eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
88 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
دلم تا آمد در او جز غم نمی‌بینم دلی بی غم کجا جویم که در عالم نمی‌بینم دمی با همدمی خرم ز جانم بر نمی‌آید دمم با جان برآید چون که یک همدم نمی‌بینم مرا رازیست اندر به دیده پرورده ولیکن با که گویم راز چون محرم نمی‌بینم قناعت می‌کنم با درد چون درمان نمی‌یابم تحمل می‌کنم با زخم چون مرهم نمی‌بینم خوشا و خرما آن که هست از بیگانه که من تا آشنا گشتم خرم نمی‌بینم نم چشم آبروی من ببرد از بس که می‌گریم چرا گریم کز آن حاصل برون از نم نمی‌بینم کنون دم درکش ای که کار از دست بیرون شد به امید دمی با دوست وان دم هم نمی‌بینم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/281 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
منم یا رب در این دولت که روی یار می‌بینم فراز سرو سیمینش بر بار می‌بینم مگر طوبی برآمد در سرابستان جان من که بر هر شعبه‌ای مرغی شکرگفتار می‌بینم مگر دنیا سر آمد کاین چنین آزاد در جنت می بی درد می‌نوشم بی خار می‌بینم عجب دارم ز بخت و هر دم در گمان افتم که مستم یا به یا جمال یار می‌بینم زمین بوسیده‌ام بسیار و خدمت کرده تا اکنون لب معشوق می‌بوسم رخ می‌بینم چه طاعت کرده‌ام گویی که این پاداش می‌یابم چه فرمان برده‌ام گویی که این مقدار می‌بینم تویی یارا که آلود بر من تاختن کردی منم یا رب که بخت چنین بیدار می‌بینم چو خلوت با میان آمد نخواهم کاشانه تمنای بهشتم نیست چون دیدار می‌بینم کدام آلاله می‌بویم که مغزم عنبرآگین شد چه ریحان دسته بندم چون جهان می‌بینم ز گردون نعره می‌آید که اینت بوالعجب کاری که را ز روی دوست برخوردار می‌بینم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/282 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نه از چینم حکایت کن نه از روم که من با یکی دارم در این بوم هر آن ساعت که با یاد من آید فراموشم شود موجود و معدوم ز دنیا بخش ما غم آمد نشاید الا رزق مقسوم رطب و دست از نخل کوتاه زلال اندر میان و تشنه محروم از آن شاهد که در اندیشه ماست ندانم زاهدی در شهر معصوم به روی او نماند هیچ منظور به بوی او نماند هیچ مشموم نه بی او می‌خواهم نه با او که او در سلک من حیف است منظوم چشم ظاهربین بدوزید که ما را در میان سریست مکتوم همه عالم گر این صورت ببینند کس این معنی نخواهد کرد مفهوم چنان سوزم که خامانم نبینند نداند تندرست احوال محموم مرا گر دهی ور جان ستانی عبادت است و بنده ملزوم نشاید برد جان از این کار مسافر تشنه و جلاب مسموم چو آهن تاب آتش می‌نیارد همی‌باید که پیشانی کند موم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/279 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من از اینجا به ملامت نروم که من اینجا به امیدی گروم گر به عقلم سخنی می‌گویند بیم آن است که دیوانه شوم گوش رفته به آواز سماع نتوانم که نصیحت شنوم همه گو باد ببر خرمن عمر دو جهان بی تو نیرزد دو جوم دوستان عیب و ملامت مکنید کانچه کاشته باشم دروم من بیچاره گردن به کمند چه کنم گر به رکابش نروم گفت به بینی بی‌وفا یارم اگر می‌غنوم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/280 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تو مپندار کز این در به ملامت بروم دلم اینجاست بده تا به سلامت بروم ترک سر گفتم از آن پیش که بنهادم پای نه به زرق آمده‌ام تا به ملامت بروم من هوادار قدیمم بدهم جان عزیز نو ارادت نه که از پیش غرامت بروم گر رسد از تو به گوشم که بمیر ای تا لب گور به اعزاز و کرامت بروم ور بدانم به در مرگ که حشرم با توست از لحد رقص کنان تا به قیامت بروم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/278 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
اگر مراد تو ای دوست بی‌مرادی ماست مراد دگرباره من نخواهم اگر قبول کنی ور برانی از بر خلاف رای تو کردن خلاف مذهب ماست میان عیب و هنر پیش دوستان کریم تفاوتی نکند چون نظر به عین رضاست عنایتی که تو را بود اگر مبدل شد خلل‌پذیر نباشد ارادتی که مراست مرا به هر چه کنی نخواهی آزردن که هر چه دوست پسندد به جای دوست رواست اگر عداوت و جنگ است در میان عرب میان لیلی و مجنون محبت است و صفاست هزار دشمنی افتد به قول بدگویان میان عاشق و معشوق دوستی برجاست غلام قامت آن لعبت قباپوشم که در محبت رویش هزار جامه قباست نمی‌توانم بی‌ او نشست یک ساعت چرا که از سر جان بر نمی‌توانم خاست جمال در نظر و شوق همچنان باقی گدا اگر همه عالم بدو دهند گداست مرا به تو اندیشه از ملامت نیست و گر کنند ملامت نه بر من تنهاست هر آدمی که چنین شخص بیند ضرورت است که گوید به سرو ماند راست به روی گفتی نظر خطا باشد خطا نباشد دیگر مگو چنین که خطاست خوش است با غم هجران دوست را که گرچه رنج به جان می‌رسد امید دواست بلا و زحمت امروز بر درویش از آن است که امید رحمت فرداست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/277 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
به تو مشغول و با تو همراهم وز تو بخشایش تو می‌خواهم همه بیگانگان چنین دانند که منت آشنای درگاهم ترسم ای میوه درخت بلند که نیایی به دست کوتاهم تا مرا از تو آگهی دادند به وجودت گر از آگاهم همه در رای و قیمت از تو و من تو را بوستان حسن توام چون نیفتد سخن در افواهم می‌کشندم که ترک بگو می‌زنندم که بیدق شاهم ور به صد پاره‌ام کنی رنگ بنگردم که صبغة اللهم در قفای دوست مرو چه کنم می‌برد به اکراهم میل از این جانب اختیاری نیست کهربا را بگو که من کاهم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/276 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
امشب آن نیست که در رود چشم ندیم خواب در روضه رضوان نکند اهل نعیم خاک را زنده کند تربیت باد سنگ باشد که زنده نگردد به نسیم بوی پیراهن گم کرده می‌شنوم گر بگویم همه گویند ضلالیست قدیم عاشق آن گوش ندارد که نصیحت شنود درد ما نیک نباشد به مداوای حکیم توبه گویندم از اندیشه معشوق بکن هرگز این توبه نباشد که گناهیست عظیم ای سفر دست بدارید از ما که بخواهیم نشستن به در دوست مقیم ای برادر غم آتش نمرود انگار بر من این شعله چنان است که بر ابراهیم مرده از خاک لحد رقص کنان برخیزد گر تو بالای عظامش گذری وهی رمیم طمع وصل تو می‌دارم و اندیشه هجر دیگر از هر چه جهانم نه امید است و نه بیم عجب از کشته نباشد به در خیمه دوست عجب از زنده که چون جان به درآورد سلیم نیامیزد و شهوت با هم پیش تسبیح ملایک نرود دیو رجیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/275 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما دگر کس نگرفتیم به جای تو ندیم الله الله تو فراموش مکن عهد قدیم هر یک از دایره جمع به راهی رفتند ما بماندیم و خیال تو به یک جای مقیم باغبان گر نگشاید در درویش به باغ آخر از باغ بیاید بر درویش نسیم گر نسیم سحر از خلق تو بویی آرد جان فشانیم به سوغات نسیم تو نه سیم بوی محبوب که بر خاک احبا گذرد نه عجب دارم اگر زنده کند عظم رمیم ای به حسن تو صنم چشم فلک وی به مثل تو ولد مادر ایام عقیم حال درویش چنان است که خال تو سیاه جسم ریش چنان است که چشم تو سقیم چشم جادوی تو بی واسطه کحل کحیل طاق ابروی تو بی شائبه وسمه وسیم ای که اگر جان منت می‌باید چاره‌ای نیست در این مسأله الا تسلیم نه طریق حکما بود ولی چشم بیمار تو می‌برد از دست حکیم نیامیزد و عفت با هم چند پنهان کنی آواز دهل ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/274 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما به روی دوستان از بوستان آسوده‌ایم گر آید وگر باد خزان آسوده‌ایم سروبالایی که مقصود است اگر حاصل شود سرو اگر هرگز نباشد در جهان آسوده‌ایم گر به صحرا دیگران از بهر عشرت می‌روند ما به خلوت با تو ای آرام جان آسوده‌ایم هر چه در دنیا و عقبی راحت و آسایش است گر تو با ما درآیی ما از آن آسوده‌ایم برق نوروزی گر آتش می‌زند در شاخسار ور افشان می‌کند در بوستان آسوده‌ایم باغبان را گو اگر در آلاله‌ایست دیگری را ده که ما با آسوده‌ایم گر سیاست می‌کند سلطان و قاضی حاکمند ور ملامت می‌کند پیر و جوان آسوده‌ایم موج اگر کشتی برآرد تا به اوج آفتاب یا به قعر اندر برد ما بر کران آسوده‌ایم رنج‌ها بردیم و آسایش نبود اندر جهان ترک آسایش گرفتیم این زمان آسوده‌ایم سرمایه‌داران از خلل ترسند و ما گر بر آید بانگ دزد از کاروان آسوده‌ایم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/273 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما در خلوت به روی خلق ببستیم از همه بازآمدیم و با تو نشستیم هر چه نه پیوند یار بود بریدیم وآنچه نه پیمان دوست بود شکستیم مردم هشیار از این معامله دورند شاید اگر عیب ما کنند که مستیم مالک را همیشه غصه گدازد ملک پری پیکری شدیم و برستیم شاکر نعمت به هر طریق که بودیم داعی دولت به هر مقام که هستیم در همه چشمی عزیز و نزد تو در همه عالم بلند و پیش تو پستیم ای بت مشاهده بنمای تا تو ببینیم و نپرستیم دیده نگه داشتیم تا نرود با همه عیاری از کمند نجستیم تا تو اجازت دهی که در قدمم ریز جان گرامی نهاده بر کف دستیم دوستی آن است که بماند عهد وفا هم بر این قرار که بستیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/272 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بگذار تا مقابل روی تو بگذریم دزدیده در تو بنگریم شوق است در جدایی و جور است در نظر هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم روی ار به روی ما نکنی حکم از آن توست بازآ که روی در قدمانت بگستریم ما را سریست با تو که گر خلق روزگار دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم گفتی ز خاک بیشترند اهل من از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم ما با توایم و با تو نه‌ایم اینت بلعجب در حلقه‌ایم با تو و چون حلقه بر دریم نه بوی مهر می‌شنویم از تو ای عجب نه روی آن که مهر دگر کس بپروریم از دشمنان برند شکایت به دوستان چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم ما نمی‌رویم دوان در قفای کس آن می‌برد که ما به کمند وی اندریم تو کیستی که در این حلقه کمند چندان فتاده‌اند که ما صید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/269 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
عمرها در پی مقصود به جان گردیدیم دوست در خانه و ما گرد جهان گردیدیم خود سراپرده قدرش ز مکان بیرون بود آن که ما در طلبش جمله مکان گردیدیم همچو همه شب نعره زنان تا روی بنمود چو خفاش نهان گردیدیم گفته بودیم به که نباید نگریست دل ببردند و ضرورت نگران گردیدیم صفت یوسف بیان می‌کردند با میان آمد و بی و نشان گردیدیم رفته بودیم به خلوت که دگر می نخوریم ساقیا باده بده کز سر آن گردیدیم تا همه شهر بیایند و ببینند که ما پیر بودیم و دگرباره جوان گردیدیم لشکر به شکار ما گو میایید که ما صید فلان گردیدیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/270 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما دوستان به جان بخریم ور جهان دشمن است غم نخوریم گر به می‌زند معشوق گو بزن جان من که ما سپریم آن که صبر از جمال او نبود به ضرورت جفای او ببریم گر به خشم است و گر به عین رضا نگهی باز کن که منتظریم یک نظر بر جمال طلعت دوست گر به جان می‌دهند تا بخریم گر تو گویی خلاف عقل است این عاقلان دیگرند و ما دگریم باش تا ما همی‌ریزد ما در آن دست و قبضه می‌نگریم گر برانند و گر ببخشایند ما بر این در گدای یک نظریم دوست چندان که می‌کشد ما را ما به فضل خدای زنده‌تریم زهر قاتل از دستش گو بیاور که چون شکر بخوریم ای نسیم صبا ز روضه انس برگذر پیش از آن که درگذریم تو خداوندگار باکرمی گر چه ما بندگان بی هنریم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/268 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما گدایان خیل سلطانیم شهربند هوای جانانیم بنده را نبود هر چه ما را لقب دهند آنیم گر برانند و گر ببخشایند ره به جای دگر نمی‌دانیم چون می‌زند سر ببازیم و رخ نگردانیم دوستان در هوای صحبت یار زر فشانند و ما سر افشانیم مر خداوند عقل و دانش را عیب ما گو مکن که هر نو که در جهان آید ما به هزاردستانیم تنگ چشمان نظر به میوه کنند ما تماشاکنان بستانیم تو به سیمای شخص می‌نگری ما در آثار صنع حیرانیم هر چه گفتیم جز حکایت دوست در همه عمر از آن پشیمانیم بی وجود صحبت یار همه عالم به هیچ نستانیم ترک جان عزیز بتوان گفت ترک یار عزیز نتوانیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/267 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای سروبالای سهی کز صورت حال آگهی وز هر که در عالم بهی ما نیز هم بد نیستیم گفتی به رنگ من هرگز نبیند آری نکو گفتی ولی ما نیز هم بد نیستیم تا چند گویی ما و بس کوته کن ای رعنا و بس نه تویی و بس ما نیز هم بد نیستیم ای شاهد هر مجلسی و آرام جان هر کسی گر دوستان داری بسی ما نیز هم بد نیستیم گفتی که چون من در زمی دیگر نباشد آدمی ای جان لطف و مردمی ما نیز هم بد نیستیم گر بو تویی ور تویی ور در جهان نیکو تویی ما نیز هم بد نیستیم گویی چه شد کان سروبن با ما نمی‌گوید سخن گو بی‌وفایی پر مکن ما نیز هم بد نیستیم گر تو به حسن افسانه‌ای یا گوهر یک دانه‌ای از ما چرا بیگانه‌ای ما نیز هم بد نیستیم ای در ما داغ تو تا کی فریب و تو گر به بود در باغ تو ما نیز هم بد نیستیم باری غرور از سر بنه و انصاف درد من بده ای باغ شفتالو و به ما نیز هم بد نیستیم گفتم تو ما را دیده‌ای وز حال ما پرسیده‌ای پس چون ز ما رنجیده‌ای ما نیز هم بد نیستیم گفتی به از من در چگل صورت نبندد آب و ای سست مهر سخت ما نیز هم بد نیستیم گر آن بگزید بر ما همنشین گو هر که برگزین ما نیز هم بد نیستیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/271 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بوی و بانگ مرغ برخاست هنگام نشاط و روز صحراست فراش خزان ورق بیفشاند نقاش صبا چمن بیاراست ما را سر باغ و بوستان نیست هر جا که تویی تفرج آن جاست گویند نظر به روی نهیست نه این نظر که ما راست در روی تو سر صنع بی چون چون آب در آبگینه پیداست چشم چپ برآرم تا چشم نبیندت به جز راست هر آدمیی که مهر مهرت در وی نگرفت سنگ خاراست روزی تر و خشک من بسوزد آتش که به دیگ سوداست نالیدن بی‌حساب گویند خلاف رای داناست از ورطه ما خبر ندارد آسوده که بر کنار دریاست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/266 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کاش کان عیار که من کشته اویم بار دیگر بگذشتی که کند زنده به بویم ترک من گفت و به ترکش نتوانم که بگویم چه کنم نیست چون او ز آهن و رویم تا قدم باشدم اندر قدمش افتم و خیزم تا ماندم اندر عقبش پرسم و پویم دشمن هر از دوستی او تا چه دید از من مسکین که ملول است ز لب او بر لب من این چه خیال است و تمنا مگر آن گه که کند کوزه‌گر از خاک سبویم همه بر من چه زنی زخم فراق ای مه نه منم تنها کاندر خم چوگان تو گویم هر کجا حسنیست ثنا گفتم و وصفش تو چنان حسنی که ندانم که چه گویم دوش می‌گفت که غم ما هیچ ندارد می‌نداند که گرم سر برود دست نشویم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/265 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یا رب آن روی است یا برگ سمن یا رب آن قد است یا سرو چمن بر سمن کس دید جعد مشکبار در چمن کس دید سرو سیمتن عقل چون پروانه گردید و نیافت چون تو در هزاران انجمن سخت مشتاقیم پیمانی بکن سخت مجروحیم پیکانی بکن وه کدامت همه است یا رفتار یا لب یا سخن گر سر ما اینک جان و سر ور سر ما داری اینک مال و تن گر نوازی ور کشی فرمان تو راست بنده‌ایم اینک سر و تیغ و کفن صعقه می‌خواهی حجابی در گذار فتنه می‌جویی نقابی بر فکن من کیم کانجا که کوی توست در نمی‌گنجد حدیث ما و من ای ز وصلت خانه‌ها دار الشفا وی ز هجرت بیت‌ها بیت الحزن وقت آن آمد که خاک مرده را باد ریزد آب حیوان در دهن پاره گرداند زلیخای صبا بر یوسف پیرهن نطفه شبنم در ارحام زمین شاهد گشت و طفل یاسمن فیح ریحان است یا بوی بهشت خاک است یا باد ختن بر گذر تا خیره گردد سروبن در نگر تا تیره گردد نسترن بارگاه زاهدان در هم نورد کارگاه صوفیان بر هم شکن شاهدان چستند ساقی گو بیار عاشقان مستند مطرب گو بزن سغبه خلقم چو صوفی در کنش شهره شهرم چو غازی بر رسن تربیت را حله گو در ما مپوش عافیت را پرده گو بر ما متن چرخ با صد چشم چون روی تو دید صد زبان می‌خواست تا گوید حسن ناسزا شنید از خاص و عام سرزنش کشید از مرد و زن گر عاشقی پایی بکوب عاشقا گر مفلسی دستی بزن ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/261 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بکن چندان که جور بر من که دستت بر نمی‌دارم ز دامن چنان مرغ را صید کردی که بازش نمی‌خواهد نشیمن اگر دانی که در زنجیر زلفت گرفتار است در پایش میفکن به حسن قامتت سروی در آفاق نپندارم که باشد غالب الظن الا ای باغبان این سرو بنشان و گر آن سرو برکن جهان روشن به ماه و آفتاب است جهان ما به دیدار تو روشن تو بی محلایی و بی رخت مزکایی و بی مزین شبی که مهمان من آیی به کام دوستان و رغم دشمن گروهی عام را کز خبر نیست عجب دارند از آه سینه من چو آتش در سرای افتاده باشد عجب داری که دود آید ز روزن تو را هر که بیند دوست دارد گناهی نیست بر معین ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/362 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
در وصف نیاید که چه دهن است آن این است که دور از لب و دندان من است آن عارض نتوان گفت که دور است این بالا نتوان که سرو چمن است آن در سرو رسیده‌ست ولیکن به حقیقت از سرو گذشته‌ست که سیمین بدن است آن هرگز نبود جسم بدین حسن و لطافت گویی همه روح است که در پیرهن است آن خال است بر آن صفحه سیمین بناگوش یا نقطه‌ای از غالیه بر یاسمن است آن فی الجمله قیامت تویی امروز در آفاق در چشم تو پیداست که باب فتن است آن گفتم که از چنبر زلفت برهانم ترسم نرهانم که شکن بر شکن است آن هر کس که به جان آرزوی وصل تو دارد دشوار برآید که محقر ثمن است آن مردی که ز جفا روی بتابد در کوی وفا مرد مخوانش که زن است آن گر خسته نعره زند بر سر کویی عیبش نتوان گفت که بی است آن نزدیک من آن است که هر جرم و خطایی کز وجه حسن آید حسن است آن سر سودای تو دارد نه سر هر جامه که عیار بپوشد کفن است آن ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/260 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
عهد کردیم که بی دوست به صحرا نرویم بی تماشاگه رویش به تماشا نرویم بوستان خانه عیش است و چمن کوی نشاط تا مهیا نبود عیش مهنا نرویم دیگران با همه کس دست در آغوش کنند ما که بر سفره خاصیم به یغما نرویم نتوان رفت مگر در نظر یار عزیز ور تحمل نکند زحمت ما تا نرویم گر به ز در براند ما را به امیدش بنشینیم و به درها نرویم گر به احبا تن ما پاره کنند به تظلم به در خانه اعدا نرویم پای گو بر سر و بر دیده ما نه چو بساط که اگر نقش بساطت برود ما نرویم به درشتی و جفا روی مگردان از ما که به کشتن برویم از نظرت یا نرویم وفاداری لیلی آن است که اگر مجنون گویند به سودا نرویم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/264 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای کودک حیران در وصف سخندان صبر از همه چیز و هر که عالم کردیم و صبوری از تو نتوان دیدی که وفا به سر نبردی ای سخت کمان سست پیمان پایان فراق و امید نمی‌رسد به پایان هرگز نشنیده‌ام که کرده‌ست سرو آنچه تو می‌کنی به جولان باور که کند که آدمی را خورشید برآید از گریبان بیمار فراق به نباشد تا بو نکند به زنخدان وین گوی سعادت است و دولت تا با که در افکنی به میدان ترسم که به عاقبت بماند در چشم سکندر آب حیوان دل بود و به دست افتاد جان است و فدای روی جانان عاقل نکند شکایت از درد مادام که هست امید درمان بی مار به سر نمی‌رود گنج بی خار نمی‌دمد گر در نظرت بسوخت مه را چه غم از هلاک کتان پروانه بکشت را بر چه است تاوان ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/259 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
برخیز که می‌رود زمستان بگشای در سرای بستان نارنج و بنفشه بر طبق نه منقل بگذار در شبستان وین پرده بگوی تا به یک بار زحمت ببرد ز پیش ایوان برخیز که باد نوروز در باغچه می‌کند افشان خاموشی مشتاق در موسم ندارد امکان آواز دهل نهان نماند در و پنهان بوی بامداد نوروز و آواز هزاردستان بس جامه فروخته‌ست و دستار بس خانه که سوخته‌ست و دکان ما را سر دوست بر کنار است آنک سر دشمنان و سندان چشمی که به دوست برکند دوست بر هم ننهد ز تیرباران چو به میوه می‌رسد دست سهل است جفای بوستانبان ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/258 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گر غصه روزگار گویم بس قصه بی گویم یک عمر هزارسال باید تا من یکی از هزار گویم چشمم به زبان حال گوید نی آن که به اختیار گویم بر من انجمن بسوزد گر درد فراق یار گویم مرغان چمن فغان برآرند گر فرقت نوبهار گویم یاران صبوحیم کجایند تا درد خمار گویم کس نیست که سوی من آرد تا غصه روزگار گویم درد بی‌قرار هم با بی‌قرار گویم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/263 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈