eitaa logo
در هر حال کتــاب💕
83 دنبال‌کننده
533 عکس
44 ویدیو
16 فایل
❀|یا ناصرنا یا حافظنا|❀ #در_هر_حال_کتاب 📚 کسے کہ با #کتاب آرامش یابد، هیچ آرامشے را از دست نداده است..🍃 🔵ثبت سفارش: @sefaresh_ketabekhoobam
مشاهده در ایتا
دانلود
•┈┈••✾•✨📚✨•✾••┈┈• شب اول فروردین سال 1361 زینب بلند شد چادرش را سر کرد و برای نماز جماعت به مسجد المهدی در خیابان فردوسی رفت. او معمولا نمازهایش را در مسجد می خواند. تلویزیون روشن بود و شهلا و شهرام برنامه سال تحویل را تماشا می کردند. دلم نیامد با زینب مخالفت کنم و از او بخواهم که مسجد نرود. زینب مثل همیشه به مسجد رفت. بیشتر از نیم ساعت از رفتن زینب به مسجد گذشت و او برنگشت. نگران شدم، پیش خودم گفتم" حتما سخنرانی یا ختم قرآن به خاطر اول سال تو مسجد برگزار شده و به همین خاطر زینب دیر کرده" بیشتر از یک ساعت گذشت، چادر سرم کردم و به مسجد رفتم. نفهمیدم چطور به مسجد رسیدم. در دلم غوغا بود، وارد مسجد شدم هیچکس در حیاط و شبستان نبود. نماز تمام شده بود و همه نمازگزارها رفته بودند. با دیدن مسجد خالی دست و پایم را گم کردم: "یعنی چی؟" "زینب کجا رفته؟" هوا تاریک بود و باد سردی می آمد. یعنی زینب کجا رفته بود؟ او دختری نبود که بی اطلاع من جایی برود. بدون اینکه متوجه باشم و حواسم به دور و برم باشد خیابان های اطراف مسجد را گشتم و چشمم دنبال یک دختر قد بلند بود. 🍃🌸 بخشی از کتاب @ketabekhoobam
السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَلَمُ الْمَنْصُوبُ، وَالْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ، والْغَوْثُ وَالرَّحْمَةُ الْواسِعَةُ وَعْداً غَيْرَ مَكْذُوبٍ 🍃🌺 سلام بر تو ای پرچم برافراشته و دانش سرریز و فریادرس و رحمت گسترده و وعده‌ی بی‌دروغ.. +فرازی از زیارت آل یاسین
•┈┈••✾•✨📚✨•✾••┈┈• باید اذعان کرد اروپایی هایی که از اسپانیا، انگلستان و... به آمریکا مهاجرت می کردند ( اجداد آمریکایی های امروز )، یکی از سنگین ترین مسئولیت های تاریخیِ جهان را بر عهده گرفته بودند. آنها مجبور بودند به زبان خوش، مفاهیم عمیقی مثل دموکراسی، لیبرالیسم، حقوق شهروندی و... را در ذهن بومیانی که حتی بشر هم نبودند و زبان آدمی زاد_یعنی اروپایی ها_ را هم نمی دانستند، فرو کنند! فاتحانِ قاره ی جدید نشستند و فکر کردند و عقل هایشان را روی هم ریختند و در نهایت موفق شدند روش هایی ابتکاری و خلاقانه برای فرو کردن دموکراسی در کله بومیان پیدا کنند. 🖌 بخشی از کتاب @ketabekhoobam
کتاب آواز بچه آتش که با شیوه مستند داستانی نگارش یافته فرم تازه و بدیعی دارد و از دو دفتر تشکیل شده‌است. دفتر اول از آینده به گذشته روایت می‌کند و از هنگام انفجار تروریستی و آغاز می‌شود و آرام‌آرام تا سال ۵۷ به عقب می‌آید. در دفتر دوم نیز مخاطب با نادر اتابکی آشنا خواهدشد. شخصیت این فرد که نامش براساس مستندات ساواک انتخاب شده، ساخته ذهن نویسنده است اما اتفاقاتی که رخ‌می‌دهد منطبق بر اساس زندگی شهید دستغیب بوده و کاملا واقعی است. نویسنده در این کتاب با هنر داستان نویسی و داستان پردازی جلوه های زیبایی از زندگی، منش و سیره شهید دستغیب را به تصویر کشیده است. ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
#معرفی_کتاب کتاب آواز بچه آتش که با شیوه مستند داستانی نگارش یافته فرم تازه و بدیعی دارد و از دو د
📌 رسید چند قدمی دستغیب:" قیافه اش مظلومه. نکنه... شک نباید راه بدم به خودم. اینا ظاهریه؛ گول زدن خلق! خلق... می بینی چه جور کوچک و بزرگ احترام می گذارن بهش. عامی و ناآگاهن. مجاهد خلق، چند گام جلوتر از خلقه! مجاهد خلق چیزایی می دونه که مردم کوچه و بازار نمی دونن. جای تردید نیس". _ بیا دخترم. بیا جلوتر ببینم چی کار داری؟ دختر دستش را برد زیر چادر. انگشت انداخت داخل حلقه ی ضامن نارنجک. _خواهر وایسا! مردی میانسال با لباس سربازی، سر نیزه به کمر، رو به دستغیب کرد و گفت: _ اجازه بدید آقا! خودم کارشون رو می پرسم. شاه چراغ مردم منتظرن. دختر ترسید و خواست از همان فاصله دستش را از حلقه بیرون بیاورد که دستغیب گفت: _ بذار بیاد جلو. نمازم می رسیم. مشکلت چیه دخترم؟ دختر نفس راحتی کشید. دستغیب ایستاد و انتظار کشید تا دختر به او برسد. دختر نزدیک تر شد:" بابا... مادر... عروسی... محمد... اونا هم تحت تاثیر تبلیغات حکومتن. طرفدار نظام شدن. مامان و بابا رو دوست دارم. محمد رو هم دوست دارم. هدف مهم تره. وصیت نوشتم براشون. می رسونن دستشون؟ حرف رساندن وصیتم رو به سرتیم گفتم، صورتش برافروخته شد و گفت: منافع سازمان به خطر می افته! منافع سازمان مهم تره...". دختر به یک قدمی دستغیب رسید:" ارتجاع باید از بین بره. باید برای مردم و خلق جان داد". با انگشت اشاره حلقه نارنجک را کشید. حلقه روی زمین افتاد، کسی فریاد زد:" .وای آقا... منافقه... جداش کنین...". دختر توی یک چشم به هم زدن قدم آخر را برداشت. پنجه های دستی را که نارنجک داخلش بود را باز کرد. ➖➖➖➖ •┈┈••✾•🍃🌼🍃•✾••┈┈• https://eitaa.com/joinchat/3864985616C5249ad5046
أَيْنَ بَقِيَّةُ اللّٰهِ الَّتِي لَاتَخْلُو مِنَ الْعِتْرَةِ الْهادِيَةِ؟ أَيْنَ الْمُعَدُّ لِقَطْعِ دابِرِ الظَّلَمَةِ؟ أَيْنَ الْمُنْتَظَرُ لِإِقامَةِ الْأَمْتِ وَالْعِوَجِ؟ أَيْنَ الْمُرْتَجىٰ لِإِزالَةِ الْجَوْرِ وَالْعُدْوانِ؟ 🌸🍃 کجاست آن باقیمانده خدا که از عترت هدایتگر خالی نشود، کجاست آن مهیا گشته برای ریشه‌کن کردن ستمکاران، کجاست آن‌که برای راست نمودن انحراف و کجی به انتظار اویند، کجاست آن امید شده برای از بین بردن ستم و دشمنی.. 🌷
•┈┈••✾•✨📚✨•✾••┈┈• آدم خوبی بود. اما من نامه اعمالم خیلی خالی شده بود. به جوان پشت میز گفتم: درسته ایشان آدم خوبی است، اما من همین‌طوری نمی‌گذرم. دست من خالی است. هرچه می‌توانی از او بگیر. جوان هم رو به من کرد و گفت: این بنده خدا یک وقف انجام داده که خیلی بابرکت بوده و ثواب زیادی برایش می‌آید. او یک حسینیه را در شهرستان شما، خالصانه برای رضای خدا ساخته که مردم از آنجا استفاده می‌کنند. اگر بخواهی ثواب کل حسینیه‌اش را از او می‌گیرم و در نامه عمل شما می‌گذارم تا او را ببخشی. با خودم گفتم: ثواب ساخت یک حسینیه به خاطر یک تهمت؟! خیلی خوبه. بنده خدا این پیرمرد، خیلی ناراحت و افسرده شد، اما چاره‌ای نداشت. ثواب یک وقف بزرگ را به خاطر یک تهمت داد و رفت به سمت بهشت برزخی. برای تهمت به یک نوجوان، یک حسینیه را که بااخلاص وقف کرده بود، داد و رفت! اما تمام حواس من در آن‌لحظه به این بود که وقتی کسی به خاطر تهمت به یک نوجوان، یک چنین خیراتی را از دست می‌دهد، پس ما که هر روز و هر شب پشت سر دیگران مشغول قضاوت کردن و حرف زدن هستیم چه عاقبتی خواهیم داشت؟! ما که به راحتی پشت سر مسئولین و دوستان و آشنایان خودمان هرچه می‌خواهیم می‌گوییم… باز جوان پشت میز به عظمت آبروی مؤمن اشاره کرد. ⏱ بخشی از کتاب @ketabekhoobam
دکتر عبدالعزیز خضری نامی کمتر شنیده شده و کم قدر دانسته شده است. کتاب عزیزِ جهان بیان زندگینامه داستانی این نابغه هم عصر ماست. یکی از بهترین متخصصین ارولوژی خاورمیانه که تا زمان انتشار این کتاب، بیش از ۱۵ هزار عمل جراحی رایگان انجام داده است. پزشکی مردمی و صمیمی که عمرش را صرف مرهم نهادن به دردهای مردمان دردکشیده ی وطنش نموده و با کم و زیاد روزگار ساخته است. ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @ketabekhoobam