eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
88 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
من بدین و ندیدم روی را وین و نباشد موی را روی اگر پنهان کند سنگین سیمین‌ بدن مشک غمازست نتواند نهفتن بوی را ای موافق صورت و معنی که تا چشم من است از تو ندیدم روی و را گر به سر می‌گردم از بیچارگی عیبم مکن چون تو چوگان می‌زنی جرمی نباشد گوی را هر که را وقتی دمی بودست و دردی سوخته‌ست دوست دارد مستان و هایاهوی را ما ملامت را به جان جوییم در بازار کنج خلوت پارسایان سلامت جوی را بوستان را هیچ دیگر در نمی‌باید به حسن بلکه سروی چون تو می‌باید کنار جوی را ای اگر صد قرن باز آید مثل من دیگر نبینی را گر بوسه بر دستش نمی‌یاری نهاد چاره آن دانم که در پایش بمالی روی را ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/510 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من بی‌مایه که باشم که خریدار تو باشم حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم تو مگر سایه لطفی به سر وقت من آری که من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشم خویشتن بر تو نبندم که من از نپسندم که تو هرگز من باشی و من خار تو باشم هرگز اندیشه نکردم که کمندت به من افتد که من آن وقع ندارم که گرفتار تو باشم هرگز اندر همه عالم نشناسم غم و شادی مگر آن وقت که شادی و غمخوار تو باشم گذر از دست رقیبان نتوان کرد به کویت مگر آن وقت که در سایه زنهار تو باشم گر خداوند تعالی به گناهیت بگیرد گو بیامرز که من حامل اوزار تو باشم مردمان عاشق گفتار من ای قبله چون نباشند که من عاشق دیدار تو باشم من چه شایسته آنم که تو را و دانم مگرم هم تو ببخشی که سزاوار تو باشم گر چه دانم که به وصلت نرسم بازنگردم تا در این راه بمیرم که طلبکار تو باشم نه در این عالم دنیا که در آن عالم عقبی همچنان بر سر آنم که وفادار تو باشم خاک بادا تن اگرش تو نپسندی که نشاید که تو فخر من و من عار تو باشم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/507 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من با تو نه مرد پنجه بودم افکندم و مردی آزمودم دیدم خاص و عام بردی من نیز نمودم در حلقه کارزارم انداخت آن نیزه که حلقه می‌ربودم انگشت نمای خلق بودم و انگشت به هیچ برنسودم عیب دگران نگویم این بار کاندر حق شنودم گفتم که برآرم از تو فریاد فریاد که نشنوی چه سودم از چشم عنایتم مینداز کاول به تو چشم برگشودم گر سر برود فدای پایت مرگ آمدنیست دیر و زودم امروز چنانم از محبت کآتش به فلک رسید و دودم وان روز که سر برآرم از خاک مشتاق تو همچنان که بودم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/335 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من این طمع نکنم کز تو کام برگیرم مگر ببینمت از دور و گام برگیرم من این خیال نبندم که دانه‌ای به مراد میان این همه تشویش دام برگیرم ستاده‌ام به گرم قبول کنی و گر نخواهی کفش برگیرم مرا ز دست تو گر منصفی و گر ظالم گریز نیست که مقام برگیرم ز فکرهای پریشان و بارهای فراق که بر است ندانم کدام برگیرم گرم هزار تعنت کنی و طعنه زنی من آن نیم که ره انتقام برگیرم گرم جواز نباشد به بارگاه قبول و گر مجال نباشد که کام برگیرم از این قدر نگریزم که بوسی از دهنت اگر حلال نباشد حرام برگیرم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/315 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من ایستاده‌ام اینک به خدمتت مشغول مرا از آن چه که خدمت قبول یا نه قبول نه دست با تو درآویختن نه پای گریز نه احتمال فراق و نه اختیار وصول کمند نه بس بود زلف مفتولت که روی نیز بکردی ز دوستان مفتول من آنم ار تو نه آنی که بودی اندر عهد به دوستی که نکردم ز دوستیت عدول ملامتت نکنم گر چه بی‌وفا یاری هزار جان عزیزت فدای طبع ملول مرا گناه است ار ملامت تو برم که بار گران بود و من ظلوم جهول گر آن چه بر سر من می‌رود ز دست فراق علی التمام فروخوانم الحدیث یطول ز دست گریه کتابت نمی‌توانم کرد که می‌نویسم و در حال می‌شود مغسول من از کجا و نصیحت کنان بیهده گوی حکیم را نرسد کدخدایی بهلول طریق به گفتن نمی‌توان آموخت مگر کسی که بود در طبیعتش مجبول اسیر بند غمت را به لطف بخوان که گر به قهر برانی کجا شود مغلول نه زور بازوی که دست قوت شیر سپر بیفکند از تیغ غمزه مسلول ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/365 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من اندر نمی‌یابم که روی از دوست برتابم بدار ای دوست دست از من که طاقت رفت و پایابم تنم فرسود و عقلم رفت و همچنان باقی وگر جانم دریغ آید نه مشتاقم که کذابم بیار ای لعبت ساقی نگویم چند پیمانه که گر جیحون بپیمایی نخواهی یافت سیرابم مرا روی تو محراب است در شهر مسلمانان وگر جنگ مغول باشد نگردانی ز محرابم مرا از دنیی و عقبی همینم بود و دیگر نه که پیش از رفتن از دنیا دمی با دوست دریابم سر از بیچارگی گفتم نهم شوریده در عالم دگر ره پای می‌بندد وفای عهد اصحابم نگفتی بی‌وفا یارا که کنی ما را الا ار دست می‌گیری بیا کز سر گذشت آبم زمستان است و بی برگی بیا ای باد نوروزم بیابان است و تاریکی بیا ای قرص مهتابم حیات آن باشد که بر خاک درت میرد دری دیگر نمی‌دانم مکن محروم از این بابم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/350 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من آن نی‌ام که از مهرِ دوست بردارم و گر ز کینهٔ دشمن به جان رسد کارم نه رویِ رفتنم از خاکِ آستانهٔ دوست نه احتمالِ نشستن نه پایِ رفتارم کجا روم که پای‌بندِ مهرِ کسی ست سفر کنید که من گرفتارم نه او به چشمِ ارادت نظر به جانبِ ما نمی‌کند که من از ضعف اگر هزار تعنت کنی و طعنه زنی من این طریقِ محبت ز دست نگذارم مرا به منظرِ اگر نباشد میل درست شد به‌ حقیقت که نقشِ دیوارم در آن قضیه که با ما به صلح باشد دوست اگر جهان همه دشمن شود چه غم دارم به رویِ تو اقرار می‌کند همه جهان به‌ در آیند گو به انکارم کجا توانمت انکارِ دوستی کردن که آبِ دیده گواهی دهد به اقرارم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/325 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من آن قلاش و رند بی‌نوایم که در رندی مغان را پیشوایم حریف پاکباز کم دغایم ز بند زهد و قرابی برستم نه مرد زرق و سالوس و ریایم همه زنار شد بند قبایم مگر خاکم ز میخانه سرشتند که هر دم سوی میخانه گرایم؟ کجایی، ساقیا، جامی به من ده که یک دم با حریفان خوش برآیم ،_کز_جان_به_جانم درین وحشت سرا تا چند پایم؟ زمانی شادمان و خوش نبودم از آنم کاندرین وحشت سرایم مرا از درگه پاکان براندند به صد خواری، که رند ناسزایم برون کردندم از کعبه به خواری درون بتکده کردند جایم درین ره خواستم زد دست و پایی بریدند، ای دریغا، دست و پایم بماندم در بیابان تحیر نه ره پیدا کنون، نه رهنمایم امید از هر که هست اکنون بریدم فتاده بر در لطف خدایم از آن است این همه بیداد بر من که پیوسته ز یار خود جدایم ز بیداد زمانه وارهم من عراقی گر کند از کف رهایم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1054 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من اگر نظر حرام است بسی گناه دارم چه کنم نمی‌توانم که نظر نگاه دارم ستم از کسیست بر من که ضرورت است بردن نه قرار زخم نه مجال آه دارم نه فراغت نشستن نه شکیب رخت بستن نه مقام ایستادن نه گریزگاه دارم نه اگر همی‌نشینم نظری کند به رحمت نه اگر همی‌گریزم دگری پناه دارم بسم از قبول عامی و صلاح نیکنامی چو به ترک سر بگفتم چه غم از کلاه دارم تن من فدای جانت سر بنده وآستانت چه مرا به از گدایی چو تو پادشاه دارم چو تو را بدین شگرفی قدم صلاح باشد نه مروت است اگر من نظر تباه دارم چه شب است یا رب امشب که ستاره‌ای برآمد که دگر نه و نه مهر ماه دارم مکنید دردمندان از شب جدایی که من این صباح روشن ز شب سیاه دارم که نه روی دیدن گنه است پیش تو گمان نیک بردی که من این گناه دارم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/320 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من از دست کمانداران ابرو نمی‌یارم گذر کردن به هر سو دو چشمم خیره ماند از روشنایی ندانم قرص است یا رو بهشت است این که من دیدم نه رخسار کمند است آن که وی دارد نه گیسو لبان لعل چون کبوتر سواد زلف چون پر پرستو نه آن سرپنجه دارد شوخ عیار که با او بر توان آمد به بازو همه جان از عشاق مشتاق ندارد سنگ کوچک در ترازو نفس را بوی چندین نباشد مگر در جیب دارد آهو لب خندان منطقش را نشاید گفت جز ضحاک جادو غریبی سخت محبوب اوفتاده‌ست به ترکستان رویش خال هندو عجب گر در چمن برپای خیزد که پیشش سرو ننشیند به زانو و گر بنشیند اندر محفل عام دو صد فریاد برخیزد ز هر سو به یاد روی اندام همه شب خار دارم پهلو تحمل کن جفای یار که جور نیکوان ذنبیست معفو ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/323 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من از اینجا به ملامت نروم که من اینجا به امیدی گروم گر به عقلم سخنی می‌گویند بیم آن است که دیوانه شوم گوش رفته به آواز سماع نتوانم که نصیحت شنوم همه گو باد ببر خرمن عمر دو جهان بی تو نیرزد دو جوم دوستان عیب و ملامت مکنید کانچه کاشته باشم دروم من بیچاره گردن به کمند چه کنم گر به رکابش نروم گفت به بینی بی‌وفا یارم اگر می‌غنوم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/280 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من از تو صبر ندارم که بی تو بنشینم کسی دگر نتوانم که بر تو بگزینم بپرس حال من آخر چو بگذری روزی که چون همی‌گذرد روزگار مسکینم؟ من اهل دوزخم ار بی تو زنده شد که در بهشت نیارد خدایْ غمگینم ندانمت که چه گویم تو هر دو چشم منی که بی وجود جهان نمی‌بینم چو روی دوست نبینی جهان ندیدن به شب فراق منه پیش بالینم ضرورت است که عهد وفا به سر برمت و گر جفا به سر آید هزار چندینم نه هاونم که بنالم به کوفتی از یار چو دیگ بر سر آتش نشان که بنشینم بگرد بر سرم ای آسیای دور زمان به هر جفا که توانی که سنگ چو آمدمت تا چو ثنا گویم چو بکردی زبان تحسینم مرا پلنگ به سرپنجه اِی نگار نکشت تو می‌کشی به سر پنجهٔ نگارینم چو آهو بسوخت در تنگ برفت در همه آفاق بوی مُشکینم هنر بیار و زبان آوری مکن چه حاجت است بگوید شکر که ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/283 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من از تو روی نپیچم گرم بیازاری که بود ز عزیزان تحمل به هر سلاح که مرا بخواهی ریخت حلال کردمت الا به تیغ بیزاری تو در من از آن و که من ترش بنشینم ز تلخ گفتاری اگر دعات ارادت بود و گر دشنام بگوی از آن لب که شهد می‌باری اگر به صید روی وحشی از تو نگریزد که در کمند تو راحت بود گرفتاری به انتظار عیادت که دوست می‌آید خوش است بر رنجورِ ، بیماری گرم تو زهر دهی چون عسل بیاشامم به آن که به دست رقیب نسپاری تو می‌روی و مرا چشم و به جانب توست ولی چه سود که جانب نگه نمی‌داری گرت چو من غم زمانه پیش آرد دگر غم همه عالم به هیچ نشماری درازنای شب از چشم دردمندان پرس که هر چه پیش تو سهل است سهل پنداری حکایت من و مجنون به یکدگر ماند نیافتیم و بمردیم در طلبکاری بنال اگر چاره وصالت نیست که نیست چاره بیچارگان به جز زاری ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/127 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من از آن روز که در بند توام آزادم پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم همه غم‌های جهان هیچ اثر می‌نکند در من از بس که به دیدار عزیزت شادم خرم آن روز که جان می‌رود اندر طلبت تا بیایند عزیزان به مبارک بادم من که در هیچ مقامی نزدم خیمه‌ی انس پیش تو رخت بیفکندم و بنهادم دانی از دولت وصلت چه طلب دارم هیچ یاد تو مصلحت ببرد از یادم به وفای تو کز آن روز که منی دل نبستم به وفای کس و در نگشادم تا خیال قد و بالای تو در فکر من است گر خلایق همه سروند چو سرو آزادم به سخن راست نیاید که چه سخنی وین عجبتر که تو و من فرهادم دستگاهی نه که در پای تو ریزم چون خاک حاصل آن است که چون طبل تهی پربادم می‌نماید که جفای فلک از دامن من دست کوته نکند تا نکند بنیادم ظاهر آن است که با سابقه‌ی حکم ازل جهد سودی نکند تن به قضا در دادم ور تحمل نکنم جور زمان را چه کنم داوری نیست که از وی بستاند دادم دلم از صحبت به کلی بگرفت وقت آن است که پرسی خبر از بغدادم هیچ شک نیست که فریاد من آنجا برسد عجب ار دیوان نرسد فریادم حب وطن گر چه حدیثیست صحیح نتوان مرد به سختی که من این جا زادم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/342 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من ای ساقی از این شوق که دارم مستم تو به یک جرعه دیگر ببری از دستم هر چه کوته نظرانند بر ایشان پیمای که حریفان ز مل و من ز تأمل مستم به حق مهر و وفایی که میان من و توست که نه مهر از تو بریدم نه به کس پیوستم پیش از آب و من در من مهر تو بود با آوردم از آن جا نه به بربستم من توام از روی حقیقت لیکن با وجودت نتوان گفت که من هستم دائما عادت من گوشه نشستن بودی تا تو برخاسته‌ای از طلبت ننشستم تو ملولی و مرا طاقت تنهایی نیست تو جفا کردی و من عهد وفا نشکستم با تو نگفتم که مرو در پی نروم باز گر این بار که رفتم جستم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/347 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مگر نسیم سحر بوی یار من دارد که راحت امیدوار من دارد به پای سرو درافتاده‌اند و مگر قد نگار من دارد نشان راه سلامت ز من مپرس که زمام خاطر بی‌اختیار من دارد گلا و تازه تویی که عارض تو طراوت و بوی من دارد دگر سر من و بالین عافیت هیهات بدین که سر خاکسار من دارد به هرزه در سر او روزگار کردم و او فراغت از من و از روزگار من دارد مگر به درد بازمانده‌ام یا رب کدام دامن همت غبار من دارد به بار تو چو خر به درماند دلت نسوخت که بیچاره بار من دارد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/564 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مگر دگر سخن دشمنان نیوشیدی که روی چون از دوستان بپوشیدی من از جفای زمان نخفتم دوش تو را چه بود که تا می‌خروشیدی قضا به مظلوم و محروم دگر نمی‌شود ای بس که کوشیدی کنون حلاوت پیوند را بدانی قدر که غم هجران تلخ نوشیدی به مقتضای زمان اقتصار کن که آن چه غایت جهد تو بود کوشیدی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/153 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مگر نسیم سحر بوی زلف یار منست که راحت رنجور بی‌قرار منست به در نرود چشم بخت من همه عمر گرش به ببینم که در کنار منست اگر معاینه بینم که قصد جان دارد به جان مضایقه با دوستان نه کار منست حقیقت آن که نه در اوست جان عزیز ولیک درخور امکان و اقتدار منست نه اختیار منست این معاملت لیکن رضای دوست مقدم بر اختیار منست اگر هزار غمست از جفای او بر هنوز بنده اویم که غمگسار منست درون خلوت ما غیر در نمی‌گنجد برو که هر که نه یار منست بار منست به و نمی‌رود من که یاد دوست و منست ستمگرا بسوخت در طلبت دلت نسوخت که مسکین امیدوار منست و گر مراد تو اینست بی‌مرادی من تفاوتی نکند چون مراد یار منست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/25 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مکن سرگشته آن را که دست آموز غم کردی به پای هجرانش لگدکوب ستم کردی قلم بر بی‌دلان گفتی نخواهم راند و هم راندی جفا بر عاشقان گفتی نخواهم کرد و هم کردی بدم گفتی و خرسندم عفاک الله نکو گفتی سگم و خشنودم جزاک الله کرم کردی چه لطف است این که فرمودی مگر سبق اللسان بودت چه حرف است این که آوردی مگر سهو القلم کردی عنایت با من اولی‌تر که تأدیب جفا دیدم گل افشان بر سر من کن که خارم در قدم کردی غنیمت دان اگر روزی به شادی دررسی ای پس از چندین تحمل‌ها که بار غم کردی شب غم‌های را مگر هنگام روز آمد که تاریک و ضعیفش چون چراغ کردی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/159 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مقصود عاشق شیدا همه او دان مطلوب وامق و عذرا همه او دان زیبایی هر چهرهٔ زیبا همه او دان یاری ده محنت زده مشناس جز او کس فریادرس بی‌کس تنها همه او دان در دیدهٔ هر پیدا همه او دان هر چیز که دانی جز از او، دان که همه اوست یا هیچ مدان در دو جهان، یا همه او دان بر لاله و گلزار و گلت گر نظر افتد گلزار و گل و لاله و صحرا همه او دان پیش و پس و راست و چپ و بالا همه او دان ور آرزویی هست به جز دوست تو را هیچ بایست، ، و تمنا همه او دان ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1029 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مقامِ امن و مِیِ بی‌غَش و رَفیقِ شَفیق گَرَت مُدام مُیَسَّر شود زِهی توفیق هزار بار من این نکته کرده‌ام تحقیق دریغ و دَرد که تا این زمان ندانستم که کیمیایِ سعادت، رَفیق بود رَفیق به مَأمَنی رو و فرصت شِمُر غنیمتِ وقت که در کمینگهِ عُمرَند، قاطِعانِ طَریق بیا که توبه ز لَعلِ نگار و خندهٔ جام حکایتیست که عقلش نمی‌کُنَد تَصدیق خوش است خاطرم از فکرِ این خیالِ دَقیق حلاوتی که تو را در چَهِ زَنَخدان است به کُنهِ آن نَرِسَد صد هزار فکرِ عمیق اگر به رنگِ عقیقی شد اشکِ من، چه عجب؟ که مُهرِ خاتَمِ لَعلِ تو هست همچو عقیق به خنده گفت که غلامِ طبعِ توام ببین که تا به چه حَدَّم همی‌کُنَد تَحمیق ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/931 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
معلمت همه شوخی و آموخت جفا و و عتاب و ستمگری آموخت غلام آن لب ضحاک و چشم فتانم که کید سحر به ضحاک و سامری آموخت تو بت چرا به معلم روی که بتگر چین به چین زلف تو آید به بتگری آموخت هزار دستان سرای عاشق را بباید از تو سخن گفتن دری آموخت برفت رونق بازار آفتاب و از آن که ره به دکان تو مشتری آموخت همه قبیله من عالمان دین بودند مرا معلم تو شاعری آموخت مرا به شاعری آموخت روزگار آن گه که چشم مست تو دیدم که ساحری آموخت مگر دهان تو آموخت تنگی از من وجود من ز میان تو آموخت بلای تو بنیاد زهد و بیخ ورع چنان بکند که صوفی قلندری آموخت دگر نه عزم سیاحت کند نه یاد وطن کسی که بر سر کویت مجاوری آموخت من آدمی به چنین شکل و قد و و روش ندیده‌ام مگر این شیوه از پری آموخت به خلق فروبرده پنجه کاین حناست ندانمش که به قتل که شاطری آموخت چنین بگریم از این پس که مرد بتواند در آب دیده شناوری آموخت ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/399 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
معاشران گره از زلفِ باز کنید شبی خوش است بدین قصه‌اش دراز کنید وَ اِنْ یَکاد بخوانید و در فَراز کنید رَباب و چنگ به بانگِ بلند می‌گویند که گوشِ هوش به پیغامِ اهلِ راز کنید به جانِ دوست که غم پرده بر شما نَدَرَد گر اعتماد بر الطافِ کارساز کنید میانِ عاشق و معشوق فَرق بسیار است چو ناز نماید، شما نیاز کنید که از مُصاحبِ ناجِنس اِحتِراز کنید هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به بر او نَمُرده به فتوایِ من نماز کنید وگر طلب کند اِنعامی از شما حَوالَتَش به لبِ کنید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/990 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مطلب طاعت و پیمان و صلاح از منِ مست که به پیمانه کشی شهره شدم روز الست چارتکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست می بده تا دهمت آگهی از سِرِّ قضا که به رویِ که شدم عاشق و از بوی که مست کمر کوه کم است از کمر مور این جا ناامید از در رحمت مشو ای باده پرست به جز آن نرگس مستانه که چشمش مَرِساد زیر این طارِم فیروزه کسی خوش ننشست چمن آرای جهان خوشتر از این غنچه نبست حافظ از دولت تو سلیمانی شد یعنی از وصل تواش نیست به جز باد به دست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/995 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
معاشران ز حریفِ شبانه یاد آرید حقوقِ بندگیِ مخلصانه یاد آرید به صوت و نغمهٔ چنگ و چَغانه یاد آرید چو لطفِ باده کُنَد جلوه در رخِ ساقی ز عاشقان به سرود و ترانه یاد آرید چو در میانِ مراد آورید دستِ امید ز عهدِ صحبت ما در میانه یاد آرید سمندِ دولت اگر چند سرکشیده رَوَد ز همرهان به سرِ تازیانه یاد آرید ز بی‌وفاییِ دورِ زمانه یاد آرید به وَجهِ مرحمت ای ساکنانِ صدرِ جلال ز رویِ و این آستانه یاد آرید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/993 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈