eitaa logo
📙 داستان و رمان 📗
1.2هزار دنبال‌کننده
39 عکس
77 ویدیو
5 فایل
کانال های جذاب : فیلم و کارتون @kartoon_film سینمایی و سریال @film_sinamaee چیستان و معما @moaama_chistan شعر و سرود @sorood_sher تربیت دینی کودک @amoomolla اخلاق خانواده @ghairat آدمین و مسئول تبادل و تبلیغ @dezfoool تبلیغ ارزان @tabligh_amoo
مشاهده در ایتا
دانلود
به کانال داستان و رمان خوش آمدید هشتک ها برای جستجوی سریع شما داستان های کوتاه : داستان یک قسمتی کودکانه : داستان های نیمه بلند : داستان های بلند : قصه های صوتی تک قسمتی : مجموعه : 🎧 🎧 🎧 🎧 🎧 🎧 🎧 🎧 🎧 🎧 مجموعه 🎼 🎼 🎼 🎼 قصه های صوتی چند قسمتی : داستان های مصور : هشتک های موضوعی : هشتک های تقویمی و مناسبتی :
📙 داستان واقعی سمیه حیدری 🌷 او نخستین بانوی مدال آور 🌷 در رقابت های جهانی ، 🌷 در رشته‌ی جودو شد . 🌷 موقع اهدای جوایز مسابقات آسیایی 🌷 مسؤولان تشریفات کره جنوبی ، 🌷 به او گفتند : 🍁 گرمکن بپوش و روی سکو برو 🌷 اما سمیه گفت : 🌹 چادرم را بیاورید ! 🌹 من با چادر روی سکو می‌ روم . 🍁 گفتند : نه باید گرمکن بپوشید 🌹 گفت : برایم مهم نیست 🌹 که روی سکو بروم یا نروم ؛ 🌹 مهم این است 🌹 که با چادرم روی سکو بروم . 🌷 ۲۰ دقیقه‌ گذشت ولی او بالا نرفت 🌷 همه منتظر سمیه بودند 🌷 سراغ او را می گرفتند . 🌷 عده ای از تاخیر او نگران شدند 🌷 از مسئولین جویای حال او شدند 🌷 ناگهان مسئولین گفتند : 🍁 هر چه می‌ خواهد به او بدهید 🍁 که سریع برود روی سکو 🌷 چادرش را آوردند و تحویل او دادند 🌷 سمیه نیز با افتخار ، 🌷 چادر زیبایش را پوشید 🌷 سپس پرچم ایران را بوسید 🌷 و با چادرش ، روی سکو رفت . 🌷 او مثل شهدای مدافع حرم ، 🌷 و مثل حضرت زینب ، 🌷 شجاعانه از هویت ملی مذهبی خود 🌷 دفاع کرد . 🌷 در هتل بود که ناگهان ، 🌷 در اتاقش زده شد . 🌷 در را باز کرد ، آقايی پشت در بود 🌷 آقا گفت : 🌟 یک عده ای از چادر پوشیدن شما 🌟 در هنگام قهرمانی ناراحت شدند . 🌟 ممکن است بخواهند برای شما ، 🌟 دردسر درست کنند . 🌷 سمیه ، چشمان خود را بست 🌷 و آرام زیر لب گفت : 🌹 یا حضرت زینب ! 🌹 من فقط به خاطر خودت 🌹 و به عشق خودت 🌹 با چادر رفتم روی سکو . 🌷 ناگهان تلفن به صدا در آمد . 🌷 گوشی را برداشت ‌. 🌷 هیجان او بالا رفت و غش کرد . 🌷 او را به بیمارستان فرستادند 🌷 و برایش سُرُم گذاشتند . 🌷 از او پرسیدند : 🍁 چه اتفاقی برایت افتاده ؟ 🍁 چه کسی پشت تلفن بود ؟ 🍁 چی به تو گفتند ؟ 🌷 سمیه ، که بی حال بود 🌷 لبخندی زد و گفت : 🌹 از دفتر رهبر عزیزم امام خامنه‌ای 🌹 با من تماس گرفتند 🌹 و پیغام ایشان را به من رساندند 🌹 ایشان از من تشکر کردند 🌹 که با چادر روی سکو رفتم ‌. 🌹 منم آنقدر هیجان زده شدم 🌹 که دیگه نفهمیدم چی شد . 🌹 اصلا باورم نمی‌ شه . 🌷 بعد از اینکه به ایران برگشت 🌷 از او دعوت کردند 🌷 تا با امام خامنه‌ای دیدار کند . 🌷 با ذوق و شوق و هیجان فراوان ، 🌷 به محل دیدار با یار شتافت . 🌷 این زیباترین لحظات عمرش بود 🌷 امام خامنه ای ، 🌷 نگاه پدرانه ای به سمیه کردند 🌷 و با لبخند زیبایی گفتند : 🦋 خیلی کار خوبی کردید 🦋 که با چادر روی سکو رفتید . 🦋 شما باعث افتخار ایران هستید ؛ 🦋 من سجده شکر به جا آوردم 🦋 که شما با چادر روی سکو رفتید . 📚 @dastan_o_roman 🇮🇷 @amoomolla