eitaa logo
[نگاه ِ تو]
271 دنبال‌کننده
433 عکس
42 ویدیو
3 فایل
‌ من، بی نام ِ تو‌ حتی یک لحظه‌ احتمال ندارم. چشمان تو‌ عین الیقین من،‌ قطعیت "نگاه ِ تو‌" دین من است.‌‌‌ [قیصر امین‌پور] ‌ ‌ 🌱 روایت لحظه‌های زندگی 🌱‌ ‌ ‌ برای معاشرت: @MoHoKh ‌ ‌صفحه اینستاگرام: @fatemehakhtari14‌ ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ ‌ می‌خواهم دوستان نویسنده‌ام را به یک چالش دعوت کنم! چالشی که ایده‌اش از این خط‌خطی‌ها به ذهنم رسید. چند روز پیش یکی از دوستانم پرسید: "میشه بم بگی این متن‌هایی که می‌نویسی رو چجوری می‌نویسی؟ یعنی همینجوری جملات به ذهنت میان و تو هم می‌نویسی‌شون؟" شاید تصورش این بود که جملات همینطور اتوکشیده و صاف می‌آیند کنار هم می‌نشینند و می‌شوند یک روایت. بخصوص که خط خودکاری من را که تقریبا خوب است، توی جزوه‌هایم زیاد دیده بود و فکر می‌کرد برای نوشتن روایت‌ها هم همانطور خوش خط روی کاغذ می‌نویسم. زهی خیال باطل! حالا که چند روزی است کلمات با من سر ناسازگاری دارند و هی می‌نویسم و هی خط می‌زنم، گفتم شاید وقتش باشد که کمی درباره چگونه نوشتن با هم حرف بزنیم. طرح اولیه نوشتن‌های من معمولا عین این عکس است. جرقه یا همان ایده اولیه به ذهنم می‌رسد. می‌نشینم اول چهارچوب‌هایش را می‌نویسم. یعنی همان چند تا جمله که همان لحظه دارند خودشان را عین مرغ سر کنده به در و دیوار مغزم می‌کوبند. آنها را تند تند و بد خط و شلخته می‌نویسم که از دست ذهنم فرار نکنند. بعد می‌نشینم کم‌کم و سر فرصت لابلای این چهارچوب‌ها را پر می‌کنم. می‌نویسم و خط می‌زنم. می‌نویسم و تغییر می‌دهم. بعد که کلمات مثل آجرهای یک ساختمان دانه‌دانه کنار هم چیده شدند می‌روم چند قدم عقب‌تر و از دور نگاهشان می‌کنم. هر جا کج و کوله به چشمم بیاید یا اینکه تراز نباشد یا لب پریدگی داشته باشد را ترمیم و اصلاح می‌کنم. آخر دست هم یک ملاط می‌ریزم رویش و سعی می‌کنم عیب‌هایش را با آن بپوشانم و یک متن یکدست و روان بدهم دست مخاطب. البته اینها که گفتم بیشتر آرزو و رویا است تا واقعیت! چون من نه هنوز نویسنده‌‌ام و نه فعلا به این توان رسیده‌ام که چنین متن‌هایی به مخاطبم هدیه بدهم. حالا می‌خواهم از چهل نفر از دوستان عزیز نویسنده‌ام بخواهم که همراه با یک عکس از طرح اولیه دست نوشته‌هایشان از تجربه‌های چگونه نوشتن‌ برایمان بگویند. من که بسیار مشتاق دیدن عکس‌ها و خواندن روایت‌هایشان هستم! پ.ن. ببخشید که بی‌هیچ ترتیب خاصی آیدی‌ها را نوشته‌ام و ببخشید که حتما بعضی‌ها را جا انداخته‌ام! @chiiiiimeh @zaatar @hornou @mrsib66 @mkeramatt @Mehrabanii @dokhtar_e_daryaa @daroniyat @mastoooor @ftmsarabian @ghahtab @gahnevis @faaash @truskez @varaghzar @A_farhad1 @Farokhfal_Mojtaba @shafaghghotb @hiyaam @hadise_dust @toootak @tablo11 @behhbook @naajeh3 @fateme_alemobarak @rozaneh4 @nasrin_ramadan @berrrke @mesle_maadari @masture @hh00tt @paulowni @homsaaa @sayeh_sayeh @khuaan @koookhak @gharghe @darband1 @farzane_zeinali22 @nnaasskk @fatemedarsanj @N_rabbanii @K_yoonesi @maahjor @hobut68 @cherk_nevishamon @Shin_so @Negahe_To
[نگاه ِ تو]
‌ ‌ ‌شنبه این هفته، تاریخش میشه ۰۳/۰۲/۰۱😇‌ ‌تاریخ از این رُندتر میخوایین برای شروع؟🙃‌ پاشین با هم ه
‌ ‌ ‌تجربه کرده‌ام که انجام خیلی کارها، بخصوص آن کارهایی که استمرار لازم دارد، تنهایی خیلی سخت یا حتی نشدنی است. حال آدمیزاد هزار جور بالا و پایین دارد. برای استمرار، فقط اراده و انگیزه لازم نیست. مهم‌ترین چیزی که استمرار نیاز دارد، اجبار است. آن هم اجبار بیرونی. این اجبار را از یک شخص یا یک جمع بیرون از خودتان باید طلب کنید. برای پیدا کردن آن اجبار، ایده‌آل‌گرا نباشید. معطل پیدا کردن آدم‌های کاملا همراه و هم‌مسیر هم نمانید. من باید از فردا شروع کنم به نوشتن معرفی‌ کتاب‌هایی که در فروردین خوانده‌ام. همان چند از چند که بخاطر فرصت نداشتن برای نوشتن معرفی‌ها، مدام عقبش انداخته‌ام‌. حالا تصمیم گرفته‌ام بیخیال نوشتن یک معرفی تر و تمیز برای کتاب‌ها بشوم و فقط اینجا بنویسم چه خوانده‌ام. بعدتر هر وقت فرصت شد پیام معرفی‌اش را ویرایش می‌کنم و به آن اضافه می‌کنم. کنار قرار معرفی کتاب همراه با چالش دوستانم، با رفقای هم‌نویسم قرار روزانه نیم ساعت کتاب خواندن، به استادم قول گزارش روزانه دادن از درس خواندنم، و با یک جمع کوچک از رفقایم، قرار روزانه ده دقیقه ورزش کردن گذاشته‌ام. برای انجام ندادن هر کدام‌شان هم قرار جریمه مشخص کرده‌ایم. من می‌دانم ما آدم‌ها به همدیگر ربط داریم. ما به هم متصل هستیم. ما با هم می‌توانیم دنیا را زیباتر کنیم. @Negahe_To