eitaa logo
ققنوس
1.3هزار دنبال‌کننده
191 عکس
63 ویدیو
4 فایل
گاه‌نوشته‌های رحیم حسین‌آبفروش... نقدها و‌ نظرات‌تان به‌روی چشم: @qqoqnoos
مشاهده در ایتا
دانلود
حاشیه‌نگاری دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۲ (قسمت بیستم) «مثل موشک هدف‌گیری کنید!» در ادامه بحث ، دو شاخص مهم را که بایستی مورد توجّه قرار بگیرند و مداحان باید کار خودشان را با این دو شاخص بسنجند، بیان می‌کنند: «۱. توانایی برانگیختن و حرکت‌آفریدن ۲. جهت درست و دقّت؛ هدف‌گیری‌اش دقیق باشد.» و برای این دومی از توان موشکی‌مان مثال می‌آوردند: «یکی از چیزهایی که ما در موشک‌های‌مان هم به آن اهمّیّت داده‌ایم و موفّق شده‌ایم و به آن رسیده‌ایم، است؛ یعنی در دوهزار‌کیلومتری یک نقطه‌ای را هدف می‌گیرد، درست به همان نقطه فرود می‌آید؛ یعنی مثلاً ده‌متر این طرف یا ده‌متر آن طرف نیست.» از مداحان هم می‌خواهند مانند موشک‌های‌مان باشند: «در کاری که می‌خواهید انجام بدهید باید این‌جوری هدف‌گیری کنید؛ این دو شاخص را در نظر داشته باشید: ۱. یکی این‌که ببینید آن‌چه شما ارائه می‌دهید چه‌قدر دارد، چه‌قدر می‌تواند دل را تکان بدهد، چه‌قدر می‌تواند حرکت ایجاد کند، ۲. و دوّم این‌که چه‌قدر است؛ دقّت در حرکت خیلی مهم است.» بعد هم از آسیب‌هایی می‌گویند که در صورت عدم رعایت متوجه‌مان می‌شود: «گاهی اوقات می‌خواهیم کار خوبی بکنیم، یک حرفی می‌زنیم، دقّت نمی‌کنیم در خصوصیّات این حرف، در هنگامی که دنیای اسلام نیاز به دارد ایجاد می‌کنیم، ایجاد می‌کنیم؛ این است.» این بخش‌ها را که می‌نویسم بچه‌های آمده‌اند در و از پدر و مادر شهیدش، با صلابت و اقتدار مثل کوه روایت می‌کند... 💠💠💠 آقا بر این دقت اصرار می‌کنند: «من دارم که در فهم معارف دینی و بیان معارف دینی بشود.» انگار دارد فریاد می‌زند که بفهمید دیگر! به‌ویژه این‌که: «خوش‌بختانه امروز بسیاری از مدّاحان عزیز ما از قشرهایی هستند ، ، گذرانده، ، ، خیلی‌هایشان با مأنوس، با مأنوس.» آقا حسابی برای مداحان سنگ تمام گذاشتند: «امروز این است دیگر؛ جامعه مدّاحی ما مثل دوره جوانی ما نیست.» بعد هم به تناسب این جایگاه و مرتبه، تکلیف آن‌ها را گوشزد می‌کنند: «جامعه مدّاحی جامعه و است؛ ما این است که معارف را دقیق، درست، با همان ابزار بسیار ممتاز مدح و مرثیه، به طرف مقابل منتقل کند؛ ما این است.» این برای چندمین‌بار است که در این دیدار، آقا به صراحت خود را از جامعه مداحی، بیان می‌کنند... ادامه دارد... ✍️ @qoqnoos2
حاشیه‌نگاری دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۲ (قسمت بیست‌ویکم) «تذکری برای سرباز گیج جبهه خودی!» نیمه‌شعبان به غروب نزدیک می‌شود و من بال‌دربال خیال، بین و در رفت‌و‌آمدم... هنوز مشق‌های میلاد حضرت زهراء(س) را کامل نکرده‌ایم که به میلاد فرزندش رسیده‌ایم... 💠💠💠 آقا دل‌سوزانه، مانند معلمی مهربان و نگران، راه‌کارهای برآورده‌کردن آن توقعات را که گفته بودند، نشان می‌دهند: «با آشنا بشوید، مأنوس بشوید.» و ذیل کتب حدیث، دو کتاب نهج‌البلاغه و صحیفه سجادیه را خاصةً مورد تأکید قرار می‌دهند؛ ابتدا از نهج‌البلاغه می‌گویند: «با مأنوس بشوید. یک دریا از معارف است. خطبه‌های را وقتی شما نگاه می‌کنید، بخصوص بعضی از خطب ، سرشار از معارفی است که یک کلمه آن را انسان بتواند گسترش بدهد، می‌تواند یک ملّت را به حرکت دربیاورد.» و بعد هم از صحیفه: «با مأنوس بشوید. قالب قالب دعا است، در محتوا هم تضرّع و دعا است، امّا در کنار آن، سرشار از معارف دینی است. یک پدیده عجیب در مکتب اهل‌بیت است.» 💠💠💠 بعد هم از همین‌جا گریزی می‌زنند به دعای مرزداران و به زیباترین شکل ممکن یکی از شبهات رایج این روزها را هنرمندانه و حکیمانه پاسخ می‌دهند. در واقع یکی از مصادیق را کارگاهی پیاده می‌کنند برای اهلش: «شما ملاحظه کنید امام سجّاد(س) در را دعا می‌کند؛ یک دعائی دارد مخصوص . آن‌وقت چه کسانی‌ بودند؟ سربازان بنی‌امیّه بودند دیگر؛ برای آن‌ها دعا می‌کند. ، است؛ کشور اسلامی را دارد حفظ می‌کند، هر کسی هست. را دعا می‌کند. این‌ها درس است برای ما. امروز در است، نبض دنیای اسلام امروز در می‌زند. آن‌ها ایستاده‌اند در مقابل ، ، ، در مقابل ؛ طرف آن‌ها فقط رژیم صهیونیستی نیست. رئیس‌جمهور آمریکا صریحاً می‌گوید من یک صهیونیستم! راست می‌گوید؛ همان خباثتی که در صهیونیست‌ها وجود دارد در او هم هست؛ همان اهداف پلیدی که در آن‌ها وجود دارد در او هم هست. در مقابل این‌ها ایستاده‌اند.» این استدلالِ قلّ و دلّ، محکم و استوار و مهم‌تر آشنا برای جامعه هیأتی، بهترین بیانی بود که برای وجه حمایت و پشتیبانی از غزه شنیده بودم... بعد هم آقا نکته‌ای را انگار برای خودی تذکر می‌دهند: «باید بدانیم که چه کار باید بکنیم.» و چه‌قدر از این سربازان گیج، مانند من در جبهه خودی هستند که به این فهم نرسیده‌اند... و این فهم تکلیف را یکی از خصوصیّات مجاهد تبیین بیان می‌کنند: « بداند امروز چه چیزی را باید کند؛ را بشناسد.» و بعد هم برای این‌که بهانه‌ای دست کسی نمانَد، مصداقاً مواردی را بیان می‌کنند: «امروز شما باید را تبیین کنید، امروز شما باید دشمنی‌های با نظام اسلامی را تبیین کنید.» ادامه دارد... ✍️ @qoqnoos2
حاشیه‌نگاری دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۲ (قسمت بیست‌ودوم) «باید سینه سپر کنید!» روز پانزدهم شعبان هم به پایان خودش نزدیک می‌شود و قم یک‌پارچه سفیدپوش شده...، نمی‌دانم چوب‌کاری پدرانه است یا رحمت مشفقانه یا هر دو با هم، این بارش نعمت الهی در روز میلاد حضرتش... شاید هم این حضور عاشقانه مردم با دویدن‌ها و‌ عرق‌ریختن‌های بچه‌های نوجوان و‌ جوان هیأت‌ها و موکب‌ها در این چندروز، شفیع گناهان امت شده و بهانه بارش نعمت... 💠💠💠 گوشه خیابان زده‌ام کنار و زیر برف اسفندگاهی قم، برمی‌گردم به حسینیه امام خمینی(ره)...: آقا بعد از آن‌که تأکید کردند: « بداند امروز چه چیزی را باید کند؛ مسأله روز خودش را بشناسد.» دو مصداق را برای مسأله روز بیان کردند، یکی غزه بود و دیگری: «امروز شما باید را تبیین کنید.» و بعد هم این دشمنی‌ها را شرح می‌دهند: «...از لحاظ کارهای نظامی و تسلیحاتی و مانند این‌ها به صلاح خودشان نمی‌دانند، امّا از لحاظ ــ حالا نه فقط آمریکا، دنباله‌روهای آمریکا و مخالفین اسلام ــ فیلم می‌سازند، تبلیغات دروغین می‌کنند، علیه اسلام و علیه نظام اسلامی.» و در برابر این دشمنی‌ها، امر می‌کنند: «باید سینه سپر کنید.» 💠💠💠 شاید همه این مباحث را گفتند و گفتند تا مقدمه باشد برای این بخش از کلام‌شان: «ما در پیش داریم؛ یک عدّه‌ای نمی‌خواهند این آن‌چنان که شایسته این ملّت است انجام بگیرد؛ تلاش می‌کنند را مأیوس کنند، را بی‌اعتماد کنند، وانمود کنند که فایده‌ای ندارد، تأثیری ندارد...» و جهاد تبیین را به‌مثابه قهرمانی اساطیری می‌بینند که: «در مقابل این‌ها «» باید سینه سپر کند، در مقابل این‌ها باید را بیان کند.» و باز هم سناریوی دشمنانی که می‌خواهند « در اداره کشور ــ که ثابت‌کننده تحقّق مردم‌سالاری دینی در کشور است ــ ضعیف بشود» را برملا می‌کنند... هدف آن‌ها را این می‌دانند که «وعده الهی را مخالف واقع نشان بدهند.» ابتدا این حرکت را معرفی می‌کنند و بعد هم بر تلاش در مقابل این تأکید دارند... آقا در این‌جا چند جمله طلایی را به صراحتِ تمام، پشت هم ردیف می‌کنند: ۱. «هر کس با مخالفت کند، با مخالفت کرده، با مخالفت کرده.» ۲. « یک است.» ۳. «امروز نسبت به یکی از کارهای نقدِ در «» است.» ادامه دارد... ✍️ @qoqnoos2
فیلم سینمایی ، امروز برای چندمین‌‌وچندمین‌بار از سیمای جمهوری اسلامی ایران در حال پخش است، هرچه گشتم علت را نیافتم؛ نظر شما کدام است؟ ۱. فیلم فاخری است ۲. جوایز متعدد جشنواره فجر را دارد ۳. جوایز متعدد جشنواره‌های خارجی را دارد ۴. ۵. ✍️ @qoqnoos2
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙گزارش صوتی همایش مجازی فعالان عرصه هیأت انتخابات ۱۴۰۲ 💠 📆 زمان: دوشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۲ 🎙سخنران: حجت‌الاسلام حمیدرضا مهدوی‌ارفع به همراه ارائه: 1️⃣ برادر رحیم آبفروش 🔹دبیر جامعه ایمانی مشعر 2️⃣ برادر محمدحسین ابوطالبی 🔹طرح نجات (مردمی‌سازی دعوت به مشارکت در فضای محله) 3️⃣ سرکار خانم زهرا عباسی 🔹طرح مادران میدان جمهوری (نقش‌آفرینی بانوان در مشارکت حداکثری) 💠 جامعه ایمانی مشعر ✅ @www1542org
حاشیه‌نگاری دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۲ (قسمت بیست‌وسوم) «این راه، راه خداست...» چندروز بیش‌تر به انتخابات نمانده و‌ بازار مکاره فضای مجازی گرم‌تر از گذشته است، شاید امروز حرف‌های آن‌روز دیدار را بهتر می‌شود فهمید که دشمنی‌ها را یادآوری می‌کردند: «کسانی که مردم را به نظام بدبین می‌کنند، مردم را نسبت به آینده ناامید می‌کنند، یک که گاهی در نظام وجود دارد، به تبدیل می‌شود.» مبارزه با فساد را یکی از نظام برمی‌شمارند و اشاره دارند «به مجرّد این‌که یک فسادی در یک جایی ظاهر می‌شود و دولت و مسئولین قضائی و دیگران در مقابلش بنا می‌کنند حرکت‌کردن»، عده‌ای فریاد می‌کنند که «آقا ببینید، فساد وجود دارد»! تصریح می‌کنند «فساد وجود دارد» اما «آن‌چه است»، تحمل فساد و کمک به فساد است، اما «اگر با فساد مبارزه شد، این می‌شود و در مقابل کسانی که سعی می‌کنند این را به ، تبدیل کنند، «باید ایستاد.» 💠💠💠 شب از نیمه گذشته و برف هم‌چنان پیوسته می‌بارد، سال‌ها بود چنین برفی را در قم ندیده بودیم... با این بخش صحبت‌های آقا می‌روم تا زمستان پنجاه‌وهفت، تا خرداد شصت‌وهشت: « بزرگوار هیچ ملاحظه‌ای نمی‌کرد؛ یک جاهایی ماها ملاحظه می‌کردیم، ملاحظه نمی‌کرد، صریح و روشن حقّ مطلب را اداء می‌کرد، آن‌چه را باید بیان کند بیان می‌کرد؛ اسم می‌آورد از افراد، اسم می‌آورد از جریان‌ها و گروه‌ها، برای این‌که روشن بشوند؛ و به همین ترتیب توانست پایه‌های نظام را پایه‌های محکمی قرار بدهد که تا امروز، چهل ‌وچند سال است که بحمدالله این بنا ارتفاع پیدا کرده، باز هم ارتفاع پیدا خواهد کرد.» ابتدای صدای «احسنت، احسنت» بلند می‌شود و بعد هم تکبیر جمعیت... به نظرم جزو کم‌تکبیرترین دیدارهای آقا بوده تا این‌جا... 💠💠💠 به قاعده نظام اندیشه آقا، بعد از ذکر یاد امام، نوبت ملت است: « را دوست دارند؛ را دوست دارند، را دوست دارند؛ از دنباله‌روی و پیروی قدرت‌ها بیزارند؛ ننگ‌شان می‌کند که مثل دوران طاغوت، آمریکایی‌ها و دیگر قدرتمندان بخواهند بر این فخر بفروشند و امر و نهی کنند؛ تحمّل نمی‌کند این چیزها را...» و دلیل این را که ملت پای جمهوری اسلامی ایستاده‌اند، این‌چنین شرح می‌دهند: «چون شعار جمهوری اسلامی شعار ، و است؛ این‌ها شعارهای جمهوری اسلامی است؛ به این‌ها علاقه‌مند است...» جنس صحبت‌ها، امام و امتی است و با واژگانی آسمانی به اوج خود می‌رسد: «این راه، راه خدا است. آن‌چه راه خدا است و بندگان خدا در آن راه حرکت می‌کنند، هیچ قدرتی قادر به عقب‌نشاندن آن نیست.» و آقا آخرین جملات دیدار را هم به اول صحبت‌ها و برمی‌گردانند: « را باقوّت و باقدرت ان‌شاء‌الله ادامه بدهید و این مواریث گران‌قدر را به نسل بعد از خودتان منتقل کنید. جوان‌ها احساس کنند وظیفه‌شان نسبت به گذشتگان‌شان مضاعف است، روزبه‌روز ان‌شاء‌الله پیشرفت را بیش‌تر مشاهده خواهیم کرد.» هنوز «والسّلام علیکم...» را نگفته‌اند که جمعیت بلند شده‌اند و با فریادهای «اباالفضل علمدار، خامنه‌ای نگه‌دار» به سمت جایگاه خیز برمی‌دارند... ادامه دارد... ✍️ @qoqnoos2
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑 اگر کوتاهی کنیم؛ وارد دالانِ تاریکِ تاریخ خواهیم شد 🎙 سخنان حجت‌الاسلام خضری درباره انتخابات: 🔺مشکل ما، بی‌ارادگی نسبت به حق است 🔻مردم بی‌اراده، اسیر یزید‌ها خواهند شد 💢 هشدار امیرالمومنین درباره حزب فاسقان و به اسارت کشیدن صالحان 🗓 ۱۹ بهمن ماه ۱۴۰۲ 🚩 هیأت شهدای گمنام 🆔 @Heyat1342
به‌نام‌او «آن‌چه داریم...» توی آشپزخانه دارم ظرف می‌شویم و همه حواسم به تلویزیون است؛ دارد؛ مهمانان این برنامه از آمده‌اند. ◽◽◽ هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم شست دست چپ، این‌قدر مهم باشد که اگر برود لای در ماشین، این‌قدر از کار و زندگی بیفتم، کارها به کندی پیش می‌رود و شروع می‌شود. ◽◽◽ اسم برایم کافی است که بروم حدود ۳۲۰۰ سال پیش از میلاد مسیح، قبل این‌که شهر سوخته، بسوزد؛ دلم غنج می‌رود از این همه تمدن و اصالت که چشم هر ببیننده‌ای را پر می‌کند؛ بعد می‌روم سمت و تا نوک کوه کم‌کم بالا می‌روم، یاد می‌افتم که شاید روزگاری این‌جا زیسته‌است. ▫️▫️▫️ هنوز دارند می‌خوانند، سرم گیج می‌رود دستم را می‌گیرم به لبه میز آشپزخانه، پسرم می‌پرسد که چرا سرم گیج رفته؟ می‌گویم: «هیچی مامان نمی‌دونم چرا؟»، ولی می‌دانم چرا... از بالای کوه خواجه دریاچه را می‌پایم که خشک شده و سرم دوباره می‌چرخد. ▫️▫️▫️ هنوز دارند می‌خوانند، با وجد در پایان اجرا خودش را می‌خواند، توی دلم می‌گویم، اگر شناسنامه دومی می‌دادند یا چيزی شبیه به اقامت، دلم می‌خواست غیر از شهر خودم اقامت و را داشته‌باشم. مانند شهروند افتخاری، نه! برعکسش، افتخار داشتم به شهروندزابل‌بودن، افتخار داشتم به شهروندشوش‌بودن. با این دست که نمی‌شود کار کرد، می‌روم هم‌پای در شادی آل‌الله سهیم شوم. ◽◽◽ بعضی از اظهارنظرها نیاز به اطلاعات کافی دارد، بعد از اطلاع و اشراف، بروی با دل درست بگویی و نقد کنی و تازه بیرون‌گودنشسته لنگ بفرمایی... راستش من اصلاً در حیطه مداحی تخصص ندارم و این مهم را به اهلش می‌سپارم، نان نوشته‌های‌ من از تنور تمدن گرم می‌شود و کلی بحث سر ، یا آن و... برنامه با تمام فراز و فرود و نقدها و بحث‌ها تمام شد، پانزده شب مهمان تلویزیون ما بود، درست وقتی که کلی باید با کنترل ور بروی تا شاید در یکی از شبکه‌ها، یک برنامه درست و درمان بیابی... در این قحطی برنامه‌ها، مخاطب خودش را داشت و به یُمن ماه میلاد ارباب، شادی را به قدر و قد خودش مهمان خانه‌ها کرد. ▫️▫️▫️ شاید هیچ‌وقت پیش نیاید که آن گوشه بیرون‌زده در جنوب‌شرقی نقشه جغرافیایی ایران را ببینی، ولی دلت پر بکشد برای خاک این ملک که بوی ولایت و محبت می‌دهد. شاید هیچ‌وقت کنار ساحل خلیج همیشه‌فارس شعرهایی در وصف رئیس‌علی دلواری را نشنوی، ولی به برکت همین برنامه‌ها، حال و هوای بوشهر و جنوب، می‌آید پیشت، کنار خانواده‌ات؛ آن‌وقت اگر پولی و وقتی بود، عزم جنوب می‌کنی، خطه‌ای از این خاک که هیچ شبکه ماهواره‌ای از فوق‌العاده‌بودنش چیزی نمی‌گوید، از زیبایی‌های نهفته هرگوشه از این خاک نمی‌گوید و تو خودت باید به کشف برسی. هم‌پای اهل‌سنت کردستان وصف امام علی(علیه‌السلام) می‌کنی و در پیچ وتاب اورامانات بیشتر از هر وقت دیگر، ایرانی می‌شوی. این برنامه اقوام مختلف ایران، تنوع و کثرت در عین وحدت را خوب نشان داده‌بود. نظاره مراسم متنوع گوشه‌گوشه ایران، منهای تمام مؤلفه‌های تفاوت، واقعا زیبا بود. حس زیبای یکی‌بودن این سرزمین مادری زیر پرچم محبت و مودت اهل‌بیت(علیهم‌السلام) از نکات قابل تقدیر در برنامه بود. قطعاً ایراد‌هایی هست، قطعاً مسیر رسیدن به نقطه مطلوب، راهی طولانی‌است، ولی همین راه طی‌شده هم، چیزی جز در مسیر تمدن اسلامی قرارگرفتن نیست؛ می‌شود جای‌جای ایران را با همین مودت و رحمت به فرزندان‌مان معرفی کرد... 🖊 فاطمه میری‌طایفه‌فرد "اللهم بارک لمولانا صاحب‌الزمان(عج)" @del_gooye
برای هیا... (کودک فلسطینی که قبل از شهادت وصیت‌نامه‌اش را نوشته بود) واژه‌ها را خط به خط، خوش خط و خوانا می‌نویسد زخمی است و درد دارد، باز اما می‌نویسد صبح حتما آفرین می‌گیرد از آموزگارش آخرین مشق شبش را بس که زیبا می‌نویسد او کلاس چندم است؟ این‌قدر آرام است و محکم! او وصیت‌نامه نه! انگار انشا می‌نویسد! کفش‌ها و پیرهن‌ها و عروسک‌های خود را یک به یک می‌بخشد و از رسم دنیا می‌نویسد دوربین‌های جهانی باز هم کورند و خاموش! آه ... گویا نامۀ خود را به فردا می‌نویسد گرچه موجی کوچک است اما به آیات شگفتش از عصای حضرت موسی و دریا می‌نویسد سامری را خوار و کوچک می‌کند با چند جمله از طلوع صبحدم در طور سینا می‌نویسد خوب می‌داند شهادت تازه آغاز حیات است آخر نامه «الیه راجعون» را می‌نویسد سال‌های بعدِ پیروزی، معلم روی تخته نام او را در میان بهترین‌ها می‌نویسد ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
«من به انتخاب رأی می‌دهم» پرچمت بلند خاک سرخ! سرزمین سبز! موی و روی تو سپید باد میهن مهین مهربان من! انتخاب من تویی، وطن! گرچه از عبور گه‌گدار گلۀ گراز خسته‌ای از هجوم دار و دستۀ ملخ از ش-کاف‌ها و گاف-ها و یا-و-ها، از ف-صادهای ح-ف-نون و غ-ر و الخ شرحه شرحه‌ای، ولی؛ پارۀ تنم! ریشۀ مقاوم کهن! انتخاب من تویی وطن! تویی که وارث کمان آرشی جلوۀ نجابت سیاوشی جمع آب و خاک و باد و آتشی مهد مردمان مرد سرزمین من! مادرم! شیرزن! تا همیشه انتخاب من تویی وطن! معنی دقیق سرزمین! آب و خاک بهترین! من به قلّه‌های قاف تو به سروهای سربلند به رودهای سر به زیر به تک تک ستاره‌های این مسیر من به توده‌های ناگزیر رأی می‌دهم؛ بین این همه سؤال بی‌جواب من به انتخاب، رأی می‌دهم ما درخت باوریم وارثان قول قیصریم: «ریشه‌های ما به آب، شاخه‌های ما به آفتاب می‌رسد» من به ریشه‌های سرخ من به شاخه‌های سبز من به اعتبار روشن سپیده‌دم به ائتلاف آب و آفتاب رأی می‌دهم ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما اسطوره‌هایی مانند داشته‌ایم و داریم ان‌شاءالله... کاش وسط ، خدا را گم نکنیم... ما نیامده‌ایم که دعوا کنیم، آمده‌ایم راه درست را پیدا کنیم... ✍ @qoqnoos2
گل‌های شهید من رأی به سرو می‌دهم، سرو رشید من رأی به یاس می‌دهم، یاس سفید بر برگهٔ رأی می‌نویسم با خون جمهوری اسلامی گل‌های شهید ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
شاد و خوشحال یا مَح و ماتم! شنبه‌ی بعدِ انتخاباتم عده‌ای نفی می‌کنند مرا عده‌ای می‌کنند اثباتم صبح، مسرورِ احترام اما شام، منفورِ اعتراضاتم پیِ توضیحِ "من چه‌ها کردم" پی توجیهِ اشتباهاتم مشارکت چهل‌درصدی و بیست و پنج میلیون نفری در انتخابات مجلس، با وجود اینهمه تبلیغات برای تحریم انتخابات و بیشترین تهدیدهای امنیّتی در یک سال گذشته، واقعاً جای تبریک دارد؛ اما آیا مشارکت نمی‌توانست بیشتر از این باشد؟ پنجاه روز پیش رهبر انقلاب فرمود: هرکس مخاطبی دارد به میدان بیاید؛ ولی امثال بنده کار را به دو روز آخر موکول کردیم که اوج هیجانات انتخاباتی‌ست و عقلانیّت در پایین‌ترین سطح خود قرار دارد؛ و اسف‌انگیزتر آنکه پس از پایان رأی‌گیری نیز همه‌چیز را فراموش کرده و تا انتخابات بعدی به سرِ کارهای متوسّط خویش بازمی‌گردیم و روشنگری و مطالبه‌گری را طبق معمول به موسی می‌سپاریم و "إنّا هاهُنا قاعِدون" سر می‌دهیم و انگار نه انگار که خانی رفته و خان دیگری نباید بیاید! مسئلةٌ: پس می‌فرمایید تا دوسال و چهار سال آینده باید از انتخابات حرف بزنیم؟ خیر! اما یکی از مهم‌ترین عوامل مشارکت حداکثری، شناخت و شناساندنِ دشمنیِ حداکثری‌ست که در دنیای امروز به بالاترین و رسواترین شکل خود رسیده است و ظهور و بروز آن، غزّه است. "مسئله‌ی غزّه، امروز مسئله‌ی اساسی دنیای اسلام است" را رهبر در آخرین جمله‌ی آخرین سخنرانیِ قبل از انتخابات، برای چندمین بار تأکید کرد و کسی نشنید! ای‌کاش حداقل همان دو روز آخر بجای بحث‌های بیهوده بر سرِ لیست‌ها و سرلیست‌ها که فقط مردم را خسته می‌کند و فراری می‌دهد، تنها از غزّه می‌گفتم و می‌نوشتم؛ که هم اسلام راستین را نشان داده باشم، هم کفر راستین را! کاری که حسین کرد تا ظهر عاشورا و زینب ادامه داد از عصر همان روز. علیهماالسلام. پاورقی: به تجربه دانسته‌ام که گفتن این حرف‌ها توسط یک شاعر، فقط از تعداد رفقایش می‌کاهد؛ اما به فضل خدا ملالی نیست. شنبه‌هایم بدون تو رفتند بسکه نالایق ملاقاتم ای که یک جمعه می‌رسی از راه تشنه‌ام، تشنه‌ی تماشاتم... ۱۴۰۲/۱۲/۱۲ @mehdi_jahandar
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙حجت الاسلام سیدمهدی ❇️چرا خوشحالید؟ 🔷چرا احساس موفقیت می‌کنید؟ 🔶دستاورد انتخابات ۱۱ اسفند چه بود؟ 🔴قانع نیستیم، خرمشهرها در پیش داریم. @Resaalat1542 💠 جامعه‌ایمانی‌مشعر ✅ @www1542org 🆔@Khezri_ir
«برای آقای جمهوری اسلامی...» قسم به آیه‌های فتح و ظفر؛ قسم به جِدّ و جَهد، به همت، به هجرت، به سفر؛ قسم به سُمّ ستوران مجاهدان جهاد تبیین؛ به تِرتِر پراید ؛ به حرص و جوش و درد و داغ ؛ قسم به لکنت زبان و تیزی بیان ؛ به گفت‌وگوهای مهتابیِ شیفت شب اورژانس ؛ به سوز نوحه و خطابه‌های بین روضه ؛ به سادگی و ادب، به اورکت هم‌چنان خاکی حاج ؛ قسم به نجابت طلبه جوانی که تا آخر شب، تا آخرین لحظات رأی‌گیری، در سوز سرما، وسط میدان آستانه، برای آخرین برگه‌های رأی، با جوانانی که نمی‌شناخت‌شان و نمی‌شناختندش، هم‌مباحثه شده بود؛ ما با همین دست‌های خالی‌مان، با همین پاهای برهنه‌، برای آقای جمهوری اسلامی، برای آقایی جمهوری اسلامی، هرآن‌چه داشتیم، آوردیم وسط... اما شرمنده‌ایم، شرمنده‌ایم که جان نداده‌ایم در راهش... و البته از خودمان که جان‌مان قابل نبود تا قبولش کند، از کالبد جسم‌مان که پرنده روح‌مان را به حبس درآورده است... 💠💠💠 ما افتخار می‌کنیم فدای شویم، بدون آن‌که از ویلاهای راست و برج‌های چپش، بهره‌ای برده باشیم، فدای مظلوم‌ترین جمهوری جهان... یگانه جمهوری اسلامی... ما فارغ از لیست‌های دراز و کوتاه این‌ور و آن‌ور، ورای ائتلاف‌های سفت و سست و ، فرای تمام خط‌ونشان‌کشیدن‌های و ... خارج از تمام این خط‌کشی‌ها پای جمهوری اسلامی ایران ایستاده‌ایم... 💠💠💠 ما حتی در این راه، رأی خریدیم... آری! رأی خریدوفروش کردیم! ما دست به معاملات سنگینی زدیم... هم‌سنگر حاج قاسم، کل پاداش هشت‌سال جنگ و شش‌سال سوریه‌اش را با یک رأی مردم معامله کرد، چه معامله بزرگی! حاج ! خداوند برکت دهد بر این معامله‌ات... آن بانوی دیگر، بیست‌سال زیارت حرم بانوی آب و آیینه را تا آخر عمرش به شراکت گذاشت با رأی آن‌که تا حالا رأی نداده بود... مادران شهیدان که روزی جوانان‌شان را تقدیم این راه کرده بودند، پاره‌های تن‌شان را... امروز آبروی‌شان را بر دست گرفتند... 💠💠💠 قسم به آیه‌های فتح و ظفر؛ قسم به جِدّ و جَهد، به همت، به هجرت، به سفر؛ قسم به سُمّ ستوران مجاهدان جهاد تبیین؛ چرا سرود فتح نخوانیم؟ چرا ز فتح نگوییم؟ چرا از فتح و ظفر در این نبرد نابرابر، خوشحال نباشیم، چرا این فتح را روایت نکنیم؟ چرا بگذاریم این فتح را دیگران وارونه روایت کنند؟ اگر نتیجه چنین مقابله نابرابری، اسمش فتح نیست، چیست؟ پس فتح کجاست؟ البته ناراحتیم، نگرانیم، شرمنده‌ایم، گله‌مندیم به خاطر تک‌تک دخترکان و پسرکانی که نتوانستیم حرف‌های انقلاب را به گوش جان‌شان برسانیم، به خاطر تک‌تک همه انسان‌هایی که هنوز نتوانسته‌ایم پیام جان‌فزای انقلاب را با هم مباحثه کنیم... شاید باورش سخت باشد، اما به واقع ناراحتیم، نگرانیم، شرمنده‌ایم، گله‌مندیم از این‌که حرف‌های ناب امام، کلمات روح‌بخش آقا، شراب طهور معارف اسلام اصیل را به نرساندیم، به ، حتی به ... به ، به ، به ... 💠💠💠 ما به فردایی امید داریم که صدای رسای جبهه حق، در گوش عالمیان طنین‌انداز شود... جهان بر مدار محبت حسین بن علی(ع)، حول فرزندش برای پایان سیاهی و ظلمت، یک‌دل و یک‌صدا شوند... ✍ @qoqnoos2
«ما در دنیایی موازی زندگی می‌کنیم...» ما در دنیایی موازی زیست می‌کنیم که خبری از دعواهای نداریم که از دعوای بین و فلان بی‌اطلاعیم... ما در دنیایی موازی زیست می‌کنیم و تصور می‌کنیم که مهم‌تر از ماجرای خبری در این دنیا نیست اما ظاهراً این‌طور نیست وقتی که نویسنده معروف رمان‌های دوران جوانی‌مان لام تا کام از سخن نمی‌گوید وقتی شاعران احساسی ما حسی نسبت به مرگ ۱۳هزار کودک ندارند وقتی خواننده‌های ترانه‌های عاشقانه غزلی برای نمی‌خوانند وقتی جایی حتی در دعاهای آقای ندارد ما در دنیایی موازی زندگی می‌کنیم و هیچ‌وقت به هم نمی‌رسیم. ✍🏻 با اندکی تغییر @qoqnoos2
«به کجا چنین شتابان!» (یادداشتی درباره مجموعه تلویزیونی ویژه ماه رمضان شبکه سه؛ ) قسمت ۱از۲ {آقا ! پسرم! چون می‌دانم با ذوق و شوق، از اولین نفراتی هستی که به این کانال کوچک پدر سر می‌زنی، ناچارم همین ابتدا متذکر شوم که شما شرعاً اجازه خواندن این متن را ندارید، مطالعه این متن برای افراد زیر هیجده‌سال ممنوع است!} 💠💠💠 بسم‌الله الرحمن الرحیم صدای ما را از دوران می‌شنوید! این‌جا شبکه سوم سیمای ملی جمهوری اسلامی ایران؛ سریال ویژه ماه مبارک رمضان، ؛ از قاب دوربین ؛ «به امید گوشه چشمی!»… 💠💠💠 چه بخواهیم و چه نخواهیم، ما امروز در دوران زیست می‌کنیم... بخواهیم یا نخواهیم، مرگ تأثیرات خود را بر ما و جامعه ما گذاشته است، بر ما، بر مردم، بر سیاست‌گذاران، بر سیاست‌مداران، بر سیاست‌بازان... همه ما آگاهانه یا ناآگاهانه، تحت تأثیر شرایط اجتماعی پس از مرگ او قرار گرفته‌ایم... بخواهیم یا نخواهیم باید این حقیقت تلخ را بپذیریم که رسماً سیر تحولات و تطورات جامعه ایران، به دو دوره و تقسیم گشته است... 💠💠💠 مقاومت فرهنگی صداوسیما بر سر حدود حداقلی شرعی و چارچوب‌هایی که در طول این سال‌ها به‌عنوان هنجار درآمده بود، در ماه مبارک رمضان، بدون هیچ اعلام قبلی فرومی‌ریزد! این چارچوب‌ها، خوب یا بد، سیاست نانوشته‌ای را برای مخاطب تلویزیون شکل داده بود، سیاستی که روایت رسمی جمهوری اسلامی درباره مرزهای پوشش و حجاب مطلوب و مجاز در جامعه بود؛ سیاست‌هایی که البته به‌واسطه دوگانگی و تعارض با سیاست‌های حاکم بر و بعدتر به چالش کشیده شده و به نمادی از اختلال در حکم‌رانی فرهنگی و سیاست‌گذاری رسانه‌ای جمهوری اسلامی بدل شده بودند... و البته بعدتر هم با جنگل وی‌.اُ.دی ها یا همان سکوهای پخش فیلم، فراتر از اختلال، به ابتذال کشیده شده بودند و یک کاریکاتور مشمئزکننده و تهوع‌آور را ترسیم کرده بود... ادامه دارد... ✍️ @qoqnoos2
«به کجا چنین شتابان!» (یادداشتی درباره مجموعه تلویزیونی ویژه ماه رمضان شبکه سه؛ ) قسمت ۲از۲ حال این چارچوب‌هایی که در طول این سال‌ها به‌عنوان هنجار درآمده بود، در ماه رمضان، بدون هیچ اعلام قبلی درهم‌می‌شکند! آن هم در سریالی که قرار است هفت سر اژدهای فساد را بزند... آن هم توسط کارگردانی که با امید بود تا را از گردنش درآورد... هرچند قبل‌تر هم طالبی در سریال ، به نحو بسیار کم‌رنگ‌تری این قبح‌زدایی را با نقش‌آفرینی و آویز ناخنش، به نمایش درآورده بود... البته همین چندی پیش برادران زحمت کشیده بودند با جاده را صاف‌تر کرده بودند... و البته قبل‌ترش با و... و کمی قبل‌تر هم، به نام حجاب، بر سر حجاب رفته بود؛ تنها سریال اختصاصی مسأله حجاب که همه مرزهای حجاب و پوشش را در تلویزیون جابه‌جا کرد... اما این‌بار در امتداد همه گام‌های پیشین، نقطه عطفی رقم خورده است؛ این صراحت در عبور از مرزها و قبح‌شکنی، سابقه نداشته؛ جناب طالبی! به کجا چنین شتابان! در صفحه ماروپله برنامه‌سازی، در یک حرکت، با نیش تلویزیون سقوط می‌کند به سال ۶۴ و سریال و مرحوم با همه حواشی آن روزگار که کار را به نامه امام کشاند و... 💠💠💠 اژدهایی که در طول این سال‌ها همیشه، در پس پرده حضور داشته و‌ هرازگاهی از گوشه و کنار و شکافی سرک می‌کشید، این‌بار جرأت پیدا کرده با هفت‌سرِ بی‌قواره ناگاه از پرده برون افتاده... حرکت خزنده و تدریجی، این سال‌ها به برکت شرایط پیش‌آمده پس از مرگ ناگاه در سراشیبی، شتاب می‌گیرد و این است که می‌گویم چه بخواهیم و چه نخواهیم، امروز در دوران ، زندگی می‌کنیم... 💠💠💠 آرایش غلیظ بازیگران در نقش‌های مختلف، نشان‌دادن تصویر زنان بدحجاب با موهای بیرون از روسری، نمایش کلوزآپ پرسینگ لب و بینی، ناخن‌های کاشته و لاک‌زده بازیگران متعدد، زوم‌کردن‌های مکرر دوربین روی ناخن‌های کاشته قرمز جگری! آن هم در متن یک سریال بسیار ضعیف و دورازانتظار، با بازی‌های سست و ناشیانه و تصنعی و دیالوگ‌های ناشیانه‌تر... عبور از خط‌قرمزهای شرع و عرف، از سنت تدرج و تدریج خارج شده و به ناگاه شتاب می‌گیرد... 💠💠💠 خب، به فرض با این توجیه یا رانت که موضوع این مجموعه، مبارزه با فساد است یا کارگردانش است یا هر چیز دیگری، این‌جا از چارچوب‌های خود کوتاه آمدید، بماند که این خودش عین فساد است، اما با چه منطقی در سایر مجموعه‌ها و یا حتی تبلیغات بازرگانی تلویزیون، می‌خواهید مانع شوید؟! اگر جایز است، همه جا و برای همه جایز است و اگر نیست، هم...؛ باءکم تَجُر، باءی لاتَجُر؟! شما می‌خواهید برای انقلاب و شهداء و... فیلم بسازید، دیگری نمی‌خواهد، فیلم او عاشقانه است، تاریخی است، اجتماعی است یا هر چی...؛ اگر تلویزیون آگاهانه چنین گردشی کرده، حرفی نیست، مردانه بیاید و بگوید که در این سال‌ها اشتباه کرده و از امروز مسیرش را اصلاح کرده و اگر چنین تصمیم و گردش سیاستی رقم نخورده است، آقای ، آقای و هر کس دیگری که در این بین گریبان مسؤولیتش، گیر است، غلط اضافی کرده‌اند... ✍️ @qoqnoos2
«برای محمد اسماعیلی؛ طلبهٔ ناهی از منکر» (یادداشت برادر خوبم، طلبه فاضل حجت‌الاسلام ) در زده بود و من برای اثبات خوش‌قولی پدرانه، بعد از ۹۰۰ کیلومتر رانندگی ملال‌آور، حالا در بیمارستان امیرالمؤمنین(ع) سمنان بودم. برای فرار از استرس و حال و هوای آن ساعات، به فجازی پناه بردم. آن ویدئوی کذایی تازه‌منتشرشده، با آن صدای جیغِ ممتد و مکرر زنانه را که باز کردم، به ناگاه از سالن انتظار بیمارستان، به حجره دوم زیرزمین مدرسه امام رضا(ع) در خیابان قدوسی قم، پرتاب شدم! آن‌گاه که چیزی تا اذان صبح نمانده بود و با عبای توری و پیرهن همیشه‌سفید و عینک نیم‌فریم‌اش، نیم‌متری من ایستاده بود و با لهجه لنگرودی در تلاش برای و من بود... - پاشو برادر! مگه نگفتی منو قبل اذان بیدار کن! 💠💠💠 را سال‌هاست که می‌شناسم؛ است و مسلط به روایات؛ با صدای ترتیلش می‌توان قند آب کرد. ادب و متانت و خوش‌خلقی، چند واحدی پای درس او نشسته‌اند، از آن‌هایی که زود پیرشان می‌کند. اما حقیقت آن است که گیله‌مردان بزرگ مثل و و امثالهم به قوارهٔ ما نمی‌آیند! آن‌ها همیشه زودتر حس می‌کنند، بیش‌تر درد می‌کشند و ایستاده‌تر قیام می‌کنند..‌. ما اما مجاهدان در بستریم! امثال را می‌بینیم برای جهاد تبیین آبکی‌مان و حال آن‌که آنان ! سورهٔ انسان! آن‌ها درد دارند پس هستند، آن‌ها اثر دارند، پس زنده‌اند... ما اما اهل تحلیلیم و نه ! برای تبرئهٔ خودمان امثال محمد را می‌کنیم و روایت جهاد او را با هزار اما و اگر سر می‌بریم. 💠💠💠 محمد را چگونه می‌بینیم؟ اگر قم نبود و بود! اگر خون دل نبود و خون پیکر بود! اگر موبایل نبود و انگشتر شکسته خون‌آلود بود! آن‌گاه محمد را چگونه می‌دیدیم؟ ما را آرمان و روح‌الله و علی خلیلی بار آورده‌اند و نه . از حماسهٔ محمد تا کربلای فقط به قدر تیزی یک خنجر فاصله است! به راستی چرا تنها سرخی خون است که ما را بیدار می‌کند؟ 💠💠💠 راستی که چقدر حلالیت از او طلب دارم! نه فقط برای آشپزی ناشیانه‌ای که برنج‌های محلی‌شان را شفته می‌کرد، اما هنوز بر غذای حوزه ترجیح داشت! و نه به‌خاطر موتورسواری ناشیانه‌ای که به زانویش آسیب زد، اما به رفاقت‌مان‌ نه! و نه حتی برای همه پلشت‌بازی‌هایی که حرصش را درمی‌آورد، اما غضبش را نه! بلکه به‌خاطر التماس‌هایی که برای و من و امثال من می‌کند. به‌خاطر به حق و صبرش، غافل از این‌که برای ما «قبرستان‌نشیان عادات سخیف» چیزی لذت‌بخش‌تر از خواب نیست... در کربلای خود حسینی شد! «داد از آن اختیار که ما را از حسین(ع) جدا کند» @amin_shoqli @qoqnoos2
حاشیه‌نگاری دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۲ (قسمت بیست‌وچهارم) «خوش‌مزه‌ترین قرمه‌سبزی جهان!» مدتی این مثنوی تأخیر شد... ما که نویسنده حرفه‌ای نیستیم، غالب اوقات دچار یبوست قلم هستیم و گه‌گاه پیش می‌آید که ناپرهیزی کنیم و سیاهه‌ای به درازا بکشد... تمام تلاشم را کردم صحبت‌های آقا را تا فاصله مطلوبی، قبل از انتخابات به اتمام برسانم... اما با پایان بیانات آقا، جوهر قلم من هم خشکید... انتخابات به اتمام رسید، ده‌ها اتفاق ریزودرشت دیگر رقم خورد، رمضان هم سر رسید، اما... چندین بار صفحه این قسمت را باز کردم، بالاوپایینش کردم، دو کلمه کم‌وزیاد کردم و‌ خارج شدم! 💠💠💠 من هنوز در آن روز رویایی مانده‌ام... شراب طهور کلماتش به پایان رسید، اما عطش ما فروکش نکرد... کوتاه‌تر از همیشه بود، حداقل من این‌گونه احساس کردم... برخلاف همه سال‌های پیشین، این‌بار کلاس فقط یک درس داشت... استاد از اول هم طی کرده بود: «من یک مطلبی را آماده کرده‌ام درباره مسأله‌ «جهاد تبیین»... بحث من امروز این است؛ حالا هر مقداری که توانستیم و وقت بود.» یک موضوع واحد، کوتاه‌تر از همیشه... حس می‌کردم یک مظلومیتی در لابه‌لای اقتدار همیشگی کلمات، خودش را مخفی کرده... بگذاریم و بگذریم... باشد برای بعد... 💠💠💠 جمعیت به سمت جایگاه هجوم برده‌اند و‌ من در حال جمع‌کردن کاغذها و بساط خودم هستم، جمع می‌کنم و سعی دارم سریع‌تر بزنم بیرون و خودم را به گوشی برسانم، اما نمی‌شود... همین که بلند می‌شوم، تور می‌شوم! ایستادن همان و توقف همان... از گوشه‌وکنار، هر کدام به لهجه‌ای از شهرهای مختلف، یکی‌یکی نزدیک می‌آیند و گاه گله دارند و گاه نقد و نظری... چرا فلانی خواند و دیگری نخواند، چرا از استان ما کسی نخواند و از استان دیگری، هرسال می‌خوانند و... از این‌دست سؤال‌ها... سعی می‌کنم عجله خودم را بروز ندهم، تا می‌شود با صبوری بشنوم و‌ اگر پاسخی بود، بیان کنم... از صحن حسینیه که می‌زنم بیرون، سرم را بلند نمی‌کنم تا در تور چشمان یکی دیگر گرفتار نشوم...، عده‌ای داخل برای نماز جماعت آماده می‌شوند و عده‌ای هم مانند من در مسیر خروج از حسینیه هستند... خروجی حسینیه به خیابانی است که بخشی از خیابان آذربایجان بوده و الآن داخل محوطه بیت قرار گرفته...، منتهی به این درب، هنگام خروج، خیلی منظم و مرتب، سبدهای بزرگ پلاستیکی زردرنگی را روی هم چیده‌اند که بوی قرمه‌سبزی داخل آن‌ها مستت می‌کند... چه بسیار دیدارهایی که مردم از شهرهای دور آمده بودند و سر ظهر گرسنه برگشته بودند؛ سید مظاهر گفته بود از چندماه پیش، همه دیدارهایی که به ظهر ختم شوند، پذیرایی ناهار برقرار است... ظاهراً دستور آقاست... و چه دستور خوش‌مزه‌ای! دستور پخت خوش‌مزه‌ترین قرمه‌سبزی جهان! غذا را می‌گیرم و می‌زنم بیرون... 💠💠💠 بیرون حسینیه حلقه‌ها درحال‌شکل‌گرفتن است... دور هر بزرگ‌تری و یا چهره‌تری، جمعی حلقه می‌زنند و از همین حالا نقد و بررسی اجراها شروع می‌شود... فرصتی برای این حرف‌ها ندارم، باید سریع‌تر مقدمات نشست را فراهم کنیم، نگرانی اصلی‌ام حضور اساتید است، حاج که به خاطر امتحانات دکترا اصلاً نیامده تهران، حاج و حاج شیخ قول داده‌اند که خواهند آمد، حاج و حاج هم که از بزرگ‌ترهای عضو جلسه هستند و‌ خودشان میزبان... اما بازهم ازشان قول حضور گرفته‌ام... با این حساب چهار نفر از اعضای اصلی تصمیم‌گیری برای اجراهای دیدار قول داده‌اند که بیایند، هم جواب را در آب‌نمک خوابانده بود و امیدوار بودم که سری بزند... 💠💠💠 حاج را می‌بینم و می‌چسبم تا جایی نرود و خاطرم جمع باشد که خواهد آمد... در همین حین سر می‌رسد و شیرجه می‌رود که دست را ببوسد، بعد هم خودش را لوس می‌کند... همان‌جا گوشش را می‌پیچد که مگر قرار نبود آن بیت را نخوانی؟ هم بلافاصله می‌گوید غلط کردم! حاج هم که مثل همیشه حسابی تیپ زده و این‌بار یک پیراهن طرح‌دار خاص بر تن دارد، تلاش می‌کند رأی را بزند؛ می‌گوید الآن چه وقت جلسه است! من هم رویم را سفت می‌کنم و می‌گویم شما هم تشریف بیاورید... همراه تا درب خروجی می‌آیم، گوشی را از بچه‌های حفاظت می‌گیرم و می‌زنیم بیرون... گوشی پشت هم زنگ می‌خورد، نگران و‌ مضطرب، از بسته‌بودن درب محل نشست مستأصل است... تلفنی آرامَش می‌کنم و بلافاصله شروع می‌کنم به زنگ‌زدن... خاطرجمع می‌شوم که نخواهد رفت؛ حالا باید هم پی‌گیر حاج‌آقای و باشم، هم اعضای جلسه و هم بازشدن درب محل نشست... ادامه دارد... ✍️ @qoqnoos2
حاشیه‌نگاری دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۲ (قسمت بیست‌وپنجم) «غنی‌سازی دیداریوم!» قسمت بیست‌وچهارم که بعد از وقفه‌ای منتشر شد، واکنش‌های مختلفی در پی داشت، حاج‌آقای در گروه با ملاحت و‌ ظرافت، مدح شبیه ذمّی داشتند: «غنی‌سازی اورانیوم شنیدید؟ این غنی‌سازی دیداریومه 😊 داره مثل عملیات والفجر میشه ۱، ۲، ۳، ۴، ۵ و... ادامه داره...» عزیزی به «یبوست قلم» معترض بود که این واژه‌های بی‌تربیت از کجا آمده‌اند! برادر عزیزم شیخ از بندی که گذاشتم و گذشتم، نگذشته بود: «من مدتی است نگران همان مظلومیتم که گذاشتید و گذشتید... و چه‌قدر احساس گناه تمام وجودم را فراگرفته که گویا پسر فاطمه از ما دل‌گیر است...» 💠💠💠 محوطه مقابل بازرسی، همان‌جا که گوشی‌ها را تحویل داده بودیم، بالاوپایین می‌روم و اسپند روی آتشم... درب محل نشست هم‌چنان بسته است، جمع احباب اندک‌اندک به محل قرار رسیده‌اند و منتظر خبر من است... زنگ پشت زنگ... اما کسی برنمی‌دارد... لابه‌لای تماس با و ، یکی‌دوبار هم به جوادآقای و حاج زنگ می‌زنم... دیگر امیدی به آمدن آن‌ها ندارم، بیش‌تر نگران جمع بچه‌ها هستم و بازشدن درب محل نشست... این وسط هرکدام از بچه‌ها هم که خارج می‌شوند را به نبش آذربایجان هدایت می‌کنم... 💠💠💠 در این بین هم از راه می‌رسد، گپ‌وگفت کوتاهی می‌کنیم... با خنده و شوخی، کمی چهره‌اش را لوس می‌کند و می‌گوید قول مصاحبه کوتاهی به خامنه‌ای‌دات‌آی‌آر داده‌ام، برم تا همین بغل و برمی‌گردم! آن‌طرف کوچه جمع مهمانان لبنانی ایستاده‌اند و سیگار است که پشت سیگار، به آتش می‌کشند! جوانی نورانی با کمی فاصله از آن جمع ایستاده، به طرف ما می‌آید، معرفی‌اش می‌کند: «پسر ، برادر » 💠💠💠 هم که حسابی از جلسه امروز سرخوش است، ایستاده و منتظر است برای هماهنگی برگشت و...، پرواز کرمان دارد و به جلسه نمی‌رسد... یک‌طرف او زنگ می‌زند و یک‌طرف من... و هر دو از خبری که ساعتی بعد همه چیز را به هم خواهد ریخت، بی‌خبریم... حسابی شاکی است، می‌گوید حداقل بیایید این‌جا خودتان جواب ملت را بدهید... آن‌قدر شماره و را یک‌درمیان گرفته‌ام، شستم درد گرفته! همراه راهی می‌شویم، در راه با شماره ثابت دفتر تماس می‌گیرد، پشت خط یکی می‌گوید بعد از دیدار، هنوز برنگشته‌اند... تا برسیم، چند نفری کنار جدول‌های جوی آب کنار خیابان قورمه‌سبزی را زده بودند بر بدن... چند نفری هم ظاهراً با کمی ناراحتی رفته بودند؛ و همراه با استاد راهی قم شده بودند... 💠💠💠 بالاخره تلفن جواب می‌دهد و درب ساختمان بعد از یک‌ساعت باز می‌شود... بچه‌ها جاگیر می‌شوند و جلسه شکل می‌گیرد... جمع خوبی حاضر هستند، ، و هم اولین‌بار است که در نشست حاضرند... از آن روز خیلی گذشته، به گمانم قرآن را می‌خواند، بچه‌ها هم تا می‌توانند همراهی‌اش می‌کنند، البته با چاشنی شوخی و‌ مزاح... شروع می‌کند، جمع‌بندی‌اش از جلسه مثبت است، آخرش می‌گوید: «خلاصه امروز حضرت آقا از جلسه شنگول بود!» 💠💠💠 هنوز جلسه خیلی جلو نرفته که حاج و پشت سرش حاج وارد جلسه می‌شوند؛ ظاهراً بعد از دیدار همدیگر را دیده‌اند و با دعوت تشریف آورده‌اند به نشست... با رفتن ، جلسه دست است، گفت‌وگوها گرم شده و‌ بچه‌ها یک‌به‌یک می‌گویند و می‌شنوند... وسط جلسه، با ایماء و اشاره، خبر انفجار کرمان را می‌دهد... از جلسه می‌زنم بیرون و بلافاصله با تماس می‌گیرم، از حدود سی شهید خبر می‌دهد، بعدتر می‌فهمم که این، آمار انفجار اول است... از حال بچه‌ها می‌پرسم، می‌گوید همه خوب هستند، اما دیری نمی‌کشد که پیامک می‌دهد: «عادلم رفت» و من در جواب فقط یک «یا زهراء...» می‌توانم بنویسم... ادامه دارد... ✍️ @qoqnoos2
حاشیه‌نگاری دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۲ (قسمت پایانی) «با حاج سعید در فِدِرا» خبر واقعه کرمان بین جلسه می‌پیچد... در هاله‌ای از غم و ابهام و اضطراب جلسه ادامه دارد... خبر که می‌رسد، غم و اندوه مضاعف می‌شود، اگرچه در آن لحظه خیلی‌ها هنوز نمی‌شناسندش‌... همه شیرینی دیدار و شادی روز میلاد به هم می‌ریزد... اخبار و آمار ضدونقیض به طور طبیعی تا چند ساعت اول بعد از واقعه، ادامه دارد... 💠💠💠 یکی می‌گوید یادتان هست! روز شهادت حاج قاسم هم الی‌الحبیب داشتیم... راست می‌گوید... و چه روز عجیبی بود... چه نماز صبحی بود، صبحی که دقایقی قبل از هنگامه اذان، آن خبرِ هم‌چنان باورنکردنی در رسانه‌ها منتشر شد... در مسجد سرچشمه بودم... نفهمیدم نماز را چگونه به پایان رساندم... 💠💠💠 به هر ترتیب این نشست هم به پایان می‌رسد و بچه‌ها راهی می‌شوند، عده کم‌تری صبر می‌کنند تا اذان بشود، نماز مغرب را بخوانند و بعد بروند... ما هم که به رسم ادب باید صبر کنیم تا آخرین نفر... همه رفته‌اند، من مانده‌ام و حاج و ... از درب ساختمان بیرون می‌زنیم، در حالی‌که هر کدام‌مان یکی از این زیلوهای سجاده‌ای که دست‌پخت جدید است، مانند موشک دوش‌پرتاب استینگر، به یادگار از این جلسه در دست داریم... قصد خانه را دارد، می‌گویم ماشین من هست، اما کمی پیاده‌روی دارد، قبول می‌کند... سه‌نفری، پیاده راهی می‌شویم... خیابان دانشگاه را تا جمهوری بالا می‌رویم و بعد هم به سمت شرق، دو ضلع مستطیل را پیاده گز می‌کنیم تا به ماشین برسیم... در راه از دیدار می‌گوید، از اجراها، از خاطرات، از اساتید، از... بی‌وقفه و پرجذبه با همان صدای حجیم و لهجه تهرانی. در این بین با تماس می‌گیرد و با لحن پدرانه، به گمانم از نبودنش گلایه می‌کند و گزارشی از دیدار می‌دهد. رابطه پدرپسری‌شان همیشه برایم جالب توجه بوده... همین که امثال فرزندشان را در طریق پدر حفظ کرده‌اند جای ستایش دارد، ولو در سبک و سیاق دیگری... 💠💠💠 سوار ماشین می‌شویم، روی نقشه نزدیک‌ترین نقطه‌ای که به خانه به ذهنم می‌رسد، خانه مداحان است، در راه مقصد را می‌زنم و حرکت می‌کنیم... تلفنش زنگ می‌خورد، است، تحلیل خودش را از دیدار ارائه می‌دهد، صدایش کم‌وزیاد به گوش می‌رسد، بخشی را می‌پذیرد و بخشی را هم نه... می‌رسیم به سر خیابان ، می‌گوید بپیچ سمت راست و روبه‌روی خیابان استقلال می‌گوید همین‌جا بزن کنار... در بهت و حیرت در مهمان‌مان می‌کند! از این ساندویچی‌های قدیمی که باید گوشه مغازه، روی لبه چوبی کنار دیوار، سرپا نوش‌جان کنی! بعدتر می‌گوید معروف‌ترین ساندویچی محله فخرالدوله تا سرچشمه است؛ چنان با آب‌وتاب از کیفیت فدرا تعریف می‌کند که احساس می‌کنی در بهترین رستوران تهران، قرار است باکیفیت‌ترین غذای آن شب را میل کنی... سه عدد یونانی سفارش می‌دهد و تا ساندویچ‌ها آماده شوند، یک پرس سالاد اولویه هم دست‌گرمی می‌گیرد تا در این فاصله، بی‌کار نمانیم! معلوم است زیاد به این‌جا رفت‌و‌آمد دارد، با بچه‌های مغازه، کَل آبی و قرمز راه می‌اندازد و فضا را دست می‌گیرد... 💠💠💠 هنگام خروج، چند ساندویچ را هم که برای خانه سفارش داده می‌گیرد و سوار ماشین می‌شویم... به سمت منزل، باید برویم سمت مجلس و از پایین دور بزنیم، حاج سعید می‌گوید هفت شهید مجلس را طواف می‌کنیم... از آن‌جا به سرچشمه می‌روم، مراسم بزرگ‌داشت روز زن و میلاد حضرت زهراء(س) است... داخل تالار که می‌شوم، که روی سن میکروفون‌دردست مجلس را اداره می‌کند، همین که چشمانش به درب می‌افتد، با تسلیت شهادت خیرمقدم می‌گوید... برگزیدگان مهرواره هم نرم‌نرمک از دیدار رییس مجلس برمی‌گردند به سرچشمه و برخی وارد تالار می‌شوند، هم می‌رسد... همان انتهای تالار در عوالم خودم هستم، یک‌طرف و هم طرف دیگر نشسته‌اند... عجب روز عجیبی بود... از صبح که در خیابان کشوردوست با خانواده خداحافظی کردیم، تا الآن ندیدمش، مثلاً روز زن بوده... 💠💠💠 از همان روز گفت‌وگوها درباره دیدار گرم است، در جمع هم‌رزمان هم نظرات مختلف است: : «افول اجراها امروز در بیت رهبری تأسف‌بار بود، تأسفاً شدیداً.» : «به نظرم دیدار امسال اتفاقاً خیلی خوب بود، طلایی بود، هم اجراها و هم سرود هم‌خوانی.» حاج : «...اجراها عالی بود، به‌جز یکی‌دوتا اجرا، اشعار و مضمون در اوج بود...» : «...حیف که حلاوت این دیدار هم برای آقا و هم برای مداحان با قضیه کرمان تلخ شد.» و می‌رویم تا سال بعد و دیداری دیگر... و تو تلاش می‌کنی شاید فیض دیدار امتداد بیش‌تری یابد... تمام ✍️ @qoqnoos2