تو کدامی و چه #نامی که چنین #خوب خرامی
خون عشاق حلال است زهی شوخ حرامی
بیم آن است دمادم که چو پروانه بسوزم
از تغابن که تو چون #شمع چرا شاهد عامی
فتنه انگیزی و #خون ریزی و خلقی نگرانت
که چه #شیرین حرکاتی و چه مطبوع کلامی
مگر از هیئت #شیرین تو میرفت حدیثی
نیشکر گفت کمر بستهام اینک به #غلامی
کافر ار قامت همچون بت سنگین تو بیند
بار دیگر نکند سجده بتهای رخامی
بنشین یک #نفس ای فتنه که برخاست قیامت
فتنه #نادر بنشیند چو تو در حال قیامی
بلعجب باشد از این خلق که رویت چو مه نو
مینمایند به انگشت و تو #خود بدر تمامی
کس نیارد که کند جور در اقبال اتابک
تو چنین سرکش و بیچاره کش از خیل کدامی
آفت مجلس و میدان و هلاک زن و مردی
فتنه خانه و بازار و بلای در و بامی
در سر کار تو کردم #دل و دین با همه دانش
مرغ #زیرک به حقیقت منم امروز و تو دامی
طاقتم نیست ز هر بیخبری سنگ ملامت
که تو در سینه #سعدی چو چراغ از پس جامی
#تو_کدامی_و_چه_نامی_که_چنین_خوب_خرامی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/91
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چون تنگ نباشد #دل مسکین حمامی
کهش یار هم آواز بگیرند به دامی
دیشب همه شب دست در آغوش سلامت
و امروز همه روز تمنای سلامی
آن بوی #گل و سنبل و #نالیدن #بلبل
خوش بود دریغا که نکردند دوامی
از من مطلب صبر جدایی که ندارم
سنگیست فراق و #دل محنت زده جامی
در هیچ مقامی #دل مسکین نشکیبد
خو کرده صحبت که برافتد ز مقامی
بی دوست حرام است جهان دیدن مشتاق
قندیل بکش تا بنشینم به ظلامی
چندان بنشینم که برآید #نفس #صبح
کان وقت به #دل میرسد از دوست پیامی
آنجا که تویی رفتن ما سود ندارد
الا به کرم پیش نهد لطف تو گامی
زان عین که دیدی اثری بیش نماندهست
جانی به دهان آمده در حسرت کامی
#سعدی سخن یار نگوید بر اغیار
هرگز نبرد سوختهای قصه به خامی
#چون_تنگ_نباشد_دل_مسکین_حمامی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/90
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را
الله الله تو فراموش مکن صحبت ما را
قیمت #عشق نداند قدم صدق ندارد
سستعهدی که تحمل نکند بار جفا را
گر مخیر بکنندم به قیامت که چه #خواهی
دوست ما را و همه نعمت فردوس #شما را
گر سرم میرود از عهد تو سر بازنپیچم
تا بگویند پس از من که به سر برد وفا را
خنک آن درد که یارم به عیادت به سر آید
دردمندان به چنین درد نخواهند دوا را
باور از مات نباشد تو در آیینه نگه کن
تا بدانی که چه بودست گرفتار بلا را
از سر زلف عروسان چمن دست بدارد
به سر زلف تو گر دست رسد باد صبا را
سر انگشت تحیر بگزد عقل به دندان
چون تأمل کند این صورت انگشتنما را
آرزو میکندم #شمع صفت پیش وجودت
که سراپای بسوزند من بی سر و پا را
چشم کوتهنظران بر ورق صورت #خوبان
خط همیبیند و عارف قلم صنع خدا را
همه را دیده به رویت نگرانست ولیکن
خودپرستان ز حقیقت نشناسند هوا را
مهربانی ز من آموز و گرم عمر نماند
به سر تربت #سعدی بطلب مهرگیا را
هیچ هشیار ملامت نکند مستی ما را
قُل لِصاحٍ تَرَکَ النّاسَ مِن الوَجْد سُکاریٰ
#پیش_ما_رسم_شکستن_نبود_عهد_وفا_را #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/85
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
صاحب نظر نباشد در بند نیک #نامی
خاصان خبر ندارند از گفت و گوی عامی
ای نقطه سیاهی بالای خط سبزش
خوش دانهای ولیکن بس بر کنار دامی
حور از بهشت بیرون #ناید تو از کجایی
مه بر زمین نباشد تو ماه رخ کدامی
دیگر کسش نبیند در بوستان خرامان
گر سرو بوستانت بیند که میخرامی
بدر تمام روزی در آفتاب رویت
گر بنگرد بیارد اقرار #ناتمامی
طوطی شکر شکستن دیگر روا ندارد
گر پستهات ببیند وقتی که در کلامی
در حسن بینظیری در لطف بی نهایت
در مهر بی ثباتی در عهد بی دوامی
لایقتر از امیری در خدمتت اسیری
خوشتر ز پادشاهی در حضرتت #غلامی
ترک عمل بگفتم ایمن شدم ز عزلت
بی چیز را نباشد اندیشه از حرامی
فردا به داغ دوزخ #ناپختهای بسوزد
کامروز آتش #عشق از وی نبرد خامی
هر لحظه سر به جایی بر میکند خیالم
تا #خود چه بر من آید #زین منقطع لگامی
#سعدی چو ترک هستی گفتی ز خلق رستی
از سنگ غم نباشد بعد از شکسته جامی
#صاحب_نظر_نباشد_در_بند_نیک_نامی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/87
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
اگر تو میل محبت کنی و گر نکنی
من از تو روی نپیچم که مستحب منی
چو سرو در چمنی راست در تصور من
چه جای سرو که مانند روح در بدنی
به صید عالمیانت کمند حاجت نیست
همین بس است که برقع ز روی برفکنی
بیاض ساعد سیمین مپوش در صف جنگ
که بی تکلف #شمشیر لشکری بزنی
مبارزان جهان قلب دشمنان شکنند
تو را چه شد که همه قلب دوستان شکنی
عجب در آن نه که آفاق در تو حیرانند
تو هم در آینه حیران حسن #خویشتنی
تو را که در نظر آمد جمال طلعت #خویش
حقیقت است که دیگر نظر به ما نکنی
کسی در آینه شخصی بدین صفت بیند
کند هر آینه جور و جفا و کبر و منی
در آن دهن که تو داری سخن نمیگنجد
من آدمی نشنیدم بدین شکردهنی
شنیدهای که مقالات #سعدی از #شیراز
همیبرند به عالم چو #نافه ختنی
مگر که #نام #خوشت بر دهان من بگذشت
برفت #نام من اندر جهان به #خوش سخنی
#اگر_تو_میل_محبت_کنی_و_گر_نکنی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/84
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شب فراق که داند که تا سحر چند است
مگر کسی که به زندان #عشق در بند است
گرفتم از غم #دل راه بوستان گیرم
کدام سرو به بالای دوست مانند است؟
پیام من که رساند به یار مهرگسل
که برشکستی و ما را هنوز پیوند است
قسم به جان تو گفتن طریق عزت نیست
به خاک پای تو وان هم عظیم سوگند است
که با شکستن پیمان و برگرفتن #دل
هنوز دیده به دیدارت آرزومند است
بیا که بر سر کویت بساط چهرهٔ ماست
به جای خاک که در #زیر پایت افکندهست
خیال روی تو بیخ امید بنشاندهست
بلای #عشق تو بنیاد صبر برکندهست
عجب در آن که تو مجموع و گر قیاس کنی
به #زیر هر خم مویت #دلی پراکند است
اگر برهنه نباشی که شخص بنمایی
گمان برند که پیراهنت #گلآکند است
ز دست رفته نه تنها منم در این سودا
چه دستها که ز دست تو بر خداوند است
فراق یار که پیش تو کاه برگی نیست
بیا و بر #دل من بین که کوه الوند است
ز ضعف طاقت آهم نماند و ترسم خلق
گمان برند که #سعدی ز دوست خرسند است
#شب_فراق_که_داند_که_تا_سحر_چند_است #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/88
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
زنده بی دوست خفته در وطنی
مثل مردهایست در کفنی
عیش را بی تو عیش نتوان گفت
چه بود بی وجود روح تنی
تا صبا میرود به بستانها
چون تو سروی نیافت در چمنی
و آفتابی خلاف امکان است
که برآید ز جیب پیرهنی
وآن شکن برشکن قبائل زلف
که بلاییست #زیر هر شکنی
بر سر کوی #عشق بازاریست
که نیارد هزار جان ثمنی
جای آن است اگر ببخشایی
که نبینی فقیرتر ز منی
هفت کشور نمیکنند امروز
بی مقالات #سعدی انجمنی
از دو بیرون نه یا #دلت سنگیست
یا به گوشت نمیرسد سخنی
#زنده_بی_دوست_خفته_در_وطنی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/83
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سروقدی میان انجمنی
به که هفتاد سرو در چمنی
جهل باشد فراق صحبت دوست
به تماشای #لاله و سمنی
ای که هرگز ندیدهای به جمال
جز در آیینه مثل #خویشتنی
تو که همتای #خویشتن بینی
لاجرم ننگری به مثل منی
در دهانت سخن نمیگویم
که نگنجد در آن دهن سخنی
بدنت در میان پیرهنت
همچو روحیست رفته در بدنی
وآن که بیند برهنه اندامت
گوید این پرگل است پیرهنی
با وجودت خطا بود که نظر
به ختایی کنند یا ختنی
باد اگر بر من اوفتد ببرد
که نماندهست #زیر جامه تنی
چاره بیچارگی بود #سعدی
چون ندانند چارهای و فنی
#سروقدی_میان_انجمنی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/82
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آسوده خاطرم که تو در خاطر منی
گر تاج میفرستی و گر تیغ میزنی
ای چشم عقل خیره در اوصاف روی تو
چون مرغ شب که هیچ نبیند به روشنی
شهری به تیغ غمزه #خونخوار و لعل لب
مجروح میکنی و نمک میپراکنی
ما #خوشه چین خرمن اصحاب دولتیم
باری نگه کن ای که خداوند خرمنی
گیرم که برکنی #دل سنگین ز مهر من
مهر از #دلم چگونه توانی که برکنی
حکم آن توست اگر بکشی بیگنه ولیک
عهد وفای دوست نشاید که بشکنی
این #عشق را زوال نباشد به حکم آنک
ما پاک دیدهایم و تو پاکیزه دامنی
از من گمان مبر که بیاید خلاف دوست
ور متفق شوند جهانی به دشمنی
خواهی که #دل به کس ندهی دیدهها بدوز
پیکان چرخ را سپری باشد آهنی
با مدعی بگوی که ما #خود شکستهایم
محتاج نیست پنجه که با ما درافکنی
#سعدی چو سروری نتوان کرد #لازم است
با سخت بازوان به ضرورت فروتنی
#آسوده_خاطرم_که_تو_در_خاطر_منی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/85
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای دریغا گر شبی در بر خرابت دیدمی
سرگران از #خواب و سرمست از #شرابت دیدمی
روز روشن دست دادی در شب تاریک هجر
گر سحرگه روی همچون آفتابت دیدمی
گر مرا #عشقت به سختی کشت سهل است این قدر
کاش کاندک مایه نرمی در خطابت دیدمی
در چکانیدی قلم بر #نامه #دلسوز من
گر امید صلح باری در جوابت دیدمی
راستی #خواهی سر از من تافتن بودی صواب
گر چو کژبینان به چشم #ناصوابت دیدمی
آه اگر وقتی چو #گل در بوستان یا چون سمن
در #گلستان یا چو نیلوفر در آبت دیدمی
ور چو #خورشیدت نبینم کاشکی همچون هلال
اندکی پیدا و دیگر در نقابت دیدمی
از منت دانم حجابی نیست جز بیم رقیب
کاش پنهان از رقیبان در حجابت دیدمی
سر نیارستی کشید از دست افغانم فلک
گر به خدمت دست #سعدی در رکابت دیدمی
این تمنایم به بیداری میسر کی شود
کاشکی #خوابم گرفتی تا به #خوابت دیدمی
#ای_دریغا_گر_شبی_در_بر_خرابت_دیدمی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/86
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کس نگذشت در #دلم تا تو به خاطر منی
یک #نفس از درون من خیمه به در نمیزنی
مهرگیاه عهد من تازهتر است هر زمان
ور تو درخت دوستی از بن و بیخ برکنی
کس نستاندم به هیچ ار تو برانی از درم
مقبل هر دو عالمم گر تو قبول میکنی
چون تو بدیع صورتی بی سبب کدورتی
عهد وفای دوستان حیف بود که بشکنی
صبر به طاقت آمد از بار کشیدن غمت
چند مقاومت کند حبه و سنگ صد منی
از همه کس رمیدهام با تو درآرمیدهام
جمع نمیشود دگر هر چه تو میپراکنی
ای #دل اگر فراق او و آتش اشتیاق او
در تو اثر نمیکند تو نه #دلی که آهنی
هم به در تو آمدم از تو که خصم و حاکمی
چاره پای بستگان نیست به جز فروتنی
#سعدی اگر جزع کنی ور نکنی چه فایده
سخت کمان چه غم #خورد گر تو ضعیف جوشنی
#کس_نگذشت_در_دلم_تا_تو_به_خاطر_منی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/81
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من چرا #دل به تو دادم که #دلم میشکنی
یا چه کردم که نگه باز به من مینکنی
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی
دیگران چون بروند از نظر از #دل بروند
تو چنان در #دل من رفته که جان در بدنی
تو همایی و من خسته بیچاره گدای
پادشاهی کنم ار سایه به من برفکنی
بنده وارت به سلام آیم و خدمت بکنم
ور جوابم ندهی میرسدت کبر و منی
مرد راضیست که در پای تو افتد چون گوی
تا بدان ساعد سیمینش به چوگان بزنی
مست بی #خویشتن از خمر ظلوم است و جهول
مستی از #عشق نکو باشد و بی #خویشتنی
تو بدین نعت و صفت گر بخرامی در باغ
باغبان بیند و گوید که تو سرو چمنی
من بر از شاخ امیدت نتوانم #خوردن
غالب الظن و یقینم که تو بیخم بکنی
خوان درویش به #شیرینی و چربی بخورند
#سعدیا چرب زبانی کن و #شیرین سخنی
#من_چرا_دل_به_تو_دادم_که_دلم_میشکنی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/80
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای سرو حدیقه معانی
جانی و لطیفه جهانی
پیش تو به اتفاق مردن
خوشتر که پس از تو زندگانی
چشمان تو سحر اولین اند
تو فتنه آخرالزمانی
چون اسم تو در میان نباشد
گویی که به جسم در میانی
آن را که تو از سفر بیایی
حاجت نبود به ارمغانی
گر ز آمدنت خبر بیارند
من جان بدهم به مژدگانی
دفع غم #دل نمیتوان کرد
الا به امید شادمانی
گر صورت #خویشتن ببینی
حیران وجود #خود بمانی
گر صلح کنی لطیف باشد
در وقت #بهار و مهربانی
#سعدی خط سبز دوست دارد
پیرامن خد ارغوانی
این پیر نگر که همچنانش
از یاد نمیرود جوانی
#ای_سرو_حدیقه_معانی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/79
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بر آنم گر تو باز آیی که در پایت کنم جانی
و #زین کمتر نشاید کرد در پای تو قربانی
امید از بخت میدارم بقای عمر چندانی
کز ابر لطف باز آید به خاک تشنه بارانی
میان عاشق و معشوق اگر باشد بیابانی
درخت ارغوان روید به جای هر مغیلانی
مگر لیلی نمیداند که بی دیدار میمونش
فراخای جهان تنگ است بر مجنون چو زندانی
دریغا عهد آسانی که مقدارش ندانستم
ندانی قدر وصل الا که درمانی به هجرانی
نه در زلف پریشانت من تنها گرفتارم
که #دل در بند او دارد به هر مویی پریشانی
چه فتنهست این که در چشمت به غارت میبرد #دلها
تویی در عهد ما گر هست در #شیراز فتانی
نشاید #خون #سعدی را به باطل ریختن حقا
بیا سهل است اگر داری به خط #خواجه فرمانی
زمان رفته باز آید ولیکن صبر میباید
که مستخلص نمیگردد #بهاری بی زمستانی
#بر_آنم_گر_تو_باز_آیی_که_در_پایت_کنم_جانی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/78
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
افسوس بر آن دیده که روی تو ندیدهست
یا دیده و بعد از تو به رویی نگریدهست
گر مدعیان نقش ببینند پری را
دانند که دیوانه چرا جامه دریدهست
آن کیست که پیرامن #خورشید جمالش
از مشک سیه دایرهٔ نیمه کشیدهست
ای عاقل اگر پای به سنگیت برآید
فرهاد بدانی که چرا سنگ بریدهست
رحمت نکند بر #دل بیچاره فرهاد
آنکس که سخن گفتن #شیرین نشنیدهست
از دست کمان مهرهٔ ابروی تو در شهر
دل نیست که در بر چو کبوتر نطپیدهست
در وهم نیاید که چه مطبوع درختی
پیداست که هرگز کس از این میوه نچیدهست
سر قلم قدرت بی چون الهی
در روی تو چون روی در آیینه پدید است
ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا
حلوا به کسی ده که محبت نچشیدهست
با این همه باران بلا بر سر #سعدی
نشگفت اگرش خانهٔ چشم آب چکیدهست
#افسوس_بر_آن_دیده_که_روی_تو_ندیدهست #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/77
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
جمعی که تو در میان ایشانی
زآن جمع به در بود پریشانی
ای ذات #شریف و شخص روحانی
آرام #دلی و مرهم جانی
خرم تن آن که با تو پیوندد
وآن حلقه که در میان ایشانی
من نیز به خدمتت کمر بندم
باشد که #غلام #خویشتن #خوانی
بر #خوان تو این شکر که میبینم
بی فایدهای مگس که میرانی
هر جا که تو بگذری بدین #خوبی
کس شک نکند که سرو بستانی
هرک این سر دست و ساعدت بیند
گر #دل ندهد به پنجه بستانی
من جسم چنین ندیدهام هرگز
چندان که قیاس میکنم جانی
بر دیده من برو که مخدومی
پروانه به #خون بده که سلطانی
من سر ز خط تو بر نمیگیرم
ور چون قلمم به سر بگردانی
این گرد که بر رخ است میبینی
وآن درد که در #دل است میدانی
دودی که بیاید از #دل #سعدی
پیداست که آتشیست پنهانی
میگوید و جان به رقص میآید
خوش میرود این سماع روحانی
#جمعی_که_تو_در_میان_ایشانی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/74
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کبر یک سو نِه اگر شاهد درویشانی
دیوِ #خوشطبع بِه از حورِ گرهپیشانی
آرزو میکندم با تو دمی در بستان
یا به هر گوشه که باشد که تو #خود بستانی
با من کشتهٔ هجران #نفسی #خوش بنشین
تا مگر زنده شوم زآن #نفس روحانی
گر در آفاق بگردی به جز آیینه تو را
صورتی کس ننماید که بدو میمانی
هیچ دورانی بی فتنه نگویند که بود
تو بدین حسن مگر فتنه این دورانی
مردم از ترس خدا سجده رویت نکنند
بامدادت که ببینند و من از حیرانی
گرم از پیش برانی و به شوخی نروم
عفو فرمای که عجز است نه بی فرمانی
نه گزیر است مرا از تو نه امکان گریز
چاره صبر است که هم دردی و هم درمانی
بندگان را نبود جز غم آزادی و من
پادشاهی کنم ار بنده #خویشم #خوانی
زین سخنهای #دلاویز که #شرح غم توست
خرمنی دارم و ترسم به جوی نستانی
تو که یک روز پراکنده نبودهست #دلت
صورت حال پراکندهدلان کی دانی
نفسی بندهنوازی کن و بنشین ار چند
آتشی نیست که او را به دمی بنشانی
سخن زندهدلان گوش کن از کشته #خویش
چون #دلم زنده نباشد که تو در وی جانی
این توانی که نیایی ز در #سعدی باز
لیک بیرون روی از خاطر او نتوانی
#کبر_یک_سو_نِه_اگر_شاهد_درویشانی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/72
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی
دودم به سر برآمد #زین آتش نهانی
#شیراز در نبستهست از کاروان ولیکن
ما را نمیگشایند از قید مهربانی
اشتر که اختیارش در دست #خود نباشد
میبایدش کشیدن باری به #ناتوانی
خون هزار وامق #خوردی به #دلفریبی
دست از هزار عذرا بردی به #دلستانی
صورت نگار چینی بی #خویشتن بماند
گر صورتت ببیند سر تا به سر معانی
ای بر در سرایت غوغای #عشقبازان
همچون بر آب #شیرین آشوب کاروانی
تو فارغی و #عشقت بازیچه مینماید
تا خرمنت نسوزد تشویش ما ندانی
میگفتمت که جانی دیگر دریغم آید
گر جوهری به از جان ممکن بود تو آنی
سروی چو در سماعی بدری چو در حدیثی
#صبحی چو در کناری #شمعی چو در میانی
اول چنین نبودی باری حقیقتی شد
دی حظ #نفس بودی امروز قوت جانی
شهر آن توست و شاهی فرمای هر چه #خواهی
گر بی عمل ببخشی ور بیگنه برانی
روی امید #سعدی بر خاک آستان است
بعد از تو کس ندارد یا غایة الامانی
#ذوقی_چنان_ندارد_بی_دوست_زندگانی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/73
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بندهام گر به لطف میخوانی
حاکمی گر به قهر میرانی
کس نشاید که بر تو بگزینند
که تو صورت به کس نمیمانی
ندهیمت به هر که در عالم
ور تو ما را به هیچ نستانی
گفتم این درد #عشق پنهان را
به تو گویم که هم تو درمانی
بازگفتم چه حاجت است به قول
که تو #خود در #دلی و میدانی
نفس را عقل تربیت میکرد
کز طبیعت عنان بگردانی
#عشق دانی چه گفت تقوا را
پنجه با ما مکن که نتوانی
چه خبر دارد از حقیقت #عشق
پای بند هوای #نفسانی
خودپرستان نظر به شخص کنند
پاک بینان به صنع ربانی
شب قدری بود که دست دهد
عارفان را سماع روحانی
رقص وقتی مسلمت باشد
کآستین بر دو عالم افشانی
قصه #عشق را نهایت نیست
صبر پیدا و درد پنهانی
#سعدیا دیگر این حدیث مگوی
تا نگویند قصه میخوانی
#بندهام_گر_به_لطف_میخوانی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/76
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بهار آمد که هر ساعت رود خاطر به بستانی
به #غلغل در سماع آیند هر مرغی به دستانی
دم عیسیست پنداری نسیم باد نوروزی
که خاک مرده باز آید در او روحی و ریحانی
به جولان و خرامیدن در آمد سرو بستانی
تو نیز ای سرو روحانی بکن یک بار جولانی
به هر کویی پری رویی به چوگان میزند گویی
تو #خود گوی زنخ داری بساز از زلف چوگانی
به چندین حیلت و حکمت که گوی از همگنان بردم
به چوگانم نمیافتد چنین گوی زنخدانی
بیار ای باغبان سروی به بالای #دلارامم
که باری من ندیدستم چنین #گل در #گلستانی
تو آهو چشم نگذاری مرا از دست تا آن گه
که همچون آهو از دستت نهم سر در بیابانی
کمال حسن رویت را صفت کردن نمیدانم
که حیران باز میمانم چه داند گفت حیرانی
وصال توست اگر #دل را مرادی هست و مطلوبی
کنار توست اگر غم را کناری هست و پایانی
طبیب از من به جان آمد که #سعدی قصه کوته کن
که دردت را نمیدانم برون از صبر درمانی
#بهار_آمد_که_هر_ساعت_رود_خاطر_به_بستانی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/75
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی
جهان و هر چه در او هست صورتند و تو جانی
به پای #خویشتن آیند عاشقان به کمندت
که هر که را تو بگیری ز #خویشتن برهانی
مرا مپرس که چونی به هر صفت که تو #خواهی
مرا مگو که چه #نامی به هر لقب که تو #خوانی
چنان به نظره اول ز شخص میببری #دل
که باز مینتواند گرفت نظره ثانی
تو پرده پیش گرفتی و ز اشتیاق جمالت
ز پردهها به درافتاد رازهای نهانی
بر آتش تو نشستیم و دود شوق برآمد
تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی
چو پیش خاطرم آید خیال صورت #خوبت
ندانمت که چه گویم ز اختلاف معانی
مرا گناه نباشد نظر به روی جوانان
که پیر داند مقدار روزگار جوانی
تو را که دیده ز #خواب و خمار باز نباشد
ریاضت من شب تا سحر نشسته چه دانی
من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم
تو میروی به سلامت سلام من برسانی
سر از کمند تو #سعدی به هیچ روی نتابد
اسیر #خویش گرفتی بکش چنان که تو دانی
#ندانمت_به_حقیقت_که_در_جهان_به_که_مانی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/71
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نگویم آب و #گل است آن وجود روحانی
بدین کمال نباشد جمال انسانی
اگر تو آب و #گلی همچنان که سایر خلق
گل بهشت مخمر به آب حیوانی
به هر چه #خوبتر اندر جهان نظر کردم
که گویمش به تو ماند تو #خوبتر ز آنی
وجود هر که نگه میکنم ز جان و جسد
مرکب است و تو از فرق تا قدم جانی
گرت در آینه سیمای #خویش #دل ببرد
چو من شوی و به درمان #خویش درمانی
دلی که با سر زلفت تعلقی دارد
چگونه جمع شود با چنان پریشانی
مرا که پیش تو اقرار بندگی کردم
رواست گر بنوازی و گر برنجانی
ولی خلاف بزرگان که گفتهاند مکن
بکن هر آن چه بشاید نه هر چه بتوانی
طمع مدار که از دامنت بدارم دست
به آستین ملالی که بر من افشانی
فدای جان تو گر من فدا شوم چه شود
برای عید بود گوسفند قربانی
روان روشن #سعدی که #شمع مجلس توست
به هیچ کار نیاید گرش نسوزانی
#نگویم_آب_و_گل_است_آن_وجود_روحانی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/70
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نه طریق دوستان است و نه #شرط مهربانی
که به دوستان یک #دل سر دست برفشانی
دلم از تو چون برنجد که به وهم در نگنجد
که جواب تلخ گویی تو بدین شکردهانی
نفسی بیا و بنشین سخنی بگو و بشنو
که به تشنگی بمردم بر آب زندگانی
غم #دل به کس نگویم که بگفت رنگ رویم
تو به صورتم نگه کن که سرایرم بدانی
عجبت نیاید از من سخنان سوزناکم
عجب است اگر بسوزم چو بر آتشم نشانی؟
دل عارفان ببردند و قرار پارسایان
همه شاهدان به صورت تو به صورت و معانی
نه خلاف عهد کردم که حدیث جز تو گفتم
همه بر سر زبانند و تو در میان جانی
اگرت به هر که دنیا بدهند حیف باشد
و گرت به هر چه عقبی بخرند رایگانی
تو نظیر من ببینی و بدیل من بگیری
عوض تو من نیابم که به هیچ کس نمانی
نه عجب کمال حسنت که به صد زبان بگویم
که هنوز پیش ذکرت خجلم ز بی زبانی
مده ای #رفیق پندم که نظر بر او فکندم
تو میان ما ندانی که چه میرود نهانی
مزن ای عدو به تیرم که بدین قدر نمیرم
خبرش بگو که جانت بدهم به مژدگانی
بت من چه جای لیلی که بریخت #خون مجنون
اگر این #قمر ببینی دگر آن سمر نخوانی
دل دردمند #سعدی ز محبت تو #خون شد
نه به وصل میرسانی نه به قتل میرهانی
#نه_طریق_دوستان_است_و_نه_شرط_مهربانی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/69
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
همه کس را تن و اندام و جمال است و جوانی
وین همه لطف ندارد تو مگر سرو روانی
نظر آوردم و بردم که وجودی به تو ماند
همه اسمند و تو جسمی همه جسمند و تو جانی
تو مگر پرده بپوشی و کست روی نبیند
ور همین پرده زنی پرده خلقی بدرانی
تو ندانی که چرا در تو کسی خیره بماند
تا کسی همچو تو باشد که در او خیره بمانی
نوک تیر مژه از جوشن جان میگذرانی
من تنک پوست نگفتم تو چنین سخت کمانی
هر چه در حسن تو گویند چنانی به حقیقت
عیبت آن است که با ما به ارادت نه چنانی
رمقی بیش نماندهست گرفتار غمت را
چند مجروح توان داشت بکش تا برهانی
بیش از این صبر ندارم که تو هر دم بر قومی
بنشینی و مرا بر سر آتش بنشانی
گر بمیرد عجب ار شخص و دگر زنده نباشد
که برانی ز در #خویش و دگربار بخوانی
#سعدیا گر قدمت راه به پایان نرساند
باری اندر طلبش عمر به پایان برسانی
#همه_کس_را_تن_و_اندام_و_جمال_است_و_جوانی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/68
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای لعبت خندان لب لعلت که مزیدهست؟
وی باغ لطافت به رویت که گزیدهست؟
زیباتر از این صید همه عمر نکردهست
#شیرینتر از این خربزه هرگز نبریدهست
ای خضر حلالت نکنم چشمهٔ حیوان
دانی که سکندر به چه محنت طلبیدهست؟
آن #خون کسی ریختهای یا می سرخ است
یا توت سیاه است که بر جامه چکیدهست
با جمله برآمیزی و از ما بگریزی
جرم از تو نباشد گنه از بخت رمیدهست
نیک است که دیوار به یک بار بیفتاد
تا هیچکس این باغ نگویی که ندیدهست
بسیار توقف نکند میوهٔ بر بار
چون عام بدانست که #شیرین و رسیدهست
گل نیز در آن هفته دهن باز نمیکرد
وامروز نسیم سحرش پرده دریدهست
در دجله که مرغابی از اندیشه نرفتی
کشتی رود اکنون که تتر جسر بریدهست
رفت آن که فقاع از تو گشایند دگر بار
ما را بس از این کوزه که بیگانه مکیدهست
#سعدی در بستان هوای دگری زن
وین کشته رها کن که در او #گله چریدهست
#ای_لعبت_خندان_لب_لعلت_که_مزیدهست؟ #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/66
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈