eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
88 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
برآمد باد و بوی نوروز به کام دوستان و بخت پیروز مبارک بادت این سال و همه سال همایون بادت این روز و همه روز چو آتش در درخت افکند دگر منقل منه آتش میفروز چو نرگس چشم بخت از برخاست حسد گو دشمنان را دیده بردوز بهاری خرم است ای کجایی که بینی را و سوز جهان بی ما بسی بوده‌ست و باشد برادر جز نکونامی میندوز نکویی کن که دولت بینی از بخت مبر فرمان بدگوی بدآموز منه بر سرای عمر که بر گنبد نخواهد ماند این گوز دریغا عیش اگر مرگش نبودی دریغ آهو اگر بگذاشتی یوز ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/406 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
امشب مگر به وقت نمی‌خواند این خروس عشاق بس نکرده هنوز از کنار و بوس پستان یار در خم گیسوی تابدار چون گوی عاج در خم چوگان آبنوس یک شب که دوست فتنه خفتست بیدار باش تا نرود عمر بر فسوس تا نشنوی ز مسجد آدینه بانگ یا از در سرای اتابک غریو کوس لب بر لبی چو چشم خروس ابلهی بود برداشتن به گفته بیهوده خروس ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/401 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بوی آمد بنال ای ور پایبندی همچو من فریاد می‌خوان از قفس گیرند مردم دوستان و مهربان هر روز خاطر با یکی ما یکی داریم و بس محمول پیش آهنگ را از من بگو ای ساربان تو می‌کن بر شتر تا بانگ می‌دارد جرس بضاعت بر مگس چندان که تندی می‌کند او بادبیزن همچنان در دست و می‌آید مگس پند خردمندان چه سود اکنون که بندم سخت شد گر جستم این بار از قفس بیدار باشم سپس گر دوست می‌آید برم یا تیغ دشمن بر سرم من با کسی افتاده‌ام کز وی نپردازم به کس با هر که بنشینم دمی کز یاد او غافل شوم چون بی از بر نمی‌آید من مفلسم در کاروان گوهر که قصد کن نگذاشت مطرب دربرم چندان که بستاند عسس گر پند می‌خواهی بده ور بند می‌خواهی بنه دیوانه سر نهاد آن گه نهد از سر فریاد در جهان افکندی ای آرام جان چندین به فریاد آوری باری به فریادش برس ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/402 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یاری به دست کن که به امید راحتش واجب کند که صبر کنی بر جراحتش ما را که ره دهد به سراپرده وصال ای باد خبری ده ز ساحتش باران چون ستاره‌ام از دیدگان بریخت رویی که خیره شود در صباحتش هر گه که گویم این ریشم درست شد بر وی پراکند نمکی از ملاحتش هرچ آن قبیح‌تر بکند یار دوست‌روی داند که چشم دوست نبیند قباحتش بیچاره‌ای که صورت رویت خیال بست بی دیدنت خیال مبند استراحتش با چشم نیم‌خواب تو خشم آیدم همی از چشم‌های نرگس و چندان وقاحتش رفتار شاهد و لب خندان و روی چون آدمی طمع نکند در سماحتش که داد وصف همه نیکوان به داد عاجز بماند در تو زبان فصاحتش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/398 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که بی دوست می‌برد همچنان صبر هست و پایابش خواب از آن چشم چشم نتوان داشت که ز سر برگذشت سیلابش نه به می‌رود گرفته دیگری می‌برد به قلابش چه کند پای بند مهر کسی که نبیند جفای اصحابش هر که حاجت به درگهی دارد لازمست احتمال بوابش ناگزیرست تلخ و خار و خرما و زهر و جلابش سایرست این مثل که مستسقی نکند رود دجله سیرابش شب هجران دوست ظلمانیست ور برآید هزار مهتابش برود جان مستمند از تن نرود مهر مهر احبابش گوسفند قربانی به که ز دست قصابش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/400 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
معلمت همه شوخی و آموخت جفا و و عتاب و ستمگری آموخت غلام آن لب ضحاک و چشم فتانم که کید سحر به ضحاک و سامری آموخت تو بت چرا به معلم روی که بتگر چین به چین زلف تو آید به بتگری آموخت هزار دستان سرای عاشق را بباید از تو سخن گفتن دری آموخت برفت رونق بازار آفتاب و از آن که ره به دکان تو مشتری آموخت همه قبیله من عالمان دین بودند مرا معلم تو شاعری آموخت مرا به شاعری آموخت روزگار آن گه که چشم مست تو دیدم که ساحری آموخت مگر دهان تو آموخت تنگی از من وجود من ز میان تو آموخت بلای تو بنیاد زهد و بیخ ورع چنان بکند که صوفی قلندری آموخت دگر نه عزم سیاحت کند نه یاد وطن کسی که بر سر کویت مجاوری آموخت من آدمی به چنین شکل و قد و و روش ندیده‌ام مگر این شیوه از پری آموخت به خلق فروبرده پنجه کاین حناست ندانمش که به قتل که شاطری آموخت چنین بگریم از این پس که مرد بتواند در آب دیده شناوری آموخت ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/399 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کس ندیده‌ست به و لطف و کس نبیند که نخواهد که ببیند بازش مطرب ما را دردیست که می‌نالد مرغ عاشق طرب انگیز بود آوازش بارها در آمد که بپوشم غم آبگینه نتواند که بپوشد رازش مرغ پرنده اگر در قفسی پیر شود همچنان طبع فرامش نکند پروازش تا چه کردیم دگرباره که لب دوست به سخن باز نمی‌باشد و چشم از من دعا گویم اگر تو همه دشنام دهی بنده خدمت بکند ور نکنند اعزازش غرق دریای غمت را رمقی بیش نماند آخر اکنون که بکشتی به کنار اندازش خون کم از آن است که دست آلایی ملخ آن قدر ندارد که بگیرد بازش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/393 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که بود تن یارش گو نگه دارش عاشق دروغ می‌گوید که تحمل نمی‌کند خارش نیکخواها در آتشم بگذار وین نصیحت مکن که بگذارش کاش با هزار جان بودی تا فدا کردمی به دیدارش عاشق از ملامت دوست گر برنجد به دوست مشمارش کس به آرام جان ما نرسد که نه اول به جان رسد کارش خانه یار سنگدل این است هر که سر می‌زند به دیوارش خون ما محل آن دارد که بود پیش دوست مقدارش گر به جان خطاب کند ترک جان گوی و به دست آرش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/395 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که بود یارش واجب است احتمال آزارش طاقت رفتنم نمی‌ماند چون نظر می‌کنم به رفتارش وز سخن گفتنش چنان مستم که ندانم جواب گفتارش کشته تیر زنده کند گر به سر بگذرد دگربارش هر چه زان تلخ‌تر بخواهد گفت گو بگو از لب شکربارش پوشیده بود و صبر نماند پرده برداشتم ز اسرارش وه که گر من به خدمتش برسم خود چه خدمت کنم به مقدارش بیم دیوانگیست مردم را ز آمدن رفتن پری وارش کاش بیرون نیامدی سلطان تا ندیدی گدای بازارش روی دوست به که دیدن میان اغیارش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/394 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آن که هلاک من همی‌خواهد و من سلامتش هر چه کند ز شاهدی کس نکند ملامتش میوه نمی‌دهد به کس باغ تفرج است و بس جز به نظر نمی‌رسد سیب درخت قامتش داروی نمی‌کنم کان که مریض شد هیچ دوا نیاورد باز به استقامتش هر که فدا نمی‌کند دنیی و دین و مال و سر گو غم نیکوان مخور تا نخوری ندامتش جنگ نمی‌کنم اگر دست به تیغ می‌برد بلکه به مطالبت هم نکنم قیامتش کاش که در قیامتش بار دگر بدیدمی کانچه گناه او بود من بکشم غرامتش هر که هوا گرفت و رفت از پی آرزوی گوش مدار بر خبر سلامتش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/397 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خجل است سرو بستان بر قامت بلندش همه صید عقل گیرد خم زلف چون کمندش چو درخت قامتش دید صبا به هم برآمد ز چمن نرست سروی که ز بیخ برنکندش اگر آفتاب با او زند از گزاف مه نو چه زهره دارد که بود سم سمندش نه چنان ز دست رفته‌ست وجود که معالجت توان کرد به پند یا به بندش گرم آن قرار بودی که ز دوست برکنم نشنیدمی ز دشمن سخنان تو که پادشاه حسنی نظری به بندگان کن حذر از دعای درویش و کف نیازمندش شکرین حدیث بر او چه قدر دارد که چنو هزار طوطی مگس است پیش قندش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/396 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دست به جان نمی‌رسد تا به تو برفشانمش بر که توان نهاد تا ز تو واستانمش قوت تو نیست زبان خامه را گرد در امید تو چند به سر دوانمش ایمنی از خروش من گر به جهان دراوفتد فارغی از فغان من گر به فلک رسانمش آه دریغ و آب چشم ار چه موافق منند آتش آن چنان نیست که وانشانمش هر که بپرسد ای فلان حال چگونه شد خون شد و دم به دم همی از مژه می‌چکانمش عمر من است زلف تو بو که دراز بینمش جان من است لعل تو بو که به لب رسانمش لذت وقت‌های قدر نداشت پیش من گر پس از این دمی چنان یابم قدر دانمش نیست زمام کام در کف اختیار من گر نه اجل فرارسد همه وارهانمش تو گفته بود هان و آرزوی من بس نکند ز عاشقی تا ز جهان جهانمش پنجه قصد دشمنان می‌نرسد به من وین که به لطف می‌کشد منع نمی‌توانمش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/392 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چون برآمد ماه روی از مطلع پیراهنش چشم بد را گفتم الحمدی بدم پیرامنش تا چه کرد با من دور گیتی دو کار دست او در گردنم یا من در گردنش هر که معلومش نمی‌گردد که زاهد را که کشت گو سرانگشتان شاهد بین و رنگ گر چمن گوید مرا همرنگ رویش از قفا باید برون کردن زبان سوسنش ماه و پروینش نیارم گفت و سرو و آفتاب لطف جان در جسم دارد جسم در پیراهنش آستین از چنگ مسکینان گرفتم درکشد چون تواند رفت و چندین دست در دامنش من سبیل دشمنان کردم نصیب عرض دشمن آن کس در جهان دارم که دارد دشمنش گر تنم مویی شود از دست جور روزگار بر من آسان‌تر بود کآسیب مویی بر تنش تا چه روی است آن که حیران مانده‌ام در وصف او از مشرق همی‌تابد یکی از روزنش بعد از این ای یار اگر تفصیل هشیاران کنند گر در آنجا من بینی قلم بر سر زنش لایق نبود این خرقه تقوا و زهد ساقیا جامی بده وین جامه از سر برکنش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/391 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
رها نمی‌کند ایام در کنار منش که داد بستانم به بوسه از دهنش همان کمند بگیرم که صید خاطر خلق بدان همی‌کند و درکشم به ولیک دست نیارم زدن در آن سر زلف که مبلغی خلق است هر شکنش غلام قامت آن لعبتم که بر قد او بریده‌اند لطافت چو جامه بر بدنش ز رنگ و بوی تو ای سروقد سیم اندام برفت رونق نسرین باغ و نسترنش یکی به حکم نظر پای در نه که پایمال کنی ارغوان و یاسمنش خوشا تفرج نوروز خاصه در که برکند مرد مسافر از وطنش عزیز مصر چمن شد جمال یوسف صبا به شهر درآورد بوی پیرهنش شگفت نیست گر از غیرت تو بر بگرید ابر و بخندد شکوفه بر چمنش در این روش که تویی گر به مرده برگذری عجب نباشد اگر نعره آید از کفنش نماند فتنه در ایام شاه جز که بر جمال تو فتنه‌ست و خلق بر سخنش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/390 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خوش است درد که باشد امید درمانش دراز نیست بیابان که هست پایانش نه بود با کمان ابروی دوست که جان سپر نکنی پیش تیربارانش عدیم را که تمنای بوستان باشد ضرورت است تحمل ز بوستانبانش وصال جان جهان یافتن حرامش باد که التفات بود بر جهان و بر جانش ز کعبه روی نشاید به تافت کمینه آن که بمیریم در بیابانش اگر چه و این قدر دانم که آبگینه من نیست مرد سندانش ولیک با همه عیب احتمال یار عزیز کنند چون نکنند احتمال هجرانش گر آید از تو به رویم هزار تیر جفا جفاست گر مژه بر هم زنم ز پیکانش حریف را که غم جان باشد هنوز دروغ است جانانش حکیم را که از دست رفت و پای از جای سر صلاح توقع مدار و سامانش گلی چو روی تو گر ممکن است در آفاق نه ممکن است چو هزاردستانش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/389 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کهن شود همه کس را به روزگار ارادت مگر مرا که همان اولست و گرم جواز نباشد به پیشگاه قبولت کجا روم که نمیرم بر آستان عبادت مرا به روز قیامت مگر حساب نباشد که هجر و وصل تو دیدم چه جای موت و اعادت شنیدمت که نظر می‌کنی به حال ضعیفان تبم گرفت و به انتظار عیادت گرم به گوشه چشمی شکسته‌وار ببینی فلک شوم به بزرگی و مشتری به سعادت بیایمت که ببینم کدام زهره و یارا روم که بی‌تو نشینم کدام صبر و جلادت مرا هر آینه روزی تمام کشته ببینی گرفته دامن قاتل به هر دو دست ارادت اگر جنازه به کوی دوست برآرند زهی حیات نکونام و رفتنی به شهادت ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/388 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
زینهار از دهان خندانش و آتش لعل و آب دندانش مگر آن دایه کاین صنم پرورد شهد بوده‌ست شیر پستانش باغبان گر ببیند این رفتار سرو بیرون کند ز بستانش ور چنین حور در بهشت آید همه خادم شوند چاهی اندر ره مسلمانان نیست الا چه زنخدانش چند چو من بر این لب چاه متعطش بر آب حیوانش شاید این روی اگر سبیل کند بر تماشاکنان حیرانش ساربانا جمال کعبه کجاست که بمردیم در بیابانش بس که در خاک می‌طپند چو گوی از خم زلف همچو چوگانش لاجرم عقل منهزم شد و صبر که نبودند مرد میدانش ما دگر بی تو صبر نتوانیم که همین بود حد امکانش از ملامت چه غم مرده از نیشتر مترسانش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/387 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که هست التفات بر جانش گو مزن مهر جانانش درد من بر من از طبیب من است از که جویم دوا و درمانش آن که سر در کمند وی دارد نتوان رفت جز به فرمانش چه کند بنده حقیر فقیر که نباشد به امر سلطانش ناگزیر است یار عاشق را که ملامت کنند یارانش وآن که در بحر قلزم است غریق چه تفاوت کند ز بارانش گل به غایت رسید بگذارید تا بنالد هزاردستانش عقل را گر هزار حجت هست دعوی کند به بطلانش هر که را نوبتی زدند این تیر در جراحت بماند پیکانش ناله‌ای می‌کند چو گریه طفل که ندانند درد پنهانش سخن مگوی یا چو گفتی بیار برهانش نرود هوشمند در آبی تا نبیند نخست پایانش گر به یک دمت بی دوست هر دو عالم دهند مستانش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/386 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یکی را دست حسرت بر بناگوش یکی با آن که می‌خواهد در آغوش نداند دوش بر دوش حریفان که تنها مانده چون خفت از غمش دوش نکوگویان نصیحت می‌کنندم ز من فریاد می‌آید که خاموش ز بانگ رود و آوای سرودم دگر جای نصیحت نیست در گوش مرا گویند چشم از وی بپوشان ورا گو برقعی بر پوش نشانی زان پری تا در خیال است نیاید هرگز این دیوانه با هوش نمی‌شاید گرفتن چشمه چشم که دریای درون می‌آورد جوش بیا تا هر چه هست از دست محبوب بیاشامیم اگر زهر است اگر نوش مرا در خاک راه دوست بگذار برو گو دشمن اندر من کوش نه یاری سست پیمان است که در سختی کند یاری فراموش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/382 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خطا کردی به قول دشمنان گوش که عهد دوستان کردی فراموش که گفت آن روی شهرآرای بنمای دگربارش که بنمودی فراپوش دل سنگینت آگاهی ندارد که من چون دیگ رویین می‌زنم جوش نمی‌بینم خلاص از دست فکرت مگر کافتاده باشم مست و مدهوش به ظاهر پند مردم می‌نیوشم نهانم می‌گوید که منیوش مگر ساقی که بستانم ز دستش مگر مطرب که بر قولش کنم گوش مرا جامی بده وین جامه بستان مرا نقلی بنه وین خرقه بفروش نشستم تا برون آیی خرامان تو بیرون آمدی من رفتم از هوش تو در عالم نمی‌گنجی ز مرا هرگز کجا گنجی در آغوش خردمندان نصیحت می‌کنندم که چون دهل بیهوده مخروش ولیکن تا به چوگان می‌زنندش دهل هرگز نخواهد بود خاموش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/384 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
رفتی و نمی‌شوی فراموش می‌آیی و می‌روم من از هوش سحر است کمان ابروانت پیوسته کشیده تا بناگوش پایت بگذار تا ببوسم چون دست نمی‌رسد به آغوش جور از قبلت مقام عدل است نیش سخنت مقابل نوش بی‌کار بود که در گویند به عندلیب مخروش دوش آن غم که می‌نهفتم باد سحرش ببرد سرپوش آن سیل که دوش تا کمر بود امشب بگذشت از دوش شهری متحدثان حسنت الا متحیران خاموش بنشین که هزار فتنه برخاست از حلقه عارفان مدهوش آتش که تو می‌کنی محال است کاین دیگ فرونشیند از جوش که به دست شاهد افتاد یاران چمن کند فراموش ای برو به هر چه داری یاری بخر و به هیچ مفروش گر توبه دهد کسی ز از من بنیوش و پند منیوش همه ساله پند مردم می‌گوید و نمی‌کند گوش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/381 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که سودای تو دارد چه غم از هر که جهانش نگران تو چه اندیشه و بیم از دگرانش آن پی مهر تو گیرد که نگیرد پی وان سر وصل تو دارد که ندارد غم جانش هر که از یار تحمل نکند یار مگویش وان که در ملامت نکشد مرد مخوانش چون از دست به درشد مثل کره توسن نتوان باز گرفتن به همه شهر عنانش به جفایی و قفایی نرود عاشق مژه بر هم نزند گر بزنی تیر و سنانش خفته خاک لحد را که تو به سر آیی عجب ار باز نیاید به تن مرده روانش شرم دارد چمن از قامت بلندت که همه عمر نبوده‌ست چنین سرو روانش گفتم از ورطه به صبوری به درآیم باز می‌بینم و دریا نه پدید است کرانش عهد ما با تو نه عهدی که تغیر بپذیرد بوستانیست که هرگز نزند باد خزانش چه گنه کردم و دیدی که تعلق ببریدی بنده بی جرم و خطایی نه صواب است مرانش نرسد به کسی در همه عالم که نه تصدیق کند کز سر دردیست فغانش گر فلاطون به حکیمی مرض بپوشد عاقبت پرده برافتد ز سر راز نهانش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/385 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
قیامت باشد آن قامت در آغوش شراب سلسبیل از چشمه نوش غلام کیست آن لعبت که ما را غلام کرد و حلقه در گوش پری پیکر بتی کز سحر چشمش نیامد در چشمان من دوش نه هر وقتم به یاد خاطر آید که هرگز نمی‌گردد فراموش حلالش باد اگر بریزد که سر در پای او که بر دوش نصیحتگوی ما عقلی ندارد برو گو در صلاح کوش دهل از خلق پنهان نشاید کرد و آتش سرپوش بیا ای دوست ور دشمن ببیند چه کرد گو می‌بین و می‌جوش تو از ما فارغ و ما با تو همراه ز ما فریاد می‌آید تو خاموش حدیث حسن از دیگری پرس که در تو حیران است و مدهوش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/383 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گر یکی از برآرد خروش بر سر آتش نه غریب است جوش پیرهنی گر بدرد ز اشتیاق دامن عفوش به گنه بربپوش بوی آورد نسیم صبا بیدل ننشیند خموش مطرب اگر پرده از این ره زند بازنیایند حریفان به هوش ساقی اگر باده از این خم دهد خرقه صوفی ببرد می فروش زهر بیاور که ز اجزای من بانگ برآید به ارادت که نوش از تو نپرسند درازای شب آن کس داند که نخفته‌ست دوش حیف بود مردن بی عاشقی تا داری و بکوش سر که نه در راه عزیزان رود بار گران است کشیدن به دوش اگر خاک شود همچنان ناله زاریدنش آید به گوش هر که دارد از انفاس او می‌شنود تا به قیامت خروش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/380 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دلی که دید که غایب شده‌ست از این درویش گرفته از سر مستی و عاشقی سر به دست آن که فتاده‌ست اگر مسلمان است مگر حلال ندارد مظالم درویش دل شکسته مروت بود که بازدهند که باز می‌دهد این دردمند را ریش مه دوهفته اسیرش گرفت و بند نهاد دو هفته رفت که از وی خبر نیامد بیش رمیده‌ای که نه از خبر دارد نه از ملامت بیگانه و نصیحت به شادکامی دشمن کسی سزاوار است که نشنود سخن دوستان نیک اندیش کنون به سختی و آسانیش بباید ساخت که در طبیعت زنبور نوش باشد و نیش دگر به یار جفاکار منه نمی‌دهیم و به شوخی همی‌برند از پیش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/379 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈