eitaa logo
اشعار محمد جواد شیرازی
1.3هزار دنبال‌کننده
36 عکس
9 ویدیو
0 فایل
این کانال توسط ادمین اداره می شود. مشاهده بانک جامع اشعار در وبلاگ: http://Sabuo.blog.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تقسیم بندی اشعار موجود در کانال: ۱_ اشعار مربوط به ایام فاطمیه: ۲_ اشعار مربوط به ایام محرم و صفر: ۳_ سایر اشعار: https://eitaa.com/abdorroghaye
شرمسارم ز محضرت، چه کنم؟ با غم گریه آورت چه کنم؟ روی دارالعماره گریانم آه، با حال مضطرت چه کنم؟ گریه ام بر غریبی خود نیست از غم دیده ی ترت چه کنم؟ نامه های دروغشان تا که نشود بغض خواهرت چه کنم؟ جان مسلم، میا به کوفه حسین گر شود بسته معبرت، چه کنم؟ نگرانم اسیر کوفه شوند اهل بیت مطهرت، چه کنم؟ دخترم با نوازشت خوابید با یتیمیِ دخترت چه کنم؟ تیرهایی که چند پر هستند بشود سهم اصغرت، چه کنم؟ ارباً اربا شود علی اکبر جان دهد در برابرت، چه کنم؟ حمله کردند اگر به سوی حرم بعد داغ برادرت، چه کنم؟ تشنه ماندم اگر، ملالی نیست بهر خشکی حنجرت چه کنم؟ به فدایت سرم، زبانم لال... روی نیزه رود سرت، چه کنم؟ غرق خون گر لباس کهنه ی تو برسد دست مادرت، چه کنم؟ پیکرم رفت بر قناره، اگر شد اهانت به پیکرت، چه کنم؟ https://eitaa.com/abdorroghaye
یالَلعجب چه حال عجیبی است حال من اینجا کجاست؟ دلهره دارد سؤال من گفتند کربلا و دلم ریخت بی هوا حس می کنم تمام شد آخر مجال من این ها که نخل نیست، همه تیغ و نیزه است دیدی چه بود عاقبتش، این خیال من هجده هزار نامه چه شد، وعده ها چه شد؟ پس حق بده اگر شده آشفته حال من این بوی سیب چیست که پیچیده در نسیم؟ این ماجرا چه بود، شده سهم فال من عباس و قاسم و علی اکبر رسیده اند دور و برم که حفظ بماند جلال من پنجاه و شش بهار، بهارِ دلم شدی ای دلربای روز و شب و ماه و سال من خیره شدی به گودی گودال از چه رو؟! رحمی کن ای حسین به اشک زلال من حتی کفن برای تنت نیست در حرم وای از غم تو، دلبرِ نیکو خصال من قد هلال من به تنت سایه می شود وقتی سرت شود نوک نیزه، هلال من سهمم پس از فراق تو، رخت اسیری است راضی مشو حسین به رنج و ملال من https://eitaa.com/abdorroghaye
گرچه در این خرابه دگر احترام نیست شکر خدا ولی خبر از ازدحام نیست بوی غذا تمام محل را گرفته است اما برای اهل نبوت طعام نیست رنگ از رخم پریده، حسابی کلافه ام از درد استخوان، نفسم بادوام نیست از هر طرف که پا شده ام خورده ام زمین در جسم زیر و رو شده ام انسجام نیست شب تا سحر به یاد لبت گریه کرده ام کام تو چوب خورد و حیاتم به کام نیست گفتم سلام... کاش یکی یادشان دهد سیلی و تازیانه جواب سلام نیست من دختر مطهره ی آل عصمتم شأنم که درک کردن بزم حرام نیست طوری لگد زدند نمازم نشسته است دیگر توان برای قعود و قیام نیست تقصیر لکنت است، گذر کن ز دخترت مانند قبل با تو اگر همکلام نیست آماده ی سفر شده ام چون رقیه را طاقت برایِ ماندن در بین شام نیست https://eitaa.com/abdorroghaye
السلام ای برادر زینب سایه ی خیرِ بر سر زینب یار دیرینه، دلبر زینب گریه کم کن برابر زینب نزد خواهر، خمیدنت سخت است داغ سنگین چشیدنت سخت است داغ اکبر شکسته بنیانت ای فدای دو چشم گریانت کشته ما را دل پریشانت این دو تا دسته گل به قربانت خواهرت ملتمس چنان جون است وقت رزم محمد و عون است هست از اشتیاقِ بی حدشان که شهادت شده است مقصدشان کرده مَنعت ولی مقیدشان قسمت می دهم نکن ردشان... به نفس های خسته ی مادر به نماز نشسته ی مادر شکر حق شد دلت رضا و مجاب ورنه می شد عقیله، خانه خراب تا نبینم دل تو را بی تاب می روم خیمه گاه، پیش رباب می نشینم به روی سجاده تا شوند این دو شیر آماده می روند از سوی یسار و یمین سوی اصحاب ابن سعد لعین در فرارند لشگری بی دین دایی عباس می کند تحسین تیغ شان تیز، بهر خناس است رزم هر دو به سبک عباس است بین میدان به زحمت افتادند از عطش بر مشقت افتادند گیر اهل رذالت افتادند بر زمین با جراحت افتادند دل من ریخت در حرم ناگاه سنگ باران شدند هر دو آه خون چکید از شکاف ابرویشان پر شد از خون، همه سر و و رویشان نیزه ها رفت بین پهلویشان وای بر من اگر روم سویشان هر دوتا نذر یک نگاهت باد هرچه دارم فدای راهت باد خوب شد هر دوتا شهید شدند مبتلا بر غمی شدید شدند محضر فاطمه سعید شدند پای عشق تو روسپید شدند شام غربت، مرا نمی بینند در اسارت مرا نمی بینند https://eitaa.com/abdorroghaye
منم عبداله و از ذریه ی پنج تنم نوه ی حیدر کرار، یل بت شکنم جوشنم هست به پیکار، همین پیرهنم یادشان مانده جمل، من پسر آن حسنم او که تا عمق صف منحرفان را طی کرد شتر فتنه گری را به نگاهی پِی کرد دور از جنگ شدن، کار دلاورها نیست رسم ما، سازش با قوم ستمگرها نیست در دلم واهمه ای از صفِ لشگرها نیست سن کم، مانع پرواز کبوترها نیست تا به کی صبر کنم، حوصله ام سر رفته سوی این معرکه حتی علی اصغر رفته خاک، عمامه ی مولای مرا پوشانده غم تنها شدنش، قلب مرا سوزانده زیر لب، أشهد خود را ته مقتل خوانده چه کسی جز من ازین فیض مگر جامانده؟ از غریبیِ عمو پر شده از غم، نفسم عمه، آماده ی پرواز ز کنج قفسم چه شنیدم؟! به عمو باز جسارت شده است همه جای بدنش، غرق جراحت شده است تشنگی اش سبب رنج و مشقت شده است ماندنش در دل مقتل، دو سه ساعت شده است من نمردم که به پیشانی او سنگ زنند تا که هستم نگذارم به مویش چنگ زنند چشم بر زندگی ام بعد شهیدان، بستم سخت دلتنگ علی اکبر و قاسم هستم حسنی زاده، حسینی و سراپا مستم می شوم نزد عمویم سپرش با دستم تیغ بر پوست بیاویزد اگر بازویم زیر لب، مرثیه ی فاطمه را می گویم نفس آخر من ناله ی زهرا زهرا گفتم آخر به لب از جانب بابا، زهرا دیدمش با قد خم آمده اینجا، زهرا تیری آمد گلویم ریخت بهم، یا زهرا یازده سال شدم واله و مدهوش حسین تا که جان دادم ازین عشق در آغوش حسین بعد من، شمر پر از کینه به سویش آمد خنجری کُند پی ذبح گلویش آمد چکمه ای بی ادبی کرد و به رویش آمد چه بلایی به سر روی نکویش آمد عمه ام دید غمی را که بر آن مرهم نیست جای سالم به تنش قدر نگینی هم نیست https://eitaa.com/abdorroghaye
زانو بغل گرفته و این بوده حسرتش مولا نداده اذن برای شهادتش هر قدر گریه کرد، نکرده اجابتش تا که رسید نجمه و داد این بشارتش برخیز و نامه ی پدرت را بده حسین رخصت بگیر زودتر از شاه عالمین بعد از مشقت و غم و بی تابی زیاد قاسم به دست خط پدر کرد استناد بر روی پای کوچک خود محکم ایستاد آنقدر گریه کرد که مولا اجازه داد می دید نجمه از حرمش با دو چشم تر غش کرده اند هر دو در آغوش یکدگر آمد همان زمان که به قلبی جریحه دار بوده همیشه منتظرش، سیزده بهار بسته نقاب بر رخش آن ماه آشکار بی جوشن و زره شده راهی کارزار طوری به جنگ، کشته گرفت از یزیدیان شد خاطرات رزم حسن در جمل عیان ذکر حسن حسن به رجز یک نشانه بود دلتنگ بود و جنگ برایش بهانه بود مثل پدر غمش غم یک تازیانه بود رزمش میان کرب و بلا حیدرانه بود ازرق چقدر وضعیتش دردناک شد بعد از چهارتا پسرش، خود هلاک شد کار سپاه دشمن خود را چه زار کرد هر کس شنید نعره ی او را فرار کرد نجمه میان خیمه به خود افتخار کرد سختی جنگ عاقبت او را دچار کرد از آفتاب داغ، وجودش امان نداشت دیگر برای جنگ دو دستش توان نداشت تشنه شد و محاصره شد تا که بی پناه از ضرب سنگ شد همه ی پیکرش سیاه افتاد از فرس به زمین بین یک سپاه رو بر حسین کرده و ناله کشید آه نیزه میان پهلوی او تا که جا گرفت همچون پدر به لب، دم خیرالنسا گرفت بالا گرفت کار و غمش بی مثال شد دیگر نجات یافتنش هم محال شد تنها نه که تمام تنش پایمال شد ... با نعل های داغ، تنش پر هلال شد وضع تنش به خاک بیابان وخیم بود این روضه، شرح داغ بلایی عظیم بود دست دعا به سوی خدا مادرش گرفت أحلی مِن العسل که عمو در برش گرفت بوسه ز روی خونی و چشم ترش گرفت بر روی دوش خود بدن پرپرش گرفت زود است این زمانِ به سقا رسیدنش پا بر زمین کشیدن و این قد کشیدنش https://eitaa.com/abdorroghaye
درد از ما، دوا علی اصغر آیه ی حق نما، علی اصغر هست در بین ظلمت عالم شاهراه لقا، علی اصغر گره ها از مصائبش وا شد هر کسی گفت یا علی اصغر مطلق حق، علی مع الحق است حیدر کربلا علی اصغر به خدا یک تنه عوض کرده حاصل جنگ را علی اصغر عمر سعد دست و پا گم کرد تا که زد دست و پا علی اصغر گریه اش داشت شرح عرفانی داشت بر لب دعا علی اصغر اقتدا بر علیِ اکبر کرد تا شود جانفدا علی اصغر خون او بر زمین نریخت، نریخت داشت از بس بها علی اصغر وای از آب و بی نصیبی او شرح کن روضه ی غریبی او شیرخواری گرسنه و مغموم رفته از حال با رخی معصوم جان فدای حسین و اطفالش شده اند از فرات هم محروم از عطش آن قدر به خود پیچید گریه اش شد سکوت نامفهوم درد فرزند، غصه ی پدر است این دو هستند لازم و ملزوم با نسیمی که داغ و سوزان بود شد سفیدی حنجرش معلوم بی هوا سر روی زمین افتاد با سه شعبه بریده شد حلقوم قامتش قدر یک سه شعبه نبود! ذبح شد طفل، ذبح نامرسوم مات و حیران میان میدان ماند پدری خسته، بی کس و مظلوم پشت خیمه چه صحنه هایی دید حق بده که رباب شد مغموم جلوی چشم مادرش ای وای رفت بر روی نی سرش ای وای https://eitaa.com/abdorroghaye
نه که خود آییم، ما را لطف یار آورده است رو به ما آن جلوه ی پروردگار آورده است با دعای حضرت صاحب زمان نوکر شدیم بهر ما این نوکری ها اعتبار آورده است روزی لایَحتَسِب یعنی در اوج مشکلات یک دعایش رحمتی دنباله دار آورده است در سرای بی قراری، ساکن روضه شدیم رحمتش ما را به این دارُالقرار آورده است یاد او مُحی القلوب است، اشک هایت را ببین از نخیل خشک ما خرما به بار آورده است خوش بر اقبال کسی که شامل رحمت شد و نام مهدی را به وقت احتضار آورده است در مسیر و راه ثارالله، شأنش ویژه است هر کسی که یک نفر را پای کار آورده است کربلای ما چه شد؟ دل شد دوباره زیرو رو... با نسیمی که شمیمِ آن دیار آورده است داغ سنگین حسین و ابتلای زینبش بر دل صاحب زمان، خیلی فشار آورده است اُف بر این دنیا که زینب را جدا کرد از حسین چه بلایی بر سرش این روزگار آورده است دید از تل با تحیر، بهر تحقیر حسین لشگر کوفه به مقتل، ده سوار آورده است https://eitaa.com/abdorroghaye
تغییر کرده انگار، از تشنگی صدایش شیری نخورده اصغر تا که شود قوایش در گرمی بیابان آن قدر ضعف کرده رنگی نمانده حتی در روی دلربایش از حال رفته انگار یا اینکه قهر کرده؟! شد بی صداتر از قبل، شش ماهه گریه هایش وقتی که چنگ می زد از تشنگی به سینه می زد رباب با بغض بوسه به دست و پایش خیمه به خیمه می رفت با اضطراب تا که شاید شبیه هاجر پیدا کند دوایش از شرمساری و از چشم ترش عیان شد در مشک ها نمانده یک قطره هم برایش افتاده روی شانه، ساکن سرِ نحیفش شش ماهه تشنه مانده، این است اقتضایش گهواره ی علی را دست حسین دادند باهم رباب و زینب بر سجده سر نهادند گفتند اهل کوفه این نور آفتاب است؟ این نور آشنا چیست؟ نور ابوتراب است شد همهمه زیاد و برخی به خویش گفتند: جرمی نکرده این طفل، حقش دو جرعه آب است برخاست ابن سعد و با بغض و واهمه گفت: بردار حرمله تیر، تیری که پرشتاب است تیر سه شعبه را از قوس کمان رها کرد تا دید شیرخواره، در حال پیچ و تاب است تیر سه پر برای رویین تنان بسازند عباس نیست این طفل، این کودک رباب است حیران شده حسین و مانده میان میدان کل محاسنش با خون علی خضاب است چیزی نمانده خیلی از صورت عزیزش مثل شکسته‌سنگی که مانده بر رکاب است مانند محسن او هم پای غم ولی رفت تیری شبیه مسمار، در حنجر علی رفت زیر عبا گرفته یاس معطرش را تا که کسی نبیند حلقوم پرپرش را یک گام رو به خیمه، یک گام رو به میدان مانده بَرد چگونه تا خیمه ها سرش را تا پشت خیمه دائم، بیتاب گریه می کرد از خاطرش نبرده لبخند آخرش را تا قبر کوچکی را با دست خود کند حفر با اشک دیده کرده در خاک، خنجرش را سخت است این که جای آغوشِ پر ز مهرش در بین قبر خواباند این دفعه دلبرش را آمد رباب و افتاد بی تاب نزد قبرش بوسید بار آخر دستان اصغرش را ای وای اگر بیاید آن لحظه که ببیند بستند روی نیزه رأس منورش را حال رباب آتش زد بر وجود شیعه آن لحظه که گشوده شد بر حرم شریعه https://eitaa.com/abdorroghaye
رسیده ام به تن نامنظمت ولدی بلند شو که زمین زد مرا غمت ولدی چقدر خشکی کامت دل مرا سوزاند حلال کن که نبود آب مرهمت ولدی کنار جسم تو عمامه از سرم افتاد نشد هرآنچه که کردم ببوسمت ولدی شکست چوب عصایم، شکست تکیه گهم شکست قامت رعنا و محکمت ولدی به دست و پا زدنت من به رعشه می افتم چقدر سخت شده داغ و ماتمت ولدی اذان بگو و مرا زنده کن دوباره علی گرفته جان مرا صوت مبهمت ولدی قسم به زخم عمیق به روی پهلویت رسیده فاطمه بر خیر مقدمت ولدی نگاه کن که کسای یمانی آوردم بگو چکار کنم با تن کمت ولدی تمام خیمه کمک داده اند اما باز نشد که جمع شود جسم درهمت ولدی https://eitaa.com/abdorroghaye