eitaa logo
📙 داستان و رمان 📗
1.2هزار دنبال‌کننده
40 عکس
77 ویدیو
5 فایل
کانال های جذاب : فیلم و کارتون @kartoon_film سینمایی و سریال @film_sinamaee چیستان و معما @moaama_chistan شعر و سرود @sorood_sher تربیت دینی کودک @amoomolla اخلاق خانواده @ghairat آدمین و مسئول تبادل و تبلیغ @dezfoool تبلیغ ارزان @tabligh_amoo
مشاهده در ایتا
دانلود
به کانال داستان و رمان خوش آمدید هشتک ها برای جستجوی سریع شما داستان های کوتاه : داستان یک قسمتی کودکانه : داستان های نیمه بلند : داستان های بلند : قصه های صوتی تک قسمتی : مجموعه : 🎧 🎧 🎧 🎧 🎧 🎧 🎧 🎧 🎧 🎧 مجموعه 🎼 🎼 🎼 🎼 قصه های صوتی چند قسمتی : داستان های مصور : هشتک های موضوعی : هشتک های تقویمی و مناسبتی :
📙 داستان کوتاه باران 🌸 توی فصل تابستان ، 🌸 به خونه ی پدربزرگم در روستا رفتم 🌸 پدربزرگم کشاورزه . 🌸 و یک باغ بزرگ میوه داره . 🌸 وقتی رسیدم اونجا ، 🌸 با ذوق و شوق زیاد ، 🌸 از پدربزرگم خواهش کردم 🌸 تا منو به مزرعه اش ببره 🌸 در طول مسیر با هیجان می دویدم 🌸 اما وقتی به مزرعه رسیدیم 🌸 صحنه خیلی بدی دیدم . 🌸 با تعجب به بابابزرگ گفتم : 🌹 باباجون چرا اینجا خشک شده 🌸 اونم با ناراحتی گفت : 🍎 عزیز دلم ! 🍎 چون خیلی وقته بارون نیومده 🍎 همه زمین ها ، خشک شده 🍎 دعا کن بارون بیاد . 🍎 امسال بارون ، خیلی کم اومده 🍎 و درختان تشنه هستن . 🌸 ناگهان من یاد حرف معلمم افتادم 🌸 که می گفت : 🕋 امام زمان که بیاد ، 🕋 باران های مفید و زیادی می‌باره . 📚 @dastan_o_roman 🇮🇷 @amoomolla