📌نصاب ریاست جمهوری
شهید آیت الله رئیسی نمونه یک رئیس جمهور تراز جمهوری است که حضرت آقا در پیام خود آن را به درستی تبیین کردهاند.
شرط ریاست جمهوری رجل سیاسیِ ولایتباور، معتقد به حکمت و فقاهتِ انقلاب اسلامی، پرتلاش، باکفایت، مردمی، مخلص، صمیمی، فداکار، خدمتگزار، و ... است؛ نه خطیب رسانهای بیگانه از کار و رفاه مردم و مخالف با تمدن و پیشرفت و مدعی تفکر متضاد با حکمت و فقاهت انقلاب اسلامی.
#شهید_آیت_الله_رئیسی
#شهید_جمهور
•┈┈••✾••┈┈•
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/1836
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 رئیس جمهور
⚫️ دختر دانشجو معلول بود، میخواست با رئیس جمهور صحبت کنه اما سید خودش رفت پیشش...
#شهید_آیت_الله_رئیسی
#شهید_جمهور
•┈┈••✾••┈┈•
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/1837
📌کار خطرناک
بعداز شهادت سید مظلوم شهید آیت الله رئیسی یک خط رسانهای قدرتمندی در فضای مجازی شکل گرفت وخطیب رسانهای آقای سید محمدمهدی #میرباقری رابه عنوان گزینهی ریاست جمهوری معرفی میکرد.
این اولین بار نبود، این خط رسانهای بعداز وفات فیلسوف انقلاب اسلامی آیت الله مصباح یزدی هم تلاش داشت تا جناب میرباقری را به عنوان تنها گزینهی جایگزین آیت الله مصباح درجبههی انقلاب اسلامی معرفی کند.
پیشتر هم این خط رسانهای یک بار از شبکهی المانتیور در اول ژوئن 2018 (11 خرداد 1396) در ایام تبلیغات انتخاباتی ریاست جمهوری، راهبری و هدایت شد و در فضای رسانهای داخلی به آن دامن زده شد و اخیر نیز توسط سایت اصلاح طلب انتخاب دوباره مطرح شد و درصدد القای میرباقری به عنوان مهمترین متفکر انقلاب بود.
اینبار نیز جریانی که مشخص نیست از کجا هدایت و راهبری میشود دوباره به میدان آمد و فردی را که هیچ سابقهی اجرایی و مدیریتی حتی کوچک در نظام اسلامی نداشته و هیچ ارتباطی با زندگی مردم را ندارد بلکه اندیشه او در تقابل با پیشرفت و رفاه جامعه است را به عنوان گزینه رئیس جمهور معرفی میکند و ضریب رسانهای گستردهای هم به آن میدهد و ذهنهای جبهه انقلاب را به این سو جهت میدهند. در حالی که خوب میدانند که وی شرط اصلی ریاست جمهوری که رجل سیاسی و مدیریت و تجربه است را ندارد، بنابراین دور از ذهن نیست که اهداف دیگری پشت این خط رسانهای است که از هر موقعیت و فقدانی استفاده میکند تا جناب میرباقری را از حاشیه به متن بیاورد و برای او وجاهت فکری و انقلابی به وجود آورند.
جالب توجه این است که چند روز بعد از هر موج رسانهای از سوی اعضای وابسته به جریان دفتر فرهنگستان تکذیبیهای صادر میشود و ایشان رابه عنوان کسی که مشغول فکر و تولید علم برای انقلاب اسلامی است معرفی میکند. اینبار خود آقای میرباقری به میدان آمد و بیانیه صادر کرد وبه «رسالت علمی و تبیینی خود» در جبهه انقلاب اشاره کرد.
به نظر میرسد که این جریان رسانهای بعد از این هم ساکت نخواهند ماند و موجهای دیگری رابه وجود میآورد ازاینرو لازم است به درستی و دقت جریان دفتر فرهنگستان قم و افکار جناب آقای میرباقری مورد بازخوانی و بازشناسی قرار گیرد و فرصتها و تهدیدهای آن برای مکتب انقلاب اسلامی تبیین شود.
جریان دفتر فرهنگستان که به واسطهی منبرهای میرباقری و برنامه «به سمت خدا» شبکهی سوم سیما تدریج از حاشیهی شهر قم به متن جامعه اسلامی وارد شده است و دهها عضو وابسته به این جریان به مراکز علمی وابسته به مجموعههای نظامی و نهادهای انقلابی و مجامع فرهنگی وارد شدهاند و برپایهی راهبرد تقیه و تفاهم توانستهاند روایتی نوین و روبنایی از دغدغهها و رؤیاهای خود ارائه بدهند که این تلقی دراذهان شکل بگیرد که فقط آنها هستند که حرف نوئی برای آینده دارند ودیگران از چنین ظرفیتی برخوردار نیستند.
جریان دفتر فرهنگستان و آقای میرباقری درحال گسترش و نفوذ در مراکز تصمیمگیری و محاسباتی نظام جمهوری اسلامی است در حالی که کمتر کسی از بنیانهای فکری و تجدیدنظر طلبی های آنها نسبت به علوم اسلامی و انقلاب اسلامی مطلع است و صرفا به برخی از حرفهای منبری، روبنایی وشعاری آنها استناد داده میشود.
همهی مبانی و بنیانهای فکری جریان فرهنگستان از منطق و فلسفه، کلام و اخلاق تا فقه و اصول، کاملا در تضاد با بنیانهای فکری انقلاب اسلامی و متفکران اصیل انقلاب اسلامی است وبا با رد منطق و فلسفه در سودای تاسیس یک منطق و فلسفه دیگری است که عموم بنیانهای آن برگرفته از جریانهای فکری چپ دنیای غرب است و در زمینه اخلاق و علوم انسانی به نفی مطلق حسن و قبح ذاتی ارزشها و افعال انسانی و ناتوانی عقل در کشف حقایق میپردازند. بر همین اساس عقل و یافتههای آن را برساختهی تعلقات نفسانی و تقویمات اجتماعی میدانند و بر تقدم اراده بر معرفت نظر میدهند و بدین جهت به تغییر منطق حجیت اجتهاد و به تاسیس اصول و اجتهاد دیگری نظر دوختهاند.
با توجه به این تجدیدنظر طلبی ها و تلاش گسترده برای تغییر مبانی و بنیانهای فکری و اجتهادی انقلاب اسلامی میتوان این جریان رایک جریان محوری و اساسی در جبههی انقلاب اسلامی دانست و راهبری فکر واندیشه انقلاب را به امثال آقای میرباقری سپرد؟
بدون تردید فضای جامعه اسلامی باید به گونهای باشد که هر جریان و فرقهی فکری و سیاسی بتواند فعالیت علمی و عملی صادقانه داشته باشد و حرف واقعی خودرا در کرسیهای آزاداندیشی و نظریهپردازی بزند تا محققان و صاحب نظران به نقد و بررسی ایدهها و پیشنهادات آنها بپردازند اما مسئله در اینجا، مسئله هدایت و راهبری مکتب حکمی و فقاهتی انقلاب اسلامی است مکتبی که ریشه درحکمت وفقاهت اسلامی دارد و توسط حکما و فقهای بزرگی چون امام خمینی، امام خامنهای و شهیدمطهریها و شهیدبهشتیها نظام معرفتی یافته است.
#دفتر_فرهنگستان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 شهید آیت الله رئیسی: از شدّت فقر، به امام رضا (ع) متوسل شدم
بخشی از مصاحبه منتشرنشده شهید سید ابراهیم رئیسی در سال ۱۳۷۱
🔺 امام خمینی(ره): تنها آنهایی تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند.
https://eitaa.com/hekmat121/1839
امتداد حکمت قرآنی و فلسفه الهی
📌کار خطرناک بعداز شهادت سید مظلوم شهید آیت الله رئیسی یک خط رسانهای قدرتمندی در فضای مجازی شکل گرف
📌 سپاس و امتنان
🔹پس از نشر مطلب #کار_خطرناک در نقد یک جریان رسانهای خاص، پیامهای بسیاری از اساتید، مخاطبان و خوانندگان عزیز دریافت شد که تقدیر و تشکر کرده بودند و آن را به جا و به موقع دانستهاند و ادامه آن را در سلسله یادداشتهای علمی و منطقی درخواست داده بودند. چون تعداد این پیامها زیاد بود و امکان پاسخ گویی به تک تک آنها وجود نداشت از این رو، لازم میدانم به صورت کلی از نظر لطف همهی اساتید محترم و همراهان عزیز تشکر ویژه داشته باشم.
🔸هر چند افراد خیلی معدود و ... به ناسزاگویی، توهین و تهدید روی آوردند و در آن هیچ مضایقه نفرمودند از آنها هم تشکر میکنم و براساس منطق قرآن کریم به آنها عرض سلام و خوش آمد گویی دارم و امیدوارم از نقد منصفانه و عالمانه آنها بدون افترا و توهین و تهدید استفاده کنم.
🔹میزان استقبال و درخواست عزیزان برای ادامهی این مطالب، بنده را وا داشت تا انشاءالله مجموعه یادداشتهایی را در معرفی افکار جریان دفتر فرهنگستان و وابستگان آن و همچنین ریشههای فکری و نتایج و پیامدهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی آن در جامعه را تقدیم حضور مخاطبان عزیز تارنمای امتداد حکمت قرآنی و فلسفه اسلامی کنم.
🔸پیشا پیش ثواب این یادداشتها را به روح شهید خدمت خادم الرضا حضرت آیت الله رئیسی و سایر شهدای خدمت تقدیم میکنم و از خداوند متعال توفیق اخلاص و انصاف را مسئلت دارم و امیدوارم که این تلاش در گسترش عقلانیت انقلاب اسلامی موثر واقع شود.
بمنه و کرمه
سید مهدی موسوی
۷خرداد ۱۴۰۳
#دفتر_فرهنگستان
#تغییر_و_تغایر
#فلسفه_شدن
#چپ_اسلامی
#دیالکتیک
#نقد
•┈┈••✾••┈┈•
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/1840
📌 فضایل شهیدان پرواز
آیت الله العظمی خامنهای:
شهیدان پرواز اردیبهشت ــ که اکنون سراسر کشور داغدار آنها است ــ یکی از خصوصیّاتشان رعایت فضیلتهای اخلاقی بود. مراقبت از خویش در این زمینه را باید جدّی گرفت.
جذب دلهای مردم و سپاس بیدریغ آنان یکی از پاداشهای الهی در دنیا است و تشییع چندینمیلیونی رئیسجمهور فقید و همراهان عزیزش نمونهای از این پاداش الهی است. مردم وفادار و هوشیار در شهرهای مختلف، با گلباران و اشکباران این پیکرهای پاک، یاد شهیدان دههی ۶۰ را برای نسل جدید کشور زنده کردند و در عمل، به هزاران دروغ و تهمت و شایعه پاسخ دادند. رحمت و درود خدا بر آنان!
سیّدعلی خامنهای
۱۴۰۳/۳/۶
#شهید_آیت_الله_رئیسی
#شهید_جمهور
•┈┈••✾••┈┈•
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/1841
📌 تغییر و تغایر در گفتمان انقلاب
(تحلیلی از جریان دفتر فرهنگستان قم؛ ریشهها و پیامدها)
⏹ بخش اول از ۵۰
❇️پیشگفتار
🔹یک قرن اخیر، بواسطهی آشنایی ایرانیان با علوم، مکاتب و فناوریهای غربی، قرن ظهور جریانات و گروهای فکری وسیاسی جدیدی است که با نگرشها وگرایشها متفاوت و متمایزی متولد شدهاند که هرکدام داستان وماجرای شنیدنی ودرس آموزی دارند.
🔸 توجه به چگونگی شکلگیری این جریانات، فرقهها و گروهها وهمچنین تحلیل پیامدها و نتایج آنها در مناسبات فکری ومعادلات اجتماعی، مسئلهای بسیار مهم واساسی است. بخصوص بعد دوران جنگ تحمیلی و ایجاد دعوای فقه پویا و فقه سنتی و همچنین مسئلهی قبض و بسط شریعت و نسبی بودن معرفت دینی و تاریخمندی فهم شریعت بسیار مهم جلوه میکرد.
🔹 حساسیت من به تحلیل جریانها و گروهها به مطالعات دهه هفتاد باز میگردد. بعد از سفارشات مکرر امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) و آیت الله العظمی خامنهای(دامت برکاته) به مطالعه آثار فیلسوف انقلاب فقیه متأله شهید آیت الله مطهری (رحمة الله علیه)، با سفارش و هدایت برخی از استادان محترمِ حوزهای که در آن درس میخواندم در سال ۱۳۷۷ توفیق حاصل شد که به مطالعه آثار استاد مطهری بپردازم و حدود ۴ سال انس دائمی با این آثار داشته باشم.
🔸کتابهای سیره و بخصوص #حماسه_حسینی و #جاذبه_و_دافعه_علی (علیه السلام) بسیار دلنشین و درس آموز بود و دید فرهنگی و اجتماعی جالبی را برایم به وجود آورد.
حماسهی حسینی حقیقتا یک شاهکار بود و حقیقت نهضت عاشورا را به خوبی عیان میکرد و در عین حال از فاجعهی #تحریف به خوبی پرده بر میداشت. بررسی نقش مخرب تحریفات لفظی و بیشتر معنوی از عاشورا به بهانههایی نظیر شور و گریه بیشتر و همچنین تفسیرهای باطنی و احساسی از آن قیام و نهضت بزرگ انسانساز و جامعهساز، موجب ایجاد حساسیت فکری و منطقی نسبت به تحریف حقایق و بخصوص با بهانههای مذهبی و انقلابی از همان ابتدای طلبگی شود.
🔹آنچه در جاذبه و دافعه بیشتر از هر چیزی جلوه میکرد مسئله خوارج و کجاندیشی آنها در فهم قرآن و ایستادن آنها در برابر امام جامعه و تضعیف حکومت اسلامی بود که در عین حال با تبلیغات وسیع خود را بر حق میدانستند.
نکته مهم در مباحث استاد، تذکر به مَرکب شدن خوارج (سوسیال مسلک) برای معاویه (لیبرال مسلک) بود. یعنی همواره معاویهها از ظرفیت خوارجمسلکها استفاده میکنند تا آنها به جبهه حق و حقیقت ضربه بزنند و در عین حال خود در کناری مانده و بهرهی ببرند.
استاد مطهری در صفحات پایانی تذکر میدهد که این ویژگی اختصاصی به خوارج ندارد، هرچند خوارج مضمحل شدند اما روح خارجیگری همچنان زنده ماند و در اشعریگری ادامه یافت و چند قرن بعد هم در اخباریگری ظهور پیدا کرد چرا که مکتبها و جریانها از بین میروند اما روح آنها در جامعه و تاریخ سرگردان میماند و با تغییراتی در مکتب و جریان دیگری حلول میکند.
این نکات برایم بسیار عجیب و مهم جلوه میکرد و همواره ذهنم به این مشغول بود که این روح چیست که از خارجیگری تا اشعریگری و اخباریگری ادامه یافته است و احتمالا الان هم باید وجود داشته باشد. با دقت بیشتر در متن کتاب جاذبه و دافعه علی (علیه السلام) فهمیدم که روح آن جریانات انحرافی در تفکر و تمدن اسلامی، ظاهرگرایی و تضاد و تقابل با #عقل است، تقابلی که صورتهای متنوعی در طول تاریخ بشریت و در تمدن اسلامی داشته است.
در این کتاب و مباحثات جریانشناسانه استاد مطهری، نقش #عقل در تاریخ و تمدن برایم اهمیت ویژهای یافت و مشخص شد که همهی دعواهای تاریخی انسان ومجادلات کلامی و الهیاتی به ماهیت وگسترهی عقل دردستگاه معرفتی انسان باز میگردد.
🔸 ازجمله اولین آثاری که توفیق شد چندبار آنرا مطالعه کنم وبراساس آن نظام فکریام ساخته شود کتاب فوق العاده زیبای #مسئله_شناخت استاد بود که حقیقتا چشمم رابه دنیای جدیدی باز کرد وکمک کرد درکم ازمعرفت وعلم ومعارف قرآن تغییر کند واز منظری عمیق و متفاوت به علوم اسلامی و معارف دینی و حتی تاریخ فکر و اندیشه بشری بنگرم. مفاهیمی همچون #معرفت، #حواس، #عقل #صدق، #یقین، #نسبیگرایی، #دیالکتیک، #عملگرایی برایم مهم جلوه کرد و از این طریق فهمیدم که مقوله #معرفتشناسی بسیار مهم است و ریشهی بسیاری از اختلافات و تقابلهای فکری وسیاسی ریشه در اختلافات معرفتشناختی و نظریههای نسبیگرایانه و اراده گرایانه دارد. نظریههایی که عقل را تابع اراده و حب و بغض ها (تعلقات نفسانی) و برساختهی شرایط اجتماعی و سیاسی میدانند. همچنین نظریههایی که کاشفیت علم و توانایی عقل را در شناخت واقعیت وحقیقت منکرند و به ملاکهای دیگری همچون کارآمدی در عمل و میزان تصرف وسلطه برای ارزیابی معرفتها روی آوردهاند.
🛑 ادامه دارد ...
#تغییر_و_تغایر
#دفتر_فرهنگستان
#نقد
•┈┈••✾••┈┈•
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/1842
📌 تغییر و تغایر در گفتمان انقلاب
⏹ بخش ۲ از ۵۰
🔸 این نگرش عمیق به جریانات و تحولات فکری و اجتماعی با مطالعهی کتاب #مقدمهای_بر_جهانبینی_اسلامی (انسان و ایمان، جهانبینی توحیدی، وحی و نبوت، انسان در قرآن، جامعه و تاریخ و ... ) به تدریج گستردهتر و عمیقتر میشد. هرچقدر بیشتر در این کتابها غور میکردم بیشتر به نقش عقل و ایمان در زندگی انسان و سامان دادن به تصمیمات و فعالیتهای انسان به عنوان دوبال پرواز و تعالی انسان پی میبردم و روشنتر میشد که هر کدام بدون دیگری ناقص است و به انحراف و التقاط میانجامد از اینرو، دین اسلام، عقلانیترین دین و مکتب برای رشد و تعالی همهجانبهی انسان در همه عرصههای حیات است؛ چون #عقل را به عنوان یک منبع معتبر به رسمیت شناخته است و فهم عمیق وحی و دستیابی به ایمان حقیقی را رهآورد اجتهاد و توسعه عقل و باور قلبی به حقایق هستی معرفی میکند که در قالب یک جهانبینی واقعنما (رئالیسم) و مکتب جامع ناظر به مصالح و مفاسد واقعی و مبتنی بر ارزشهای فطری و اصول عقلی و شرعی سامان یافته است.
🔹بخصوص با کتاب #جامعه_و_تاریخ افق جدیدتری برایم از مناسبات انسانی و معادلات اجتماعی آشکار شد و موجب شد که لایههای عمیقتری از عناصر جامعه و عوامل محرک تاریخ آشکار شود و با اندیشههای فیلسوفان غربی و بخصوص #مارکسیسم آشنا شوم. این اولین باری بود که با متن یک کتاب اعتقادی و کلامی مواجه شدم که از جامعه و تاریخ بحث میکند و طرح بدیعی برای تبیین فلسفی ماهیت جامعه و فلسفه تاریخ و قواعد تحول و تطور تاریخ ارائه میدهد. انصافا شناخت فلسفی ماهیت تحولات تاریخی و تغییرات اجتماعی به تفسیر استاد مطهری براساس حکمت متعالیه یک نعمت بزرگی بود که در آن دوران نصیبم شد و موجب شد که افراط و تفریط در برابر تحولات تاریخی و تغییرات اجتماعی برحذر باشم. برای این منظور به دنبال الگوی استاد مطهری برای مواجه با تحولات زمانه و نیازها و مقتضیات انسان معاصر بودم.
🔸پس از پرس و جو و انس با آثار استاد مطهری علاوه بر کتاب پانزده گفتار به کتاب عمیق و نوآورانهی #اسلام_و_مقتضیات_زمان (که بعدها به اسلام و نیازهای زمان تغییر نام داد) رسیدم. حقیقتا این کتاب نقش بسیار مهمی در ساختار اندیشهای من داشته و دارد. در این کتاب بود که ارزش و اهمیت دانش فقه و علم اصول فقه و تراث فقیهان و اصولیان برایم آشکار شد و به خطر #اشعری_گری، #اخباری_گری و #نسبیگرایی_اخلاقی بیشتر از گذشته واقف شدم.
🔸با مطالعهی این کتاب و سایر آثار مرتبط از استاد مطهری همچون کتاب خاتمیت، مقاله «اصل اجتهاد در اسلام» و مقالات ابتدایی کتاب بیست گفتار فهمیدم که جریانهای #اشعری_مسلک با نفی حسن و قبح عقلی ارزشهای اخلاقی و #اخباریگری با نفی حجیت عقل و اصل اجتهاد در اسلام، جریانهای بسیار موثری در تغایر و تقابل با عقلانیت جامعه اسلامی (حکمت و فقاهت) بوده و توانستهاند جامعه اسلامی و شیعی را که با حکومت صفویه در مسیر پیشرفت و تکامل قرار گرفته بود، گرفتار امور فرعی و متحجرانه کند و به تضعیف نقش فقاهت و حکمت در مناسبات انسانی و معادلات اجتماعی و تغییر مبانی کلامی و قواعد اصولی دانش فقه بپردازد و به همین سبب فقهای اصولی و مجتهدان از عرصهی فکر و سیاست کنار زده شدند و محدثین و خطبای اخباری جایگزین آنها شدند و همین موجب عقبماندگی فکری و فرهنگی جامعه و تضعیف بنیانهای عقلانی و نظری حکومت صفویه در عرصههای مختلف شد و بالتبع موجب تضعیف حاکمان صفویه و نظریه حکومت و مشروعیت آن شد. لذا دولت صفویه، امکان بسیج مردم برای مقاومت در برابر حملهی سپاه بدوی محمود افغان را نداشت و به بدترین نحو ممکن شکست خورد و مال و ناموس مردم به تاراج رفت، چون ارتباطی با زندگی مردم و واقعیتهای اجتماعی نداشت
🔹 با کتاب #اسلام_و_نیازهای_زمان دوگانههای تجدد یا تحجر، تحول یا سکون، پیشرفت یا پسرفت، خودباوری یا خودباختگی در برابر تمدن غرب و شرق بیشتر برجسته شد و مشخص شد که به سادگی نمیتوان با علم، فناوری و پیشرفتهای تمدن غرب و نظریههای ستیزهجویانه و نسبی گرایانهای شرق مواجهه شد و به #غربستیزی یا #غربگرایی حکم کرد و خطابه خواند؛ بلکه به فهم عمیق از علم و فلسفه اسلامی و روششناسی اجتهاد و همچنین درک عمیق علم و تمدن غربی نیاز است. بدون چنین دستگاه فکری عمیقی نمیتوان حرکت صحیحی داشت.
🔸 این طور فهمیدم که به نظر استاد مطهری، مشکل جریانهای #غرب_ستیز و #غرب_گرا، نداشتن شناخت عمیق از عمق دستگاه حکمت و فقاهت اسلامی و ضعف در درک درست و عقلانی از تحولات بشری و پیشرفتهای علمی و فناورانه در غرب و ریشههای فکری آنها است.
🛑 ادامه دارد ...
#تغییر_و_تغایر
#نقد
•┈┈••✾••┈┈•
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/1843
📌 تغییر و تغایر در گفتمان انقلاب
⏹ بخش ۳ از ۵۰
🔹 توجه به تحولات علمی و فناورانهی در غرب و آثار فکری، فرهنگی و سیاسی دو مکتب مهم #لیبرالیسم و #سوسیالیسم بر جوامع اسلامی از جمله موضوعاتی بود که در لابهلای آثار استاد مطهری، ذهنم را به خود مشغول میداشت و روز به روز این پرسش بیشتر مطرح میشد که چرا غرب در عین پیشرفتهای علمی و فناورانه، از خدا و دین، بیشتر فاصله گرفته و به مادیگری و الحاد متمایل شده است؟ آیا این الحاد و مادیگرایی محصول رشد عقل، علم، سرمایهداری و توسعهی فناوریهاست یا معلول ضعف در بنیانهای فکری و فلسفی آنها است؟
🔸 کتاب #علل_گرایش_به_مادیگری استاد مطهری بهترین متن برای پاسخ به این پرسشهای فلسفی بود. استاد مطهری در این کتاب براساس نظریه #فطرت به تحلیل فلسفی و اجتماعی تمدن غرب پرداختهاند و روشن ساختهاند که مجموعهای از علل فکری و فلسفی و عوامل اجتماعی و سیاسی دست به دست داد تا تمدن غرب به دام مادیگری بیافتد.
🔹 مقدمهی کتاب با عنوان «ماتریالیسم در ایران» برایم بسیار خواندنی و جذاب بود. چرا که به معرفی جریاناتی میپرداخت که سعی داشتند که تراث تمدنی و همچنین اسلامی را با مادیگرایی و پیشرفتهای مادی همسو نشان دهند. اما از این خطرناکتر، جریانی است که بر پایهی منطق دیالکتیک و ادبیات تند انقلابی به دنبال تفسیری از قرآن است تا فرهنگ اسلامی را فرهنگ انقلابی و تضادگرا معرفی کند. استاد از این جریانات با عنوان «ماتریالیسم منافق» یاد میکند که حقیقتا برایم بسیار انذار دهنده و نگران کننده بود. با مطالعهی این مقدمه بود که با ریشههای انحرافات مجاهدین خلق و گروهک فرقان بیشتر آشنا شدم. (گروهکی که در سال ۱۳۵۸ مغز متفکر انقلاب اسلامی، استاد مطهری را به جرم انتقاد از دکتر شریعتی ترور کردند.) جریانهایی که بعدها به #چپ_اسلامی مشهور شدند.
🔸 جریانات چپ که به تدریج بعد از مشروطه در ایران شکل گرفت نوعی واکنش علیه جریانهای لیبرال مسلک بود. جریانات چپ بدون آنکه ریشه در تاریخ و سنت اسلامی داشته باشند برآیند ترجمهی متون سوسیالیستهای غربی در قرن ۱۸ و ۱۹ است که بر مفاهیمی چون عدالت و برابری تاکید دارند و با نابرابریهای برآمده از نظامات طبقاتی و سرمایهداری سر ستیز دارند. منطق دیالکتیک هگل که بر #تغییر و #تغایر و #نسبت و #تناسب استوار است بهترین مستمسک فکری برای توجیه ستیز و تقابل با لیبرالیسم و سرمایهداری بود. چون بر مبنای این اندیشه «همه چیز از مبارزه به وجود میآید...» (نقدی بر مارکسیسم، م.آثار ج۱۳ص۸۳۵)
🔹 #چپ_اسلامی با تأکید بر منطق دیالکتیک و تفسیر تضادگرا از هستی و انسان، جامعه و تاریخ به دنبال تفسیری انقلابی و تقابلی از اسلام هستند و از طرح #اسلام_انقلابی در مقابل #انقلاب_اسلامی دفاع میکردند. در خاطرات مختلف از زندگی ایشان خواندم که استاد مطهری معتقد بوده که این جریانات چپ اسلامی، پای منبر برخی از روحانیون و ائمه جماعت تهران و درس تفسیر و نهجالبلاغه آنان به چنین اندیشههایی روی آوردهاند. روحانیونی که تحت تاثیر ادبیات برخی از روشنفکران سوسیال مسلک، بودند و قرآن و نهجالبلاغه را سوسیالیستی فهم میکردند و به خورد مخاطبین خود میدادند. منشورات سوسیالیستی با قرائت مارکسیستی آن، مثل نقل و نبات در فضاهای روشنفکری و اجتماعی آن زمان وجود داشت و از جذابیت بسیار زیادی برخوردار بود چون برای مقابله با لیبرالیسم و نظام سرمایهداری غرب تولید ادبیات کرده بود و به علم انقلاب بدل شده بود. از اینرو، این مسئله بسیار جذاب مینمود که چرا برخی از روحانیون و جوانان مسلمان برای مقابله با نظام سرمایهداری و اقامه عدالت به مکتب مارکسیسم و سوسیالیسم پناهنده شدند و درصد جمع میان مبانی منطقی و فلسفی سوسیالیسم با منابع و متون اسلامی افتادند؟
🔸همین پرسشها میل مطالعهی سایر آثار استاد شهید مطهری را بیشتر میکرد تا معلوم شود که جریانهای #چپ_اسلامی به کدام بخشهای مارکسیسم دل بستهاند و بر آن اساس، انسان، هستی، جامعه و اسلام را تعریف میکنند.
🔹 اینگونه احساس میکردم که از منظر استاد مطهری واژه #دیالکتیک و اصل تضاد به همراه مفهوم #فلسفه_شدن مهمترین مفاهیم دستگاه فلسفی هگل و مارکسیسم است که در تقابل با حکمت الهی و فلسفه اسلامی است و بنیان همهی تجدیدنظر طلبیها و انحرافات تمدن غرب است و باید وقت زیادی را جهت فهم آنها صرف کرد تا به روح و جوهر جریانات #چپ پی برده شود، بدین جهت وقت زیادی را برای فهم این مفاهیم صرف کردم اما همچنان نقاط مبهم و مجهول زیادی وجود داشت.
🛑 ادامه دارد ...
#نقد
#تغییر_و_تغایر
#فلسفه_شدن
•┈┈••✾••┈┈•
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/1844
📌 منابع فکری امام خمینی
✔️ سؤال حسنین هیکل از امام خمینی(ره) و پاسخ ایشان
❓ حسنین هیکل: يك سؤالِ شايد كمى شخصى دارم كه مطرح كنم؛ چه شخصيت يا شخصيتهايى- در تاريخ اسلامى يا غير اسلامى- غير از رسول اكرم(ص) و امام على(ع) شما را تحت تأثير قرار داده است و روى شما مؤثر بوده است؟ و چه كتابهايى- به جز قرآن- در شما اثر گذاشته است؟
✔️ جواب امام خمینی: من نمىتوانم به اين سؤال الآن جواب بدهم. احتياج به تأمل دارد. كتابهاى زيادى ما داريم؛ شايد بتوان گفت در فلسفه: ملاصدرا، از كتب اخبار: كافى، از فقه: جواهر. علوم اسلامى ما خيلى غنى هستند؛ خيلى كتب داريم. نمىتوانم براى شما احصا كنم.
📚 صحيفه امام خميني، ج5 ص271
از نردبان فقاهت
•┈┈••✾••┈┈•
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/1846
📌 تغییر و تغایر در گفتمان انقلاب
⏹ بخش ۴ از ۵۰
🔸 علاوه بر کتاب علل گرایش به مادیگری، کتابهای #نقدی_بر_مارکسیسم و چهار مجلد #فلسفه_تاربخ انصافا یک دایرة المعارف بسیار ارزشمند بود که از طریق آنها توانستم با #سوسیالیسم، #مارکسیسم و #منطق_دیالکتیک و #فلسفه_شدن آشنا شوم.
🔹 دغدغه اصلی جریانات چپ، رسیدن به سوسیالیسم است و «سوسیالیسم یعنی زندگی اجتماعی که «من» ها تبدیل به «ما» بشود و این هم مشروط به این است که مالکیت ابزار تولید از صورت انفرادی به صورت اجتماعی دربیاید، و مالکیت ابزار تولید هم از صورت انفرادی به صورت اجتماعی در نمیآید مگر آنکه ابزار تولید به یک مرحله خاصی از تکامل برسد.»(فلسفه تاریخ،ج۳ص۳۱۷) برای رسیدن به این مرحله نیاز به یک دستگاه منطقی و فلسفی است که هگل آن را فراهم کرده است.
🔸 با مطالعه این آثار مشخص شد که حرف اصلی هگل و مارکس و امثال اینها این است که همهی امور درحال حرکت است و این هم محصول دیالکتیک و تضاد درونی امور است.
هگل با نفی منطق صوری، فلسفهی خود را بر منطق دیالکتیکی استوار میداند که بر محور یک سلسله مقولات ذهنی غیر قابل انکار میچرخد که جایگزین بدیهیات در منطق صوری است. این مقولات در چند دستهی سه تایی استوار است.
دستهی اول آن مقولات سهگانهی «هستی، نیستی، گردیدن (شدن)» است. هستی و نیستی مقولات ثابت نیستند. بلکه در روند «شدن» سیر میکنند.
هگل ضدیت و تناقض را به دیالکتیک خود افزود و تناقض را پایهی فعالیت طبیعت و موجودات دانسته که درصورت عدم وجود چنین تناقض و تضادی، سکون بر آنها حکمفرما است.
🔹از مهمترین حرفهای هگل نفی علیت است. او میگوید: «توضیح عالم بر اساس علیت صحیح نیست و یگانه راه توضیح و تفسیر عالم بر اساس استنتاج نتیجه از دلیل است.»(م.آثار، ج ۱۳، ص:۱۹۵- ۲۰۷) زیرا هگل معتقد است، اصل علیت (نظام علت و معلول) نمیتواند تفسیر درستی از جهان هستی ارائه کند، چون براساس این اصل نمیتوانیم به آخرین حلقه علتها در توضیح جهان دسترسی پیدا کنیم. همچنین در صورت دستیابی به علت نهایی، باز هم سؤال از خود علت نهایی وجود دارد و مشکلی را حل نکرده است.
🔸همچنین او معتقد است: «اصول دیالکتیک را همینطور که بر طبیعت تعمیم میدهند بر افکار و بر اصول تفکر هم تعمیم میدهند و میگویند همه چیز در حرکت است، همه چیز مشمول اصل تضاد است حتی خود فکر و خود اصول تفکر»(فلسفه تاریخ،ج۱،ص۷۶) بر این مبنا، همه علوم جهتدار هستند و روبنایی از مناسبات اجتماعی و معادلات سیاسی اند که با تغییر آن مناسبات تغییر خواهند کرد. لذا هیچ فلسفه و علم ثابتی نخواهیم داشت در حالی که فلسفه قدیم و متافیزیک چون بر هستی و وجود استوار است ادعای ثبات دارد و فقط به تفسیر جهان میپردازد و امکان تغییر جهان را ندارد. در حالیکه انسان به دنبال تغییر جهان و چگونگی کنترل شرایط باید باشد نه تفسیر آن. از این رو، از برهان عقلی و متافیزیک و فلسفهی هستی دل کنده و به دیالکتیک (جدل) و تاریخ و #فلسفه_شدن روی آوردند و ادعا دارند که متافیزیک و فلسفه ناقص است و جهان را پراکنده و ثابت مینگرد و دیالکتیک جهان را یک #کل شبکهای، #سیستمی و پویا میبیند. لذا وقتی «منطق دیالکتیک را شرح میدهند میگویند: دیالکتیک برخلاف متافیزیک، طبیعت را مجموعه تصادفات اشیاء و پدیدههایی که از یکدیگر مجزّا و منفرد بوده و به یکدیگر وابستگی ندارند، نمیداند؛ دیالکتیک برخلاف متافیزیک که برای طبیعت یک حالت آرامش و رکود و سکون تغییر ناپذیر قائل است، آن را متحرّک و در حال تحوّلات پیدرپی میداند.» (علل گرایش به مادیگری، س۱۳)
🔹 در تلقی چپگرایان، فلسفهی هستی و متافیزیک، بر محور عقل و خرد استوار است و در نهایت به منطق و برهان میانجامد و این امر کاملا انتزاعی (ایدئالیستی) و به دور از عینیت و کنترل و سرپرستی جامعه است و نمیتواند به مبارزه با نظام سرمایهداری و کشورهای امپریالیستی بپردازد و نهایتا در خدمت آنها قرار میگیرد.
اما فلسفهی شدن بر محور منطق #دیالکتیک و محوریت مفاهیمی همچون #تضاد، #تغییر، #تغایر، #نسبت، #تناسب و #هماهنگی است و به سیر جدال و تضاد در طبیعت، ذهنیت و تاریخ متوجه است؛ لذا روش دیالکتیک، دینامیک و پویا است، و مانند منطق صوری ایستا و ثابت نیست. تنها این روش است که به فلسفهی تاریخ میانجامد که عینیتگرا است و به کنترل جامعه و سرپرستی ارادهها معطوف است.(ر.ک: فلسفه تاریخ ج۲ص ۳۲، نقدی بر مارکسیسم، م.آثار، ج۱۳، ص۶۷۱ - ۶۸۴)
🔸 لذا تنها با تولید فلسفهی شدن و کشف چگونگیهاست که تغییر جهان، کنترل ارادهها، سرپرستی جامعه، مبارزه با نظام سرمایهداری و توجه به تحول و تکامل و کارآمدی و کنترل عینیت ممکن میشود.(فلسفه تاریخ، ج۲،ص۲۰۶)
#فلسفه_شدن
#تغییر_و_تغایر
#نقد
🛑 ادامه دارد ...
#نقد
•┈┈••✾••┈┈•
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/1849
📌 تغییر و تغایر در گفتمان انقلاب
⏹ بخش ۵ از ۵۰
🔸اگر قوانین دیالکتیک و تضاد را بپذیریم اساس حوادث تاریخ واجتماع مبارزه است. هگل، توسعه وپیشرفت بشریت را درگرو تضاد وتنازع میداند وتاریخ بشریت را تاریخ تنازع وتقابل جریانها وجبههها میداند ومیگوید:
«نزاع و شر، امور منفی ناشی از خیال نیستند؛ بلکه امور کاملًا واقعی هستند و در نظر حکمت، پلّههای خیر و تکامل میباشند. تنازع، قانون پیشرفت است. صفات و سجایا در معرکه هرج و مرج و اغتشاش عالم، تکمیل و تکوین میشوند و شخص فقط از راه رنج و مسؤولیت و اضطرار به اوج علوّ خود میرسد. رنج هم امری معقول است و علامت حیات و محرّک اصلاح میباشد. شهوات نیز در بین امور معقول برای خود جایی دارند؛ هیچ امر بزرگی بدون شهوت به کمال خود نرسیده است و حتی جاه طلبیها و خودخواهیهای ناپلئون بدون اراده او به پیشرفت اقوام کمک کرده است. زندگی برای سعادت (آرامش و رضایت حاصل از آن) نیست، بلکه برای تکامل است. تاریخ جهان، صحنه سعادت و خوشبختی نیست، دورههای خوشبختی صفحات بیروح آن را تشکیل میدهد؛ زیرا این دورهها ادوار توافق بودهاند و چنین رضایت و خرسندی گرانبار، سزاوار یک مرد نیست. تاریخ در ادواری درست شده است که تناقضات عالم واقع به وسیله پیشرفت و تکامل حل شده است.»(عدل الهی، ص۱۵۰)
🔸 هگل برای جامعه و تاریخ شخصیت مستقل قائل است و معتقد به #روح_زمان و روح تاریخ است که اراده دارد و بشریت را مسخر خود میسازد و «مرد بزرگ آن کسی است که بیان کننده اراده زمان خود باشد، یعنی آنچه که زمان اراده کرده او مظهر اراده زمان باشد. به عصر خود بگوید که اراده آن چیست (اراده زمان چیست) و آن را عمل کند. اعمال چنین فردی جان و ذات عصر اوست. وی به زمان خویش فعلیت میبخشد.» بعضی سخن هگل را همان «مشیت الهی» میدانند که مشیت الهی تاریخ را به سوی هدفی سوق میدهد؛ تاریخ مقصد و هدفی دارد که به آن سو میرود.(فلسفه تاریخ، ج۱،ص۱۳۸)
🔹استاد مطهری مینویسد:
«هگل قائل به «روح جهانی» است. این روح جهانی هگل- که «روح معقول» هم میگوید- معنی خاصی در فلسفه او دارد. در واقع این روح جهانی یک «مطلقی» است که او قائل است و معتقد است که همین حرکت دیالکتیکی جهان منتهی به روح جهانی میشود، آن که همه مقولات را در بر دارد، و از نظر او خدا همان است ولی این با خدایی که سایر فلاسفه میگویند در خیلی جهات فرق میکند.»(فلسفه تاریخ، ج۱ص۲۷۹)
🔸 استاد مطهری مینویسد که سردمداران و مدعیان این جریان به جای تعمقات فلسفی به مسائل اجتماعی و سیاسی نظر دارند:
«یکی دیگر از مشخصات آن این است که بر خلاف سایر سیستمهای فلسفی که تا کنون در دنیا پدید آمده است مقصود و هدف اصلی، تحقیق در مسائل بغرنج فلسفی نیست بلکه مقصود اصلی یافتن مبنا برای ایدهها و افکار مخصوص اجتماعی و سیاسی و اقتصادی است.
پرچمداران این مکتب به جای آنکه عمر خود را مانند سایر فلاسفه و دانشمندان صرف تفکر و تحقیق در مسائل پیچیده و بغرنج علمی یا فلسفی بکنند صرف مبارزات حزبی و سیاسی کردهاند.»(اصول فلسفه و روش رئالیسم،ج ۱, ص۲۹)
🔹از نکات مهم در فلسفهی شدن توجه به تغییر دائمی حقیقت و ارزشهای اخلاقی و برساخته بودن عقل در تاریخ و جامعه است. به تعبیر دیگر، عقل امری تاریخمند، سیال، وابسته به نظام حساسیتها، ارادهها و تعلقات نفسانی و تقویمات اجتماعی است از این رو، هیچ امر بدیهی و یقینی وجود ندارد و همهی تفکرات، اندیشهها و علوم روبنا و انعکاسی از روابط قدرت (ولایت؟) وثروت وابزار تولید است (فلسفه تاریخ، ج۳، ص۱۸ ، م.اثار، ج۱۳، ص۶۹۳ - ۷۰۴)
«مارکس هم که در ابتدا با این قوّت و قدرت آمد گفت اقتصاد زیربنای تاریخ است، خودش هم اواخر متوجه شد که انسان را بکلی نفی کرده، اراده انسان و اصالت انسان را بکلی نفی کرده است.بار دیگر آمد اینچنین تعبیر کرد که درست است که اقتصاد زیربناست و آن جنبههای فرهنگی، قضایی و مسائل اجتماعی همه روبناست، ولی همچنان که زیربنا بر روبنا اثر میگذارد روبنا هم روی زیربنا اثر میگذارد. بعد هم گفتند اگر ما در گذشته هم این نکته را بیان نکردیم نقص ما بوده نه نقص منطق دیالکتیک، چرا؟ برای اینکه در منطق دیالکتیک یکی از اصول، اصل تأثیر متقابل است، یعنی در این منطق هیچ چیزی علت مطلق نیست، هیچ چیزی هم معلول مطلق نیست؛ هر علتی علت است برای معلول خودش و همان معلول هم به نوبه خود علت است برای علت خودش. بنابراین این حرف با اصول دیالکتیک نمیسازد که ما بگوییم فقط اقتصاد علت است و غیر اقتصاد از تمام شئون اجتماعی هرچه هست همه معلولند و اثر پذیر؛ نه، در عین حال روبنا هم به حکم اصل تأثیر متقابل بر زیربنا اثر میگذارد. بنابراین این مقدار را خود مارکس هم گفته است.»(فلسفه تاریخ، ج۲ص۱۴۳)
🛑 ادامه دارد ...
#تغییر_و_تغایر
#فلسفه_شدن
#نقد
#چپ_اسلامی
•┈┈••✾••┈┈•
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/1851
📌 تغییر و تغایر در گفتمان انقلاب
⏹ بخش ۶ از ۵۰
🔸 استاد مطهری تعریف میکند که براساس همین نگاههای دیالکتیکی و برساختگرایانه و ارادهگرایانه، گروهی از افراد دارای تفکر سوسیالیستی در زمان استالین مدعی شدند که براساس منطق دیالکتیک میتوانند علوم جدیدی مانند #ریاضی و #فیزیک سوسیالیستی را تأسیس کنند که متفاوت از ریاضی و فیزیک سرمایهداری باشد و مدتها هم پولهای هنگفت گرفتند و نظام سیاسی را دوشیدند(فلسفه تاریخ، ج۳، ۷۲ -۷۳). البته استاد مطهری تذکر میدهند که کار علمی غیر از کار تبلیغاتی است. آن افراد به جای اینکه کار علمی کنند به کار تبلیغاتی روی آوردند و الا هیچ علمی را تولید نکردند.
🔹استاد مطهری با صراحت و دقت کامل در مقابل این اندیشهی تبلیغاتی ایستادند و براساس منطق و معرفت شناسی واقع گرا، میان ایدئولوژی و علوم دقیقه تفاوت قائل شدند و فرمودند:
«معلوم است که این حرف به این شکل حرف خیلی بیاساسی است. علم دو جنبه دارد: یک جنبه خود علم، یک جنبه استفادهای که بشر از علم میکند. بدون شک در علوم دقیقه (به قول خود اینها) مثلًا ریاضیات، فیزیک، شیمی، علومی که تحت آزمایش دقیق درمیآید، هیچ وقت نمیتواند وضع اجتماعی تأثیری در کیفیت استنباط داشته باشد. مثلًا اگر در یک کشور سرمایه داری و یک کشور سوسیالیستی با یک مرحله از پیشرفتگی علم راجع به علل سرطان مطالعه میشود، چنین نیست که جبراً اینها دو استنباط مختلف در این موضوع پیدا کنند یعنی او طرز تفکر سرمایه داریاش واقعاً به یک نتیجه برسد و آن دیگری طرز تفکر سوسیالیستیاش به نتیجه دیگری برسد. شنیدم در زمان استالین یکی از دانشمندان شوروی یک چنین ادعای پوچی کرد که من براساس منطق دیالکتیک خاصیت چیزی را کشف میکنم (یک مسئله نظری را به این گونه مسائل مرتبط کرد). مدتی استالین را به همین قضیه سرگرم کرد و او را دوشید. بعد از مرگ استالین او را به زندان انداختند و یک آدم شیاد از آب درآمد.
در اینجور مسائل واقعیت هم نشان میدهد که هیچ گاه اینطور نیست. آیا #فیزیک_سرمایه_داری با #فیزیک_سوسیالیستی دوتا فیزیک است؟ همانطور که فلسفه زندگیشان یعنی ایدئولوژیشان دونوع فلسفه زندگی هست آیا فیزیکشان دو نوع فیزیک است؟ ریاضیاتشان دوگونه ریاضیات است؟ دو جور فکر میکنند؟ آنها درباره مسائل ریاضی یک جور فکر میکنند اینها جور دیگری فکر میکنند؟ اینطور نیست. یا در مسائل قضایی دوجور فکر میکنند؟ نه، یک جور فکر میکنند. بله، در طرز استفاده کردن ممکن است مختلف باشند. آنها یک هدف دارند، اینها هدف دیگر. علم برای آنها ابزار است، برای اینها هم ابزار است. همینطور که اگر دو اتومبیلی که یک نوع ساخت داشته باشند یکی را در اختیار رژیم سرمایه داری قرار بدهید آن را وسیله برای هدفهای خودش قرار میدهد و دیگری را در اختیار رژیم سوسیالیستی، یک نفر سوسیالیست برای هدفهای خودش استفاده میکند، علم هم- نه مرحله کشف حقیقت، بلکه آنجا که به ثبوت رسید و مرحله استفاده از آن به عنوان یک ابزار- البته فرق میکند. هرکسی از هر ابزاری برای هدف و مقصد خودش استفاده میکند. ولی کسی هرگز نمیتواند علم را به حسب مقصد خودش عوض کند و تغییر بدهد. علم تغییرپذیر نیست.» (فلسفه تاریخ، ج۳، ص۷۲ - ۷۳).
🔸ازدیگر نتایج فلسفه شدن، نفی جاودانگی اخلاق و ارزشهای اخلاقی و حقوق طبیعی است. مدعیان فلسفه شدن همچون اشاعره، معتقدند که هیچ امر اخلاقی ثابت و فطری و جاودانه نداریم. اما اینان براین نظر هستند که اخلاق و حقوق نسبی است و تابع شرایط اجتماعی و تناسبات روابط قدرت و سیاست (ولایت؟) است.(ر.ک: م.اثار، ج۱۳،ص۷۰۵ -۷۴۰).
«چیزی که در سوسیالیسم مارکس دیده نمیشود اتکاء به حقوق طبیعی است و این از آن جهت است که به ماتریالیسم دیالکتیک متکی است و روی اصول ماتریالیسم دیالکتیک نمیتواند به حقوقی طبیعی و ثابت متکی باشد.»(نظری به نظام اقتصادی اسلام، ص۱۹۲)
🔸 از آنجا که فهم انسان تفسيري از جهان مبتني بر اراده است و اکتشاف هم تابعی از اراده است، نقش مفهوم #اراده، #قدرت، #سوژه (فاعلیت) در تفکر غربیان و بخصوص جریانات قارهای و چپ بسیار برجسته است و از این نظر، نکات قابل استفاده از آثار استاد شهید مطهری به دست میآمد.
استاد مطهری میگوید: «این دیالکتیک در عین حال یک خصلت آلمانی دارد، خصلت پرتحرک روان آلمانی در آن هست، برای اینکه وقتی که نشان میدهد که تاریخ را اضداد به جلو میبرند در واقع یک نوع دعوت به پرخاشگری است. از این جهت #فلسفه_قدرت به شمار میرود.»(فلسفه تاریخ، ج۲،ص۱۴۲).
🛑 ادامه دارد ...
#تغییر_و_تغایر
#فلسفه_شدن
#نقد
#چپ_اسلامی
•┈┈••✾••┈┈•
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/1852
📌 تغییر و تغایر در گفتمان انقلاب
⏹ بخش ۷ از ۵۰
در فلسفه قدرت، علیت و نظم برآمده از آن نفی میشود چرا که آنرا منتهی به جبر و نفی اراده میدانند و از نظم ارادی سخن میگویند.
«یک حرفی است که هنوز هم در دنیای اروپا وجود دارد و در دنیای اسلام فقط گروهی از متکلمین آن را گفتهاند و آن این است که اراده و انتخاب و اختیار را منافی با اصل ضرورت علّی و معلولی دانستهاند؛ یعنی این دو را در مقابل یکدیگر قرار دادهاند و گفتهاند یا باید قائل به وجود اراده و انتخاب و اختیار بشویم و اصل ضرورت علّی و معلولی را (یعنی اینکه از علت معین قطعا باید معلول معین نتیجه بشود) انکار کنیم، و یا باید آن را قبول کنیم و این را انکار کنیم. آنوقت آن کسانی که اصل ضرورت را قبول کردند و اصل اراده و اختیار را منکر شدند.»(توحید،ص۸۶)
🔸درلابهلای آثار استاد مطهری به این نکته توجه میدادند که با کنار رفتن واقعیت و اکتشاف واقعیتها از دستگاه ادراکی بشر و نفی حقیقت و کاشفیت از علم، آنچه میتواند ملاک صدق و کذب و جایگزین حکایت و کاشفیت شود اراده، قدرت و عمل انسان است. تبعيت اراده انسان از اراده برتر در فهم و عقل ، ملاک درستی آن میتواند باشد و تسليم بودن اراده در فهم، نوع و کيفيت آن را مشخص ميکند.بنابراین:
اولا علم وآگاهي به تبع اراده تعريف ميشود به گونهاي كه كيفيت وچگونگي علم، تابع چگونگي اراده است.
ثانياً: توليد علم، امری اجتماعي و تابع روابط و وضعیتهای سیاسی است، چرا كه نظام ارادهها و قدرتها، نظام نیازها و حساسيتها و نظام قدرت و روابط اجتماعي مبدأ پيدايش آگاهي است. برای هگل #رابطه و #نسبت همه چیز است، رابطه در عین حال، اصل، بنیاد و صورت است.(اصالت ربط و اصالت نسبت)
مارکس هم میگوید: «آگاهی انسانها وجود آنها را معین نمیکند، بلکه برعکس وجود اجتماعی آنها آگاهیشان را معین میسازد.»(جامعه و تاریخ، ص۱۰۹)
ثالثا: ارزشهای اخلاقی نیز تابعی از روابط، تناسبات و نظام ارادهها و نظام قدرت و روابط اجتماعی است. از اینرو، عدل و ظلم در تناسب با ارادهی برتر معنا میشود و از خود هیچ استقلال و ذاتی ندارد تا عقل بتواند آنرا تشخیص دهد.
🔹استاد مطهری در کتاب #انسان_کامل به خوبی به تحلیل این نظریه پرداخته است:
«یکی دیگر از مکتبها در مورد انسان کامل، انسان برتر، انسان نمونه، انسان ایدهآل و انسان متعالی، مکتب قدرت است. در این مکتب، انسان کامل مساوی با انسان مقتدر و صاحب قدرت است، و به عبارت دیگر کمال در این مکتب مساوی با توانایی، و نقص مساوی با عجز و ناتوانی است. هر انسانی که قویتر است کاملتر و هر انسانی که ضعیفتر است ناقصتر است و اساساً حق و عدالت، حقیقتی نیست و معنایی غیر از همان قدرت و توانایی ندارد.»(انسان کامل، م.آثار، ج۲۳،ص۲۴۷)
🔸استاد مطهری در یک تبیین مفصلی توضیح میدهد که این نظریه غالب بر تفکر دنیای غرب است و توسط فرانسیس بیکن تئوریزه شد و به عنوان مبنایی برای سلطه بر طبیعت و مهندسی آن مطرح گشت و به نظریههای اراده گرایانه و فاعلیت محور (سوبژکتیویته) منتهی شده است. در حقیقت غلبه نگرش هندسی و میل به مهندسی طبیعت و مهندسی جامعه و توسعه ریشه در این مکتب دارد. چرا که بیکن با نفی ارزش ذاتی علم و معرفت، آن را صرفا ابزاری برای اکتساب قدرت و سلطه بر واقعیت و بهرهوری بیشتر در جهت توسعه معرفی کرد. در واقع شاید بتوان گفت بیکن با ارائه منطق جدید خود بر پایه مفهوم اراده و قدرت، بنیان #فلسفه_شدن را درافکنده است هرچند بعدها توسط هگل و مارکس و نیچه صورت معرفتی به خود گرفته است.
🔹 استاد مطهری در تحلیل خود از تمدن غرب و ریشهیابی بحران حقیقت و اخلاق در غرب بر این اعتقاد است که یکی از بنیانهایی که موجب شد تمدن غرب از مسیر صلاح و سداد منحرف شود همین ارادهگرایی، قدرتمداری و فاعلیت محوری است که با ماکیاولی، بیکن و دکارت آغاز شد و به تدریج گسترش یافت و صور مختلفی در تفکرات غربی پیدا کرده است. اما هم لیبرالها متاثر از این اندیشه هستند و هم سوسیالها. همین اراده گرایی و قدرتگرایی و فاعلیتمحوری، موجب نفی کاشفیت، قداست و ارزشمندی علم از حیث معرفتشناختی شد و صرفا به ابزاری برساخته برای توسعه و مهندسی طبیعت و اجتماع تقلیل یافت و همین روند موجب نفی بنیانهای اخلاق و ارزشهای انسانی و اسارت علم در خدمت ارادهی برتر و قدرتهای فاعلیت محور شد. این مسیر بود که دنیای غرب را به سمت سویی برد که از دل آن مکتب قدرت و فاعلیت محور مارکسیسم و نیچه و امثالهم بیرون آمد.
🔹استاد مطهری به خوبی تذکر میدهند که امثال بیکن و دکارت به عواقب نظریه خود ملتفت نبودند بلکه بعدها که در ادامه آن فلسفهها و اندیشههایی متولد شد به تدریج آثار و پیامدهای مخرب نظریههای آنها آشکار شد.
🛑 ادامه دارد ...
#تغییر_و_تغایر
#فلسفه_شدن
#نقد
#چپ_اسلامی
•┈┈••✾••┈┈•
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/1853
📌 تغییر و تغایر در گفتمان انقلاب
⏹ بخش ۸ از ۵۰
🔸 با مطالعه آثار استاد مطهری روشن شد که سوبژکتیویته یا اصالت فاعلیت که وجه غالب تفکر مدرن است محصول یک بدفهمی از نسبت اختیار با علیت است که پیش از این اشاعره به آن مبتلا بودند. ایشان در توضیح این بدفهمی از اختیار و تعارض آن با علیت میگوید:
«لازمه فاعل مختار بودن این است که علت در کار نباشد، انسان علت کار خودش نیست، فاعل کار خودش است، خدا هم فاعل عالم است نه علت آن، چون اگر بگوییم علت، معنایش ضرورت ترتب معلول بر علت است، و اگر قائل به ضرورت شویم دیگر فاعل مختار نیست بلکه موجب است، و این همان بحث معروفی است که از قدیم مطرح بوده است. به هر حال فرنگیها عموماً در باب اختیار، اعتقادشان همین است که اگر موجودی مختار باشد، اصل علیت بر وجود او حاکم نیست.» (نقدی بر مارکسیسم ص۱۲۹)
به عنوان یک امر حاشیهای بد نیست که اشاره شود استاد مطهری به کارگیری لفظ «فاعلیت» توسط متکلمین به جای «علیت» را یک بازی لفظی میداند.(اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۳ص۲۰۸)
🔸 خوب است که در اینجا برخی از عبارات استاد مطهری در تحلیل جریان اراده گرایی و قدرت محوری بیکن را در جهت #مهندسی_جامعه و #تسخیر_طبیعت که بسیار جالب توجه و انذار دهنده است در اینجا نقل شود که عبرت آموز است و برای امروز ما، نفع آن بسیار زیاد است:
🔹«قبل از بیکن، اکابر بشر اعم از فلاسفه و بالخصوص ادیان علم را در خدمت حقیقت گرفته بودند نه در خدمت #قدرت و توانایی؛ یعنی وقتی انسان را تشویق به فراگیری علم میکردند، تکیه گاه این تشویق این بود کهای انسان، عالم باش! آگاه باش! که علم تو را به حقیقت میرساند؛ علم وسیله رسیدن انسان به حقیقت است. و به همین دلیل علم قداست داشت، یعنی حقیقتی مقدس و مافوق منافع انسان و امور مادی بود. همیشه علم را در مقابل مال و ثروت قرار میدادند ... .
🔸بیکن نظر جدیدی ابراز کرد و گفت: اینها برای انسان سرگرمی است که دنبال علم برود برای اینکه میخواهد حقیقت را کشف کند زیرا خود کشف حقیقت مقدس است. انسان علم را باید در خدمت زندگی قرار دهد؛ آن علمی خوب است که بیشتر به کار زندگی انسان بخورد، آن علمی خوب است که انسان را بر طبیعت #مسلط کند، آن علمی خوب است که به انسان توانایی بدهد. این بود که علم جای جنبه آسمانی خودش را به جنبه زمینی و مادی داد؛ یعنی مسیر علم و تحقیق عوض شد و علم در مسیر کشف اسرار و رموز طبیعت افتاد برای اینکه انسان بیشتر بر طبیعت مسلط شود و بهتر بتواند زندگی کند و به عبارت دیگر رفاهش را بهتر و بیشتر فراهم کند.
البته این نظریه از یک نظر خدمت بسیار بزرگی به بشریت کرد، چرا که علم در مسیر کشف طبیعت برای تسلط انسان بر طبیعت و بهرهمند شدن او از طبیعت افتاد و از این نظر بسیار خوب بود. اما در کنار این، علم دیگر آن قداست و والایی و مقام قدس و طهارت خود را از دست داد. ...
بیکن گفت: علم برای #قدرت و در خدمت قدرت؛ دانایی برای توانایی نه برای چیز دیگر. این نظریه در ابتدا اثر بد خودش را ظاهر نکرد. ولی تدریجاً که بشر از علم، فقط توانایی و قدرت میخواست، به جایی رسید که همه چیز در خدمت قدرت و توانایی قرار گرفت.الآن چرخ دنیا بر این اساس میگردد که علم به طور کلی در خدمت قدرتهاست.
عالمترین فرد مثلاً آقای اینشتین است ولی علم اینشتین در خدمت کیست؟ در خدمت روزولت. اینشتین نوکر آقای روزولت است و نمیتواند نباشد.
چه در اردوگاه امپریالیسم و چه در اردوگاه سوسیالیسم همینطور است، فرق نمیکند، در همه جا علم در خدمت قدرت است. الآن دنیا را قدرت میچرخاند نه علم. این جمله را که میگوییم: «دنیای ما دنیای علم است» باید اندکی تصحیح کنیم؛ دنیای ما دنیای #قدرت است نه دنیای علم، به این معنا که علم هست ولی نه علم آزاد بلکه علم در خدمت قدرت و زور و توانایی.
علم امروز اسیر است و آزاد نیست و لهذا هر اختراع و اکتشافی که در دنیا رخ میدهد، اگر بشود آن را در خدمت زور قرار داد و از آن یک سلاح مهیب خطرناک و وحشتناکی برای کشتن انسانها ساخت، اول آنجا از آن استفاده میشود، بعد در خدمت کارهای دیگر بشر قرار میگیرد؛ یعنی اول در خدمت زور قرار میگیرد، مگر اینکه اکتشافی باشد که به درد زور نخورد. احیاناً در ابتدا اکتشاف را بروز نمیدهند و تا وقتی که لازم باشد، این سرّ را حفظ میکنند برای اینکه «زور» به آن احتیاج دارد.
راهی که بیکن طی کرد، خواه ناخواه به آنچه که ماکیاول و مخصوصاً نیچه گفته است منتهی میشود.» (انسان کامل، م.آثار، ج۲۳، ص۲۴۹ - ۲۵۲)
🛑 ادامه دارد ...
#تغییر_و_تغایر
#فلسفه_شدن
#اصالت_فاعلیت
#چپ_اسلامی
#نقد
•┈┈••✾••┈┈•
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/1856
📌 پرسش و پاسخ
بعد از انتشار یادداشت کار خطرناک، مطالب زیادی برای نویسنده ارسال شد که قریب به اتفاق تأیید و تشکر بود الا چند مورد بسیار قلیل که بنای بر نشر آنها در این تارنمای علمی و منطقی را ندارم.
اما یکی از اعضای کانال که نمیشناسم پیامی فرستاد که متن آن بدون هرگونه تغییری با پاسخ بنده و در نهایت پاسخی که آن دوست نادیده فرستادند جهت اطلاع همگان درج میشود تا جلوی تهمتزنیها و تخریبهای گسترده افراد نامعلوم گرفته شود.
🛑 پیام عضو محترم:
سلام علیکم
این پیام رو یکی از طلبههای محلی در گروه دوستانم نوشته. جناب عالی به این موارد قایل هستید ؟
«این متن آقای سید مهدی موسوی نوشته کسی که قائل آقای میرباقری جاسوس است، سیدمنیر آدم مجتهدی نیست و سواد حوزوی زیادی ندار، پدرشان سید نورالدین در جریان حزب برادران مقصر است...
فکر کنم همین قدر برای بی اعتباری متن ایشان کفایت کند»
❇️ پاسخ بنده به آن دوست محترم:
پیام آقای موسوی
سلام علیکم
با تشکر از لطف شما و سپاس از نویسنده محترم که نمی شناسم
اینها حرفهایی که نقل شد کاملا دروغ و بهتان و تهمت است و گوینده حتما و قطعا باید در روز قیامت در محضر خداوند متعال و حضرات معصومین (علیهم السلام) پاسخ بدهد.
البته بهترین روش برای فرار از پاسخگویی است.
اعتقاد بنده:
اولا: آقای میرباقری به لحاظ شخصیت فردی، و براساس ظواهر حالات، انسان مومنی است و قصد او خدمت به اسلام است. اگر چه مسیرش اشتباه است و مبانیش متاثر از سید منیر است و خود سید منیر به صراحت فرموده اند از هگل و انیشتن گرفته اند و ادامه داده اند.
ثانیا: بنده قوه سنجش اجتهاد کسی را ندارم. نه شورای نگهبان هستم و نه مجتهد که بخواهم نظر بدهم. خاطرات سید منیر را بخوانید ببینید چقدر درس خوانده است. اعتراف العقلا علی انفسهم جایز
ثالثا: آقای میرباقری و سید منیر منطق اجتهاد و دستگاه اصولی فعلی را قبول ندارند و در صدد تاسیس یک علم اصول جدیدی هستند که خود ایشان بارها گفته اند.
رابعاً: بنده اصلا درباره آیت الله سید نورالدین اطلاع کافی ندارم پس اظهار نظر نمیکنم. به تایید علما از ایشان به عنوان یک عالم محلی و پرنفوذ اعتماد دارم.
خامسا: مگر حزب برادران کاری کرده که سید نورالدین مقصر است یا نیست؟ من که بی اطلاع هستم
سادسا: بنده هر کسی را با دستگاه فکری امام خمینی و امام خامنه ای و شهید مطهری می سنجم، با مطالعه فراوان و دقت، ابتدا فهم همدلانه میکنم و سپس نقد منطقی و علمی میکنم و ملاحظه سیاسی و اجتماعی هم ندارم.(حیات علم به نقد و انتقاد است نه دیکتاتوری و تهمت زدن و فحاشی کردن)
میتوانید به کتاب «الگوهای کلان علوم انسانی اسلامی در بستر انقلاب اسلامی» ص ۵۰۶ تا ۵۵۸ مراجعه کنید و ببنید چگونه در بیش از ۵۲ صفحه به طور مفصل اندیشه سید منیر و آقای میرباقری را با کمال احترام و رعایت انصاف و بدون هر گونه نقدی و براساس منابع اصلی خودشان تبیین و تفسیر منطقی و علمی کردهام که قبل و بعد چاپ تأیید بعضی از دوستان جریان #دفتر_فرهنگستان را هم گرفتهام.
اعاذنا الله من شرور انفسنا
خداوند از سر تقصیرات همه ما بگذرد و همه ما را در راه خدمت به اسلام و انقلاب هدایت کند.
🛑 پیام آن عضو محترم:
اجازه میدهید این کلام جناب عالی رو بفرستم در آن گروه؟
❇️ پیام بنده:
مانعی ندارد.
🛑 پاسخ عضو محترم:
اون دوست طلبه ما الان پیام زدند و درخواست حلالیت از حضرت عالی کردند.
گفتند من به اون طلبه زنگ زدم که چهار پنج سال پیش چنین چیزهایی گفتی ایشان گفته بودند نه من انتقاد داشتم اما چنین چیزهایی نگفتم.
❇️ پاسخ نهایی بنده:
ممنون و سپاسگزارم
خداوند شما و ایشان را بهترین ها عنایت کند و خیر دنیا و آخرت دهد به برکت امام رضا علیه السلام 🌺❤️
•┈┈••✾••┈┈•
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/1857
📌 الگویی برای نقد علمی ...
... میتوانید به کتاب «الگوهای کلان علوم انسانی اسلامی در بستر انقلاب اسلامی» ص ۵۰۶ تا ۵۵۸ مراجعه کنید و ببنید چگونه در بیش از ۵۲ صفحه به طور مفصل اندیشه سید منیر و آقای میرباقری با کمال احترام و رعایت انصاف و بدون هر گونه نقدی و براساس منابع اصلی خودشان تبیین و تفسیر منطقی و علمی شده است که قبل و بعد چاپ، تأیید بعضی از دوستان جریان #دفتر_فرهنگستان را در پی داشته است.
#الگوهای_کلان_علوم_انسانی_اسلامی
#سید_مهدی_موسوی
چاپ: ۱۳۹۴
تهران: آفتاب توسعه، پژوهشکده علوم انسانی اسلامی
•┈┈••✾••┈┈•
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/1858
📌 تغییر و تغایر در گفتمان انقلاب
⏹ بخش ۹ از ۵۰
🔹اگرچه مکتب قدرت و اراده برای فاعلیت انسان اعتبار زیادی قایل است و آن را اصل و محور همهی معرفتها و ارزشهای اخلاقی معرفی میکند، اما بر اساس منطق دیالکتیک که اصل بر تضاد و تقابل است به طور طبیعی ارادهای که برتر از سایر ارادهها و فاعلها باشد، ارادهی غالب میشود و بقیه ارادهها و فعالیتها را تحت تسخیر و ولایت خود در میآورد و یا به گونهای عمل میکند که خودِ افراد عبودیت واطاعت آنرا بپذیرند ومسخر او بشوند. دراینجا نوع خاصی از فاعلیت شکل میگیرد که غیر از فاعل جبری و اکراهی است بلکه محصول اراده وانتخاب خود افراد است که درفلسفه اسلامی ازآن به «فاعلیت بالتسخیر» یاد میشود.(درسهای اسفار، ج۳،ص۶۶) وجریانهای چپ از آن به (فاعل تبعی) یادمیکنند.
🔸استادمطهری درتوضیح فاعلیت بالتسخیر میگوید:
«فاعلیت بالتسخیر یک فاعلیت بینابین است ازاین جهت است که کار این فاعل ازیک طرف شبیه فاعل بالقسر است، یعنی یک قوه ما فوق وجود دارد که اگر این قوه نبود فاعل این کار را انجام نمیداد، و ازطرف دیگر شبیه فاعل بالطبع است که فاعل با یک قوه مافوق اتصال پیدا کرده و حالتش عوض شده است، به این معنا که الان که با آن متحد شده، چنین نیست که فاعل به سبب مثلًا یک ضربه خارجی این کار را میکند بلکه در حال اتصال با قوه ما فوق، با او هماهنگ عمل میکند. ... گاهی افرادی مقهور اراده افراد دیگر میشوند. در مورد افراد دو گونه مقهوریت داریم. گاهی یک فرد، مقهور فرد دیگر میشود به این معنا که مقهور «زور» او میشود. چماق بالای سرش گرفته که باید این کار را بکنی و اگر نکنی چنین و چنان میشود. این حالت، اجبار است. در اینجا اگر این چوبِ بالای سر نباشد او چنین کاری را نمیکند. اما یک وقت هست که یک فرد، مقهور «اراده» فرد دیگر است، یعنی چنان مجذوب او و مرید اوست و چنان تحت تأثیر اوست که هرچه او اراده کند این هم همان را اراده میکند، نه اینکه او بالجبر او را وادار میکند. البته این حالت تا وقتی است که این رابطه محفوظ است، همین قدر که این رابطه قطع شود مثلًا آن شخصی که اراده قاهری دارد از دنیا برود مسیر این فرد هم تغییر میکند و به حال اول برمیگردد. (درسهای اسفار، ج۳، ص۶۶- ۷۷.)
🔹 گسترش اندیشه #اصالت_فاعلیت (سوبژکتیویته) در تمدن غرب از ماکیاولی و بیکن و دکارت و هابز گرفته تا کانت، هگل، مارکس و نیچه، تلاشی بود برای رهایی بشر از مشکلاتی که در قرون وسطی به آن گرفتار بود یعنی از #قسر، #جبر و اکراه؛ اما «از قضا سرکانگبین صفرا فزود» و به مشکلات بزرگترین منتهی شد و به #تسخیر انسان انجامید و به گونهای دیگر انسان را تحت حاکمیت ارادهی برتر و فاعل قدرتمندتر قرار داد اما اینبار با رغبت و رضایت خود افراد، با مسخ و از خودبیگانگی.
به تعبیر دیگر براساس اصالت فاعلیت، انسان دارای اراده و آزاد است اما اراده و آزادی انسان حداکثر این مقدار است که میتواند به ضرورتهای حرکت تاریخ آگاه بشود و خودش را با آن ضرورتها و نظام ارادهی حاکم بر تاریخ و اراده برتر تطبیق بدهد و در برابر آن اطلاعت و پیروی (عبودیت) داشته باشد. از این رو به اقتدارگرایی و محوریت حکومت (اصالت ولایت؟) میانجامد. از این رو، «طراحی و مهندسی اجتماع» از طریق کنترل ارادهها و سرپرستی جامعه توسط دولت بسیار مهم میشود. بنابراین «یکی از عجایب روزگار این است که دولتهایی که به سوسیالیسم و کمونیسم رسیدند بیش از دولتهایی که به این مرحله نرسیدهاند همه چیزشان وابسته به دولت است. این حرفها در تعلیمات مارکس بود و مارکس به قول اینها یک فیلسوف بود، در خانهاش نشسته بود و این حرفها را میزد. لنین وقتی آمد اینها را پیاده کند عملًا دید اینها حرف مفت است؛ اگر دولت نباشد، اگر زور نباشد مگر میشود یک جامعه را نگهداری کرد؟ این بود که جزء تغییراتی که داد مسئله دولت بود، بلکه خشنترین دولتها را اینها به وجود آوردند.» (فلسفه تاریخ، ج۳،ص۲۰۲)
🔸برهمین اساس استاد معتقد است که ادعای اصالت اراده و #فاعلیت به تمرکزگرایی حول دولت (ولایت؟) منتهی میشود و سرانجام به سلب اراده و آزادی افراد و #ساختارگرایی مفرط میانجامد:
«اساساً اراده اعضا و افراد و سازمانها از آنها سلب شود و به شکل ابزارهای بلااراده دربیایند و همه تصمیمها و طرحها و ارادهها از مقامات بالا باشد. تمرکزی که اینها دنبالش میروند ومدعی هستند درکشورهای سوسیالیستی هست،... به صورتی است که برای افراد آزادی به هیچ شکل باقی نمانده است.»(نقدی برمارکسیسم، ص۳۲۱)
🔹بنابراین همهی خوبیها وبدیها محصول دولتها وساختارهاست. اگرساختاری خوب باشد همه محصولات آن خوب است واگر ساختاری بد باشد همه خروجیهای آن بد است.
🛑 ادامه دارد ...
#تغییر_و_تغایر
#فلسفه_شدن
#اصالت_فاعلیت
#نقد
#چپ_اسلامی
•┈┈••✾••┈┈•
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/1860
سالروز ارتحال ملکوتی بنیانگذار كبير جمهوری اسلامی ایران، عارف واصل، حکیم متأله، فقیه نابغه و اصولی مؤسس حضرت امام خمینی (قدّس الله نفسه الزكية ) را تسلیت عرض مینمایم.
•┈┈••✾••┈┈•
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/1861
هدایت شده از عقلانیت انقلاب اسلامی
📌 سرآمد تاریخ فقه و حکمت و عرفان
آیت الله العظمی خامنهای:
🔹امام از سرآمدان تاریخ ما است؛ نه فقط از سرآمدان روزگار ما.
🔸سرآمدان کسانی هستند که در هر رشتهای، در هر بخشی از بخشهای معارفی و عملیِ انسانها دارای عظمتند. در میان بزرگان و اشخاص باعظمت، بعضیها یک سر و گردن از دیگران برترند که به اینها میگوییم سرآمد.
🔹در هر روزگاری سرآمدانی وجود دارند لکن بعضیها مخصوص روزگار خودشان نیستند، [بلکه] سرآمد تاریخند.
🔸سرآمدان را نمیشود از حافظهی تاریخ حذف کرد؛ نکتهی مهمّ مورد توجّه ما این است. سرآمدان را نه میشود حذف کرد، نه میشود تحریف کرد. نه اینکه تبلیغات مخالفین نتواند چهرههای سرآمدان را بد معرّفی کند؛ چرا، رسانههای تبلیغاتی که روزبهروز هم مدرنتر میشوند، امروزیتر میشوند، مجهّزتر میشوند، میتوانند شب را روز و روز را شب معرّفی کنند، میتوانند دربارهی چهرههای برجسته و منوّر هم دروغپردازی کنند، امّا این کفِ روی آب است، این «فَاَمَّا الزَّبَدُ فَیَذهَبُ جُفاءً» است. خورشید زیر ابر باقی نمیماند.
🔸ابنسینا و شیخ طوسی، بعد از هزار سال از دورانِ خودشان، امروز میتوانند خودشان را با صدای رسا معرّفی کنند؛ شخصیّت آنها را نمیشود محو کرد، نمیشود از حافظهی تاریخ زدود، نمیشود تحریف هم کرد.
🔹ابعاد شخصیّت امام بزرگوار ما از ابنسینا و شیخ طوسی وسیعتر است، متنوّعتر است. خصوصیّاتی که در تشکیل شخصیّت امام بزرگوار دخالت دارند، بمراتب بیشتر است از خصوصیّاتی که در شخصیّت آنگونه برجستهها و سرآمدها حضور دارند.
🔸امام یک سرآمدِ همهجانبه است؛ هم در دانشهای دینی سرآمد است ــ امام در فقه، در فلسفه، در عرفان نظری، سرآمد است ــ هم در ایمان و تقوا و رفتارهای پرهیزکارانه سرآمد است، هم در استحکام شخصیّت و قوّت اراده سرآمد است، هم در قیامِ لله و سیاستورزیِ انقلابی و ایجادِ تحوّل در نظامِ بشری سرآمد و یگانه است. این خصوصیّات در هیچکدام از سرآمدانِ تاریخِ ما با هم جمع نشده است، [امّا] در امام بزرگوار این خصوصیّات با همدیگر جمع است.
🔹نتیجه اینکه این امام بزرگوار را هیچکس نمیتواند از حافظهی تاریخ محو کند، نه امروز و نه در قرنهای آینده، و نمیتواند شخصیّت او را تحریف کند؛ چند صباحی ممکن است دروغپردازی بشود، تحریف شخصیّت بشود، امّا در نهایت چهره ی درخشان امام، خود را با صدای رسا به همه معرّفی میکند؛ این خورشید را پشت ابر نمیشود نگه داشت.
۱۴۰۲/۰۳/۱۴
بیانات در مراسم سیوچهارمین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی (رحمهالله)
°•°•🌺🍀•°•°🌷🌱•°•°
❇️#از_اصول_فلسفه_تا_طرح_کلی
https://eitaa.com/usul121/1140
📌 تغییر و تغایر در گفتمان انقلاب
⏹ بخش ۱۰ از ۵۰
🔹تولد ساختارگرایی از دل ارادهگرایی و اصالت فاعلیت (سوبژکتیویته)، چندان هم دور از ذهن و تعجب آور نیست و باید بدان توجه ویژهای داشت. اما نکته مهم در این ساختارگرایی، تقویت نظریه #کل_گرایی و انداموارگی است؛
«هگل، فیلسوف مشهور آلمان، در فلسفه خود این اصل را مورد توجه قرار داده است. ماتریالیسم دیالکتیک مارکس و انگلس که سخت متأثّر از فلسفه و منطق هگل است، این اصل را به نام اصل «تأثیر متقابل» پذیرفته است. ... همه کسانی که از رابطه انداموارگی و همبستگی و پیوستگی اجزاء جهان سخن گفتهاند در یک سطح سخن نگفتهاند.»(عدل الهی، ص۱۴۱)
از نتایج این نظریه این است که نظام سیاسی و اجتماعی علت حقیقی هر امر علمی، فرهنگی و صنعتی در یک جامعه است و هر محصولی، اختصاص به همان نظام و جامعه دارد و قابل تفکیک نیست. یا همهی آن باید گرفته شود یا هیچ بخشی از آن را نمیتواند أخذ کرد.
🔸کلگرایی هگلی - مارکسی، یک کلگرایی تک ساحتی و تک لایه است، چرا که بر محور اصالت ماهیت و شناخت کیفیات است و وجود و هستی صرفا یک مقولهی ذهنی است. در این نگرش، فهم تشکیکی از هستی و سلسله مراتبی از وجود معنا ندارد، لذا وحدت هگلی محصول تضاد و درگیری و حذف به نحو «کون و فساد» است و صرفا یک تلقی «همه خدایی» از جهان ارائه میدهد که نقص و کمال در هم تنیده است.
🔹در بیان استاد مطهری آمده است:
«نوع دیگر از وحدت وجود این است که یک شیء به دلیل کمال بیفعلیتی و کمال بیرنگی و بی شکلی و نداشتن هیچ چیزی پذیرای همه چیز میشود. چون تعینی از خودش ندارد هر تعینی را میپذیرد. ولی آن تعینی که میپذیرد، آن را ندارد و میپذیرد، که درباره- به قول فلاسفه- ماده اولی یا هیولای اولی چنین چیزی است، یعنی حقیقت بیتعین مطلق، یعنی قوه و استعداد محض که هیچ فعلیتی ندارد. چون هیچ فعلیتی ندارد همه گونه فعلیت را در خود میپذیرد.
مسئله #همه_خدایی_هگل از قبیل نوع دوم است، چون او در فلسفه خودش تصریح میکند که سلسله مراتب تزها و آنتی تزها و این مثلثها که همینطور پیش میرود، هر مرتبه قبل در مرتبه بعد وجود دارد و هر مرتبه بعد هم در مرتبه قبل وجود دارد، از باب اینکه هر ناقص در کامل وجود دارد و هر کاملی هم در ناقص وجود دارد، اما «ناقص در کامل وجود دارد» یعنی کامل مرتبه اعلای وجود ناقص است؛ «کامل در ناقص وجود دارد» از باب اینکه ناقص مرتبه ضعیف وجود کامل است. این مثل این است که بگوییم نور ده شمعی در هزار شمعی وجود دارد، یعنی نور هزار شمعی درجه کامل همین است؛ نور هزار شمعی هم در نور ده شمعی وجود دارد، از باب اینکه این درجه ضعیف آن است. حال، او از باب اینکه خدا را یک حقیقتی گرفته است که آن را یک برنهاده و تز فرض کرده که بعد در مقابلش یک آنتی تز قرار داده و بعد در مقابلش سنتز، [معتقد است[ اینها از یکدیگر جدا نیستند؛ تز و آنتی تز و سنتز مراتب تکامل یکدیگر هستند و بنابراین میشود گفت انسان در خدا وجود دارد، میشود گفت خدا در انسان وجود دارد؛ میشود گفت طبیعت در خدا وجود دارد، یا گفت خدا در طبیعت وجود دارد.»
(ر.ک: فلسفه تاریخ، ج۲،ص۷۴-۷۵)
🔸انداموارگی و کلگرایی هگل و مارکس هم اگرچه در ادعا ارگانیکی است اما بیشتر از کلگرایی و اندام وارگی مکانیکی را نمیتواند توجیه کند. استاد مطهری مینویسد:
«فلاسفه جدید، بالاخص فیلسوف بزرگ آلمان هگل، اصل«انداموارگی» را- یعنی اینکه رابطه اجزای طبیعت با کل، رابطه عضو با اندام است- تأیید کردهاند. هگل روی اصولی به اثبات این مطلب میپردازد که قبول آنها متوقف است بر قبول همه اصول فلسفه او. پیروان مادی هگل یعنی طرفداران ماتریالیسم دیالکتیک نیز این اصل را از هگل گرفته و تحت عنوان «اصل تأثیر متقابل» یا «اصل ارتباط همگانی اشیاء» یا «اصل همبستگی تضادها» به شدت از آن دفاع میکنند و مدعی هستند که رابطه جزء با کل در طبیعت، رابطه ارگانیکی است نه مکانیکی، ولی آنجا که در مقام اثبات برمیآیند جز رابطه مکانیکی را نمیتوانند اثبات کنند. حقیقت این است که روی اصول فلسفه مادی، این که جهان در کل خود به منزله یک اندام است و رابطه اجزاء با کل، رابطه عضو با اندام است غیرقابل اثبات است.»(جهانبینی توحیدی، ص۸۰-۸۱)
🛑 ادامه دارد ...
#تغییر_و_تغایر
#ساختارگرایی
#نقد
#چپ_اسلامی
#فلسفه_شدن
#فلسفه_قدرت
#اصالت_فاعلیت
•┈┈••✾••┈┈•
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/1865
📌 تغییر و تغایر در گفتمان انقلاب
⏹ بخش ۱۱ از ۵۰
🔹نکته دیگر در این منطق، مشروعیت دشمن تراشی برای دولتها است. «هگل گفته است: دولتها اگر بخواهند موجودیتشان محفوظ بماند باید دشمن برای خودشان خلق کنند.» (نقدی بر مارکسیسم،ص۶۳) براین اساس، بخشی از ماهیت دولتها در تضاد و تقابل مشخص میشود و برنامهها و سازوکارهای مدیریتی و اجرایی آن همواره میبایست در وضعیت جنگی و تقابل با دشمنان طراحی شود.
🔸از دیگر نتایج این دستگاه فکری، مشروعیت و اخلاقی بودن استبداد و استفاده از زور برای برخی از دولتهایی است که به نظر مروجان این تفکر حق است: «از نظر مارکسیسم زوری که استثمارگر علیه استثمار شده به کار میبرد غیراخلاقی است چون در جهت حفظ وضع موجود و عامل توقف است، و اما زوری که استثمار شده به کار میبرد اخلاقی است چون در جهت دگرگون شدن جامعه و تحول به مرحله عالیتر است. به عبارت دیگر در نبرد دائمی حاکم بر جامعه که دو گروه با یکدیگر در نبردند، یکی نقش «تز» را ایفا میکند و یکی نقش «آنتیتز» را. زوری که نقش تز را ایفا میکند به دلیل اینکه ارتجاعی است غیر اخلاقی است و زوری که نقش «آنتیتز» را ایفا میکند به دلیل اینکه انقلابی و تکاملی است اخلاقی است. و البته همین نیرو که اکنون اخلاقی است، در مرحله بعد با نیروی دیگری که نقش نفی کننده این را ایفا میکند مواجه میگردد و در آن وقت نقش او ارتجاعی و نقش رقیب تازه نفس اخلاقی خواهد بود. و لهذا اخلاق، نسبی است؛ آنچه در یک مرحله اخلاق است، در مرحله بالاتر و کاملتر ضد اخلاق است.»(جامعه و تاریخ، ص۲۰۸)
🔹 در خلأ عقل و دستگاه معرفتشناختی علم آور و کاشف از واقع، آنچه موجب همگرایی فعالیتهای متنوع و متکثر و همکاری انسانها میشود #تبلیغات و #خطابه و فعالیتهای رسانهای و گروهی خواهد بود که با #تقیه_و_تفاهم، تحریک گرایشها و دستکاری ذائفهها و کار جمعی و حزبی(جبههای) قلوب را تسخیر کند.
🔸استاد مطهری در تبیین شگردهای رسانهای و تبلیغاتی این جریانها مینویسد: «ماتریالیسم در عصر ما- خصوصاً در کشور ما- جامه منطق را از خود دور کرده و به سلاح «تبلیغ» مجهّز شده است؛ از این رو ابایی ندارد که علل گرایشها و اعراضها از مادّیگری را به گونهای دیگر که با هدفهای از پیش تعیین شده سیاسی و اجتماعی منطبق باشد، توجیه و تفسیر نماید.»(علل گرایش به مادیگری،ص۸)
ایشان با اشاره به ضعف منطق جریانهای چپ مینویسد: «کاملاً احساس کردهاند که اگر مسائل را به صورت اصلی و صحیح مطرح کنند، کلاهشان سخت پس معرکه است؛ ناچار کانالهای انحرافی ایجاد میکنند و مغلطه به کار میبرند.»(علل گرایش به مادیگری،ص۱۳)
شهید مطهری در ادامه مینویسد:
«ماتریالیستهای ایران اخیراً به تشبّثات مضحکی دست زدهاند. این تشبّثات بیش از پیش فقر و ضعف این فلسفه را میرساند. یکی از این تشبّثات «تحریف شخصیتها» است. کوشش دارند از راه تحریف شخصیتهای مورد احترام، اذهان را متوجّه مکتب و فلسفه خود بنمایند.»(همان، ص۱۴ - ۱۵) ایشان با اشاره به شگرد چپ اسلامی در ایران مینویسد: «در ایران در یکی دو سال اخیر به نیرنگ تازهای بس خطرناکتر از «تحریف شخصیتها» دست یازیده است و آن تحریف آیات قرآن کریم و تفسیر مادّی محتوای آیات با حفظ پوشش ظاهری الفاظ است. این نیرنگ، نیرنگ جدیدی است و از عمر آن در ایران کمتر از دو سال میگذرد.»(همان،ص۲۹-۳۰)
🛑 ادامه دارد ...
#تغییر_و_تغایر
#نقد
#چپ_اسلامی
#فلسفه_شدن
#فلسفه_قدرت
#اصالت_فاعلیت
#تفاهم
#تقیه_و_تقاهم
#تبلیغات
#خطابه
•┈┈••✾••┈┈•
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/1866
📌 تغییر و تغایر در گفتمان انقلاب
⏹ بخش ۱۲ از ۵۰
🔹 نکته مهم در جذابیت این تفکر در جوامع اسلامی، تأکید بسیار زیاد بر عنصر مبارزه و جنگ اضداد در روابط بین الملل و تفسیر تقابلی از تاریخ است و در این مسیر، آموزهی جهاد اسلام را مؤید میآورند و با برجسته کردن جهاد به عنوان یک عنصر دیالکتیکی و جنگ اضداد میتوانند بخشهایی از جوانان جامعهی اسلامی را جذب کنند:
«دیالکتیک که مبارزه و جنگ اضداد را مادر همه چیز میداند، قهراً فلسفهای است که در عمل هم انسان را به مبارزه دعوت میکند و مبارزه را یکی از مقدسترین چیزها میشمارد، و ما هم در کتاب قیام و انقلاب مهدی (علیه السلام) جز و اصولی که به عنوان نتیجه دیالکتیک ذکر کردهایم یکی همین اصل قد است #مبارزه و #جهاد است، و البته این فکر به مسئله جهاد هم خیلی کمک میکند، یعنی یک فکر صد در صد ضد مسیحی است نه ضد اسلامی، چون از نظر اسلام #جهاد خودش یکی از ارکان است و مبارزه اساساً در اسلام قداست دارد، و این را خودشان هم درباره اسلام قبول دارند، و مسیحیها که صلح را به طور مطلق بر هر جنگی و مبارزهای ترجیح میدهند، قهراً این فکر مخالف آنهاست.
این جوانها هم بیشتر گرایششان به دیالکتیک و قهراً ماتریالیسم روی همین حساب است که این فلسفه، #فلسفه_قدرت و #فلسفه_عمل است؛ جوان هم که اساساً آمادگی برای عمل دارد، یعنی در مرحله اول میخواهد فلسفهای به او پیشنهاد بشود که فلسفه عمل باشد (به علت همان نیروی زیادی که در جوان هست)، بعد برایش توجیه درست میکند.
اضافه بر این، اینها مدعی هستند ماتریالیسم دیالکتیک #دانش_مبارزه است (روی این کلمه خیلی باید دقت کرد) یعنی خود مبارزه اگر علمی داشته باشد که چطور باید مبارزه کرد و راهش چیست و در هر مرحله از مراحل مبارزه چه تاکتیکی باید به کار برد، آن همین دانش دیالکتیک است؛ البته ماتریالیسم دیالکتیک تاریخی دانش مبارزه است یعنی بینش مادی (اقتصادی) دیالکتیک تاریخ.
این مطلب بزرگترین چیزی است که اینها به آن افتخار میکنند و چیزی هم که #جوانهای امروز مطالبه میکنند همین است، میگویند شما باید #تاریخ و #جامعه را طوری برای ما تفسیر کنید که گذشته را تفسیر کند و راه برای آینده هم بگشاید، یعنی درسی باشد که به دست انسان بدهند و بگویند اگر به این درس عمل کنی موفق میشوی.»(نقدی بر مارکسیسم، ص۶۴)
🛑 ادامه دارد ...
#تغییر_و_تغایر
#نقد
#چپ_اسلامی
#فلسفه_شدن
#فلسفه_قدرت
#اصالت_فاعلیت
•┈┈••✾••┈┈•
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/1867