🌟ثواب #دعای_مجیر در ایام البیض
۱٣ ، ۱۴ و ۱۵ #رمضان
❤️از حضرت رسول اکرم (ص) روایت شده و دعایى است که آن حضرت هنگامى که در مقام ابراهیم مشغول نماز بودند، جبرئیل آورد و علامه کفعمى در «بلد الامین» و «مصباح» این دعا را ذکر نموده و در حاشیه آن به فضیلت آن اشاره کرده است.
🔹از جمله اینکه هر که این دعا را در «ایام البیض» [روزهاى سیزدهم و چهارهم و پانزدهم] ماه رمضان بخواند گناهش آمرزیده مى شود، هرچند به عدد دانه هاى باران و برگهاى درختان و ریگهاى بیابان باشد.
🌴خواندن آن براى شفاى بیمار و اداى دین و بى نیازى و توانگرى و رفع غم و اندوه سودمند است.
التماس دعا 🌹
@SHAHIDNAVID_safari
@shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با نام تو، روحانی اینجا جلوه کردند
هرکس که نامش شد حسن، حتما حسن نیست...
بشکن تمام قفل ها را ناز شصتت
داری کلید باب جنت را به دستت...
🎙 سیدرضا نریمانی|
#رمضان۹۷
🎊ولادت #امام_حسن (ع) مبارکباد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_چهارم
#قسمت_صد_و_ششم
همچنان که سفره #افطار را روی فرش کوچک اتاق #هال پهن می کردم، گوشم به اخبار بود که شمار شهدای #حملات امروز رژیم #صهیونیستی به مردم مظلوم و مقاوم #غزه را اعلام می کرد.
با رسیدن ۱۸ ماه مبارک #رمضان، حدود ده روز از آغاز #حملات بی رحمانه اسرئیلی ها به نوار غزه می گذشت و در تمام این مدت، مردم
غزه #روزه خود را با خون #گلوباز می کردند. تلویزیون روشن بود و من همان طور که در راه آشپزخانه به اتاق هال #مدام می رفتم و می آمدم و وسایل افطار را در سفره میچیدم، به اخبار این حکایت #فاجعه بار هم گوش میکردم.
حالا معنای #سخنان آسید احمد را بهتر می فهمیدم که وقتی میگفت #مهمترین منفعت جولان تروریست های تکفیری در منطقه، حفظ #امنیت رژیم صهیونیستی است یعنی چه که درست در روزهایی که عراق به خاطر پیشروی #داعش در برخی شهرها، به شدت ملتهب شده و #چشم تمام دنیا به این نقطه از خاورمیانه بود، اسرائیلی ها با خیالی آسوده غزه را به خاک و #خون کشیده که دوستان وهابی شان در عراق و سوریه، حسابی دنیا را سرگرم کرده بودند تا مردم غزه بی سر و صدا قتل عام شوند.
حالا امسال حقیقتا ماه #رمضان بوی خون گرفته بود که هر روز در عراق و #سوریه و غزه، امت پیامبر در دریای خون دست و پا می زدند و اینها همه غیراز #جنایت_های پراکنده ای بود که در سایر کشورهای اسلامی رخ می داد.
بشقاب #پنیر و خرما، تنگ شربت آب لیمو و سبد #نان را میان سفره گذاشتم که کسی به درزد.
حدس می زدم مامان خدیجه باشد که هر #شب پیش از افطار برایم خوراکی #لذيذی می آورد تا مبادا احساس غریبی کنم. با رویی گشاده در را باز کردم که دیدم برایم یک بشقاب حلوای #مخصوص آورده و با دنیایی از محبت به دستم داد. صورتش مثل همیشه می خندید و چشمانش برای زدن حرفی مدام دور #صورتم می چرخید و آخر نتوانست چیزی بگوید که التماس دعا گفت و رفت.
به اتاق بازگشتم و ظرف #حلوا را میان سفره گذاشتم و دلم پیش دلش جا مانده بود که #دلم می خواست اگر کاری دارد برایش انجام دهم، ولی نگفت و من هم خجالت کشیدم #چیزی بپرسم.
نماز مغربم را خوانده و همچنان منتظر مجید بودم تا از #مسجد برگردد.
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_چهارم
#قسمت_صد_و_هفتم
نماز #مغرب و عشاء را با آسید احمد در مسجد می خواند و دیگر برای برنامه #افطاری مسجد نمی ماند و به سرعت به خانه بر می گشت تا دور سفره #کوچک و عاشقانه مان با هم #افطار کنیم.
من هم لب به #آب نمی زدم تا عزیز دلم برگردد و روزه مان را با هم #باز کنیم که سرانجام #انتظارم به سررسید و مجید آمد. هرچند امسال مسیر #طولانی بندر عباس با اسکله #شهید_رجایی را طی نمی کرد و در مسجد کار ساده تری از #پالایشگاه داشت، ولی باز هم گرمای تابستان بندر به قدری #تند و سوزنده بود که وقتی به خانه باز می گشت، صورتش به #شدت گل انداخته و لب هایش از عطش، ترک خورده بود.
شب نوزدهم ماه #رمضان از راه رسیده و می دانستم به #احترام عزای امام علی(ع)، پیراهن #مشکی پوشیده و صورتش را اصلاح نکرده است. #رطب تازه تعارفش کردم که با دو انگشت یکی برداشت و تشکر کرد که نگاهش به ظرف حلوا افتاد و پرسید: «مامان #خديجه حلوا آورده؟ و من همان طور که هسته خرما را در می آوردم، پاسخ دادم: «آره!» که به یاد نگاه #مرددش افتادم و ادامه دادم: «انگار می خواست به چیزی بهم بگه، ولی #نگفت.»
و مجید حدس میزد چه حرفی در دل مامان خدیجه بوده که #صورتش از لبخندی کمرنگ تر شد و به روی #خودش نیاورد. برایم لقمه ای پیچیده با مهربانی بی نظیرش #لقمه را تعارفم کرد و هم زمان حرف دلش را هم زد: «فکر کنم می خواسته برای مراسم احیا #دعوتت کنه!مراسم #مسجد ساعت ده شروع میشه»
و لقمه را از #دستش گرفتم و تازه احساس کردم رنگ تردید #چشمان مامان خدیجه، دقیقا همین بوده که اول از #هوشمندی مجید لبخندی زدم و بلافاصله دلم در دریای غمی کهنه #گم شد.
با همه احترامی که برای مراسم #شیعیان در این شب ها قائل بودم، ولی بی آنکه بخواهم خاطرات #تلخ سال گذشته برایم زنده می شد که به امید شفای مادرم، از اعماق قلبم ضجه میزدم و با همه دل #شکستگی، دعایم اجابت نشد که مادرم مرد، #نوریه جایش را گرفت و کار به جایی رسید که همه سرمایه زندگی و اعتبار #خانوادگی مان به یغما رفت، ابراهيم و محمد و عبدالله هریک به شکلی #آواره شدند و بیشترین هزینه را من و مجید دادیم که پس از هشت ماه رنج و چشم انتظاری، حوریه معصومانه پر پر شد.
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_چهارم
#قسمت_صد_و_نهم
تکیه اش را از #کابینت برداشت و فهمید چقدر دلم شکسته که به #سمتم آمد، هر دو دستم را میان دستانش گرفت و با دلی که به پای این لحن لبريز #حرارتم آتش گرفته بود، دلداری ام داد و گفت «قربونت بشم الهه جان ! به خدا میدونم خیلی #زجر کشیدی، ولی همین که الان من و تو کنار هم هستیم بزرگترین نعمتها اتفاق بدتر این بود که من تو رو از دست بدم...»
و طنین تپش های قلب عاشقش را از لرزش #نگاهش احساس کردم و زمزمه کرد: «الهه! هرچی #بلا تو این مدت سرم اومد، مهم نیست همين که تو الان اینجایی، برای من #کافیه! همین که هنوز میتونم با تو #زندگی کنم. از سرم هم زیاده!»
ولی من از آن همه #گریه و ناله انتظار بیش از این داشتم که حداقل #کودکم از بین نرود که باز هم #قانع نشدم و او #ناامید از یخ وجودم که هنوز آب نشده بود، نگاهش را از چشمانم پس گرفت و مثل این که برای ابراز #احساسش با من غریبه باشد، با صدایی گرفته گفت: «ما اگه حاجت هم نگیریم، بازم میریم! چون به همچین شب هایی دیگه #تکرار نمیشه! چون لذتی که #امشب از عزاداری برای حضرت علی(ع) می بریم هیچ جای دیگه نمی بریم.»
سپس #لبخندی زد و با شیدایی عجیبی اوج عاشقی اش را به #رخم کشید: «اصلا همین که میری تومجلس حضرت علی(ع) و براش گریه می کنی، خودش #حاجت روا شدنه، حالا اگه حاجت شو هم بدن که دیگه نور على نور میشه، ولی اگه جواب ندن، ما بازم میریم.»
از آتش #عشقی که به جان نگاهش افتاده بود. باور کردم #راست می گوید، ولی دست خودم نبود که معنای این همه #دلدادگی را نمی فهمیدم. وقتی مطمئن شد به مسجد نمی روم، چقدر اصرار کرد کنارم بماند و نپذیرفتم که من هم #عاشقش بودم و دلم نمی خواست به خاطر همسر اهل #سنت، حسرت مناجات #شب_قدر و عزاداری برای امام علی(ع) به دلش بمانند که با رویی خوش، راهی اش کردم. آسید احمد و مامان خدیجه و #زینب سادات هم رفتند تا من بمانم و تنهایی این خانه بزرگ.
حالا من هم می توانستم به سبک و سیاق اهل سنت این شب با عظمت از ماه مبارک #رمضان را به عبادت و ذکر دعا و استغفار سپری کنم که وضو گرفتم و روی سجاده ام
#مشغول عبادت شدم. گاهی قرآن می خواندم، گاهی #نماز قضا به جا می آوردم و گاهی سر به سجده، طلب #مغفرت از خدای خودم می کردم. هر چند سکوت خانه، #خلوت خوشی برای راز و نیاز با پروردگارم فراهم آورده بود، ولی فضای امشب کجا و حال و هوای آن شب نیمه #شعبان کجا که به بهانه سخنان لطیف آسید احمد و به یمن یاد امام زمان به چشمانم در دریای اشک دست و پا می زد و دلم بی پروا به پیشگاه پروردگارم پر و بال میکشید!
شاید دست خدا با #جماعت بود که آن شب در میان گریه های خالصانه مردم، به من هم حال مناجاتی #شیرین عنایت شده بود و شاید هم باید می پذیرفتم که امام زمان که اینک در این دنیا حاضر است که به رایحه #حضورش، دلها همه مست شده و جان ها به تلاطم افتاده بود!
هرچه بود، حسرت بارش بی دریغ اشک های آن شب به #دلم مانده و چقدر دلم می خواست امشب هم به چنان حال خوشی دست یابم و هرچه می کردم نمیشد و می ترسیدم امشب سحر شود و دل من همچنان سرد و سخت مانده باشد که نه قلبم #شکسته باشد، نه چشمم قطره اشکی مرحمت کند که هراسان از روی #سجاده بلند شدم. نگاهی به ساعت کردم و دیدم چیزی تا دوازده شب نمانده و می ترسیدم فرصت از دست برود که چادر بندری ام را سرکردم و از خانه خارج شدم.
حضور دوباره در مراسم #شب قدر #شیعیان و قرآن به سر گرفتن برایم تلخ بود. ولی تحمل این دل #سنگ که به هیچ ذکری #نرم نمی شد، تلخ تر بود که طول حیاط را به #سرعت طی کردم و به امید باب فرجی که شاید در جایی جز اینجا به رویم گشوده شود، از در بزرگ حیاط بیرون رفتم. می دانستم در چنین شب های خیابان ها #شلوغ است و هراسی از طی کردن مسیر در نیمه شب #نداشتم که مردم مدام در رفت و آمد بودند و من هم به سرعت به سمت #مسجد میرفتم. دلم نمی خواست مجید یا کسی از خانواده آسید احمد مرا ببیند و هوس کرده بودم یک شب را به دور از چشم آشنایی #عاشقی کنم!
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_چهارم
#قسمت_صد_و_سیزدهم
هر چند لباس #سیاه به تن نکرده و مثل #مجید و آسید احمد و بقیه #عزادار امام علیه نبودم، ولی از #شب نوزدهم آنچنان محبتی به دلم افتاده بود که در روز شهادت ایشان، یادش لحظه ای از خاطرم جدا نمی شد. به خصوص از دیشب که به همراه مامان #خدیجه و زینب سادات برای احیاء #شب ۲۱ ماه رمضان به مسجد رفته و حالا حسابی هوایی اش شده بودم که از صبح کتاب نهج البلاغه ای را که از زینب سادات به امانت گرفته بودم، زمین نگذاشته و در #بوستان کلمات قصار امام على(ع)، خرامان میگشتم.
البته پیش از این هم در #مقام یک مسلمان اهل #سنت، دوستدار خاندان پیامبرم بودم، اما گریه های این #دو شب قدر، به این #محبت صاف و ساده، رنگ و بویی دیگر داده بود، به گونه ای که از امروز برای مراسم فردا #شب بی قراری می کردم و دلم می خواست هر چه زودتر #سفره شب ۲۳ پهن شده و من از جام مناجات هایی جانانه #سیراب شوم!
ساعتی تا اذان #ظهر مانده بود که زنگ در به #صدا در آمد. عبدالله بود که حالا مثل گذشته مرتب به #خواهرش سر می زد و من چقدر از دیدارش خوشحال شدم که با رویی خوش تعارفش کردم تا داخل شود. ماه #رمضان بود و نمی توانستم از برادرم پذیرایی کنم که روی مبل مقابلش نشستم و حالش را پرسیدم.
چندان سرحال نبود که با همه بی #مهری های پدر و #ابراهیم، نگران حالشان شدم و با #دلواپسی سؤال کردم: «از بابا و ابراهیم خبری شده؟» نفس عمیقی کشید و با لحنی گرفته #پاسخ داد: «نه! بابا که کلا گوشی اش خاموشه. از #ابراهیم هم از وقتی رفته، هیچ خبری نداریم.»
ترس از سرنوشت #مبهم پدر و برادرم، بند دلم را #پاره کرد که نمی دانستم دیگر قرار است چه #بلایی به سر خانواده ام بیاید و باز دلم پیش لعیا بود که سراغش را از عبدالله گرفتم: «العیا چی کار میکنه؟» عبدالله هم مثل من دلش برای بی کسی لعیا و #ساجده می سوخت که #آهی کشید و گفت: «لعیا که داره دِق میکنه! دستش هم به هیچ جا بند نیس. با این بچه #مونده این جا #سرگردون! به هر دری هم که می زنیم هیچ خبری از ابراهیم نیس. بی معرفت به زنگ نمی زنه به خبری به #زن و بچه اش بده!»
دلم به قدری بی قرار #برادرم شده بود که دیگر به حال خودم نبودم تا #عبدالله سؤال کرد: «پس مجید کجاس؟» نفس بلندی کشیدم، بلکه غصه #ابراهیم از یادم برود و با صدایی آهسته پاسخ دادم: «هر روز از صبح تا #غروب میره دفتر مسجد و کارهای اداری مسجد رو انجام میده.»
و همین کار #ساده وحقوق بسیار جزئی اش، برای من و مجید که هنوز نمی توانست از دست راستش استفاده کند، #غنیمت بزرگی بود که با احساس رضایت عمیقی ادامه دادم: «خدا رو شکر! حالا دکتر گفته إن شاء الله تا یه ماه دیگه دستش خوب میشه و میتونه دوباره برگرده پالایشگاه.»
که عبدالله لبخندی زد و به طرزی #مرموزانه سؤال کرد
«حالا تو چی کار میکنی تو این #خونه؟» متوجه منظورش نشدم که به چشمانم دقیق شد و بیشتر توضیح داد: «آخه یادمه پارسال که با مجید #ازدواج کرده بودی،
خودت رو به هر #آب و آتیشی می زدی تا مجید سنی شه. حالا تو خونه به #روحانی شیعه داری زندگی میکنی و مجید صبح تا شب تو مسجد #شیعه ها کار میکنه!»
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 امام خمینی(ره) : سه ماه رجب و -#شعبان و ماه مبارک #رمضان، برکات بسیار نصیب انسان، انسانهایی که میتوانند استفاده کنند از این برکات، شده است. البته مبدا همه مبعث است و دنبال او تمام جهاتی که هست. در #ماه_رجب، مبعث بزرگ و ولادت مولا علی بن ابی طالب(سلام الله علیه) و بعض ائمه دیگر.
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_پنجم (آخر)
#قسمت_بیست_و_سوم
خورشید کم کم در حال #غروب بود و نمی دانم از #عزم عاشقانه زائران #شرمنده شده بود که اینچنین سر به زیر انداخته یا می خواست #مقدمات استراحت میهمانان #پسر پیامبر را فراهم کند که پرده روز را جمع می کرد تا بستر شب آماده شود.
در منظره #افسانه_ای غروب سرخ مسیر کربلا، تا چشم کار میکرد در دو #طرف جاده، پرچم های سرخ و سبز و سیاه بر روی پایه های #بلندی نصب شده و در این میان، پوسترهای بلندی #خودنمایی می کردند. پوسترهایی که بیشتر در محکومیت #جنایات داعش و دیگر گروه های تکفیری و حمایت #آمریکا از این فرقه های #افراطی طراحی شده بود و چه هنرمندانه رژیم #صهیونیستی را مورد حمله قرار داده و مسبب همه مصیبت های جهان #اسلام می دانست.
در یکی از پوسترها تصویر با #شکوهی از سید حسن #نصرالله، دبیر کل حزب الله #لبنان نقش بسته و در زیر آن عبارت جالبی از سخنرانی این شخصیت محبوب جهان #اسلام نوشته شده بود: «دولت که هیچ، کشور که هیچ، روستا که هیچ، ما حتی #طویله ای هم به نام #اسرائیل نمی شناسیم!»
عبارتی #غرورآفرین که لبخندی فاتحانه بر صورتم نشاند و #تشویقم کرد تا در همان لحظه #نابودی اسرائیل را از خدا طلب کنم که هنوز صحنه های #مصیبت_بار جنایت های این رژیم در همین ماه #رمضان گذشته در #غزه را فراموش نکرده و می دانستم جنایت های امروز #داعش در عراق و سوریه هم بازی کثیفی برای سرگرم کردن دنیا و به فراموشی سپردن #نسل_کشی اسرائیلی هاست.
با غروب #قرص خورشید، ما هم دل از این مسیر بهشتی #کندیم و برای #استراحت به یکی از موکب های کنار جاده رفتیم. ساختمانی با دو سالن سیمانی مجزا برای بانوان و #آقایان که با سلیقه #فرش شده و صاحب موکب با خوش رویی تعارفمان می کرد تا داخل شویم و افتخار #میزبانی از زائران امام حسین شده را به او بدهیم.
آسید احمد و #مجید، وسایل مربوط به ما را از کوله هایشان #خارج کردند و به #دستمان دادند که دیگر باید از هم جدا می شدیم و من به همراه #مامان خدیجه و #زینب_سادات به سالن خانم ها رفتم. دور تا دور دیوارهای سالن، #تشک و پتو و بالشت های نو و تمیزی برای استراحت #میهمانان چیده شده و خانم صاحب خانه راضی نمی شد #خودمان دست به چیزی بزنیم که خودش تشک ها را برایمان پهن کرد و #بالشت و پتو هم آورد تا راحت دراز بکشیم که این همه که ما از پذیرایی #خالصانه و بی ریای شیعیان عراقی لذت می بردیم، پادشاهان #عالم در ناز و تنعم نبودند.
زنان عربی که در همان #سالن استراحت می کردند، دلشان می خواست به هر زبانی با ما #ارتباط برقرار کرده، بدانند از کجا آمدیم و چه حس و #حالی داریم و به جای من و زینب سادات که از حرف هایشان چیز #زیادی متوجه نمی شدیم، مامان خدیجه با مقدار اندکی که از زبان عربی می دانست، هم #صحبت شان شده و همچون کسانی که سالهاست همدیگر را میشناسند، با هم گرم گرفته بودند.
گویی محبت #امام_حسین(ع) وجه #مشترک تمام کسانی بود که اینجا حاضر بودند و همین #وجه_مشترک، نه فقط عراقی و #ایرانی که افرادی از کشورهای مختلف را مثل اعضای
یک خانواده که نه، مثل یک روح در #هزاران بدن، دور هم جمع کرده بود که با چشم خودم پرچمهایی از کشورهای مختلف آسیایی و #آفریقایی و حتی کشورهایی مثل روسیه و نیوزیلند را دیدم و اینها همه غیر از حضور #میلیونی زائران ایرانی و افغانی و دیگر کشورهای عربی منطقه بود.
ادامه دارد...
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🌱🌸🌱🌸🌱
🌱🌸🌱
🌸🌱
🌱
چه بسیار موهبت های گوارایی که به من عطا فرمود،
و حوادث وحشتناکی که مرا از آسیب آنها کفایت نمود،
و چه بسیار خرّمی دلنشینی که به من نمایاند.
🌼فرازی از دعای افتتاح
🌙حلول ماه مبارک #رمضان مبارکباد
التماس دعا🤲🌹
@shahid_hajasghar_pashapoor🕊🌹
🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱
رهبر انقلاب: ماه شعبان ماه تطهیر دلها با استغفار و مناجات برای ورود در برکات بینهایت ماه مبارک رمضان است
رهبر انقلاب صبح امروز در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری:
#ماه_شعبان ماه بشارتهاست، ماه شادیهاست، ماه تطهیر دلها و نورانی کردن دلهاست با استغفار، با دعا، با مناجات. ماه آماده شدن برای ورود در برکات بینهایت و بیپایان ماه مبارک #رمضان است.
باید عرض کنیم اللهم ان لم تکن غفرت لنا فی ما مضی من شهر شعبان فاغفر لنا فی ما بقی منه اِنشاءالله. از این چند روزی که باقی مانده خداوند کمک کند و استفاده کنیم، شاید انشاءالله خدای متعال #تفضلی بکند به ما.
۱۴۰۲/۱۲/۱۷
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
💠 توصیه ای مهم برای ایام پایانی ماه رمضان
مرحوم #استاد_فاطمی_نیا :
از اولياء الهی سينه به سينه، يک يادگاری دارم كه عمل به آن بركات فراوانی دارد.
ماه مبارك #رمضان، اين ضيافت الهی را با يك زيارت جامعه ي كبيره به اخر برسانيد.
در اثر اين عمل اين ضيافت چنان رنگين خواهد شد كه آثارش از عقول ما خارج است و روزی به كار خواهد آمد كه آن روز هيچ چيز ديگري به كار نخواهد آمد.
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊