.
مولا حسین (ع) غریبِ آشنا
هزار بار دیدهام غروب قتلگاه را
هزار بار نوحه آفریدم و گریستم
اگر چه میروم دلم پر از هوای کربلاست
اگر از این دیار پا کشیدم و... گریستم
ساجده جبارپور🖌
عکس از: مصطفی الجناحی📸
.
.
.
#به_تو_از_دور_سلام✋
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#فرجامتان_حسینی_و_بخیر
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 لحظه اعلام خبر حمله موشکی سپاه #پاسداران به مواضع آمریکایی ها، هنگام تدفین پیکر مطهر شهید #حاج_قاسم
#عین_الاسد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
32.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 فیلم کامل #حاج_قاسم و آقای اصغر #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
تلاش های حاج اصغر برای حفاظت از جان حاج قاسم...
با دیدن این فیلم حداقل برای چند دقیقه روحتون پرواز میکنه...😉
🔖نشر مجدد به بهانه سالگرد شهادت شهدای مقاومت و #سردار_دلها
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_چهارم
#قسمت_صد_و_دوم
#مجید از روزی که برای پیدا کردن پدر به #نخلستان رفته و محمد #حتی جواب سلامش را هم نداده بود، دلش گرفته و #امشب هم نمی توانست با رویی خوش پاسخش را بدهد که محمد دستش را گرفت و زیر #لب زمزمه زد: «آقا مجید! #شرمندم!»
و به قدری #خالصانه عذرخواهی کرد که مجید هم برادرانه دستش را #فشرد و با گفتن «دشمنت #شرمنده!» محمد را میان دستانش گرفت و پیشانی اش را بوسید تا کمتر #خجالت بکشد. نمیدانم چقدر مقابل در خانه معطل شدیم تا بلاخره غليان #احساس مان فروکش کرد و تعارف کردیم تا میهمانان وارد خانه شوند. آسید احمد و خانواده اش در خانه نبودند که یکسر به #اتاق خودمان رفتیم و من مشغول پذیرایی از میهمانان عزیزم شدم.
#محمد از سرگذشت دردناک #من و مجید در این چند ماه #خبر داشت و نمی دانست با چه زبانی از این همه بی وفایی اش #عذرخواهی کند که عطيه با گفتن یک جمله کار شوهرش را راحت کرد: «الهه جون! من نمیدونم چقدر دلت از دست ما #شکسته، فقط میدونم ما چوب کاری رو که با #شما کردیم، خوردیم!»
نمی دانستم چه بلایی به سرشان آمده که #گمان
می کنند آتش آه من دامان زندگی شان را #گرفته، ولی می دانستم هرگز لب به #نفرین برادرم باز نکرده ام که #صادقانه شهادت دادم: «قربونت بشم عطيه! به خدا من هیچ وقت بد شما رو نخواستم! لال شم اگه بخوام زندگی داداش وزن داداشم، #تلخ شه! من فقط دلم براتون تنگ شده بود!»
عبدالله در سکوتی #غمگین سرش را #پایین انداخته و کلامی حرف نمی زد که مجید به تسلای دل #محمد، پاسخ داد: «محمد جان! چرا انقدر ناراحتی؟ بلاخره شما تویه #شرایطی بودید که نمی تونستید حرفی بزنید. من همون موقع هم #شرایط شما رو درک میکردم. به جون الهه که از همه دنیا برام عزیزتره، هیچ وقت از تو و #ابراهیم هیچ توقعی نداشتم!»
ولی محمد میدانست با ما چه کرده که در پاسخ #بزرگواری نجیبانه #مجید، آهی کشید و گفت: «بلاخره منم یه #برادر بودم، انقدر چشمم به دست بابا بود که #فکر نمیکردم چه #بلایی داره سر خواهر پا به ماهم میاد...»
و شاید دلش بیش از همه برای #تلف شدن #طفلم می سوخت که نگاهم کرد و با صدایی غرق بغض، عذر تقصیر خواست: «الهه! به خدا #شرمندم! وقتی #عبدالله خبر آورد این بلا سربچه ات اومده، جیگرم برات #آتیش گرفت! ولی از ترس بابا #جرأت نمیکردم حتی اسمت رو بیارم! همون شب #خواب مامان رو دیدم! خیلی از دستم ناراحت بود! فقط بهم میگفت: "بی غیرت! چرا به داد #خواهرت نمی رسی؟ ولی من بازم سر غیرت نیومدم!»
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_چهارم
#قسمت_صد_و_سوم
از اینکه روح #مادر مهربانم برای تنهایی من به تب و تاب افتاده بود، #اشک در چشمانم جمع شده و نمی خواستم محمد و #عطیه را بیش از این ناراحت کنم که با لبخندی خواهرانه #نگاهش می کردم تا قدری قرار بگیرد که نمی گرفت و همچنان از بی وفایی خودش #شکایت می کرد:
«می ترسیدم! آخه #بابا خونه رو به اسم #نوریه زده بود و همش تهدید می کرد که اگه بفهمه با تو #ارتباط داریم، همه نخلستون ها رو هم به نام نوریه میکنه و از کار هم #اخراج میشیم!»
عطیه همچنان بی صدا #گریه میکرد و #محمد از شدت ناراحتی، دستانش می لرزید که مجید با لحنی #لبریز عطوفت پاسخ شرمندگی اش را داد: «حالا که همه چی تموم شده! ما هم که الان جامون راحته! چرا انقدر خودت رو اذیت میکنی محمد؟»
ولی من احساس میکردم تمام اندوه #محمد و عطیه برای من نیست که خود عطيه اعتراف کرده بود #چوب کارشان را خورده و حالا با همه تهدیدهای پدر به سراغ من آمده بودند که با دلواپسی پرسیدم: #محمد! چیزی شده؟» عبدالله آه بلندی کشید و محمد با پوزخند تلخی جواب داد: «چی می خواستی بشه؟ این همه خفت و #خواری رو تحمل کردیم، به خاطرش پشت #تو رو خالی کردیم، آخرش خوب گذاشت تو #کاسه_مون!»
من و مجید با نگاهی #متحیر چشم به دهان محمد دوخته بودیم و #نمیفهمیدیم چه میگوید که عبدالله با لحنی گرفته توضیح داد:
«بابا از دو ماه پیش که با نوریه رفتن قطر، برنگشته. این چند وقت هم مسئولیت #نخلستون و انبار با #ابراهیم و محمد بود. تا همین چند روز پیش که یه آقایی با یه #برگه سند میاد و همه رو از نخلستون بیرون میکنه!»
نفسم بند آمد و سرم منگ شد که محمد دنبالش را گرفت: «من و ابراهیم داشتیم #دیوونه میشدیم! سند رو نگاه کردیم، دیدیم سند همه #نخلستونها و خونه اس که از #نوریه خریده! یعنی بابا بیخبر از ما نخلستونها رو هم به اسم #نوریه زده بود، اونم همه رو #فروخته بود به این یارو!»
مجید فقط #خیره به محمد نگاه میکرد و من #احساس میکردم دیگر نمیفهمم محمد چه میگوید و #او همچنان با حالتی #عصبی تعریف میکرد: «ابراهیم چوب برداشته بود میخواست طرف رو بزنه! ولی #بدبخت گناهی نکرده بود، پول داده بود و همه رو از #نوریه خریده بود!»
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | لا نَعلمُ مِنها اِلّا خَیرا
جز خوبی ندیدم من از زهرا (س)
🔹 گزیدهای از مداحی حاج مهدی رسولی در آخرین شب از مراسم عزاداری #فاطمیه ۱۴۴۳ در حسینیه امام خمینی (ره)
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
.
آه می ترسـ😥ـم نبینم کربلا را جان دهم
کربلایـ❤️ـی کن مرا و بعد جانـ🥀ـم را بگیر
عکس از: مصطفی الجنابی📸
.
.
.
#به_تو_از_دور_سلام✋
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#فرجامتان_حسینی_و_بخیر
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلی حادثه تلخی بود...
ولی همونایی که در روزهای اول عین خیالشون نبود یهو بعد از اینکه فهمیدن میتونن ازش سوء استفاده کنن به میدان اومدن و هنوز بعد از گذشت دو سال ماهی خودشونو از این آب گل آلود میگیرن!
همونایی که خون ۲۰۰ هزار جوان ایرانی که در دفاع از اسلام و کشور ریخته شد رو ندیده میگیرن ولی اینجا مدافع خون این عزیزان شدن!!
#هواپیمای_اوکراینی💔
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
خنده هاشان
خاڪی بــود...
گریه هاشان
آسمـــانے...
بےریا و خاڪے
ڪہ باشـی
آسمـانےها
خـاطرخواهت مےشونـد...
#حاج_قاسم
💝
#حاج_اصغر
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🌤🍃
صبح است و باز دلم
میلِ
زیارت دارد...
ارباب خوبم سلام...
السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ
وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ
عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيت
ُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ
آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ،
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَ عَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن
#به_تو_از_دور_سلام
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#فرجامتان_حسینی_و_بخیر
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
#امام_خامنه_ای:
امروز، به فضل همین شهادتها و به برکت خون شهدا؛ ملت ما، سربلند و آبرومند است..
.
.
.
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
#شهید_حاج_محمد_پورهنگ
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
📸 ادای احترام #علیرضا_افتخاری به خانواده #حاج_قاسم باعث هجوم زامبیهای بیوطن به این هنرمند شده!
اما حقیقتا بین مردم عزیزتر شدی آقای افتخاری!
✍️"محمد اکبرزاده"
#Hero
پ.ن : الان تروریست های آمریکا ایشونم میفرستند لیست تحریم🙃 میگی نه نگاه کن😁 دو روز دیگه توی اینستا میزنی افتخاری، پیام هشدار میاد برات. یا پست میزنی از ایشون کلیپ گل من چندین منشین غمگین؛ یهویی می بینی پستت پاک شد. چرا؟ چون آقای افتخاری ارادت داره به حاج قاسم❤️😘
خلاصه منتظر باشید.
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 #استوری
🎥 مدافع حرم #شهید_مصطفی_چگینی در معراج شهدای تهران
۲۱ دی ماه ۱۴۰۰
@tafahoseshohada 🌹🕊
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🌸🍃
من کزین فاصله
غارت شده چشم تو ام
چون به دیدار تو افتد سرو کارم؛
چه کنم؟
#سید_حسن_حسینی🖌
السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ
وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ
عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيت
ُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ
آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ،
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَ عَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن
#به_تو_از_دور_سلام
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#فرجامتان_حسینی_و_بخیر
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🔴هشدار شهید کاظمی در رابطه با جنگهای بعدی پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸
#شهید_احمد_کاظمی پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و پایان جنگ تحمیلی سخنرانیای در جمع نیروهای لشکر ۸ نجف اشرف که در پادگان انبیا شوشتر حضور داشتند انجام داده، او در این صحبتها به مبارزه و جهاد اشاره کرده و در رابطه با جنگهای بعدی هشدار میدهد.
📝 بخشی از صحبتهای شهید معزز احمد کاظمی :
«امروز جنگ ما با صدام است، فردا معلوم نیست چه توطئه دیگری در میان باشد. ای برادران عزیز، مؤمن، مسلمان، خداپرست و زیر پرچم ولایت، ما باید همیشه آماده مبارزه باشیم، اگر مبارزه از وجود ما گرفته بشود، ما میمیریم، اگر مبارزه در چارچوبه ما نباشد ما دیگر نمیتوانیم به خودمان بگوییم که جوانهای این مملکت هستیم، در واقع جسمی بیروح میشویم، یک چیزی که فقط حرکت میکند.
مبارزه جزو کارهای ماست، حالا هر روز به یک گونهای! یک روز باید آرپیجی زد، یک روز باید جای پرتاب آرپیجی را ساخت، یک روز باید با روشی دیگر، در جای دیگر مبارزه کرد. باید همیشه این در ذهن ما باشد، ما در چارچوب انقلاب اسلامی قرار گرفتهایم، ما فریاد کشیده و گفتهایم که ما خدا را میخواهیم، ما با ضد خدا سازش نداریم و دست از این شعار و این عقیده، که اساس حرکت ما بوده، نمیتوانیم برداریم، ما باید همیشه برای مبارزه آماده باشیم و هیچگاه نباید ناامید بشویم که دیگر مبارزهای در کار نیست.
مبارزه همیشه هست، ما نباید از مبارزه دور شویم، چون ما خیلی دشمن داریم. شما فقط این موج رادیو را تاب بدهید! ببینید چهقدر دشمن در گوشه و کنار دنیا برای مبارزه با ما خوابیده است! مگر اینها میتوانند دست از کفر و عنادشان بردارند؟! مگر اینها میتوانند یک روز به ما بگویند که آسوده باشید؟!»
دفاع پرس📲
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_چهارم
#قسمت_صد_و_چهارم
نمی توانستم #باور کنم تمام سرمایه خانوادگی مان به همین راحتی به تاراج رفته که کاسه #سرم از درد پر شده و #قلبم سخت به تپش افتاده بود و محمد همچنان ادامه می داد:
"راستش من خیلی #ترسیدم! گفتم حتما نوریه و #برادرهاش یه بلایی تو قطر سر بابا آوردن و مال و #اموالش رو بالا کشیدن! #فوری زنگ زدم به بابا، دیدم حالش از همیشه بهتره! #دیوونه شدم! فقط داد و بیداد می کردم! اونم سرم داد کشید و گفت:
"مال خودمه! به شماها هم هیچ ربطی نداره!" من دیگه التماسش میکردم! میگفتم #حداقل سهم ما رو بده، خودت هر کاری می خوای بکن! می گفتم من و #ابراهیم دستمون به هیچ جا بند نیس! اونم گفت: "دیگه شماها سهمی ندارید! همه چی به اسم نوریه بوده، اونم همه رو فروخته و پولش مال خودشه!" دیگه گریه ام گرفته بود. بعد که دید خیلی التماس میکنم، گفت: بلند شو بیا قطر!"
که مجید حیرت زده تکرار کرد: "قطر؟!!!" و محمد به نشانه #تأیید سر تکان داد و گفت: "آره ! گفت: "تو و ابراهیم بیاید #قطر، این جا به کار خوب #براتون سراغ دارم!"" ومن بلافاصله سؤال کردم: "حالا میخوای بری؟" و به جای محمد، عطیه با #دستپاچگی جوابم را داد: "نه! برای چی بره؟!!! زندگی مون رفت به درک، دیگه نمیخوام #شوهرم رو از دست بدم ! مگه تو این #مملکت کارنیس که بره قطر؟!!!"
و يوسف را که از صدای بلند #مادرش به گریه افتاده بود، #محکم در آغوش کشید و به قدری #عصبی شده بود که به شدت تکانش میداد و همچنان #اعتراض می کرد: "من دیگه به بابا اعتماد ندارم! اگه اینا رفتن اونجا، چند سال #حمالی کردن و باز همه #سرمایه_شون رو بالا کشید، چی؟!!! از وقتی من #عروس این خونواده شدم، محمد و ابراهیم توو #نخلستون عرق می ریختن و بابا فقط دستور می داد، به کجا رسیدن ؟!!!"
میدیدم مجید دلش برای #وضعیت محمد به #درد آمده و کاری از دستش برنمی آمد که سنگین سر به زیر انداخته و محمد نگران #ابراهیم بود که زیرلب زمزمه کرد: "ولی ابراهیم خرشد و رفت!» و #عطیه نمی خواست به سرنوشت لعيا دچار شود که #باز خروشید: "ابراهیم هم #اشتباه کرد. برای همینه که لعیا #قهر کرده رفته خونه باباش! میگه یا ابراهیم برگرده یا #طلاق میگیرم!" از خبری که #شنیدم بند دلم پاره شد و #وحشتزده پرسیدم: "چی میگی عطيه؟!!!"
#یوسف را که کمی آرام شده بود، روی زمین گذاشت و دلش #حسابی برای لعیا #سوخته بود که با ناراحتی توضیح داد: "لعیا خیلی به ابراهیم #اصرار کرد که نره، ولی ابراهیم #گوشش بدهکار نبود. میگفت میرم اونجا هم #حقم رو میگیرم، هم کار میکنم. حالا لعيا با #ساجده رفته خونه باباش. #تهديد کرده اگه ابراهیم برنگرده، طلاق می گیره لعيا هم می دونه که دیگه #نمیشه رو حرف بابا حساب کرد. با با دیگه هیچ اختیاری از خودش نداره، همه کاره اش اون دختره #وهابیه!"
عبدالله #نفس بلندی کشید و با حالتی دردمندانه از این همه #بدبختی پدر ابراز #تأسف کرد: "بابا همون یه سال پیش که با این جماعت قرارداد بست، همه اختیار خودش رو از دست داد!"
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_چهارم
#قسمت_صد_و_پنجم
تمام شد! آنچه مادر از همان روز اول #نگرانش بود، به وقوع #پیوست و پدر همه اعتبار و #سرمایه_اش را به تاراج داد! دیگر از دست #کسی کاری بر نمی آمد که پدر همه هویت اسلامی و انسانی اش را هم به هوای #هوس دخترکی از دست داده بود، چه رسد به مال و اموالش...
رو به #محمد کردم و با دلی که به حال #برادرانم آتش گرفته بود، پرسیدم: "حالا تو میخوای چی کار کنی؟" محمد آه #سردی کشید و با صدایی که انگار از اعماق #چاهی ناپیدا بر می آمد، پاسخ داد:
"نمی دونم! داداش عطیه تو اسکله بندر #خمیر کار می کنه. قراره با عطيه بریم #بندر_خمیر، هم زندگی کنیم هم اگه بشه منم برم #پیشش کار کنم! امشب هم اومدیم اینجا تا هم از تو و آقا مجید #حلالیت بگیریم، هم باهاتون خداحافظی کنیم!"
حالا نوبت به #ابراهیم و محمد رسیده بود که پس از من و #عبدالله به آوارگی و در به دری #بیفتند که ابراهیم به دنبال بختی #مبهم به #قطر رفته بود، لعیا به قهر به خانه پدرش نقل #مکان کرده و محمد و عطیه می خواستند زندگی شان را به بندر خمیر منتقل کنند، بلکه بتوانند #خرجی روزانه خود را به دست آورند و کار پسران #عبدالرحمن به کجا رسیده بود که پس از سالها #امارت بر هکتارها نخلستان و دهها کارگر و #همکاری با تجار بزرگ، بایستی تن به هر کاری میدادند!
حق با #مجید بود؛ #نوریه جز به هم مسلکان خودش #رحم نمیکرد که امشب به روشنی دیدم که اگر مجید سُنی شده و ما در آن #خانه میماندیم، طولی نمیکشید که به بهانه ای دیگر #آواره میشدیم، همچنانکه #ابراهیم و محمد به هر خفتی #تن میدادند تا کلامی #مخالف پدر #صحبت نکنند و باز هم سهم شان، در به دری شد! که شمشیر شیطانی #وهابیت به اهل سنت هم رحم نکرد و گرچه قدری دیرتر از شیعه، ولی سرانجام گردن سُنی را هم شکست!
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
.
شاعر شدنم را
بگذارید به پایش
او بود که اینگونه مرا
در به درم کرد...
.
.
.
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهیدِ✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ
حتی اگر به آخر خط هم رسیدهای
اینجا برای عشق، شروعی مجدد است
جایی که آسمان به زمین وصل میشود
جایی که بین عالم و آدم زبانزد است
✋ #به_تو_از_دور_سلام
🌷به یاد محب و محبوب #امام_رضا (ع)، #شهید_حاج_محمد_پورهنگ
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🌸🍃
جز خویش مَجو رغبت دیدار ڪَس از ما
یا اینڪه بگو هجر بگیرد نفس از ما...
السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ
وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ
عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيت
ُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ
آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ،
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَ عَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن
#به_تو_از_دور_سلام
#السَلامُعَلَيَڪيااباعَبدالله
#فرجامتان_حسینی_و_بخیر
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊