eitaa logo
زهرا
94 دنبال‌کننده
19 عکس
336 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
کاروان می‌رود و بار سفر می‌بندند تا دگربار که بیند که به ما پیوندند خیلتاشان جفاکار و محبان ملول خیمه را همچو از صحبت ما برکندند آن همه عشوه که در پیش نهادند و غرور عاقبت روز جدایی پس پشت افکندند طمع از دوست نه این بود و توقع نه چنین مکن ای دوست که از دوست جفا نپسندند ما همانیم که بودیم و محبت باقیست ترک صحبت نکند که به مهر آکندند عیب دهنان نیست که می‌ریزند جرم نظرانست که می‌بندند مرض نه دردیست که می‌شاید گفت با طبیبان که در این باب نه دانشمندند ساربان رخت منه بر شتر و بار مبند که در این مرحله بیچاره اسیری چندند طبع خرسند نمی‌باشد و بس می‌نکند مهر آنان که به ما خرسندند مجلس یاران بی نیست شمع می‌گرید و نظارگیان می‌خندند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/501 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شاید این طلعت میمون که به فالش دارند در اندیشه و در دیده خیالش دارند که در آفاق چنین روی دگر نتوان دید یا مگر آینه در پیش جمالش دارند عجب از دام غمش گر بجهد مرغ این همه میل که با دانه خالش دارند نازنینی که سر اندر قدمش باید باخت نه حریفی که توقع به وصالش دارند غالب آنست که مرغی چو به دامی افتاد تا به جایی نرود بی پر و بالش دارند لیلی نه به اندازه هر مجنونیست مگر آنان که سر و دارند دوستی با تو حرامست که چشمان کشت خون عشاق بریزند و حلالش دارند خرما دور وصالی و درد که به معشوق توان گفت و مجالش دارند حال تو ندانی که تو را دردی نیست دردمندان خبر از صورت حالش دارند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/498 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
روندگان مقیم از بلا نپرهیزند گرفتگان ارادت به جور نگریزند امیدواران دست طلب ز دامن دوست اگر فروگسلانند در که آویزند مگر تو روی بپوشی و گر نه ممکن نیست که اهل معرفت از تو نظر بپرهیزند نشان من به سر کوی می‌فروشان ده من از کجا و کسانی که اهل پرهیزند بگیر جامه صوفی بیار جام که نیک و مستی به هم نیامیزند رضای دوست به دست آر و دیگران بگذار هزار فتنه چه غم باشد ار برانگیزند مرا که با تو که مقصودی آشتی افتاد رواست گر همه عالم به جنگ برخیزند به منت کس مطالبت نکند حلال باشد که دوستان ریزند طریق ما سر عجزست و آستان رضا که از تو صبر نباشد که با تو بستیزند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/495 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دو چشم مست تو کز برخیزند هزار فتنه به هر گوشه‌ای برانگیزند چگونه انس نگیرند با تو آدمیان که از لطافت تو وحش نگریزند چنان که در رخ حلال نیست نظر حلال نیست که از تو نظر بپرهیزند غلام آن سر و پایم که از لطافت و حسن به سر سزاست که پیشش به پای برخیزند تو قدر ندانی ز دردمندان پرس کز اشتیاق جمالت چه اشک می‌ریزند قرار عقل برفت و مجال صبر نماند که چشم و زلف تو از حد برون مرا مگوی نصیحت که پارسایی و دو خصلتند که با یکدِگَر نیامیزند رضا به حکم قضا اختیار کن که نیست که با زورمند بستیزند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/496 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تو آن نه‌ای که از صحبت تو برگیرند و گر ملول شوی دگر گیرند و گر به خشم برانی طریق رفتن نیست کجا روند که یار از تو گیرند به تیغ اگر بزنی بی‌دریغ و برگردی چو روی باز کنی دوستی ز سر گیرند هلاک به نزدیک طالبان مراد اگر چه کار بزرگست مختصر گیرند روا بود همه آفرینش را که پیش ما دست بر کمر گیرند قمر مقابله با روی او نیارد کرد و گر کند همه کس عیب بر گیرند به چند سال نشاید گرفت ملکی را که خسروان ملاحت به یک نظر گیرند خدنگ غمزه خطا نمی‌افتد اگر چه طایفه‌ای زهد را سپر گیرند کم از مطالعه‌ای بوستان سلطان را چو باغبان نگذارد کز او ثمر گیرند وصال کعبه میسر نمی‌شود مگر که راه بیابان پرخطر گیرند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/497 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آفتاب از کوه سر بر می‌زند ماهروی انگشت بر در می‌زند آن کمان ابرو که تیر غمزه‌اش هر زمانی صید دیگر می‌زند دست و ساعد می‌کشد درویش را تا نپنداری که خنجر می‌زند یاسمین بویی که سرو قامتش طعنه بر بالای عرعر می‌زند روی و چشمی دارم اندر مهر او کاین گهر می‌ریزد آن زر می‌زند را پیشانیی باید چو میخ تا حبیبش سنگ بر سر می‌زند انگبین رویان نترسند از مگس نوش می‌گیرند و نشتر می‌زند در به روی دوست بستن نیست ور ببندی سر به در بر می‌زند دیگر قلم پولاد دار کاین سخن آتش به نی در می‌زند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/494 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
توانگران که به جنب سرای درویشند مروت است که هر وقت از او بیندیشند تو ای توانگر حُسن، از غنای درویشان خبر نداری اگر خسته‌اند و گر ریشند تو را چه غم که یکی در غمت به جان آید که دوستان تو چندان که می‌کشی بیشند مرا به علت بیگانگی ز مران که دوستان وفادار بهتر از غلام همت رندان و پاکبازانم که از محبت با دوست، دشمن هر آینه لب جواب تلخ دهد چنان که نوشند ضارب نیشند تو عاشقان مسلم ندیده‌ای که تیغ بر سر و سر بنده‌وار در پیشند نه چون منند و تو؛ مسکین، حریص، کوته‌دست که ترک هر دو جهان گفته‌اند و درویشند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/492 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یار باید که هر چه یار کند بر مراد اختیار کند زینهار از کسی که در غم دوست پیش بیگانه کند بار یاران بکش که دامن آن برد کاحتمال خار کند خانه در خراباتست نیکنامی در او چه کار کند شهربند هوای مباش سگ شهر استخوان شکار کند هر شبی یار شاهدی بودن روز هشیاریت خمار کند قاضی شهر عاشقان باید که به یک شاهد اختصار کند سر سرای سلطانست نادر آن جا کسی گذار کند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/491 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بی‌دل نوایی می‌زند بادپیمایی هوایی می‌زند کس نمی‌بینم ز بیرون سرای و اندرونم مرحبایی می‌زند آتشی دارم که می‌سوزد وجود چون بر او باد صبایی می‌زند گر چه دریا را نمی‌بیند کنار غرقه حالی دست و پایی می‌زند فتنه‌ای بر بام باشد تا یکی سر به دیوار سرایی می‌زند آشنایان را جراحت مرهمست زان که آشنایی می‌زند حیف باشد دست او در من پادشاهی با گدایی می‌زند بنده‌ام گر بی گناهی می‌کشد راضیم گر بی خطایی می‌زند شکر نعمت می‌کنم گر خلعتی می‌فرستد یا قفایی می‌زند ناپسندیده‌ست پیش اهل رای هر که بعد از رایی می‌زند محتسب گو چنگ میخواران بسوز مطرب ما به تایی می‌زند دود از آتش می‌رود از قتیل این دم هم ز جایی می‌زند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/493 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کسی که روی تو بیند نگه به کس نکند ز سیر نباشد ز عیش بس نکند در این روش که تویی پیش هر که بازآیی گرش به تیغ زنی روی بازپس نکند چنان به پای تو در مردن آرزومندم که زندگانی چنان نکند به مدتی یاد دوستی نکنی که یاد تو نتواند که یک نکند ندانمت که اجازت نوشت و فتوی داد که خلق بریزی مکن که کس نکند اگر نصیب نبخشی نظر دریغ مدار شکرفروش چنین ظلم بر مگس نکند بنال اگر دوستان داری که هیچ از این در قفس نکند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/489 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بخرام بالله تا صبا بیخ صنوبر برکند برقع برافکن تا بهشت از حور برکند زان روی و خال برکش نقاب پرنیان تا پیش رویت آسمان آن خال اختر برکند خلقی چو من بر روی تو آشفته همچون موی تو پای آن نهد در کوی تو کاول از سر برکند زان عارض فر نه رنگ دارد نه بو انگشت غیرت را بگو تا چشم عبهر برکند ما خار غم در پای جان در کویت ای روان وان گه که را پروای آن کز پای نشتر برکند ماه است رویت یا ملک قند است لعلت یا نمک بنمای پیکر تا فلک مهر از دوپیکر برکند باری به و گر سوی صحرا بگذری واله شود کبک دری طاووس شهپر برکند چو شد هندوی تو هل تا پرستد روی تو کاو خیمه زد پهلوی تو فردای محشر برکند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/490 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
زلف او بر رخ چو جولان می‌کند مشک را در شهر ارزان می‌کند جوهری عقل در بازار حسن قیمت لعلش به صد جان می‌کند آفتاب حسن او تا شعله زد ماه رخ در پرده پنهان می‌کند من همه قصد وصالش می‌کنم وان ستمگر عزم هجران می‌کند گر نمکدان پرشکر مترس تلخیی کان شکرستان می‌کند تیر مژگان و کمان ابروش عاشقان را عید قربان می‌کند از وفاها هر چه بتوان می‌کنم وز جفاها هر چه نتوان می‌کند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/484 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چه کند بنده که بر جور تحمل نکند دل اگر تنگ شود مهر تبدل نکند دل و دین در سر کارت شد و بسیاری نیست سر و جان که دیوانه تأمل نکند سحر گویند حرامست در این عهد ولیک چشمت آن کرد که هاروت به بابل نکند غرقه در بحر عمیق تو چنان بی‌خبرم که مبادا که چه دریام (؟) به ساحل نکند به نروم تا تو در آغوش منی ار روی تو بیند طلب نکند هر که با دوست چو دریافت چیز و کس در نظرش باز تخیل نکند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/487 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سرو بلند بین که چه رفتار می‌کند وآن ماه محتشم که چه گفتار می‌کند آن چشم مست بین که به شوخی و قصد هلاک مردم هشیار می‌کند دیوانه می‌کند تمیز را هر گه که التفات پری‌وار می‌کند ما روی کرده از همه عالم به روی او وآن سست عهد روی به دیوار می‌کند عاقل خبر ندارد از اندوه عاشقان خفته‌ست و عیب مردم بیدار می‌کند من طاقت شکیب ندارم ز روی صوفی به عجز اقرار می‌کند بیچاره از مطالعه روی نیکوان صد بار توبه کرد و دگربار می‌کند نگفتمت که خم زلف شاهدان دربند او مشو که گرفتار می‌کند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/485 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
وقتی سودایی می‌رفت به بستان‌ها بی کردی بوی و ریحان‌ها گه نعره زدی گه جامه دریدی با یاد تو افتادم از یاد برفت آن‌ها ای مهر تو در وی مهر تو بر لب‌ها وی شور تو در سرها وی سر تو در جان‌ها تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم بعد از تو روا باشد نقض همه پیمان‌ها تا خار غم آویخته در دامن کوته نظری باشد رفتن به آن را که چنین دردی از پای دراندازد باید که فروشوید دست از همه درمان‌ها گر در طلبت رنجی ما را برسد شاید چون حرم باشد سهل است بیابان‌ها هر تیر که در کیش است گر بر ریش آید ما نیز یکی باشیم از جمله قربان‌ها هر کاو نظری دارد با یار کمان ابرو باید که سپر باشد پیش همه پیکان‌ها گویند مگو چندین سخن از می‌گویم و بعد از من گویند به دوران‌ها ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/488 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
میل بین کان سروبالا می‌کند سرو بین کاهنگ صحرا می‌کند میل از این نداند کرد سرو ناخوش آن میلست کز ما می‌کند حاجت صحرا نبود آیینه هست گر نگارستان تماشا می‌کند غافلست از صورت او آن که صورت‌های دیبا می‌کند من هم اول روز دانستم که خون مباح و خانه یغما می‌کند صبر هم سودی ندارد کآب چشم راز پنهان آشکارا می‌کند گر مراد ما نباشد گو مباش چون مراد اوست هل تا می‌کند یار گر بریزد یار زشت نتوان گفت می‌کند بعد از تحمل چاره نیست هر ستم کان دوست با ما می‌کند تا مگس را جان در تنست گرد آن گردد که حلوا می‌کند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/486 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که بی او زندگانی می‌کند گر نمی‌میرد گرانی می‌کند من بر آن بودم که ندهم به سروبالا می‌کند مهربانی می‌نمایم بر قدش سنگدل می‌کند برف پیری می‌نشیند بر سرم همچنان طبعم جوانی می‌کند ماجرای نمی‌گفتم به خلق آب چشمم ترجمانی می‌کند آهن افسرده می‌کوبد که جهد با قضای آسمانی می‌کند عقل را با زور پنجه نیست احتمال از می‌کند چشم در امید روی یار چون دهانش درفشانی می‌کند هم بود شوری در این سر بی خلاف کاین همه زبانی می‌کند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/482 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یار با ما بی‌وفایی می‌کند بی‌گناه از من جدایی می‌کند شمع جانم را بکشت آن بی‌وفا جای دیگر روشنایی می‌کند می‌کند با بیگانگی با غریبان آشنایی می‌کند جوفروش است آن نگار سنگدل با من او گندم نمایی می‌کند یار من اوباش و قلاش است و رند بر من او پارسایی می‌کند ای مسلمانان به فریادم رسید کان فلانی بی‌وفایی می‌کند کشتی عمرم شکسته‌ست از غمش از من مسکین جدایی می‌کند آنچه با من می‌کند اندر زمان آفت دور سمایی می‌کند سخن در راه از لبش بوسی گدایی می‌کند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/483 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
پیش وجودت همه عدمند سروران بر در سودای تو خاک قدمند شهری اندر سوخته در آتش خلقی اندر طلبت غرقه دریای غمند خون نظران ریختی ای کعبه حسن قتل اینان که روا داشت که صید حرمند صنم اندر بلد کفر پرستند و صلیب زلف و روی تو در اسلام صلیب و صنمند گاه گاهی بگذر در صف تا ثناییت بگویند و دعایی بدمند هر خم از جعد پریشان تو زندان تا نگویی که اسیران کمند تو کمند حرف‌های خط موزون تو پیرامن روی گویی از مشک سیه بر سوری رقمند در چمن سرو ستادست و صنوبر خاموش که اگر قامت ننمایی بچمند زین امیران ملاحت که تو بینی بر کس به شکایت نتوان رفت که خصم و حکمند بندگان را نه گزیرست ز حکمت نه گریز چه کنند ار بکشی ور بنوازی خدمند جور دشمن چه کند گر نکشد طالب دوست گنج و مار و و خار و غم و شادی به همند غم با تو نگویم که تو در راحت نشناسی که جگرسوختگان در المند تو سبکبار قوی حال کجا دریابی که ضعیفان غمت بارکشان ستمند عاشق ز بلا نگریزد سست عهدان ارادت ز ملامت برمند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/481 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
با دوست باش گر همه آفاق دشمنند کاو مرهم است اگر دگران نیش می‌زنند ای صورتی که پیش تو روزگار همچون طلسم پای خجالت به دامنند یک بامداد اگر بخرامی به بوستان بینی که سرو را ز لب جوی برکنند تلخ است پیش طایفه‌ای جور از معتقد شنو که شکر می‌پراکنند ای متقی گر اهل دیده‌ها بدوز کاینان به ربودن مردم معینند یا پرده‌ای به چشم تأمل فروگذار یا بنه که پرده ز کارت برافکنند جانم دریغ نیست ولیکن ضعیف صندوق سر توست نخواهم که بشکنند حسن تو است در این عهد و شعر من من چشم بر تو و همگان گوش بر منند گویی جمال دوست که بیند چنان که اوست الا به راه دیده نظر کنند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/480 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شوخی مکن ای یار که نظرانند بیگانه و از پس و پیشت نگرانند کس نیست که پنهان نظری با تو ندارد من نیز بر آنم که همه خلق بر آنند اهل نظرانند که چشمی به ارادت با روی تو دارند و دگر بی بصرانند هر کس غم دین دارد و هر کس غم دنیا بعد از غم رویت غم بیهوده ساقی بده آن کوزهٔ خمخانه به درویش کانها که بمردند کوزه گرانند چشمی که جمال تو ندیده‌ست چه دیده‌ست؟ افسوس بر اینان که به غفلت گذرانند تا رای کجا داری و پروای که داری؟ کز هر طرفت طایفه‌ای منتظرانند اینان که به دیدار تو در رقص می‌آیند چون می‌روی اندر طلبت جامه درانند به جفا ترک محبت نتوان گفت بر در بنشینم اگر از خانه برانند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/479 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
این جا شکری هست که چندین مگسانند یا بوالعجبی کاین همه بس در طلبت سعی نمودیم و نگفتی کاین هیچ کسان در طلب ما چه کسانند ای قافله سالار چنین گرم چه رانی آهسته که در کوه و کمر بازپسانند صد مشعله افروخته گردد به چراغی این نور تو داری و دگر مقتبسانند من قلب و لسانم به وفاداری و صحبت و اینان همه قلبند که پیش تو لسانند آنان که شب آرام نگیرند ز فکرت چون پدیدست که و آنان که به دیدار چنان میل ندارند سوگند توان که بی عقل و خسانند دانی چه جفا می‌رود از دست رقیبت حیفست که طوطی و زغن هم قفسانند در طالع من نیست که نزدیک تو باشم می‌گویمت از دور دعا گر برسانند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/478 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خوبرویان جفاپیشه وفا نیز کنند به کسان درد فرستند و دوا نیز کنند پادشاهان ملاحت چو به نخجیر روند صید را پای ببندند و رها نیز کنند نظری کن به من خسته که ارباب کرم به ضعیفان نظر از بهر خدا نیز کنند عاشقان را ز بر مران تا بر تو سر و زر هر دو فشانند و دعا نیز کنند گر کند میل به من عیب مکن کاین گناهیست که در شهر نیز کنند بوسه‌ای زان دهن تنگ بده یا بفروش کاین متاعیست که بخشند و بها نیز کنند تو ختایی بچه‌ای از تو خطا نیست عجب کان که از اهل صوابند خطا نیز کنند گر رود من اندر دهنت باکی نیست پادشاهان به یاد گدا نیز کنند گر نکند یاد تو آن ماه مرنج ما که باشیم که اندیشه ما نیز کنند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/476 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
اگر تو برشکنی دوستان سلام کنند که جور قاعده باشد که بر کنند هزار زخم پیاپی گر اتفاق افتد ز دست دوست نشاید که انتقام کنند به تیغ اگر بزنی بی‌دریغ و برگردی چو روی باز کنی بازت احترام کنند مرا کمند میفکن که گرفتارم لویشه بر سر اسبان بدلگام کنند چو مرغ خانه به سنگم بزن که بازآیم نه وحشیم که مرا پای بند دام کنند یکی به گوشه چشم التفات کن ما را که پادشاهان گه گه نظر به عام کنند که گفت در رخ حلال نیست نظر حلال نیست که بر دوستان حرام کنند ز من بپرس که فتوی دهم به مذهب نظر به روی تو شاید که بر دوام کنند دهان غنچه بدرد نسیم باد صبا لبان لعل تو وقتی که ابتسام کنند غریب مشرق و مغرب به آشنایی تو غریب نیست که در شهر ما مقام کنند من از تو روی نپیچم که آن است که روی در غرض و پشت بر ملام کنند به جان مضایقه با دوستان مکن که دوستی نبود هر چه کنند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/475 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
اگر تو برفکنی در میان شهر نقاب هزار مؤمن مخلص درافکنی به عقاب که را مجال نظر بر جمال میمونت بدین صفت که تو می‌بری ورای حجاب درون ما ز تو یک دم نمی‌شود خالی کنون که شهر گرفتی روا مدار خراب به موی تافته پای فروبستی چو موی تافتی ای نیکبخت روی متاب تو را حکایت ما مختصر به گوش آید که حال تشنه نمی‌دانی ای سیراب اگر چراغ بمیرد صبا چه غم دارد و گر بریزد کتان چه غم مهتاب دعات گفتم و دشنام اگر دهی سهل است که با شکردهنان بود سؤال و جواب کجایی ای که تعنت کنی و طعنه زنی تو بر کناری و ما اوفتاده در غرقاب اسیر بند بلا را چه جای سرزنش است گرت معاونتی دست می‌دهد دریاب اگر چه صبر من از روی دوست ممکن نیست همی‌کنم به ضرورت چو صبر ماهی از آب تو باز دعوی پرهیز می‌کنی که به کس ندهم کُلُّ مُدِّعٍ کَذّاب ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/477 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نشاید که به صحرا روند همه کس شناسند و هر جا روند حلالست رفتن به صحرا ولیک نه انصاف باشد که بی ما روند نباید از دست مردم ربود چو جایی که تنها روند که بپسندد از باغبانان که از بانگ به سودا روند برآرند فریاد از ختا گر این شوخ چشمان به یغما روند همه سروها را بباید خمید که در پای آن سروبالا روند بسا هوشمندا که در کوی چو من عاقل آیند و شیدا روند بسازیم بر آسمان سلمی اگر شاهدان بر ثریا روند نه در این فرورفت و بس که آنان که بر روی دریا روند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/474 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
از دست دوست هر چه ستانی شکر بود وز دست غیر دوست تبرزد تبر بود دشمن گر آستین افشاندت به روی از تیر چرخ و سنگ فلاخن بتر بود گر خاک پای دوست خداوند شوق را در دیدگان کشند جلای بصر بود شرط وفاست آن که چو برکشد یار عزیز جان عزیزش سپر بود یا رب هلاک من مکن الا به دست دوست تا وقت جان سپردنم اندر نظر بود گر جان دهی و گر سر بیچارگی نهی در پای دوست هر چه کنی مختصر بود ما سر نهاده‌ایم تو دانی و تیغ و تاج تیغی که ماهروی زند تاج سر بود مشتاق را که سر برود در وفای یار آن روز روز دولت و روز ظفر بود ما ترک جان از اول این کار گفته‌ایم آن را که جان عزیز بود در خطر بود آن کز بلا بترسد و از قتل غم او عاقلست و شیوه مجنون دگر بود با نیم پختگان نتوان گفت سوز خام از عذاب سوختگان بی‌خبر بود جانا شکسته نگاه دار دانی که آه سوختگان را اثر بود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/469 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تو را سماع نباشد که سوز نبود گمان مبر که برآید ز خام هرگز دود چو هر چه می‌رسد از دست اوست فرقی نیست میان نوشین و تیغ زهرآلود نسیم باد صبا بوی یار من دارد چو باد از این پس به بوی او پیمود همی‌گذشت و نظر کردمش به گوشه چشم که یک نظر بربایم مرا ز من بربود به صبر احوال پوشیدن دگر به نتوانستم آفتاب اندود سوار عقل که باشد که پشت ننماید در آن مقام که سلطان روی نمود پیام ما که رساند به خدمتش که رضا رضای توست گرم خسته داری ار خشنود شبی نرفت که به داغ نگفت دگر شب آمد و کی بی تو روز بود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/471 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
به بوی آن که شبی در حرم بیاسایند هزار بادیه سهلست اگر بپیمایند طریق جفا بردن است و جانبازی دگر چه چاره که با زورمند برنایند اگر به بام برآید ستاره پیشانی چو ماه عید به انگشت‌هاش بنمایند در گریز نبسته‌ست لیکن از نظرش کجا روند اسیران که بند بر پایند ز عزیزترم نیست مایه‌ای در تن فدای دست عزیزان اگر بیالایند مگر به خیل تو با دوستان نپیوندند مگر به شهر تو بر عاشقان نبخشایند فدای جان تو گر جان من طمع داری غلام حلقه به گوش آن کند که فرمایند هزار سرو خرامان به راستی نرسد به قامت تو و گر سر بر آسمان سایند حدیث حسن تو و داستان مرا هزار لیلی و مجنون بر آن نیفزایند مثال عود است تا نسوزانی جماعت از دم به دم نیاسایند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/473 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نفسی وقت صحرا بود با دو که دایم نتوان تنها بود خاک چو دیبای منقش دیدم وان همه صورت شاهد که بر آن دیبا بود پارس در سایه اقبال اتابک ایمن لیکن از مرغان چمن غوغا بود شکرین پسته دهانی به تفرج بگذشت که چه گویم نتوان گفت که چون بود یعلم الله که شقایق نه بدان لطف و سمن نه بدان بوی و صنوبر نه بدان بالا بود فتنه سامریش در نظر شورانگیز نفس عیسویش در لب شکرخا بود من در اندیشه که بت یا مه نو یا ملکست یار بت پیکر مه روی ملک سیما بود دل و جهانی به دمی غارت کرد همچو نوروز که بر ملک یغما بود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/470 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈