#مناجات_با_امام_رضا سلاماللهعلیه
#مدح_امام_رضا سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مشهد
ای که چون من هزارها داری
آسمانی پُر از دعا داری
دست هایم دخیلتان هستند
بس که دستِ گره گشا داری
از گدا هم کریم می سازی
بس که اعجاز کیمیا داری
من هوای تو را به سر دارم
تو هوای دلِ مرا داری
هر چه بیمار هم بیاید باز
تو برایِ همه دوا داری
دل شکسته کسی به من می گفت:
خوش به حالت امام رضا داری
درِ این خانه را زدم عشق است
کفتر جلدِ مشهدم عشق است
ما ندیدیم بام از این بهتر
هیچ جا احترام از این بهتر
آهوی دامِ آهویت هستم
نیست صیاد و دام از این بهتر
از تهِ دل سلام همسایه
ای سلام اَلْسلام از این بهتر
با جُزامی، غلام، هم سفره
من ندیدم مرام از این بهتر
برتر از حاکمی، سلیمانی ست
تو بگو که کدام از این بهتر
نوکر خانه ی تو باشم من
که نباشد مقام از این بهتر
غیر نوکر شدن چه می خواهم؟
جز کبوتر شدن چه می خواهم؟
باز دارم به سر هوای ضریح
دل من تنگ شد برای ضریح
دوست دارم رها شوم از خود
در میان سر و صدای ضریح
دست هایِ پر از تمنایی
می خورد رویِ حلقه های ضریح
می شود خوب تر خدا را دید
در همان یا رضا رضای ضریح
واجب است به هر عاشق
سجده ی شکر پیش پای ضریح
حرم ثامن الحجج رفتم
میلیون مرتبه به حج رفتم
اشک با من سرود غم با تو
نوحه ی گریه دار و دَم با تو
گفتن شعرِ روضه ها با من
جلوه دادن به محتشم با تو
ناله از دل زدن بُوَد با من
کربلا کردن دلم با تو
گذری کن شبی به روضه ی ما
چشم با این گدا، قدم با تو
دست با من، به سر زدن با من
زدنِ خیمه و علم با تو
روضه خواندن برای تو با من
گریه های مُحَرمم با تو
روضه خواندی تو ای امام غریب
جَدِّ ما تشنه بود یَابنَ شبیب
جَدِّ ما را سوارها کشتند
بین گودال بارها کشتند
جَدِّ ما یک نفر ولی او را
لشگری از هزارها کشتند
نعل ها گرد و خاک می کردند
جَدِّ ما را غبارها کشتند
خواهرش را پس از بریدن سر
خنده ی نیزه دارها کشتند
وای از عصرِ روزِ دهم
وای از ضربه ی دوازدهم
#محمدجواد_پرچمی
@poem_ahl
#مدح_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
آنکه با عشق حسینی گشته همدم زینب است
آنکه بر سّر شهادت بوده مَحرم زینب است
آنکه شور افکنده با شور حسینی بر جهان
از ازل خو کرده با صد محنت و غم زینب است
آنکه نامش زین اَب خوانده رسول کردگار
چون نگویم من صفای اسم اعظم زینب است
آنکه بر خوانَد حدیث اُمّ ایمن بر امام
من به جرأت گویم آن زن هم حسین هم زینب است
آنکه کاخ ظلم و استبداد را با یک خطاب
کند و افکند از پی و بن ریخت بر هم زینب است
دامن شیر خدا بین، شیر زن میپرورد
در شهامت برتر از سارا و مریم زینب است
آنکه اندر مجلس گردنکشان قد کرد عَلم
چون حسین بر دشمنان یکدم نشد خم زینب است
با برادر درد دل میکرد این سان تا سحر
آنکه ریزد از فراقت اشک ماتم زینب است
وصف زینب را ز من مشنو بیا در کربلا
خود بین چون حامی ناموس عالم زینب است
ملجأ اهل حرم تا ظهر اگر عباس بود
شب نگهبان در کنار نهر علقم زینب است
پرچمت گر سرنگون شد من نگه میدارمش
غم مخور بعد از تو پشتیبان پرچم زینب است
منزوی هرگز مزن بیهوده لافِ عاشقی
این حسین تنها یک عاشق دارد آن هم زینب است
#رحیم_منزوی
@poem_ahl
#مناجات_با_خدا
امشب هوای گریه دارم
امشب خدایا بی قرارم
از دست رفته طاقت من
تا صبح می خواهم ببارم
آشفته حال و بی پناهم
من روسیاهم روسیاهم
امشب دلم را زیر و رو کن
محتاج یک گوشه نگاهم
«لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللهِ»
ای آن که ستّار العیوبی
ای آن که غفّار الذنوبی
هر چه بدی کردم من اما
از تو ندیدم غیر خوبی
من آمدم با خسته حالی
دارم دلِ غرق ملالی
نشنیده ام درمانده ای را
رد کرده باشی دستِ خالی
«لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللهِ»
این جان به لب جایی ندارد
این خسته مأوایی ندارد
آخر کجا دارد کسی که
غیر از تو مولایی ندارد
بی تاب و بی صبر و پریشان
دلتنگ و دل خون و پشیمان
آمد گدای روسیاهت
یا رب تو از من رو مگردان
«لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللهِ»
شد دیده ام از خونِ دل پُر
دل خون ترم امشب من از حُرّ
شرمنده ام «یا غافرَ الذَّنب»
آشفته ام «یا کاشفَ الضُّر»
از غیر تو من دل بریدم
با صد امید اینجا رسیدم
یارب به حقِ «صبر زینب»
امشب مکن تو نا امیدم
«لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللهِ»
#یوسف_رحیمی
@poem_ahl
#مولودی_حضرت_رسول صلیاللهعلیهوآله
#مناجات_با_حضرت_رسول صلیاللهعلیهوآله
#مدح_حضرت_رسول صلیاللهعلیهوآله
آیه آیه همه جا عطر جنان می آید
وقتی از حُسن تو صحبت به میان می آید
جبرئیلی که به آیات خدا مانوس است
بشنود مدح تو را با هیجان می آید
می رسی مثل مسیحا و به جسم کعبه
با نفس های الهی تو جان می آید
بسکه در هر نفست جاذبهٔ توحیدی ست
ریگ هم در کف دستت به زبان می آید
هر چه بت بود به صورت روی خاک افتاده ست
قبلهٔ عزت و ایمان به جهان می آید
نور توحیدی تو در همه جا پیچیده ست
از فراسوی جهان عطر اذان می آید
عرش معراج سماوات شده محرابت
ملکوتی ست در این جلوهٔ عالم تابت
خاک از برکت تو مسجد رحمانی شد
نور توحید به قلب بشر ارزانی شد
خواست حق، جلوه کند روشنی توحیدش
قلب پر مهر تو از روز ازل بانی شد
ذکر لب های تو سرلوحهٔ تسبیحات است
عرش با نور نگاه تو چراغانی شد
سیره ات نور، روایات و صفاتت همه نور
نورت آئینهٔ آئین مسلمانی شد
به سراپردهٔ اعجاز و بقا ره یابد
هر که در مذهب دلدادگی ات فانی شد
خواستم در خور حسن تو کلامی گویم
شعر من عاقبتش حسرت و حیرانی شد
ای که مبهوت تو و وصف خطی از حسنت
عقل صد مولوی و حافظ و خاقانی شد
«در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد»
جنتی از همهٔ عرش فراتر داری
تو که در گلشن خود سورهٔ کوثر داری
دیدن فاطمه ات دیدن وجه الله است
چه نیازی ست که تا عرش قدم بر داری
جذبهٔ چشم تو تسخیر کند عالم را
در قد و قامت خود جلوهٔ محشر داری
عالم از هیبت تو، شوکت تو لبریز است
اسداللهی چون حضرت حیدر داری
حسنین اند روی دوش تو همچون خورشید
جلوهٔ نورٌ علی نور، مکرر داری
اهل بیت تو همه فاتح دل ها هستند
روشنی بخش جهان، قبلهٔ دنیا هستند
ای که در هر دو سرا صبح سعادت با توست
رحمت عالمی و نور هدایت با توست
چشم امید همه خلق و شکوه کرمت
پدر امتی و اذن شفاعت با توست
با تو بودن که فقط صِرف مسلمانی نیست
آن که دارد به دلش نور ولایت، با توست
بی ولای علی این طایفه سرگردانند
دشمنی با وصی ات، عین عداوت با توست
باید از باب ولای علی آید هر کس
در هوای تو و در حسرت جنت با توست
سالیانی ست دلم شوق زیارت دارد
یک نگاه تو مرا بس، که اجابت با توست
کاش می شد سحری طوف مدینه آنگاه
نجف و کرب و بلا و حرم ثارالله
#یوسف_رحیمی
@poem_ahl
#مناجات_با_خدا
#گریز_امام_زمان سلاماللهعلیه
#گریز_امام_علی سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
از یاد خدا دوری و غفلت، به چه قیمت؟
من مانده ام و این همه ذلت، به چه قیمت؟
از نعمت سرمایه ی خود، بهره نبردم
سرمایه ی عمرم شده حسرت، به چه قیمت؟
گیرم که گناه است و نشاطش... که چنین نیست
ای دل تو بگو بردنِ لذت، به چه قیمت؟
یکبار نگفتم به خودم، لحظه ی غفلت
آزرده شود حضرت حجت به چه قیمت؟
از بس که نچرخیده زبانم به مناجات
شد ورد لبم تهمت و غیبت، به چه قیمت؟
غافل شدن از مرگ و قیامت هنری نیست
رسوایی در روز قیامت به چه قیمت؟
دلبسته ی دنیا شدم و ماحصلم سوخت
رفت از کف من فیض شهادت، به چه قیمت؟
درمانده ام از معرفت حق که مرا هم
با کوه گناه، کرده دعوت، به چه قیمت؟
مقصود، علی باشد و فردوس بهانه است
بی روی علی، دیدنِ جنت به چه قیمت؟
صد شکر که در خیل محبین حسینم
خارج شوم از بزم محبت به چه قیمت؟
در کوفه همه پشت به ارباب نمودند
حیرت زده ام که به چه قیمت؟ به چه قیمت؟
از کوچکی و پستی دنیا چه بگویم
غارت شده پیراهن حضرت به چه قیمت؟
#محمدجواد_شیرازی
@poem_ahl
#مناجات_با_خدا
#گریز_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#گریز_امام_علی سلاماللهعلیه
#گریز_امام_رضا سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#ماه_رمضان
طعنه ی خلق مرا سخت اذیّت کرده
بارها آینه از سنگ شکایت کرده
به گدایی که در این کوچه محبّت نچشید
چه کسی غیر تو اینقَدر محبت کرده
بهترین کیفیت سجده ی ما"سوختن" است
هرکسی سوخت، بگو خوب عبادت کرده
حکم دادند در این شهر به دیوانگی ام
شهر بی عشق، مرا زود قضاوت کرده
آنقدر گریه برای تو مرا بالا برد
هرکسی بال مرا دید، حسادت کرده
رمضان آمده و سفره ی رحمت پهن است
بشتابید همه..، فاطمه دعوت کرده
تا سحرگاه فقط گریه کن و داد بزن
باخته هر که در این ماه غنیمت کرده
تا علی واسطه شد..، بار گناهانم ریخت
پدر خاک ز فرزند حمایت کرده
چشم این عبد گنهکار به دستان رضاست
آن رئوفی که ز یک صید ضمانت کرده
"نام تو نان شب ماست اباعبدالله"
نان ما از قِبَل نام تو برکت کرده
روز محشر نبری نام مرا از یادت
مادرت گفته مرا نیز شفاعت کرده
پدرم آب نخورده است مگر که پس از آن
به لب تشنه ی تو عرض ارادت کرده
ته گودال نگاهت به حرم دوخته بود
پیش چشم تو کسی قصد جسارت کرده
با خداوند مناجات تو را قطع نمود
چکمه ی شمر به لبهات اصابت کرده
ته گودال به پیراهن تو رحم نشد
هرکسی هرچه دلش خواسته، غارت کرده
#بردیا_محمدی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_حسین سلاماللهعلیه
#شب_جمعه
#کربلا
شب جمعه است هوایت نکنم می میرم
یادی از صحن و سرایت نکنم می میرم
ناله و شکوه حرام است بر عشاق ولی
از فراق تو شکایت نکنم می میرم
سجده بر خاک شما سیره ی هر معصومی است
سجده بر تربت پایت نکنم می میرم
دوریت درد من و نام تو درمان من است
تا خود صبح صدایت نکنم می میرم
به دعا کردن تو نوکر این خانه شدم
هر سحر، شکرِ دعایت نکنم می میرم
"وضع من را به خــــدا روضـه ی تــــو سامان داد
من اگــــر گـــــریه برایـــت نکنــــم می میرم"
جان ناقابل من کاش فدای تو شود
اگر این جان به فدایت نکنم... می میرم!
شعرهایم همگی درد فراق است... ببخش
صحبت از کرب و بلایت نکنم می میرم
@poem_ahl
#زبان_حال_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_قاسم سلاماللهعلیه
تو شدي محو من و آنچه خودت ميداني
من شدم عاشق اين حال تو در مهماني
اشتياق تو به رفتن همه را حيران كرد
همه گريان و تو برعكس همه خنداني
سنگ ها نقل عروسي تو شد در ميدان
باز شمشير در اين معركه مي چرخاني
آه از اين غم كه عروسي به عزا شد تبديل
ديده ها هست دم خيمه همه باراني
تازه داماد چرا زلف تو پر خون شده است
چه عروسي عجيبي چه حنا بنداني
ماه من، ماه عسل رفتن تو كشت مرا
من فقط مانده ام و اين تن و سرگردانی
پاشو قاسم كه عروس ات به اسارت نرود
پاشو قاسم كه هوا بي تو شود طوفاني
بايد از سينه بلندت كنم از روي زمين
گفته بودي همه جا در بغلم مي ماني
#محسن_ناصحی
@poem_ahl
#زبان_حال_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_قاسم سلاماللهعلیه
این تن غرقه به خون مصحف پا مال من است
این عزیز دل زهرا و حسین و حسن است
اِرباً اربا شده مثل علی اکبر، پسرم
پیرهن از تن و تن پاره تر از پیرهن است
خونِ سر آب وضو، سنگِ عدو مهر نماز
اشک در دیده و خون جگرش در دهن است
زخم شمشیر کجا، جای سم اسب کجا؟
اسب ها از چه نگفتید که این قلب من است؟
کاش یک بار دگر اسم عمو را می برد
حیف کز خون دو لبش بسته، خموش از سخن است
اشک می ریزم و با دیده ی خود می نگرم
که گلم دستخوش باد خزان در چمن است
سیزده ساله ی من، ماه شب چاردهم
از چه دور بدنت این همه شمشیرزن است
بر تن پاک تو ای حجله نشین یم خون
پیرهن جامه ی خونین شده، خلعت کفن است
بزم دامادی تو دامن صحرای بلاست
خونِ رخساره حنا، شاخه ی گل زخم تن است
میثم آتش به شرار جگرت ریخته اند
آه جانسوز تو سوز دل هر مرد و زن است
#غلامرضا_سازگار
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#گودال
#اسارت
آمده موسم تنهایی و حیران شده ام
دادم از دست تو را، سخت پریشان شده ام
رفتی و بعد تو من پاره گریبان شده ام
نظری کن چقدر بی سر و سامان شده ام
چشم بد بعد تو دنبال من افتاد حسین
خواهرت را نکند بُرده ای از یاد حسین؟!
چند مرکب پیِ من پشت سرم تاخته اند
عده ای چشم به سوی حرم انداخته اند
این طرف روی تنت کوه سنان ساخته اند
سنگ دل ها سرفرصت به تو پرداخته اند
یک نفر هستم و از چند طرف درگیرم
به خود فاطمه سوگند که بی تقصیرم
رکن من بودی و از رکن و اساس افتادم
کعب نی خوردم و عشق تو نرفت از یادم
" زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم"
گم شده بین شلوغی سخن و فریادم
شاهدی داد زدم... گریه کنان می گفتم
با صدایی که گرفته سویشان می گفتم:
جوشن مانده به روی بدنش را نبرید
سخت جا رفته... عقیق یمنش را نبرید
با سر نیزه توان سخنش را نبرید
هرچه بردید ولی پیرهنش را نبرید
بگذارید نگاهی به سویش بندازم
لااقل چادر خود را به رویش بندازم
#محمدجواد_شیرازی
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_قاسم سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_قاسم سلاماللهعلیه
#دو_بیتی
گُل پژمرده پژمردن ندارد
ز پا افتاده پا خوردن ندارد
مرا بگذار عمو برگرد خيمه
تن پاشيده كه بردن ندارد
#علی_اکبر_لطیفیان
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_قاسم سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_قاسم سلاماللهعلیه
#دو_بیتی
بيا شوق مرا ضرب المثل كن
تمام ظرفهايم را عسل كن
براي آنكه از دستت نريزم
مرا آهسته آهسته بغل كن
#علی_اکبر_لطیفیان
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_قاسم سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_قاسم سلاماللهعلیه
#دو_بیتی
لبم بوي پدر دارد عمو جان
سرم شوق سفر دارد عمو جان
تمام سنگها بر صورتم خورد
يتيمي دردسر دارد عمو جان
#علی_اکبر_لطیفیان
@poem_ahl
#زبان_حال_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_قاسم سلاماللهعلیه
تب تنهایی من بود که تاب از تو گرفت
فکر نوشیدن یک جرعه ی آب از تو گرفت
به جمال حسنی دست درازی کردند
تازه داماد حرم نیزه نقاب از تو گرفت
هرکسی از پدرم از پدرت بغضی داشت
انتقامی عوض آن دو جناب از تو گرفت
پدر تو شتر مادرشان را پِی کرد
کینه ی جنگ جمل خُرده حساب از تو گرفت
تا به حالا نشده بود جوابم ندهی
من صدایت زدم و سنگ جواب از تو گرفت
بوی خونِ بدنت کرب و بلا را بر داشت
گل نیلوفری ام نعل گلاب از تو گرفت
ورمِ پلکِ لگد خورده دو چشمت را بست
ورنه فکر حرم آرامش و خواب از تو گرفت
گریه ی تازه عروست وسط صدتا مرد
گریه ها در وسط بزم شراب از تو گرفت
#گروه_یامظلوم
@poem_ahl
#مناجات_با_خدا
غفّاری و حکیمی و ربّی و داوری
فوق عروج وهم و فراتر ز باوری
از هر چه دیدهاند و ندیدند خوبتر
وز هر چه گفتهاند و نگفتند برتری
خالیست از ثواب و پر است از خطا و جرم
پروندۀ سیاه مرا هر چه بنگری
من کمترم از اینکه بسوزانیام به نار
تو برتری از اینکه به رویم بیاوری
خواهی ببخش و خواه بسوزان در آتشم
من عبد کوچکم تو خداوند اکبری
پرسی اگر تو کیستی و من که، گویمت:
من بندۀ فراری و تو بندهپروری
در پیش وسعت کرمت نیز کوچک است
حتی گر از گناه همه خلق بگذری
من داخل بهشت ولای علی شدم
باور نمیکنم که تو در دوزخم بری
ما را هماره بار معاصی به روی دوش
تو دم به دم حوائج ما را برآوری
«میثم» گناهکار و تو بخشنده و کریم
کز لطف خویش ناز گنهکار میخری
#غلامرضا_سازگار
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_حسن سلاماللهعلیه
#مدح_امام_حسن سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسن سلاماللهعلیه
ای دو جهانت فدا یا حسن ابن علی
مظهر صبر خدا یا حسن ابن علی
شیر خدا را خلف دُرّ سه بحر شرف
آینۀ کبریا یا حسن ابن علی
حای تو حسن ازل سین تو سرّ ابد
نون تو نورالهدی یا حسن ابن علی
مهر رخ دلربات لعل لب جانفزات
بوسه گه مصطفی یا حسن ابن علی
گه سر دوش رسول گه روی دست پدر
گه به بر مرتضی یا حسن این علی
هم به سکوت و پیام هم به قعود و قیام
بر همه ای مقتدا یا حسن ابن علی
اسوه ی ما صبر تو است کعبه ی ما قبر تو است
بقیع تو قلب ماست یا حسن ابن علی
ای به کرم چون پدر از همه مشهورتر
حاجت ما کن روا یا حسن ابن علی
عبد تو خیر العباد باب تو باب المراد
دست تو مشکل گشا یا حسن ابن علی
صلح تو تیری دگر بر دل بیدادگر
صبر تو دین را بقا یا حسن ابن علی
بنده ی ناقابلم هر چه که هستم دلم
با تو بود آشنا یا حسن ابن علی
کار تو اکرام بود اجر تو دشنام بود
ای همه جود و سخا یا حسن ابن علی
حلم مکرّر کنی نیست عجب گر کنی
دشمن خود را عطا یا حسن ابن علی
خصم نگنجد به پوست تا که شود با تو دوست
بسکه نوازی ورا یا حسن ابن علی
کار تو صدق و صفا از همه دیده جفا
با همه کرده وفا یا حسن ابن علی
ای به مزارت درود صلح تو کمتر نبود
ز نهضت کربلا یا حسن ابن علی
زخمِ همه در دلت یار شده قاتلت
کشت تو را از جفا یا حسن ابن علی
بی کسیت را چو دید زهر به دادت رسید
تا شدی از غم رها یا حسن ابن علی
قلب تو بیتاب شد به کودکی آب شد
در وسط کوچه ها یا حسن ابن علی
سوخت دل و جان تو که پیش چشمان تو
فتاد زهرا ز پا یا حسن ابن علی
جعده اگر جانی است قاتل تو ثانی است
که کشت مام تو را یا حسن ابن علی
اجر نبی بود این که آید از راه کین
بر بدنت تیرها یا حسن این علی
«میثم» دلباخته سوخته و ساخته
قصیده بهر شما یا حسن ابن علی
#غلامرضا_سازگار
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
بهترین فیض را به من دادند
به سوالم جواب لن دادند
عاشقان وصال تو اول
به مکافاتِ عشق تن دادند
روز، تحصیل ساختن کردم
شب که شد درس سوختن دادند
هجر تلخ است، از همین تلخی ست
خواب شیرین به کوه کن دادند
یوسف من! به دست این یعقوب
جاى پیراهنت کفن دادند
عاشقان وقت خمسِ دل دادن
پنج پنجم به پنج تن دادند
ما که آواره ایم و دربدریم
اشتباها به ما وطن دادند
ما مرتب اگر چه در نزدیم
این کریمان مرتباً دادند
به همه زر ولى به من کشکول
از همه بیشتر به من دادند
کربلاى حسین رفتن را
از سر سفره ی حسن دادند
بچه ها راحتند با عمه
کار را دست شیرزن دادند
چادر پاره را به نیزه زدند
نیزه اى هم به پیرهن دادند
کربلا می برد مرا؟...دیدم...
...به سوالم جواب لن دادند
#علی_اکبر_لطیفیان
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_حسن سلاماللهعلیه
#مدح_امام_حسن سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_قاسم سلاماللهعلیه
کبوتریم و پی دانهی امامحسن
رسیدهایم درِ خانهی امامحسن
تمام مردم این شهر، شهرت ما را
شناختند به دیوانهی امامحسن
عجیب نیست اگر میشوند دشمن و دوست
اسیر لطف کریمانهی امام حسن
اگر تمام جهان میهمان او باشند
هنوز جا دارد خانهی امام حسن
نمیرویم سراغ کسی به غیر از او
که رزق ماست به پیمانهی امام حسن
دل شکستهی ما آنقدر طوافش کرد
لقب گرفت به پروانهی امام حسن
فقیر بوده ولی پادشاه میگردد
به هرکه میرسد عیدانهی امام حسن
به نام قاسمیون مفتخر شدیم و شدیم
اسیر قاسم دردانهی امام حسن
#مجتبی_خرسندی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_علی سلاماللهعلیه
#مدح_امام_علی سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
مردمی که به تو نظر کردند..
چشم بر روی دیگران بستند
محتضرها به عشق دیدن تو
عوض احتضار، سرمستند
لقمه ی چرب و نرم بسیار است
نان خشک تورا هوس کردم
چشم و دل سیرهای این عالم
مست افطار ساده ات هستند
تیغ تو در نبرد میچرخید
آبروی حریف را میبرد
ملخک های آمده به مصاف
فوق فوقش دوبار میجَستند
ما که در ابتدای عشق توایم
ابتدا هم که هیچ، قبل تریم
عاشقان تو مثل تمارند
سر سپردند و عهد نشکستند
دوستانت تقیه میکردند
دشمنانت دروغ میگفتند
دوست و دشمن تو آقا جان
همه در غربت تو هم دستند
کشتنت کار ابن ملجم نیست
ماجرا ماجرای ناموس است
شعله و سیلی و در و دیوار
بهر قتلت به میخ پیوستند
#سید_پوریا_هاشمی
@poem_ahl
#مدح_حضرت_قاسم سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_قاسم سلاماللهعلیه
باید که صد دفتر به نام او غزل کرد
آنکس که طعم مرگ را همچون عسل کرد
وقتی نقاب خویش را از چهره برداشت
کرببلا را روشن از نور زحل کرد
با پهلوان شامیان کرد آنچه را که
در روز فتح مکه مولا با هبل کرد
یا در دفاع از حرم یا از ولی بود
اینگونه رزم خویش را ضرب المثل کرد
از روی ایمان و بصيرت تیغ می زد
مانند رفتار حسن که در جمل کرد
پس در تمام فتنه ها باید همیشه
با اتکا بر شیوه ی قاسم عمل کرد
دشمن که مرد جنگ با آل علی نیست
پس مشکلش را لاجرم با سنگ حل کرد
کاری که با پهلوی زهرا ميخ در کرد
آن سنگ ها با قاسم عزوجل کرد
مثل علی می خواست که از هم نپاشد
ارباب ما با احتیاط او را بغل کرد
#علی_کاوند
@poem_ahl
#مدح_حضرت_قاسم سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_قاسم سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
ای گدایان رو کنید امشب که آقا قاسم است
تا سحر پیمانه ریز کاسه ما قاسم است
هست هست هستم امشب چون حسن بابا شده
که پس از او در دو عالم صاحب ما قاسم است
با وجودی که خدای دلبران است این پدر
دیگر از امشب حسن مجنون و لیلا قاسم است
یادمان باشد اگر روزی بقیع را ساختیم
ذکر کاشی های باب المجتبی یا قاسم است
از همان روزی که رزق نوکران تقسیم شد
کربلای سینه زن های حسن با قاسم است
این کریمان به نگاه خود گره وا می کنند
آنکه عمری درد ما کرده مداوا قاسم است
گوسفندی نذر او کردیم و مرده زنده شد
آنکه نامش می کند کار مسیحا قاسم است
روی ابرویش اگر تحت الحنک بسته حسین
در حرم زیباترین فرزند زهرا قاسم است
نعره زد: ان تنکرونی ریخت لشکر را بهم
وارث شیر جمل شاگرد سقا قاسم است
مرد نجمه بود و صاحب خیمه شد در کربلا
سایه روی سر مادر به هر جا قاسم است
با اشاره هر کجا می گفت: یا زینب ببین
آن سر عمامه بسته روی نی ها قاسم است
زیر سم اسب ها با هر نفس قد می کشید
گفت با گریه حسین، این تن خدایا قاسم است
نعل های خاک خورده دنده هایش را شکست
مثل مادر این تنی که می خورد پا قاسم است
چون که قاسم بود بین گرگ ها تقسیم شد
یوسف پاشیده از هم بین صحرا قاسم است
#قاسم_نعمتی
@poem_ahl
#مناجات_با_خدا
#گریز_امام_رضا سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
گر بنا نیست که نوبت به گدایان برسد
چه نیازی که دگر این همه مهمان برسد؟
چند روز است که من پشت درم، رحم کنید
یک نفر نیست به داد من گریان برسد؟!
گاهگاهی به خودم گریه کنان میگویم
کار و بار تو بنا نیست به سامان برسد
آنکه یک شهر، در خانه به رویش بستند
بهتر آن است که با حال پریشان برسد
دامن لطف شما، قسمت هرکس نشود
کاش این دست بر آن گوشه دامان برسد
من برای همهی شهر، حرم میگیرم
بگذارید که پایم به خراسان برسد
دوست دارم دم آخر که شهادت خواندم
قبل رفتن به لبم ذکر «رضا جان» برسد
یاد آقای خراسان، دو سه خط روضه بخوان
و ثوابی هم اگر هست، به ریّان برسد:
داشت میگفت: کمی آب ... که خنجر نگذاشت
سخن حنجر خشکیده به پایان برسد ...
فکر میکرد کسی، آن حرم پرده نشین
نزد تو، گریه کنان ... پاره گریبان برسد؟!
خواهرت رفت ولی موقع رفتن میگفت:
یک نفر کاش به داد تن عریان برسد
#رضا_نظاری
@poem_ahl
#مناجات_با_خدا
#گریز_امام_علی سلاماللهعلیه
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
اینجا کریمی هست که بسیار می بخشد
لب وا نکردی تا کنی اِقرار می بخشد
تاثیرِ استغفار اوجِ باورِ عبد است
قبل از گُنه کردن تو را غفّار می بخشد!
وقت گناه او پَرده روی ما می اندازد
مشغولِ عُصیانیم که ستّار می بخشد!
هر قدر هم دوری کنیم او در پیِ ما هست
گاهی به خلوت، گاه در اَنظار می بخشد
این صبر که دارد خدا، شرمندگی دارد...
هر چه گُنه را می کنی تکرار، می بخشد...
ظرفِ تَرَک خورده در اینجا بند خواهد خورد
رفتی و برگشتی اگر صدبار، می بخشد
پیچیدگیِ زندگی تمرینِ رُشدِ ماست
اینها مقاماتی ست که دلدار می بخشد
مؤمن در امواجِ بلاها دَم نخواهد زد
زیرا بلاها نخلِ او را بار می بخشد
در میهمانی، هوشیاری جُزوِ اَرکان است
این صاحبِ خانه به ما اَسرار می بخشد
حُبِّ علی در سینه باشد کارِ ما جور است
ما را به مِهرِ حیدرِ کَرّار می بخشد
آبِ حیاتی که خدا فرموده؛ این اشک است
این هدیه را بر دیده ی بیدار می بخشد
فرموده است شیخُ الاَئِمّه: "حَق، کسی را که
اشکی بریزد در عزای یار، می بخشد"
ذکرِ "حسین" در تشنگی تسبیحِ ما باشد
جان را صفا این ذکرِ گوهربار می بخشد
امشب خدا ما را به حَقِّ آن یتیمی که
اُفتاد از ناقه در آن بازار، می بخشد
امشب خدا ما را به حَقِّ چشم هایی که
گردیده بود از ضربِ سیلی تار، می بخشد
#رضا_رسول_زاده
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_علی سلاماللهعلیه
#مدح_امام_علی سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#نجف
“کرار”واژه ای است که زیبنده ی علی ست
خورشید محو چهره ی تابنده ی علی ست
شکر خدا کبوتر جلد نجف شدم
خوشبخت آن دلی که فقط بنده ی علی ست
فرقی نمی کند چه کسی نوکرش شده ست
مولا شدن همیشه برازنده ی علی ست
بگذار، تازه روز قیامت عیان شود
حتی بهشت جلوه ای از خنده ی علی ست
از شوکت علی چه بگویم که معرکه
در انحصار بانگِ خروشنده ی علی ست
سائل شدن بهانه ی ما بود … قصد ما
تنها زیارت رخِ تابنده ی علی ست
نفرین به روزگار…که بعد از هزار سال
آن میخ نیم سوخته شرمنده ی علی ست
#احسان_نرگسی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_علی سلاماللهعلیه
#مدح_امام_علی سلاماللهعلیه
#نجف
در مسیرِ نجفت راهِ نجاتم پیداست
نقشِ امضای تو بر برگ براتم پیداست
دستم از بسته شدن باز شد و بنده شدم
حکمِ آزادیام از شکلِ صلاتم پیداست
دائمالذّکرم و از مذهبِ خود میگویم
سندِ شیعهگیام از صلواتم پیداست
نام پاک تو که در دُرّ نجف پنهان است
روی انگشترِ پیغمبرِ خاتم پیداست
آنقدر خَم شدهام پیشِ ضریحِ ذکرت
نخِ تسبیحِ ستونِ فقراتم پیداست
خوشهی اشک، از انگورِ نجف میگیرم
در دو چشمِ ترم انبارِ زکاتم پیداست
گفته بودی به سرِ محتضرت میآیی
نَقلِ خوشقولی تو از سَکَراتم پیداست
مثلِ گلدسته که اَشهد به زبانش دارد
شَهدِ نامت به لبم وقتِ وفاتم پیداست
#رضا_قاسمی
@poem_ahl