eitaa logo
📙 داستان و رمان 📗
1.2هزار دنبال‌کننده
39 عکس
77 ویدیو
5 فایل
کانال های جذاب : فیلم و کارتون @kartoon_film سینمایی و سریال @film_sinamaee چیستان و معما @moaama_chistan شعر و سرود @sorood_sher تربیت دینی کودک @amoomolla اخلاق خانواده @ghairat آدمین و مسئول تبادل و تبلیغ @dezfoool تبلیغ ارزان @tabligh_amoo
مشاهده در ایتا
دانلود
به کانال داستان و رمان خوش آمدید هشتک ها برای جستجوی سریع شما داستان های کوتاه : داستان یک قسمتی کودکانه : داستان های نیمه بلند : داستان های بلند : قصه های صوتی تک قسمتی : مجموعه : 🎧 🎧 🎧 🎧 🎧 🎧 🎧 🎧 🎧 🎧 مجموعه 🎼 🎼 🎼 🎼 قصه های صوتی چند قسمتی : داستان های مصور : هشتک های موضوعی : هشتک های تقویمی و مناسبتی :
📙 داستان سنجاب و خرگوش 📗 🌟 در جنگل سرسبز و پر از درخت ، 🌟 سنجاب و خرگوش ، 🌟 بهترین دوستان هم بودند . 🌟 خرگوش به خاطر سریع دویدن 🌟 همیشه در مسابقات دو میدانی 🌟 پیروز می‌شد. 🌟 سنجاب، که کمی آهسته‌تر بود، 🌟 به این سرعت حسادت می‌ کرد 🌟 و آرزو داشت مثل خرگوش ، 🌟 تند و سریع بدود . 🌟 به خاطر همین 🌟 یک روز تصمیم گرفت 🌟 با هر وسیله‌ای که می‌تواند، 🌟 سرعت خود را افزایش دهد. 🌟 او چرخ‌های کوچک درست کرد، 🌟 غذاهای پر انرژی خورد 🌟 و از بال‌های مصنوعی استفاده کرد، 🌟 اما هیچ‌یک از این وسایل نتوانستند 🌟 به او سرعت بیشتری بدهند. 🌟 در نهایت سنجاب کوچولو 🌟 خسته و نا امید شد 🌟 و در یکجا غمگین و افسرده نشست. 🌟 و با گریه آرزو کرد ؛ 🌟 تا خرگوش سرعتش را از دست دهد 🌟 کبوتر که همه چیز را از بالا دید 🌟 نزد سنجاب آمد و با مهربانی گفت : 🕊 سنجاب جان ، هر حیوان ، 🕊 ویژگی‌ های خاص خود را دارد . 🕊 یکی مثل من پرواز می کند 🕊 یکی مثل خرگوش ، سریع می دود 🕊 یکی هم مثل تو ، 🕊 پرش‌های بلند می کنی 🕊 که حتی خرگوش ، 🕊 نمی تواند اینکار را بکند . 🌟 سنجاب با شنیدن این حرفها 🌟 فهمید که هر کس ، 🌟 توانایی‌های خاص خود را دارد 🌟 و نیازی نیست 🌟 به دیگران حسادت بکند . 🌟 او با شادی پذیرفت 🌟 که ویژگی‌های خاص خود را 🌟 دوست داشته باشد 🌟 و از آنها بهره ببرد . 📚 @dastan_o_roman
📗 داستان کوتاه نفر اول کلاس 📙 💎 روزی روزگاری ، در یک مدرسه ای ، 💎 دختری به نام سارا درس می خواند . 💎 او همیشه دوست داشت 💎 تا نفر اول کلاس شود 💎 اما یک دختر دیگر به نام نازنین 💎 همیشه نمرات عالی می‌ آورد 💎 و در درس‌ ها موفق تر از او بود . 💎 به خاطر همین ، 💎 او همیشه نفر اول کلاس می شد 💎 سارا به خاطر نمرات بالای نازنین 💎 به او حسادت می‌ کرد . 💎 یک روز ، تصمیم گرفت 💎 کاری نادرست انجام دهد . 💎 تا نازنین نتواند نمره خوبی بگیرد 💎 او دزدکی ، کیف نازنین را باز کرد 💎 و کتاب‌ امتحان فردا را برداشت . 💎 و با خودش می گفت : 🪔 اگر نازنین نتواند درس‌ بخواند ، 🪔 حتما نمره کمتری می گیرد 🪔 و من نفر اول کلاس می شوم . 💎 نازنین ، در خانه متوجه شد 💎 که کتابش نیست ‌ 💎 خیلی گریه کرد 💎 با تلفن همراه و کمک مادرش ، 💎 و سخت‌ کوشی و تلاش زیاد خودش 💎 بدون کتاب‌ درس خواند . 💎 و موفق شد 💎 نمره خوبی در امتحان بگیرد . 💎 زیرا ناامید نشد 💎 و از قبل برای امتحان آماده بود 💎 و در دفتر خود کلی تمرین کرده بود . 💎 سارا متوجه شد که نازنین ، 💎 همیشه با تلاش و پشتکار فراوان 💎 به موفقیت می‌ رسد 💎 و او با رفتار نادرستش ، 💎 فقط دوستی خود را 💎 در معرض خطر قرار داده است. 💎 بلاخره متوجه شد 💎 که حسادت و دزدی ، 💎 کارهای بدی هستند 💎 و نمی‌توانند به او کمک کنند. 💎 او تصمیم گرفت پیش نازنین 💎 به اشتباهات خود اعتراف کند 💎 و از او عذرخواهی نماید . 💎 نازنین کمی ناراحت شد 💎 اما سریع او را بخشید 💎 سارا هم یاد گرفت 💎 که برای رسیدن به موفقیت 💎 باید بیشتر تلاش کند 💎 و کارهای نادرست ، 💎 موجب دردسر و نارضایتی می‌شوند 💎 از آن روز به بعد، او با جدیت بیشتر 💎 به درس‌هایش پرداخت 💎 و با دوستانش به خوبی رفتار کرد. 💎 او فهمید که موفقیت واقعی 💎 با تلاش و صداقت به دست می‌آید، 💎 نه با حسادت و کارهای نادرست. 📚 @dastan_o_roman