eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
90 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
ای به خلق از جهانیان ممتاز چشم خلقی به روی تو باز لازم است آن که دارد این همه لطف که تحمل کنندش این همه ای به درخت بالایت مرغ جان رمیده در پرواز آن نه نظر بود که کند از چنین روی در به روی فراز بخورم گر ز دست توست نبید نکنم گر خلاف توست نماز گر بگریم چو معذورم کس نگوید در آتشم مگداز می‌نگفتم سخن در آتش تا نگفت آب دیده غماز آب و آتش خلاف یک دگرند نشنیدیم و صبر انباز هر که دیدار دوست می‌طلبد دوستی را حقیقت است و مجاز آرزومند کعبه را است که تحمل کند نشیب و فراز زنده عاشقی باشد که بمیرد بر آستان نیاز ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/409 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بزرگ دولت آن کز درش تو آیی باز بیا بیا که به خیر آمدی کجایی باز رخی کز او متصور نمی‌شود آرام چرا نمودی و دیگر نمی‌نمایی باز در دو لختی چشمان شوخ چه کرده‌ام که به رویم نمی‌گشایی باز اگر تو را سر ما هست یا غم ما نیست من از تو دست ندارم به بی‌وفایی باز شراب وصل تو در کام جان من ازلیست هنوز مستم از آن جام آشنایی باز دلی که بر سر کوی تو گم کنم هیهات که جز به روی تو بینم به روشنایی باز تو را هر آینه باید به شهر دیگر رفت که نماند در این شهر تا ربایی باز عوام خلق ملامت کنند صوفی را کز این هوا و طبیعت چرا نیایی باز اگر حلاوت مستی بدانی ای هشیار به عمر نبری پارسایی باز گرت چو از این در نواله‌ای بخشند برو که نکنی هرگز از گدایی باز ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/407 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
متقلب درون جامه چه خبر دارد از شبان دراز عاقل انجام می‌بیند تا هم اول نمی‌کند آغاز جهد کردم که به کس ندهم چه توان کرد با دو دیده باز زینهار از بلای تیر نظر که چو رفت از کمان نیاید باز مگر از شوخی تذروان بود که فرودوختند دیده باز محتسب در قفای رندانست غافل از صوفیان شاهدباز پارسایی که خمر چشید خانه گو با معاشران پرداز هر که را با آشنایی بود گو برو با جفای خار بساز سپرت می‌بباید افکندن ای که می‌دهی به تیرانداز هر چه بینی ز دوستان کرمست گر اهانت کنند و گر اعزاز دست مجنون و دامن لیلی روی محمود و خاک پای ایاز هیچ نداند این دستان هیچ مطرب ندارد این آواز هر متاعی ز معدنی خیزد شکر از مصر و از ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/408 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
پیوند روح می‌کند این باد مشک بیز هنگام نوبت سحرست ای ندیم خیز شاهد بخوان و بیفروز و می بنه عنبر بسای و عود بسوزان و بریز ور دوست دست می‌دهدت هیچ گو مباش خوشتر بود عروس نکوروی بی جهیز امروز باید ار کرمی می‌کند سحاب فردا که تشنه مرده بود گو بخیز من در وفا و عهد چنان کند نیستم کز دامن تو دست بدارم به تیغ تیز گر تیغ می‌زنی سپر اینک وجود من عیار مدعی کند از دشمن احتریز فردا که سر ز خاک برآرم اگر تو را بینم فراغتم بود از روز رستخیز تا کجا رسد به قیامت نماز من من روی در تو و همه کس روی در حجیز به دام تو در پای بند ماند قیدی نکرده‌ای که میسر شود گریز ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/404 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ساقی سیمتن چه خسبی خیز آب شادی بر آتش غم ریز بوسه‌ای بر کنار ساغر نه پس بگردان شهدآمیز کابر آذار و باد نوروزی درفشان می‌کنند و عنبربیز جهد کردیم تا نیالاید به خرابات دامن پرهیز دست بالای زور آورد معرفت را نماند جای ستیز گفتم ای عقل زورمند چرا برگرفتی ز راه گریز گفت اگر گربه شیر نر گردد نکند با پلنگ دندان تیز شاهدان می‌کنند خانه زهد مطربان می‌زنند راه حجیز توبه را تلخ می‌کند در حلق یار زبان شورانگیز هر دمت که دست دهد به سر زلف دوستان آویز دشمنان را به حال بگذار تا قیامت کنند و رستاخیز ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/403 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مبارک‌تر شب و خرم‌ترین روز به استقبالم آمد بخت پیروز دهل‌زن گو دو نوبت زن بشارت که دوشم قدر بود امروز نوروز مه است این یا ملک یا آدمیزاد پری یا آفتاب عالم‌افروز ندانستی که ضدان در کمینند نکو کردی علیرغم بدآموز مرا با دوست ای دشمن وصالست تو را گر نخواهد دیده بردوز شبان دانم که از درد جدایی نیاسودم ز فریاد جهان سوز گر آن شب‌های با وحشت نمی‌بود نمی‌دانست قدر این روز ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/405 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
برآمد باد و بوی نوروز به کام دوستان و بخت پیروز مبارک بادت این سال و همه سال همایون بادت این روز و همه روز چو آتش در درخت افکند دگر منقل منه آتش میفروز چو نرگس چشم بخت از برخاست حسد گو دشمنان را دیده بردوز بهاری خرم است ای کجایی که بینی را و سوز جهان بی ما بسی بوده‌ست و باشد برادر جز نکونامی میندوز نکویی کن که دولت بینی از بخت مبر فرمان بدگوی بدآموز منه بر سرای عمر که بر گنبد نخواهد ماند این گوز دریغا عیش اگر مرگش نبودی دریغ آهو اگر بگذاشتی یوز ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/406 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
امشب مگر به وقت نمی‌خواند این خروس عشاق بس نکرده هنوز از کنار و بوس پستان یار در خم گیسوی تابدار چون گوی عاج در خم چوگان آبنوس یک شب که دوست فتنه خفتست بیدار باش تا نرود عمر بر فسوس تا نشنوی ز مسجد آدینه بانگ یا از در سرای اتابک غریو کوس لب بر لبی چو چشم خروس ابلهی بود برداشتن به گفته بیهوده خروس ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/401 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بوی آمد بنال ای ور پایبندی همچو من فریاد می‌خوان از قفس گیرند مردم دوستان و مهربان هر روز خاطر با یکی ما یکی داریم و بس محمول پیش آهنگ را از من بگو ای ساربان تو می‌کن بر شتر تا بانگ می‌دارد جرس بضاعت بر مگس چندان که تندی می‌کند او بادبیزن همچنان در دست و می‌آید مگس پند خردمندان چه سود اکنون که بندم سخت شد گر جستم این بار از قفس بیدار باشم سپس گر دوست می‌آید برم یا تیغ دشمن بر سرم من با کسی افتاده‌ام کز وی نپردازم به کس با هر که بنشینم دمی کز یاد او غافل شوم چون بی از بر نمی‌آید من مفلسم در کاروان گوهر که قصد کن نگذاشت مطرب دربرم چندان که بستاند عسس گر پند می‌خواهی بده ور بند می‌خواهی بنه دیوانه سر نهاد آن گه نهد از سر فریاد در جهان افکندی ای آرام جان چندین به فریاد آوری باری به فریادش برس ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/402 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یاری به دست کن که به امید راحتش واجب کند که صبر کنی بر جراحتش ما را که ره دهد به سراپرده وصال ای باد خبری ده ز ساحتش باران چون ستاره‌ام از دیدگان بریخت رویی که خیره شود در صباحتش هر گه که گویم این ریشم درست شد بر وی پراکند نمکی از ملاحتش هرچ آن قبیح‌تر بکند یار دوست‌روی داند که چشم دوست نبیند قباحتش بیچاره‌ای که صورت رویت خیال بست بی دیدنت خیال مبند استراحتش با چشم نیم‌خواب تو خشم آیدم همی از چشم‌های نرگس و چندان وقاحتش رفتار شاهد و لب خندان و روی چون آدمی طمع نکند در سماحتش که داد وصف همه نیکوان به داد عاجز بماند در تو زبان فصاحتش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/398 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که بی دوست می‌برد همچنان صبر هست و پایابش خواب از آن چشم چشم نتوان داشت که ز سر برگذشت سیلابش نه به می‌رود گرفته دیگری می‌برد به قلابش چه کند پای بند مهر کسی که نبیند جفای اصحابش هر که حاجت به درگهی دارد لازمست احتمال بوابش ناگزیرست تلخ و خار و خرما و زهر و جلابش سایرست این مثل که مستسقی نکند رود دجله سیرابش شب هجران دوست ظلمانیست ور برآید هزار مهتابش برود جان مستمند از تن نرود مهر مهر احبابش گوسفند قربانی به که ز دست قصابش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/400 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
معلمت همه شوخی و آموخت جفا و و عتاب و ستمگری آموخت غلام آن لب ضحاک و چشم فتانم که کید سحر به ضحاک و سامری آموخت تو بت چرا به معلم روی که بتگر چین به چین زلف تو آید به بتگری آموخت هزار دستان سرای عاشق را بباید از تو سخن گفتن دری آموخت برفت رونق بازار آفتاب و از آن که ره به دکان تو مشتری آموخت همه قبیله من عالمان دین بودند مرا معلم تو شاعری آموخت مرا به شاعری آموخت روزگار آن گه که چشم مست تو دیدم که ساحری آموخت مگر دهان تو آموخت تنگی از من وجود من ز میان تو آموخت بلای تو بنیاد زهد و بیخ ورع چنان بکند که صوفی قلندری آموخت دگر نه عزم سیاحت کند نه یاد وطن کسی که بر سر کویت مجاوری آموخت من آدمی به چنین شکل و قد و و روش ندیده‌ام مگر این شیوه از پری آموخت به خلق فروبرده پنجه کاین حناست ندانمش که به قتل که شاطری آموخت چنین بگریم از این پس که مرد بتواند در آب دیده شناوری آموخت ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/399 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کس ندیده‌ست به و لطف و کس نبیند که نخواهد که ببیند بازش مطرب ما را دردیست که می‌نالد مرغ عاشق طرب انگیز بود آوازش بارها در آمد که بپوشم غم آبگینه نتواند که بپوشد رازش مرغ پرنده اگر در قفسی پیر شود همچنان طبع فرامش نکند پروازش تا چه کردیم دگرباره که لب دوست به سخن باز نمی‌باشد و چشم از من دعا گویم اگر تو همه دشنام دهی بنده خدمت بکند ور نکنند اعزازش غرق دریای غمت را رمقی بیش نماند آخر اکنون که بکشتی به کنار اندازش خون کم از آن است که دست آلایی ملخ آن قدر ندارد که بگیرد بازش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/393 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که بود تن یارش گو نگه دارش عاشق دروغ می‌گوید که تحمل نمی‌کند خارش نیکخواها در آتشم بگذار وین نصیحت مکن که بگذارش کاش با هزار جان بودی تا فدا کردمی به دیدارش عاشق از ملامت دوست گر برنجد به دوست مشمارش کس به آرام جان ما نرسد که نه اول به جان رسد کارش خانه یار سنگدل این است هر که سر می‌زند به دیوارش خون ما محل آن دارد که بود پیش دوست مقدارش گر به جان خطاب کند ترک جان گوی و به دست آرش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/395 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که بود یارش واجب است احتمال آزارش طاقت رفتنم نمی‌ماند چون نظر می‌کنم به رفتارش وز سخن گفتنش چنان مستم که ندانم جواب گفتارش کشته تیر زنده کند گر به سر بگذرد دگربارش هر چه زان تلخ‌تر بخواهد گفت گو بگو از لب شکربارش پوشیده بود و صبر نماند پرده برداشتم ز اسرارش وه که گر من به خدمتش برسم خود چه خدمت کنم به مقدارش بیم دیوانگیست مردم را ز آمدن رفتن پری وارش کاش بیرون نیامدی سلطان تا ندیدی گدای بازارش روی دوست به که دیدن میان اغیارش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/394 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آن که هلاک من همی‌خواهد و من سلامتش هر چه کند ز شاهدی کس نکند ملامتش میوه نمی‌دهد به کس باغ تفرج است و بس جز به نظر نمی‌رسد سیب درخت قامتش داروی نمی‌کنم کان که مریض شد هیچ دوا نیاورد باز به استقامتش هر که فدا نمی‌کند دنیی و دین و مال و سر گو غم نیکوان مخور تا نخوری ندامتش جنگ نمی‌کنم اگر دست به تیغ می‌برد بلکه به مطالبت هم نکنم قیامتش کاش که در قیامتش بار دگر بدیدمی کانچه گناه او بود من بکشم غرامتش هر که هوا گرفت و رفت از پی آرزوی گوش مدار بر خبر سلامتش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/397 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خجل است سرو بستان بر قامت بلندش همه صید عقل گیرد خم زلف چون کمندش چو درخت قامتش دید صبا به هم برآمد ز چمن نرست سروی که ز بیخ برنکندش اگر آفتاب با او زند از گزاف مه نو چه زهره دارد که بود سم سمندش نه چنان ز دست رفته‌ست وجود که معالجت توان کرد به پند یا به بندش گرم آن قرار بودی که ز دوست برکنم نشنیدمی ز دشمن سخنان تو که پادشاه حسنی نظری به بندگان کن حذر از دعای درویش و کف نیازمندش شکرین حدیث بر او چه قدر دارد که چنو هزار طوطی مگس است پیش قندش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/396 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دست به جان نمی‌رسد تا به تو برفشانمش بر که توان نهاد تا ز تو واستانمش قوت تو نیست زبان خامه را گرد در امید تو چند به سر دوانمش ایمنی از خروش من گر به جهان دراوفتد فارغی از فغان من گر به فلک رسانمش آه دریغ و آب چشم ار چه موافق منند آتش آن چنان نیست که وانشانمش هر که بپرسد ای فلان حال چگونه شد خون شد و دم به دم همی از مژه می‌چکانمش عمر من است زلف تو بو که دراز بینمش جان من است لعل تو بو که به لب رسانمش لذت وقت‌های قدر نداشت پیش من گر پس از این دمی چنان یابم قدر دانمش نیست زمام کام در کف اختیار من گر نه اجل فرارسد همه وارهانمش تو گفته بود هان و آرزوی من بس نکند ز عاشقی تا ز جهان جهانمش پنجه قصد دشمنان می‌نرسد به من وین که به لطف می‌کشد منع نمی‌توانمش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/392 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چون برآمد ماه روی از مطلع پیراهنش چشم بد را گفتم الحمدی بدم پیرامنش تا چه کرد با من دور گیتی دو کار دست او در گردنم یا من در گردنش هر که معلومش نمی‌گردد که زاهد را که کشت گو سرانگشتان شاهد بین و رنگ گر چمن گوید مرا همرنگ رویش از قفا باید برون کردن زبان سوسنش ماه و پروینش نیارم گفت و سرو و آفتاب لطف جان در جسم دارد جسم در پیراهنش آستین از چنگ مسکینان گرفتم درکشد چون تواند رفت و چندین دست در دامنش من سبیل دشمنان کردم نصیب عرض دشمن آن کس در جهان دارم که دارد دشمنش گر تنم مویی شود از دست جور روزگار بر من آسان‌تر بود کآسیب مویی بر تنش تا چه روی است آن که حیران مانده‌ام در وصف او از مشرق همی‌تابد یکی از روزنش بعد از این ای یار اگر تفصیل هشیاران کنند گر در آنجا من بینی قلم بر سر زنش لایق نبود این خرقه تقوا و زهد ساقیا جامی بده وین جامه از سر برکنش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/391 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
رها نمی‌کند ایام در کنار منش که داد بستانم به بوسه از دهنش همان کمند بگیرم که صید خاطر خلق بدان همی‌کند و درکشم به ولیک دست نیارم زدن در آن سر زلف که مبلغی خلق است هر شکنش غلام قامت آن لعبتم که بر قد او بریده‌اند لطافت چو جامه بر بدنش ز رنگ و بوی تو ای سروقد سیم اندام برفت رونق نسرین باغ و نسترنش یکی به حکم نظر پای در نه که پایمال کنی ارغوان و یاسمنش خوشا تفرج نوروز خاصه در که برکند مرد مسافر از وطنش عزیز مصر چمن شد جمال یوسف صبا به شهر درآورد بوی پیرهنش شگفت نیست گر از غیرت تو بر بگرید ابر و بخندد شکوفه بر چمنش در این روش که تویی گر به مرده برگذری عجب نباشد اگر نعره آید از کفنش نماند فتنه در ایام شاه جز که بر جمال تو فتنه‌ست و خلق بر سخنش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/390 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خوش است درد که باشد امید درمانش دراز نیست بیابان که هست پایانش نه بود با کمان ابروی دوست که جان سپر نکنی پیش تیربارانش عدیم را که تمنای بوستان باشد ضرورت است تحمل ز بوستانبانش وصال جان جهان یافتن حرامش باد که التفات بود بر جهان و بر جانش ز کعبه روی نشاید به تافت کمینه آن که بمیریم در بیابانش اگر چه و این قدر دانم که آبگینه من نیست مرد سندانش ولیک با همه عیب احتمال یار عزیز کنند چون نکنند احتمال هجرانش گر آید از تو به رویم هزار تیر جفا جفاست گر مژه بر هم زنم ز پیکانش حریف را که غم جان باشد هنوز دروغ است جانانش حکیم را که از دست رفت و پای از جای سر صلاح توقع مدار و سامانش گلی چو روی تو گر ممکن است در آفاق نه ممکن است چو هزاردستانش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/389 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کهن شود همه کس را به روزگار ارادت مگر مرا که همان اولست و گرم جواز نباشد به پیشگاه قبولت کجا روم که نمیرم بر آستان عبادت مرا به روز قیامت مگر حساب نباشد که هجر و وصل تو دیدم چه جای موت و اعادت شنیدمت که نظر می‌کنی به حال ضعیفان تبم گرفت و به انتظار عیادت گرم به گوشه چشمی شکسته‌وار ببینی فلک شوم به بزرگی و مشتری به سعادت بیایمت که ببینم کدام زهره و یارا روم که بی‌تو نشینم کدام صبر و جلادت مرا هر آینه روزی تمام کشته ببینی گرفته دامن قاتل به هر دو دست ارادت اگر جنازه به کوی دوست برآرند زهی حیات نکونام و رفتنی به شهادت ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/388 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
زینهار از دهان خندانش و آتش لعل و آب دندانش مگر آن دایه کاین صنم پرورد شهد بوده‌ست شیر پستانش باغبان گر ببیند این رفتار سرو بیرون کند ز بستانش ور چنین حور در بهشت آید همه خادم شوند چاهی اندر ره مسلمانان نیست الا چه زنخدانش چند چو من بر این لب چاه متعطش بر آب حیوانش شاید این روی اگر سبیل کند بر تماشاکنان حیرانش ساربانا جمال کعبه کجاست که بمردیم در بیابانش بس که در خاک می‌طپند چو گوی از خم زلف همچو چوگانش لاجرم عقل منهزم شد و صبر که نبودند مرد میدانش ما دگر بی تو صبر نتوانیم که همین بود حد امکانش از ملامت چه غم مرده از نیشتر مترسانش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/387 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که هست التفات بر جانش گو مزن مهر جانانش درد من بر من از طبیب من است از که جویم دوا و درمانش آن که سر در کمند وی دارد نتوان رفت جز به فرمانش چه کند بنده حقیر فقیر که نباشد به امر سلطانش ناگزیر است یار عاشق را که ملامت کنند یارانش وآن که در بحر قلزم است غریق چه تفاوت کند ز بارانش گل به غایت رسید بگذارید تا بنالد هزاردستانش عقل را گر هزار حجت هست دعوی کند به بطلانش هر که را نوبتی زدند این تیر در جراحت بماند پیکانش ناله‌ای می‌کند چو گریه طفل که ندانند درد پنهانش سخن مگوی یا چو گفتی بیار برهانش نرود هوشمند در آبی تا نبیند نخست پایانش گر به یک دمت بی دوست هر دو عالم دهند مستانش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/386 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یکی را دست حسرت بر بناگوش یکی با آن که می‌خواهد در آغوش نداند دوش بر دوش حریفان که تنها مانده چون خفت از غمش دوش نکوگویان نصیحت می‌کنندم ز من فریاد می‌آید که خاموش ز بانگ رود و آوای سرودم دگر جای نصیحت نیست در گوش مرا گویند چشم از وی بپوشان ورا گو برقعی بر پوش نشانی زان پری تا در خیال است نیاید هرگز این دیوانه با هوش نمی‌شاید گرفتن چشمه چشم که دریای درون می‌آورد جوش بیا تا هر چه هست از دست محبوب بیاشامیم اگر زهر است اگر نوش مرا در خاک راه دوست بگذار برو گو دشمن اندر من کوش نه یاری سست پیمان است که در سختی کند یاری فراموش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/382 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈