای گو در دامن آور کز گریبان ملامت سر برآوردن نیارد گر من از عهدت بگردم نه مردم عاشق نباشد کز ملامت سر بخارد باغ می‌خواهم که روزی سرو بالایت ببیند تا در پا بریزد و ارغوان بر سر ببارد آن چه رفتارست و قامت وان چه گفتار و قیامت چند گفت طیبات آخر ندارد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/570 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که به رود ره نبرد به سوی او بینش ما نیاورد طاقت حسن روی او باغ بنفشه و سمن بوی ندارد ای صبا غالیه‌ای بساز از آن طره مشکبوی او هر کس از او به قدر آرزویی همی‌کنند همت ما نمی‌کند زو به جز آرزوی او من به کمند او درم او به مراد گر نرود به طبع من من بروم به او دفع زبان خصم را تا نشوند مطلع دیده به سوی دیگری دارم و به سوی او دامن من به دست او روز قیامت اوفتد عمر به نقد می‌رود در سر گفت و گوی او اگر برآیدت پای به سنگ دم مزن روز نخست گفتمت سر نبری ز کوی او ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/219 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که بی دوست می‌برد همچنان صبر هست و پایابش خواب از آن چشم چشم نتوان داشت که ز سر برگذشت سیلابش نه به می‌رود گرفته دیگری می‌برد به قلابش چه کند پای بند مهر کسی که نبیند جفای اصحابش هر که حاجت به درگهی دارد لازمست احتمال بوابش ناگزیرست تلخ و خار و خرما و زهر و جلابش سایرست این مثل که مستسقی نکند رود دجله سیرابش شب هجران دوست ظلمانیست ور برآید هزار مهتابش برود جان مستمند از تن نرود مهر مهر احبابش گوسفند قربانی به که ز دست قصابش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/400 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که بی او زندگانی می‌کند گر نمی‌میرد گرانی می‌کند من بر آن بودم که ندهم به سروبالا می‌کند مهربانی می‌نمایم بر قدش سنگدل می‌کند برف پیری می‌نشیند بر سرم همچنان طبعم جوانی می‌کند ماجرای نمی‌گفتم به خلق آب چشمم ترجمانی می‌کند آهن افسرده می‌کوبد که جهد با قضای آسمانی می‌کند عقل را با زور پنجه نیست احتمال از می‌کند چشم در امید روی یار چون دهانش درفشانی می‌کند هم بود شوری در این سر بی خلاف کاین همه زبانی می‌کند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/482 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که فروشد مشتری بر وی بجوشد یا مگس را پر ببندد یا عسل را سر بپوشد همچنان عاشق نباشد ور بود نباشد هر که درمان می‌پذیرد یا نصیحت می‌نیوشد گر مطیع خدمتت را کفر فرمایی بگوید ور حریف مجلست را زهر فرمایی بنوشد شمع پیشت روشنایی نزد آتش می‌نماید گل به دستت پیش یوسف می‌فروشد سود بازرگان دریا بی‌خطر ممکن نگردد هر که مقصودش تو باشی تا دارد بکوشد برگ چشمم می‌نخوشد در زمستان فراقت وین عجب کاندر زمستان برگ‌های تر بخوشد هر که معشوقی ندارد عمر ضایع می‌گذارد همچنان باشد هر که بر آتش نجوشد تا غمی پنهان نباشد رقتی پیدا نگردد هم دیدست تا چو می‌خروشد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/518 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که بود تن یارش گو نگه دارش عاشق دروغ می‌گوید که تحمل نمی‌کند خارش نیکخواها در آتشم بگذار وین نصیحت مکن که بگذارش کاش با هزار جان بودی تا فدا کردمی به دیدارش عاشق از ملامت دوست گر برنجد به دوست مشمارش کس به آرام جان ما نرسد که نه اول به جان رسد کارش خانه یار سنگدل این است هر که سر می‌زند به دیوارش خون ما محل آن دارد که بود پیش دوست مقدارش گر به جان خطاب کند ترک جان گوی و به دست آرش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/395 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر کسی را نتوان گفت که است دگر و دگر است نه هر آن چشم که بینند سیاه است و سپید یا سپیدی ز سیاهی بشناسد بصر است هر که در آتش نبود طاقت سوز گو به نزدیک مرو کآفت پروانه پر است گر من از دوست بنالم نیست خبر از دوست ندارد که ز باخبر است آدمی صورت اگر دفع کند شهوت آدمی شود ور نه همان جانور است شربت از دست چه و چه تلخ بده ای دوست که مستسقی از آن تشنه‌تر است من از لبت فهم سخن می‌نکنم هرچ از آن تلخترم گر تو بگویی شکر است ور به تیغم بزنی با تو مرا خصمی نیست خصم آنم که میان من و تیغت سپر است من از این بند نخواهم به در آمد همه عمر بند پایی که به دست تو بود تاج سر است دست به جفا نگسلد از دامن دوست ترک لؤلؤ نتوان گفت که دریا خطر است ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/44 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که دید از آرام رفت چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت یاد تو می‌رفت و ما عاشق و بیدل بدیم پرده برانداختی کار به اتمام رفت ماه نتابد به روز چیست که در خانه تافت سرو نروید به بام کیست که بر بام رفت مشعله‌ای برفروخت پرتو خرمن خاصان بسوخت خانگه عام رفت عارف مجموع را در پس دیوار صبر طاقت صبرش نبود ننگ شد و رفت گر به همه عمر با تو برآرم دمی حاصل عمر آن دمست باقی ایام رفت هر که هوایی نپخت یا به فراقی نسوخت آخر عمر از جهان چون برود خام رفت ما قدم از سر کنیم در طلب دوستان راه به جایی نَبُرد هر که به اَقدام رفت همت به میل نکردی ولی می چو فرو شد به کام عقل به رفت ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/597 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر کسی را در سر و کاری در پیش من بی‌کار گرفتار هوای هرگز اندیشه نکردم که تو با من باشی چون به دست آمدی ای لقمه از حوصله بیش این تویی با من و غوغای رقیبان از پس وین منم با تو گرفته ره صحرا در پیش همچنان داغ جدایی جگرم می‌سوزد مگرم دست چو مرهم بنهی بر ریش باور از بخت ندارم که تو مهمان منی خیمه پادشه آن گاه فضای درویش زخم غمت را ننهم مرهم کس طشت زرینم و پیوند نگیرم به سریش عاشقان را نتوان گفت که بازآی از مهر کافران را نتوان گفت که برگرد از کیش منم امروز و تو و مطرب و ساقی و حسود خویشتن گو به در حجره بیاویز چو خیش من از کید عدو باک ندارم لیکن کژدم از خبث طبیعت بزند سنگ به نیش تو به آرام رسیدی می و غم مخور از شنعت بیگانه و ای که گفتی به هوا منه و مهر مبند من چنینم تو برو مصلحت اندیش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/376 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر صبح که روی لاله شبنم گیرد بالای بنفشه در چمن گیرد کاو دامن خویشتن فراهم گیرد ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1541 ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی یا چشم نمی‌بیند یا راه نمی‌داند هر کاو به وجود دارد ز تو پروایی دیوانه را جایی نظر افتاده‌ست کآنجا نتواند رفت اندیشه دانایی امید تو بیرون برد از همه امیدی سودای تو خالی کرد از سر همه سودایی زیبا ننماید سرو اندر نظر عقلش آن کش نظری باشد با قامت گویند در چه سر داری گویم که سری دارم درباخته در پایی زنهار نمی‌خواهم کز کشتن امانم ده تا سیرترت بینم یک لحظه مدارایی در پارس که تا بوده‌ست از ولوله آسوده‌ست بیم است که برخیزد از حسن تو غوغایی من دست نخواهم برد الا به سر زلفت گر دسترسی باشد یک روز به یغمایی گویند تمنایی از دوست بکن جز دوست نخواهم کرد از دوست تمنایی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/186 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر شب اندیشه دیگر کنم و رای دگر که من از دست تو فردا بروم جای دگر بامدادان که برون می‌نهم از منزل پای حسن عهدم نگذارد که نهم پای دگر هر کسی را سر چیزی و تمنای کسیست ما به غیر از تو نداریم تمنای دگر زان که هرگز به جمال تو در آیینه وهم متصور نشود صورت و بالای دگر وامقی بود که دیوانه عذرایی بود منم امروز و تویی وامق و عذرای دگر وقت آنست که صحرا و سنبل گیرد خلق بیرون شده هر قوم به صحرای دگر بامدادان به تماشای چمن بیرون آی تا فراغ از تو نماند به تماشای دگر هر صباحی غمی از دور زمان پیش آید گویم این نیز نهم بر سر غم‌های دگر بازگویم نه که دوران حیات این همه نیست امروز تحمل کن و فردای دگر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/419 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر شب پر خونم بر خاک درت افتد باشد که چو روز آید بروی گذرت افتد آن کس که به امیدی بر خاک درت افتد آیم به درت افتم، تا جور کنی کمتر از بخت بدم گویی خود بیشترت افتد ،_جانا،_در_رهگذرت_افتم آخر به غلط روزی بر من گذرت افتد گفتم که: بده دادم، بیداد فزون کردی بد رفت، ندانستم، گفتم: مگرت افتد در عمر اگر یک دم خواهی که دهی دادم ناگاه چو وابینی رایی دگرت افتد ،_عراقی،_زانک_این_قصهٔ_درد_تو گر شرح دهی عمری، هم مختصرت افتد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/901 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر سحر صد ناله و زاری کنم پیش صبا تا ز من پیغامی آرد بر سر کوی شما ورنه بر خاک در تو ره کجا یابد صبا؟ چون ندارم همدمی، با باد می‌گویم سخن چون نیابم مرهمی، از باد می‌جویم شفا می‌دمم بادی بر آتش، تا بَتَر سوزد مرا تا مگر خاکستری گردم به بادی بر شوم وا رَهَم زین تنگنای محنت آباد بلا مردن و خاکی شدن بهتر که بی تو زیستن سوختن خوشتر بسی کز روی تو گردم جدا زندگانی بی‌رخ تو مرگ باشد با عنا ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/15 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر سلطنت که می‌کن که در دست دولت بود اسیری جان باختن به کویت در آرزوی رویت دانسته‌ام ولیکن ملک آن توست و فرمان مملوک را چه درمان گر بی‌گنه بسوزی ور بی خطا بگیری گر من سخن نگویم در وصف روی و مویت آیینه‌ات بگوید پنهان که بی‌نظیری آن کاو ندیده باشد در میان بستان شاید که خیره ماند در ارغوان و خیری گفتم مگر ز رفتن غایب شوی ز چشمم آن نیستی که رفتی آنی که در ضمیری ای باد بستان پیغام وصل جانان می‌رو که نسیمی می‌دم که عبیری او را نمی‌توان دید از منتهای ما نمی‌نماییم از غایت حقیری گر یار با جوانان نشست و رندان ما نیز توبه کردیم از زاهدی و پیری نظر بپوشان یا خرقه در میان نه رندی روا نباشد در جامه فقیری ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/116 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈