eitaa logo
🍃 شاعران حوزوی 🍃
627 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
168 ویدیو
11 فایل
🌏خبرگزاری‌ها، نشریات، و کانال‌ها در مناسبت‌های دینی و ملی به دنبال اشعار حوزویان هستند و اینجا گنجینه شعر آن عزیزان است. 🍃ارسال اشعار و احوال شاعران به 🍃مدیر شاعران حوزوی @mahta_sa 💠 #شاعران_حوزوی 💠 @shaeranehowzavi
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از قمپز
پنجاه و هفتمین محفل طنز 《قمپز》 با حضور : ناصر فیض و عباس احمدی و طنزپردازان استان قم همراه با قرعه کشی یک دستگاه شاسی بلند😀 زمان: چهارشنبه، ۲۷ اردیبهشت ماه، ساعت ۱۷ مکان: بلوار غدیر، کوچه ۸، مجتمع فرهنگی هدایت . @adabqom @qompoz
بگو برای من ای شعر از زمانهٔ او کدام بیت مرا می‌برد به خانهٔ او شبی دلم به هوای زیارت آمده است مگر قرار بگیرد در آستانهٔ او... از او بپرس به عقلم نمی‌رسد اصلاً که چیست فلسفهٔ عشق بی‌کرانهٔ او خوشا به حال عبایی که در کشاکش باد گذاشته‌ست سرش را فقط به شانهٔ او گذشته‌ها نگذشته‌ست باقی است هنوز زبانه می‌کشد آتش از آشیانهٔ او بگو چگونه از این شهر صبح صادق رفت بگو برای من از رفتن شبانهٔ او نه از غم است که من گریه می‌کنم امشب فقط به خاطر لبخند صادقانهٔ او... @shaeranehowzavi
🌺🌺🌺🌺 باز در کلاس درس‌تان مفضلی نشسته است پای منبر شما و یا همان علی نشسته است آنقدر فضا لطیف و روشن است که یقین بدان روی مسند تو، افتاب منجلی نشسته است غرق قال صادق است و نیز غرق قال باقراست دین حق ما که پای باور ولی نشسته است عشق هم ،کلاس درس صادق الائمه،والسلام! هرکه غیر از این نشسته، پای مهملی نشسته است خورده است خون شیعیان پاک راتمام ظلم دشمنت که در عمارت مجللی نشسته است آن زنی که غرق اشک،در میان صحن پاک بود دیدمش که پای پرده های مخملی نشسته است در دل حرم،برای صحن خاکی تو می گریست او که در تمام عمر،پای مقتلی نشسته است ناگهان پس از زیارتم صدازدم کجاست؟ گفت خادمی که در رواق اولی نشسته است @shaeranehowzavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبح صادق🌺 نشانده پای منبر هم مخالف، هم موافق را احادیثی که دارد روشنای صبح صادق را سزاوار است این مذهب به نام آن کسی باشد که عمری پرورش داد آن همه شاگرد واثق را به غیر از او که از ذریه‌ی اهل کرامت بود کسی اکرام می‌کرده مگر مزدور سارق را؟ نمک از سفره‌های علم او برداشته یک‌عمر ابوالشّری که می‌داند تفاسیر منافق را کلام نافذ او در مقام روز رستاخیز درآورده‌ست اشک حسرت منصور فاسق را همان ملعون که تا شمشیر بر اسلام بالا برد به چشم خود تماشا کرد برق خشم خالق را گدایی که خودش را خواند امیرالمومنین شهر! - معاذالله - از این دور خلایق هرچه لایق را سپاه ابرهه هرشب به سمت کعبه می‌رفتند به بزم خود می‌آوردند آن سلطان حاذق را میان کوچه مردی را پی مرکب دوان کردند که دارد اختیار هم مغارب هم مشارق را همین‌که خانه‌اش آتش‌گرفت و بسته‌شد دستش مجسّم می‌کند در ذهن ما بعضی دقایق را... همان روزی که با دستان شوم نامسلمان‌ها به مسجد برد شیطان عاقبت قرآن ناطق را نوای روضه‌ی "نوحو علی العطشان" او‌ بوده‌ست که تا روز ابد آتش زده دل‌های عاشق را دعا می‌کرده و رحمت بر آن‌ها می‌فرستاده‌ست همین که می‌شنیده از زن و از مرد هق‌هق را امامی که نه تنها دوست، دشمن زیر دین اوست شفاعت می‌کند در محضر خالق خلایق را یکی از نسل او در جلوه‌ای از نور می‌آید که روشن می‌کند در چشم ما اصل حقایق را @shaeranehowzavi
🌺🌺🌺🌺 میان مجلست دل‌های دانشمند می‌بینم همیشه بر لبان صادق تو پند می‌بینم به لطف مجلس درس تو، اهل سنّت و شیعه همه جمع‌اند و در دین وحدت و پیوند می‌بینم رضایی بر قضا، طوری که لبخند تو را حتی پس از مرگ پُر از درد و غم فرزند می‌بینم اشاره می‌کنی، "هارون مکّی" می‌شوم ناگاه دلم را در میان شعله‌ها خرسند می‌بینم تنفس می‌کنی وقتی، شکست صبح کاذب را، - به تو ای صبح صادق می‌خورم سوگند! - می‌بینم تو آن تفسیر "کونوا صادقین" در قلب قرآنی که بسیارت فراتر از زبور و زند می‌بینم به یاد عمه‌ات در عصر عاشورا می‌افتم باز تو را در شعله‌های خانه‌ات، در بند می‌بینم به بزمی می‌روی... سربسته می‌گویم که تا آنجا تو را بی‌احترام آن لحظه‌ها بردند... می‌بینم_ که غمگینی به یاد بزم تشت و خیزران و سر غمی داری؛ غمت را سخت بی‌مانند می‌بینم هرآنکس گریه کرده بر حسین ما - تو فرمودی - که در روز قیامت بر لبش لبخند می‌بینم *¹: اشاره‌ به آیه‌ی صادقین: توبه_۱۱۹ و این حدیث امام باقر (ع): مقصود آیه‌ی صادقین در قرآن ما اهل‌بیت (ع) هستیم. (اصول کافی، ج۱، ص ۲۰۸) *²: نام کتاب زردشتیان، تفسیر پهلوی اوستا در دوران ساسانی @shaeranehowzavi
▪️صَلَّی اللهُ عَلَیْکَ يا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ الصّادِق فَأَلْقَى اَلنَّارَ فِي دَارِ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ‏ فَأَخَذَتِ اَلنَّارُ فِي اَلْبَابِ وَاَلدِّهْلِيزِ در میان کوچه‌ها دل‌شکسته می‌رود همچو مرتضی علی دست‌بسته می‌رود کیست این‌که می‌برند باز ظالمانه‌اش می‌کِشند و می‌برند باز وحشیانه‌اش حجت خداست او، اوست جان مصطفی میوۀ دل بتول، نور چشم مرتضی نور را به‌سوی شب ظالمانه می‌برند بی عمامه بی عبا، وحشیانه می‌برند چون سرای مرتضی خانه‌اش ز کینه سوخت باز هیزم و شرر، باز هم مدینه سوخت شد بهار عالمین خسته از ربیع‌ها حرمتش شکسته‌اند، پست‌ها شنیع‌ها او که می‌گرفت نور از رخش ستاره‌ها خادمان مکتبش جابر و زُراره‌ها مُحیی محرّم و راوی غدیر بود او منیر و پیش او شمسْ مُستَنیر بود رود علم و فقه بود، روح خیزش و قیام او علَم‌به‌دست بود، تیغ بود در نیام عمر او مبارزه عمر او جهاد بود شرع را عمود بود، عرش را عماد بود گرچه زهر کینه‌ها زد به جان او شرر داشت داغ کربلا، داشت داغ میخ در می‌شویم غرق نور از شعاع پاکی‌اش می‌رویم چون نسیم تا بقیع خاکی‌اش @shaeranehowzavi
🌺🌺🌺🌺 دیری است مرا ز عمق جان دردی هست رخساره خبر داده نهان دردی هست عمامه اگر نهاده ام بر سر خویش این پارچه می‌دهد نشان دردی هست @shaeranehowzavi
🌺🌺🌺🌺 خیمه زده در سینه ها داغ عزایت خون گریه کرده آسمان حتی برایت تو صبح صادق بودی و در اوج شب ها خورشید را بیدار کردی با صدایت از بس برایت شهر را ناامن کردند شد گوشه ی حجره همان غار حرایت ای کاش میدید آسمان را در نمازت سجاده را که می کشید از زیر پایت از بوسه ی افلاکیان پر بود، افسوس حالا چرا در کوچه افتاده عبایت تو صادقانه بندگی کردی همیشه لرزانده پشت کافران را ربنایت نوری میان ظلمت شب پخش می شد هر جا که می کردی حدیثی را روایت رد می شود باران و می پیچد دوباره بوی غریبی در بقیع لحظه هایت @shaeranehowzavi
یا امام صادق(علیه السلام)🌺 برگرفته از داستان امام صادق از کتاب درسی سوم دبستان: بر درختی تکیه زد سرخورده دیروز بود یادش آمد حسرتش یک ساعت از امروز بود خواهری کوچکتر از خود مادری بیمار داشت تلخ بود ایام و زهر زندگی جان سوز بود آسمان جل بود و در هفت آسمان دنبال نان نغمه های زندگیش از ساز شب پر سوز بود غوطه ور در اقنیانوس غم دیروز بود روی موج منفی و در خواب نیمه روز بود پنجه خورشید روی شانه اش را یاد کرد پشت گرم وعده تحصیل و کار روز بود آفتاب از نور خود کم کرده بود و با نسیم عطر بود و دنجیّ اما اندکی مرموز بود چشم خود را باز کرد آه از نهادش بر کشید غفلت از کار مهم نه !! قوز بالا قوز بود باد میزد خادم بی‌قید و ، خود خیس عرق حضرت صادق(ع) امامی اینچنین دلسوز بود @shaeranehowzavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
السلام علیک یا اباعبدالله یا جعفر بن محمد؛ یکی از غصه‌های من این است پای درس تو حوزوی نشدم شده‌ام آنچه دشمنم می‌خواست آنچه خود خواستم، ولی نشدم گرچه هر مجتهد مجاهد نیست گرچه هر حوزه رفته مؤمن نیست پای دین هر کسی نمی‌ماند هر که اهل صفای باطن نیست قال صادق، صداقتت کافی است تا هدایت کنی دل همه را آتش خانه تو روشن کرد باز هم روضه‌های فاطمه را آخرش بر خلاف بعضی‌ها دست ما را خود تو می‌گیری تو امامی، رفیق خیلی‌ها تو برای رفیق می‌میری یکی از غصه‌های من این است که نمازم نماز خوبی نیست لذت از عاشقی نبردم خوب سوز، سوز و گداز ِخوبی نیست با تو کم‌کم رفیق خواهم شد روضه‌هایت دری به سوی تواند آخرش گرم می‌شوم با تو با تو ای آفتاب بی مانند هر که خواهان توست خود طلبه است نیستم، آرزویم امّا هست مکتبی بوده‌ام ز روز ازل قطره را میل، سوی دریا هست گرچه شاگرد، او فراوان داشت باز مثل حسین تنها بود پای دین هر کسی نمی‌ماند سر دنیا همیشه، دعوا بود روح من پر بکش به سوی بقیع خواهشاً لحظه‌ای کبوتر باش یا به پابوس آفتاب برو یا برایش شهید بی سر باش @shaeranehowzavi
🌺🌺🌺🌺 سلام و رحمت به دوستان و شاعران همراه مفتخریم به این همراهی عزیز و گرامی🌹 خواستم تشکر ویژه‌ای داشته باشم از همه‌ی شاعران گرامی که بیشترِ آنچه در کانال شاعران حوزوی بارگذاری می‌شود، ابیات و اشعاری‌ست که برای بنده فرستاده می‌شود. از این همه عنایت و توجه دوستان بی‌نهایت سپاسگزاریم. گاهی هم اشعار، ضعیف هستند و دوستان را برای یادگیری و کامل کردن استعداد شعری‌شان به کانال‌های یادگیری اوزان، راهنمایی می‌کنیم. این مسئله موجبات دلخوری دوستان شاعر نباشد. در اینجا گرد هم آمدیم تا از اشعار فهیم و فخیم دوستان شاعر بهره‌مند شویم. با تشکر🌹 @shaeranehowzavi
🌺🌺🌺🌺 با ها همراه باشید 🌹 @shaeranehowzavi
🌺🌺🌺🌺 هر که رو انداخت، خاطرجمع، زائر می‌شود قبل زائر کوله‌بار راه، حاضر می‌شود خوش به حال خانه‌ی خشتی نزدیک حرم آخرش یک تکه از صحن مجاور می‌شود دل سپردن ساده اما دل بُریدن مشکل است هر کسی یکبار آمد قم، مهاجر می‌شود شیخ می‌یابد مفاتیح الجنان را پشت در شاطر عباس قمی در صحن شاعر می‌شود از زبان شعر بالاتر در عالم هست؟ نیست در حرم حتی زبان شعر، قاصر می‌شود رو به قم هر بار در مشهد سلامی می‌دهم خادم باب الرضا با من مسافر می‌شود دست را بر سینه‌ات بگذار و چشمت را ببند رو به رویت گنبد و گلدسته ظاهر می‌شود @shaeranehowzavi
🌺🌺🌺🌺 اگر چه با تو پریدن خیال بالم بود غبارِ مانده‌ی روی تنم وبالم بود ولی تو پر زدی آن‌قدر که گذر کردی از آن چه دورترین نقطه‌ی خیالم بود ولی تو پر زدی آن‌گونه که به وقت وداع فقط به قدر خداحافظی مجالم بود نبین که هیچ نپرسیدمت سفر تا کی؟ دلِ پرِ چمدان پاسخ سوالم بود نبین که هیچ نگفتم، به چشم‌هات قسم هزار قطره《بمان》 لای دستمالم بود بیا که پر بزنم با تو، شسته شد با اشک همان غبار که بر بالم و وبالم بود @shaeranehowzavi
🌺🌺🌺🌺 تو مجموعه‌ی لطف‌ و جود و عطایی تو یک چشمه از جوشش هَل اَتایی تو دریاچه نه ؛ بَحر بی انتهایی چه‌گویم‌که‌هستی؟چه‌گویم‌چه‌هایی؟ تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی تو زهرا خصالی تو زهرا جمالی تو زهرا مَآبی تو زهرا جلالی تو زهرا سِرشتی تو زهرا مثالی تو در دوره‌ی خویش خیرالنّسایی تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی تویی راحت جان موسی بن جعفر تویی روح و ریحان موسی بن جعفر تویی یاس بُستان موسی بن جعفر تو بنت الامامی تو بنت الهُدایی تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی تو عَذراترین مریم اهل بیتی تو در هر دمی همدم اهل بیتی در اسرار حق، مَحرم اهل بیتی تو تندیس آن چارده مُقتدایی تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی هُمای بهشتی و عرش آشیانی که در عُشّ دین صاحب آستانی تو باب الرّضایی تو بابُ الجَنانی بهشت خداوند در خاک مایی تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی تو مانند کلثوم، زینب ترینی خدیجه وقار اَستی و بی‌قرینی وفادار مانند اُمّ البنینی تو منظومه ی جمع معصومه هایی تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی چه گویم؟که بابا ثنای تو گفته ((فداها ابوها))برای تو گفته به مدحت ولیّ خُدای تو گفته که در حشر تو شافع شیعه هایی تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی در اطراف صحنت غُباریم بانو به درگاه تان خاکساریم بانو به لطفت در این شهر داریم بانو عجب کاظمینی؛عجب کربلایی تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی تو نَفس نفیس اَنیس النّفوسی تو همشیره‌‌ی شخصِ شَمس الشّموسی درِ خانه ات از پی خاکبوسی رسیدند صدها چو شیخ بهایی تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی از این در چو بُردیم فیض دوچندان طمع‌کار گشتیم ما مستمندان به اقرار ما فرقه‌ی دردمندان تو با درد هر بینوا، آشنایی تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی اگرچه در این خاک کم غم ندیدم در این شوره زار آب زمزم ندیدم به من درد دادند و مرهم ندیدم ولی از قُمم نیست مِیل جُدایی تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی به این خسته حال مجاور نظر کن تو ای روح شعرم به شاعر نظر کن به من هم به عنوان زائر نظر کن تو رُخصت دهی می‌شوم نینوایی تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی @shaeranehowzavi
🌺🌺🌺🌺 میخواست که در سینه توان داشته باشد با عشق همیشه ضربان داشته باشد موسی در این خانه نشسته ست که شاید یک گوشه ی این خانه امان داشته باشد نیل از سر انگشت تو جاریست که باید این رود به دستت جریان داشته باشد آورده نسیم نفست شور محبت تا بیرق توحید تکان داشته باشد بر دامن تو دست توسل زده عیسی بیچاره گدا آمده نان داشته باشد با نام علی جان به روی کعبه نوشتند باید برسی تا که اذان داشته باشد زهراست پریشان تو یا منتظَر عشق حیف است نگاهی نگران داشته باشد @shaeranehowzavi
🌺🌺🌺🌺 همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی چه شکایت از فراقت که نداشتم ولیکن تو چو روی باز کردی در ماجرا ببستی نظری به دوستان کن که هزار بار از آن به که تحیّتی نویسی و هدیّتی فرستی دل دردمند ما را که اسیر تست یارا به وصال مرهمی نه، چو به انتظار خستی نه عجب که قلب دشمن شکنی به روز هیجا تو که قلب دوستان را به مفارقت شکستی برو ای فقیه دانا، به خدای بخش ما را تو و زهد و پارسایی، من و عاشقی و مستی دل هوشمند باید که به دلبری سپاری که چو قبله ایت باشد به از آن که خود پرستی چو زمام بخت و دولت نه به دست جهد باشد چه کنند اگر زبونی نکنند و زیردستی گله از فراق یاران و جفای روزگاران نه طریق تست سعدی، کم خویش گیر و رستی @shaeranehowzavi
روزم شده شام تاریک ای ماه رخشان کجایی؟ زیباترین یادگار جنگ و شهیدان کجایی؟ بر روی خون شهیدان هر روز پا می‌گذارند ای غیرت کربلایی، ای مرد میدان کجایی؟ @shaeranehowzavi
🌺🌺🌺🌺 هست در فرهنگ ما معنای افزون، بیشتر «لن‌ترانی» دارد از «لن‌یفعلوا» نون بیشتر بیت قبلی معنی بیهوده‌ای دارد ولی بیت‌های بعد از این دارند مضمون بیشتر گفت موسی با خدا درباره‌ی تبلیغ دین من سخنرانم ولی داداش هارون بیشتر چون برادرهای یوسف پیش بابا آمدند گریه می‌کردند وحشتناک، شمعون بیشتر گر چه می‌ترسم من از آیات «مدّثّر» ولی ترسم از آیات 4 و 5 «ماعون» بیشتر هر چه که بابای لیلی شرط را افزون کند در می‌آید لاجرم بابای مجنون بیشتر ماه من با ماه گردون فرق دارد فی المثل ماه من خرجش بود از ماه گردون بیشتر گفت جاری کتایون پیش خواهر شوهرش من بدم می‌آید از تو، از کتایون بیشتر در سیاست می‌شناسم آدمی بس کاردان ثروت او هست از اموال قارون بیشتر قدّ ششصد تا تریلی ادعا دارد ولی نیست کارایی او از نصف فرقون بیشتر هدیه‌ی شاسی بلندش را که لو دادند گفت ما ز یاران چشم یاری داشتیمون! بیشتر هر زمان یاد براندازان گوگولی کنم می‌کنم یاد از جناب «کیم جونگ اون» بیشتر ای که پرسیدی ز من آخوندها کی می‌روند هر زمان کف کرد باد از آب و صابون بیشتر «دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش»: کرد ابراهیم ما را له، فریدون بیشتر «دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما» گفت پاشیده شده اینجا بسی دون بیشتر موقع اهدای خون این جمله را تکرار کن آن که دارد درد مردم می‌دهد خون بیشتر @shaeranehowzavi
🌺🌺🌺🌺 ما زیارت نامه می خوانیم از بهر امید پای یاریِّ تو می مانیم از بهر امید در میان هر غمی یاد تو غوغا می کند زنده در امواج طوفانیم از بهر امید گوشه ی چشم تو هرجایی بتابد محشر است در زمان فتنه زندانیم...از بهر امید ای بهار آسمانی کاش نازل می شدی زخمیِ سوز زمستانیم...از بهر امید ابر غیبت نیست چیزی غیر گَرد معصیت ما گدای نور ایمانیم....از بهر امید.... یا ابانا...یا ابانا...خون به قلبت کرده ایم ای پدر محتاج احسانیم....از بهر امید بی کسی بدتر از این دوری نامعلوم و تلخ؟ ما زیارت نامه می خوانیم از بهر امید @shaeranehowzavi