eitaa logo
طرز طنز
63 دنبال‌کننده
117 عکس
6 ویدیو
2 فایل
ارائه مطالب ادبی - پژوهشی در حوزه ادبیات طنز - ارتباط با مدیر کانال: @chapaak
مشاهده در ایتا
دانلود
📖گلهای پاییزی✏️ به نظر می‌رسد عنوان «کپسول حُسن» برای این سروده مناسب‌تر بود!😊 هرچند، صلاح مملکت خویش خسروان دانند! @tarzetanz
📚 گفتگوی یک طلبه با ناصرالدین شاه 📝 صدیق معظم، حجت‌الاسلام حاج شیخ علی زمانی قمشه‌ای، از نویسندگان و مدرسان فاضل حوزه علمیه‌ی قم نقل کردند: می‌گویند، روزی ناصرالدین‌شاه، سرزده، به مدرسه‌ی «مروی» تهران رفت که می‌دانیم در دو قرن اخیر، همواره مرکز تدریس و تدرّس علوم دینی بوده است. هنگام گشت و گذار در مدرسه، شاه با طلبه‌ای روبرو شد که در حجره‌ی خود مشغول مطالعه‌ی کتاب «خلاصة‌الحساب» (نوشته‌ی شیخ بهایی) بود. طلبه‌ی مزبور لباس رسمی به تن نداشت و وقتی هم که چشمش به شاه افتاد، احترام لازم را به وی -که به‌طور ناگهانی و بی‌خبر در برابر طلبه ظاهر شده بود- نگذاشت. روی همین حساب، شاه به همراهش گفت: الان حالش را می‌گیرم و ادبش می‌کنم! و فوراً رو به طلبه کرد و گفت: این چه کتابی است که می‌خوانی؟ گفت: خلاصة‌الحساب شیخ بهایی است. گفت: در چه علمی است؟ گفت: ریاضیات. گفت: خب، بگو صد تیز به یک ریش، حسابش چقدر می‌شود؟! طلبه‌ی مزبور -که از بدشانسی شاه، خیلی رند و حاضرجواب تشریف داشت- تأملی کرد و دستی به محاسنش کشید و گفت: قربان، اگر عُشریه‌ی سلطنتی[مالیات ده درصدی که به خزانه‌ی شاه سرازیر می‌شد.] را ازش خارج کنیم و پیشکشی حکام را هم در نظر بگیریم و ازش منها کنیم، فکر نمی‌کنم چیزیش باقی بماند! شاه، با شنیدن این پاسخ سریع و شگفت، بسیار کِنِف شده و به همراهش گفت: زود برویم که هیچ آبرویی برای ما نگذاشت! 📎📎📎 منبع: (ذوق لطیف ایرانی.جلد۲. ابوالحسن منذر.صفحه ۱۳۱-۱۳۲) @tarzetanz
📜حکایت و نقیضه🖌 اخلاق‌الاشراف تقلیدی از رساله‌های اخلاقی مشهور و شیوه‌ی آن تابع اسلوب رسالات و کتب مدرسی ادوار گذشته است. عبید با نظیره‌سازی، نقيضه‌گویی و باژگونه کردن حقایق، در خلال افادات حِکمی و اخلاقی خاص خود، گاه حکایتی از احوال افراد آشنا یا ناشناس ذکر می‌کند. در اخلاق‌الاشراف، برخلاف رساله‌های دیگر عبید و به‌ویژه رساله‌ی دلگشا، از طنز اقوام تقریباً خبری نیست. حکایات اخلاق‌الاشراف به مقتضای حال و متناسب با موضوع هر باب آمده‌اند، حال‌آنکه در رساله‌ی دلگشا ترتیبی برای حکایات وجود ندارد و از هر دری سخنی به میان می‌آید. همچنین در رساله‌ی دلگشا اصل بر ایجاز و فشردگی حکایات و لطایف است، ولی در اخلاق‌الاشراف چندان به ایجاز توجه نشده است: « و هم یکی از بزرگان عصر با غلام خود گفت که از مال خود پاره‌ای گوشت بستان و زیره‌بایی معطر بساز تا بخورم و تو را آزاد کنم. غلام شاد شد. زیره‌بایی بساخت و پیش آورد. خواجه‌اش بخورد و گوشت به غلام سپرد. روز دیگر گفت بدان گوشت، نخودآبی مزعفر بساز تا بخورم و تو را آزاد کنم. غلام فرمان برد و نخودآب ترتیب کرد و پیش آورد. خواجه‌اش بخورد و گوشت به غلام سپرد. روز دیگر گوشت مضمحل شده بود، گفت این گوشت بفروش و پاره‌ای روغن بستان و از آن طعامی بساز تا بخورم و تو را آزاد کنم. غلام گفت ای خواجه! بگذار تا من همچنان غلام تو می‌باشم و اگر البته خیری در خاطر می‌گذرد، نیت خدای را این گوشت پاره را آزاد کن.» (عبید زاکانی،۱۹۹۹: ۲۴۷) عبید در اخلاق‌الاشراف با ساختن حکایاتی در مورد محیی‌الدین ابن‌عربی و حسین بن منصور حلاج، ضمن ارجاع به تفکر غالب عرفانی در عصر خود، حسن‌تعلیلی برای اعدام حلاج می‌سازد.(نک. همان: ۲۳۸) و کنایتی نیش‌دار به اخلاق و اعتبار محیی‌الدین ابن‌عربی می‌زند.(نک. همان: ۲۵۲) ظاهراً تمایلات عرفانی عبید را از خلال این دو رویکرد متفاوت به دو عارف بزرگ مسلمان می‌توان دریافت. به‌هرحال حکایت در اخلاق‌الاشراف ابزاری برای پیش‌برد مقصود است. برخلاف کتاب‌های حکمت و اخلاق که با مباحث خشک، نیاز به حکایت‌پردازی در آنها زیاد است، در اخلاق‌الاشراف چه حکایت می‌آمد و چه نمی‌آمد، مقصود حاصل می‌شد. این نیز ظاهراً به تقلید باژگونه از ساختار رسائل حکمی و پارادوکس غالب در سبک عبید مربوط می‌شود. 🔗🔗🔗 منبع: (مجله ادب‌پژوهی.شماره۱۷.پاییز۱۳۹۰.صفحه ۱۱۲-۱۱۳) @tarzetanz
📖 بگو بخند با حافظ ☺️ ای غایب از نظر به خدا می‌سپارمت جانم بسوختی و به دل دوست دارمت (حافظ شیرازی) 🔸🔸🔸 ای نور دیده‌ام که به جان دوست دارمت امسال من به مدرسه‌ای می‌گذارمت یک‌جا از آن جهت که تویی کودکی شرور در طیّ روز به که ز سر بازدارمت یک‌جا در این طمع که پس از طیّ دور درس در رأس یک مقام حسابی گمارمت آری به عشق میوه‌ی توست ای نهال دل ورنه به بوستان فضیلت نکارمت ما بین شصت طفل، توی یک اتاق تنگ با زور می‌چپانمت و می‌فشارمت رخت تو اندک‌ست و هوای کلاس سرد ای طفل بینوا، به خدا می‌سپارمت این ره پیاده گَز کن و پول اُتول مخواه تا آن‌که طفل زبر و زرنگی شمارمت گر وعده‌ی دوچرخه دهم، باورم مکن چون پول نیست توی پسی می‌گذارمت هم وضع خانه‌ات بد و هم وضع مدرسه در حیرتم چگونه سر شوق آرمت بگذارمت به مدرسه امروز بی‌سواد تا بی‌سواد نیز از آنجا درآرمت 📎📎📎 منبع: (بگو بخند با حافظ. دکتر مجید بهره‌ور. صفحه ۱۰۳) @tarzetanz
📖 پادشاه حُسن 🤴 ای غایب از نظر به خدا می‌سپارمت جانم بسوختی و به دل دوست دارمت (حافظ شیرازی) 🔸🔸🔸 تو پادشاه حُسنی و من می‌گدایمت دشنام می‌دهی و من از جان دعایمت می‌روشنی چو بدر شبِ دیگران و من همچون هلال یک‌شبه می‌از برایمت ور خود به تیغِ تیز سر از تن جدایی‌ام دامن نمی‌ز دست ارادت رهایمت در راه عشقِ یارِ وفادار، مال چیست گر جان کنی قبول روان می‌فدایمت می‌قیمتم به بوسی از آن لعل، جنس جان جانا مرو اگرچه گران می‌بهایمت گر زان که دست‌بوس تو دستم نمی‌دهد خوش‌دولتی‌ست بوسه که بر نقش پایمت تا در بهای نان ندهی جان در اصفهان طرزی در این زمانه نمی‌کدخدایمت 📎📎📎 منبع: (دیوان طرزی افشار.صفحه۲۴) @tarzetanz
📚شعرهای فرانو🖍 🔸دفاعیه🔸 تیری در رفته تکه موزاییکی پرتاب شده چشمی درآمده دستی شکسته و چندتا نقطه این وظیفه‌ی تشخیص هویت یا پزشکی قانونی‌ست وظیفه‌ی شعر، اظهار همدردی وظیفه‌ی طنز، افشای حماقت است آقای بازپرس! 🔹🔹🔹 🔸گرامافون🔸 خیلی زرنگید چپ و راست تشویقم می‌کنید نیچه بخوانم، سمفونی گوش بدهم نقاشی اجق و جق ببینم و هیچ چیزی را تایید نکنم بعد بروید بنشینید پشت سرم صفحه بگذارید فلانی هم روشنفکر شده است کور خوانده‌اید روشنفکر، جد و آبادتونه! 🔹🔹🔹 🔸همزیستی🔸 مثل تابلوی کارگران مشغول کارند فرصت سر خاراندن نداریم چوب لای چرخ هم می‌گذاریم برای هم پاپوش می‌دوزیم نان همدیگر را آجر می‌کنیم بیکار که می‌شویم تازه می‌نشینیم با احساسات هم بازی می‌کنیم! 🖇🖇🖇 منبع: (ما کوتا اونا شیم؟ اکبر اکسیر. صفحات۳۷.۴۶.۷۰) @tarzetanz
📝ادبیات هنری-انتقادی قرآن کریم✏️ 🔹پیامبری از جنس آدم‌های کوچه بازار🔹 گاه پیامبر و دین به‌گونه‌ای معرفی می‌شوند که بیش از اینکه راهنما باشند، راهزن هستند و هدایت ما بیشتر به پاک کردن صورت مسئله شبیه است تا حل مسئله. با این توضیح به تفصیل بیشتر به بُعد انتقادی - هنری آیات مورد بحث می‌پردازیم: « و گفتند: چرا این رسول غذا می‌خورد؟! و در بازارها راه می‌رود؟! چرا فرشته‌ای بر او نازل نشده که همراه وی مردم را انذار کند؟! یا گنجی از آسمان برای او فرستاده شود یا باغی داشته باشد که از (میوه‌ی) آن بخورد؟! و ستمگران گفتند: شما تنها از یک انسان مجنون پیروی می‌کنید! ببین چگونه برای تو مَثَل‌ها زدند و گمراه شدند؛ آن‌چنان که قدرت پیدا کردن راه را ندارند! زوال‌ناپذیر و بزرگ است خدایی که اگر بخواهد به تو بهتر از این می‌دهد؛ باغ‌هایی که از زیر درختانش نهرها جاری باشد و (اگر بخواهد) برای تو قصرهایی مجلل قرار می‌دهد.» [سوره فرقان. آیات ۷-۱۰] قرآن با نقل سخن کافران، می‌خواهد از زبان آنها انتظارات باطل از پیامبران را غیرمستقیم به تمسخر بگیرد. آنها بر این پندار بوده‌اند که پیامبران کسانی از جنس فرشتگان هستند، نه غذا می‌خورند و نه نیازی دارند تا در پی بازار باشند. از این رو باید این آیات را تهکُّمی دانست که باور کافران را به این شکل به ریشخند گرفته است. اما با در نظر گرفتن این نکته که مردم عرب با یهودیان و مسیحیان آشنایی نزدیکی داشتند و بسیاری از آنها حتی آیین مسیحیت را پذیرفته بودند، این آیات مفهوم دیگری پیدا می‌کنند. در واقع باید گفت این باور در حقیقت تلقّی آنها از دین یهود و مسیح است. به تعبیر دیگر چون یهودیان و مسیحیان چنین باوری درباره‌ی حضرت موسی و حضرت عیسی داشتند، مردم عرب نیز چنین باور باطلی را پذیرفته بودند. 🔗🔗🔗 منبع: (طنز مقدس. علی نجفی. صفحات۱۶۶-۱۶۷) @tarzetanz
📖نهی از منکر🧕 به من نیگا نکن، آهای برادر! خودت مگه نداری خوار و مادر؟ ماه و مگه تو نیمه‌شب ندیدی می‌خوای بگی تو خط‌ّلب ندیدی؟ صورت من یه‌کم اناری شده یه‌ریزه هم بتونه‌کاری شده اُمّل بی‌سواد ژل ندیده! دهاتی خنگ ریمل ندیده تقصیر خیاطای روسیاهه مانتوی من اگه یه‌کم کوتاهه امون ازین شهر مقرراتی موارد فجیع منکراتی تو کوچه و تو سلف و دانشکده سهم من از خوشگلی نیم‌درصده خوشگلی تو خونه هم چه فایده مهمونی زنونه هم چه فایده بابام که عاشق چشام نمی‌شه عاشق لرزش صدام نمی‌شه برادر پلاسم‌ام همین‌طور دوستای بی‌کلاسم‌ام همین‌طور فقط می‌مونه کوچه و خیابون برای عَرضه‌ی قشنگی‌یامون هم انقباضیه هم انبساطی کمیته‌ی مخوف انضباطی! آهای مدیر پاک با سیاست! من ‌کجا و اماکن و حراست؟ نذار که دلتنگی‌مو هی کش بدم خوشگلی‌مو کجا نمایش بدم؟ حیفه جوونامون پسر بمیرن کاری کنین جوونا زن بگیرن کاری کنین جوونا زن بگیرن یک زن خوشگل مث من بگیرن من اگه شوهر کنم آدم می‌شم نمونه تو تموم عالم می‌شم به زندگی می‌چسبم و به شوهر گور بابای فیس زن‌برادر به‌جون هرچی مرده تف به گورم کهنه‌ی بچه‌مو اگه نشورم کوری چشم چش‌چرون انتر مانتوی من هم می‌شه هی بلن‌تر به من نیگا نکن، آهای برادر! خودت مگه نداری خوار و مادر؟ 📎📎📎 منبع: (هی شعرتر انگیزد. سعید بیابانکی.صفحه۱۶-۱۸) @tarzetanz
📖ادبیات ایران پیرامون استعمار و نهضت‌های آزادی‌بخش✏️ @tarzetanz
📚عوامل انتقالِ شناختی از موقعیت‌های جدی(آزاردهنده)😔 به موقعیت‌های غیرجدی(خنده‌دار)☺️ گذر زمان به ما اجازه می‌دهد با آنچه بالقوه آزاردهنده است، بازی کنیم. ممکن است آنچه ما را سال گذشته یا حتی دیروز، سرگشته، ترسیده و خشمگین کرده اکنون اجزای داستانی خنده‌دار باشد. وقتی دوستان قدیمی یاد گذشته می‌کنند، در واقع، بسیاری از رخدادها که بیش از همه به آن می‌خندند در زمان خودشان بحران به حساب می‌آمدند. همانطور که استیو الن می‌گوید: «تراژدی، به‌اضافه‌ی زمان، مساوی است با کمدی.» 🔸🔸🔸 یک عامل دیگر در فاصله‌گذاری کمیک، نقش فرد -یا نقش نداشتن فرد- در وضعیت بالقوه آزارنده است. اگر شما در وقت ناهار روی پیراهن‌تان مقداری سس گوجه‌فرنگی بریزید که شبیه سوراخ گلوله باشد، ممکن است برای من خنده‌دار باشد، ولی احتمالاً من کمتر با سس گوجه‌فرنگی روی پیراهن خودم به خنده می‌افتم. به گفته‌ی ویل راجرز « همه‌چیز خنده‌دار است اگر برای دیگری رخ بدهد.» نزد مل بروکس « تراژدی یعنی من انگشت خودم را ببُرم، کمدی یعنی تو داخل چاه بیفتی و بمیری». 🔸🔸🔸 این‌ها و دیگر پدیده‌های روان‌شناختی ما را از اوضاعی که می‌تواند آزاردهنده باشد دور می‌کنند. آن‌ها مشکلات را «زیبانمایی» می‌کنند تا ضربه‌ی روانی‌ای که به‌همراه می‌آورند، به جای عواطف منفی، برایمان لذت‌بخش باشد. 📎📎📎 منبع: (فلسفه طنز. جان موریل. محمود فرجامی-دانیال جعفری. صفحه ۱۰۶) @tarzetanz
📖طنز در سروده‌های سلمان هراتی✏️ بخشی از یادداشتی خواندنی به قلم رضا کریمی لاریمی با عنوان «طنز در سروده‌های سلمان هراتی» که در شماره۲ از دوره‌ی بیست و هشتم مجله‌ی رشد آموزش زبان و ادب فارسی (زمستان۹۳) منتشر شده است. @tarzetanz
📗چه بگویم...😊 دوستانم به بنده می‌گویند چه‌قدر بی‌تفاوتی تو حسن! نه حمایت ز راستان کردی نه ز چپ‌ها نوشته‌ای اصلاً موضعت چیست؟ در چنین وضعی که شده اغتشاش در میهن گویم ای دوستان با احساس قدری آرام‌، خواهشاً، لطفاً... موضع من همیشه شفاف است هی نکوبید سنگ در هاون! در فضایی که هست خر تو خر نیست معلوم دوست از دشمن می‌شود اغتشاش دامن‌گیر با کلیکی دروغ از لندن یک‌شبه این تمدن و فرهنگ می‌شود خرج آفتابه لگن در چنین وضع غیراخلاقی می‌شود موش کور آبستن غالباً جوگرفته و درگیر مثل دعوای ما و مادرزن عده‌ای دشمن قسم خورده بی‌خیال حضور اهریمن هیجان دارد از دهان جریان فکر و اندیشه هم به کل قدغن از زن و زندگی و آزادی تا به الفاظ نیش‌دار خفن چشم بد دور ازین همه منطق کور چشم حسودها ایضاً جنگ سنگ است و گاز اشک‌آور نیست جایی برای حرف زدن چاله‌میدان شده است دانشگاه عینهو شوش مولوی راهن! این‌وری‌ها به هیبت بتمن آن‌وری‌ها شبیه سوپرمن عده‌ای هم میان جمعیت در کمین موبایل قاپیدن! «چه بگویم نگفته هم پیداست» قصه‌ی گرگ هست و پیراهن وقت وقت بصیرت و صبرست گر که هستید خیرخواه وطن صبح فردا که فتنه‌‌ها خوابید می‌رسید آخرش به موضع من! @tarzetanz
📝چند رباعی ناب✍ دل‌بسته‌ی ویترین ایمان خودیم دوریم از اسلام و مسلمان خودیم این قصه، استخوان لای زخم است عمری‌ست اسیر کفر پنهان خودیم 🔸🔸🔸 از مکر معاویه‌ست قرآن، مظلوم از طعن منافق‌ست ایمان، مظلوم ما کوفه‌مرام‌های این عصر شدیم جمهوری اسلامی ایران، مظلوم 🔸🔸🔸 ای ذره به خود بیا که پستت نکنند در برج فریب، داربستت نکنند هشدار! که این سقیفه‌بازان یهود گوساله‌ی سامری‌پرستت نکنند! @tarzetanz
📖به چه می‌خندیم؟برگسون، فیلسوف هنر✏️ در واقع، هنر برگسون در خنده مبتنی بر اثبات این نکته است که فرآیند «ایجاد خنده» نه تنها به صحنه‌ی احتمالی برخوردی مضحک محدود نمی‌شود، بلکه دقیقاً امکان پدید آمدن یک هنر و حتی سلسله‌ای از هنرهایی را فراهم می‌سازد که ویژه‌ی آدمی است. از ساده‌ترین دستگاه خنده‌آور (آدمک فنری) گرفته تا «ظریف‌ترین کمدی» که اوج آن در نظر او مرز مشترک با تراژدی دارد. (مردم‌گریز مولیر) 🔹🔹🔹 این حال ناشی از آن است که کمدی به درستی در تقاطع دو تصور کلی از هنر قرار دارد که هر دوی آنها از اهمیت بنیادی برخوردارند. در یک‌سو شگردهای خنده‌آوری را می‌بینیم که در خدمت «زندگی»اند؛ و در سوی دیگر، کاملاً برعکس، ماهیت عمیق و هنر وجود دارد که یکی از بخش‌های مهم «خنده» آن را در تقابل با زندگی مشخص می‌کند و نیز از راه دریافت اشیا و موجودات واقعی، فردی و وابسته به زمان که ادراک عادی، مکانی، اجتماعی و زیستی ما آن را از نظرمان پنهان می‌دارد. 🔹🔹🔹 بنابراین کمدی هنری است که در آن مطالب مختلف و متضاد در بالاترین حد به‌هم آمیخته‌اند. کمدی اوج هنر عملی و اجتماعیِ کیفر دادن است، «اخلاقیات را اصلاح می‌کند» اما در عین حال می‌تواند جانب فرد، ترحم و آزادی را نگه دارد. مصداق آن کمدی‌های برجسته‌ی مولیر است که همزمان تیپ‌های کمیک و افراد رنج‌دیده را توصیف می‌کند... 🔗🔗🔗 منبع: (خنده. هانری برگسون. مهستی بحرینی.صفحه ۱۷-۱۸) @tarzetanz
📜شعری فاخر و حماسی از بانویی شاعر ✒️ تقی‌الدین محمد اوحدی حسینی در شرح حال لاله‌خاتون کرمانی می‌نویسد: از خواتین عظام و مخدّرات کرام است. مردانه در راه جهانداری و معدلت قدم درنهاده، حکومت کرده، صاحب طبیعت عالی و گوهر منوالی بوده، فضیلت بسیار و کمال بی‌شمار داشته... اهل فضل و کمال را ترقیات می‌فرموده... این شعر زیبا از اوست: من آن زنم که همه‌ کار من نکوکاری‌ست به زیر مقنعه‌ی من بسی کُلَه‌داری‌ست درون پرده‌ی عصمت که تکیه‌گاه من است مسافران صبا را گذر به دشواری‌ست! جمال سایه‌ی خود را دریغ می‌دارم ز آفتاب که او شهرْگرد و بازاری‌ست! نه هر زنی به دو گَز مقنعه‌ست کدبانو نه هر سری به کلاهی، سزای سرداری‌ست 🖇🖇🖇 منبع: (چنته. محمدعلی مجاهدی. صفحه ۱۸۵) @tarzetanz
📗و باز هم چند رباعی عالی✏️ 🔸🔸🔸 ای دل ز هجوم فتنه افسون نشوی چون بید به پای خویش مجنون نشوی تا حشر همان شناور خون می‌باش خام دوسه دست و پای موزون نشوی (ص۴۱) 🔸🔸🔸 در پرده‌ی سوز و ساز هم می‌خندیم با داغ درون‌‌گداز هم می‌خندیم چون لاله‌ی نوشکفته‌ای در باران از گریه پُریم و باز هم می‌خندیم (ص۴۹) 🔸🔸🔸 شب عرصه‌ی پرسشی عذاب‌آور شد خفاش برای ما جواب‌آور شد بیداری نسل‌های مهتاب زده قربانی قرص‌های خواب‌آور شد (ص۵۲) 🔸🔸🔸 این مدعیان که در خروش‌اند همه تاجرصفت و وطن‌فروش‌اند همه تاریخ وطن به گوش ما می‌خواند این قوم دنی حلقه بگوش‌اند همه (ص۱۴۶) 📎📎📎 منبع: (مجموعه کامل شعرهای سیدحسن حسینی) @tarzetanz
📖بررسی معنا و مفهوم واژه‌ی «تمویه»✏️ تمویه(=Falsifying): زراندود کردن؛ باطلی را حق جلوه دادن، به‌زور سخنان گزاف و بديع و دلنشین. آرایش نمودن و زراندود کردن، و مجازاً مکر و فریب و تملق (غیاث) در چهار مقاله آرد: (۳۰-۲۹، چاپ قزوینی ـ معین): « لمغان شهری است از دیار سند از اعمال غزنین... و مردمان آن بِشُکوه باشند و جَلْد و کَسوب، و با جلدی زِعَری (= تندخویی) عظیم تا به غایتی که باک ندارند که بر عامل به یک من کاهو و یک بیضه رفع کنند... یک شب کفار بر ایشان شبیخون کردند و بانواع خرابی حاصل آمد... تنی چند از معارف و مشاهیر برخاستند و به حضرتِ غزنین آمدند و جامه‌ها بدریدند و سرها برهنه کردند و واویلا‌کنان به بازارِ غزنین درآمدند و به بارگاه سلطان شدند، و بنالیدند و بزاریدند، و آن واقعه بر صفتی شرح دادند که سنگ را بر ایشان گریستن آمد، و هنوز این زعارت و جلادت و تزویر و تمویه از ایشان ظاهر نگشته بود. خواجه بزرگ احمد حسن میمندی را بر ایشان رحمت آمد و خراج آن سال ایشان را ببخشید و از عوارضشـان مصون داشت و گفت: بازگردید و بیش کوشید و کم خرج کنید، تا سر سـال بـه جـای خویش باز آیید...» و همو آرد «... و آن صناعت اصحابِ أغراض بود و تمویه و تزویر اهل شر که بدانجا رسانیده بودند». 🔹🔹🔹 در کلیله و دمنه آرد (۱۰۱، ۱۳۶، چاپ مینوی): «لكن او را بر من اَغالیده باشند و به تزوير و تمويه مرا در خشم او افگنده...» و «... تا گمان نبری که این تمويهات بر رایِ ملِک پوشیده مانَد! که چون تأملی فرماید و تمییزِ ملِکانه بر تزویر تو گمارد فضیحت تو پیدا آید و نصیحت از معانَدَت جدا شود، که رایِ او کارهای عمری به شبی پردازد و لشکرهای گران به اشارتی مقهور کند.» 🔹🔹🔹 سعد وراوینی در (مرزبان نامه، ۱۱۷، چاپ قزوینی) آرد: « هرکه گناه گنه‌کاران بر خداوندگار پوشیده دارد و خواهد که رویِ حالِ او را به تزویر باطل در پرده‌ی تقریر حق نیکو فرا نماید و مَقابِح او را در لباس مَحاسن جلوه‌ی تمویه دهد، خائن و غادِر است و بر نَبْذِ حقوق مُنعم خود مُبادر...» 🔗🔗🔗 منبع: (طنز و شوخ طبعی در ایران و جهان اسلام. دکتر علی‌اصغر حلبی. صفحه۱۱۶-۱۱۷) @tarzetanz
📚قصیده‌ی کاغذیه 📝 ای کاغذ دلنواز دلبند ای رفته، نشسته بر دماوند ای رفته و در میان انبار بنهفته ز بنده، چهر دلبند ای دور شده ز ما و بسته با عامل احتکار، پیوند گویند به ما که هرچه خواهی بنویس به‌روی کاغذی چند آن‌گاه ببر به چاپخانه تا چاپ شود، همه بخوانند رفتیم به خلوت و نوشتیم آثار عظیم بی‌همانند! گفتیم غزل به‌سان شکّر گفتیم قصیده عینهو قند آن‌گاه «به‌سر یکی کُله‌خود زآهن به‌میان یکی کمربند»، بستیم و به جایگاه کاغذ رفتیم که آوریم، یک بند با خواهش و حقّه و تمنا با حیله و با شگرد و ترفند دیدیم که قیمت تو یکهو ز البرز رسیده تا به الوند کردیم کتاب خود به‌ناچار تقدیم به عمه‌ی خردمند! [ ابوطیاره‌ی کاغذی -۱۳۷۳ ] 📎📎📎 منبع: (دیوان ابوطیاره. عمران صلاحی. صفحه۶۴) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📜حکایت✍ باب اول✏️ 🔸در عدل و تدبیر و رای🔸 مر او را چو دیدم سر از خواب مست بدو گفتم ای سرو پیش تو پست دمی نرگس از خواب نوشین بشوی چو گلبن بخند و چو بلبل بگوی چه می‌خسبی ای فتنه‌ی روزگار بیا و میِ لعل نوشین بیار نگه کرد شوریده از خواب و گفت مرا فتنه خوانی و گویی مخفت* در ایام سلطان روشن‌نفس نبیند دگر فتنه بیدار، کس * [ اشاره است به حدیث: الفتنة نائمه، لعن‌الله من ایقضها. فتنه در خواب است، خدا لعنت کند کسی را که آن را بیدار کند. ] سعدی در این چند‌بیت، با استادی از ظرفیت و ظرافت زبان فارسی بهره جسته است و از ایهام کلمه‌ی «فتنه»، لطیفه‌ای ساخته که طنز عبارت در آن برجسته است. از سویی، ماهرویی را فتنه نامیده و از او تقاضا دارد که نخوابد و ازسوی دیگر عقیده دارد «فتنه» که همان آشوب باشد، بهتر است که خفته باشد: «نگه کرد شوریده از خواب و گفت مرا فتنه خوانی و گویی مخفت در ایام سلطان روشن‌نفس نبیند دگر فتنه بیدار، کس» 📎📎📎 منبع: (بررسی طنز در بوستان سعدی.محمدعلی علومی.ص۲۷-۲۸) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📚 مُرده باد دروغ‌پردازان! 🤥 بخش اول✍ آیات ۱۰ تا ۱۴ سوره‌ی ذاریات با لحنی مزاح‌گون، کسانی را که به تمسخر از زمان وقوع قیامت سؤال می‌کنند، چنان به ریشخند گرفته که خنکای لبخند را بر لب هر خواننده‌ای می‌نشانند. این آیات با بیانی رندانه و بدون پرده با دروغ‌گو خواندن کفار، تباهی آن‌ها را فریاد زده است. در آیات بعدی با گوشه و کنایه کفار را کسانی دور از آگاهی دانسته است و همین برخورد، بُعد نقد هنری را در این آیات بسیار پررنگ کرده است: مُرده باد دروغ پردازان! آنان‌که در گرداب فراموشی فرورفته‌اند. پیوسته سؤال می‌کنند روز جزا چه روزی است؟ روزی که بر آتش آزموده شوند! بچشید عذاب خود را! این همان چیزی است که درباره‌ی آن عجله داشتید!(۱) «م‍ُرده باد دروغ پردازان!» این مقدمه ما را متوجه این نکته می‌کند که سؤال آن‌ها برای کشف حقیقت نبوده، بلکه از روی تمسخر بوده است. قسمت دوم جواب استهزای کفار است. مفسران به این نکته که آنها به تمسخر از زمان وقوع قیامت سؤال کرده‌اند اعتراف دارند؛ اما هیچ اشاره‌ای به تناسب جواب ندارند. طبرسی نوشته است: باری‌تعالی به نحوی به آن‌ها پاسخ داد که آن‌ها ناراحت شوند؛ چون سوختن در آتش جهنم برای کسی خوشایند نیست.(۲) او دیگر اشاره‌ای به تمسخر کفار نکرده است. 📖📖 [ ۱. قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ * الَّذِينَ هُمْ فِي غَمْرَةٍ سَاهُونَ * يَسْأَلُونَ أَيَّانَ يَوْمُ الدِّينِ * يَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ يُفْتَنُونَ * ذُوقُوا فِتْنَتَكُمْ هَذَا الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ. ذاریات : ۱۰-۱۴. ۲. مجمع البیان، ج ۹، ص۲۳۱ ] 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📚 مُرده باد دروغ‌پردازان! 🤥 بخش دوم✍✍ اما جواب قرآن به کفار فراتر از این حرف‌ها است؛ این برخورد، دارای سبکی رندانه و شادباشانه است، و به‌راحتی فاصله‌های ساختگی و غرورهای بی‌جا را از میان بر‌می‌دارد و گوش و دل هر آدمی را برای شنیدن و اثرگذاری بیشتر آماده می‌کند. این آیات هر چند صورتی مزاح‌گونه دارند، محتوای‌شان چنان تکان‌دهنده است که هر غافلی را از خواب غفلت بیدار می‌کند. چه انسانی است که بشنود روزی او را همانند فلزی که برای تعیین سره از ناسره درون کوره می‌گذارند، ولی به‌خود نیاید؟! بدتر از همه اینجا است که ببیند دیگر خبری از مهربانی نیست. او را به آتش می‌کشند و می‌گویند: بچش! برخی «فتنه» را به معنی سوختن می‌دانند. اگر آیه را چنین ترجمه کنیم، کوبندگی و به تمسخر گرفتن آن‌ها شدیدتر می‌شود: «قیامت چه هنگامی است؟ روزی که شما را بر آتش بسوزانند!». عُکرمه گوید: مگر نمی‌بینید هنگامی که طلا را در آتش می‌افکنند گفته می‌شود: آزمایش شد. این گروه هم با سوختن در آتش آزمایش می‌شوند -همان‌گونه که طلا با سوختنِ غل و غشی که در آن است خالص می‌شود- و خازنان دوزخ به آنان می‌گویند: «ذُوقُوا فِتْنَتَكُمْ» یعنی اینک آتش و عذاب خود را بچشید.(۱) 📖📖 [ ۱. طبرسی، مجمع‌البیان، ج ۹، ص ۲۳۱ ] 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📚 مُرده باد دروغ‌پردازان! 🤥 بخش سوم✍✍✍ «فتنه» به معنی سنجیدن و به‌دست آوردن عیار طلا و نقره با ذوب آن به‌وسیله‌ی آتش است.(۱) اگر این معنی را بپذیریم این کلمه چند معنی افاده می‌کند: اول همان معنی سوختن آنها است؛ مفهوم دیگر اینکه بسیاری از کفار خود را معتقد به خدا و اصول انسانی چون جوانمردی، عدالت‌خواهی و ... می‌دانستند. قرآن با این کلمه به طور ضمنی اشاره‌ای نغز به این حقیقت دارد که در آن روز عیار شما تعیین می‌شود تا ببینیم بهرۀ شما از انسانیت و اعتقادات درست چه اندازه است. اگر در اصطلاح قرآن و روایات، به آزمایش و ابتلا «فتنه» گفته می‌شود، روی همین جهت است. به‌همین علت این سه مفهوم به یک معنا بر‌می‌گردند؛ چه‌اینکه عمل ذوب طلا، نوعی آزمایش برای به‌دست آوردن سره از ناسره‌ی آن است. آزمایش‌ها هم کوره‌های ذوبی را می‌مانند که در آن سره از ناسره‌ی انسان‌ها برملا می‌سازند. به نظر می‌آید قرآن در این قسمت که می‌گوید «بچشید آزموده‌ی خود را» [ذوقوا فتنکم] اشاره‌ای دقیق به یک اصل قرآنی دارد و آن این‌که قرآن حیات را نوعی آزمایش برای تعیین عیار انسان‌ها می‌داند.(۲) آری، ذره ذره‌ی پهنه‌ی عالم هستی، کوره‌ی بزرگ عیارسنجی است. 📖📖 [ ۱. راغب المفردات، ص ۶۲۳. ۲. (الذِى خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ «آنکه مرگ و زندگی را بیافرید تا بیازمایدتان که کدام‌یک از شما به عمل نیکوتر است و او است پیروزمند و آمرزنده». ملک: ۲. این مفهوم در آیات دیگری چون کهف: ۷ و هود: ۷ آمده است.] 🔗🔗🔗 منبع: (طنز مقدس.علی نجفی.صفحات۲۴۱-۲۴۳) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan